چرا نویسنده معروف ادگار آلن پو به صورت مرموزی ناپدید و در 40 سالگی درگذشت
طاهره مصطفویدر۱۴۰۳/۲/۱۸
نویسنده بزرگ ادگار آلن پو در 40 سالگی در شرایط بسیار عجیبی درگذشت. اندکی قبل از مرگ وی ، ادگار آلن پو ناپدید شد ، و به دلایلی در لباس شخص دیگری در یک میخانه پیدا شد. او نمی توانست بدون کمک دیگری راه برود و منسجم صحبت کند. درمورد مرگ ناگهانی و عجیب ادگار آلن پو ، بسیاری از تئوری ها بوجود آمد. به گفته یکی از آنها ، نویسنده با مصرف هرگونه مواد مخدر سعی در خودکشی داشته است ، این می تواند وضعیت غیرمعمول یکی از بزرگان ادبیات جهان را توضیح دهد. با این حال ، مطالعات علمی اخیر این گزینه را رد کرده است.
شامگاه 3 اکتبر سال 1849 در بالتیمور ، دکتر جوزف اسنودگراس ، که از دوستان دیرینه ادگار آلن پو بود ، یادداشتی دریافت کرد: "در نزدیکی محل رای گیری منطقه 4 ، در میخانه ریان ، یک آقای نسبتاً پریشان وجود دارد که بنام Edgar A. Poe شناخته شده است. وی گفت: "به نظر می رسد او در وضعیت بسیار ناجوری قرار گرفته است و می گوید با شما آشنا است. جوزف اسنودگراس، هنگامی که دوستش ادگار آلن پو را پیدا کرد ، در وضعیت وخیمی قرار داشت - تقریباً به حالت اغما افتاده بود ، سپس به کما رفت. چهار روز بعد ، وی در یک بیمارستان محلی درگذشت و در ارزانترین تابوت ، در گوشه ای دور از گورستان دفن شد. تمام سوابق و اسناد پزشکی ، از جمله شناسنامه او ناپدید شده بود. ممکن است که آنها اصلاً وجود نداشته باشند. پزشکی آن زمان نتوانست (و خیلی هم تلاش نکرد) برای پاسخ به این سؤال که چرا نویسنده مشهور اینگونه درگذشت ، بنابراین نظریه های مختلفی پدید آمد.
پرتره ادگار آلن پو ، 3 هفته قبل از مرگ نویسنده
نسخه اصلی برای مرگ ادگار آلن پو البته الکل بود که نویسنده مدتها با مشکلاتی روبرو بوده است. بیماریهای مختلف احتمالی دیگری نیز در نظر گرفته شده است: تومور مغزی ، دیابت ، سفلیس ، سکته مغزی، بیماری های قلبی عروقی یا آپوپلی ، الکل ، صرع ، مننژیت و وبا. یک نظریه جالب ، وضعیت وخیم ادگار آلن پو را با انتخابات کنگره و مجلس قانونگذاری مریلند ، که در آن زمان در بالتیمور برگزار می شد ، مرتبط می کند. ظاهراً ، در اواسط قرن 19 ، هیچ لیست انتخاباتی وجود نداشت ، بنابراین "کاندیدا های سیاسی" گذشته بعضی اوقات به سادگی رأی دهندگان فقیر را با توزیع سخاوتمندانه الکل و حتی زور و کتک ، مجبور می کردند چندین بار رأی دهند. نویسنده مستعد نوشیدن زیاد بود ، خیلی خوب می توانست به یک اکسسوری تصادفی تبدیل شود و قربانی چنین "مبارزه سیاسی" شود.
یک تئوری رایج دیگر ، خودکشی احتمالی یا به اصطلاح تلاشبرای خودکشی بود. اگر به تاریخچه مشکلات زندگی او نگاه کنیم ، ادگار آلن پو می تواند در این باره به طور اصولی تصمیم بگیرد: با وجود موفقیت های ادبی ، او بسیار ضعیف زندگی کرد ، چون زیاد می نوشید ، در سالهای اخیر کمتر و کمتر می نوشت ، و مجبور شد حتی در دادگاه ها از شهرت خود دفاع کند. تنها درآمد پایدار او ارائه سخنرانی بود ، اما حتی گاهی اوقات به دلیل نوشیدن زیاد این درآمد را از دست می داد. یک سال و نیم پیش از وقایع توصیف شده ، نویسنده همسر محبوب خود را از دست داد و بسیار نگران بود. اما ، از طرف دیگر ، اندکی قبل از مرگ او ، به نظر می رسید همه چیز چندان بد نیست: ادگار آلن پو با عشق دوران کودکی خود آشنا شد ، به او پیشنهاد ازدواج داد و حتی به خاطر همین او به جامعه هوشیار "پسران اعتدال" پیوست. قرار بود عروسی برگزار شود و نویسنده بزودی مسائل مالی را برطرف کند - منتخب وی ثروتمند بود.
برای درک وضعیت ، متخصصان دانشگاه لنکستر و دانشگاه تگزاس یک مطالعه غیرمعمول انجام دادند. آنها 309 نامه ادگار آلن پو ، 49 شعر و 63 داستان را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند. یک برنامه رایانه ای متناسب با واژگان قرن نوزدهم در آثار ادگار آلن پو برای نشانگر کلمات جستجو شد که روانشناسان گرایش خودکشی یک شخص را تعیین می کنند.
مشخص است که در افراد افسرده ترکیب واژگانی زبان نوشتاری و گفتاری به طرز چشمگیری تغییر می کند: علاوه بر واژگان منفی آشکار مثل "مرگ" ، "متوفی" و غیره ، استفاده از ضمایر اول شخص در مفرد ("من" ، "مال من") افزایش می یابد. اما ضمایر موجود در جمع ("ما" ، "مال ما") کمتر می شوند - گویا شخص خود را در حالت انزوا می داند و خود را از اجتماع انسانی دور می كند. تعداد مفاهیم مثبت ("زندگی" ، "نور" ، "شادی") نیز کاهش می یابد. البته چنین تحلیلی و حتی تجزیه و بررسی سالهای خلاقیت ، بدون استفاده از رایانه غیرممکن خواهد بود ، زیرا میزان اطلاعات مورد بررسی بسیار زیاد است.
دانشمندان داده هایی به دست آوردند که به آنها امکان می داد نتیجه گیری های کاملاً واضحی انجام دهند. آنها واقعاً در متون ادگار آلن پو "الگوهای ماندگار افسردگی" را دیدند ، اما آنها به سالهای آخر کار او مراجعه نکردند. حداکثر تعداد کلمات نشانگر در بزرگترین سالهای موفقیت نویسنده و همچنین پس از درگذشت همسرش یافت شد. در مورد 1849 ، ادگار آلن پو در آن زمان قطعاً از وضعیت افسردگی رنج نمی برد و بر این اساس مستعد خودکشی نبود.
محققان در این مورد ، هدف خود را برای پاسخ به این سؤال که چرا ادگار آلن پو درگذشت ، تعیین نکردند ، اما یکی از نسخه های احتمالی قطعی شد. برای طرفداران کار نویسنده بزرگ و فقط برای دوستداران معماهای تاریخی ، نتیجه گیری دانشمندان آمریکایی مورد توجه بسیاری است.به هر حال ، نسخه کلاهبرداری در انتخابات ، با تمام اصالت آن ، مبنای کاملاً موثقی دارد - موارد مشابه از سایر افراد ثبت شده است ، و تاریخ جرم در انتخابات ایالات متحده به خوبی مورد مطالعه قرار گرفته است.
سال گذشته من مدتى را در «ت» گذراندم، در گراند هتل که در انتهاى دوردست ساحل، رو به دریا قرار داشت. به دلیل دود و بخارى که از آشپزخانهها و آبهاى مانده برمیخاست و ابتذال مجلل پردههاى نقش دارى که تنها شىء متفاوت روى دیوارهاى لخت خاکسترى بود و تزئینات این تبعید را کامل میکرد، سخت دلتنگ بودم؛ آنگاه روزى همراه با تندبادى که خبر از توفان میداد، در راهرویى به سوى اتاقم قدم برمیداشتم که بوى نادر دلاویزى درجا میخکوبم کرد. دریافتم که نمیشود از ماجرا سردرآورد، اما بو، آن چنان پرمایه و آن چنان به نحوى پیچیده گلستانى بود که به گمانم تمامى باغهاى گل وگلزارها را لخت کرده بودند تا چند قطره از آن عطر تولید کنند. این برکت نفسانى آن چنان نیرومند بود که زمانى دراز پابه پا کردم بىآن که پیش بروم؛ آنسوى شکاف درى نیمه باز که تنها راه خروج آن بوى مست کننده بود اتاقى یافتم که به رغم یک نگاه آنى، حضور شخصیتى بس متعالى در آن احساس میشد. چگونه مهمانى میتوانست در دل چنین هتل تهوع آورى، محرابى چنین پاک به خود اختصاص دهد، به خلوتگاهى چنین مهذب تکامل بخشد و برج عاجى منزوى از رایحه دلاویز برپا کند؟ صداى پاهایى، ناپیدا از سرسرا و پیشتر از آن، حرمتى تقریبا مذهبى مانعم شد که با آرنج در را بازتر کنم. به یکباره، باد خشمگین، پنجره فکسنى راهرو را درهم شکست، بادى شور با موجى گسترده و تند به درون وزید و آن عطر گلستانى غلیظ را بى آن که به کلى در خود غرق کند، در هوا پراکنده کرد. من هیچگاه مقاومت ظریف آن عطر اصیل را از یاد نخواهم برد که با جان مایه خود بربوى آن باد گسترده فائق آمد. وزش باد، در اتاق را بسته بود و به ناگزیر به طبقه پائین رفتم. اما حاصل بخت و اقبال بد و آشفته این بود: وقتى درباره ساکنان اتاق ۴۷ (چون آن موجودات گزیده نیز مثل دیگران شماره داشتند) پرس و جو کردم، تنها اطلاعى که مدیر هتل توانست پیدا کند، مشتى اسم آشکارا مستعار بود. تنها یکبار صداى متین و لرزان وموقر و آرام مردانهاى را شنیدم که گفت: «ویولت»، و صداى آهنگین فوق طبیعى زمانهاى را که پاسخ داد: «کلارنس». به رغم این دو نام انگلیسى، بنا به گفته کارکنان بومى هتل به نظر میرسید که غالبا به زبان فرانسوى حرف میزنند- و بىهیچ لهجه خارجى. چون غذایشان را در اتاقى خصوصى میخوردند، نمیتوانستم ببینمشان. تنها یکبار، در طرح و خطوطى محو، آنچنان به نحوى روحانى نمایان، آن چنان به نحوى یگانه مشخص که در ذهنم به صورت یکى از متعالیترین مظاهر زیبایى باقى مانده است، زنى بالا بلند را دیدم که از نظر دور مى شد، چهرهاش گریزنده، اندامش لغزان در روپوشى دراز و پشمین به رنگ قهوهاى و صورتى. چند روز بعد، همانطور که از پلکانى کاملا دور از آن راهروى اسرارآمیز بالا میرفتم، بوى خوش خفیفى، به طور قطع همانند همان بوى بار اول را حس کردم. به سمت راهرو پیش تاختم و همین که به آستانه در رسیدم، هجوم همان عطرهاى وحشى که مثل موجودات زنده میغریدند و مردم پرمایهتر میشدند، کرختم کرد. از میان در کاملا گشوده، آن اتاق بیمبلمان انگار دل و رودهاى بیرون ریخته بود. چیزى حدود بیست شیشه کوچک شکسته روى پارکت کف اتاق، آلوده به لکههاى خیس، پخش و پلا بود. مستخدم بومى که داشت کف اتاق را کهنه میکشید گفت «امروز صبح رفتند. عطردانها را شکستند تا کسى از عطرشان استفاده نکند، نمیتوانستند همه را درچمدانهایشان که انباشته از اجناسى بود که از این جا خریده بودند جا دهند. چه وضع بلبشویى!» من یکى از عطردانها را که هنوز چند قطره اى در آن مانده بود قاپیدم. این قطرهها که از چشم آن مسافران مرموز دور مانده بود، هنوز اتاقم را عطرآگین میکنند. من در زندگى ملال آور خود، روزى از عطرهاى تراویده از دنیایى که آن قدر دلاویز بود مست شدم. اینها منادیان زحمت افزاى عشق بودند. ناگهان خود عشق آمده بود، باگلهاى سرخش و فلوتهایش، تندیسگر، کاغذین جامه، دربسته که هر چیز پیرامون خود را معطر میکرد. عشق با تندترین نفس اندیشهها درهم آمیخته بود، نفسى که بیآنکه عشق را تضعیف کند، لایتناهاش کرده بود. اما من از خود عشق چه میدانستم؟ آیا من، به نوعى به رازش پى برده بودم؟ دربارهاش آیا چیز دیگرى میدانستم جز آن عطر اندوهش و بوى عطرهایش؟ آنگاه، عشق رفت و عطرها از عطردانهاى خرد شده، باغلظت نابترى بیرون تراویدند. رایحه یک قطره تضعیف شده، هنوز که هنوز است زندگیام را بارور میکند.
مارسل پروست نویسنده کتاب در جستجوی زمان از دست رفته
10 شخصیت ادبیات جهان که کارهای عجیب آنها نشانه بیماری جدی است
طاهره مصطفویدر۱۴۰۳/۲/۱۸
بعضی اوقات نویسندگان عمدا شخصیت های خود را بیمار و ضعیف به تصویر می کشند. این به منظور آشکار سازی کامل شخصیت قهرمان لازم است. نویسنده همیشه در این باره مستقیم صحبت نمی کنند و خواننده فقط می تواند حدس بزند.
SAYARAK.COM تحقیقی کوچک انجام داد تا دریابد که قهرمانان مشهور ادبیات جهان در کتاب های مشهور، مبتلا به چه بیماریهایی بودند.
1. لئو تولستوی آنا کارنینا: آناکارنینا
آناکارنینا همسر خود را که دارای شخصیت جدی است برای رسیدن به یک عاشق جوان، الکسی ورونسکی ترک می کند. به دلیل چنین عملی، جامعه به زنان پشت می کند. به تدریج ، آنا تحریک پذیر می شود ، کارهای عجیبی انجام می دهد ، خود را توجیه می کند و دیگران را به خاطر همه چیز سرزنش می کند. او توهمات عجیب و رویاهای مزاحم را می بیند. برای آرام کردن خود ، شروع به استفاده از قطره هایی با مورفین می کند. ستاره آنا کارنینا در حال افول است.
تشخیص: افسردگی ، اختلال روانی. به گفته روانشناسان بالینی ، آنا کارنینا از نوع شخصیت هیستریک بود. این بیماری با عزت نفس ناپایدار ، رفتار شبیه سازی شده و نیاز غیرقابل توصیف برای توجه مشخص می شود.
چرا آنا کارنینا خودکشی میکند
آنا تمام توجه و تحسین خود را از دست داد. او به یک فرد فرسوده و نامطلوب در جامعه تبدیل شد. این می تواند سلامت روانی او را تضعیف کرده و منجر به خودکشی شود.
2. میخائیل بولگاکف استاد و مارگاریتا: ولند
ظاهر Woland بسیار خاص است. دهان به طرف راست کج شده است ، چشم راست سیاه است ، چشم چپ به رنگ سبز است و صدای در برخی از کلمات با تاخیر و خس خس همراه است. قهرمان از دردی در زانو رنج می برد ، که از یک جادوگر جذاب به او رسیده که با او در روابط نزدیک بوده است.
تشخیص: سفلیس ، دوره سوم. احساس درد یک طرفه در اندام تحتانی ، آسیب به غضروف و بافت استخوانی (از جمله حنجره) ، فلج عصب صورت - علائم آسیب سیفیلیس است . یکی از علائم بیماری نیز تفاوت در رنگ چشم است.
توضیحات سفلیس اغلب در آثار بولگاکف یافت می شود. این نویسنده دانش آموخته پزشکی بود و در مورد بیماری های مجاری ادرار تحقیق می کرد.
3. راز باغ فرانسیس هوجسون برنت: کالین کراون
کالین پسری است که در یک اتاق خواب پنهان از همه در یک عمارت بزرگ زندگی می کند. مادرش بر اثر تصادف درگذشته ، و پدرش در مسافرت مداوم است. وی با مشکل در ستون فقرات مواجه است ، به همین دلیل پسر مجبور است بیشتر وقت خود را در رختخواب بگذراند و در ویلچر حرکت کند. حال و هوای کالین به طرز چشمگیری تغییر می کند.
تشخیص: هیپوکندری(خود بیمار انگاری) . این شرایطی است که در آن شخص دائماً نگران است که ممکن است بیمار شود
پسر مدام از بیماری خود شکایت می کند . او یقین دارد که هرگز نمی تواند راه برود و به همین دلیل همه باید از اومراقبت کنند. کالین معتقد است که هوا پر از باکتری های بیماری زا است و خورشید پوست او را می سوزاند ، بنابراین او اتاق خود را ترک نمی کند.
4- ویلیام شکسپیر هملت: روح پدر هملت
پدر هملت (که نام وی مشخص نیست) با این وسیله که برادرش کلادیوس سم را در گوش او ریخت، می میرد. پس از آن ، خون پدرش غلیظ و انعقاد می یابد.
تشخیص: ترومبوز ورید عمقی. تشکیل لخته که مانع از جریان آزاد خون است. همراه با جریان خون ، وارد ریه ها می شود ، این منجر به هیپوکسی (فقدان اکسیژن) ، مرگ سلولی و مرگ فرد می شود.
چنین ضخیم شدن سریع خون پدر هملت ممکن است نشان دهنده وجود ترومبوز باشد. شاید او زودتر بیمار شده بود و سم فقط اوضاع را تشدید می کرد.
5. ویلیام شکسپیر هملت: اوفلیا
نجیب زاده اوفلیا عاشق هملت است. او جوان و ساده لوح است ، این دختر به طور ضمنی از پدرش پیروی می کند و آماده انجام دادن هرگونه درخواست اوست. بعد از به اشتباه کشته شدن پدر اوفلیل به دست هملت ،Ofelia Ophelia دیوانه می شود ، او آهنگ های عجیب و غریب می خواند و معما گونه صحبت می کند. مرگ پدر و خیانت معشوق(کشته شدن پدر به دست مغشوق) جنون دختر را تشدید می کند.
تشخیص: یک وضعیت روانشناختی پیچیده است که در پس زمینه یک رویداد آسیب زای پدید آمده است. اوفلیا ترس و ناتوانی زیادی را تجربه می کند ، و آگاهی تغییر یافته به او کمک می کند تا از شر این بیماری خلاص شود که از نظر روانپزشکی می توانست خودکشی وی را به همراه داشته باشد.
6. میخائیل لرمانتف ماتسوری:ماتسوری
ماتسوری 17 ساله از صومعه ای که در آنجا بزرگ شده فرار می کند. در طی سفر ، مرد جوان با یک پلنگ وارد جنگ می شود. پس از درگیری ، بدن مرد جوان زخمی شده و با علائم پنجه و دندان پوشانده شده است. ماتسوری زخمی توسط راهبان پیدا می شود. او ضعیف است ، از نور می ترسد ، تب و لرز زیادی دارد. به زودی مرد جوان می میرد.
تشخیص: هاری. علت هاری معمولاً گاز گرفتگی حیوانات بیمار است. این ویروس وارد سیستم عصبی می شود و منجر به اختلال در عملکرد مغز و نخاع ، تب بالا ، فتوفوبی و در نهایت مرگ می شود.
حیوانات وحشی بیمار غریزه خود را برای حفظ خود از دست نمی دهند ، با آرامش به یک فرد نزدیک می شوند و حتی می توانند به او حمله کنند.
7. گابریل گارسیا مارکز صد سال تنهایی: ربه
Rebeca یازده ساله در خانواده قهرمان خوزه آرکادیو بوئندیا ظاهر می شود. دختر از خوردن غذا امتناع می ورزد ، زود خسته می شود ، معده او متورم می شود و پوست وی رنگ سبز مایل به سبز دارد. معلوم است که ربه چیزی جز خاک و آهک نمی خورد.
تشخیص: کلروز (کمبود آهن). کلروز یکی از انواع کم خونی است که در اثر کاهش مقدار آهن در بدن ایجاد می شود که به دلیل گرسنگی ، رژیم غذایی ضعیف و اختلال در جذب آهن امکان پذیر است. خوردن چیزهای غیر خوراکی (خاک ، گچ ) یکی از علائم کلروز است.
به احتمال زیاد ، ربکا به دلیل سوء تغذیه و کار سنگین جسمی دچار کم خونی شده است.
8. لئو تولستوی جنگ و صلح: پیر بزوخوف
پیر بزوخوف یک اشراف زاده دست و پا چلفتی است که چشمانی ضعیف دارد و مجبور به استفاده از عینک می شود. وی برای دیدن چشمان خود را جمع می کرد ، و به دور از خودش نگاه می کرد ...
تشخیص: نزدیک بینی. این یک نقص بینایی است ، به همین دلیل تصویر نه بر شبکیه بلکه در مقابل آن تمرکز می یابد. به همین دلیل ، فرد اشیاء دور را ضعیف می بیند. پیر جوانی تحصیل کرده است. او به دلیل خواندن در نور کم می تواند دید خود را خراب کند.
9. دونا تارت Goldfinch: تئو دککر
تئو 13 ساله از یک حمله تروریستی در موزه هنر متروپولیتن جان سالم به در برد. او در حال از دست دادن مادر است. در طول زندگی ، او از خاطرات منفی رنج می برد ، که از آن طریق دککر شروع به احساس خفه شدن و وحشت می کند: گاهی اوقات غم و اندوه غیرمترقبه بر او مستولی می شود.
تشخیص: اختلال هراس. حمله اضطراب شدید ، که با ترس بی علت همراه است. در طی وحشت کنترل نشده ، ضربان قلب بیمار افزایش می یابد ، حالت تهوع ، سرگیجه ،بی حسی اندام ها ، کاهش حافظه کوتاه مدت ، لرز و تعریق رخ می دهد.
10. فئودور داستایوسکی جنایت و مکافات: راسكولنیكف
در تمام طول رمان وضعیت دردناک راسکولنیکف را مشاهده می کنیم. او از تب و لرز رنج می برد ، مرد جوان چندین روز را در حالت ناخودآگاه در رختخواب می گذراند. روان راسکولنیکف بسیار ناپایدار است: به نظر می رسید که بسیاری از افراد در اطراف او هستند و می خواهند او را بگیرند و او را به جایی ببرند ، خیلی درباره او بحث و گفتگو می کنند. سپس ناگهان او در اتاق تنها است ...
تشخیص: آنفولانزا. در برابر پس زمینه آنفولانزا ، روان پریشی عفونی می تواند بروز کند: سردرگمی ، افسردگی ، افکار خودکشی و اضطراب . در راسكولنیكف می توان پوششی از توهم و افكار وسواسی را مشاهده كرد. همه اینها علائم بیماری است.
نظر شما در باره قهرمانان ادبیات جهان چیست؟ کسی را می شناسید که نام او در این مقاله خالی باشد؟به نظر من جای ایلیا ایلیچ آبلوموف از کتاب ابلوموف در این لیست خالی است.
دویست امین سالگرد مرگ جین آستن، نویسنده محبوب و تأثیرگذار انگلیسی قرن نوزدهم می باشد و در این زمان شاهد فروش نامه ای از این نویسنده انگلیسی که در تاریخ ۳۰ ماه اکتبر سال ۱۸۱۲ برای خواهرزاده اش نگاشته و دیدگاهش را نسبت به سبک کار ریچال هانتر، نویسنده رمان های گوتیک آن دوران عنوان کرده است ، به قیمت دویست هزار دلار در یک حراجی هستیم.
آستن در این یادداشت حراج شده ، نامه ای تخیلی و پر طعنه به همکار خود نوشته است و شخصیتهای تکراری و کلیشه ای داستان های او را مسخره مینماید.
کتاب «لیدی مک لارن» هفتصد صفحه می باشد و در چهار جلد منتشر شده بود.
آستن در بخشی از نامه خیالی اش آورده است : «اگر خانم هانتر می دانست خانم جین آستن چقدر از موضوع داستان لذت می برد قطعا لطف کرده و چهار جلد دیگر هم در مورد خانواده فلینت به کتابش اضافه می کرد»
جین آستن، اغلب نویسندگان زن هم دوره اش را به خاطر سبک درام و خسته کننده قصه های عاشقانه مورد طعنه قرار می داد.
او توانایی های ادبی خودش را به خوبی می شناخت و با خواندن کتابهای متفاوت یاد گرفت از چه چیزهایی پرهیز کند تا داستانهایش جالب و خواندنی شوند.
جین آستن به عنوان نویسنده ای صاحب سبک در ۱۸۱۱ تا ۱۸۱۶، چهار رمان «عقل و احساس»، «غرور و تعصب»، «منسفیلد پارک» و «اما» را نوشت .
جین آستن در شیوه نگارش خود صدای راوی را با عمیق ترین احساسات شخصیتهای قصه پیوند میداد. با خواندن داستانهای جین آستن می توان با شخصیتها ی آن همذات پنداری کرد و در عین حال، با نگاهی انتقادی و از فاصله ، مسائل را دید و جنبه های مختلف آن را بررسی کرد.
احتمال مرگ با آرسنیک
جین آستن در هجدهم ماه ژوئیه سال ۱۸۱۷ در چهل و یک سالگی درگذشت و با تلاش های زیاد مورخان هنوز علت مرگرا تشخیص نداده اند..
چندی پیش، مقاله ای در وب سایت کتابخانه بریتانیا انتشار یافت و تنوری تازه ای را در مورد علت مرگ جین آستن مطرح نمود.در این مقاله علت احتمالی مرگ جین آستن مسمومیت با آرسنیک عنوان شده بود که می احتمال دارد از آب آلوده و یا ناشی از اشتباه پزشکی باشد.
در سال ۱۹۹۹، یکی از نوادگان جین آستن میز تحریر او را به کتابخانه بریتانیا اهدانمود. در این میز، سه عینک طبی با عدسی های محدب برای چشم های دوربین وجود داشت که دوتای آن شماره های بالا داشتند.
جین آستن در نامه هایی که در سالهای آخر عمرش می نوشت از ضعف بیناییگفته بود.
احتمالدارد چشمان آستن آب مروارید داشته که علتش احتمالا دیابت و یا مصرف برخی از مواد شیمیایی از قبیل آرسنیک به مدت طولانی می باشد.
از آنجایی که در آن دوران، درمانی برای دیابت وجود نداشت و افراد مبتلا به این بیماری در سنین پایین از دنیا می رفتند، احتمال مسموم شدن جین آستن با آرسنیک زیادمی باشد.البته این بدان معنا نمی باشد که کسی از روی قصد او را مسموم کرده باشد، در قرن نوزدهم بسیاری از داروها،مقداری آرسنیک داشتند.
احتمال اینکه سریال بازی تاج و تخت پیش از انتشار کتاب ششم از مجموعه هفت جلدی نغمه آتش و یخ پخش شود قوت پیدا کرد و این موضوع مطمئنا بحث و منازعات بین طرفداران کتاب و سریال را شدیدتر خواهد کرد.
به نظر می رسد که طرفداران سری کتابهای نغمه آتش و یخ که شبکه اچ بی او سریال معروف بازی تاج و تخت را بر اساس آن ساخته است برای خواندن کتاب ششم باید یک سال دیگر هم صبر کنند
جرج آر آر مارتین در آخرین اظهار نظرش گفت که کتاب ششم از سری نغمه آتش و یخ هنوز آماده نیست
مارتین می داند که طرفدارانش از انتظار خسته شده اید اما با این حال در آخرین اظهار نظرش از آنها خواست یک مقدار دیگر هم صبر کنند. او در شبکه اجتماعی خودش در پاسخ به سئوال یکی از طرفدارانش که از تاریخ انتشار کتاب ششم از مجموعه نغمه آتش و یخ پرسیده بود گفت : من مشغول کار روی کتاب آتش و خون بودم و امیدوارم جلد اول این مجموعه دو جلدی امسال به پایان برسد.
او در ادامه گفت : مطمئنا جلد دوم آتش و خون را شروع نمی کنم تا به کتاب بادهای زمستان پایان دهم .
جلد اول آتش و خون به زودی تمام می شود.
مارتین می گوید : او در کتاب آتش و خون که به خاندان تارگرین می پردازد بیشتر روی بخشها فرعی که در کتابهای نغمه فقط به آنها اشاره شد، کار کردم . نسخه های کوتاه بخشهایی از داستان این مجموعه که قبلا منتشر شده بودند عبارتند از : شاهزاده خانم و ملکه ، ملکه سرکش، و پسران اژدها اما این کتاب حاوی نسخه های کامل این داستانها به علاوه داستانهایی است که قبلا در هیچ کجا منتشر نشده اند.
مارتین کتاب بادهای زمستان را در زمان مورد نظر تموم نکرد اما گفت که امسال جلد اول آتش و خون را تمام خواهد کرد البته این بدین معنی است که طرفداران کتاب بادهای زمستان که از سال 2011 که کتاب رقض با اژدهایان منتشر شد منتظر هستند حداقل باید یکسال دیگه هم منتظر بمانند
پنج جلد کتاب نغمه آتش و یخ که تا کنون منتشر شده اند عبارتند از :
بازی تاج و تخت
نزاع پادشاهان
طوفان شمیشیرها
جشنی برای کلاغها
رقص با اژدهایان
این اولین بار نیست که مارتین از طرفدارانش می خواهد بیشتر صبر کنند. در ژانویه 2017 مارتین در یک مصاحبه گفت که فر می کند که کتاب بادهای زمستان به زودی تمام می شود اما اذعان کرد که قبلا هم چنین پیش بینی کرده است و عملی نشده است . ( سیارک)
او در آخرین اظهار نظرش گفت : هنوز تموم نشده ولی داره انجام میشه!
او درادامه گفت : البته اونجایی که پارسال امیدوار بودم باشم ، نیستم اما فکر می کنم که امسال انجام بشه ( البته او پارسال هم گفت فکر می کنم امسال تموم بشه)
طرفداران سرسخت سری کتابهای نغمه آتش و یخ باد از شنیدن این خبر خوشحال بشن : درست است که مارتین اشاره ای به زمان دقیق انتشار کتاب جدید نکرد اما ناشر رسمی مجموعه نغمه آتش و یخ اعلام کرد که اطلاعات دقیق و کامل در این ماه به اطلاع طرفداران خواهد رسید .
مجموعه پر طرفدار بازی تاج و تخت که از شبکه اچ بی او پخش می شود بر اساس رمان جرج آر آر مارتین ساخته شده است و فصل هشتم و پایانی این سریال در سال 2019 پخش خواهد شد این مجموعه تلوزیونی تاریخی (اسطورهای) از سال 2011 در حال پخش است.
آیا انتشار فصل پایانی سریال و کتاب بادهای زمستان در یک زمان خواهد بود؟ کسی چه می داند؟ اما اینکار برای کتاب و فیلم تبلیغ بسیار خوبی خواهد بود.
بر اساس گفته های تایید شده قرار بر ساخت چند اسپین آف از سریال بازی تاج و تخت وجود دارد که مسلما کتاب آتش و خون که به بررسی گذشته خاندان تارگرین می پردازد .
از منابع ای اسپین آف ها خواهد بود. سریال بازی تاج و تخت یکی از پر طرفدارترین سریالهای تلوزیونی است که از شبکه HBO پخش می شود و این شبکه از هم اکنون استارت ساخت سریالهای فرعی بر اساس این داستان جذاب را زده است. ترجمه itrans.ir
زندگی در دنیای امروز باعث شده است که اطلاعات با سرعتی باور نکردنی از این سر دنیا به آن سر دنیا در عرض چند ثانیه مخابره شود. همه ی ما این سرعت را مدیون پیشرفت تکنولوژی و زندگی در دهکده ی جهانی هستیم.
هر چند شاید برخی از افراد این مخابره های تند و سریع و بعضا عاری از احساس را نپسندند اما ما عضوی از این جامعه هستیم و گریزی از این واقعیت نیست که باید همرنگ جماعت بود. اما در این بازار داغ عرضه و تقاضای اطلاعات تنها افرادی موفق خواهند بود که بتوانند بگونه ای بنویسند که مخاطب را به خود جلب کنند. در واقع دنیای امروز باعث شده است که چه شما بخواهید برای مادرتان در یک شهر دیگر نامه بنویسید و چه یک درخواست رسمی داشته باشید و حتی یک کارمند عالی رتبه باشید که لازم است برای مقام مافوق خود گزارشی تهیه کند، لازم است با یک سری اصول نگارشی آشنا باشید که به موجب آن ، موفقیت کسب کنید. در این مقاله سعی می کنیم شما را با روش هایی آشنا کنیم که می توانید به کمک آن ها در همان حال که یک نوشته ی تمیز و مرتب دارید، خواننده را تا آخر با خود همراه کرده و نگارش خوب شما آن ها را مشتاق نگه دارد.
سبک خود را مشخص کنید و در انتخاب واژه ها دقت کنید. یک سبک خوب و روان باعث به وجود آمدن تصویر ذهنی مثبت می شود.
اگر قرار است ارتباط شما الکترونیکی باشد، از یک زبان ساده و قابل فهم و به دور از ابهام استفاده کنید.
سعی کنید همواره با یک دید مثبت دست به قلم شوید. دید مثبت شما در دیگران نیز اثر گذاشته و خواه ناخواه باعث می شود آن ها هم به موضوع مثبت نگاه کنند.
قطعا این ضرب المثل که می گوید: "کم گوی و گزیده گوی چون دُر تا از کم تو جهان شود پُر" را شنیده اید. این خود نشان دهنده ی اهمیت این موضوع است که کوتاه و گویا سخت گفتن تا چه اندازه می تواند موثر واقع شود . سعی کنید از کلمات و عباراتی استفاده کنید که درعین حال که ساده هستند گویای مطلبی باشند که قرار است بیان کنید.
اگر قرار است که با افراد مختلف در ارتباط باشید، سعی کنید انواع روش های ارتباطی روز دنیا را بیاموزید.
با این کار شما قادر خواهید بود با افراد مختلف که روش های ارتباطی متفاوتی را می پسندند ارتباط برقرار کنید.
قرار نیست همه ی ارتباط های شما یک ارتباط رسمی باشد. خود را برای زمان هایی آماده کنید که قرار است یک متن را به صورت غیر رسمی و برای یک دوست بنویسید.
فرقی نمی کند یادداشتی که می خواهید بنویسید برای چه کسی است، سعی کنید در یادداشت های خود از خلاصه نویسی استفاده کنید. متون خلاصه و ساده بیشتر به دل می نشیند و راحت تر و بهتر مخاطب را به خود جذب می کند.
زمانی که می خواهید یک مکاتبه ی تجاری داشته باشید، سعی کنید از ادبیاتی دوستانه اما ساده و خوشایند استفاده کنید.
مکاتباتی که حاوی اطلاعات ارائه شده هستند، بهتر است که بیشتر بر روی مواردی مترکز شده باشند که شما قصد ارائه آن را دارید.
نوشته های خود را بعد از اتمام کار با صدای بلند چند بار بخوانید. این کار به شما کمک می کند که اشکالات نگارشی خود را یافته و متن روان تری داشته باشید.
سعی کنید مطالب خود را قابل فهم بنویسید. متونی که قابل فهم هستند بیشتر توجه مخاطب را به خود جلب می کنند.
برای نوشتن ابتدا هدف از نوشتن خود را در ذهنتان مجسم کرده و برای بیان پله پله ی آن برنامه ریزی کنید و طبق برنامه و هدف تعین شده شروع به نوشتن کنید.
اگر در نوشته های خود از داده ها ی آماری استفاده می کنید و یا سعی می کنید از یک منبع استفاده کنید، تحقیق کرده و مطمئن شوید که داده های شما معتبر و درست هستند.
برای نوشتن مطالب تحقیقی، متون خود را منسجم نگه دارید و از از این شاخه به آن شاخه پریدن و بیان مطالب غیر ضروری خود داری کنید.
یک متن که دارای نگارش خوبی است، نقش موثری در شکل گیری ارتباط میان نویسنده و خواننده دارد.متنی که نگارش ضعیفی دارد، در ذهن خواننده تصویری منفی از نویسنده ایجاد می کند.
در نوشته های خود از اصطلاحات و کلمات قلنبه سلنبه خود داری کنید و تا جایی که امکان دارد نوشته هایتان ساده و کوتاه باشد.
برخی از لغات دارای معانی مختلف هستند و امکان دارد که برای خواننده ابهام ایجاد کنند. از بکار بردن این دسته از کلمات در نوشته های خود خود داری کنید.
سطح دانش و تخصص فردی یا افرادی که قرار است نوشته های شما را بخوانند را در نظر بگیرید.
برای این که بتوانید نوشته ای قوی داشته باشید، کتاب زیاد بخوانید. آشنایی با انواع جمله بندی های مختلف و نوشته ها و موضوعات متفاوت باعث تقویت ذهن و دامنه لغات و بهبود جمله بندی های شما می شود.
نوشته های دیگر افراد که در باره ی همان مطلب شما نوشته اند را بخوانید. تجربه ی دیگران برا ی شما می تواند الهام بخش بسیار خوبی باشد.
ساختار و جمله بندی های خود را از لحاظ دستوری بار ها و بار ها مورد بررسی قرار دهید. یک حمله بندی درست تاثیر بسزایی در خواننده و جلب اعتماد او دارد.
برای نوشته های خود چرک نویس داشته باشید. در چرک نویس می توانید هر چقدر که بخواهید جملات را کوتاه و بلند کنید، جای حرف ها را عوض کنید و حتی بند ها و پاراگراف هایی را حذف و اضافه کنید و بعد از چند بار باز خوانی آن را به پاک نویس خود انتقال دهید.
اگر نوشته ی شما روی کاغذ است، سعی کنید از یک کاغذ مرغوب و یک جوهر پرنگ و خوب استفاده کنید. این کار به خواننده نشان می دهد که شما برای وقتی که برای خواندن متن شما گذاشته است، احترام قائل هستید.
در متن خود از نوشتن کلمات عامیانه، فنی و بعضا کلیشه ای خود داری کنید.
یک نویسنده ی خوب می تواند به گونه ای نکات مثبت را بیان کند که نکات منفی بی تاثیر بنظر برسند.
از نوشتن جزئیات غیر ضروری در نوشته های خود خود داری کنید. این کار باعث گیجی و سردرگمی مخاطب شما می شود.
اگر یک گزارش کاری تهیه می کنید، از بیان عقاید شخصی خود و دخیل کردن آن در گزارش خود داری کنید. به جای قضاوت های شخصی به بیان واقعیاتی بپردازید که برای اثبات آن ها مدرک دارید.
سبک نگارشی دوستانه داشته باشید و از بیان مطالب منفی و پر حاشیه دوری کنید.
شاید مجبور شوید یک نامه ی انتقادی بنویسید. از ادبیاتی مودبانه و لحنی دوستانه استفاده کنید. انتقاد های تند و کوبنده نه تنها مفید واقع نمی شوند، جه بسا خواننده را دلسرد کرده و مضر هم واقع می شوند.
برای این که توجه خواننده را به خود جلب کنید (شما) خطابش کنید تا در طول خواندن نوشته حواسش به نوشته ی شما باشد.اگر نوشته های شما حاوی عکس و یا داده های آماری است آن را برای آگاهی بیشتر خواننده به نوشته ی خود پیوست کنید و در نوشته ی خود خواننده را به پیوست های مربوطه ارجاع دهید. ترجمه itrans.ir
20 جولای 2019، 120مین سالگرد تولد یکی از هنرمندان عرصه ادبیات، ارنست همینگوی در جهان جشن گرفته می شود. سبک منحصر به فرد نویسنده به طور گسترده ای ادبیات قرن بیستم را تحت تاثیر قرارداده است. در سال 1954، همینگوی جایزه نوبل را به دست آورد.
ارنست همینگوی شهرت جهانی را به دست آورد و نه تنها به لطف کارهای خود، بلکه همچنین زندگی پر از ماجرا و چرخش های غیر منتظره ای که دوست داشت.
در آستانه تاریخ به یاد ماندنی سالگرد تولد ارنست همینگوی، sayarak.com به یاد نویسنده ی افسانه ای آمریکایی به حقایق جالبی درباره زندگی و کار این جاودانه در ادبیات می پردازد.
تحقیقات نشان داده است که پدر و مادر همینگوی دارای مشکلات روانی بودند. پدر از شدت افسردگی رنج می برد و در نهایت با تقنگ خودکشی کرد (پسر هم همین کار را می کند). مادر، خواننده اپرا ی شکست خورده بود: در برخی موارد او تصمیم میگرفت لباس و کلاه ارنست و خواهرش مارسلینو را به یک شکل، انتخاب کند. او آنها را "دختران" می نامید. و گاهی اوقات ، برعکس، مارسلینو و ارنست را به عنوان پسران صدا می کرد و آنها را "پسران کوچک" می نامید. ماکسیم چرتانوف، نویسنده بیوگرافی همینگوی که چند سال پیش توسط انتشارات گارد جوان منتشر شده است، معتقد است که او می خواست آنها را به عنوان دوقلوهای یکسان جنسی ببیند.
محققان معتقدند که این امر باعث خستگی همینگوی شده است. به همین دلیل است که او پس از آن تلاش کرد تا با کمک فعالیت های کاملا مردانه، خود را ثابت کند: سفر به جنگ به عنوان سرباز یا روزنامه نگار، سافاری، ماهیگیری ... در واقع هیچ شواهدی از این وجود ندارد: با وجود کلاه ها، همینگوی از همان ابتدا پسر معمولی بود که بازی فوتبال، بوکس و مسافرت را دوست داشت.
محققان معتقدند که همینگوی تلاش کرده است تا خود را و تمام زندگی خود از طریق آزمون های مردانه ثابت کند.ارنست همینگوی در تاریخ ۲ ژوئیه ۱۹۶۱ میلادی با یکی از تفنگهای محبوبش،دولول ساچمهزنی باساندکو، خودکشی کرد.
داستان آبخوری در خانه موزه که گربه ها از آن آب می خورند
ارنست همینگوی زمان زیادی را در بارِ مورد علاقه خود سپری می کرد ارنست از بار مورد علاقه اش یک سنگ توالت که مخصوص ادرار بود را دزدید و منطقش برای این عمل این بود که او در این محل مقدار زیادی پول ریخته ، پس مالک آن می باشد.
بعدها، Himingway سنگ توالت را به یک آب نمای باغی که گربه هایش از آن آب می خوردند، تبدیل کرد!
با موسولینی مصاحبه کرد
یکی از شگفت انگیز ترین نمونه ها از تغییرات شخصیتی موسولینی که همینگوی آن زمان در مقالاتش نوشته بود :او را در کنفرانس مطبوعاتی با 200 خبرنگار دیدم در لباس سیاه، زمانی که وارد اتاق شدیم چنان جذب مطالعه ی کتابی بود که گویا ورود ما را متوجه نشد!به آرامی به پشت سر او رفتم تا ببینم کتابی که این چنین او را جذب کرده و با علاقمندی می خواند چیست؟کتاب یک فرهنگ لغت انگلیسی فرانسوی بود که دیکتاتور آن را سر و ته گرفته بود! همینگوی بعد از این ملاقات او را بزرگ ترین شارلاتان نامید.
همینگوی آزار و شکنجه را متحمل شده است
اعتقاد بر این است که همینگوی از اختلال عاطفی دوقطبی رنج می برد: در پایان عمر خود، دچار فاز های سرخوشی با مراحل افسردگی عمیق و متناوب شده بود. نویسنده از ترس ناعادلانه رنج می برد (هرچند او به طور منظم مالیات پرداخت می کرد، فکر می کرد که قرار است به خاطر عدم پرداخت به زندان فرستاده شود)، از نظر نظارت FBI ترسناك بود(آنها واقعا به دنبال او بودند، اما همینگوی به افراد بی گناه مانند پیشخدمت ها حمله می کرد، فریاد می زد که آنها عامل FBI هستند). از آنجا که او جوان بود، الکل را در مقادیر زیادی می نوشید و علاوه بر آن قرصهای زیادی نیز مصرف می کرد - او مشکلات جسمی داشت و عوارض جانبی داروها همچنین باعث افسردگی شد ... به طور کلی، تصمیم گرفتند با درمان الکتروشوک درمانش کنند. این روش به آن اندازه ای که در فیلم ها نشان داده می شود هیجان انگیز نیست، البته، واقعا می تواند به افسردگی کمک کند، اما همچنین می تواند باعث از دست رفتن حافظه شود. همينگوي حقيقت را فراموش کرد (و به اين دليل بود که او نميتوانست «تعطيلات، که هميشه با شماست» را تمام کند) او نميتوانست هيچ چيز بنویسد. و این خود عاملی شد برای بازگشت افسردگی مجدد. بعد از این همینگوی به فکر خودکشی افتاد.
همینگوی می دانست که او زیر نظر است. او به دوستان خود میگفت که تلفن او شنود شده است، و عوامل اف بی آی او را دنبال میکردند.
به دلیل این شیدایی، نویسنده به یک کلینیک روانپزشکی آمد و تلاش کرد تا خودکشی کند. به زودی او از مؤسسه پزشکی مرخص شد.
ارنست همینگوی دوقلو داشت
محبوبیت نویسنده، یک شوخی بی رحمانه با او داشته است. در سال 1933، همينگوی جعلی در ايالات متحده ظاهر شد . سرگردان در سرتاسر کشور سفر میکرد، به عنوان نویسنده و خود را نویسنده معرفی می کرد، امضا همینگوی را جعل کرد، پول گرفت و به طور کلی شهرت نویسنده را نابود کرد. او هرگز دستگیر نشد و یک جریان حساب های پرداخت نشده به حساب های همینگوی اضافه کرد.
همینگوی بارها خطر کرد
همینگوی از چندین جنگ جان سالم به در برد. او زخمی شد و تقریبا در یک معجزه از مرگ نجات یافت: در طی جنگ جهانی اول، پزشکان 26 عدد ترکش از بدن او را خارج کردند و حدود 200 زخم بر بدن او وجود داشت. در سال 1930 او به یک حادثه جدی در خودرو داشت و در سال 1953 تقریبا در تصادف هواپیما نزدیک بود جان خود را از دست بدهد.
در سال 1918، همینگوی در جنگ جهانی اول شرکت کرد. همینگوی گفت: "اگر من نروم، پس از جنگ نمی توانم در چشم مردم نگاه کنم". همانند بسیاری از مردان جوان در آن زمان، جنگ را به عنوان یک مسابقه فوتبال می شناخت. او گلوله توپ را به شرح زیر توصیف کرد: "تیم مهمان یک بازی کثیف را آغاز کرد. چیزی به ما پاسخ داد؟ »با این حال، به زودی، نظر او شروع به تغییر کرد: اغلب مجبور شد با اجساد روبرو شود. "پس از یک حمله مستقیم، بیشتر دوستان او پراکنده شدند.سپس او مجروح شد - ده ها ترکش را از بدن او خارج کردند که بسیار دردناک بود، (او یکی از آنها را بصورت آویز همیشه همراه خود داشت).
اما او به یک ستاره تبدیل شد: اولین آمریکایی که در ایتالیا زخمی شد .او در مرکز توجه عکاسان و روزنامه نگاران قرار گرفت. و همینگوی در بیمارستان برای اولین بار به طور جدی عاشق پرستار Agnes von Kurovski ، که 8 سال مسن تر از او بود شد؛ اعتقاد بر این است که از این زمان به بعد رمان مشهور وداع با اسلحه را نوشت.
او در حلقه با مخالفان مبارزه کرد، بسیار قدرتمند بود و می توانست به قفس شیر وارد شود. او در طول یک شکار زخمی شد و تقریبا در آتش سوخت. او اسکی و ماهیگیری را دوست داشت.او از سیاه زخم، مالاریا، پنومونی، سرطان پوست، دیابت، هپاتیت، و از یک گلوله که از تفنگ محبوبش آزاد شد جان سالم بدر برد.
نوشیدنی مورد علاقه همینگوی
همینگوی نوشيدنی ها کوکتل کوبایی را ترجیح می داد.
همینگوی برای هر زن در زندگیش یک کتاب نوشت
نویسنده به راحتی زنان را دوست داشت و اغلب عاشق می شد. فرانسیس اسکات فیتزجرالد گفت که همینگوی یک کتاب برای هر زن دارد.او اولین عشق خود را برای یک پرستار، آگنس فون کوروفسکی، در رمان خود به نام "وداع با اسلحه" توصیف کرد.
"تعطیلات است که همیشه با شما است" او به اولین همسر خود - الیزابت هندلی ریچاردسون اختصاص داده شده است. عشق به همسر دوم را ، Paulina Pfeiffer، همینگوی در داستان "Snow Kilimanjaro" برف های کلیمانجارو توصیف کرده است.
مارتا ، همسر سوم، الهام بخش نویسنده برای ایجاد رمان زنگ ها برای که بصدا در می آید". و کتاب "در امتداد رودخانه به سمت درختها" را به افتخار آخرین همسرش، مری ولش نوشت.
همینگوی گربه ها را خیلی دوست داشت
تا زمان مرگش، نویسنده به معنای واقعی کلمه به گربه ها عشق می ورزید. عشق نامحدود زمانی آغاز شد که یک گربه گربه شش انگشتی به نام Snow-White را از کاپیتان کشتی در Key West دریافت کرد. نویسنده به حیوان خانگی خود علاقه زیادی داشت.همیشه ده ها گربه در خانه همینگوی زندگی می کردند.
اعتقاد بر این است گربه ها و گربه های شش و هفت انگشتی که تا به حال در خانه همینگوی زندگی می کنند (اکنون خانه موزه) از نسل سفید برفی است. آنها حدود پنجاه گربه سرگردانند، هر جا که دوست دارند، می توانند روی مبل و تخت استراحت کنند و در باغ پیاده رویی کنند. آنها به طور منظم توسط یک دامپزشک معاینه می شوند، آنها هنوز هم از یک نوشیدنی ساخته شده توسط همینگوی از شیشه ی زیتون آب آشامیدنی می نوشند. حتی در باغ موزه همینگوی قبر گربه نیز وجود دارد. به هر حال، تعداد زیادی از گربه های شش انگشتی وجود دارد، نه تنها در خانه موزه، بلکه در سراسر شهر.
تیر اندازی به تصویر یک حریف عشقی
همسر چهارم همینگوی مری ولش در هنگام دیدار با نویسنده متاهل بود. طلاق از همسر قبلی او دشوار بود - او نمی خواست همسرش را ترک کند.
این نویسنده را خشمگین کرد و یک بار در هتلی در پاریس، یک عکس از شوهر سابق مری ولش، به نام نوئل مانکز را در یک کاسه توالت قرار داده و به سمت او شلیک کرد. در نتیجه، لوله های فاضلاب به طور جدی آسیب دید و در چندین طبقه از هتل فاضلاب سرازیر شد. رسوایی وحشتناکی بود.
از عکس گرفتن متنفر بود
با وجود محبوبیت فراوان، همینگوی دوست نداشت عکسهای خود را ارائه دهد. به نظر می رسید که او به ستایش مشتاقانه هوادارانش اعتقادی نداشت.یکی از تحسین کنندگان کار او به شدت خواهان گرفتن عکس از نویسنده بود و همیشه دنبالش می کرد. پس از 3 ماه، همینگوی یک کتاب را برداشت و در صفحه اول آن نوشت: «به ویکتور هیل، پسر واقعا مجنون.« نه »!
عکس مشهور همینگوی - یکی از آنها که در آن یک ژاکت ماهیگیری با یقه اسکی پوشیده در سال 1957 گرفته شد. با وجود سادگی ظاهری ژاکت، این ژاکت بسیار گران قیمت بود: توسط همسرش از بوتیک کریستین دیور خریداری شده بود و برای تولدش به او هدیه داده بود.
با وجود سادگی ظاهری ژاکت، این ژاکت بسیار گران بود
آیا همینگوی عامل اطلاعات شوروی بود
همینگوی در دهه 60 میلادی در روسیه بود . و او خود یکی از طرفداران بزرگ ادبیات روسیه بود، تورگینف ، تولستوی و گوگول را خواند . در اوایل دهه 20 آنها می خواستند او را به عنوان روزنامه نگار به مسکو بفرستند . او از رفتن خودداری کرد به این علت که در روسیه، به گفته او، "هتل های بد و کثیف" وجود داشت.
در 1940s، نام همینگوی در لیست آمریکا عامل اطلاعاتی شوروی موسوم به "آرگو" ذکر شده بود. چنین نتیجه گیری ها توسط نویسندگان کتاب "جاسوسان: ظهور و سقوط KGB در آمریکا" ("جاسوس: ظهور و سقوط KGB در آمریکا") جان ایل هینز، هاروی کلر و الکساندر وصلیف ساخته شده است.
نویسنده در زمستان سال 1940-1941 در نیویورک، عضو شورای جاکوب گلوس استخدام شد. با همکاری برای کار برای NKVD، همینگوی قانون کشورش در مورد جاسوسی را نقض نکرد.
شوروی ها از نوشته های او شگفت زده و جذب او شده بودند، زیرا آنها برای یک ایده نزدیک به آن، ایده ضد فاشیسم مبارزه می کردند.
در مورد منافع افسران اطلاعاتی شوروی، سیاستمداران و روزنامه نگاران که توسط آنها استخدام شده بودند می توانند به آنها در درک این کشور بیگانه کمک کنند، مقالاتی را چاپ کنند که تصویر مثبتی از اتحاد جماهیر شوروی را تشکیل دهند و همچنین بر سیاست ایالات متحده تاثیر بگذارد. در اتحاد جماهیر شوروی، همینگوی به عنوان یک روزنامه نگار به شمار می رفت که دارای ارتباطات فراوان و دایره ای گسترده از مخاطبین است.اما نویسنده به یک عامل جاسوسی تبدیل نشد، کمک او به نمایندگان اتحاد جماهیر شوروی، ناچیز بود، زیرا او اطلاعات مهمی نداشت.
نام همینگوی به عنوان یک برند تجاری
امروزه ارنست همینگوی یک نام تجاری در معنای واقعی کلمه است و یک علامت تجاری ثبت شده است. در اینترنت یک وبسایت وجود دارد که در آن شما می توانید محصولات این نام تجاری را خریداری کنید. به عنوان مثال ادکلن، بوربن، سدر، چرم، کهربا، صندل چوب ، توتون و وانیل (69 دلار برای 50 میلی لیتر). قهوه از کوبا یا از کیلمانجارو (1399 دلار برای 340 گرم) . و همچنین قایق های Himingway، عینک، قلم، سس، نمک دریا و ادویه جات و ... را خرید کنید.