احساسات ذاتی نیستند بلکه بستگی به محیط پیرامون شما دارد

در

احساسات بخش عظیمی از زندگی یک فرد را در بردارد. احساسات حائز اهمیت و ضروری هستند چراکه اطلاعاتی را در مورد آنچه مرتبط با ماست فراهم می‌کند. احساسات بیانگر نیازهاست و نیازها مسیری را به‌سوی عملکرد ایجاد می‌کند. آن‌ها داستان زندگی ما، به روایات ما، معنا می‌بخشند و درنتیجه در خودسازی ما نقش عمده‌ای را ایفا می‌کنند. بررسی‌های تصویربرداری نشان می‌دهد که احساسات در نواحی قشری زیرین مغز واقع‌شده‌اند و مدیریت "آگاهانه" آن معمولاً مربوط به بخش فعالیت قشر پیش پیشانی است، به این معنا که به‌منظور کاربرد هدفمند آن‌ها، برخی از عملکردهای اجرایی است دخیل شوند. ترس، خشم، اندوه، شادی، اعتماد، نفرت احساسات انسان‌ها هستند. احساسات تعیین‌کننده واکنش یک فرد در یک وضعیت ایجادشده است. احساسات اغلب به‌عنوان قانون‌شکنان اجتماعی در نظر گرفته می‌شوند، به دلیل واکنش‌های احساسی با الگوهای اجتماعی پذیرفته‌شده مطابقت ندارد. مطالعه‌ای جدید کشف کرده است که احساسات در بدو تولد وجود ندارند و درواقع عبارات شناختی هستند که جمع‌آوری داده‌های محیط پیرامون منتج می‌شوند.

پژوهش مذکور منتشرشده در مجموعه مقالات مجله آکادمی ملی علوم اظهار داشت که، "مکانیزم های مغزی که احساسات عاطفی آگاه را تشدید می‌کنند اساساً تفاوتی با مکانیزم هایی که منجر به تجربه‌های آگاهانه ادراکی می‌شوند ندارند."

جوزف لدوکس از مرکز دانشگاه نیویورک درزمینهٔ علوم عصبی گفت: "ما استدلال می‌کنیم که تجربه‌های آگاهانه، صرف‌نظر از محتوای آن‌ها، از یک سیستم در مغز نشاءت می‌گیرند. به‌طور خاص، تفاوت بین حالات هیجانی و غیر عاطفی در انواع داده‌های ورودی است که توسط یک شبکه قشر کلی شناختی، یک شبکه موردنیاز برای تجربه‌های آگاهانه پردازش می‌شوند. "
با توجه به نظرات لدوکس، احساسات یک محصول جانبی پاسخ‌های رفتاری است که توسط مدارهای بقا و پایایی بروز می‌کند. بنابراین مسیرهای عصبی مسئول برای کسب مواد غذایی می‌تواند احساسات از شادی و لذت بعد از شام شکرگزاری را ایجاد کند. در عوض، مدارهای بقا مسئول رفتار دفاعی شروع یک پاسخ جنگ‌وگریز است که به‌منزله ترس درزمانی است که ارگانیسم درمی‌یابد چنین پاسخی مورد هدف قرارگرفته است. نتایج نشان داد که مطالعه موجود ایمن موضوع که احساسات ذاتاً در مدارهای قشری مغز برنامه‌ریزی‌شده‌اند را رد می‌کند. بنابراین احساسات اغلب متفاوت از عبارات شناختی ضمیر آگاه (وجدان)، مانند احساسات مرتبط با ادراک محرک‌های خارجی در نظر گرفته می‌شوند.
احساسات پاسخی به آنچه مغز ما از مشاهدات ما استخراج می‌کند نیست، اما از آرایه روانی ما ذاتاً با توجه به هرگونه نتیجه‌گیری از پژوهش جدایی‌ناپذیر هستند. پس از موردتوجه قرار دادن دانش‌پژوهی موجود در هر دو مقوله شناخت و احساسات، محققان معماری کاملاً متفاوتی برای احساسات را درک کردند. نتایج حاصل از این پژوهش، احساسات را به‌عنوان حالات منظم بالاتر تعبیه‌شده در مدارهای قشر تعریف می‌کنند. بنابراین، حالات هیجانی شبیه به دیگر حالات آگاهی است و به‌طور ذاتی در مغز ما برنامه‌ریزی نشده است.

 این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.  (سیارک

ترجمه  itrans.ir

نظرات

در ادامه بخوانید...

بعد از مرگ چه اتفاقی برای بدن می افتد

در
پس از مرگ چه اتفاقی می افتد

 

پس از مرگ چه اتفاقی می افتد

وقتی کسی می میرد ، ممکن است پایان سفر آنها از طریق این دنیا باشد ، اما در مورد بدن آنها این گونه نیست. در عوض ، فرایند طولانی تجزیه اجزای آن آغاز خواهد شد. بنابراین ، هنگامی که اجساد تجزیه می شوند ، چه اتفاقی می افتد و چرا باید در مورد آن بیاموزیم؟

خوب ، دوستی توضیح می دهد که در دنیای امروز ، فکر کردن در مورد ترس از مرگ خود و یا عزیزان و بحث در مورد هر جنبه مربوط به مرگ به تابو تبدیل شده است.حال ببینیم بعد از مرگ چه اتفاقی می افتد؟

تجزیه چیزی است که به طور طبیعی برای بدن پس از مرگ رخ می دهد. چه چیزی در مورد آن وجود دارد؟برای اکثر ما ، تماس با اجساد افرادی که درگذشته اند، په بصورت طبیعی و چه به صورت مرگ زودرس با غم و اندوه مراسم تشییع جنازه آغاز و به پایان می رسد.
 
و حتی در این صورت ، آنچه معمولاً بدست می آوریم این است که یک گلدان با بقایای خاکستر شخص است ، یا جسمی که به طور مرتب در یک تابوت قرار گرفته است و برنامه ریزی یک تشییع جنازه با دقت برای این مناسبت.
 
پس از مرگ چه اتفاقی می افتد؟ چه اتفاقی می افتد اگر آنها انتخاب کنند که این روند تجزیه را به تأخیر بیندازید و آنها را برای مشاهده طولانی تر "مناسب" نگه دارند؟
 
در شرایط طبیعی - به عنوان مثال ، اگر جسد در محیط طبیعی قرار داده شود ، یا در یک گور کم عمق قرار گیرد - بدن بی جان به کندی شروع به تجزیه شدن می کند ، تا زمانی که فقط استخوان ها باقی بمانند تا باستان شناسان آینده آن را حفر و پیدا کنند.
در این پست ، روند تجزیه را توضیح می دهیم و توضیح می دهیم که چرا می توان فهمید که چه اتفاقی برای بدن پس از مرگ می افتد.
 

 

چه اتفاقی در زمان تجزیه بدن می افتد

اگرچه ممکن است بسیاری از ما تجزیه را مترادف با نابودی بدانیم ، اما اینگونه نیست. در حقیقت ، تجزیه بدن انسان فرایندی طولانی تر با مراحل بسیاری است که از بین رفتن آن فقط یک قسمت است.تجزیه پدیده ای است که از طریق آن اجزای پیچیده ارگانیسم موجود قبلاً زنده به تدریج از عناصر ساده تر جدا می شوند.
 
به گفته دانشمند پزشکی قانونی M. Le Goff ، این "یک روند مداوم است ، که در نقطه مرگ آغاز می شود و هنگامی که بدن به یک اسکلت کاهش یافته است پایان می یابد."
 

 

مراحل تجزیه بدن بعد از مرگ

هنگامی که فرد درگذشت چندین مرحله وجود دارد ، بدن در طی 24 تا 48 ساعت اول تجزیه می شود. این مراحل به معاینه پزشکی کمک می کند تا تعیین کند در چه زمانی مرگ رخ داده است.
 
Goff توضیح می دهد که چندین نشانه وجود دارد که یک بدن روند تجزیه خود را آغاز کرده است. سه مورد مشهور ، که اغلب در درام های جنایی ذکر می شود عبارتند از:
سه مرحله تجزیه عبارتند از:
livor mortis
algor mortis
rigor mortis
 
livor mortis یا مرحله اول ، به معنای "تغییر رنگ پوست" است. این بدان معنی است که به محض اینکه کسی بمیرد ، خون از اندامهای رویی به ناحیه ای که روی زمین است تخلیه می شود. به عنوان مثال ، جسمی که روی پشتش قرار دارد ، روی سینه و صورت کمرنگ خواهد بود ، در حالی که پشت و باسن تیره است.
خون با گرانش به کمترین قسمت از بدن می رسد، و باعث می شود پوست تغییر رنگ یابد. این روند ممکن است بعد از حدود یک ساعت پس از مرگ آغاز شود و تا 9-12 ساعت پس از مرگ ممکن است ادامه یابد.
به تغییر رنگ آبی (بنفش) بنفش ( روشنایی ) در زیر پوست قسمتهای پایین بدن به دلیل گرانش خون بعد از مرگ اشاره دارد. شروع lividity ، محل و رنگ آن، ارائه اطلاعات در زمان و علت مرگ است.
 
مرحله دوم ، algor mortis ، الگور مورتیس ، به معنای "سردی مرگ" است. در اینجاست که بدن شروع به سرد شدن دما می کند و این مرحله چند ساعت ادامه دارد. اما تا 30 دقیقه تا یک ساعت پس از مرگ شروع نمی شود. سرد بودن بدن تا حد زیادی به درجه حرارت محیط آن بستگی دارد ، که به طور طبیعی در مدت زمانی حدود 18-20 ساعت پس از مرگ مطابقت دارد.
 
مرحله سوم ، rigor mortis در این مرحله عضلات بدن سفت و منقبض شده و بدن انعطاف خود را از دست می دهد، موریتس سخت  در 2-6 ساعت پس از مرگ شروع می شود و می تواند 24 تا 84 ساعت دوام آورد.
 
هر یک از این مراحل در طی زمان های مشخصی از تجزیه بدن اتفاق می افتد ، که به پزشکان اجازه می دهد تا واقعاً از زمان مرگ ایده ای بدست آورند.
 

 

علائم دیگر تجزیه بدن بعد از مرگ

رنگ پوست مایل به سبز در بدن پس از مرگ ممکن است به دلیل تجمع گازها در حفره های بدن باشد ، که یک مؤلفه مهم آن ماده ای است که به عنوان سولفید هیدروژن شناخته می شود.
 
Goff می نویسد ، "با هموگلوبین موجود در خون برای ایجاد سولفوماگلوبین" یا همان رنگدانه مایل به سبز که به بدنهای مرده می دهد رنگ غریبی را نشان می دهد ، واکنش نشان می دهد.
 
در مورد جدا شدن پوست - که پوست به طور مرتب از بدن جدا می شود - ممکن است به یاد بیاوریم که کل لایه بیرونی و محافظ پوست ما از سلول های مرده ساخته شده است.
 
Goff توضیح می دهد: "لایه بیرونی پوست مرده است. گمان می رود مرده باشد و نقش مهمی در حفاظت از آب و محافظت از پوست زیرین (زنده) داشته باشد."
 
" این لایه به طور مداوم توسط اپیدرم زیرین ریخته می شود و جایگزین می شود. به محض مرگ ، در زیستگاه های مرطوب، اپیدرم شروع به جداسازی از درم های زیرین می کند، که می توان آن را به راحتی از بدن جدا کرد."
 
پدیده ای معروف به "marbling" هنگامی رخ می دهد که انواع خاصی از باکتریهای موجود در شکم "به رگهای خونی" مهاجرت می کنند ، و باعث می شود آنها رنگ بنفش مایل به سبز ایجاد کنند. این اثر در بعضی از قسمت های بدن - معمولاً تنه ، پاها و بازوها در پوست به وجود می آیند.
 
Tache noir یکی از مهمترین تغییرات بعد از مرگ است که بعد از مرگ در چشم مشاهده می شود.
اگر چشمان بعد از مرگ باز بماند ، نواحی پوسته پوسته شده در معرض هوا خشک می شوند که منجر به ایجاد نواری مایل به زرد و سپس مایل به قرمز تا سیاه مانند منطقه تغییر رنگ به نام TACHE NOIRE می شود. که در فرانسه به معنی "لکه سیاه" است.این مرحله بیشتر پس از 7 تا 8 ساعت پس از مرگ مشاهده می شود.
 
سرانجام ، مواردی وجود دارد که Goff آن را "فرآیند بازیافت طبیعت" می نامد. با انجام اقدامات هماهنگ كننده عوامل باکتریایی ، قارچی ، حشرات و دستگاه های نگهدارنده با گذشت زمان تسهيل می شود ، تا زمانی كه بدن از تمامی بافت های نرم محروم شود و فقط اسكلت باقی بماند.
 

 

خلاصه مراحل تجزیه بعد از مرگ

Goff همچنین خاطرنشان می کند که دانشمندان مختلف فرایند تجزیه را به تعداد مختلف مراحل تقسیم می کنند ، اما او توصیه می کند که پنج مرحله مجزا را در نظر بگیرید.
 
مرحله اول ، مرحله تازه ، دقیقاً پس از مرگ به بدن اطلاق می شود ، هنگامی که تعداد کمی از علائم تجزیه قابل مشاهده است. برخی فرایندهایی که ممکن است در این مرحله شروع شوند شامل تغییر رنگ سبز مایل به سبز است.
 
برخی از حشرات - به طور معمول مگس نیز - ممکن است در این مرحله قرار بگیرند ، تخم هایی را که بعداً لاروها از آن جدا می شوند ، تخم گذاری کنند ، که این امر به تجزیه بافت نرم اطراف کمک می کند.
 
کارلا ولنتاین ، تکنسین آسیب شناسی در کتاب خود می نویسد: مگس ها و لاروهای آنها کاملاً برای کاری که باید انجام دهند، بوجود آمده اند و بسیاری از کارشناسان آنها را" ناشران بی نظیر جهان "می نامند 
 
او توضیح می دهد که مگس های تخم گذاری شده ای که جسد آنها را به خود جلب می کند ، "عمدتا رنگهای آبی از جنس Calliphora " هستند ، که "تخم ها را فقط روی زخم ها قرار می دهند ، زیرا لارو های خیلی جوان نیاز به خوردن گوشت پوسیده دارند .
 
در مرحله دوم تجزیه ، مرحله نفخ ، زمانی است که تورم شروع می شود. گازهایی که در شکم جمع می شوند ، بنابراین باعث تورم آن می شوند ، ظاهری پف کرده به بدن می دهند.
 
در مرحله سوم تجزیه ، پوست به دلیل افتادگی و عمل لخته ها پاره می شود و باعث می شود گازهای جمع شده خارج می شود. تا حدودی به همین دلیل، بوی قوی و متمایزی از بدن خارج می شود.(بوی یک سطل ماهی که در آفتاب مانده است)
 
Postdecay مرحله بعدی تا آخرین مرحله تجزیه است ، که در آن ، همانطور که Goff می نویسد ، " پوست ، غضروف و استخوان کاهش می یابد." در این مرحله ، انواع مختلف سوسک معمولاً وارد بدن می شوند تا بافت نرمتر را از بین ببرند و فقط استخوان ها را باقی بگذارند.
 
مرحله نهایی تجزیه مرحله اسکلتی است که در آن فقط اسکلت - و بعضا موها - باقی می مانند.
 

 

چه مدت طول می کشد تا بدن تجزیه شود

تا حد زیادی به منطقه جغرافیایی که در آن جسد یافت می شود و تعامل شرایط محیطی بستگی دارد. اگر جسمی در آب و هوای خشک و با دمای بسیار پایین یا بسیار زیاد یافت شود ، می تواند مومیایی شود.
 

 

دانستن روند تجزیه بدن پس از مرگ برای من فایده ای دارد

چرا همه اینها را یاد می گیریم؟
در این مرحله ، ممکن است تعجب کنید که "چگونه یادگیری همه این جزئیات در مورد روند تجزیه بدن پس از مرگ برای من فایده ای دارد؟"
 
" ما می توانیم تمام تلاش خود را برای فرار از مرگ و نگه داشتن اجساد در پشت درهای استیل ضدزنگ و فرار از مرگ در اتاق های بیمارستان انجام دهیم. و استادانه از مرگ فرار کنیم ، شما تقریباً باور خواهید کرد که ما اولین نسل از جاودانگی ها هستیم. اما نیستیم.
 
این ممنوعیت ضمنی درمورد موضوعات مربوط به مرگ ، فقط می تواند ترس از مرگ اعم از مرگ خود و یا مرگ دیگران را عمیق تر کند و به گسترش اطلاعات نادرست در مورد مرده ها کمک کند.
 
داشتن تصور روشن درباره اتفاقاتی که برای بدن پس از مرگ رخ می دهد ، می تواند به حذف هاله ترس و هراس پیرامون آگاهی از مرگ و میر خود کمک کند. و همچنین می تواند به ما کمک کند حتی بهتر از گذشته با مراقبت بهتر از عزیزان خود در لحظات پایانی زندگی با آنها باشیم.
 
دانشمندان خاطرنشان كردند كه ، به عنوان مثال ، تصور غلط مبنی بر اینکه بدنهای مرده می توانند به راحتی بیماری را گسترش دهند ، " اسطوره ای برای مرگ سخت است " ، که غالباً توسط تصویر هیجان انگیز فیلم ها در رسانه ها پشتیبانی می شود.
 
این مشکل به ویژه در مورد تلفات ناشی از حوادث طبیعی بد است. با این حال ، به عنوان سازمان بهداشت جهانی(WHO) اجساد مرده در برابر بلایای طبیعی به طور کلی باعث بیماری همه گیری نمی شوند.
 
نویسندگان یک مقاله می نویسند: "بیش از 20 سال است که می دانیم اجساد کشته شدگان در بلایای طبیعی باعث شیوع بیماریهای عفونی نمی شوند." 
 
آنها معتقدند که با درک اینکه جسد مردگان به طور خودکار تهدیدی برای سلامتی نیست ، می تواند به سیاست های بهتری درمورد مرگ منجر شود ، و می تواند به افراد باقی مانده کمک کند تا در یک جدول زمانی طبیعی و مترقی ، با تلفات خود کنار بیایند.
 
ما امیدواریم که اطلاعات ارائه شده در این پست به شما کمک کند تا در رابطه خود با مرگ و میر و بدن خود به عنوان بخشی از دنیای طبیعی حرکت کنید.

نظرات

در ادامه بخوانید...

چرا من تا این حد عصبانی هستم

در

عصبانیت نیروی خوبی می‌تواند باشد. اما در صورت استمرار، عصبانیت شدید می‌تواند مضر بوده و سلامتی را به خطر بیندازد. چگونگی مهارت عصبانیت در اینجا آورده می‌شود.
وقتی کارمند جوانی ترفیع شغلی می‌گیرد و شما نمی‌توانید؛ یا زمانی که همسر شما «اعصاب شما را خراب می‌کند» شرایط مهیا است تا احساس خشم به شما دست دهد. برخی از مردم با نحوه‌ی کنترل صحیح آن مشکل دارند. عصبانیت شدید و مداوم می‌تواند روابط، شغل، زندگی اجتماعی، اعتبار و یا حتی سلامتی شما را به خطر بیندازد. دکتر میچ آبرامز، کارشناس مدیریت عصبانیت و پرفسور روانشناس دانشکده پزشکی رابرت وود جانسون در دانشگاه راتگرز، بیان می‌کند که «عصبانیت به خودی خود نه خوب است و نه بد». عصبانیت پایین یا متوسط حتی می‌تواند خوب باشد و باعث شود تا شما اشتباه  ها را اصلاح و بهبود سازید.(سیارک)

 اما به دفاع طبیعی بدن صدمه می‌زند. وقتی که شما احساس تهدید می‌کنید، سیستم عصبی شما مواد شیمیایی قدرتمندی را منتشر می‌کند که شما را برای مبارزه، تلاش و زنده ماندن آماده می‌سازد. ضربان قلب و تنفس شما سریعتر می‌شود. فشار خون شما بالا می‌رود، ماهیچه‌ها سفت می‌شوند و عرق می‌کنید. مشکل افرادی که عصبانیت آنها شدید است، در اینجاست که زمان عصبانیت در آنها طولانی است و به کرات رخ می‌دهد. با گذشت زمان، موجب ناراحتی بیشتر و احتمالا ابتلا به بیماری های قند، فشار خون، دیابت، کلسترول بالا و مشکلات دیگر در شما می‌شود. عصبانیت سریع، مغز شما را تحریک می‌کند. از طرفی به شما کمک می‌کند تا به سرعت به وجود تهدید بالقوه پی ببرید و از طرف دیگر نیز شما را مجبور می‌کند تا تصمیمات بی‌پروایانه‌ای را در آن لحظه بگیرید. جای تعجب نیست که عصبانیت با حوادث و اقدامات مخاطره‌آمیز از جمله سیگارکشیدن، قمار کردن، مشروب‌خواری و پرخوری کردن در ارتباط است. همچنین عصبانیت نقش مهمی در افسردگی بازی می‌کند. نیز مطالعات نشان می‌دهند که پیشگیری از عصبانی شدن نیز کار ناسالمی است. حداقل، پیشگری از عصبانیت کنترل نشده چیزی است که شما بیشتر به آن نیاز دارید. بدتر از آن، این است که به پرخاش یا خشونت تبدیل شود.
آبرامز تاکید می‌کند که «هرگز هیچ فردی بخاطر احساس عصبانیت، ناراحت نشده است مگر برای آنچه که بهنگام احساس عصبانیت گاهی اوقات انجام می‌دهد».

علائم نشان‌دهنده عصبانیت

چگونه می‌توانید مشکل عصبانیت را شناسایی کنید؟ دکتر هاوارد کاسینوف، مدیر انجمن مطالعه و درمان عصبانیت و پرخاشگری دانشگاه هافسترا می‌گوید «چه زمانی عصبانیت مکررا اتفاق می‌افتد، چه زمانی شدتش بیش از حد است، یا کی زمانش طولانی می‌شود». همچنین در تالیف کتاب «مدیریت عصبانیت برای همه: هفت روش اثبات‌شده برای کنترل عصبانیت و داشتن یک زندگی شادتر» همکاری داشته است. کاسینوف عصبانیت را به دلخوری، عصبانیت و خشم درجه‌بندی می‌کند. گاهی اوقات احساس دلخوری یا حتی عصبانیت چیزی نگران‌کننده نیست. کاسینوف می‌گوید: «بیشتر مردم بیان می‌کنندکه در هفته یکبار یا دو بار عصبانی می‌شوند. اما افرادی که گفته می‌شود عصبانیت آنها بیشتر است، افرادی هستند که تقریبا یکبار در روز عصبانی می‌شوند. عصبانی بودن برای زمانی بسیار طولانی نشانه خشم است. ما بیمارانی را می‌بینیم که از افرادی که سالهای پیش مرده‌اند نیز عصبانی هستند». از نزدیک به خود نگاه کردن، می‌تواند به این مشکل کمک کند. آبرامز می‌گوید: «امکان دارد مردم از خودشان بپرسند: آیا من تنها هستم؟ من شغلم، دوستانم، آشنایانم را به خاطر عصبانیت از دست داده‌ام؟» او می‌گوید: با این حال در بیشتر موارد، معمولا مردم نسبت به کردار خود بی‌بصیرت هستند، تکذیب رفتار نیز رایج است. معمولا می‌گویند دیگران هستند که سبب عصبانیت او می‌شوند. کاسینوف معتقد است: «بیشتر مردم چیزی شبیه به این را خواهند گفت:‌ من هیچ مشکلی ندارم. دیگران یا چیزهای دیگری هستند که سبب عصبانیتم می‌شوند. اولین مرحله، درک این موضوع است که عصبانیت، معلول نحوه تفسیر شما از وقایع است. هیچ کسی نمی‌تواند شما را مجبور به عصبانی شدن کند. زمانی که این را تشخیص دادید، شما مسئول عصبانیت خود خواهید بود.
راههایی برای مهار عصبانیت (سیارک)
کاسینوف این روش‌ها را پیشنهاد می‌دهد تا تفکر شما را تنظیم کرده و شروع خوبی ایجاد نماید:
• به جای اینکه شرایطی را «بد یا وحشتناک» بنامید، به خودتان بگویید «این ناخوشایند است».
• از رفتار افراطی ناراحت‌کننده از جمله «من نمی‌توانم آن را بردارم» پرهیز و به جای آن از جمله‌ی واقع‌بینانه‌تر «من واقعا آن را دوست ندارم.» استفاده کنید.
• از اینکه درباره فردی فکر کنید که «باید» یا «بایستی» به طوری متفاوت عمل کند خودداری کنید. «من امیدوارم به صورتی متفاوت‌تر عمل کند» جمله‌ای مناسب‌تر است.
• سعی کنید از کلمات غلو‌آمیز از جمله «همیشه» یا «هرگز» برای شرح چگونگی اتفاق‌افتادن برخی چیزهای ناراحت‌کننده خودداری کنید. و فقط رفتار را مورد قضاوت قرار دهید نه فرد را. («این راننده خیلی با سرعت رانندگی‌ می‌کند»).
چرا من تا این حد عصبانی هستم؟
راههای دیگر برای کنترل عصبانیت
• زمانی که احساس می‌کنید در حال خشمگین شدن هستید، سرعت تنفس خود را کاهش داده و ماهیچه‌های خود را شل کنید. ابرامز می‌گوید: این موجب می‌شود تا عکس‌العمل «مبارزه یا گریز» بدنتان که موجب می‌شود عصبانی‌تر گردید، متوقف ‌شود.
• یک ساحل یا هر مکان آرام دیگری که می‌توانید را تصور کنید. تنفس در جریان جذر و مد، و دور کردن استرس خود را تجسم کنید. با تمرین بیشتر، بهتر و سریعتر این تکنیک‌های تمدد اعصاب، در وضعیتی غیرمنتظره قرار خواهید گرفت.
• با موسیقی ملایم خودتان را آرام کنید. موسیقی‌های نواخته شده با آلات موسیقی و طبیعی بدون کلام به نظر بهتر هستند.
• تشخیص دهید که چه چیزی شما را غمگین می‌کند و برای عکس‌العمل خود برنامه‌ریزی کنید. آبرامز می‌گوید: «هرچه زودتر در عصبانیت خود مداخله کنید، بهتر است. کلید حل مشکل، آرام کردن خودتان قبل از این است که از خشم منفجر شوید.»
• در نهایت، پذیرش این موضوع که: شما نمی‌توانید به طور کامل از آن پیشگیری نمائید. آبرامز می‌گوید: «هرگز از بین بردن احساس عصبانیت مدنظر نیست. هدف یادگیری مهارت‌های کنترل عصبانیت است.» منتظر کمک گرفتن از متخصص یا برنامه مدیریت خشم نباشید. به کارکنان بیمارستان، دانشگاه یا سازمان‌های حرفه‌ای مراجعه کنید.

این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید. خیلی دوست داریم که از شما این را بشنویم.  ترجمه itrans.ir

                    

نظرات

در ادامه بخوانید...

40 چیز کوچک در زندگی روزانه که برایمان شادی واقعی به همراه می‌آورد

در

چه چیزی شما را خوشحال می‌کند؟ طبق تحقیقات به عمل آمده توسط DoubleTree از 2000 نفر بزرگسال، از قرار معلوم، چیزهای کوچکی در زندگی وجود دارند که موجب شادی ما می‌شوند.
ممکن است برایتان عجیب باشد که بدانید انسان‌ها معمولاً خوش‌بین هستند چرا که بیش از نصف بزرگسالان گفته‌اند آنها طرز تلقی «نیمه پر لیوان» را از زندگی دارند و 56% خودشان را مشخصاً خوشبخت دانسته‌اند.
بیش از یک‌چهارم از آنها گفتند که چیزهای کوچک معدودی وجود دارند که بتوانند آنها را مشعوف کنند، و تحقیق نشان داد که شگفتی‌های کوچک، بزرگترین شادی‌ها را برایمان به همراه می‌آورد؛ و 82% گفتند که بهترین چیزها در زندگی، بطور غیرمترقبه اتفاق می‌افتد.

40 چیز کوچک در زندگی روزانه که برایمان شادی واقعی به همراه می‌آورد

دکتر گلن ویلیامز استاد روان‌شناسی دانشگاه ناتینگهام تِرِنت گفته است: «یک اکسیر مؤثر برای رسیدن به خوشبختی، لزوماً از طریق تجربه کردن رویدادهایی نیست که ما ممکن است برای آنها برنامه‌ریزی کرده باشیم؛ رویدادهایی همچون: ازدواج کردن، تغییر منزل مسکونی، گرفتن آن همه ترفیعات، یا حتی استفاده از تعطیلات»
خوشی‌های زندگی هر چند کوچک و غالباً غیرمترقبه هستند، می‌توانند لبخند را به روی لبانمان بنشانند و به ما در راه ساختن یک زندگی شادتر و پرمعناتر برای خودمان و دیگران، کمک کنند.(سیارک)
40 چیز کوچک در زندگی روزانه که برایمان شادی حقیقی و احساس خوشبختی به همراه می‌آورند، در زیر آمده است:
1- پیدا کردن پول در جیب‌تان، موقعی که از وجود آن خبر ندارید
2- پرسیدن حال شما توسط چند نفر که به سلامتی شما اهمیت می‌دهند
3- رفتن به رختخواب در مواقعی که ملحفه‌ها تمیز هستند
4- یک حمام یا دوش خیلی طولانی، در مواقعی که وقت کافی دارید.
5- لبخند زدن به یک کودک
6- دریافت یک پیام 10 دقیقه‌ای از طرف شریک زندگی یا دوست
7- در آغوش گرفتن و بغل کردن کسی، قبل از بلند شدن از خواب و شروع کار روزانه
8- از خواب بلند شدن و دیدن یک روز آفتابی و زیبا
9- داشتن یک مکالمه تلفنی طولانی با کسی که برایش اهمیت قائل هستی و مدتی است که با او صحبت نکرده‌ای
10- مشاهده بارش باران در هنگامی که مجبور نیستی به جایی بروی و روی کاناپه به حالت چمباتمه نشسته ای
11- مشاهده کودکان در حال بازی یا خنده با همدیگر، که شما را به یاد شادی‌های دنیا می‌اندازد
12- گذراندن قسمتی از وقت خود با حیوانات خانگی یا حیوانات به طور کلی.
13- یک غریبه به شما یک لبخند صمیمانه بزند
14- یک کش دادن خوب و طولانی به بدن، در موقعی که اول صبح از خواب بیدار می‌شوی تا به بدن خود حرکت بدهی
15- خندیدن بلند به یک خاطره خنده‌دار
16- یک ابراز احساس محبت‌آمیز از کسی در زندگی خودتان، مثلاً به سادگی کمک کردن کودکتان به شما برای پختن شام
17- یک بوی خوشایند شما، از بوی نان تازه گرفته تا بوی چمن تازه زده شده
18- یک بغل کردن معنی‌دار و طولانی از کسی که برایش اهمیت قائل هستی
19- پوشیدن لباس‌ها، پس از آن که روی رادیاتور شوفاژ گرم شده باشند
20- چند لحظه خلوت کردن با خود، وقتی که همه چیز شلوغ و پلوغ شده باشد
21- تماشای غروب یا طلوع آفتاب
22- بوی محیط خارج از خانه، پس از متوقف شدن باران
23- گوش دادن به هنرمند یا آلبوم مورد علاقه خودتان
24- دریافت کردن یک ایمیل یا یک نامه از یک دوست
25- شانس انجام یک کار خلاقانه، از رنگ‌آمیزی یک مجموعه کشوی قدیمی گرفته تا خط خطی کردن یک تصویر
26- گرفتن دست کسی که به او عشق می‌ورزید
27- خوردن صبحانه‌‌تان در رختخواب
28- بازی کردن یک بازی که شما در بچگی‌هایتان دوست داشتید
29- خوردن غذای سالم وخوشمزه که باعث شود احساس خوبی نسبت به خودتان داشته باشید
30- نیم ساعت چرت زدن اضافه در رختخواب
31- اختصاص کمی وقت به خودتان برای خواندن کتابی که دوست دارید
32- خریدن نوشیدنی یا اسنک مورد علاقه‌تان و مزه‌مزه کردن آن
33- دریافت گل از کسی که شما برایش اهمیت دارید
34- خوردن ناهار در بیرون و در آفتاب
35- آزمایش کردن یک دستورالعمل جدید آشپزی و ابداع یک غذای خوشمزه
36- اعلام حمایت از شما به وسیله دوستان یا خانواده‌تان
37- گوش دادن به یک آهنگ مورد علاقه که سالهاست نشنیده‌اید
38- اختصاص وقت برای کمک کردن به برخی افراد در خصوص مسائل‌شان
39- گذراندن اوقات در خانه‌تان، وقتی که آراسته و تمیز باشد
40- کسب یک پیروزی کوچک، از قبیل تعمیر ماشین لباس‌شویی یا تعویض یک لامپ

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

چرا عصبانیت رخ می‌دهد و چه تاثیری روی سلامتی شما دارد؟

در

پیشخدمتی که طرز فکر شما را رد می کند. فرد بی مسئولیتی که در بزرگراه‌ها رانندگی می‌کند بدون اینکه از فلاشر استفاده کند. و پخش صدای شادی که موجب می‌شود تا شما عمیق تر و عمیق تر در جهنم صدای ارسالی قرار گیرید.
جزئی‌ترین اذیت ما را در حالت خشم قرار می دهد. اما آیا تا به حال خواسته اید به این فکر کنید که چرا عصبانی می‌شویم؟ اصلا عصبانیت چیست؟ دکتر چارلز. دی. اسپیلبرگر، استاد تحقیقات روانشناسی دانشگاه فلوریدای جنوبی که به مدت 25 سال روی عصبانیت پژوهش انجام داده می‌گوید: «عصبانیت یک هیجان طبیعی است. در مورد آن چیز غیرطبیعی وجود ندارد.(سیارک)


امکان دارد عصبانیت طبیعی باشد اما روی شما تاثیر فیزیکی می‌گذارد. وقتی در طول ترافیک یا بازی فوتبال کودکان عصبانی می شوید سطح هورمون شما افزایش می‌یابد، تنفس شما سریع می شود، نبض و فشار خون شما افزایش می‌یابد، عرق می کنید و دانش‌آموزانتان متعجب می شوند. اساسا بدن شما آماده است تا کاری بکند. این بخش «مبارزه» از پاسخ «مبارزه یا فرار» است. اسپیلبرگر می‌گوید عصبانیت یک مزیت تکاملی است:‌ «ترس و خشم در حیوانات نیز متداول است چرا که به آنها در مبارزه و ادامه حیات کمک می‌کند.»‌
حال مشکل اینجاست که عصبانیت همیشه هم مفید نیست. بیشتر ما به ایستگاه ببرهای آدم‌خوار در خط DMV نمی‌رویم. تاثیرات فیزیکی عصبانیت روی بدن انسان می‌تواند ماندگار باشد. برخی از تحقیقات، ارتباط بین عصبانیت و فشار خون بالا، افسردگی و بیماری‌های قلبی را نشان می‌دهند. یکی از مطالعات نشان می‌دهد، در افرادی که بیشتر مستعد عصبانیت هستند نسبت به افراد کمتر عصبانی، احتمال سه بار حمله قلبی یا بیماری کشنده عروق کرونر قلب وجود دارد. (سیارک)
بنابراین راه حل چیست؟ آیا باید جلوی خشمتان را بگیرید یا می‌خواهید هر بار عصبانی شوید؟ کارشناسان می‌گویند نه. خواه عصبانیت را در خود پنهان کنید خواه خشمتان بترکد، احساس عصبانیت شدید امکان دارد برخی خطرات را بدنبال داشته باشد.
راه حل این است که خشم خود را بازسازی کنید. اسپیلبرگر می‌گوید اولین گام خود آگاهی است. به خودتان اجازه خشمگین شدن ندهید. به جای آن از خشم خود آگاهی داشته باشید. کنترل نمایید. این تنها روش کشف چیزی است که شما را عصبانی کرده است. (سیارک)
هنگامی که مشکل اصلی را شناسایی کردید، به جای اینکه به طور بی معنی عصبانی شوید، منطقا آن را حل نمائید. اگر نسبت به کسی عصبانی هستید درباره آن با او حرف بزنید اما هرگز پرخاشگری نکنید. اگر شرایط خاصی شما را عصبانی تر می کند یاد بگیرید که چگونه برای آن خود را آماده کرده و یا در آینده از آن بهتر اجتناب نمائید.
نکات مدیریت عصبانیت
• نفس بکشید! دم و بازدم عمیق به دیافراگم شما در زیر استخوان قفسه سینه کمک می‌کند. بعد از یک دقیقه یا بیشتر، بایستی کمی احساس دور شدن تنش را حس کنید. می‌توانید هر زمان که خواستید تمرینات تنفسی را نسبت به قوانین خودتان انجام دهید حتی در طول یک شام عصبانی کننده.
• استراحت کنید. وقتی عصبانیت به سراغتان می‌آید، محل را عوض کنید. در صورت امکان، اتاق را ترک یا پیاده روی انجام دهید.
• عقل خود را بکار گیرید. تا 10 بشمارید. خودتان را در سواحل کارائیب تصور کنید. یا یک کلمه آرامبخش را با خودتان تکرار کنید.
• عصبانیت خود را کاهش دهید. ورزش به دلیل فعالیت بدنی می تواند برای استرس زیاد، به عنوان مسکن باشد. کشش های حرکتی آهسته از جمله یوگا را انجام دهید. (سیارک)

این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.

ترجمه توسط itrans.ir

نظرات

در ادامه بخوانید...

چگونه با گوش کردن به ضربان قلب ذهن افراد را تغییر دهید

در

 (سیارک)  : اگر با خودتان هماهنگ باشید بهتر میتوانید ذهن دیگران را بخوانید.شما واقعا باید به قلب خود گوش دهید.افرادی که از ضربان قلب خود اگاهی بیشتری دارند احساسات افراد اطراف خود را بهتر درک میکنند.علاوه براین، بهبود این توانایی ممکن است. برخی از علائم اوتیسم و اسکینزوفرنی را تسکین دهد.

ایا میتوانید ضربان نرم قلب خود را در سینه خود احساس کنید؟ شاید شما فقط گرسنگی، تشنگی یا درد را احساس کنید.اگر چنین است، شما وضعیت داخلی بدن خود را درک میکنید، فرایندی که به ان "نشانه های درونی" یا Interoception میگویند. تفکری است که احساسات را تولید میکند. ما ابتدا باید وضعیت امور داخلی بدن خود را تفسیر کنیم. بنابراین اگر یک سگ هار را ببینیم میترسیم و یکمرتبه ضربان قلبمان بالا میرود. یا عرقی را در کف دستمان احساس میکنیم.برخی از افراد هم شرایط "نشانه های درونی"  را نداشته همچنین احساسات خودشان را نمیتوانند تفسیر کنند.و اما محققان بر این باورند که "نشانه های درونی"  برای درک ذهن افراد دیگر بسیار مهم است.

ایده این است، اگر ما نتوانیم احساسات خود را تشخیص دهیم، در این صورت احساسات و حالات ذهنی دیگران را نیز نمیتوانیم تفسیر کنیم.

آزمون همدلی

"جف برند" و تیم او در دانشگاه اکسفورد در حال حاضر ضربان قلب 72 داوطلب را شمارش کردند، اما برای گرفتن نبض از انگشتان دست استفاده نکردند. در واقع از اندازه گیری "نشانه های درونی"  استفاده کرده اند. سپس شرکت کنندگان فیلمی از فعل و انفعالات مختلف اجتماعی را تماشا کردند. بعد از هر کلیپ برای آزمایش توانایی انها و همچنین برای پی بردن به حالات ذهنی انها ، از انان  سوالات چندگزینه ای پرسیده شد.

 بعنوان مثال،در یک صحنه نشان داده شد که یک مرد به نام تام تلاش میکرد با دختری به نام جما صحبت کند، درصورتی که در فیلم کاملا واضح بوده که او به شخص دیگری به نام "شرمنبری" علاقه مند بوده.در برخی از سوالات از شرکت کنندگان خواسته شده احساسات شخصی خود را درک کنند- بعنوان مثال از انها پرسیده شد ایا جما احساس میکرد که مورد ازار و اذیت قرار گرفته است؟ شرکت کنندگانی که در شمارش ضربان قلبشان بهتر عمل کرده بودند بهتر پاسخ دادند، آنها همدلانه گفتند "دخترک بیچاره". اما هیچ ارتباطی بین توانایی "نشانه های درونی"  و دقت سوالات ذهن که هیچ احساسی از ذهن ندارند مانند، "نظر بری درباره علاقه جما نسبت به تام چه بود؟"، وجود ندارد.

 این نشان میدهد وقتی احساسات یک عامل باشند، توانایی های ما سیگنال های بدنمان را تفسیر میکنند، سیگنال هایی که فقط کمک میکنند ما فکر دیگران را درک کنیم.

پروزش ضربان قلب

گفته "انیلست" از دانشگاه بساکس مطالعاتی شبیه این را به خوبی نشان میدهند که توانایی های "نشانه های درونی"  متعهد شده اند کارهای مختلف را به روش های مختلفی انجام دهند. این روابط بسیار پیچیده هستند، بنابراین میتواند برای بررسی ابعاد دیگر "نشانه های درونی"  مانند "تنفس" جالب باشند. 

"بیرید" میگوید احتمالا مشکلات "نشانه های درونی"  در آزمایش های وسیعی که روی افراد مبتلا به اوتیسم و اسکینزوفرنی انجام گرفته تاثیرگذار است. بعنوان مثال : تعدادی از افراد مبتلا به اوتیسم صداهای بلند و نورهای روشن اذیت کننده را تشخیص میدهند.این چیزها به اوتیسم مربوط میشوند، و ضربان قلب ما را بالا میبرد.به گفته "برد" این صرفا برای زمان حال است اما اگر شما نتوانید سیگنالهای داخلی صداهای بلند و چراغ های پر نور را که باعث ازار و اذیت میشوند تشخیص دهید شاید سیگنال های بی ضرر را نیز به عنوان سیگنال های مضر قلمداد کنید. "برد" اضافه میکند: هنوز مشخص نشده است که ایا اموزش "نشانه های درونی"  میتواند همدلی ما را بهبود ببخشد یا خیر، اما ما سعی میکنیم ان را ازمایش کنیم. یک روش برای این ازمایش این است که افرادی را انتخاب کنیم که به صداهای هماهنگ با ضربان قلبشان گوش میکنند. شواهد دیگری نیز وجود دارند، مثلا نگاه کردن در اینه توانایی درک "نشانه های درونی"  را بهبود میبخشد. ما هنوز نمیدانیم اثرات اموزش چگونه بین "احساسات و توانایی" ما و افراد دیگر تمایز قائل میشود. "لارامیستر" از هالووی، دانشگاه لندن پرسیده ایا مردم با اموزش اگاهی های "نشانه های درونی"  احساسات بین خود و افراد دیگر را رها نمی کنند ؟

 این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.   

هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع (سیارک)  ممنوع است.

نظرات

در ادامه بخوانید...

کودکان و ترس (بخش اول)

در

کودکی دنیای عجیب و غریبی است. احساسات و آرزوهای بسیار متفاوتی با دوران بزرگسالی دارد. خنده‌ها و گریه‌هایش فرق دارد و همچنین ترس‌های خاص خود را نیز دارد. چندان خوشایند و کاربردی نخواهد بود اگر در اینجا ترس‌های دوران کودکی را مفصلا مورد کنکاش و بحث قرار دهیم زیرا از حوصله‌ی مطالعه خارج خواهد بود. هدف من در اینجا این است که راهکارهایی هر چند ساده، برای کمک به کودکان برای کنترل و غلبه بر ترس‌هایشان ارائه دهم.

ما در اینجا ترس در دوران کودکی را مفروض انگاشته‌ایم زیرا کسی نمی‌تواند این ترس‌های موهوم و گاها بی‌پایه و اساس را انکار کند. همه‌ی ما درجاتی از ترس را در دوران کودکی خود احساس کرده‌ایم. شاید شب‌ها از ترس موجوداتی خیالی خوابمان نبرده و یا دیر خوابیده‌ایم. حتی شاید این ترس‌ها باعث شده تجربیاتی برای ما رقم بخورد که تاکنون در مورد آن‌ها با کسی حرفی نزده‌ایم. تمام این موارد ممکن است، زیرا ترس‌های دوران کودکی، جزئی جدایی ناپذیر از روند بزرگ شدن ما را تشکیل می‌دهند. بسیاری از این ترس‌ها تجربیاتی مشترک در بین همه‌ی ما بوده است. مانند ترس از تاریکی و یا ترس از تنهایی و ترس‌هایی فراگیر مانند هراس از موجوداتی خیالی و ترسناک. راهکارها ساده خواهند بود و عملی. تنها کافیست که کمی وقت بگذارید.

 

1- ریشه‌ی اصلی ترس را کشف کنید

این وظیفه در درجه‌ی اول بر عهده‌ی پدر و مادر، و در درجه‌ی دوم بر عهده‌ی مربیان تحصیلی در دوران تحصیل و مدرسه خواهد بود. برای شروع کار باید از خود بپرسید که کودکتان از چه چیز یا چیزهایی هراس دارد. اما برای فهمیدن آن هرگز این اشتباه بزرگ را مرتکب نشوید. شاید از خود بپرسید که کدام اشتباه بزرگ؟ اشتباه بزرگ این است که مستقیما از کودک در خصوص ترس‌هایش سوال بپرسید. شاید کودک بلافاصله با روی باز شما را بپذیرد و با شما در خصوص در میان گذاشتن ترس‌هایش همراه شود، اما ما به دنبال این نیستیم.زیرا کودک بعد از این درد و دل، لاجرم کمک و مساعدت‌های شما را برای مبارزه با ترس خود طلب خواهد کرد. اینکه شما باید به کودک خود در پشت سر گذاشتن ترس‌هایش کمک کنید هیچ شکی نیست، و شاید بهتر باشد که بگویم این وظیفه‌ی شما است. اما منظور من در اینجا این است که شما مستقیما نباید مانند یک ناجی و قهرمان بلامنازع عمل کنید، بلکه شما باید از کودک خود قهرمانی برای مبارزه با ترس‌هایش بسازید، شما می‌توانید به سمت معاونی و یا مشاوری این قهرمان کوچک بسنده کنید.(سیارک)

اما چگونه باید آغاز کرد؟ برای هم صحبتی با کودک خود وقت بگذارید. به جای اینکه از کودک خود بپرسید که از چه مسائلی می‌ترسد، سعی کنید با قدرت کلام خود به گونه‌ای صحبت کنید که کودک خودش به گونه‌ای هرچند غیرمستقیم به ترس‌هایش اذعان کند. راهکارها را خودتان می‌توانید پیدا کنید. اما استفاده از تجربیات دیگران را نیز برای نتیجه‌گیری سریع‌تر می‌تواند بسیار مفید باشد. برای مثال، من در چند مورد به راحتی موفق شده‌ام که ترس‌های درون وجود بچه‌ها را استخراج کنم. من اسم این شیوه را هم‌نوایی با ترس کودکان می‌نامم. روش کار بسیار ساده و در عین حال با نتایجی معمولا سریع و جذاب است.

برای شروع این روش، شما نیاز دارید که در ابتدا به خوبی اعتماد کودک را جلب کنید. این کار می‌تواند با تعریف یک داستان، بازی کودکانه و یا هر شکلی از ارتباط و عمل که شما را به کودک نزدیک‌تر می‌کند صورت پذیرد. بعد از اینکه مرحله‌ی اول را به خوبی پشت سر گذاشتید، فاز دوم را اجرا کنید. در این مرحله شما باید از ترس‌های دوران کودکی خود با کودک خود سخن بگویید. خجالت نکشید. ارزش شما در برابر کودکتان با این حرف‌ها تنزل نخواهد کرد زیرا این پایان کار نیست، ما به دنبال نتایج هستیم. بعد از اینکه شما در خصوص این مسائل با کودک خود صحبت می کنید، باید سعی کنید که کودک خود را با خودتان همراه کنید.

برای مثال، فرایند یکی از تجربیات خودم را برای شما بیان می کنم. با کودکی که می‌دانستم در برخی از موارد ترس‌هایی در وجودش شکل گرفته است هم صحبت شدم. توانستم به خوبی نظرش را جلب کنم و هنگامی که اطمینان حاصل کردم که او به من اعتماد کرده است، فرایند اصلی را آغاز کردم. برای نمونه به او گفتم که وقتی کوچک و در سن تو بودم، همیشه از تاریکی می‌ترسیدم. ترجیح می‌دادم که هر شب چراغی هرچند کوچک و کم سو در اتاق خوابم روشن باشد. از زوایای مختلف ترس خودم برایش گفتم. می شد به خوبی دریافت که کودک یک همدرد برای خود یافته است تا به این باور او را برساند که او تنها کسی در این دنیا نیست که با این ترس درگیر است.(سیارک)

این همان زمانی است که من اسم آن را زمان طلایی برای حمله به سوژه می‌نامم. این فرصت برای شما چندان طولانی نیست و شرایط به گونه ای است که ذهن کودک در اوج آمادگی برای دادن پاسخ‌هایی صادقانه به شما دارد. بلافاصله سؤال کلیدی خودم را از کودک پرسیدم. سوال این است: " به نظر تو، چرا من از تاریکی می‌ترسیدم؟". اینجا شما مانند یک بیمار خواهید بود که کودک قرار است جواب‌های شما را بیابد و به شما ارائه دهد. کودکان دراینشرایط جواب‌های بسیار متنوعی را خواهند داد. کودکان هرچقدر هم که درونگرا باشند، معمولا تحت این شرایط در جواب شما نخواهند گفت که نمی‌دانم!.

کودک مورد نظر ما جواب‌های جالب و در عین حال صادقانه به سوال من داد. اولین جواب او همان چیزی بود که من به دنبال آن بودم. وی در جواب من گفت که شاید در تاریکی موجوداتی وجود داشته باشند که شما از آن می‌ترسیدید! بله درست است. کودک، دلیل ترس خود از تاریکی را، ناخودآگاه برای شما بیان کرده است. من هم از فرصت  به وجود آمده نهایت استفاده را نه، بلکه نهایت سوءاستفاده را بردم و سوال تکمیلی را پرسیدم: " مثلا چه موجوداتی؟". جواب‌ها جالب‌تر شد، زیرا کودک از موجوداتی نام برد که زاییده‌ی ذهن کودکانه‌ی وی نبودند، بلکه منشأیی کاملا بیرونی داشتند. مانند موجوداتی خیالی که در برخی از فیلم‌ها و داستان‌ها با آنها آشنا شده بود. داستان جالب تر شد.

این نمونه، یعنی ترس از تاریکی، از ترس‌های همه گیر است که به دلیل رواج آن کمی ویژه در خصوص آن بحث کردم. شما باید سایر ترس‌ها را کشف کنید. شما این توانایی را دارید. این نوشتار را به منزله‌ی اولین گام در راستای حذف ترس‌های کودکان در نظر بگیرید. در گام‌های بعدی، در راستای مقابله با ترس های کودکان، همراه ما باشید. ادامه دارد...ترجمه  itrans.ir

 

نظرات

در ادامه بخوانید...