معرفی فیلم اشتیاق، اینگمار برگمان

یک چیز همیشه برای اینگمار برگمان، کارگردان شناخته شده در سینمای جهان یکسان است و این، تحلیل عمیق روانشناختی مرد و زن و رابطه آنها ، مخرب و سازنده در فیلم های او است.

اگر خودتان را از طریق احساسات و افکار شخصیت ها تعریف نکنید ، با دقت به جزئیاتی که بصورت سطحی دیده می شود نگاه نکنید و سعی نکنید خود را در جای جای فیلم در قالب قهرمانان تصور کنید، فقط در این صورت، طرح فیلم برایتان پیش پا افتاده و ساده به نظر می رسد.

در شروع ، می گویم که این فیلم بیشتر به بیننده ای توصیه می شود که در دیدن فیلم عجله نداشته باشد ، که به داستان  نیاز ندارد، دوست دارد به مطالعه دنیای درونی خود و دنیای شخصیت های روی پرده و در واقع افراد اطراف بپردازد. مخصوصاً وقتی این دنیا بسیار عمیق و چند وجهی نشان داده شود - این مهارت کارگردان بزرگ اینگمار برگمان است.

خلاصه داستان فیلم روانشناختی "اشتیاق" کارگردان، اینگمار برگمان

قبل از خواندن مقاله این فیلم کلاسیک زیبا را ببینید.

آندریاس وینکلمن (ماکس فون سیدو) در حال تعمیر سقف کلبه ای است که در آن به عنوان یک زاهد، منزوی اهل مطالعه(از قفسه های کتاب در خانه می شود حدس زد) زندگی می کند. در یک لحظه ، او به آفتاب خاموش و کم نور و لبه های آن که توسط یک لنز تله در آسمان اسکاندیناوی ساخته شده، خیره می شود. ناگهان آفتاب از درون خاکستری آبی ظاهر می شود ، اما گویی آندریاس خورشید را غیرقابل مشاهده و پنهان شده می خواسته است......با این تصویر دوست داشتنی ، اینگمار برگمان "شور آنا" را آغاز می کند.

 

"شور" (L 182 / En Passion) ، سوئد ، 1969؛ کارگردان اینگمار برگمان ، با بازیگران: ماکس فون سیدو ، لیو اولمان ، بیبی اندرسون ، ارلند جوزفسون ، اریک هل.

 

"مصائب آنا" یا فیلم اشتیاق یکی از زیباترین و پیچیده ترین فیلم های اینگمار برگمان است ، همه رنگهای تیره ، خاکستری های زمستانی و قهوه ای ها ، سیاه های عمیق و سبزی های تیره ، که گاه توسط لکه های قرمز ، گاهی اوقات خون برجسته می شود. (2 یا 3 بار باید فیلم را ببینید)

نام او آندریاس (ماکس فون سیدو) است. او به تنهایی در جزیره زندگی می کند. او را زاهد می نامند ، اما آندریاس، خود را چنین نمی داند ، این همان چیزی است که هنگام ملاقات با  همسایگان درباره او صحبت می کنند. او از تنهایی خوشحال است (این می تواند بلافاصله برای بیننده ظاهر شود). هر فردی دنیای درونی و روانی دارد که هرگز به کسی اجازه نمی دهد وارد آن شود.

 

آندریاس نیز همینطور است. او مشغول خانه ، خرد کردن چوب ، مرتب کردن در خانه است ، اما این خانه بدون زن است - می توان فوراً آن را دید. در قفسه ها کتاب های زیادی وجود دارد و به نظر می رسد همه چیز در پس زمینه خاکستری و زنگ زدگی روستایی قرار دارد. به نظر من در این فیلم برگمان ، در همان زمان چیزی از چخوف ، داستایوفسکی و تولستوی وجود دارد.

برگمان ، در بسیاری از فیلم ها ، عشق زا به عنوان درد و رنج نشان داده می شود. و این فیلم تصور یک مستند-اعتراف خود کارگردان را به دست می آورد. سبک فیلم بی عیب و نقص است. البته لازم به ذکر است که اول از همه به بازی لیو اولمان و ماکس فون سیودوف بازیگر های تقریباً بومی برگمان که بیشتر از یک بار با او در فیلم بازیگری کرده اند ، کار فیلمبرداری که ساخته های نزدیک را با همان جزئیات کوچک از دهکده پرشکوه و فوران احساسات شخصیت ها نشان داده است و بیبی اندرسون ، ارلند جوزفسون و شخصیت های دیگر در پس زمینه به زیبایی بازی می کنند و نوعی پل را به عنوان گذار به شخصیت های اصلی تشکیل می دهند.

 

در هر چهار شخصیت اصلی ، یک آغاز گناه آور وجود دارد که آنها به روش خود بیان می کنند. آنها همچنین به طرق مختلف به طبیعت حیوانات خود واکنش نشان می دهند ، برخی به حالت تعلیق ، برخی با خاطره ، برخی با خواب ، برخی با درگیری در کار. در نتیجه ، حقیقت هیچ جا دیده نمی شود. دروغ گفتن تنها حقیقتی است که در روابط نامشخص شخصیت های اصلی مشهود است.

شور در این فیلم به معنای هیجان و بیان نیست بلکه گناهان و وسوسه هاست. آرزوهای گناهکارانه گوناگون که به نظر می رسد به تدریج ، پس از سرکوب طولانی تجلی یافته است. آندریاس اشتیاق پنهانی نسبت به خشونت ناشی از حسادت دارد.ظاهرا ، همسر سابق در یکی از خاطرات می گوید: روح شما به سرطان مبتلا است. به عمل جراحی و پرتودرمانی احتیاج دارید. شما متاستاز دارید - خواهید مرد. " بعداً ، وی در گفتگو با آنا تأیید كرد كه از سرطان می ترسد.

 

"اوا" علیرغم اینکه ادعا می کند عاشق الیس است اشتیاقی به زناشویی ندارد.الیس اشتیاق به احتکار دارد. او عکس هایی از مردم را جمع می کند ، و همچنین عکس ها برای کارهای منزجر کننده برای خودش و به خاطر پول، گرفته می شود."آنا" حتی در وهله اول - برای فریب دادن خود، اشتیاق به فریب دارد.

 

به موازات آن ، عواقب خشونت علیه مردم و همچنین حیوانات ارائه می شود. هر دو مظاهر عدم تعادل روانشناختی ، عدم اخلاق و مهربانی هستند. کارگردان هشدار می دهد که شر نزدیک است ، که می تواند در هر شخصی ظاهر شود. تنها راه خروج، اخلاص نسبت به خود و دیگران و توبه ، توانایی بخشش خود و درخواست بخشش است. کسی که برای چنین عملی قدرت معنوی ندارد ، محکوم به از دست دادن و تنهایی ابدی است.

 

ضربه شگفت انگیز با نام فیلم شروع می شود passion به عنوان بیان گناه. گناه به عنوان عزل شدن از جانب خدا. دور شدن از خدا به عنوان افسردگی ، عذاب ، گرایش به خودکشی ، بیرحمی و قتل ، "سرطان روح" ، با قضاوت درباره وضعیت اشخاص. این افراد یکدیگر را در جزیره ای سرد می یابند. پای لنگ (نمادی از فرومایگی او) است. در تنهایی تجسم یافته است (زندگی او "وجود" است) خلاء کامل. آیا 2 یا حتی 4 فرد بدبخت می توانند به یکدیگر شادی بخشند؟ آیا آنها می توانند خوشبختی ، یعنی آنچه را که ندارند ، و به احتمال زیاد هرگز به اشتراک بگذارند؟

جواب مشخص است ، آنها فقط می توانند درد خود را چندین برابر کنند. با این حال ، آنها همه چیز را در توان خود انجام می دهند ، یعنی آنها از ابتدا رابطه ای دارند ، الکل می نوشند ، ژامبون، مربا ... رابطه جنسی (نه عشق) آنها را ویران می کند. و البته ، هرچه جنس بیشتر باشد ، ارتباط با یکدیگر را بیشتر غنیمت می شمرند. این افراد نمی توانند عشق ببخشند یا بپذیرند ، محکوم به تنهایی و بدبختی با هم هستند.

 

گناه (اشتیاق) کار خود را انجام می دهد ، روح را متلاشی می کند؛ تمایل به گرفتن فقط به تحریک و خصومت متقابل منجر می شود. آنها برای یکدیگر بد هستند و یک روز خوب او آماده است تا با تبر حمله کند و او را با لگد بزند. آن دیگری قادر است که "متقارن پاسخ دهد" و با رانندگی ماشین ، او یا هر دو آنها را به قتل برساند. همه چیز بسیار قابل تشخیص است ... و پایان آن کاملاً قابل پیش بینی است. "ما نمی توانیم از اجتناب ناپذیری فرار کنیم."

 

پیش زمینه موضوع ظلم به حیوانات است. برگمان می داند که هیچ کس را بی تفاوت نمی گذارد. اما موضوع ظلم مردم با یکدیگر بیشتر آشنا و عادی است. او همه ما را دعوت می کند که به آینه نگاه کنیم و وحشت کنیم. زندگی در قفس احساسات انسانی به خوبی و خوب به وجود نمی آید ، هیچ آزادی ، رشد و نمو و پیشرفتی وجود ندارد.

 

ریشه عدم توانایی در زندگی در این جهان در فقر دنیای معنوی شخصیت های اصلی است که منحصراً بر روی خودشان قفل شده اند. آنها نمی توانند روی یکدیگر فریاد بزنند ، با دیوارها محصور شده اند ، در توهم زندگی می کنند ، دروغ می گویند ، خود و عزیزان را عذاب می دهند ، مانند عروسکهای مکانیکی بدون قلب رفتار می کنند. آنها به جای ایجاد ، فقط نابود می کنند. و از عمل ناامیدتر می شوند. آنها در قدرت تاریک ناوشکن روحهای انسان قرار دارند و از این طریق کل فیلم یک احساس ناخوشایند و دلهره آور برجای می گذارند. برگمن این جهان را دست اول می دانست. و نبوغ او قادر است او را همانطور که هست بازتاب دهد!

 

بازیگران بصورت شگفت انگیزی در فیلم بازی می کنند. دامنه بصری، بی عیب و نقص است و از سؤالات مطرح شده دور نمی شود. به عنوان یک اثر هنری واقعی ، "اشتیاق" افکار جالب و تمایل به فکر کردن درباره فیلم را تا مدت ها به جای می گذارد.

آنا در یک بازی شگفت انگیز توسط لیو اولمان حضور دارد. او به معنای واقعی کلمه به زندگی آندریاس از جهان خارج بسته شده است . او درخواست می کند که تماس بگیرد (کمی لنگ بزند) ، سپس گریه می کند و خانه او را ترک می کند ، به طوری که پس از مدتی دوباره برمی گردد. اما دنیای درونی او از قبل آشفته تر شده است - و این هنوز یک احساس ناشناخته است ، این عشق نیست ، بلکه چیزی است که او خودش نفهمیده و مدتهاست فراموش کرده است. از این پس ، من می فهمم که این شخص فقط شور و هیجان درون خود را دارد ، که بازیگر ماکس فون سیودوف آنقدر دردناک و شگفت آور پنهان است.

 

تقریباً هیچ فریاد و فحشی در فیلم وجود ندارد (به استثنای اپیزود هنگام خرد کردن چوب ، جایی که آتشفشان احساسات آندریاس فوران می کند) ، اما روح آنا (لیو اولمان) فریاد می زند ، اسرار را به آندریاس می گوید ، در حالی که ما فقط چهره آنا را می بینیم ، چشمان و لک هایش روی گونه های او است. یک کلوزآپ - و هیچ چیز بیشتر ، هیچ جزئیات کوچکی از اعتراف او جا نمی ماند.

 

"تهدید اغلب قابل مشاهده نیست" - صدای بلند شخصیت در فیلم شنیده نمی شود. سپس - مصاحبه های کوتاه و خیره کننده از بازیگر زن ، گفتن در مورد یک بازیگر. "این تمایل برای خاموش کردن از کجاست؟" و  باز هم مصاحبه های کوتاه و تقریباً جالب توجه بازیگران درباره شخصیت های آنها. شخصیت می گوید: "آزادی برای حقیران سمی است." "بیشتر مردم زندگی می کنند و نمی دانند کرامت چیست." نتیجه گیری - به دست آوردن عزت فقط در تنهایی امکان پذیر است. اما این خود فریب است. زیرا آندریاس در اعتراف خود می گوید: "من اینجا زندگی نمی کنم بلکه هستم."

در مقطعی به نظرم رسید که این فیلم درباره عدم اشتیاق بود.

به نظر می رسد هیچ اشتیاقی در "اوا" وجود ندارد.و در روابط کوتاه او با آندریاس ، هیچ اشتیاقی وجود ندارد ... او با آرامش به آندریاس می گوید که عصبانی نیست و حسادت نمی کند ..

در اسکاندیناوی ، احساسات مردمان جنوبی چشمگیر نیست. اما فریم به فریم (و در تحلیل بعدی فیلم ، در روز دوم یا سوم) شما به یک درک دیگری از شور و اشتیاق در مفهوم دیگری پی می برید.

در قسمتی از فیلم آندیاس برای آنا می گوید:

نمرده‌م

اما بدون...عزت نفس

زندگی میکنم...میدونم که به نظر....ریاکارانه و احمقانه‌س...بیشتر... آدما....وضعیتشون...شبیه من‌هِ و بدون عزت نفس زندگی میکنن...بهشون توهین میشه.دلشون میشکنه و تحقیر میشن...اونا زنده‌ن و فقط همین‌و میدونن..هیچ حق انتخابی ندارن...حتی اگه حق انتخاب هم...داشته باشن...کاری انجام نمیدن..میفهمی؟

کسی، با تحقیر هم...مریض میشه؟ آیا این یه جور بیماری‌هِ که ما..مجبوریم باهاش زندگی کنیم؟ ما زیاد در مورد آزادی..حرف میزنیم..آیا آزادی برای آدم تحقیر شده..حکم سمّ رو نداره؟...یا این که این آزادی...فقط یه داروهِ،که شخص تحقیر شده..برای تحمل درد مصرف میکنه؟،من با این شیوه....نمیتونم زندگی کنم....کم آورده‌م...دیگه نمیتونم تحمل کنم....روزها کش میان...شوکه میشم از ...غذایی که قورت میدم..........

 

شور بیرونی نیست ، درونی است. او می تواند در پشت شیوه های مختلف پنهان کاری ، تربیت ، خویشتن داری رفتار کند ، اما شما را از درون می خورد ، به روح شما ، به بدن شما ضربه می زند ، شما را به سمت خشونت سوق می دهد ، شما را به حرکات دروغین وادار می کند ، و در آخر به صورت هیستری ، تبر ، خودکشی ، قتل… ترک می کند.

معما های فیلم شور اینگمار برگمان یا مصائب آنا، L 182

 

از همان ابتدا ، به نظر می رسد که برگمان این مسئله را روشن می کند که به هنجارهای عمومی پذیرفته شده اهمیتی نمی دهد - و قهرمان این فیلم مانند دیگران نخواهد بود. همه ممکن است درک کنند که عنوان "L 182" - این همان عنوان با نام تصویر است.

 

عنوان فیلم  "Passion" حتی در اینجا وجود ندارد (IMDb تأیید می کند که در آمریکا دقیقاً همان کپی از نوارهایی وجود داشت که اکنون در اختیار ماست). می توانیم فرض کنیم که نام Passion فقط در پوسترهای تبلیغاتی ظاهر شده است - ظاهراً حداقل در مرحله آخر ، برگمان مجبور شد به الزامات تهیه کنندگان که نمی خواستند معما ها را حل کنند ، تسلیم شود.

 

اگرچه این اشاره، توسط نویسنده در صحنه ای در آسیاب بادی ارائه شده است ، جایی که همسایه ی شخصیت اصلی در آرشیو بزرگی، عکس های خود و دیگران را ذخیره می کند ، و آنها را به طریقی طبقه بندی می کند ( "غیر سیستماتیک بودن مجموعه باعث بی معنی بودن" نمی شود ). جعبه های بی شماری شماره گذاری شده اند و بدیهی است که L 182 یکی از این شماره ها است. به نظر می رسد که برگمان مجبور شده است دقیقاً منظورش را روشن کند.

 کلیک روی کلیپ - با همان "L 182" و نوشته "مکس فون سیودوف ، 4 را بگیرید" - و ما واقعاً می بینیم که مکس فون سیودوف مصاحبه ای بین عکس ها انجام می دهد. "مکس ، آندریاس وینکلمان را چگونه تصور می کنید؟" - آنها از او سؤال می کنند ، و بازیگر استدلال می کند: "او خود واقعی ش را پنهان می کند. انزوای او به زندان او تبدیل شده و به تصویر کشیدن بی رحمی او برای من آسان نیست . پس از آن فیلم دوباره ادامه می یابد.

 

در اینجا برگمان یک ترفند دیگر دارد: لیو اولمان و ارلند جوزفسون شخصیت های قهرمانان خود را به ما نشان می دهند . پس آنا به آینده اوا، نگاه می کند و می گوید :تصور میکنم اون سعی ....میکنه خودکشی کنه...فکر میکنم....خودکشی یک راه حل نیست ...این یک...عمل....خودخواهانۀ دیگه‌ست...امیدورام که....که نجات پیدا کنه...

ترفند این است که ما ، پس از آن ، شروع به انتظار برای خودکشی موعود هستیم ( و تعجب می کنیم ، زیرا انتظار ما به نتیجه نمی رسد) ، اما دیگر "اوا ورگروس" هرگز در تصویر ظاهر نمی شود. قهرمان ، در بعضی از مواقع حتی توسط نویسنده به خط مقدم آورده شده و از فیلم ناپدید می شود به گونه ای که هرگز آنجا نبوده است - دقیقاً ، با این حال ، مانند شوهرش.

برگمان با روش خود قهرمان را کات می کند و اصلاً به قوانین "درام کلاسیک" اهمیتی نمی دهد: هیچ قانونی ، آنطور که می خواهم حذف می کنم!

 

به همان اندازه غیرمنتظره ، ما در مورد ارتباط آندریاس نه با "اوا" بلکه با خواهر او"آنا" می آموزیم: "آنا در مورد شما به من گفت . " خب ، ما فکر می کنیم ، این یک جمله خبری است: ما تا کنون چیزی شبیه این ندیده ایم! و با این واقعیت روبرو می شویم که آنها قبلاً با هم بوده اند. اندکی بعد ، صدای خارج از صفحه - متعلق به برگمان ، که نمادین است ما را آگاه می کند که "آنا و آندریاس چندین ماه زندگی کرده اند" (که به چند سال می رسد). آنها ساکت زندگی می کنند و "از اشتیاق بیش از حد خودداری می کنند . "

 

اما شگفتی های شگفت انگیز "شور" به همین جا ختم نمی شود. در بعضی مواقع ، فیلم به طور ناگهانی به یک فیلم کارآگاهی تبدیل می شود: "یک دیوانگی در جزیره ظاهر شده است " ، گوسفندانی که کشتار شده اند . " پلیس در حال شروع تحقیقات است . " قهرمان به یاد می آورد که ، اندکی قبل ، یک سگ آویخته در جنگل توسط شخصی پیدا شده بود. به زودی یک مظنون ظاهر می شود ( اما فوراً می فهمیم که این نادرست است) ، اوضاع به مرگ او خاتمه می یابد.

و بعد اسبی که در انبار آغشته به بنزین و آتش زده شده است  (نمی دانم که آیا برگمان برای اسب سوخته همان تارکوفسکی و "آندری روبلوف" خود را دارد)؟) اما کارگردان این خط را تا آخر تمام نمی کند ، چه کسی و چرا همه این ظلم هارا انجام می دهد توضیح داده نشده است. بیننده باید بفهمد که چه کسی بوده است؟

با این حال ، برگمان در اینجا به چند سرنخ غیر مستقیم می پردازد. در یک صحنه ، آندریاس به زندگی پرنده ای نیمه جان با زدن ضربه با سنگی به سرش پایان می دهد: به نظرت زنده میموند؟ و به نظر او کشتن در اینجا با نجات برابر است. با این حال ، آنا ، رویای خود را که در آستانه عید پاک داشت ، می گوید : این در یک قایق پر از مردم آغاز می شود. ما فقط چیزی مشابه در فینال "فیلم شرم" دیدیم - و برگمان در خاطرات خود تأیید کرد که "رویا در" شور "از جایی شروع می شود که واقعیت" شرم "به پایان می رسد . کسانی که مایل هستند می توانند توسعه موضوع خشونت در این صحنه ها را مقایسه کنند - و نتیجه گیری خود را به دست آورند.

 

راز دیگر این نوآر ، "تکثیر" وسواسی دو آندریاس است: علاوه بر شخصیت اصلی(به نام آندیاس) ، روح نامرئی شوهر اول آنا(باز هم به نام آندیاس) نیز وجود دارد که به همراه پسرش در یک تصادف رانندگی کشته می شود. البته ما می دانیم که آندریاس وینکلمن، آندریاس دیگری است ، اما به تدریج بیننده در تعداد اتفاقات مشابه در سرنوشت آنها تقریباً شک می کند: نویسنده در اینجا چه نوع بازی ای را در پیش گرفته است؟

 

به این نکته می رسد که قهرمان در عطش آزادی صحبت می کند ( "ما اگر همدیگر را دوست داشتیم موفق خواهیم شد" ) در لحظه نامحسوس: آنا رانندگی می کند ، و ما می دانیم که او مقصر این حادثه است ، همانطور که می دانیم و این واقعیت که زندگی خانوادگی قبلی وی به هیچ وجه رویایی نبوده است که قبلاً در موردش می گفته "آیا وینکلمن اشتباه شوهرش را تکرار می کند؟" - ما وحشت داریم ، اما او خود این موضوع را حدس می زند و می پرسد: "...میشه من‌و بکشی همونطوری که......؟ "

 

به هر حال ، شما به نام خانوادگی توجه کردید؟  شاید به نظر برسد که برگمان واقعاً خیلی تنبل بوده تا نامهای جدیدی بیاورد. یا آیا او به این ترتیب پیچیدگی جهان فیلم خودش را خلق کرده ، جایی که همه به آن کم و بیش یکسان می گویند؟ ..

 

به نظر می رسد که امروز نویسنده ی چنین سناریویی مطمئناً بی رحمانه مورد سرزنش قرار می گیرد. در اینجا هیچ الگوی آشنایی وجود ندارد ؛ خطوط ناهموار هستند. این به احتمال زیاد یک فیلمنامه نیست ، بلکه یک سری طرح بدون مفهوم واحد است. اما با کنترل شخصیت ها و دوربینی که آنها را تماشا می کند ، برگمان این فرصت را به دست می آورد و افکار خود را در مورد بودن بیان می کند - و در این افکار است که اصلی ترین مزیت فیلم نهفته است. نطفه بر روی طرح معمول ، نویسنده به سادگی با صدای بلند فکر می کند - و از این گذشته ، همه نمی توانند چنین آزادیی را تحمل کنند! ..

 

آنا به آندریاس که در حال خرد کردن هیزمهست، می گوید:

.زندگی با تو برام جهنم‌ه.........خیلی وقته میخوام........از این زندگی بیرون برم

" (خرد کردن چوب از این طریق بر شکاف خانواده تأکید می کند). "من فکر نمی کردم که این اتفاق بیفتد. آن زندگی چنین دردی را به همراه خواهد داشت و شما را از نظر جسمی و روحی رنج می برد . " این کار به نتیجه نرسید ، و اکنون می توان گفت برگمان به ما ثابت می کند که نمی توانست غیر از این باشد. او اظهار می کند که ما خودمان را دوباره فکر می کنیم.

گزینه دیگری برای تفسیر فیلم (به شما این امکان را می دهد تا عنوان آن را به روشی متفاوت بررسی کنید): در یک استخر ساکت، شیطان وجود دارد. احساسات واقعی - لزوماً به معنای احساس صمیمی و دوستانه نیست .حتی در جزیره ای ساکت که از دنیا دور افتاده است ، حتی در آرام ترین فرد از نظر ظاهر - گاهی اوقات این احساس غیر صمیمی و غیر دوستانه به جوش می آید.

 

حال یک اپیزود کاملاً غیرمنتظره در جریان است که در آن یک زن ناشناس با کسی عشق می ورزد. این چیست ، چگونه ، از کجا آمد؟!؟ اما اگر این مسئله را با اطلاعاتی که تازه بیان شده است مقایسه کنید (آنا به عنوان مترجم فعالیت می کند) ، می توانید حدس بزنید که در این لحظه ، زیر صدای ماشین تحریر ، رمانی به نوعی در حال تحریر است ، که در حال حاضر توسط آن قهرمانی نوشته شده است که با آرامش در کنار میز نشسته است ( "این بسیار هیجان انگیز است " ) "من به دروغ فکر می کنم " ، او بلافاصله پس از این صحنه می گوید. "کدوم دروغ‌ها؟" - وینکلمن او را نمی فهمد.

الیس ورگروس می گوید: "خواندن همه چیزهایی که در یک شخص پنهان است ، غیرممکن است ." در اینجا سرنخ دیگری برای رمزگشایی این فیلم وجود دارد.

 

شور و شوق آنا کاملاً بی امان، به شکست با آندریاس منجر می شود و در پایان ، همه چیز وجود دارد که او ادامه دهد تا زندگی را پشت سر بگذارد ، دنباله دروغ ، سازش ، سردرگمی و خشونت را.

 

و اما به عنوان مثال ، من کنجکاو هستم ، اما نمی توانم حدس بزنم ، دلایلی که برگمان در ادامه استفاده از همین نام ها برای شخصیت های زن خود که یکسان نیستند ، ادامه می دهد. نامهای اوا و آنا در فیلم های "شرم" و "سکوت" ظاهر می شوند و اسامی تمام شخصیت های زن اصلی وی در "سکوت" ، "پرسونا" ، ساعت گرگ ، "شرم" و "شور" "با" A "یا" E "شروع می شود که به آنها اجازه می دهد تا نام شخصیت  ها در" The Passion "نشان داده شود.

 

آیا این به معنای چیزی است؟ من فکر می کنم نه ، اما آنجا وجود دارد. من همچنین این احساس را دارم که برگمان که روش شگفت انگیزی در تنظیم صحنه و معرفی شخصیت های خود دارد ، در نقش آفریننده فیلم قرار می گیرد و نه مانند یکی از قهرمانان خودش ، و سرانجام برای یافتن یک خلأ  یا راز، آنقدر خصوصی که به قلب فیلم نزدیک شویم تا سرانجام بتوان معنای آن را حدس زد.

این مقاله برای شما مفید بود؟لطفا با گذاشتن نظر از ما پشتیبانی کنید.

نظرات

برای ارسال نظر باید وارد حساب کاربری شوید. ورود یا ثبت نام

بیشتر بخوانید