چگونه میکروارگانیسم های موجود در بدن بر احساسات و اعمال ما تأثیر می گذارند

در
چگونه میکروارگانیسم های موجود در بدن بر احساسات و اعمال ما تأثیر می گذارند
به نظر می رسد مغز ما از نظر جسمی از روده ما فاصله دارد ، اما در مطالعات سال های اخیر  دلایل محکمی را برای این باور به وجود آورده است که اجتماعات عظیم میکروبی متمرکز در دستگاه گوارش ما ارتباطی بین مغز و روده ها ایجاد می کند. میکروبیوم روده بر عملکردها و احساسات شناختی تأثیر می گذارد ، بر روحیه و سطح اختلالات روانی و حتی بر پردازش اطلاعات تأثیر می گذارد. اما درک اینکه چطور میکرو فلور این کار را انجام می داد دشوار بود.
 
تا همین اواخر ، مطالعات مربوط به ارتباط بین روده ها و مغز ، عمدتاً تنها ارتباطی بین وضعیت میکرو فلور روده و فرآیندهای رخ داده در مغز را نشان می داد. اما اکتشافات جدید به ما امکان می دهد بر اساس مطالعاتی که نشانگر درگیری میکروبیوم در پاسخ به استرس باشد ، تصویری دقیق تر ایجاد کنیم.
 
محققان با تمرکز بر واکنشی مانند ترس ، و به ویژه در مورد چگونگی از بین رفتن ترس ، مطالعه کرده اند که چگونه موش ها با میکرو فلور کاهش می یابد. آنها اختلافاتی در شبکه های عصبی ، فعالیت مغز و بیان ژن ها نشان دادند.
 
آنها حتی چهار ماده خاص را شناسایی کردند که می توانند در این تغییرات نقش داشته باشند. ممکن است خیلی زود پیش بینی شود که پس از درک این ارتباط بین میکرو فلور روده و مغز ، چه درمانی می توان ارائه داد ، اما این تفاوت های خاص این فرضیه را تأیید می کند که این دو سیستم عمیقاً به هم پیوسته اند.
 
به گفته کریستوفر لوری (کریستوفر لوری) ، استادیار فیزیولوژی یکپارچه در دانشگاه کلرادو در بولدر ، تعریف این مکانیسم های تعامل با مغز وظیفه اصلی در مطالعه میکروبیوم است. وی گفت: "دانشمندان ایده های جالبی دارند."
 
کوکو چو ، نویسنده اصلی پژوهش و پژوهش جدید کالج پزشکی ویل کرنل ، به این مفهوم علاقه مند شد که میکروارگانیسم های موجود در بدن ما می توانند بر احساسات و اعمال ما تأثیر بگذارند. چند سال پیش ، وی تصمیم گرفت با همکاری روانپزشکان ، میکروب شناسان ، ایمونولوژیست ها و دانشمندان سایر زمینه ها ، این تعامل ها را با جزئیات کامل بررسی کند.
 
محققان برای توسعه مهارتهای رفتاری با موش ها ، آموزش كلاسیكی انجام دادند كه به بعضی از آنها آنتی بیوتیك داده شد تا میزان میكروفلورا را در بدن خود بطور چشمگیر كاهش دهد و بعضی از آنها در محیط استریل رشد كردند به گونه ای كه به هیچ عنوان میكروفلور ندارند. همه موش ها به همان اندازه خوب یاد گرفتند که از صدا نترسند ، و پس از آن الکتروشوک.
وقتی دانشمندان از تأثیر الکتروشوک بر روی موش ها دست کشیدند ، موش های معمولی به تدریج یاد گرفتند که از صدا نترسند. اما در موشهای "استریل" ، که در آن تعداد میکروفلور کاهش یافته یا اصلاً میکرو فلور وجود ندارد ، ترس از بین نرفت - با شنیدن سیگنال ، آنها معمولاً بیشتر از موش های معمولی می ترسیدند.
 
محققان با نگاهی به قشر جلوی مغز میانی ، ناحیه قشر مغز که واکنشهای ترس را پردازش می کند ، متوجه شدند که تفاوت های مشخصی در موشها با کاهش میکرو فلور وجود دارد: فعالیت برخی ژن ها کمتر بود. سلولهای گلیال از گونه های مشابه توسعه نیافته اند. به اصطلاح ستون فقرات دندریتیک - بیرون زدگی در سلولهای عصبی مرتبط با فرآیند پردازش و یادگیری اطلاعات ، کمتر دیده می شود و اغلب از بین می رود. در سلولهای یک گونه ، سطح پایین تر فعالیت عصبی مشاهده شد. به نظر می رسد موش های بدون میکروبیوم سالم نمی توانند ترس را فراموش کنند و یاد بگیرند که نترسند. و محققان توانستند این را در سطح سلولی ببینند.
 
محققان همچنین دریافتند كه چگونه حالت میكرو فلور روده باعث این تغییرات شده است. یک گزینه ی ممکن این بود که میکروب ها سیگنال هایی را از طریق عصب واگ طولانی به مغز می فرستند ، که سیگنال های حسی را از دستگاه گوارش به ساقه مغز منتقل می کند. اما پس از انتقال عصب واگ ، رفتار موش ها تغییر نکرد. علاوه بر این ، این امکان وجود داشت که فلور روده بتواند پاسخ هایی در سیستم ایمنی بدن که بر مغز تأثیر می گذارد ، استخراج کند. اما تعداد و درصد سلولهای ایمنی در همه موشها یکسان بود.
 
با این حال ، محققان چهار نوع ماده ترشح شده توسط میکروارگانیسم های روده را تحت تأثیر قرار داده و بر اتصالات عصبی تأثیر می گذارند ، که در سرم خون ، مایع مغزی نخاعی و مدفوع موش ها با میکرو فلوری ناکافی بسیار کمتر است. در حال حاضر ارتباطی بین برخی از این مواد و اختلالات عصبی در انسان پیدا شده است. به گفته میکروبیولوژیست دیوید آرتیس ، مدیر مؤسسه تحقیقات بیماریهای التهابی روده در دانشکده پزشکی ویل کورنل و نویسنده اصلی این تحقیق ، دانشمندان شاغل تحت رهبری وی گفته اند که میکرو فلور می تواند برخی مواد را به مقدار زیادی ترشح کند و برخی مولکول ها نفوذ کنند. مغز
 
ملانی گاراو ، استادیار آناتومی ، فیزیولوژی و سیتولوژی ، دانشگاه کالیفرنیا ، می گوید ، در بسیاری از آزمایشگاه ها علاقه زیادی به شناسایی مواد خاص باکتری که در سیگنالینگ سیستم عصبی نقش دارند ، وجود دارد. متابولیت های بی شماری احتمالاً در چنین فرایندهایی دخیل هستند و مسیرهای متابولیکی درگیر هستند.
 
Emeran Mayer ، استاد پزشکی در دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس و مدیر مرکز Neurobiology Oppenheimer در برابر استرس و مقاومت به استرس ، خاطرنشان می کند که مطالعات سایر اختلالات مانند افسردگی ، همچنین نشان دهنده ارتباط با برخی از مواد منتشر شده توسط میکروب ها است. اما هیچ اجماعی وجود ندارد که کدام یک از آنها در بروز هرگونه اختلال نقش داشته باشد. و در حالی که بسیاری از مبتلایان به اختلالات مغزی دارای میکرو فلور روده ای هستند که به وضوح تغییر یافته است ، اغلب مشخص نیست که آیا این تغییر علت یا اثر این بیماری است یا خیر. تغییر در وضعیت میکرو فلور می تواند منجر به مشکلات عصبی شود ، اما بیماری ها همچنین می توانند باعث تغییر در وضعیت میکروبیوم شوند.
 
در این زمینه ، نه تنها در مورد پیامدهای اختلال در میکرو فلور ، بلکه در مورد میکرو فلور سالم اختلاف نظر وجود دارد. Lowry گفت: "مدت طولانی ما بر این واقعیت متمرکز شدیم که می توانستیم انواع خاصی از باکتری ها را شناسایی کنیم که خطر ابتلا به اختلالات و بیماریهای مرتبط با استرس را ایجاد می کند یا مقاومت در برابر آنها را ایجاد می کند ، و شاید لازم نباشد که یک میکروب خاص باشد ". حتی در افراد سالم ، میکرو فلور بسیار متفاوت است. میکروبهای خاص ممکن است اهمیت چندانی نداشته باشد که میکرو فلور به اندازه کافی متنوع باشد - دقیقاً مانند بسیاری از انواع مختلف جنگل های سالم ، ممکن است یک نوع خاص از درخت مورد نیاز نباشد.
 
با این حال ، بررسی تأثیر میکرو فلور بر روی سیستم عصبی یک حوزه علمی جدید است و نتیجه گیری از نتایج آزمایش های قبلی مبنی بر اینکه آیا تغییر در میکرو فلور به این واقعیت کمک می کند که حیوانات مهارت توسعه یافته را فراموش کرده و از ترس متوقف  شوند یا غیر منطقی و متناقض عمل کنند.
 
در مورد نتیجه گیری های كوكو چو و همكارانش ، آنها از اهمیت ویژه ای برخوردار هستند ، زیرا دانشمندان می توانند شواهدی از وجود ساز و كار خاصی ارائه دهند كه باعث رفتارهایی می شود كه مشاهده می كنند. کرستن تلیش می گوید ، مطالعات حیوانی مانند این به ویژه برای تقویت ارتباط روشن بین سیستم عصبی و میکرو فلور روده مهم است ، حتی اگر هدف آنها یافتن راه هایی برای درمان افراد نباشد. استاد پزشکی دانشکده پزشکی دیوید گفن در دانشگاه کالیفرنیا ، لس آنجلس. او می گوید: "نحوه انجام فرآیند" پردازش "احساسات  و دانش در مغز انسان با آنچه در حیوانات اتفاق می افتد متفاوت است و استفاده از آن بسیار دشوار است."
 
از لحاظ تئوریکی ، وجود برخی از مواد آزاد شده توسط میکرو فلور می تواند به تعیین چه کسی در معرض آسیب پذیری بیشتری نظیر اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) است کمک کند. آزمایشاتی مانند این حتی می تواند مسیرهای بین مغز و میکروبیوم را که می تواند تحت تأثیر درمان قرار بگیرد تعیین کند. Emeran Meyer می گوید: "این آزمایشات با موش ها همیشه امید زیادی به ما دادند که به مرحله تحقیقات مداخله نزدیک می شویم." اما فرآیندهای رخ داده در مغز موشها کاملاً مطابق با فعالیت مغز انسان نیستند.
 
علاوه بر این ، در انسان و موش ، فرآیند تعامل بین مغز و میکرو فلور روده متفاوت است ، و این اختلاف توسط مایر می گوید ، در انسان ، مداخلات برای تغییر میکرو فلوری روده می تواند در شیرخواری و اوایل کودکی مؤثر باشد ، هنگامی که میکرو فلور روده هنوز در حال توسعه است و برنامه نویسی اولیه در مغز انجام می شود.
 
دانشمندان در آخرین مطالعه خود ، در زمان شیرخوارگی ، یک دوره زمانی خاص را مشاهده کردند ، هنگامی که موش ها به میکرو فلور نرمال نیاز داشتند تا توانایی سرکوب ترس در بزرگسالی را داشته باشند. موشهایی که در طی سه هفته اول کاملاً از اثر میکروبها جدا شده بودند ، سپس در شرایطی قرار گرفتند که با موش هایی که دارای میکرو فلور روده نرمال بودند ، قرار بگیرند. موش های "استریل" میکروب هایی را از سایر موش ها جمع آوری کردند که منجر به رشد آنها از میکرو فلوری غنی شد. اما هنگامی که آنها بزرگ شدند ، و همان آزمایشات با آنها در مورد " ترس ،" انجام شد نتایج آنها هنوز کم بود. در سن فقط چند هفته ای ، همه آنها خیلی زود پیر شدند تا مهارت عادی یادگیری برای سرکوب ترس خود را بدست آورند.
 
معلوم شد که در چند هفته اول پس از تولد ، میکروفلور بسیار مهم است - و این مشاهده کاملاً با یک مفهوم جهانی تر سازگار است ، براساس آن زنجیره های عصبی که توانایی کنترل ترس را کنترل می کنند در سنین پایین حساس هستند.
 
دانستن اینکه چه چیزی باعث ترس می شود و توانایی سازگاری با آن که دیگر تهدیدی نیست ، می تواند برای بقا حیاتی باشد. عدم توانایی در سرکوب احساس ترس در افرادی که از اختلال PTSD رنج می برند نیز مشاهده می شود و با سایر اختلالات مغزی همراه است ، بنابراین افزایش دانش علمی ساز وکارهای تأثیرگذار بر این شبکه عصبی می تواند به درک انواع اصلی رفتار انسان کمک کند و راهی را برای انتخاب گزینه های درمانی فراهم کند.
 
در مقیاس تکاملی ، فلور روده انسان در بین افزایش جمعیت شهری تغییر کرده است ، و اختلالات مغزی مورد توجه قرار می گیرد. Lowry می گوید ، میکروب های بیشماری که در هریک از ما زندگی می کنند ، همراه با گونه های ما تکامل یافته اند ، و بسیار مهم است که درک کنیم که چگونه آنها بر سلامت جسمی و روحی ما تأثیر می گذارند. از طریق میکرو فلور ، محیط می تواند بر سیستم عصبی ما نیز تأثیر بگذارد ، که این روند، روند مطالعه سلامت و بیماری های مغز را پیچیده تر می کند.

نظرات

در ادامه بخوانید...

چرا کابوس و رویا های عجیب می بینیم

در
هر شخص یک سوم زندگی خود را در خواب و رویا می گذراند. بخش بزرگی است ، موافقید؟ و گرچه رویا دیدن مدت هاست که مورد علاقه بشر قرار داده است ، اما علم در مطالعه این مبحث و به دست آوردن اطلاعات دقیق در باره خواب و رویا پیشرفت نکرده است. با توسعه فناوری ، امکان مطالعه فعالیت مغز در طی رویا تا حدودی امکان پذیر شده و دانشمندان و روانشناسان در سراسر جهان نتایج خود را با هم به اشتراک می گذارند ، و اقدامات کوچکی برای باز گشایی این موضوع ناشناس اما جالب انجام می دهند.
 
ما در  sayarak.com هستیم و احتمالاً شما حداقل یک بار در زندگی خود شاهد رویاپردازی بوده اید که مدتهاست از یاد شما نمی رود و شاید معنای آن برای شما آشکار نشده باشد. امروز در مورد آنچه در مورد کابوس ها و رویاهای عجیب غریب آموخته ایم، صحبت خواهیم کرد.
 

چرا رویاهای عجیب می بینیم

مطمئنا همه داستانی در مورد رویا و خواب دارند که در آن کابوس اتفاق افتاده است و وقتی از خواب بیدار شده ایم ، به نظر می رسید فقط مزخرف کامل است. و اگر به این سؤال که چرا این اتفاق می افتد علاقه مندید ، در اینجا چند توضیح آورده شده است.
 
هر کس خواب و رویا های منحصر به فرد خود را دارد ، زیرا در طول روز ، هفته ، ماه افراد احساسات و تجربیات متنوعی را تجربه می کنند. هنگامی که ما در خواب هستیم مغز ما همچنان به سختی کار می کند و داده ها را در حافظه کوتاه مدت و بلند مدت دسته بندی می کند. مغز وقایعی را که اخیراً رخ داده است با وقایعی که مدتها پیش اتفاق افتاده مقایسه می کند. بنابراین ، ممکن است از کودکی با بازی کردن در آپارتمان جدیدی که اکنون در آن هستید و در مورد حیوان خانگی خود خواب ببینید.
 
همه اینها در مرحله REM(حرکات سریع چشمی) اتفاق می افتد ، که 10-20 دقیقه طول می کشد و در طول شب چندین بار تکرار می شود. این مرحله همچنین به عنوان "رویا پارادوکسیک" شناخته می شود که به دلیل شباهت های فیزیولوژیکی با حالت بیدار شدن فرد ، نام خود را گرفته است. در این مرحله است که همه مناطق مغز فعال می شوند ، بجز منطقه ای که مسئول منطق است.
علاوه بر این ، در هنگام خواب ، غلظت سروتونین و نوراپی نفرین کاهش می یابد - انتقال دهنده های عصبی نیز مسئول منطق و توجه هستند. بنابراین جای تعجب ندارد که رویاهای ما همه عقل سلیم و عادی را از دست می دهند. فقط هنگامی که از خواب بیدار می شویم و منطقی فکر می کنیم ، می فهمیم که هر آنچه که دیده ایم در یک رویا اتفاق افتاده است.
 

چرا کابوس می بینیم      

چرا در خواب آخرالزمانی ها و مردگان را در تعقیب و گریز خودمان می بینیم و خوابهای بسیار دلپذیر را نمی بینیم؟ دانشمندان سوئیسی و آمریکایی تحقیقاتی را انجام دادند که در آن پاسخ این سؤال را پیدا کردند. به نظر آنها ، این نوعی آموزش سیستم عصبی است ، که به فرد کمک می کند در زندگی واقعی با احساسات منفی کنار بیاید. دانشمندان در مقاله خود می نویسند که احساساتی که در خواب تجربه می کنیم به رفع استرس عاطفی کمک می کند و فرد را برای استرس های احتمالی در آینده آماده می کند.
 
دانشمندان با استفاده از الکتروانسفالوگرام ، فعالیت بخش های مختلف مغز در هنگام خواب را مورد مطالعه قرار دادند. هجده داوطلب شبانه، چندین بار از خواب بیدار شدند و از آنها پرسیدند که چه رؤیایی دارند و آیا وحشتناک هستند؟ محققان به لطف پاسخ ها و تجزیه و تحلیل عملکرد مغز ، دو ناحیه از مغز را شناسایی کرده اند که مسؤولیت محتوای رویا را بر عهده دارند.
 
در هر دو حالت خواب و بیداری، مسؤولیت کنترل احساسات بر عهده دستگاه حاشیه‌ای مغز میانی است که بادامه مغز را شامل می‌گردد؛ بادامه مغز بیشتر مرتبط با ترس شناخته می‌شود و در حین رویا دیدن شدیدا فعال می شود.
 
مسؤولیت محتوای رویا ها برعهده قشر مغز است؛ یعنی هیولاها و افرادی که در خواب می بینیم، یا تجربیاتی مثل پرواز کردن در خواب.
 
انسان‌ها، گونه‌ای که به شدت وابسته به حس بینایی می باشند و به همین علت بخش عقب مغز که کنترل حس بینایی را برعهده دارد، در زمان خواب به شدت فعال می باشد.
 
کم فعالیت‌ترین قسمت مغز در حین رویا و خواب دیدن، بخش‌هایی از لوب پیشانی می باشد که اتفاقات احمقانه و باورنکردنی را که در طول رویا می بینم را توضیح دهد و این که چرا ما در زمان خواب دیدن تا این حد غیرعادی می باشیم، همانند واقعیت به راحتی قبول می‌کنیم؛ البته فقط تا زمانی که از خواب بیدار شویم.
 
جالب ترین نکته این است که هر دو بخش از مغز در شرایط مشابه وقتی فرد در زندگی واقعی نگران است یا می ترسد فعال می شوند. لوب پیشانی وظیفه ارزیابی احساسات را بر عهده دارد و به محض احساس اضطراب به صورت خودکار شروع می شود. و قشر مغز آماده در هنگام تهدید برای پاسخ مناسب می باشد و نحوه رفتار فرد را در مواجهه با خطر کنترل می کند. در یک مطالعه دیگر ، دانشمندان دریافتند که کسانی که کابوس ها را طولانی تر می بینند، بیشتر اوقات در زندگی واقعی واکنش منفی نشان می دهند.
 
در حالیکه مشخص می شود که ذهن ناخودآگاه ما با ما ارتباط برقرار می کند و به حل مسائل هیجان انگیز کمک می کند. به عنوان مثال ، روانشناسان غالباً تعقیب و گریز را در یک رویا با مشکلات انسانی حل نشده در زندگی واقعی مرتبط می کنند. اما ، همانطور که در بالا ذکر شد ، رویاها هنوز هم به اندازه کافی مورد مطالعه قرار نگرفته اند و بسیاری از اکتشافات جالب پیش رو هستند.
 

چند واقعیت دیگر در مورد خواب که شاید شما درباره آنها آگاهی نداشته باشید 

مهارت و دانش تازه بدست آمده ، مانند نواختن پیانو ، به عنوان مثال ، هنگام خواب می توانید روی "قفسه های لازم مغز" قرار بگیرید. این باعث می شود آنها در آینده آسان تر به خاطر آورده شوند. صرف نظر از اینکه شما برای امتحان آماده می شوید یا می خواهید لیست کارهای خود را برای فردا بخاطر بسپارید ، خواب شب خوب به شما کمک می کند.
 
بدون خواب، انسان کمتر از بدون غذا خوردن زندگی خواهد کرد. تعداد رکورد روزهایی که بدون خواب سپری می شود 11 روز است. اما ما تکرار چنین تجربه ای را توصیه نمی کنیم ، زیرا علاوه بر مشکلات روحی جدی ، می تواند منجر به مرگ شود.
تا  15٪ از جمعیت جهان افرادی هستند که لوناتیک نامیده می شوند. آنها نه تنها می توانند روی تخت بنشینند یا در اتاقها سرگردان شوند بلکه خانه را ترك كنند و حتی مسافت های طولانی را طی كنند.
در افرادی که کم می خوابند ، با کاهش لپتین (هورمونی که اشتها را تنظیم می کند) اشتهاشان زیاد می شود.
در مدت 5 دقیقه پس از بیدار شدن ،  50٪ از رؤیاهایمان را فراموش می کنیم و بعد از 5 دقیقه تقریباً همه آنچه را که در خواب دیدیم فراموش می کنیم. زیگموند فروید معتقد بود که از این طریق مغز سعی می کند همه چیز را به سرعت از حافظه پاک کند ، زیرا رویاها افکار پنهان ما هستند. اما در دنیای مدرن فرضیه دیگری وجود دارد که براساس آن ، صبح فقط مغز را کامل می کنیم و در نتیجه فعالیت فعال آن خواب ها را فراموش می کنیم.
و آیا شما یک رویا غیرمعمول داشتید که به خاطر آوردید و به احتمال زیاد هرگز فراموش نکنید؟

نظرات

در ادامه بخوانید...

10نشانه که در افراد سخت گیر وجود دارد

در

همه ما در زمان هایی تحت فشار بوده و با این احساس آشناییم، مثل داشتن ضرب‌العجل‌هایی در کار، پیش آمدن حوادث ناگوار، تلاش برای رسیدن به اهداف رفیع و .....اما برای افراد سخت گیر مثل ما، بیشتر این فشارها از خود ما ناشی می‌شود. خود را برای داشتن زیاد و زیادتر ، تحت فشار قرا می دهیم ، فکر شکست به ما استرس وارد می کند و اغلب خود را در مورد چیزهای کوچک سرزنش می‌کنیم.
اگر به خود سخت می‌گیرید، حتما این 10 نشانه در شما  هم وجود دارد.


1. کمک خواستن را دوست نداریم.  

اما برای کمک به هر کسی که نیاز دارد بیشتر خوشحال می‌شویم
دوست نداریم  از دیگران کمک بخواهیم زیرا نگرانیم که فکر کنند ، نالایق هستیم. تلاش می‌کنیم که توانا و مستقل باشیم،اما برای کمک به هر فردی آماده ایم ، و آن‌ها را برای کمک خواستن  موردسرزنش قرار نمی دهیم.

2. می‌خواهیم کامل زندگی کنیم.
 نمی‌خواهیم که یک زندگی متوسط داشته باشیم؛ خواهان زندگی‌های شگفت‌آور، خوشحال، و موفق هستیم. به خودمان سخت می‌گیریم زیرا برای رسیدن به این ایده آل سختی زیادی باید متحمل شویم.

3. از شکست متنفریم.
هیچ کس شکست را دوست ندارد، اما ما واقعاً، واقعاً از آن متنفریم.  همیشه دربارۀ اهداف و این که چگونه از شکست پرهیز کنیم فکر می‌کنیم، البته این به نفع ماست ،اغلب مدیریت می‌کنیم تا اشتباهات را پیش‌بینی کنیم و از انجام اشتباهات  مجدد پرهیز کنیم، اما زمانی که اشتباهی از ما سر می زند بسختی خودرا متنبه می کنیم.

4.فکر  دربارۀ انتقاد سازنده‌ای که دریافت کرده‌ایم  را متوقف نمی کنیم.
در صورتی که شخصی به ما نقد سازنده ای را پیشنهاد کند، گوش می‌کنیم و آن را برای ماه‌ها به خاطر می‌سپاریم. اغلب برایمان گوش دادن به انتقاد سخت است ، چون ما دوست نداریم هیچ چیز منفی دربارۀ خودمان بشنویم، اما  همیشه نهایتاً توصیه را  برای ارتقاء مهارت ها دنبال می‌کنیم.(سیارک)

5. مورد تمجید واقع شدن به ما احساس خوبی نمی‌دهد.
گرچه  واقعاً سخت کار می‌کنیم، اما همیشه از دریافت تعریف و تمجید متعجب می شویم . تلاش می‌کنیم تا آنجایی که ممکن است فروتن باشیم. احتمال دارد بگوییم "فراموشش کن، مسأله‌ای نیست" تا این که بگوییم "متشکرم!".


6. متأسفم را زیاد بکار می بریم.
اگر کسی را ناامید کنیم، بلافاصله عذرخواهی می‌کنیم. درک می‌کنیم که اشتباه کرده ایم و تنها راه،  تلاش برای درست کردن آن است. حتی زمانی که شخص مورد نظر ما را می‌بخشد، به سختی باور می‌کنیم که بخشیده شده ایم زیرا انتظار داریم سایر مردم نسبت به ما سخت‌گیر باشند.

7. اشتباهات گذشته را تثبیت می‌کنیم.
افرادی که به خودشان سختگیر هستند همیشه اشتباهاتشان را به یاد دارند چون امیدوارند که  با نگه داشتن اشتباه در ذهن ، دوباره اشتباه مشابهی را انجام ندهند. برخی اوقات سخت است، اما مفید هم واقع می شود زیرا هرگز اشتباهات مشابه را دوبار انجام نمی‌دهیم!

8. ما زیاد فکر می‌کنیم.
زمانی که سناریو یی را تصور می‌کنیم   اغلب دربارۀ مشکلاتی که هرگز رخ نداده اند فکر می کنیم، در صورتی که می توانیم درباره ی آینده ی درخشان و تمام احتمالاتی که در برمی گیرد فکر کنیم.

9. به خودمان دلگرمی می‌دهیم.
به خودمان دلگرمی های مثبت می دهیم تا برای همه چیز از مصاحبه های شغلی تا پختن یک خوراک جدید آماده شویم. به خودمان می گوییم که همه چیز خوب خواهد بود، و معمولاً همین گونه است.احتمالاً به خاطر دلگرمی های عالی ما.
10.  به افراد دیگر سخت نمی‌گیریم، فقط به خودمان سخت می‌گیریم.
نسبت به خود سخت گیر هستیم ، در عوض، تلاش می کنیم که نسبت به افراد دیگر مثبت و تشویق کننده باشیم تا آن ها درباره ی دستآوردهایشان احساس خوبی داشته باشند.

 

نظرات

۱۳۹۵/۱۰/۲۸جالب بود مرسسسسسسسسسسی

در ادامه بخوانید...

یاد بگیرید که چگونه با دیابت­ زندگی کنید

در

احساس ضعف، ناراحت یا عصبانی شدن هنگامیکه شما مبتلا به دیابت هستید، معمول است. شما ممکن است مراحلی که باید برای سالم ماندن اتخاذ کنید را بدانید، اما مشکل، عمل کردن و ماندن بااین برنامه­ در طول زمان است. در اینپست نکاتی در مورد اینکه چگونه با دیابت خود مقابله کنید، خوب غذا بخورید و فعال باشید، آورده شده است. (سیارک)  

با دیابت مقابله کنید.

استرس قند خون را بالا می­برد. راه­های کاهش استرس را یاد بگیرید. سعی کنید نفس عمیق بکشید، باغبانی کنید، پیاده­ روی کنید، تفکر کنید، بر روی سرگرمی­های خود کار کنید، یا به موسیقی مورد علاقه­ تان گوش دهید.

اگر غمگین هستید کمک بخواهید. یک مشاور بهداشت روانی، گروه پشتیبان، عضو روحانیون، دوست، یا عضو خانواده که به نگرانی­های شما گوش می­دهد، می­تواند به شما کمک کند که احساس بهتری داشته باشید.

خوب بخورید.

یک برنامه غذایی دیابت به کمک تیم مراقب از سلامتی­ درست کنید.

غذاهایی که کالری، چربی اشباع، چربی ترانس، شکر، و نمک کمتری دارند، را انتخاب کنید.

غذاهایی که فیبر بیشتری دارد، از قبیل غلات سبوس­دار، نان، کراکر، برنج، یا پاستا را بخورید.

غذاهایی نظیر میوه، سبزیجات، دانه­ های سبوس­دار، نان و غلات، و شیر کم چرب یا خشک بدون­ چربی و پنیر را انتخاب کنید.

بجای آب­میوه و نوشابه­ های عادی، آب بنوشید.

هنگام خوردن غذا، نصف ظرفتان را با سبزیجات و میوه پر کنید، یک چهارم را با پروتئین­های بدون چربی، مثل لوبیا، مرغ یا بوقلمون بدون پوست، یک چهارم را با دانه­ های سبوس­دار، نظیر برنج قهوه­ ای یا پاستای گندم سبوس­دار پر کنید. (سیارک)  

فعال باشید

هدفی برای فعال­تر بودن در بیشتر روزهای هفته داشته باشید. بتدریج با 10 دقیقه پیاده­روی، 3 بار در روز، شروع کنید.

دو بار در هفته کار کنید تا قدرت عضلانی شما افزایش یابد. از کش­ باندها استفاده کنید، یوگا، باغبانی سخت (حفر و کاشت با ابزار) انجام دهید، و یا سعی کنید، یا شنا بروید.

با استفاده از برنامه غذایی­تان و حرکت بیشتر، در یک وزن سالم بمانید یا به آن برسید.

بدانید که هر روز چه باید بکنید.

داروهای خود را برای دیابت و دیگر مشکلات سلامتی، حتی زمانیکه شما احساس خوبی دارید، مصرف کنید. از پزشک خود بپرسید که آیا شما برای جلوگیری از حمله قلبی یا سکته مغزی نیاز به آسپیرین دارید. اگر شما نمی­توانید مخارج داروهای خود را بدهید و یا اگر شما هر گونه عوارض جانبی دارید به پزشک خود بگویید.

پاهایتان را هر روز برای بریدگی­ها، تاول، لکه­ های قرمز، و تورم چک کنید. در مورد هر جراحتی که هنوز باقی مانده است، سریعا به تیم مراقبت­ از سلامتی­تان خبر دهید.

برای حفظ سلامتی دهان، دندان­ها، لثه­  ، هر روز دندان­هایتان را مسواک زده و از نخ دندان استفاده کنید.

سیگار نکشید. برای ترک آن درخواست کمک کنید. 

قند خون خود را بررسی کنید. شما ممکن است که بخواهید آنرا یک یا چند بار در روز چک کنید.  مطمئن شوید که در مورد آن با تیم مراقبت ازسلامتی­تان صحبت کنید. (سیارک)  

در صورتیکه پزشک­تان توصیه کرد، فشار خون­تان را چک کنید و آنرا ثبت کنید.

با تیم مراقبت از سلامتی صحبت کنید.

اگر هر سوالی در مورد دیابت دارید از پزشک خود بپرسید.

هرگونه تغییری در سلامتی­ را گزارش دهید.

اقداماتی که باید اتخاذ کنید.

در مورد یک برنامه غذایی سالم، بپرسید.

در مورد راه­های فعال ماندن بپرسید.

در مورد اینکه چگونه و چه وقت آزمایش قند خون بگیرید و چگونه از نتایج آن برای مدیریت دیابت استفاده کنید، بپرسید.

از این نکات برای کمک به خود مراقبتی استفاده کنید.

در مورد اینکه چگونه برنامه دیابت کار می­کند، هر وقت که شما تیم مراقبت از سلامتی­ خود را ملاقات می­کنید، بحث کنید.

پست های مرتبط :

انواع دیابت

رژیم غذایی برای دیابتی ها

پیوند ISLET

چگونه به عزیزانمان کمک کنیم تا دیابت را کنترل کنند.

9ماده غذایی شگفت انگیز برای دیابتی ها

کنترل سطح قند خون در دیابت نوع 2

انتخاب جوراب مناسب برای پای دیابتی

در مورد دیابت بیشتر بدانید

دیابت را جدی بگیرید

دانستن الفبای (ABC) دیابت

یاد بگیرید که چگونه با دیابت­ زندگی کنید

بیماران دیابتی از روال عادی مراقبت مطلع شوید تا سالم بمانید

پیش­ دیابت و مقاومت به انسولین چیست

چگونه مقاومت به انسولین به دیابت نوع 2 و پیش دیابت مربوط می­شود

آیا مقاومت به انسولین و دیابت می توانند معکوس شوند

چه گام هایی می تواند مقاومت به انسولین و پیش دیابت را معکوس کند

این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.  (سیارک)  

مترجم  itrans.ir

نظرات

در ادامه بخوانید...

چه چیزی باعث سفیدشدن زودرس مو می شود

در

سفیدشدن زودرس تقریبا همیشه توسط ژنتیک ایجاد می شود. استرس، موهای خاکستری ایجاد نمی کند.
استرس. سیگار. غذای ناسالم. کارما ی(اعمال) بد. هیچ یک مسئول سفیدشدن زودرس نیستند. برای همین شما می توانید مادر یا پدر خود را سرزنش کنید.


موها خاکستری می شود، زیرا سلول های رنگدانه، دیگر رنگدانه، یا رنگ درست نمی کنند. ملانوسیت ها، سلول های مسئول رنگ پوست و مو هستند و در همه جای پوست شما، و در پایه ی هر فولیکول مو یافت می شوند. در همه، این ملانوسیت های مبتنی بر مو در نهایت از بین می روند. برای اکثر افراد این حالت، حدود سن سی و پنج سالگی آغاز می شود. تا سن 50 سالگی، موهای50 درصد از افراد 50٪ خاکستری شده اند.

  
موی برخی از افراد زودتر خاکستری می شود. اگر موی شما قبل از سن 20 سالگی خاکستری شود، آنرا "سفیدشدن زودرس" می نامند. که این تقریبا همیشه ارثی است. اگر موهای شما قبل از موعد خاکستری شدند، اگر هر گونه سوال یا نگرانی ای دارید با دکتر خود صحبت کنید.

این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.  (سیارک)  

مترجم  itrans.ir

نظرات

در ادامه بخوانید...

آیا زمانی که چشمانتان پوشیده شده است میتوانید در یک خط کاملا مستقیم حرکت کنید

در

 

در افراد مضطرب احتمال حرکت به چپ زمانی که چشمانشان پوشیده شده؛ بیشتر است.


آیا شما میتوانید زمانیکه چشمانتان پوشیده شده است در یک خط کاملا راست حرکت کنید؟خوشبختانه این مهارت معمولا خواسته نمیشود چرا که مردم در انجام آن خوب نیستند.اکثرا به یک سمت منحرف میشوند.و جهتی که به سمت آن منحرف میشوید ممکن است مرتبط با شخصیت شما باشد.افرادی که بیشتر مضطرب هستند،برای مثال،تمایل به کشیده شدن به سمت چپ را دارند.این مفهوم میتواند به دانشمندان کمک کند تا محل قرارگیری این ویژگی های شخصیتی در مغز را شناسایی کنند.(اگر به این فکرمیکنید که اگر از شما خواسته شده بود با چشمان پوشیده در اطراف راه بروید ممکن بود استرس بگیرید،بله درست است- و این فکر را فعلا نگه دارید)


ماریو ویک(Mario Weick)،یک روانشناس در دانشگاه کِنت انگلستان و همکارانش علاقه مند به دو دسته ی احساسات و انگیزه ها بودند که میتوانند در توصیف شخصیت فرد به کار روند.یک دسته، که روانشناسان سیستم رویکرد رفتاری (BAS)می نامند،شامل احساسات مثبت و دنبال کردن لذت میشود.دسته ی دیگر سیستم بازداری رفتاری است(BIS).این دسته شامل اضطراب و جلوگیری از بروز احساسات میباشد. ویک بیان میکند که دو سیستم با یک دیگر کار میکنند تا خواسته ها و انگیزه های ما را در تعادل نگه دارند.یک فرد ممکن است در یک دسته بندی خاص یا دسته بندی دیگر امتیاز بالایی کسب کند،شخصی با امتیاز BIS بالا خیلی محتاط و نگران ،درمقابل شخصی با BAS بالا رانده و شاد خواهد بود.اما همچنین میتوان در هر دو زمینه امتیاز بالا گرفت.


مطالعات گذشته BAS ،دسته ی شخصیت بیشتر مثبت، را به سمت چپ مغز مرتبط کرده اند. اشاره هایی وجود داشته که در شرایط خاص،این فعالیت توجه یک فرد را به طرف راست تغییرمیدهد.(سمت چپ مغز شما طرف راست بدنتان را کنترل میکند و بالعکس).


ویک میخواست بداند که ایا این اثر در شخص با چشمان پوشیده که تلاش میکند در یک خط راست حرکت کند ظاهر میشود یا خیر. وی 78 دانشجو که بیشترشان خانوم بودند را جمع کرد.افراد یک پرسشنامه شخصیت را که به آن ها امتیازی برای BIS و BAS میداد،پر کردند.سپس آن ها در یک اتاق معمولی ایستادند و به یک ایکس روی زمین که 6متر جلوتر از آن ها قرارداشت ، نگاه کردند.پس از پوشیدن "عینک چشم بسته" که بینایی آن ها را مسدود میکرد،تلاش کردند در یک خط راست به سمت ایکس حرکت کنند.


در پایان هر راه رفتن،یک آزمایشگر افراد را متوقف کرده ،آن ها را به شروع بازگردانده و به آن ها اجازه میداد تا عینک های خود را بردارند و دوباره به ایکس نگاه کنند. سپس افراد دوباره راه میرفتند.هر فرد 20 بار با چشمان پوشیده راه میرفت درحالیکه یک سیستم دوربین ضبط حرکت ،مسیر وی را ثبت میکرد.(افراد یک نشانگر بالای سرشان میپوشیدند تا دوربین آن ها را دنبال کنند.)


"برای ما خیلی عجیب بود که چقدر برای افراد سخت بود تا مستقیم راه بروند."ویک میگوید.علی رغم تقلا کردنشان،افراد به نظر میرسید از این چالش لذت میبرند. بزرگترین مصیبت احتمالا برای دستیار بود که افراد را به جلو و عقب راهنمایی میکردند، و در انتها بیش از 10 مایل را در طول ازمایش طی کردند.


خیلی نادر بود که کسی دقیقا روی ایکس بیاید.بیشتر افراد منحرف میشدند،ویک میگوید،گاهی اوقات راست و گاهی اوقات چپ.زمانیکه محققان به این مسیرهای پرپیچ و خم با هم نگاه کردند,بهرحال،روند هایی را مشاهده کردند.بیشتر به سمت چپ تا راست منحرف شده بودند(918 تا در مقابل 621).انحراف به چپ ها کمی بارزتر بودند،بطور میانگین به 34 سانتیمتر از هدف منتهی شده بودند.(انحراف به راست ها بطور میانگین 30 سانتیمتر از هدف).بیشتر افراد اکثریت راه رفتنشان را در سمت چپ تمام کرده بودند(48تا،درمقابلِ فقط 23 تا که اکثریت راه رفتنشان را در سمت راست تمام کرده بودند.) 7 نفر در تمام قدم زدن ها به چپ منحرف شدن درحالیکه تنها یک نفر همواره به راست رفت)


نهایتا،محققان نتایج راه رفتن افراد را با پرسشنامه شخصیتشان مقایسه کردند.آن ها مشاهده کردند که افرادی که BIS بالا گرفتند بیشترین تمایل برای انحراف به چپ را داشتند.به عبارت دیگر،آن هایی که مضطرب تر بودند احتمال بیشتری داشت به سمت چپ بروند.در میان افرادی که بطور خاص BIS پایین گرفته بودند،آن هایی که BAS بالا هم داشتند(رانده، دنبال کردن لذت) تمایل داشتند به راست بروند.


این بدان معنا نیست که شخصیت همواره نگران شما باعث سرگردانی شما به سمت چپ در کل زندگیست،بلکه،ویک معتقد است چالش کمی ترسناک راه رفتن با چشمان پوشیده شده به فعال کردن دسته صفت مضطرب در افرادی که بطور ذاتی به ان سمت متمایلند کمک کرد."ما شرایط برای ظهور تفاوت در تمایلات را ایجاد کردیم".

 

وی میگوید.
گرچه مشاهده ی کج رفتن قطب نماهای درونی افراد یک ترفند سرگرم کننده است،ویک میگوید این همچنین "یک یافته مهم است".این پیشنهاد میدهد که ویژگی ها ی محتاط و نگران BIS مرتبط به فعال سازی در سمت راست مغز میباشند.این با تحقیق قبلی مطابقت دارد،ویک میگوید.برای دانشمندان،این یک قدم کوچک،لرزان و غیر قطعیِ دیگر برای فهم طریقه کار کردن مغز است.

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

مرد فرانسوی که ۹۰ درصد مغز خود را از دست داده

در

 (سیارک) : دانشمندان درباره مرد فرانسوی که ۹۰ درصد مغز خود را از دست داده و در عین حال زندگی عادی و نرمالی دارد، مات و مبهوت مانده اند.

زندگی نرمال بدون 90 درصد از مغز!


یک مرد فرانسوی با وجود اینکه ۹۰ درصد از مغز خود را از دست داده اما با این حال زندگی نرمال و سالمی را پشت سر می گذارد، دانشمندان را به فکر فرو برده تا دوباره درباره آنچه که از دیدگاه بیولوژیکی باعث هوشیاری و آگاهی انسان شده، فکر کنند.

علیرغم چندین دهه پژوهش و تحقیق، دانش ما نسبت به هوشیاری و آگاهی – آگاه بودن از موجودیت یک فرد – بسیار اندک است. ما می دانیم که بنیان این آگاهی به نحوی در مغز ماست اما چگونه می شود که افرادی با وجود از دست دادن قسمت اعظمی از نورون ها و رشته های مغزی می توانند نسبت به خود و اطرافیانشان آگاه باشند؟

این مورد که برای اولین بار در سال ۲۰۰۷ در The Lancet توصیف شده بود، درباره مردی است که حدودا ۱۰ سال دانشمندان را مات و مبهوت خود کرده است. (سیارک)

این مرد فرانسوی که در زمان انتشار این مقاله ۴۴ سال سن داشت، هویتش کاملا محرمانه باقی مانده و به همین واسطه، دانشمندان کاملا توضیح داده اند که این مرد چگونه بدون اطلاع از شرایط بسیار نادرش و بدون هیچ مشکلی به زندگی ادامه داده است.او به دلیل ضعف اندکی که در پای چپش حس می کرد به دکتر مراجعه کرد و پس از اینکه اسکن مغز بر روی انجام شد، تصاویر نشان می دادند که جمجمه او اکثر با مایعی پر شده است. اسکن مغز این شخص نشان می داد که تنها یک لایه نازک از بافت واقعی مغز باقی مانده و بخش داخلی مغز او تقریبا به طور کامل از بین رفته است. عکس زیر، اسکن مغزی این شخص را نشان می دهد:

تصویر اسکن مغز این مرد فرانسوی – تجمع مایعات ۹۰ درصد از مغز این فرد را از بین برده است.

پزشکان باور دارند که قسمت اعظم مغز این فرد به طور آهسته و در یک بازه زمانی ۳۰ ساله توسط تجمع مایعات از بین رفته است؛ پدیده شناخته شده ای که به آن هیدروسفالی می گویند. او از کودکی به این بیماری مبتلا بود که البته توسط یک استنت درمان شده بود؛ اما این استنت زمانی که او ۱۴ ساله بود برداشته شد و از آن پس، بخش اعظم مغز او از بین رفته است (شایان ذکر است که استنت در پزشکی به لوله توری مصنوعی از جنس فلز گفته می شود که در یک گذرگاه یا مجرایی طبیعی در بدن به منظور جلوگیری یا مقابله با انقباض موضعی جریان درون آن مجرا، قرار داده می شوند).

اما علیرغم باقی ماندن مقدار اندکی از بافت مغزی او، این شخص ناتوانی مغزی نداشت؛ او دارای یک ضریب هوشی پایین (۷۵) بود اما به عنوان یک کارمند دولت مشغول به کار بود. او همچنین ازدواج کرده، دارای دو فرزند و نسبتا هم سالم بود.

پرونده پزشکی پر رمز و راز این شخص، نه تنها در ذهن دانشمندان این سوال را به وجود آورد که او چگونه توانسته زنده بماند، بلکه دانش ما از هوشیاری و آگاهی را نیز زیر سوال برد.

در گذشته پژوهشگران اظهار می کردند که هوشیاری و آگاهی احتمالا به نواحی مختلف و بخصوصی از مغز مرتبط است؛ از جمله کلاستروم (یک لایه نازک از سلول های عصبی مابینِ نواحی اصلی مغز) یا قشر بینایی (کرتکس بصری).

اما اگر این فرضیه ها درست بودند، این شخص فرانسوی که قسمت اعظمی از مغز خود را از دست داده نباید از آگاهی و هوشیاری بهره مند می بود.

Axel Cleeremans، یک روانشناس شناختی از دانشگاه آزاد بروکسل در بلژیک در این خصوص به کوارتز (Quartz) گفت: "هر تئوری درباره هوشیاری و آگاهی باید بتواند توضیح دهد چرا این فرد که ۹۰ درصد از بافت مغزی اش را از دست داده همچنان به صورت کاملا طبیعی به زندگی خود ادامه می دهد”.

به عبارت دیگر، به نظر نمی رسد که یک قسمت خاص از مغز به تنهایی مسئول هوشیاری و آگاهی انسان باشد.

به نظر نمی رسد که یک قسمت خاص از مغز به تنهایی مسئول هوشیاری و آگاهی انسان باشد.

Cleeremans بر فرضیه ای معتقد است؛ پایه و اساس این فرضیه این است که انسان با هوشیاری به دنیا نیامده، بلکه مغز آگاهی و هوشیاری را بارها و بارها یاد می گیرد. این بدان معناست که محل قرارگیری هوشیاری در مغز ثابت نبوده و بسیار انعطاف پذیر است و فراگیری آن می تواند توسط مناطق مختلف مغز صورت پذیرد.

او در ادامه بیان می کند: "آگاهی، نظریه غیر مفهومی مغز درباره خودش است و از طریق تجربه به دست می آید و این نیز از طریق یادگیری، تعامل با خود، جهان و افراد حاصل می شود.”

Axel Cleeremans این فرضیه را در ابتدا در سال ۲۰۱۱ منتشر کرد و حال در کنفرانس انجمن مطالعات علمی درباره آگاهی در مورد این موضوع سخنرانی کرد. این کنفرانس در ماه ژوئن امسال (سال ۲۰۱۶ میلادی) در بوئنوس آیرس برگزار شد.

او فرضیه خود را "تز شکل پذیری رادیکال” (radical plasticity thesis) نامیده است. این نظریه با پژوهش های اخیری که نشان می دهند مغز یک فرد بالغ نسبت به آن چیزی که در گذشته فکر می کردیم، سازگار تر است.

Olivia Goldhill برای کوارتز اینگونه می نویسد:

"Cleeremans بیان می کند که برای داشتن آگاهی، تنها دانستن اطلاعات کافی نیست، بلکه باید دانست که یک شخص، اطلاعاتی را می داند. به عبارت دیگر، برخلاف یک ترموستات که به سادگی دما را ثبت و ضبط می کند، انسان های آگاه، هم می داند و هم برایشان اهمیت دارد که می دانند. (سیارک)

کلیریمنس مدعی است که مغز به طور پیوسته و ناآگاهانه یاد می گیرد تا فعالیت خودش را دوباره تعریف کند و این حالت تعاریف، اساسِ تجربه آگاهانه است.”

اما تمامی این صحبت ها درباره فردی که با وجود باقی ماندن تنها ۱۰ درصد از مغزش زندگی می کند به چه صورت است؟

براساس گفته های کلیریمنس، با اینکه تنها قسمت کوچکی از مغز این شخص باقی مانده، همین بافت مغزی موجود قادر است نظریه ای درباره خودشان به وجود آورند و این بدین معناست که شخص هنوز آگاهی کامل نسبت به کارهایی که انجام می دهد، دارد.

این مفاهیم به نوبه خود چندان هم جدید نیستند و هر روزه ما چیزهای بیشتری درباره مغزمان یاد می گیریم و به این موضوع پی می بریم که مغزهای ما چقدر انعطاف پذیر و سازگارند. به عنوان مثال در هفته اخیر دانشمندان توانستند سلول های مغزی یک موش را برای رشد مجدد فعال کرده و در نتیجه بینایی را به یک موش نابینا باز گرداندند.

مغز ما بسیار انعطاف پذیر است

این های تنها نشانه های قابل توجهی است که به ما نشان دهد که چقدر مغز ما می تواند قدرتمند بوده و حتی می تواند در آسیب های فوق العاده زیاد هم به یادگیری خود ادامه دهد. این موارد نوری از امید را در دل های ما روشن کرده و نشان می دهد که شاید روزی انسان بتواند بیماری هایی که ناشی از تخریب نورون ها (بیماری های نورودژنراتیو) است را نیز درمان کند.

نظر شما در رابطه با آگاهی و هوشیاری انسان چیست؟ آیا شما با الکس کلیریمنس هم نظر بوده و یا فکر می کنید آگاهی متعلق به قسمت خاصی از مغز است؟ اگر اینگونه فکر می کنید، شما چگونه می توانید دلیل هوشیاری و آگاهی این شخص فرانسوی را توجیه کنید.منبع : عصر ایران

این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.  (سیارک)

نظرات

در ادامه بخوانید...