علت بیماریهای روانی
طاهره مصطفویدر۱۴۰۳/۲/۱۸
تغییرات ژنتیکی می توانند سبب ایجاد اختلالات روانی نظیر اسکیزوفرنی و بیماری دوقطبی شوند. تلاش برای یافتن جهشهای ژنتیکی موروثی که باعث ایجاد این بیماریها میشوند تا کنون با موفقیت محدودی همراه بودهاست. این بنبست بار دیگر نقش عمده بالقوهای برای اپیژنتیک، برای کمک به پر کردن جای فقدان قابلیت ارثپذیری و نقش سبک زندگی قائل میشود. شواهد روزافزون نشان میدهند که ابتلا به اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی توسط جهشهای ژنتیکی که از والدین به فرزند انتقال مییابند، قطعی نبوده و فقط به آنها وابسته نیست.
عوامل مشکلساز در سبک زندگی یک فرد، شامل رژیم غذایی، سموم شیمیایی و بزرگ کردن کودک است که تغییرات اپیژنتیکی را تحت تاثیر قرار میدهد. سبک زندگی والدین میتواند علائم ژنتیکی اکتسابی از زمان تولد را تعیین کند، اما پژوهش بر روی موشها این موضوع را مطرح می کند که سایر علائم اپیژنتیکی میتوانند به ارث برده شوند. این علائم احتمالا" در نتیجه سبک زندگی والدین یا حتی پدربزرگ و مادربزرگ، پدیدار میشوند. (لطفا" به این موضوع توجه داشته باشید که ما کسی را سرزنش نمیکنیم. علم اپیژنتیک در زمینه بیماریهای روانی بسیار تجربی و ناقص میباشند. تا به حال کسی نتوانسته است که ارتباط انتخابهای سبک زندگی با اختلالات روانی که ممکن است در نتیجه آنها حاصل شود را تایید کند.)
مطالعات گسترده اپیژنومی بر روی اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی، باعث آشکار شدن علائم اپیژنتیکی بر روی ژنهای قابل پیشبینی شد؛ نظیر ژنهای سازنده مواد نوروشیمیایی خاصی که پیشتر با بیماری روانی مرتبط شدند. اما سایر آنها کمتر قابل پیشبینی بودند. برای مثال، افزایش فعالیت ژنهای کلیدی مورد نیاز برای مصونیت در اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی، این مسئله را مطرح میکند که ممکن است سیستم ایمنی به طریقی با استعداد ابتلا به این اختلالات مرتبط باشد. البته در اینجا و در سایر آثار اپیژنتیکی مرتبط با ریسک، یکی از مشکلات علت و معلول است.
چگونه بدانیم که علائم اپیژنتیکی پیش از وقوع ایجاد شدهاند (علت) و یا در نتیجه بیماری (معلول)؟
فعلا" میتوانیم با قاطعیت بگوییم که آزمایشات اپیژنومی بر روی بیماریهای خاص در تمام زمینههای پیشگیری و درمان بیماریهای پیچیده، از پیشگیری گرفته تا درمان نهایی، به شدت باارزش خواهند بود.در حقیقت، ما به شدت درباره پیشرفتهای علم ژنتیک خوشبین هستیم، اما در عین حال واقعبین نیز میباشیم.
مرز باریکی میان دو قلمرو مرئی و نامرئی وجود دارد. این حقیقت که همه ما در هر دو این قلمروها زندگی میکنیم، قابل انکار نیست.
یک زیستشناس سلولی با نگاه کردن در میکروسکوپ میتواند تغییرات بیشماری را در نحوه عملکرد یک سلول مشاهده کند، اما حیاتیترین مولفه آن که تجربهای است که این تغییرات را هدایت میکند قابل مشاهده نمیباشد. غیرمادی بودن، نقشش را در هر ثانیه از زندگی افراد بازی میکند و ما بر این باوریم که به همین علت، علم ژنتیک باید ماورای مادیگرایی و شانس اتفاقی بنگرد.
اطلاعات باید از این تغییر رادیکال در جنبه فکری حمایت کنند، اما مهمتر از آن، تدوین ایدههایی است که اطلاعات باید متناسب با آنها باشند؛ اکنون شما در مورد طبیعت پویای ژنوم خود نسبت به دانشمندان علم ژنتیک 20 یا 30 سال گذشته، از اطلاعات بیشتری برخوردارید. هرچند حیاتیترین موضوع، اعمال این دانش به منظور بهینهسازی فعالیت ژنتیکیتان میباشد. پیش از آنکه بتوانیم به این کار بپردازیم، اطلاعات ژنتیکی بیشتری باید ارائه شوند. این اطلاعات از جای شگفتانگیزی بدست میآیند که هیچکس آن را پیشبینی نمیکرد.(سیارک)
در سیارک بخوانیم: