بعد از مدرسه، به نظرمان می رسد که دیگر در زندگی مان آثار کلاسیک را دوباره نخواهیم خواند. اما سالها بعد، بسیاری از ما تولستوی یا داستایوفسکی را دوباره کشف میکنیم و با شگفتی متوجه میشویم که اینها واقعاً آثار بزرگی هستند. در اینجا دلایلی وجود دارد که چرا کتاب های کلاسیک ارزش بازخوانی دارند و حتی بیش از یک بار.
شش دلیل برای بازخوانی آثار کلاسیک ، تولستوی و داستایوفسکی: چرا کتاب هایی را که از کودکی میدانیم بارها و بارها باز میکنیم.
در 17 و 37 سالگی، جهان کاملاً متفاوت درک می شود. جای تعجب نیست که آثار کلاسیک آشنا مثل نوشته های نویسنده بزرگ تولستوی و داستایوفسکی از برنامه درسی مدرسه به طور ناگهانی متفاوت از بار اول آشکار شوند. از اوج تجربه گذشته، اشتباهات خود، پیروزی ها و شکست ها، بسیاری از اقدامات قهرمانان و افکار نویسنده نزدیک تر و قابل درک تر می شود و یا برعکس باعث طرد می شود. به عنوان مثال، بیشتر دانشآموزان در هنگام خواندن کتاب «استاد و مارگاریتا»( مرشد و مارگاریتا ) علاقه بیشتری به همدلی با داستان های عاشقانه دارند (و این قابل درک است) و بعد از چند دهه کسانی در مورد خط فیلسوف یشوا یا ماجراها هیجانزدهتر میشود.
نویسندگان بزرگ روانشناسان درخشانی نیز هستند: در غیر این صورت آنها به سادگی نمی توانستند چنین شخصیت های زنده ای را خلق کنند که واقعاً در آثار آنها زندگی می کنند. اگر عادت به فکر کردن در مورد خطوط داستانی و روابط علّی اعمال قهرمانان کتاب های کلاسیک داشته باشید، میتوانید تصوری از نحوه تعامل یک شخص با جهان به دست آورید. و از این دانش برای رشد معنوی خود و ایجاد روابط با دیگران استفاده کنید.
دانش آموزان مدرسه ای به خواندن کلاسیک بصورت وظیفه ادامه می دهند، چه همه آن را دوست داشته باشند یا نه. بهتر است به جای خمیازه کشیدن بر سر انتقادات خسته کننده ، با این جمله که نویسنده می خواهد بگوید: پوشکین ، لرمانتوف و شکسپیر را دوباره بخوانید و آثار را با زبان ساده با کودک در میان بگذارید. ممکن است معلوم شود که نظرات شما در مورد طرح به هیچ وجه منطبق نیست و مقاله دانش آموز سه نکته صادقانه دریافت خواهد کرد، اما شما در یک بحث صمیمانه درباره کتاب اوقات هیجان انگیزی خواهید داشت که بدون شک به نزدیک شدن کودک به شما کمک می کند.
باید اعتراف کرد که عادت به خواندن نه داستایوفسکی قبل از خواب، بلکه پستهای فیسبوک منجر به جلوگیری از انحطاط مغز میشود. مغز یک ابزار تنظیم بسیار خوب است که به غذا و تمرین مداوم نیاز دارد. املای صحیح کلمات و نحوه ساخت جملات به طور ناخودآگاه در حین خواندن آثار اساتید شناخته شده ادبیات نقش می بندد. و البته واژگان با عبارات هنری و استعاره های واضح به روز و اشباع شده است.
اگر بخواهید با یک انگشت یک دوست را ورق بزنید و بدون اینکه واقعاً در محتوا عمیق شوید (در بیشتر موارد به دلایل واضح این کار لازم نیست)، در این صورت با کتاب های پیچیده خوب کار نمی کنید. ما باید همه کارها را به تعویق بیندازیم، سکوت و حداقل راحتی را برای خود فراهم کنیم، روی طرح و زبان تمرکز کنیم.
برای یک فرد مدرن چندان آسان نیست که نیم ساعت را صرف مطالعه کند بدون اینکه احساس گناه کند، زیرا نتوانسته به جایی برسد و کار زیادی انجام نداده است. اما کتاب ها راهی عالی برای تغییر توجه و استراحت دادن به مغزتان هستند، تا بعداً با قدرتی تازه بتوانید به حل مسائل، مشکلات و سوالات روزمره بازگردید. غوطه ور شدن کامل در جهان و دوران کاملاً متفاوت به شما کمک می کند تا یک راه اندازی مجدد احساسی و روانی داشته باشید.
آخرین اما شاید مهمترین دلیل برای بازخوانی آثار کلاسیک، لذت بردن است. هیچ قطعیتی وجود ندارد که یک رمان ساده جدید شما را تا صبح بیدار نگه دارد و با احساسات شخصیت های اصلی همدلی کنید و در پایانی دلخراش اشک بریزید. و کلاسیک یک راه تضمینی برای افزایش سطح دوپامین است (قطعا قبل از خواب مفیدتر از همان شکلات است!).
خواندن آثار کلاسیک به شما کمک می کند پس از یک روز پر استرس یا مشکلات در محل کار آرام شوید، باعث می شود رفتار اعصاب خورد کن کودکان یا مشکلات مالی را فراموش کنید. ادبیات خوب انسان را پاکتر، روشنتر و مهربانتر میکند: و این چیزی است که همه ما در دنیای مدرن پیچیده و متناقض خود فاقد آن هستیم.
چه کتاب هایی را برای بار دوم، سوم و دهم حاضرید بازخوانی کنید؟