همه ما در زمان هایی تحت فشار بوده و با این احساس آشناییم، مثل داشتن ضربالعجلهایی در کار، پیش آمدن حوادث ناگوار، تلاش برای رسیدن به اهداف رفیع و .....اما برای افراد سخت گیر مثل ما، بیشتر این فشارها از خود ما ناشی میشود. خود را برای داشتن زیاد و زیادتر ، تحت فشار قرا می دهیم ، فکر شکست به ما استرس وارد می کند و اغلب خود را در مورد چیزهای کوچک سرزنش میکنیم.
اگر به خود سخت میگیرید، حتما این 10 نشانه در شما هم وجود دارد.
1. کمک خواستن را دوست نداریم.
اما برای کمک به هر کسی که نیاز دارد بیشتر خوشحال میشویم
دوست نداریم از دیگران کمک بخواهیم زیرا نگرانیم که فکر کنند ، نالایق هستیم. تلاش میکنیم که توانا و مستقل باشیم،اما برای کمک به هر فردی آماده ایم ، و آنها را برای کمک خواستن موردسرزنش قرار نمی دهیم.
2. میخواهیم کامل زندگی کنیم.
نمیخواهیم که یک زندگی متوسط داشته باشیم؛ خواهان زندگیهای شگفتآور، خوشحال، و موفق هستیم. به خودمان سخت میگیریم زیرا برای رسیدن به این ایده آل سختی زیادی باید متحمل شویم.
3. از شکست متنفریم.
هیچ کس شکست را دوست ندارد، اما ما واقعاً، واقعاً از آن متنفریم. همیشه دربارۀ اهداف و این که چگونه از شکست پرهیز کنیم فکر میکنیم، البته این به نفع ماست ،اغلب مدیریت میکنیم تا اشتباهات را پیشبینی کنیم و از انجام اشتباهات مجدد پرهیز کنیم، اما زمانی که اشتباهی از ما سر می زند بسختی خودرا متنبه می کنیم.
4.فکر دربارۀ انتقاد سازندهای که دریافت کردهایم را متوقف نمی کنیم.
در صورتی که شخصی به ما نقد سازنده ای را پیشنهاد کند، گوش میکنیم و آن را برای ماهها به خاطر میسپاریم. اغلب برایمان گوش دادن به انتقاد سخت است ، چون ما دوست نداریم هیچ چیز منفی دربارۀ خودمان بشنویم، اما همیشه نهایتاً توصیه را برای ارتقاء مهارت ها دنبال میکنیم.(سیارک)
5. مورد تمجید واقع شدن به ما احساس خوبی نمیدهد.
گرچه واقعاً سخت کار میکنیم، اما همیشه از دریافت تعریف و تمجید متعجب می شویم . تلاش میکنیم تا آنجایی که ممکن است فروتن باشیم. احتمال دارد بگوییم "فراموشش کن، مسألهای نیست" تا این که بگوییم "متشکرم!".
6. متأسفم را زیاد بکار می بریم.
اگر کسی را ناامید کنیم، بلافاصله عذرخواهی میکنیم. درک میکنیم که اشتباه کرده ایم و تنها راه، تلاش برای درست کردن آن است. حتی زمانی که شخص مورد نظر ما را میبخشد، به سختی باور میکنیم که بخشیده شده ایم زیرا انتظار داریم سایر مردم نسبت به ما سختگیر باشند.
7. اشتباهات گذشته را تثبیت میکنیم.
افرادی که به خودشان سختگیر هستند همیشه اشتباهاتشان را به یاد دارند چون امیدوارند که با نگه داشتن اشتباه در ذهن ، دوباره اشتباه مشابهی را انجام ندهند. برخی اوقات سخت است، اما مفید هم واقع می شود زیرا هرگز اشتباهات مشابه را دوبار انجام نمیدهیم!
8. ما زیاد فکر میکنیم.
زمانی که سناریو یی را تصور میکنیم اغلب دربارۀ مشکلاتی که هرگز رخ نداده اند فکر می کنیم، در صورتی که می توانیم درباره ی آینده ی درخشان و تمام احتمالاتی که در برمی گیرد فکر کنیم.
9. به خودمان دلگرمی میدهیم.
به خودمان دلگرمی های مثبت می دهیم تا برای همه چیز از مصاحبه های شغلی تا پختن یک خوراک جدید آماده شویم. به خودمان می گوییم که همه چیز خوب خواهد بود، و معمولاً همین گونه است.احتمالاً به خاطر دلگرمی های عالی ما.
10. به افراد دیگر سخت نمیگیریم، فقط به خودمان سخت میگیریم.
نسبت به خود سخت گیر هستیم ، در عوض، تلاش می کنیم که نسبت به افراد دیگر مثبت و تشویق کننده باشیم تا آن ها درباره ی دستآوردهایشان احساس خوبی داشته باشند.
dorsa 87۱۳۹۵/۱۰/۲۸جالب بود مرسسسسسسسسسسی
در ادامه بخوانید...احساس ضعف، ناراحت یا عصبانی شدن هنگامیکه شما مبتلا به دیابت هستید، معمول است. شما ممکن است مراحلی که باید برای سالم ماندن اتخاذ کنید را بدانید، اما مشکل، عمل کردن و ماندن بااین برنامه در طول زمان است. در اینپست نکاتی در مورد اینکه چگونه با دیابت خود مقابله کنید، خوب غذا بخورید و فعال باشید، آورده شده است. (سیارک)
با دیابت مقابله کنید.
استرس قند خون را بالا میبرد. راههای کاهش استرس را یاد بگیرید. سعی کنید نفس عمیق بکشید، باغبانی کنید، پیاده روی کنید، تفکر کنید، بر روی سرگرمیهای خود کار کنید، یا به موسیقی مورد علاقه تان گوش دهید.
اگر غمگین هستید کمک بخواهید. یک مشاور بهداشت روانی، گروه پشتیبان، عضو روحانیون، دوست، یا عضو خانواده که به نگرانیهای شما گوش میدهد، میتواند به شما کمک کند که احساس بهتری داشته باشید.
خوب بخورید.
یک برنامه غذایی دیابت به کمک تیم مراقب از سلامتی درست کنید.
غذاهایی که کالری، چربی اشباع، چربی ترانس، شکر، و نمک کمتری دارند، را انتخاب کنید.
غذاهایی که فیبر بیشتری دارد، از قبیل غلات سبوسدار، نان، کراکر، برنج، یا پاستا را بخورید.
غذاهایی نظیر میوه، سبزیجات، دانه های سبوسدار، نان و غلات، و شیر کم چرب یا خشک بدون چربی و پنیر را انتخاب کنید.
بجای آبمیوه و نوشابه های عادی، آب بنوشید.
هنگام خوردن غذا، نصف ظرفتان را با سبزیجات و میوه پر کنید، یک چهارم را با پروتئینهای بدون چربی، مثل لوبیا، مرغ یا بوقلمون بدون پوست، یک چهارم را با دانه های سبوسدار، نظیر برنج قهوه ای یا پاستای گندم سبوسدار پر کنید. (سیارک)
فعال باشید
هدفی برای فعالتر بودن در بیشتر روزهای هفته داشته باشید. بتدریج با 10 دقیقه پیادهروی، 3 بار در روز، شروع کنید.
دو بار در هفته کار کنید تا قدرت عضلانی شما افزایش یابد. از کش باندها استفاده کنید، یوگا، باغبانی سخت (حفر و کاشت با ابزار) انجام دهید، و یا سعی کنید، یا شنا بروید.
با استفاده از برنامه غذاییتان و حرکت بیشتر، در یک وزن سالم بمانید یا به آن برسید.
بدانید که هر روز چه باید بکنید.
داروهای خود را برای دیابت و دیگر مشکلات سلامتی، حتی زمانیکه شما احساس خوبی دارید، مصرف کنید. از پزشک خود بپرسید که آیا شما برای جلوگیری از حمله قلبی یا سکته مغزی نیاز به آسپیرین دارید. اگر شما نمیتوانید مخارج داروهای خود را بدهید و یا اگر شما هر گونه عوارض جانبی دارید به پزشک خود بگویید.
پاهایتان را هر روز برای بریدگیها، تاول، لکه های قرمز، و تورم چک کنید. در مورد هر جراحتی که هنوز باقی مانده است، سریعا به تیم مراقبت از سلامتیتان خبر دهید.
برای حفظ سلامتی دهان، دندانها، لثه ، هر روز دندانهایتان را مسواک زده و از نخ دندان استفاده کنید.
سیگار نکشید. برای ترک آن درخواست کمک کنید.
قند خون خود را بررسی کنید. شما ممکن است که بخواهید آنرا یک یا چند بار در روز چک کنید. مطمئن شوید که در مورد آن با تیم مراقبت ازسلامتیتان صحبت کنید. (سیارک)
در صورتیکه پزشکتان توصیه کرد، فشار خونتان را چک کنید و آنرا ثبت کنید.
با تیم مراقبت از سلامتی صحبت کنید.
اگر هر سوالی در مورد دیابت دارید از پزشک خود بپرسید.
هرگونه تغییری در سلامتی را گزارش دهید.
اقداماتی که باید اتخاذ کنید.
در مورد یک برنامه غذایی سالم، بپرسید.
در مورد راههای فعال ماندن بپرسید.
در مورد اینکه چگونه و چه وقت آزمایش قند خون بگیرید و چگونه از نتایج آن برای مدیریت دیابت استفاده کنید، بپرسید.
از این نکات برای کمک به خود مراقبتی استفاده کنید.
در مورد اینکه چگونه برنامه دیابت کار میکند، هر وقت که شما تیم مراقبت از سلامتی خود را ملاقات میکنید، بحث کنید.
پست های مرتبط :
چگونه به عزیزانمان کمک کنیم تا دیابت را کنترل کنند.
9ماده غذایی شگفت انگیز برای دیابتی ها
کنترل سطح قند خون در دیابت نوع 2
انتخاب جوراب مناسب برای پای دیابتی
یاد بگیرید که چگونه با دیابت زندگی کنید
بیماران دیابتی از روال عادی مراقبت مطلع شوید تا سالم بمانید
پیش دیابت و مقاومت به انسولین چیست
چگونه مقاومت به انسولین به دیابت نوع 2 و پیش دیابت مربوط میشود
آیا مقاومت به انسولین و دیابت می توانند معکوس شوند
چه گام هایی می تواند مقاومت به انسولین و پیش دیابت را معکوس کند
این پست را چگونه میبینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید. (سیارک)
مترجم itrans.ir
سفیدشدن زودرس تقریبا همیشه توسط ژنتیک ایجاد می شود. استرس، موهای خاکستری ایجاد نمی کند.
استرس. سیگار. غذای ناسالم. کارما ی(اعمال) بد. هیچ یک مسئول سفیدشدن زودرس نیستند. برای همین شما می توانید مادر یا پدر خود را سرزنش کنید.
موها خاکستری می شود، زیرا سلول های رنگدانه، دیگر رنگدانه، یا رنگ درست نمی کنند. ملانوسیت ها، سلول های مسئول رنگ پوست و مو هستند و در همه جای پوست شما، و در پایه ی هر فولیکول مو یافت می شوند. در همه، این ملانوسیت های مبتنی بر مو در نهایت از بین می روند. برای اکثر افراد این حالت، حدود سن سی و پنج سالگی آغاز می شود. تا سن 50 سالگی، موهای50 درصد از افراد 50٪ خاکستری شده اند.
موی برخی از افراد زودتر خاکستری می شود. اگر موی شما قبل از سن 20 سالگی خاکستری شود، آنرا "سفیدشدن زودرس" می نامند. که این تقریبا همیشه ارثی است. اگر موهای شما قبل از موعد خاکستری شدند، اگر هر گونه سوال یا نگرانی ای دارید با دکتر خود صحبت کنید.
این پست را چگونه میبینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید. (سیارک)
مترجم itrans.ir
در افراد مضطرب احتمال حرکت به چپ زمانی که چشمانشان پوشیده شده؛ بیشتر است.
آیا شما میتوانید زمانیکه چشمانتان پوشیده شده است در یک خط کاملا راست حرکت کنید؟خوشبختانه این مهارت معمولا خواسته نمیشود چرا که مردم در انجام آن خوب نیستند.اکثرا به یک سمت منحرف میشوند.و جهتی که به سمت آن منحرف میشوید ممکن است مرتبط با شخصیت شما باشد.افرادی که بیشتر مضطرب هستند،برای مثال،تمایل به کشیده شدن به سمت چپ را دارند.این مفهوم میتواند به دانشمندان کمک کند تا محل قرارگیری این ویژگی های شخصیتی در مغز را شناسایی کنند.(اگر به این فکرمیکنید که اگر از شما خواسته شده بود با چشمان پوشیده در اطراف راه بروید ممکن بود استرس بگیرید،بله درست است- و این فکر را فعلا نگه دارید)
ماریو ویک(Mario Weick)،یک روانشناس در دانشگاه کِنت انگلستان و همکارانش علاقه مند به دو دسته ی احساسات و انگیزه ها بودند که میتوانند در توصیف شخصیت فرد به کار روند.یک دسته، که روانشناسان سیستم رویکرد رفتاری (BAS)می نامند،شامل احساسات مثبت و دنبال کردن لذت میشود.دسته ی دیگر سیستم بازداری رفتاری است(BIS).این دسته شامل اضطراب و جلوگیری از بروز احساسات میباشد. ویک بیان میکند که دو سیستم با یک دیگر کار میکنند تا خواسته ها و انگیزه های ما را در تعادل نگه دارند.یک فرد ممکن است در یک دسته بندی خاص یا دسته بندی دیگر امتیاز بالایی کسب کند،شخصی با امتیاز BIS بالا خیلی محتاط و نگران ،درمقابل شخصی با BAS بالا رانده و شاد خواهد بود.اما همچنین میتوان در هر دو زمینه امتیاز بالا گرفت.
مطالعات گذشته BAS ،دسته ی شخصیت بیشتر مثبت، را به سمت چپ مغز مرتبط کرده اند. اشاره هایی وجود داشته که در شرایط خاص،این فعالیت توجه یک فرد را به طرف راست تغییرمیدهد.(سمت چپ مغز شما طرف راست بدنتان را کنترل میکند و بالعکس).
ویک میخواست بداند که ایا این اثر در شخص با چشمان پوشیده که تلاش میکند در یک خط راست حرکت کند ظاهر میشود یا خیر. وی 78 دانشجو که بیشترشان خانوم بودند را جمع کرد.افراد یک پرسشنامه شخصیت را که به آن ها امتیازی برای BIS و BAS میداد،پر کردند.سپس آن ها در یک اتاق معمولی ایستادند و به یک ایکس روی زمین که 6متر جلوتر از آن ها قرارداشت ، نگاه کردند.پس از پوشیدن "عینک چشم بسته" که بینایی آن ها را مسدود میکرد،تلاش کردند در یک خط راست به سمت ایکس حرکت کنند.
در پایان هر راه رفتن،یک آزمایشگر افراد را متوقف کرده ،آن ها را به شروع بازگردانده و به آن ها اجازه میداد تا عینک های خود را بردارند و دوباره به ایکس نگاه کنند. سپس افراد دوباره راه میرفتند.هر فرد 20 بار با چشمان پوشیده راه میرفت درحالیکه یک سیستم دوربین ضبط حرکت ،مسیر وی را ثبت میکرد.(افراد یک نشانگر بالای سرشان میپوشیدند تا دوربین آن ها را دنبال کنند.)
"برای ما خیلی عجیب بود که چقدر برای افراد سخت بود تا مستقیم راه بروند."ویک میگوید.علی رغم تقلا کردنشان،افراد به نظر میرسید از این چالش لذت میبرند. بزرگترین مصیبت احتمالا برای دستیار بود که افراد را به جلو و عقب راهنمایی میکردند، و در انتها بیش از 10 مایل را در طول ازمایش طی کردند.
خیلی نادر بود که کسی دقیقا روی ایکس بیاید.بیشتر افراد منحرف میشدند،ویک میگوید،گاهی اوقات راست و گاهی اوقات چپ.زمانیکه محققان به این مسیرهای پرپیچ و خم با هم نگاه کردند,بهرحال،روند هایی را مشاهده کردند.بیشتر به سمت چپ تا راست منحرف شده بودند(918 تا در مقابل 621).انحراف به چپ ها کمی بارزتر بودند،بطور میانگین به 34 سانتیمتر از هدف منتهی شده بودند.(انحراف به راست ها بطور میانگین 30 سانتیمتر از هدف).بیشتر افراد اکثریت راه رفتنشان را در سمت چپ تمام کرده بودند(48تا،درمقابلِ فقط 23 تا که اکثریت راه رفتنشان را در سمت راست تمام کرده بودند.) 7 نفر در تمام قدم زدن ها به چپ منحرف شدن درحالیکه تنها یک نفر همواره به راست رفت)
نهایتا،محققان نتایج راه رفتن افراد را با پرسشنامه شخصیتشان مقایسه کردند.آن ها مشاهده کردند که افرادی که BIS بالا گرفتند بیشترین تمایل برای انحراف به چپ را داشتند.به عبارت دیگر،آن هایی که مضطرب تر بودند احتمال بیشتری داشت به سمت چپ بروند.در میان افرادی که بطور خاص BIS پایین گرفته بودند،آن هایی که BAS بالا هم داشتند(رانده، دنبال کردن لذت) تمایل داشتند به راست بروند.
این بدان معنا نیست که شخصیت همواره نگران شما باعث سرگردانی شما به سمت چپ در کل زندگیست،بلکه،ویک معتقد است چالش کمی ترسناک راه رفتن با چشمان پوشیده شده به فعال کردن دسته صفت مضطرب در افرادی که بطور ذاتی به ان سمت متمایلند کمک کرد."ما شرایط برای ظهور تفاوت در تمایلات را ایجاد کردیم".
وی میگوید.
گرچه مشاهده ی کج رفتن قطب نماهای درونی افراد یک ترفند سرگرم کننده است،ویک میگوید این همچنین "یک یافته مهم است".این پیشنهاد میدهد که ویژگی ها ی محتاط و نگران BIS مرتبط به فعال سازی در سمت راست مغز میباشند.این با تحقیق قبلی مطابقت دارد،ویک میگوید.برای دانشمندان،این یک قدم کوچک،لرزان و غیر قطعیِ دیگر برای فهم طریقه کار کردن مغز است.
(سیارک) : دانشمندان درباره مرد فرانسوی که ۹۰ درصد مغز خود را از دست داده و در عین حال زندگی عادی و نرمالی دارد، مات و مبهوت مانده اند.
زندگی نرمال بدون 90 درصد از مغز!
یک مرد فرانسوی با وجود اینکه ۹۰ درصد از مغز خود را از دست داده اما با این حال زندگی نرمال و سالمی را پشت سر می گذارد، دانشمندان را به فکر فرو برده تا دوباره درباره آنچه که از دیدگاه بیولوژیکی باعث هوشیاری و آگاهی انسان شده، فکر کنند.
علیرغم چندین دهه پژوهش و تحقیق، دانش ما نسبت به هوشیاری و آگاهی – آگاه بودن از موجودیت یک فرد – بسیار اندک است. ما می دانیم که بنیان این آگاهی به نحوی در مغز ماست اما چگونه می شود که افرادی با وجود از دست دادن قسمت اعظمی از نورون ها و رشته های مغزی می توانند نسبت به خود و اطرافیانشان آگاه باشند؟
این مورد که برای اولین بار در سال ۲۰۰۷ در The Lancet توصیف شده بود، درباره مردی است که حدودا ۱۰ سال دانشمندان را مات و مبهوت خود کرده است. (سیارک)
این مرد فرانسوی که در زمان انتشار این مقاله ۴۴ سال سن داشت، هویتش کاملا محرمانه باقی مانده و به همین واسطه، دانشمندان کاملا توضیح داده اند که این مرد چگونه بدون اطلاع از شرایط بسیار نادرش و بدون هیچ مشکلی به زندگی ادامه داده است.او به دلیل ضعف اندکی که در پای چپش حس می کرد به دکتر مراجعه کرد و پس از اینکه اسکن مغز بر روی انجام شد، تصاویر نشان می دادند که جمجمه او اکثر با مایعی پر شده است. اسکن مغز این شخص نشان می داد که تنها یک لایه نازک از بافت واقعی مغز باقی مانده و بخش داخلی مغز او تقریبا به طور کامل از بین رفته است. عکس زیر، اسکن مغزی این شخص را نشان می دهد:
تصویر اسکن مغز این مرد فرانسوی – تجمع مایعات ۹۰ درصد از مغز این فرد را از بین برده است.
پزشکان باور دارند که قسمت اعظم مغز این فرد به طور آهسته و در یک بازه زمانی ۳۰ ساله توسط تجمع مایعات از بین رفته است؛ پدیده شناخته شده ای که به آن هیدروسفالی می گویند. او از کودکی به این بیماری مبتلا بود که البته توسط یک استنت درمان شده بود؛ اما این استنت زمانی که او ۱۴ ساله بود برداشته شد و از آن پس، بخش اعظم مغز او از بین رفته است (شایان ذکر است که استنت در پزشکی به لوله توری مصنوعی از جنس فلز گفته می شود که در یک گذرگاه یا مجرایی طبیعی در بدن به منظور جلوگیری یا مقابله با انقباض موضعی جریان درون آن مجرا، قرار داده می شوند).
اما علیرغم باقی ماندن مقدار اندکی از بافت مغزی او، این شخص ناتوانی مغزی نداشت؛ او دارای یک ضریب هوشی پایین (۷۵) بود اما به عنوان یک کارمند دولت مشغول به کار بود. او همچنین ازدواج کرده، دارای دو فرزند و نسبتا هم سالم بود.
پرونده پزشکی پر رمز و راز این شخص، نه تنها در ذهن دانشمندان این سوال را به وجود آورد که او چگونه توانسته زنده بماند، بلکه دانش ما از هوشیاری و آگاهی را نیز زیر سوال برد.
در گذشته پژوهشگران اظهار می کردند که هوشیاری و آگاهی احتمالا به نواحی مختلف و بخصوصی از مغز مرتبط است؛ از جمله کلاستروم (یک لایه نازک از سلول های عصبی مابینِ نواحی اصلی مغز) یا قشر بینایی (کرتکس بصری).
اما اگر این فرضیه ها درست بودند، این شخص فرانسوی که قسمت اعظمی از مغز خود را از دست داده نباید از آگاهی و هوشیاری بهره مند می بود.
Axel Cleeremans، یک روانشناس شناختی از دانشگاه آزاد بروکسل در بلژیک در این خصوص به کوارتز (Quartz) گفت: "هر تئوری درباره هوشیاری و آگاهی باید بتواند توضیح دهد چرا این فرد که ۹۰ درصد از بافت مغزی اش را از دست داده همچنان به صورت کاملا طبیعی به زندگی خود ادامه می دهد”.
به عبارت دیگر، به نظر نمی رسد که یک قسمت خاص از مغز به تنهایی مسئول هوشیاری و آگاهی انسان باشد.
به نظر نمی رسد که یک قسمت خاص از مغز به تنهایی مسئول هوشیاری و آگاهی انسان باشد.
Cleeremans بر فرضیه ای معتقد است؛ پایه و اساس این فرضیه این است که انسان با هوشیاری به دنیا نیامده، بلکه مغز آگاهی و هوشیاری را بارها و بارها یاد می گیرد. این بدان معناست که محل قرارگیری هوشیاری در مغز ثابت نبوده و بسیار انعطاف پذیر است و فراگیری آن می تواند توسط مناطق مختلف مغز صورت پذیرد.
او در ادامه بیان می کند: "آگاهی، نظریه غیر مفهومی مغز درباره خودش است و از طریق تجربه به دست می آید و این نیز از طریق یادگیری، تعامل با خود، جهان و افراد حاصل می شود.”
Axel Cleeremans این فرضیه را در ابتدا در سال ۲۰۱۱ منتشر کرد و حال در کنفرانس انجمن مطالعات علمی درباره آگاهی در مورد این موضوع سخنرانی کرد. این کنفرانس در ماه ژوئن امسال (سال ۲۰۱۶ میلادی) در بوئنوس آیرس برگزار شد.
او فرضیه خود را "تز شکل پذیری رادیکال” (radical plasticity thesis) نامیده است. این نظریه با پژوهش های اخیری که نشان می دهند مغز یک فرد بالغ نسبت به آن چیزی که در گذشته فکر می کردیم، سازگار تر است.
Olivia Goldhill برای کوارتز اینگونه می نویسد:
"Cleeremans بیان می کند که برای داشتن آگاهی، تنها دانستن اطلاعات کافی نیست، بلکه باید دانست که یک شخص، اطلاعاتی را می داند. به عبارت دیگر، برخلاف یک ترموستات که به سادگی دما را ثبت و ضبط می کند، انسان های آگاه، هم می داند و هم برایشان اهمیت دارد که می دانند. (سیارک)
کلیریمنس مدعی است که مغز به طور پیوسته و ناآگاهانه یاد می گیرد تا فعالیت خودش را دوباره تعریف کند و این حالت تعاریف، اساسِ تجربه آگاهانه است.”
اما تمامی این صحبت ها درباره فردی که با وجود باقی ماندن تنها ۱۰ درصد از مغزش زندگی می کند به چه صورت است؟
براساس گفته های کلیریمنس، با اینکه تنها قسمت کوچکی از مغز این شخص باقی مانده، همین بافت مغزی موجود قادر است نظریه ای درباره خودشان به وجود آورند و این بدین معناست که شخص هنوز آگاهی کامل نسبت به کارهایی که انجام می دهد، دارد.
این مفاهیم به نوبه خود چندان هم جدید نیستند و هر روزه ما چیزهای بیشتری درباره مغزمان یاد می گیریم و به این موضوع پی می بریم که مغزهای ما چقدر انعطاف پذیر و سازگارند. به عنوان مثال در هفته اخیر دانشمندان توانستند سلول های مغزی یک موش را برای رشد مجدد فعال کرده و در نتیجه بینایی را به یک موش نابینا باز گرداندند.
مغز ما بسیار انعطاف پذیر است
این های تنها نشانه های قابل توجهی است که به ما نشان دهد که چقدر مغز ما می تواند قدرتمند بوده و حتی می تواند در آسیب های فوق العاده زیاد هم به یادگیری خود ادامه دهد. این موارد نوری از امید را در دل های ما روشن کرده و نشان می دهد که شاید روزی انسان بتواند بیماری هایی که ناشی از تخریب نورون ها (بیماری های نورودژنراتیو) است را نیز درمان کند.
نظر شما در رابطه با آگاهی و هوشیاری انسان چیست؟ آیا شما با الکس کلیریمنس هم نظر بوده و یا فکر می کنید آگاهی متعلق به قسمت خاصی از مغز است؟ اگر اینگونه فکر می کنید، شما چگونه می توانید دلیل هوشیاری و آگاهی این شخص فرانسوی را توجیه کنید.منبع : عصر ایران
این پست را چگونه میبینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید. (سیارک)