چرا زنان بیشتر از مردان در مقابل خطر افسردگی قرار دارند

در

(سیارک)  : امروزه بر اساس نتایج سال‌ها مطالعه میدانی، محققان شکی ندارند که خطر افسردگی، زنان را بیش از مردان تهدید می کند و احتمال ابتلای آنان به این اختلال خلقی دو برابر مردان است. از آنجایی که زنان نخستین کسانی هستند که به عنوان مادر پاسخگوی نیازهای حیاتی کودک هستند، سلامت روحی آنان تأثیر مستقیمی بر سلامت روحی و روانی فرزندانشان و در نتیجه سلامت روان جامعه خواهد گذاشت. از همین روست که در این مطلب سعی می‌کنم به عواملی که ممکن است به افسردگی در زنان منجر شود اشاره کنم.

افسردگی چیست؟

افسردگی یکی از مهمترین انواع اختلالات خلقی است که در بسیاری از موارد دلیل اصلی مراجعه افراد به مراکز مشاوره و روان درمانی محسوب می شود. بیماری افسردگی انواع مختلفی دارد که از جمله مهمترین هایش افسردگی شدید، خفیف، بای پولار )یا دو قطبی(، بعد از زایمان و افسردگی خلقی فصلی هستند.

علائم افسردگی چیست؟

نشانه افسردگی و علامت اصلی افسردگی نوعی حس غم و ناامیدی است که گریبانگیر فرد می‌شود و سلامت روان فرد را به خطر می اندازد و طولانی شدن افسردگی را باید جدی گرفت. افسردگی در دراز مدت بر کیفیت روابط خانوادگی و اجتماعی و راندمان کاری و تحصیلی افراد تأثیر بسیاری می گذارد. اختلال در خواب، اختلال در تغذیه، گوشه گیری، بی میلی به کار، کاهش میل جنسی، ناتوانی جنسی در مردان، ناامیدی، پرخاشگری، زودرنجی، خستگی، منفی بافی، عدم و یا کمبود تمرکز و تمایل به خودکشی از دیگر علایم افسردگی محسوب می شوند.
در سی سال اخیر تحقیقات انجام شده در زمینه افسردگی نشان داده‌اند که این بیماری چند عاملی است که با ارائه یک مدل بیولوژیکی روانی اجتماعی بهتر می‌توان آن را فهمید.
عوامل مختلفی مانند رویارویی با مشکلات و شرایط دشوار زندگی از یک سو و راهکارهایی که شخص از آنان برای حل مسائل خود استفاده می کند از سوی دیگر در بروز اختلالات خلقی موثرند. تجربیاتی چون "از دست دادن" می‌تواند عاملی برای شروع افسردگی باشد. این از دست دادن می‌تواند مرگ یکی از نزدیکان، از دست دادن یک موقعیت اجتماعی یا شغلی، از دست دادن توجه و عشق دیگری و یا حتی از دست دادن احترام و اعتبار شخص در چشم دیگران باشد.

تأثیر تبعیض بر افسردگی

علاوه بر عوامل هورمونی و تأثیر آن‌ها خصوصا بر زنان از جمله در دوران بلوغ، حاملگی، دوران بعد از زایمان یا همچنین یائسگی، عدم برخورداری از عزت نفس کافی ریشه بسیاری از انواع افسردگی محسوب می شود. به رغم همه پیشرفت‌های اجتماعی شاید تصور اینکه هنوز در بسیاری از خانواده‌ها فرزند پسر را بر دختر ترجیح می‌دهند سخت باشد.

در ایران با اینکه دختران در عرصه های مختلف توانایی‌های خود را نشان داده و برای مثال درصد بالایی از دانشجویان دانشگاهها را تشکیل می‌دهند، همچنان با تبعیض حاکم بر خانواده مواجه بوده و بیش از پسران مورد آزار، خشونت، کنترل، تحقیر و بی مهری والدین خود قرار می گیرند. تبعیض موجود بین فرزندان دختر و پسر، رفتار خصمانه والدین با آن‌ها و به کارگیری روشهای تربیتی سنتی که در آن دختران جنس دوم محسوب می‌شوند دلایلی هستند که موجب کاهش عزت نفس دختران شده و در نتیجه بر میزان شکنندگی روحیشان می افزاید.
بیشترین علامت‌های افسردگی در زنان را می‌توان در شروع دوران بلوغ مشاهده کرد. زمانی که دوران کودکی به سر آمده و دختر وارد مرحله‌ای می شود که به طور جدی با انتظارات خانواده و جامعه روبرو می شود. مواجه شدن نوجوان با بحران هویتی و تغییرات جسمی، ترشح هورمون‌های جنسی و پیدایش نیازهای جنسی از یک سو و تصور جدا شدن از خانواده، شروع زندگی مستقل و قرار گرفتن در شرایطی که باید برای آینده تصمیم بگیرد، از سوی دیگر، می‌تواند گذار از این برهه از زندگی را سخت کند.
از آنجایی که زنان و مردان در بیان احساساتشان با هم متفاوتند، واکنشی که در مقابل فشارهای روحی از خود نشان می‌دهند نیز یکسان نیست. در حالی که پسران عموما نگرانی هایشان را با پرخاشگری و ناهنجاری‌های رفتاری نشان می‌دهند، اکثر دختران در شرایط مشابه دچار اختلالات خلقی و افسردگی می شوند.

تاثیر عزت نفس بر افسردگی

تجربه آزار و اذیت جنسی، خشونت، بی مهری و تجاوز هم بیش از پسران موجب افسردگی زنان می شود
"هم ذات پنداری" روندی است که در طی آن کودک تلاش می کند شبیه والدین هم‌جنسش باشد. مرگ زودهنگام مادر یا داشتن مادری افسرده احتمال افسردگی کودکان دختر را که از مادر الگو برداری می‌کنند افزایش می دهد. عدم توجه مادری که از افسردگی رنج می‌برد بخت برخورداری از عزت نفس کافی را کم کرده و ممکن است از دختر، زنی بسازد که برای خود هیچ ارزشی قایل نیست.
عزت نفس می‌تواند جنبه‌های مختلفی داشته باشد. یکی از جنبه هایش به فرد و خصوصیات شخصی چون میزان استعداد، درجه جذابییت، زیبایی و اخلاق او بر می‌گردد و جنبه دیگر به ارزیابی که از خود در ایفای نقش اجتماعی‌اش دارد مرتبط است.
کمبود عزت نفس موجب می‌شود که فرد از خود تصویری منفی داشته باشد، آن را به همه جوانب زندگی تعمیم دهد و در نتیجه دچار نوعی درماندگی شود. این حس درماندگی که اصطلاحاً با "مود" پایین شروع می‌شود کم کم می‌تواند تبدیل به افسردگی شود. فرد افسرده عموما خود را بی ارزش، دنیا را پوچ و آینده را سیاه می‌بیند.
تجربه آزار جنسی، خشونت، بی مهری و تجاوز هم بیش از پسران موجب افسردگی زنان می شود. اینگونه تجربیات زن را دچار درماندگی می کند، گاه موجب می‌شود که او خود را در بروز اینگونه رفتارها مقصر بداند و با سرزنش خود هر چه بیشتر منزوی شود و این امر بر روابط اجتماعی او تأثیر منفی بگذارد. (سیارک

تاثیر اشتغال و استرس بر افسردگی

برخی از زنان با بچه دار شدن خود را تنها به عنوان مادر تعریف و تمام وقتشان را صرف تعلیم و تربیت فرزندانشان می کنند. در این صورت زندگی یک زوج آنقدر وقف بچه‌ها می شود که تصور تداوم رابطه آن‌ها بدون وجود فرزندانشان ناممکن است. زنانی که زندگی شان تنها وقف خانه داری و بچه‌داری است با بزرگ شدن آنها و ترک خانه و تصور اینکه دیگر کسی به مراقبت و حضور آنان نیاز ندارد، ممکن است دچار افسردگی شوند. آن‌ها با رفتن بچه‌ها احساس می‌کنند فایده ای برای دیگران ندارند و هویت خود را از دست داده‌اند.
نتیجه بعضی از تحقیقات نشان داده است که عدم اشتغال و داشتن سه فرزند یا بیشتر می‌تواند به علت شکننده کردن موقعیت اجتماعی زن به عاملی برای افسردگی بدل شود. استیصال و گیر کردن در موقعیتی که راه خارج شدن از آن دشوار به نظر می‌رسد یکی از عوامل مهم در بروز افسردگی است.
در برخی افراد استرس نیز می‌تواند ریشه افسردگی باشد.

برخی از کارشناسان معتقدند که علت افسردگی بسیاری از زنان تنها شکنندگی روحی آنان نبوده و به میزان استرسی که در زندگی روزمره با آن روبرو هستند نیز بستگی دارد. مسئولیت پذیری بیش از حد در محیط خانه و کار و رسیدگی به فرزندان یا سالمندان باری است سنگین که اکثر آنان بدوش می کشند. زنانی که بدون همسر و به تنهایی باید پاسخگوی نیازهای عاطفی و مادی فرزندانشان باشند بیش از دیگران احساس استیصال می‌کنند و امکان بروز افسردگی در آنان به مراتب بیشتر است.در میان زنان شاغل دسته‌ای که نتوانسته اند بین زندگی خانوادگی و شغلی خود تعادل ایجاد کنند اغلب سرخورده می شوند.

آنان بدون توافق با شریک زندگی‌شان، تصور می‌کردند که به راحتی از پس هر دو نقش خود در خانه و بیرون از آن بر می آیند. متأسفانه عدم تقسیم کار در خانه و در نتیجه به دوش کشیدن بخش بزرگی از مسئولیت خانواده و تعلیم و تربیت فرزندان بار مضاعفی است که آنها بعد از مدتی توان تحملش را از دست می دهند. این زنان نهایتاً ممکن است به این نتیجه برسند که وظایف خود را آنطور که باید انجام نمی‌دهند و در نتیجه احساس گناه و عدم رضایت کنند. (سیارک

تاثیر خانواده سنتی، حقوق نابرابر بر افسردگی

افسردگی گاهی نتیجه زندگی در فرهنگی است که در آن محدوده سنی اطاعت از والدین روشن نیست
تجربه‌ام در ارتباط با خانواده‌های ایرانی نشان می‌دهد که اختلافات زناشویی، عدم برخورداری از حمایت همسر، درک نشدن توسط او یا طرد شدن توسط خانواده از دیگر مواردی است که بر میزان افسردگی در زنان تأثیر گذار است.
عدم پذیرش و به رسمیت شناختن شیوه زندگی فرد توسط خانواده تأثیرات عمیقی بر او می گذارد. این عدم پذیرش شخص را در بن بستی عاطفی قرار می دهد و او را علی‌رغم میلش مجبور به انتخاب می کند. انتخابی که در آن ادای دین به یکی عدم احترام و حق نشناسی به دیگری محسوب می شود. متاسفانه عدم تعریف درست و روشن از هویت شخصی و هویت خانوادگی و روشن نبودن مرزها در برخی از محیط های خانوادگی موجب می‌شود که والدین با دخالت های بی جا در زندگی فرزندان خود، بیش از آنکه موجب خوشبختی آنان شوند، به سرنوشتشان لطمه وارد کنند.
افسردگی گاهی نتیجه زندگی در فرهنگی است که در آن محدوده سنی اطاعت از والدین روشن نیست و با وجود سن بالای فرد، دخالت در امور شخصیش، او را تا حد یک کودک پایین آورده است.همه مواردی که به آن‌ها اشاره شد به خوبی نشان می‌دهند که علاوه بر عوامل هورمونی مختص زنان، آنچه تأثیری بسزا بر سلامت روحی آنها می‌گذارد محیط خانوادگی و اجتماعی آنهاست.

محیط خانوادگی، بر دنیای درونی فرد اثر می گذارد و جامعه، عاملی بیرونی است که سلامت روحی او را تحت تأثیر قرار می دهد. از همین رو برای پیشگیری یا حل مسأله افسردگی شاید بیش از هر چیز باید به فکر تغییر روش‌های تربیتی سنتی در خانواده و قوانین بسته در جامعه بود.
بهبود شرایط اقتصادی، امنیت شغلی، شرایط مناسب کار و حمایت های اجتماعی هم قطعاً به کاهش افسردگی در زنان و مردان منجر می شود. برقراری عدالت و رفع تبعیض هم چه در محیط کوچک خانواده و چه در جامعه می‌تواند مانع بروز و یا درمان افسردگی شود.

 این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.  (سیارک

نظرات

در ادامه بخوانید...

آیا افسردگی ژنتیکی است؟

در


اگر علم ژنتیک مانند خیابان یک‌طرفه‌ای بود که ژن A همواره به اختلال B منجر می‌شد، بسیار آسان‌تر بود. رابطه خطی میان علت و معلول، ساده و قانع‌کننده است. اما ژن‌ها در خیابانی دوطرفه فعالیت می‌کنند که در آن پیام‌ها به طور پیوسته درحال رفت و آمد هستند؛ به عبارت دقیق‌تر این جاده یک شاهراه شش‌خطه است که پر از پیام‌هایی است که از تمام جهات می‌آیند.
این مفهوم سبب ایجاد تاثیرات متعاقب در پزشکی و زیست‌شناسی شده و هر آنچه که فکر می‌کردیم در مورد مغز، زندگی سلول و تقریبا" تمام بیماری‌ها می‌دانیم را دگرگون می‌کند. برای ارائه یک مثال برجسته، وضعیت فعلی افسردگی را مورد بررسی قرار خواهیم داد که تقریبا" زندگی تمام افراد را چه از طریق ابتلای خودشان به آن و چه ابتلای عضوی از خانواده و یا یک دوست، تحت تاثیر قرار داده‌است.
حدود 20 درصد از افراد در نقطه‌ای از زندگی‌شان افسردگی حاد را تجربه خواهند کرد. درحال حاضر، افسردگی در میان سربازانی که در افغانستان خدمت کرده‌اند (به طور مستقیم با افزایش شدید خودکشی در میان کهنه‌سربازان جنگ افغانستان رابطه دارد؛ خودکشی به طور کلی با افسردگی مرتبط می‌باشد) و در میان افرادی که شغل خود را از دست داده و به مدت طولانی بیکار می‌باشند، به وفور یافت می‌شود. در هر دو مورد، یک رویداد خارجی باعث ایجاد افسردگی شده‌است اما نمی‌دانیم که چرا تنها درصد مشخصی از افراد تحت محرک‌های یکسان (جنگ و از دست دادن شغل) دچار افسردگی می‌شوند.
اثبات شده که یافتن رابطه میان افسردگی و ژنتیک، بسیار دشوار است و چیزی به نام "ژن افسردگی" وجود ندارد. پیش‌تر در سال 2013، مجله Science News به نوشتن مقاله‌ای در زمینه افسردگی پرداخت و آن را اینگونه آغاز کرد که: "تلاش‌های گسترده در زمینه کشف ژن‌های مربتط با افسردگی، تا حد زیادی شکست خورده‌اند." این خبر باعث ایجاد شوک بزرگی در جامعه پزشکی شد اما تاثیر چندانی بر جامعه در بر نداشت و همین موضوع، باعث ادامه یافتن تامین مالی کمپانی‌های چند میلیارد دلاری داروسازی و تولید دائمی داروهای جدید و ظاهرا" بهتر ضدافسردگی توسط آنها شده‌است. 27 سال پس از از آنکه داروی پروزاک در سال 1988 وارد بازار شد، با وجود اثرات جانبی اثبات‌شده، تقریبا" یک نفر از هر پنج آمریکایی از داروهای روان‌گردان استفاده می‌کند. برای مثال، بر اساس پایگاه اینترنتی www.drugs.com، پروزاک دارای 3 اثر جانبی شایع (کهیر یا بثورات پوستی، بی‌قراری و ناتوانی در ساکن نشستن)، دو اثر جانبی کمتر شایع (لرز یا تب و درد مفصلی یا ماهیچه‌ای) و 25 اثر جانبی نادر (از جمله اضطراب، خستگی و افزایش عطش) می‌باشد.
هنگامی که پزشک به تجویز یک دارو به منظور کاهش رنج بیمار اقدام می‌کند، ارتباط با ژن‌ها مورد توجه قرار نمی‌گیرد. هرچند، ژن‌ها در اصل لولای میان دارویی است که تاثیر دارد و دارویی که تاثیر ندارد. مدل افسردگی که از ده‌ها سال پیش مورد پذیرش قرار گرفته‌است، به افسردگی لقب اختلال مغزی می‌دهد. اما اختلالات مغزی ریشه در ژنتیک دارند. این منطق به طور فریب‌آمیزی ساده است. اینکه احساس افسردگی می‌کنید به دلیل عدم تعادل مواد شیمیایی مغز است که مسئول حالات رفتاری می‌باشند (مخصوصا" انتقال‌دهنده‌های عصبی سروتونین و دوپامین). بنابراین در افسردگی، سازوکار سلولی که این موارد شیمیایی را تولید می‌کنند باید دچار خرابی شده باشند که این موضوع نیز به خرابی ژن‌ها برمی‌گردد؛ زیرا ژن‌ها نقطه آغاز هر فرآیندی است که درون سلول رخ می‌دهد.

چرا این منطق ساده از صحت برخوردار نیست؟

همانطور که پژوهشگران برجسته اکنون تایید می‌کنند، ژن‌های افراد افسرده در مقایسه با افراد غیرافسرده دچار آسیب یا اختلال نیستند. چیزی که در نتیجه این یافته حاصل می‌شود این است که سایر فرضیات پایه‌ای نیز نادرست می‌باشند. مشهورترین داروی ضدافسردگی ظاهرا" با مرتفع کردن مشکل عدم تعادل مواد شیمیایی در سیناپس‌ها شکاف میان دو انتهای عصب عمل می‌کرد که مشکل در آنجا عدم تعادل سروتونین بود. اما سروتونین به طور مستقیم توسط ژن‌ها تنظیم می‌شود و برخی از پژوهش‌ها بیانگر این موضوع می‌باشند که یا داروهای با هدف رفع مشکل سروتونین به درستی عمل نمی‌کنند و یا از ابتدا مشکل به سروتونین مربوط نبوده‌است. گزارش مجله Science News در این مورد، جای زیادی برای آزادی عمل باقی نگذاشت: "با انجام بررسی بر روی DNA 34549 داوطلب، یک گروه بین‌المللی متشکل از 86 دانشمند، امید داشتند که تاثیرات ژنتیکی‌ای که بر آسیب‌پذیری فرد در برابر افسردگی تاثیر می‌گذارند را شناسایی کنند؛ اما این تحلیل هیچ نتیجه‌ای در بر نداشت." (پژوهش مذکور در 3 ژانویه سال 2013 در مجله Biological Psychiatry منتشر شد.)
این "هیچی" به معنی وجود چیزی نیست. اگر این زنجیره توضیحات که از ژن‌ها به سیناپس‌ها و در نهایت به آزمایشگاه‌های دارویی جریان می‌یابد، دچار اشکال شود، زمینه را برای شک و تردید ایجاد می‌کند. آیا افسردگی اصلا" یک بیماری مغزی است یا همانطور که علم روانپزشکی پیش از ظهور درمان‌های مدرن دارویی می‌پنداشت، یک اختلال ذهنی است؟ فرضیات اخیر به جای اول خود باز نگشته‌اند. چیزی که ما می‌دانیم سیاه و سفید نیست. در زمینه افسردگی متغیرهای وجود دارند که به نتایج نسبتا" خوبی منجر می‌شوند:
• افسردگی انواع مختلفی داشته و تنها یک شکل ندارد.
• هر شخص افسرده، ترکیب خاص خودش از علل احتمالی علائمش را نشان می‌دهد.
• مولفه‌های روانی افسردگی شامل تربیت، رفتار اکتسابی، باورهای درونی و قضاوت در مورد خود می‌باشند.
• مولفه‌های مغزی افسردگی نیز شامل مسیرهای عصبی درهم، به همراه عیوب احتمالی در بخش‌های خاصی از مغز می‌شود که دلیل آن هنوز مشخص نشده‌است.
• افسردگی تنها به یک بخش خاص از مغز محدود نمی‌شود، بلکه اندرکنش میان بخش‌های مختلف است که به آن منجر می‌شود.
همانطور که مشاهده می‌کنید این نتایج، مخالف یک مدل ساده علت و معلول است. "اگر سرتان درد می‌کند یک آسپرین بخورید" را نمی‌توان به صورت "اگر احساس افسردگی می‌کنید از قرص‌های ضدافسردگی استفاده کنید" ترجمه کرد. استعداد ابتلا به افسردگی به همان اندازه پیچیده است که تجلی ژن پیچیده می‌باشد. چرا همانطور که می‌دانیم، افسردگی در خانواده‌ها جریان می‌یابد؟ دوباره هیچ پاسخ ساده‌ای وجود ندارد. اینطور به نظر می‌رسد که هیچ ژن یا گروه ژنی که به ارث می‌برید، ابتلای شما به افسردگی را تضمین نمی‌کنند. در عوض به صحبت در مورد ژن‌هایی می‌پردازیم که شما را مستعد ابتلا به این بیماری می‌کند. عاملی که سبب ایجاد این ژن‌های ناشناخته می‌شود هنوز یک معما است. این استعداد ژنتیکی ممکن است به صورت پنهان در یک کودک وجود داشته باشد که وقتی بزرگ شد دچار افسردگی نشود اما در یک کودک دیگر به نحوی سبب ایجاد افسردگی گردد. آیا مثلا" تعاملات اجتماعی باعث می‌شوند که به یک فرد احساس درماندگی و ناامیدی دست بدهد؟ افسردگی اینچنین حسی دارد؛ پس شاید (در اپی‌ژنوم) وجود مقادیر کافی از خاطره‌های بد تنهایی یا طرد شدن، باعث رسیدن به نقطه اوج و ظهور افسردگی شود.
در دیدگاه ما افسردگی یک اختلال مغزی نیست که برای رفع آن نیاز به گلوله جادویی باشد و همچنین مدل کلی بیماری باید به شدت تغییر یابد. حتی به عنوان یک تشخیص پزشکی نیز مورد تردید است. در پژوهش بزرگی که در زمینه عدم امکان یافتن ژن‌های مسئول افسردگی انجام شد، تشخیص افسردگی را نادیده گرفته و در عوض به علائم آن پرداخته‌است. سوال کردن از افراد درباره علائم بیماری‌شان، سبب شد که تعداد افرادی که افسرده درنظر گرفته می‌شوند کاهش یابد. شاید برخی از افراد در مرحله انکار باشند یا تفاوت میان افسردگی و اندوه عادی را ندانند. اما مهم‌تر از همه اینکه علائم بیماری در طول عمر دچار تغییر می‌شوند و این تغییر در هر فرد، میزان متغیری دارد. به طور کلی افسردگی نیز همانند احساسات، می‌آید و می‌رود. احساس یک روز با روزهای دیگر متفاوت می‌باشد.
بنابراین آیا هیچوقت می‌توان افسردگی را درمان کرد؟ وضعیت آنقدر مبهم است که هیچکس نمی‌تواند چه خوش‌بینانه و چه بدبینانه به پیش‌بینی اقدام کند. بدون در نظر گرفتن علم پایه، درمان دارویی همچنان از شهرت فراوانی برخوردار است. در مورد افسردگی‌های خفیف تا متوسط شایع‌ترین نوع آن برخی اوقات داروهای ضدافسردگی بیشتر از 30 درصد مواقع کارگر نمی‌افتند؛ یعنی همان مقداری که دارونماها تاثیر دارند. برخی از علائم افسردگی حاد، همچنان غیرقابل کنترل باقی مانده و در سایر موارد، شخصی که دچار افسردگی مزمن است بهترین عملکرد را با درمان دارویی نشان می‌دهد. امید داشتن همیشه بهتر از تسلیم‌شدن است.
حال که موقعیت و تمام عدم قطعیت‌های آن را درک کردید، در سطح بالاتری نسبت به دیگران قرار دارید؛ زیرا اکثریت قریب به اتفاق پزشکان، این پژوهش را نادیده گرفته و همچنان به تجویز همان داروهای ضدافسردگی می‌پردازند. میلیون‌ها بیمار نیز به مصرف این داروها ادامه می‌دهند زیرا می‌پندارند راه دیگری وجود ندارد؛ در صورتی که اینطور نیست. افسردگی در مدل سابق خود نمی‌گنجد اما با مدل جدیدی که به تشریح آن پرداختیم تناسب دارد.
سبک زندگی و محیط در افسردگی دخیل می‌باشند. با اینکه ژن‌ها هم در آن نقش دارند اما رفتارها، باورها و نحوه واکنش فرد در برابر تجربیات روزانه نیز به ایفای نقش می‌پردازند. اپی‌ژنوم به ذخیره عکس‌العمل‌های ژنتیکی ناشی از تجارب و خاطرات شخصی پرداخته و باعث تغییر مداوم فعالیت‌های ژن‌های شما می‌شود.

در سیارک بخوانیم:

افسردگی پس از زایمان 

انواع افسردگی و علایم آن 

افسردگی و حمایت اجتماعی 

تاثیر افسردگی پدران بر کودکان 

عادات و کارهای مضر برای افسردگی 

راهکارهای عملی مقابله با افسردگی 

یازده هشدار جدی برای عود افسردگی 

تاثیر ورزش بر افسردگی و سلامت روان

موسیقی درمانی علائم افسردگی را تسکین می دهد 

علائم و عوامل به وجود آوردنده افسردگی ، روش های درمان 

چرا زنان بیشتر از مردان در مقابل خطر افسردگی قرار دارند 

مکمل ها می توانند داروهای ضد افسردگی را اثربخش تر نمایند؟ 

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

علائم ظاهری افرادی که به خودکشی می اندیشند بخش اول

در

(سیارک) بنا به آماری که تخمین زده شده است، حداقل چیزی حدود بیست میلیون آمریکایی (چراکه گرفتن آمار دقیق در این خصوص و مسائل مرتبط کار دشواری است) از افسردگی رنج می برند و به آن مبتلا هستند. نکته ای که در خصوص این افراد وجود دارد این است که بسیاری از آن ها ترجیح می دهند در تنهایی و سکوت خود با مشکل افسردگی دست و پنجه نرم کنند و وارد شدن به دنیای آن ها و بر قراری ارتباط با آن ها کار ساده ای نیست. متأسفانه این رویکردی که این افراد پیش می گیرند و این انرژی و احساسی را که بروز نمی دهند و در خود نگاه می دارند، در بلند مدت می تواند سبب انجام کارهایی برگشت نا پذیر از سوی آن ها شود، کار هایی چون خودکشی که بدترین آن ها به شمار می رود. آماری از سوی مرکز اجتماعات مربوط به خودکشی در آمریکا منتشر شده است که حکایت از مرگ چیزی حدود چهل و پنج هزار آمریکایی در سال بر اثر خودکشی دارد.

با تمام این تفاسیر اما، این مشکل بزرگ هم، همانند بسیاری مشکل های دیگر راه حل هایی دارد و حال آن که بر قراری ارتباط با این افراد مشکل است و دشوار، دلیل نمی شود که دست روی دست گذاشت و مرگ آن ها را تماشا کرد. یکی از مهمترین کارهایی که در این خصوص می توان انجام داد، این است که علائم مربوط به خودکشی که در اینگونه افرادی که قصدش را دارند شناسایی کرده و از این اتفاق نا خوشایند به ظاهر غیر قابل جلوگیری، پیشگیری کرد (البته ذکر این نکته در این جا حائز اهمیت است که صرف نظر از اینکه چه اتفاقی می افتد، خود را مقصر اتفاقی که خدایی نکرده ممکن است بیفتد ندانید و از این مطلع باشید که همین که در زمان نیاز، در کنار عزیزانتان بوده اید کافی بوده است). در این مقاله قصد داریم شما را با آن دسته از علائمی آشنا کنیم که اکثراً در افرادی که فکر خود کشی در سر می پرورانند، پدیدار می شود. پس از خواندن این مقاله، اگر احساس کردید عزیزانتان و یا کسان دیگری که می شناسید، به اینگونه افکار و علائم دچار هستند، توصیه می شود اقداماتی در خصوص پیشگیری از این کار آن ها انجام دهید. یکی از کارهایی که می توانید انجام دهید تماس گرفتن با مشاوران متخصص در این زمینه است که به شما کمک خواهند کرد. با سیارک همراه باشید.

اینگونه افراد بیشتر از سایرین راجع به معنای زندگی صحبت می کنند و به این مبحث علاقه نشان می دهند

آیا در نزدیکی خود دوستانی دارید که مرتباً در رابطه با معنای زندگی صحبت کنند و یا این که بگویند هر کاری که انجام می دهند بیهوده است و در نهایت نتیجه ای به دست نخواهد داد؟ در بسیاری از موارد کسانی که با این گونه افراد برخورد می کنند، مطلب را به شوخی برگزار کرده و جدی نمی گیرند، اما حقیقت این است که عنوان کردن چنین مسائلی می تواند معادل با این باشد که آن شخص یا دوست، به مشکلی بسیار اساسی از لحاظ روحی رسیده و با بیان کردن این گونه جملات از شما در خواست کمک می کند. جان ام. گروهل، دارای مدرک فوق دکترای روانشناسی، در مجله ای که مطالبی در خصوص مسائل روانی و روحی منتشر می کند نوشته است: «نهایتاً زمانی که با فردی مواجه می شوید که ظواهر او حاکی از افسرده بودنش است و نقابی از افسردگی به چهره دارد، به احتمال خیلی زیاد، مکالمه ای که میان شما و  آن فرد بخصوص شکل می گیرد، وارد جنبه های فلسفی می شود که به طور معمول، چنین مکالمه هایی میان افراد رایج نیست. این گونه صحبت ها می تواند نشانه این باشد که آن فرد بخصوص از درون دچار مشکلات عدیده ای از نظر روحی و روانی است که جرأت در میان گذاشتن آن ها را با شما ندارد و به همین خاطر است که بحث های این چنینی را پیش می کشد تا از بروز احساسات اصلی و نهانی خود جلوگیری کند.».

این افراد در مواجه با اشتباهات، دارای شخصیتی کمال گرا (ایده آل گرا) هستند

داشتن شخصیتی کمال گرا و یا ایده آل گرا، خود به تنهایی نشانه این نیست که فردی قصد دارد خودکشی کند، اما ذکر این نکته حائز اهمیت است که کسانی که در داشتن این گونه بخصوص از حالت شخصیتی زیاده روی می کنند و در تمامی مسائل روزمره خود به آن مرتبط می شوند، در معرض افسردگی شدید قرار گرفته و احتمال ابتلا به آن در این افراد افزایش پیدا می کند. دکتر مارگارت روترفورد، محقق و روان شناس، در این خصوص گفت: «افرادی که از لحاظ رو حی و روانی به افسردگی شدید مبتلا هستند، صرف نظر از اینکه در چه عرصه ای فعالیت می کنند، اگر در آن عرصه، بهتر از سایرین نباشند، به شدت خود را آزار می دهند و متأسفانه این آزار رساندن به خود، کاملاً در سکوت و خفا صورت می گیرد و هیچ نمود بیرونی ندارد. نکته ای که در خصوص این گونه افراد وجود دارد این است که ممکن است به خود اجازه دهند در یک زمینه معمولی فعالیت کنند که در آن بهترین نباشند، اما اگر زمینه و عرصه ای که قصد فعالیت در آن را دارند، برایشان حاوی معنی و ارزشی بخصوص باشد و مهم تر از آن، اگر هدفی باشد که برای آینده در زندگی شان در نظر گرفته اند، حتماً باید بهترین باشند و اگر این گونه نباشد، با مشکلات عدیده روحی و روانی رو به رو خواهند شد.»

این افراد زمان زیادی را با محصولاتی که بوسیله تکنولوژی در اختیار بشر قرار گرفته است، می گذرانند

البته شاید حتی لازم به گفتن نباشد که دستگاه های هوشمند تلفن همراه در این روز ها بدل به وسیله ای شده اند که برای اعصاب و روان انسان نقش بدی بازی می کنند، با این حال این مسئله سبب نشده است که ما از این دستگاه های هوشمند استفاده نکنیم و دیگر تکنولوژی بدل به یکی از اصلی ترین جنبه های زندگی مان شده است. اما هدفی که از ذکر این مطلب داشته ایم چیز دیگری است و مربوط به موضوع مقاله مان می شود؛ اگر نگران وجود افسردگی در افراد خانواده خود هستید و علائم مربوط به آن را در این افراد مشاهده می کنید، بهتر است تلاش کنید به گونه ای منطقی آن ها را متقاعد کنید که کمتر از اینگونه دستگاه های هوشمند استفاده کنند. دلیل ما برای این عدم استفاده بیش از اندازه مبتنی بر تحقیقاتی است که در دانشگاه ایالتی فلوریدا صورت گرفته است که نتایج حاکی از آن نشان می دهد که چیزی حدود چهل و هشت درصد از نوجوانانی که در طول روز بیش، استفاده شان از دستگاه های هوشمند، به پنج ساعت و یا حتی بیشتر از این عدد می رسد، بیشتر نسبت به سایرین در معرض رفتار هایی قرار می گیرند که منجر به خودکشی می شود. البته این مقایسه یک طرفه نبوده است و گروه دیگری از افراد نیز در این تحقیقات در نظر گرفته شده بودند که تعدادشان بیست و هشت درصد کل نوجوانان بوده است و در طول روز کمتر از یک ساعت از وقت خود را صرف استفاده از دستگاه های هوشمند می کردند و در معرض چنین رفتارهایی قرار نگرفته بوده اند. البته نا گفته نماند که رویکرد و رفتاری که با افرادی که افسرده هستند و یا در معرض ابتلا به افسردگی قرار دارند، باید بسیار محطاطانه باشد و اگر واقعا از ته دلتان قصد کمک به این گونه افراد را دارید، نباید به هیچ عنوان با خشونت و عصبانیت رفتار کنید و به جای آن توصیه می شود در مورد رویکردی که قصد دارید در پیش بگیرید، کاملاً اندیشیده و آن شخص بخصوص را درک کنید.

این گونه افراد مرتب از دردهای جسمانی خود می گویند

نکته ای که در خصوص افسردگی باید مد نظر قرار گیرد این است که این بیماری تنها شامل علائم روحی و روانی نمی شود و بر خلاف تصوری است که عامه مردم از این بیماری دارند. بنا به تحقیقات بسیاری که روی اینگونه افراد که از این بیماری رنج می برند صورت گرفته است، بسیاری از آن ها علاوه بر مشکلات روحی و روانی خود، از دردهای جسمانی نیز رنج برده و در بسیار مواقع راجع به این دردها صحبت می کنند. کمر درد، سر درد، اختلالات مربوط به خواب، عدم توانایی جنسی و اختلالات مربوط به هضم غذا، از جمله مشکلات جسمی و یا فیزیکی هستند که اینگونه افراد در معرض آن قرار گرفته و بسته به نوع افسردگی خود از آن رنج می برند. نکته ای که در خصوص این مسئله وجود دارد این است که اینگونه بروز افسردگی در مردان به نسبت زنان شایع تر است و متأسفانه به این خاطر که منشأ اصلی این دردهای جسمانی در حقیقت همان مشکلات روحی و روانی است که این افراد ازشان رنج می برند، همانند سایرین به درمان های مرتبط با این دردها و اختلالات پاسخ نمی دهند و همین مسئله است که سبب تشدید افسردگی شان شده و آن ها را آزار می دهد.

این گونه افراد در جشن های شایع میان جوانان بیشتر شرکت می کنند

مصرف بی رویه و بیش از اندازه مشروبات الکلی و نیز مواد مخدر، حتی بدون در نظر گرفتن افسردگی و موضوع این مقاله، خود معضلی است که اثرات و پیامد های بسیاری دارد و برای سلامت فرد و جامعه مضر است، اما این مصرف بیش از اندازه به خودکشی و افسردگی نیز مرتبط است. تحقیقات نشان می دهد که کسانی که به طور مرتب از این گونه مواد و نوشیدنی ها استفاده می کنند، تا چیزی حدود شش برابر بیشتر از سایر افراد عادی در معرض اقدام به خودکشی قرار می گیرند. اخیراً نیز در آرشیو یک مجله تخصصی آمریکایی مرتبط با مسائل روانی، نتایج تحقیقاتی منتشر شد که حاکی از آن بود که مردانی که به مصرف این گونه مواد و مشروبات اعتیاد دارند، تا چیزی حدود 2.3 برابر افراد عادی امکان دارد اقدام به خود کشی کنند. یکی از اصلی ترین دلایلی که سبب می شود چنین نتایجی از مصرف مواد و مشروبات حاصل شود، اختلالات شدیدی است که افراد الکلی در خوابیدن با آن مواجه می شوند که به مرور تنش های روحی و روانی بسیاری را برای آن ها به همراه می آورد.ترجمه  itrans.ir 

این مقاله ادامه دارد...

در سیارک بخوانیم:

چگونه خطر خودکشی را کاهش دهیم 

عادات و کارهای مضر برای افسردگی

راهکارهای عملی مقابله با افسردگی

آیا افسردگی ژنتیکی است؟ 

انواع افسردگی و علایم آن 

افسردگی و حمایت اجتماعی

تاثیر افسردگی پدران بر کودکان

افسردگی پس از زایمان 

موسیقی درمانی علائم افسردگی را تسکین می دهد

علائم و عوامل به وجود آوردنده افسردگی ، روش های درمان 

نظرات

در ادامه بخوانید...

علت افسردگی

در
علت افسردگی ، از نظر روانشناسی، ترکیبی از عواملی است که باعث ایجاد یک بیماری در فرد می شود. تصویر پلی اتیولوژیک افسردگی نشان می دهد که ظهور آسیب شناسی می تواند منجر به قرار گرفتن در معرض گروه های مختلفی از علل، چه خارجی و چه داخلی باشد. پزشکان معتقدند که علت بیماری افسردگی یک پدیده پیچیده است و اغلب پدیده های تحریک کننده و تهاجمی بر روی این پدیده تاثیر می گذارند.
 

 

افسردگی

علل افسردگی  به استعداد ژنتيكی، فيزيكی، روانی و دارويی تقسيم مي شوند. لازم به ذکر است که علم اطلاعات دقیقی در مورد عوامل خاصی که موجب ایجاد اختلال افسردگی در فرد می شود را ندارد
 
اعتقاد بر این است که عامل ژنتيكی بر شروع افسردگی در بیمار تأثیر می گذارد، اما پزشکان می گویند که اهمیت آن دقیقا برای شکل گیری این بیماری است، به عنوان مثال برای ظهور اسکیزوفرنی یا اختلال دوقطبی .
نزدیک ترین بستگان بیمار مبتلا به افسردگی 2-3 برابر بیشتر از افسردگی بیماران نسبت به افرادی که بستگان سابقه پزشکی ندارند بیشتر است. اعتقاد بر این است که کروموزوم های 4، 5، 10، 11، 12، 13، 18، 21 و X مسئول ظهور افسردگی در انسان هستند.
 
جالب توجه است، احتمال انتقال ارثی اختلالات روانشناختی مانند بیماری تیروئید، فشار خون بالا یا زخم معده ممکن است به ارث برده نشود، اگر چه این بیماری ها نیز پس از تجربیات زنده، استرس و احساسات شدید منفی بدتر می شود .
 
به طور خاص، دانشمندان "ژنوم افسردگی" کروموزوم 11 را تشریح می کنند که در بیماران مبتلا به اختلال عاطفی دو طرفه حاوی ژن خاص است. اگر بیمار یک بیماری داشته باشد، دوره های افسردگی متناوب می شود. با این حال هنوز ثابت نشده است که این ژن خاص عامل خطر برای ظهور آسیب شناسی است، از آنجا که همان ویژگی های ژنتیکی نه تنها در بیماران مبتلا به اختلال افسردگی، بلکه در دیگر اختلالات روانی نیزدیده می شود.
 
بنابراين، وضعيت ژنتيکی به معنای قرعه کشی بيولوژيکی است، يعنی، حضور تشخيص در بستگان نزدیک می تواند در ايجاد بيماری در يک فرد خاص نقش داشته باشد يا اينکه در تمام موارد آشکار نباشد.
 
 

 

عوامل روانشناختی افسردگی

روانشناختی افسردگی یک آسیب شناسی است که به عنوان یک نتیجه از قرار گرفتن در معرض عوامل خارجی و معمولا منفی است. برای بیماران مبتلا به نوعی از آسیب شناسی روان شناختی، با شادابی، مشکوک بودن، اثربخشی، حساسیت به حوادث اطراف مشخص می شود.
تصویر تحریک عوامل روان شناختی علل ناهمگن، نوروتومی و واکنشی است.
 
بیماری به عنوان یک نتیجه از تجربه یک رویداد آسیب زا است، علاوه بر این، افسردگی عصبی اغلب با سندرم های مختلف همراه است، به عنوان مثال، هایپوکاندریا ( فرد متقاعد شده یک بیماری کشنده دارد)، آستانه یا اضطراب فوبیا.
 
شکل نورولوژیک معمولا با طیف گسترده ای از تظاهرات رخ می دهد، زمانی که بیمار از حالت عادی به جابجایی فرم های ضعیف ملایم برخوردار است. این نوع "افسردگی بدون افسردگی" نیز نامیده می شود. از این جهت، شدت بیماری اغلب دست کم گرفته می شود.
 
آسیب شناسی را می توان تحت علائم بیماری های جسمی پنهان کرد، در حالی که یک فرد تحت معاینات پزشکی قرار می گیرد، به پزشکان اشاره می کند، اما این تنها وضعیت احساسی خود را تشدید می کند. علت اصلی ابتلا به بیماری، تأثیر عوامل عمیق و شخصیتی است که به بیمار آسیب می رساند.
در واقع، چنین عوامل وقایع روزمره در زندگی است، به عنوان مثال، ورود به یک شغل جدید، مشکلات حرفه ای یا مشکلات پولی، اما بیمار قادر به مقابله با آنها نیست. علاوه بر این، پزشکان به دلایل عصبی نسبت به طرح های ناامید کننده، فروپاشی امید و آرزوها، ناامیدی در اصول زندگی اشاره می کنند. حضور درگیری های طولانی بین قوانین زندگی در جامعه و نیازهای فردی یک فرد خاص همچنین نقش خود را ایفا می کند.
 
هرچه شخص بیشتر در وضعیت دشوار و سخت قرار بگیرد، احتمال ابتلا به این بیماری بیشتر است.
 
به عنوان مثال، وضعیت درگیری در محل کار است. اگر یک فرد قادر به آرامش کامل نباشد، نمی تواند از خستگی و نگرانی انباشته شده خلاص شود، او شروع به درک احساسات منفی خود می کند، او بی تفاوتی و ناله می کند، نیروی زندگی او را کاهش می دهد، حتی ممکن است ناقل عصبی رخ دهد.
 
افسردگی خفیف یک بیماری است که بعضی از افراد را به دلیل ویژگی های شخصی شخصیت خود تهدید می کند. بیشتر مستعد ابتلا به این بیماری، افرادی هستند که واکنش بیشتری نسبت به محرک های خارجی دارند، مستعد ابتلا به بیماری منفی هستند، و در نگرش های بدبینانه در مورد زندگی، که در آن احساسات منفی غلبه می کنند. افرادی که بی رغبت و غیرفعال هستند، بیش از حد خجالتی هستند و دارای پس زمینه ی احساسی ناپایدار هستند نیز در معرض خطر هستند.
 

 

واکنش پذیری افسردگی

شکل واکنشی افسردگی به عنوان یک واکنش به یک وضعیت شدید منفی که ما تجربه کرده ایم یا به عنوان یک نتیجه از در معرض قرار گرفتن در معرض عوامل مؤثر بر استرس کمتر، شکل گرفته است. در مقایسه با نوع اندوژن، بیماریها در وضعیت سلامت و پیش زمینه عاطفی خود تغییرات روزمره ندارند.
 
دوره بیماری
واکنش حاد (بیش از 1 ماه نیست)
طولانی (از یک ماه تا 2 سال).
واکنش افسردگی حاد واکنش سریع یا تقریبا بلافاصله پس از حادثه تروما رخ می دهد. به طور معمول، عوامل استرس یک رنگ منفی برجسته دارند. چنین حوادثی به عنوان ترومای روانی درنظر گرفته می شوند و تأثیر قابل توجهی بر روند بیشتر زندگی بیمار دارند.
 
نوع طولانی مدت در نتیجه قرار گرفتن در معرض طولانی مدت و شدت کم استرس شروع می شود. چنین حوادث ضعیف به عنوان یک بحران، تروما و یک مشکل کلی در نظر گرفته نمی شود، و به همین دلیل باعث واکنش فوری نمی شود.
 
بیماری در این مورد به عنوان یک نتیجه از انباشت استرس عاطفی تشکیل شده است.
 
تأثیر مداوم وقایع و عوامل منفی، بیمار را به طور مداوم در وضعیت استرس عاطفی نگه می دارد، و پس از آن وضعیت سلامت به بی تفاوتی ، بدبینی و جدایی تبدیل می شود. افسردگی در این مورد می تواند به عنوان یک ماشه در نظر گرفته شود، آغاز روند رهایی از استرس.
 
مهمترین وقایع برای افرادی که می توانند باعث واکنش های افسردگی شوند:
 

 

علت افسردگی

مرگ دوست یا فامیل نسبی
طلاق از همسر یا اختلاف با یکی از عزیزان
زندان
صدمات و بیماری های جدی
مشکلات مالی
از دست دادن شغل، منبع دائمی درآمد
مشکلات زندگی صمیمی
بیماریهای بستگان نزدیک
بدهی های مالی بزرگ، وام های زیاد
ظهور عادت های بد و اعتیاد در بستگان
چنین شرایطی تاثیر مستقیمی بر روان انسان دارد و می تواند منجر به افسردگی شود.
 
علاوه بر این، عوامل زیر به طور غیر مستقیم بر توسعه بیماری تأثیر می گذارد:
 
حضور استعداد ژنتیکی
ویژگی های بدن انسان
تفاوت های شخصیتی و صفات شخصیتی یک بیمار خاص
آسیب، تومور و بیماری مغزی
بیماری های مزمن
 

 

نظریه روانکاوی افسردگی

تئوری روانکاوی به طور مستقیم با نام زیگموند فروید ارتباط دارد. روانکاوانی که با بیماران افسرده کار می کنند استدلال می کنند که احساس غم و اندوه جزء جدایی ناپذیر از سندرم افسردگی است. غم و اندوه در این مورد به عنوان یک نتیجه از دست دادن واقعی و یا خیالی، که در آن از دست دادن عزت نفس، اعتماد به نفس، حس امنیت احساسی وجود دارد.
علاوه بر این، کارشناسان احساس خشم به عنوان بخشی از سندرم افسردگی را در نظر می گیرند. خشم و خصومت که با افسردگی مشاهده می شود، ناشی از سرخوردگی اولیه، وضعیت فیزیكی در مراحل اولیه توسعه روانشناسی است.
 
جزء دیگر گناه است. در یک سندرم افسردگی، روحیه توبه و غم و اندوه غم انگیز توسط این افراد غالب است.  خشم ناشی از ارتکاب گناه ، رفتار جسمانی ناخوشایندرا به دنبال دارد.
 
اضطراب و ترس از نظریه پردازان سندرم افسردگی در زمینه ترس  از دست رفتن جنسیت ذکر شده است. ترس یک بیمار افسرده ناشی از آگاهی ناخودآگاه از عدم صلاحیت خود، ناتوانی در برابر تهدید یا خطر است.
 
احساس شرم، یکی از اجزای مهم افسردگی نامیده می شود، گرچه برخی از روانکاوان آن را به طور کامل در پویایی توسعه بیماری دخیل نمی دانند. فروید معتقد بود که در وضعیت افسردگی بیمار قادر به خجالت نبود.
 
جنبه های مهمی از زمینه عاطفی که همراه با تشکیل افسردگی هستند، از دست رفتن اعتماد به نفس، عزت نفس و اعتماد به نفس هستند.
 

 

تئوری شناختی افسردگی

بنیانگذاران این نظریه A. Beck و A. Bandura هستند. بیانیه اصلی خود - دیدگاه فرد، هدف خود، جهان و آینده آن، منبع اصلی و تعیین کننده افسردگی است. با توجه به A. Beck، دانش عامل اصلی ایجاد احساسات، رفتار و خلق و خو است. نگرش منفی نسبت به خود، ادراک خود را به عنوان ناکافی و بی ارزش می سازد. بیمار اشتباهات خود را با نقصهای خود توضیح می دهد و به دلیل دیدگاه بدبینانه اش درباره آینده، تنها عذاب بی پایان را می بیند. اکثر علائم افسردگی از موقعیت A. Beck به عنوان نتیجه عوامل شناختی درک شده است.
 
در وضعیت بیماری، فرد خود را به عنوان بی نظیر و ضعیف می بیند، تلاش می کند تا از دیگران حمایت کند، به همین خاطر او به تدریج به آنها وابسته می شود. علائم فیزیولوژیکی به عنوان یک نتیجه از عقب ماندگی عمومی روانشناختی توضیح داده می شود که به عنوان یک نتیجه از اعتماد کامل به بی نظمی و ناامیدی به هر گونه تعهد است.
 

تمام علائم افسردگی Beck به 5 گروه تقسیم می شود:

احساسی
شناختی
نشانه‌های نباتی (vegetative signs) اختلال خواب (به‌خصوص بیدار شدن در صبح زود)، کاهش اشتها، یبوست؛ از دست دادن وزن، و فقدان پاسخ جنسی.
فیزیکی
انگیزه
تظاهرات عاطفی به شکل خستگی و خلق افسرده ظاهر می شود، گروه شناختی در تمایل بیمار به نظر خودشان از لحاظ ابتذال خود بیان می شود. نشانه های انگیزشی به نظر می رسد انعطاف پذیری، اجتناب و فلج اراده، به وابستگی های مختلف بستگی دارد. تظاهرات رویشی و فیزیکی افسردگی توسط A. Beck به عنوان مشکلات خواب و اختلالات خوردن در نظر گرفته شده است.
 
علاوه بر این، A. Beck که مفاهیم سه گانه شناختی، طرح های شناختی و خطاهای شناختی را در نظریه مطالعه افسردگی معرفی کرد. همه این اجزا به یک دسته از الگوهای شناختی ترکیب شده اند. عملکرد آنها به ایجاد احساس وابستگی به محیط زیست، بی نظمی و انتقاد از خود گره خورده است.
 
اغلب بیماران در حالت افسردگی ظاهر افکار و برنامه های خودکشی دارند و سرکوب غریزه خود را حفظ می کنند.
 
چنین افکار به شکل های مختلف جهت، استقامت و شدت، بسته به قدرت توسعه افسردگی، متفاوت است. در اوج این بیماری، اقدامات خودکشی فعال ممکن است، اما اغلب این گرایش ها با وضعیت نسبتا جزئی از بیماری در غیاب مهار آرام و حرکتی ظاهر می شود. افکار خودکشی در برابر پیش زمینه وضعیت نامطلوب کنونی، با از دست دادن ارتباط با یک روان درمانگر یا افراد نزدیک، بوجود می آیند .
 

 

نظریه شناختی رفتاری در افسردگی

این نظریه بر اهمیت نفوذ خارجی از محیط زیست، نقش کمبود تجربه و مهارت خاص در شکل گیری افسردگی تاکید می کند. اختلال با عدم پاسخ شرطی تقویت مثبت همراه است که با دلایل متعددی همراه است، از جمله عدم توانایی استفاده از تقویت در دسترس انسان به دلیل عدم تجربه زندگی، یا به دلیل تغییرات در محیط، و همچنین عدم مهارت برای ایجاد روابط اجتماعی است که به ارمغان می آورد .
 
این تئوری به ویژه برای کودکان کاربرد دارد، به این دلیل که اغلب آنها نمیتوانند از تقویت مثبت استفاده کنند و تجربه کافی برای ایجاد ارتباطات اجتماعی ندارند. کودکان اغلب سعی می کنند احساس خجالت را با ظاهر غم انگیز خود نشان دهند - این به آنها حس موقت مشارکت و مراقبت می دهد. با این حال، شفقت در این مورد کوتاه است، زیرا حتی کسانی که نزدیک شما هستند و برای کودک مراقبت می کنند، از آن اجتناب می کنند. با تضعیف توجه به کودک و احساس بیگانگی تنها شرایط را بدتر می کند و حالت افسردگی را افزایش می دهد.
 

 

واکنش به بیماری های جسمی

در روانشناسی، افسردگی به عنوان یکی از اختلالات روان شناختی بیشتر در نظر گرفته می شود - یعنی افسردگی به طور قابل توجهی بر عملکرد اجتماعی بدن تاثیر می گذارد. بسته به پیدایش، مکانیزم های متعددی برای توسعه افسردگی در بیماری های جسمی وجود دارد:
 
nosogenic/ واکنش های آلرژیک
ارگانیک
somatogenic
افسردگی Nosogenic یک واکنش افسردگی روان زا است که در بیماران مبتلا به آسیب های جسمی و عصبی رخ می دهد. واکنش به عنوان پاسخی به اثرات عوامل روانی، شخصی، اجتماعی و بیولوژیکی، از جمله اثرات خارجی بیماری فیزیولوژیکی صورت می گیرد. معمولا این فرم پس از اعلام تشخیص شدید، با یک مسیر نامطلوب بیماری که زندگی بیمار را تهدید می کند روبرو هستند.
 
اگر زوال سلامت و ناراحتی های شدید بدنی وجود داشته باشد، می تواند حالت ذهنی بیمار را تشدید کند، او را با حملات هراس و حملات اضطرابی آشنا کند.
 
پزشکان افسردگی نئوژنیک کوتاه مدت و طولانی مدت را تشریح می کنند. در اولین مورد، این بیماری تا 2 ماه طول می کشد، که به عنوان یک واکنش به پیام در مورد بیماری تشخیص داده شده است، زمانی که بیمار این را به عنوان  فاجعه ای که  او را درک کرده است، در نظر می گیرد. بیمار تمایل دارد اوضاع را به نمایش بگذارد، او دارای یک دیدگاه بدبینانه از زندگی، اضطراب و احساس عدم توانایی است.
 
مدت کوتاهی از افسردگی های بینابینی که از شش ماه تا چند سال اتفاق می افتد، در نتیجه اختلال استرس پس از سانحه شکل می گیرد. به طور معمول، فاکتور تهاجمی یک بیماری جدی است که برای درمان و تسکین علائم مانند غربالگری سرطان یا عفونت ناشی از آن دشوار است.
 
شکل های somatogenic و ارگانیک نوعی علامت دار افسردگی هستند که با بیماری های جسمی، معمولا با بیماری های شدید مزمن رخ می دهد. بیماران تحت تأثیر علائم افسردگی، هیپرتانسی، ضعف و تحریک پذیری و گرسنگی قرار دارند. در مورد آسیب های عروقی، نوع اضطراب افسردگی در افراد مبتلا دیده می شود، در چشم ها  تحریک پذیری و دیسفوری و عقب ماندگی روانی حرکتی وجود دارد. چنین بیمارانی با فراموشی، ناتوانی تمرکز، سردرگمی مشخص می شوند. به عنوان مثال، سرگیجه، وزوز گوش و سردرد دارند.
 
عمق و قدرت افسردگی به طور مستقیم با درجه وضعیت سموتوژنیک بیمار بستگی دارد، به طوری که اگر نشانه های فیزیولوژیکی او دچار تشدید شود، افسردگی نیز افزایش می یابد.
 

 

اثرات دارویی در درمان افسردگی

متأسفانه تقریبا هر دارویی دارای عوارض جانبی خاص است. شايعترين واکنشهای آلرژی، خارش پوستی ، مشکلات گوارشي هستند، اما بعضي از داروها بر روي بدن تأثير مي گذارند به طوری که با کمک يک مشکل، باعث ايجاد يک اختلال افسردگی می شوند.
 
هنگام استفاده از داروهای گروه زیر باید احتیاط شود:
 
داروهای قلبی و ضد فشار خون: apresin، roundin، clofelin، obzidan، nifedipine
ضد قارچ و گلوتامین قلب: دیگوکسین، پروکاریامین
داروهای ضد باکتری: ایزاینیزید، آمفوتریسین B، اتیون آمید
داروهای هورمونی: استروئیدهای آنابولیک، داروهای ضد بارداری خوراکی با استروژن و پروژستین، گلوکوکورتیکوئید
داروها برای کاهش کلسترول خون: پرواستاتین، کلستیآمینین
اینترفرون ها
داروهایی که اسیدیته معده را کاهش می دهند
مواد روانگردان: نورولپتیک (ترامادول، هالوپریدول)، آرام بخش (استاتوسن، دیازپام).
داروهای ضد افسردگی
داروهای شیمی درمانی برای درمان تومورهای بدخیم - متوترکسات، وینبلاستین، وین کریستین هستند. در مقابل پیشگیری از مصرف این مواد، فرد نه تنها علائم اختلال افسردگی را توسعه می دهد، بلکه از بین می برد به طور کلی بدن، کاهش وزن ، بدتر شدن بویایی، عدم تحمل بوی خاصی که می تواند موجب تهوع و استفراغ شود . علائم آستنیا، گریه و عدم لذت بردن از هر فعالیتی وجود دارد.
 

 

افسردگی فصلی

همانند دیگر انواع افسردگی، علل و مکانیزم های قابل اطمینان توسعه بیماری توسط پزشکان مورد مطالعه قرار نگرفته است، اما چندین نسخه نظری وجود دارد. یکی از اصلی ترین آنها رابطه تغییرات در ریتم های روزمره انسان و فصل ها است. ریتم دیجیتال نوسانات شدت و سرعت فرایندهای بیولوژیکی بدن است که بسته به زمان روز است. فرآیندهای فیزیولوژیکی باقی مانده ارتباط قوی با محرک های خارجی دارند، در حالی که ریتم های روزانه دارای یک منبع داخلی هستند.
 
مکانیسم توسعه اختلال با اختلال عملکرد انتقال دهنده های عصبی، کمبود نورآدرنالین، سروتونین و دوپامین همراه است. بسیاری از پزشکان به کمبود سروتونین و نقص در سیستم های روزانه اشاره می کنند، که در نتیجه به عنوان یک علت بیماری افسردگی فصلی عمل می کند.
 
افسردگی پاییز یک رخداد مکرر است، به ویژه در میان ساکنان  با آب و هوای پاییز و زمستان سخت. این جنبه فیزیولوژیکی است که عمدتا نقش مهمی در توسعه بیماری دارد. در پاییز به شدت کاهش نور روز و کم شدن نور خورشید بدن شروع به تولید کمتر ویتامین D می کند.
 
جنبه روانی در این واقعیت است که تابستان با خورشید همراه است، تعطیلات و استراحت، آب و هوای گرم، و  اما پاییز - با باران، رطوبت و سرما همراه است. به همین دلیل، بسیاری از مردم در ابتدا خود را برای درک بدبینانه از جهان آماده کرده اند و از این زمان پیش از این انتظارات خوبی ندارند.
 

علل اصلی افسردگی در بهار

در طول دوره پاییز و زمستان، خستگی، فیزیکی و اخلاقی انباشته می شوند. یک فرد از کمبود هوا، نور خورشید، کمی هوا، کمبود ویتامین ها در طول دوره پاییز و زمستان رنج می برد، بنابراین بدن او به طور ناخواسته به حالت کمترین مصرف منابع می افتد و به نوعی «خواب زمستانی» اتفاق می افتد. به همین علت، یک فرد مبتلا به بیماری ایدئینوزیس، کمبود ایمنی، بی حوصلگی می شود. عوامل خارجی به انواع مختلفی از علل داخلی پیوند میخورند: افت فشار اتمسفر، تشدید بیماری های مزمن و تغییرات دما.
 
با توجه به این واقعیت که در طول فصل زمستان بدن بیشتر منابع داخلی خود را صرف می کند، به معنای واقعی کلمه، توانایی بازگرداندن و سازگاری در بهار را ندارد. یک فرد با احساس ناامیدی و دلتنگی به ویژه در صبح از خواب بیدار می شود.
 

 

توسعه اختلالات روانی در نوجوانان

اختلالات روحی و آسیب شناسی در نوجوانان کاملا واکنش پذیری به تغییرات در بدن به علت بلوغ است. در طول این دوره، بدون استثنا، همه کودکان در حال تغییر و ورود به دسته نوجوانان، تغییر رفتار می دهند: برخی ها این فرایند را نسبتا آرام تحمل می کنند و بعضی ها به افسردگی و شیوع رفتار تهاجمی روی می آورند. خطر ابتلا به بیماری در نوجوانان این است که بزرگسالان اطراف، به ویژه والدین، معمولا این مسئله را جدی نمی گیرند و رفتار نوجوان را به عنوان یک فریب و تظاهرات بد می دانند.
 
لازم به ذکر است که در بزرگسالان، بیماری به طور عمده در مراحل و مدت زمان طولانی رشد می کند و سپس در نوجوانان شکل گیری این اختلال معمولا فقط در چند هفته، گاهی اوقات حتی چند روز طول می کشد. دو نوع فرایند که مسئول توسعه پاتولوژی نوجوان هستند هورمونی و روانی هستند.
 
افسردگی همراه با تظاهرات دیگر بزرگسالی در نوجوانی ناشی از تغییرات چشمگیر در سطوح هورمونی است که در اثر کار اندام های تناسلی اتفاق می افتد. در یک فرد در این سن، حساسیت احساسی، حساسیت به پدیده های دنیای اطراف و واکنش به محرک های خارجی تشدید می شود. در دوران بلوغ، سیستم عصبی تحت فشار قابل توجه قرار می گیرد و به دلیل بی ثباتی پس زمینه هورمونی، جوانان قادر به مقابله با شروع تحریک، بی حوصلگی، افسردگی و اضطراب نیستند.
 
توانایی کنترل احساسات و مقابله با حملات تنها بعد از 2-4 سال از آغاز دوره گذار ظاهر می شود. گاهی اوقات افسردگی همراه با تکمیل دوران کودکی و بزرگسالی می تواند تا چندین سال طول بکشد.
 

توسعه افسردگی در نوجوانان اغلب با عوامل خارجی همراه است:

تنهایی
مشکلات ظاهری
وضعیت اجتماعی
محیط خانوادگی
رابطه شخصی
 

 

علل افسردگی پس از زایمان

ظهور افسردگی پس از زایمان در زنان به طور مستقیم به اجرای عملکرد باروری و تغییرات هورمونی در زمینه این امر مرتبط است. کل بدن به مکانیسم تنظیم هورمونی بستگی دارد و فعالیت آن جهت اطمینان از زندگی کودک در هنگام بارداری و پس از تولد او هدایت می شود.
 
عامل اصلی در بروز این بیماری در زنان پس از زایمان، وجود افسردگی قبل یا در دوران بارداری است. اگر مادر جدید در دوران بارداری حضور داشته باشد، حتی اگر درمان موفقیت آمیز انجام شود، افسردگی قبل از زایمان را تجربه کرده، احتمال دارد که بیمار پس از زایمان به عود بازگردد. یکی دیگر از عوامل خطر ابتلا به آسیب شناسی، افسردگی در دوران قاعدگی است که در طول دوره پیش از قاعدگی تشدید می شود.
 
برای مدت زمان طولانی، پزشکان با اختلالات روانی در مادران جوان همراه بودند، عمدتا با تغییرات شدید هورمونی در بدن زن، با کاهش سریع غلظت هورمون های جنسی و هورمون های تیروئید در خون. با این حال، این فرضیه در نتیجه تحقیق تأیید نشد. امروزه دانشمندان نتیجه گرفته اند که علل افسردگی پس از زایمان در دختران و زنان نه تنها تنظیم هورمونی است بلکه مکانیسم توسعه بیماری مبتنی بر عاملی است که ترکیبی پیچیده از پدیده های روانشناختی، بیولوژیکی و منفی و اجتماعی و اقتصادی است.
 
تحقق تأثیرات پاتولوژیک عوامل اجتماعی، به طور غیر مستقیم، از طریق ویژگی های شخصی بیمار خاص و سیستم روابط او رخ می دهد. استرس مزمن را می توان به عنوان مثال در مقابل پس زمینه توانایی کم برای جبران، در نظر گرفت.
 
چنین وضعیتی به سبب ظهور موانع ظهور می کند که در آن زن، تولد یک کودک را در راه تحقق بخشیدن به نیازهای اجتماعی که برای او مهم است، در نظر می گیرد.
 

 

افسردگی در سندرم پیش از قاعدگی

PMS - سندرم پیش از قاعدگی یا سندرم تنش پیش از قاعدگی.
این دوره در یک زندگی زناشویی حدود 7 تا 10 روز قبل از روز اول قاعدگی پیش بینی می شود، این نشان دهنده حساسیت زن به واکنش های روانپزشکی است و گاهی اوقات به عنوان یک عامل برای تشدید بیماری های مزمن موجود است. PMS یک سندرم بسیار رایج است 6-7 مورد از 10 زن حساس به آن هستند. اغلب این اختلالات در زنان مبتلا به افسردگی اتفاق می افتد. زنان مبتلا به صرع سالم و پایدار نیز مستعد ابتلا به PMS هستند.
 
یکی از دلایل توسعه افسردگی در PMS اختلالات هورمونی است. به طور کلی مردان دارای پس زمینه پایدار تر هورمونی هستند و کمتر احتمال دارد که تغییرات شدید هورمونی را تجربه کنند و در طول این شکست در زنجیره تعامل بین سیستم عصبی مرکزی و تنظیم کننده های هورمونی، تمام سیستم های بدن شکست می خورند. نقص در تولید سروتونین، دوپامین و هورمون های دیگر وجود دارد و کمبود آنها موجب کاهش خلق و خوی، افزایش پریشانی و حساسیت عاطفی می شود. در مجموعه PMS علائم اختلالات سوء تغذیه را نیز آشکار می کنند - آنها بواسطه اختلالات متابولیکی ایجاد می شوند.
 
کاهش توانایی های جسمی بدن، به ویژه با سن کاهش می یابد. دختران جوان بیشتر به شرایط افسردگی مبتلا می شوند، در حالی که زنان 40 ساله و بالاتر مبتلا به آسیب های روانپزشکی هستند که در معرض آن قرار دارند.
 
75٪ از خودکشی زنان در دوره PMS و اولین روزهای قاعدگی اتفاق می یابد، که یک سوم آنها موفق هستند - این چیزی است که شما باید در مورد افسردگی در طول دوره PMS بدانید و چرا نباید آن را دست کم نگیرید.
 
علاوه بر این، دلیل ظهور افسردگی، زندگی روزمره پر از مشکلات و آسیب های روانی است. در کجا یک آسیب افسردگی در یک فرد وجود دارد؟ از ورشکستگی، بی ثباتی، عدم چشم انداز و امید. در میان علل بیماری، همچنین اختلال و مشکلات خانوادگی، عدم درک و صمیمیت با بستگان، همسر، فرزندان، والدین را می شود ذکر کرد.
 
علل توسعه افسردگی، مکانیسم های آن و درجه عمق اطلاعات اصلی برای دکتر است که او در تلاش برای انتخاب یک دوره درمان برای بیمار خواهد بود. نوع و جهت درمان پزشکی، انتخاب شکل روان درمانی و انواع داروهای ضد افسردگی به میزان زیادی بستگی به علت بیماری دارد.

نظرات

در ادامه بخوانید...

دانشمندان ادرار مکرر شبانه را نشانه ای از یک بیماری خطرناک خواندند

در
دانشمندان ادرار مکرر شبانه را نشانه ای از یک بیماری خطرناک خواندند
دانشمندان بریتانیایی دریافته اند که شب ادراری می تواند نشانگر افزایش احتمال ابتلای فرد به بیماری دیابت ، تضعیف ایمنی ، بیماری قلبی و سرطان باشد. این توسط The Sun گزارش شده است .
 
علاوه بر این ، یادداشت های روزنامه ، رفتن مکرر شبانه به توالت می تواند مشکلات روحی مانند افزایش اضطراب ، افسردگی و روان پریشی را برانگیزد.دانشمندان می گویند که سالخوردگی لزوماً به ادرار مکرر در شب منجر نمی شود.
 
فیلیپ ون کروبرک ، متخصص ارولوژی هلندی گفت: "مردم فکر می کنند که بیدار شدن از خواب در شب برای رفتن به توالت فقط بخشی از پیری است ، اما این کاملاً اختیاری است."بیدار شدن از خواب در شب، دلیل اصلی خطر ایجاد اختلالات خواب است.
 
یکی از دلایل بیدار شدن از خواب در شب برای توالت رفتن ، به نوبه خود ، ممکن است تولید بیش از حد ادرار توسط بدن باشد. همچنین این یک علامت دیابت محسوب می شود.

نظرات

در ادامه بخوانید...

دلایل خطرناکی که باعث تغییر ناگهانی خلق و خو می شود

در
دلایل خطرناکی که باعث تغییر ناگهانی خلق و خو می شود
نوسانات ناگهانی خلق و خو می تواند به دلایل مختلف رخ دهد ، به عنوان مثال ، در بزرگسالی ، این تقریباً در همه اتفاق می افتد. با این وجود علائمی وجود دارد که باید به آنها توجه کنید و با پزشک مشورت کنید.

نوسانات هورمونی

تغییر در خلق و خوی ناشی از تغییرات هورمونی مشخصه سنین نوجوانی ، بارداری ، PMS و یائسگی است. با این حال ، نقص عملکرد غده تیروئید باعث می شود یک فرد آرام شروع به نشان دادن نوسانات ناگهانی خلق و خو کند.
 

مصرف داروها

نوسانات ناگهانی خلقی یا طغیان عصبانیت اغلب علائم واضحی است که فرد از برخی مواد سوء استفاده می کند. استفاده طولانی مدت آنها واکنشهای شیمیایی در مغز را تغییر می دهد و خلق و خوی فرد می تواند تغییر کند. ضد افسردگی های نادرست انتخاب شده همچنین می توانند بر خلق و خوی تأثیر بگذارند.
 

رژیم نامتعادل

یک رژیم غذایی پر چربی و قند ، فاقد ویتامین ها و مواد معدنی لازم ، منجر به تغییر در میکروبیوتای روده می شود ، در مقابل علائم افسردگی بروز می کند.
 

بیماری ها

بیماری ها و گاهی اوقات شرایط بسیار خطرناک نیز می تواند باعث نوسانات خلقی شود. به عنوان مثال ، تومورهای مغزی ، زوال عقل ، مننژیت ، سرطان ، بیماری های قلبی عروقی.
اگر روحیه شما غالباً و ناگهان تغییر می کند ، پس باید با یک متخصص مراجعه کنید.

نظرات

در ادامه بخوانید...

5 بیماری روانی که مانند صفات معمولی به نظر می رسند

در
5 بیماری روانی که مانند صفات معمولی به نظر می رسند
به طریقی یا روش دیگر ، هر یک از ما خصوصیات منفی خاص خود را داریم که یا متوجه آن نمی شویم یا نمی خواهیم آن را بشناسیم. با این وجود ، آیا می دانستید که بیماری های روانی می توانند تحت عادی ترین صفات شخصیت پنهان شوند؟
 

1. سهل انگاری

سهل انگاری ، صفت شخصیتی که با اطمینان می توان به اختلال ضد اجتماعی نسبت داد ، اما تنها در شرایطی که شخص مثلاً خود را مریض وانمود کند و چند روز مرخصی بیماری را بگیرد و به تعطیلات برود (حتی با هزینه خودش) ، غیبت کند و حتی موفق شود دیر به سر کار بیاید و او این کار را آگاهانه انجام بدهد. در این شرایط ، شخص بدون هیچ انگیزه ای از دروغ گفتن دریغ نمی کند ، به دنبال زندگی به هزینه دیگران است، در عین حال از هیچ چیز برای خودش کم نمی گذارد و تعهد هیچ کاری مربوط به او نیست.
 

2. کمرویی

کمرویی به نظر می رسد کیفیت بسیار مثبتی است ، اما این بسیار فراتر از آنچه ممکن است فکر کنید، می باشد. تواضع را اشتباه نگیرید - اینها موارد کاملاً متفاوتی هستند. کمرویی به اختلال روانی اسکیزوئید اشاره دارد ، زیرا با گذشت زمان منجر به بیگانگی و عدم تمایل به تماس با جهان خارج می شود. افرادی که تحت تأثیر این اختلال شخصیت هستند واقعاً هیچ دوست صمیمی ندارند و در واقع هیچ دوستی ندارند ، سعی میکنند از راه دور کار کنند و علاوه بر این هرگونه تجلی احساسات را سرکوب میکنند.
 

3. عقب انداختن کارها

اشاره به اختلال شخصیت منفعلانه و پرخاشگرانه دارد و در نهایت ممکن است منجر به افسردگی طولانی مدت شود. در حقیقت ، این یک اختلال نسبتاً شایع است ، زیرا امروزه حدود 70٪ از جمعیت جهان را مبتلا می کند. مجبور کردن خود برای بلند شدن و شروع به انجام کاری واقعاً دشوار می شود. چنین افرادی برنامه های جاه طلبانه ای برای "تسخیر جهان" دارند ، اما فقط در تخیل خود ، خود را به دروغ گفتن روی مبل محدود می کنند.
 

4- تحریک پذیری / خلق و خوی

شخصی که یاد نگرفته است که خشم درونی را کنترل کند ، خطر ابتلا به اختلال در مرز را دارد. تغییر مداوم خلق و خوی ، عقاید مخالف با شدت ، عدم تناقض در روابط ، هدر دادن پول با بی فکری - همه این تجلیات نشانگر این است که شما در حال توسعه این نوع از اختلال هستید. و قبل از اینکه خیلی دیر شود ، بهتر است کنترل احساسات را شروع کنید.
 

5. انتقاد از خود بصورت غلوآمیز

البته انتقاد از خود باید در زندگی ما باشد زیرا این انگیزه را به ما می دهد تا در هر کاری بتوانیم بهتر کار کنیم. با این حال ، تنها در دوزهای متوسط ​​، از آنجایی که انتقاد از خود بصورت بیش از حد ، شما را به یک خرگوش گوشه گیر یا یک شتر مرغ تبدیل می کند که دائماً سر خود را در ماسه پنهان می کند. در روانشناسی ، چنین بیماری به نوعی اختلال شخصیت اشاره دارد. به همین دلیل رعایت تعادل در همه چیز مهم است.

نظرات

در ادامه بخوانید...