بازیگران مرد خوش تیپ که قلب میلیون ها زن را بدست آوردند و در اوج شهرت ناپدید شدند

در
تاکنون ، برای برخی از بازیگران سینمای جهان ، اولین نقش اولین قدم برای شهرت بوده و صد افسوس که این شهرت سریعا به پایان رسیده است. برخی از هنرمندان برای همیشه در نقش قهرمانی خود گیر کرده و سرانجام محبوبیت سابق خود را از دست می دهند. آنها می توانند به بازیگری در فیلم ها ادامه دهند ، اما در ذهن میلیون ها بیننده تصویر شخصیتی که باعث معروفیت این بازیگران شده است به آنها اختصاص می یابد.
 
ما در  sayarak.com به یاد 12 مرد خوش تیپ و دیوانه کننده برای زنان در سرتاسر جهان افتادیم که پیشنهاد کار به آنها به طور ناگهانی کاهش یافت و از صفحه نمایش ناپدید شدند.
 

جیمی درنان

جیمی درنان
4 سال پیش ، تقریباً هر دختر در آرزوی دیدار با کریستین گری ، شخصیت اصلی فیلم پرشور "پنجاه سایه خاکستری" داشت. اگرچه همچنان در فیلم ها بازیگری می کند ، اما هنوز هم نمی تواند به پیروزی سابق خود برسد. این، بازیگر ازدواج کرده و ارمغان این ازدواج 3 فرزند است.
 

تیم رابینز

تیم رابینز
تیم رابینز به دلیل نقشش در "رستگاری در شاوشنک" شناخته شد. این نقش با در نظر گرفتن بهترین فیلم در تاریخ سینما  برای تیم رابینز موفقیت زیادی به ارمغان آورد. این بازیگر تا امروز به بازیگری در فیلم ها ادامه می دهد ، اما اکنون دیگر به او چنین نقشی نمادین داده نمی شود. او صاحب ستاره ای در Hollywood Walk of Fame است .
 

فردی پرینز جونیور

فردی پرینز جونیور
شهرت جهانی فردی پرینز جونیور نقشی را در فیلم "این همه چیز تمام است" در سال 1999 اکران شد. پس از آن ، از وی دعوت شد تا در فیلم های نسبتاً موفقی ظاهر شود: وارونه ، فقط تو و من ، پسران و دختران. در حال حاضر ، فرد در فیلم ها بازی نمی کند . او با بازیگر سارا میشل گلار ازدواج کرده است ، این زوج یک پسر و یک دختر دارند. بازیگر پیشین یک کانال یوتیوب ورزشی را هدایت می کند و طنزهایی را جمع می کند ، از طرفداران سینمای شرق آسیاست.
 

مارک هامیل

مارک هامیل
لوک Skywalker یکی از آن شخصیت هایی است که در تاریخ سینما سقوط کرد .این نقش توسط مارك هاميل بازي شد و اين نقش او را به يك سلبریتی بدل كرد. مشکلات کار با فیلم های دیگر در این بازیگر بلافاصله پس از اکران جنگ ستارگان به وجود آمد ، زیرا هم مخاطب و هم کارگردانان او را فقط در قالب Skywalker می دیدند. همیل اکنون با خانواده خود در یک خانه کوچک زندگی می کند ، وی 3 فرزند دارد.
 

چنینگ متیو تیتوم 

چنینگ متیو تیتوم
Channing Tatum در فیلم های موفقی همچون "قدم به جلو" ، "جان عزیز" ، "ظهور کبرا" بازی کرد. حالا به بازیگر بندرت نقش های قابل توجهی داده می شود و محبوبیت قبلیچنینگ متیو تیتوم مدت ها قبل از بین رفته است. این هنرمند با جینا دوان ازدواج کرد. سال گذشته ، این زوج طلاق خود را اعلام کردند.
 

جنسن آکلز

جنسن آکلز
 در اوایل دهه 2000 ، جنسن آکلز قلب همه طرفداران را به سرقت برد. حالا او به اندازه قبل توجه زیادی هوادار ندارد ، و در اکتبر فصل 15 سریال به پایان می رسد ، پس از آن جنسن قصد دارد استراحت کند. به همراه بازیگر ، مدل و ژیمناست آمریکایی دانیل هریس 3 فرزند بزرگ می کنند.
 

جولیان مک ماهون

جولیان مک ماهون
 در دهه 1990 همه طرفداران سریال Charmed عاشق جولیان مک ماهون بودند. این بازیگر از سال 2003 تا 2010 با بازی در نقش اصلی در سریال تلویزیونی نه کمتر محبوب - "بخش هایی از بدن" بازی کرد. در سال 2012 او در فیلم فاجعه "سونامی 3D" ظاهر شد.
 

تام ولینگ

تام ولینگ
چه کسی آن اسطوره در نقش کلارک کنت یا سوپرمن در سریال اسمالویل را به یاد نمی آورد؟ تام ولینگ بی عیب و نقص تصویری از یک پسر خوب را بر روی صفحه نمایش مجسم کرد . اما پس از اعتیاد به مواد مخدر، پیشنهاد بازی در مجموعه های تلویزیونی به تام به تدریج کاهش یافته، اما این نقش هنوز در ذهن ها باقی مانده است .

شایا لباف

شایا لباف
رفتار رسوا و وابستگی های مختلف ستاره فیلم "ترانسفورماتور" به کار حرفه ای او (شایا لباف) در هالیوود پایان داد. اکنون او تقریباً در سینما در فیلمبرداری بزرگی دیده نشده است.
 

جاش هارتنت

جاش هارتنت
جاش هارت نت بازیگری شد که شخصیت های او به همان اندازه برای مردان و زنان جذاب بود. جاش هنوز هم در فیلم ها ظاهر می شود، هر چند شهرتش در حال سوسو زدن بر روی صفحه نمایش است. جاش به همراه تامسین اورتون بازیگر زن ، 2 فرزند دارند.
 

کایل مک لاچلان

کایل مک لاچلان
همه بعد از انتشار فصل سوم سریال 1990 Twin Peaks ،مجموعه تلویزیونی درام ترسناک اسرارآمیز آمریکایی، کایل مک لاچلان را فراموش کردند. این بازیگر ستاره دار در فیلم های مختلف به کارگردانی دیوید لینچ بازی کرد.  مک لاچلان با روزنامه نگار دسرا گروبر ازدواج کرده است ، زوجی که یک فرزند دارند.
 

اشتون کوچر

اشتون کوچر
بازیگر مشهور اشتون كاتچر، بیشتر او را برای بازی در نقش مایکل کلسو می شناسند  او با بازیگر میلا کونیس ازدواج کرده است ، آنها 2 فرزند دارند.
 
با کدام یک از این بازیگران بیشترین خاطره را دارید؟

نظرات

در ادامه بخوانید...

یول برینر بازیگر روسی در هالیوود

در
یول برینر
یول برینر ستاره روسی هالیوود ، دوست مایکل جکسون و عاشق مارلین دیتریش: حقیقت و داستان در سرنوشت یول برینر
 
یول برینر خود را کولی نامید ، با ژان کوکتو و مایکل جکسون دوست بود ، عاشق مارلین دیتریش بود ، به عنوان محافظ در ساحل کار می کرد و در سراسر جهان مشهور شد. سرنوشت یول براینر ، ستاره هالیوود آنقدر غنی از پیچ و تاب های غیرمعمول است که گاهی اوقات داستان های ساختگی که یول برینر به خاطر خبرنگاران و از روی سرگرمی به آنها می گفت ، به اندازه زندگی نامه واقعی  یول برینر و فیلم‌های یول برینر شگفت آور نبود.

بیوگرافی یول برینر

ولادی وستوک ، هاربین ، پاریس

در 11 ژوئیه 1920 ، هنگامی که هنوز جنگ داخلی در خاور دور ادامه داشت ، پسری به نام جولیوس در خانواده تاجر بوریس برینر در ولادی وستوک به دنیا آمد. به زودی پس از تولد جولیا برینر ، آنها به هاربین چینی منتقل شدند ، جایی که در دهه های 1920 تا 1920 تعداد بیشماری از روس ها زندگی می کردند. یول براینر از نظر منشاء غیرمعمول خود با سایر مهاجران تفاوت داشت - بوریس برینر پسر یک سوئیسی روس بود. بوریس و نزدیکانش صاحب یک شرکت حمل و نقل موفق  بودند که به آنها اجازه می داد  نه تنها راحت ، بلکه حتی مجلل زندگی کنند.
 
یول برینر در فیلم 10 فرمان
یول براینر  در فیلم 10 فرمان  یکی از بازیگران روسی هالیوود
 
با این حال ، کودکی جولیا را بدون ناملایمات تصور نکنید. وقتی او تنها 4 ساله بود ، والدینش طلاق گرفتند و پسر بدون پدر، بزرگ شد. در سال 1934 ، مادرش تصمیم گرفت به پاریس نقل مکان کند و از همان لحظه ، جولیوس در واقع زندگی خود را آغاز کرد. کاباره های پاریس با فضای آرام جولیوس جوان را به خود جلب کرد. در یکی از کاباره ها ، جولیوس با خانواده ای از رقصندگان کوپی و نوازندگان دیمیتریویچ معروف در آن سالها ملاقات کرد. او آهنگهای آنها را چنان دوست داشت که خودش گیتار را برداشت و شروع به نواختن آهنگ های آنان کرد و  متعاقباً بیشتر از یک بار منشاء خود را از کولی ها اعلام کرد ، و خود را یک کولی میدانست اگر چه  نه از نظر خونی ، بلکه روحی پیوند عمیقی با آنها احساس می کرد.
 
شوق دیگری که جولیا داشت برای آکروباتیک سیرک بود. او حتی در یکی از سیرک ها با شماره اصلی شروع به کار کرد ، اما در سیرک بر اثر سقوط از طناب پشتش را مجروح کرد. پزشکان چیزی بهتر از تجویز مورفین پیدا نکردند و تا سن 17 سالگی ، جولیوس به یک معتاد کامل از مواد مخدر تبدیل شده بود.
 

یول برینر دوست نویسنده مشهور فرانسه ژان کوکتو بود

به طرز عجیبی ، این مورفین بود که به جوان کمک کرد تا وارد حلقه نخبگان خلاق فرانسه شود. در یکی از رستوران ها ، نویسنده مشهور ژان کوکتو ، از جولیا پرسید که مواد مخدر را از کجا آورده است. اما تصور اینکه ارتباط این دو فرد برجسته به عنوان دوستان معتاد به مواد مخدر وجود داشته باشد اشتباه است: کوکتو و برینر را عشق به هنر و شادی های زندگی به هم نزدیک کرد. و یول برینر با گذراندن یک دوره درمانی توانست از اعتیاد به مواد مخدر خلاص شود.
 
جنگ آینده به دوستی با کوکتو پایان داد. در سال 1939 ، جولیوس به همراه مادر و خواهرش به هاربین بازگشت و در سال 1941 به ایالات متحده نقل مکان کرد. در آن زمان ، جولیوس قبلاً با اطمینان می دانست که می خواهد بازیگر شود. او وارد استودیوی میخائیل چخوف شد و اولین قدم ها را در حرفه منتخب خود برداشت و همزمان با هر فرصتی برای بدست آوردن پول اضافی  تلاش می کرد. 
 
در سال 1941 ، نام او برای اولین بار در پوستر تئاتر ظاهر شد .یول برینر  در سال 1942 با یک ستاره جوان فیلم ، ویرجینیا گیلمور( یول برینر همسر ) ملاقات کرد.
 
یک عاشقانه طوفانی به سرعت منجر به ازدواج شد: در سال 1943 ، یول و ویرجینیا ازدواج کردند. با حرکت از هالیوود به نیویورک ، ویرجینیا شروع به اجرای موفقیت آمیز در برادوی کرد. به زودی ، یول اولین بازی خود را در یکی از موزیکال ها انجام داد. ظاهر مردانه ، جذابیت و صدای دلپذیر او باعث ایجاد احساس شدیدی در تماشاچیان شد و به همین دلیل وقتی تصمیم گرفتند موزیکال جدید The King and Me را در تئاتر به نمایش بگذارند ، نقش پادشاه به یول برینر واگذار شد.
 

یول برینر پادشاه صحنه تئاتر و پرده سینما شد

یول برینر

 

نقش پادشاه که قلب یک معلم انگلیسی را تسخیر کرد ، بازیگر مشتاق را به یک ستاره اصیل برادوی تبدیل کرد ، اما هیچ کس نمی دانست که در ابتدا به این شخصیت جایزه ثانویه در این نمایش داده می شود. نویسندگان این نمایشنامه با دیدن نمایشنامه برینر متن را نوشتند و کلید تصویر پادشاه را ساختند. ترکیبی از شخصیت روشن و بازی درخشان Brinner قلب مخاطبان را جلب کرد و موسیقی بسیار محبوب شد. 5 سال بعد از پیش پرده موزیکال "پادشاه و من" ، فیلمی با همین نام به همراه برینر در نقش اول اکران شد. و جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد به یول برینر تعلق گرفت
 
فیلم آناستازیا با بازی یول برینر و اینگرید برگمن
فیلم آناستازیا با بازی يول براينر و اینگرید برگمن
 
دهه 1950 را با اطمینان می توان "دهه طلایی" در زندگی بازیگر نامید. وی در رابطه با خانم ها بسیار موفق بوده است - این دقیقاً دوره ای است که عاشقانه هایی با مارلن دیتریش و اینگرید برگمن داشت و در بهترین فیلم ها از جمله در فیلم هفت دلاور با بازی هنرمندان مشهور نقش اول را بازی می کند. با تشکر از این فیلم ، برینر در سینمای جهان به رسمیت شناخته شد ، و پسران در سر تاسر دنیا در بازی های خود از قهرمان  فیلم هفت دلاور - یعنی گاوچران بی عیب و نقص کریس - تقلید می کردند.
 
فیلم آناستازیا با بازی یول برینر و اینگرید برگمن
فیلم آناستازیا با بازی یول برینر و اینگرید برگمن
 
The Seven Magnentent، فیلم هفت دلاور در1960 با بازی 7 غول سینمای جهان، 7 بازیگر و سلبریتی های عصر آن زمان مشهور چارلز برونسون ، جیمز کوبورن ، استیو مک کوئین ، یول برینر ، رابرت وون ، هورست بوخولز ، و برد دستستر ساخته شد.
 
چارلز برونسون ، جیمز کوبورن ، استیو مک کوئین ، یول برینر ، رابرت وون ، هورست بوخولز ، و برد دستستر ساخته شد

 

در دهه 1960 ، حرفه سینمای یول تا حدودی کاهش یافت و در اوایل دهه 1970 او دوباره به صحنه تئاتر بازگشت. از سال 1977 تا 1985 ، یول برینر نقش مورد علاقه خود را در نسخه جدید پادشاه و من در 4633 بار اجرا بازی کرد ، هر بار یول برینر صحنه را ترک می کرد با تشویق شدید روبرو می شد.جایزه ویژه تونی برای بازی در نمایش پادشاه و من به   يول برينر   اهدا شد.
 
یول برینر

 

در بین طرفداران یولبرینر افراد متفاوتی مانند ملکه انگلیس و مایکل جکسون قرار داشتند که یول با آنها دوست شد و در ژاپن این بازیگر به بت ملی تبدیل شد. حتی سرطان ریه نتوانست یول را مجبور به کنار گذاشتن صحنه کند. آخرین باری که 3 ماه قبل از مرگش روی صحنه رفت، مثل همیشه درخشان بازی کرد. یول برینر در 10 اکتبر 1985 درگذشت.

در آوریل 1983، زمانی که یول براینر بازیگر در یک تور در سانفرانسیسکو بود، به پزشکان مراجعه کرد و آنها متوجه شدند که او سرطان ریه دارد. یول به شدت سیگاری بود و روزانه 3 بسته سیگار می کشید.این بیماری قابل درمان نبود، پیشرفت کرد، متاستازها قبلاً نخاع را تحت تأثیر قرار داده بودند. این بازیگر درد وحشتناکی را تجربه کرد، اما به اجرای خود ادامه داد. و هیچ کس جز شرکای صحنه اش از عذابی که او تجربه می کرد نمی دانست.


پس از مرگ یول برینر، پیام کوتاه او درباره مضرات سیگار که اندکی قبل از مرگش به دستور موسسه ملی سرطان فیلمبرداری شده بود، بارها در تلویزیون تکرار شد. او که جلوی دوربین تلویزیون نشسته بود، گفت: «الان مرده‌ام فقط به این دلیل که زیاد سیگار می‌کشیدم، بنابراین به هرکسی که الان مرا می‌بیند می‌گویم: سرنوشت را تکرار نکن. اکنون که مرگ من مشخص شده است به شما هشدار می دهم: سیگار نکشید. هر چیزی جز سیگار کشیدن اگر می توانستم به عقب برگردم و سیگار را ترک کنم، دلیلی برای بحث درباره سرطانم وجود نداشت. من در این مورد مطمئن هستم."


این اجرا اولین بار در روز مرگ یول براینر، 10 اکتبر 1985 روی پرده ها ظاهر شد.پس از مرگ این بازیگر  ، یک پیام ویدئویی منتشر شد که در آن یور براینر اعتراف میکرد که بیماری وی حاصل سالها سیگار کشیدن است و یوری براینر بینندگان را ترغیب می کند که این عادت بد را ترک کنند.

 

در 14 سپتامبر 2005، در ولادی وستوک، در نمای خانه شماره 15 در خیابان آلئوتسکایا، یک پلاک یادبود به یاد يول براينر نصب شد.ستایشگران استعداد یول برینر پابلو پیکاسو، سالوادور دالی، خوان کارلوس پادشاه اسپانیا، کنستانتین پادشاه یونان و پادشاه اردن شاه حسین بودند.

یول برینر همسر

  • ویرجینیا گیلمور (طلاق) یک فرزند
  • دوریس کلینر (طلاق گرفته) یک فرزند
  • ژاکلین تیون د لا شاوم (طلاق) دو فرزند
  • کتی لی

فیلم‌های یول برینر

بازی یول برینر در فیلم‌ های زیر:
در فیلم  ده فرمان  (۱۹۵۶)
بندر نیویورک (۱۹۴۹)
پادشاه و من (۱۹۵۶)
ده فرمان (۱۹۵۶)
آناستازیا (۱۹۵۶)
برادران کارامازوف (۱۹۵۸)
بوکانیر
دزد دریایی (۱۹۵۸)
سفر (۱۹۵۹)
خشم و هیاهو (۱۹۵۹)
سلیمان و ملکه سبا (۱۹۵۹)
یک بار دیگر با احساس (۱۹۶۰)
وصیت‌نامه ارفه (۱۹۶۰)
بسته غیرمنتظره (۱۹۶۰)
هفت دلاور (۱۹۶۰)
دوباره خداحافظ (۱۹۶۱)
فرار از ظهرین (۱۹۶۲)
تاراس بولبا (۱۹۶۲)
سلاطین آفتاب (۱۹۶۳)
پرواز از آشیا (۱۹۶۴)
دعوت از یک تیرانداز (۱۹۶۴)
موریتوری (۱۹۶۵)
سایه‌ای غول‌آسا بیفکن (۱۹۶۶)
خشخاش هم گلی است (۱۹۶۶)
بازگشت هفت دلاور (۱۹۶۶)
جاسوس سه‌جانبه (۱۹۶۶)
مرد مضاعف (۱۹۶۷)
دوئل طولانی (۱۹۶۷)
پانچوویلا (۱۹۶۷)
تابستان پیکاسو (۱۹۶۹)
پرونده غاز طلایی (۱۹۶۹)
نبرد نرتوا (۱۹۶۹)
زن دیوانه شایلو (۱۹۶۹)
مسیحی جادویی (۱۹۶۹)
خداحافظ ساباتا (۱۹۷۱)
نوری در پایان دنیا (۱۹۷۱)
عاشقانه یک اسب‌دزد (۱۹۷۱)
کتلو (۱۹۷۱)
پلیس (۱۹۷۲)
فازی (۱۹۷۲)
پرواز شبانه از مسکو (۱۹۷۳)
دنیای غرب (۱۹۷۳)
آخرین مبارز (۱۹۷۵)
شوق مرگ (۱۹۷۶)
دنیای آینده (۱۹۷۶)
کاربر گرامی در صورتی که به یول برینر علاقه دارید مقاله یول برینر ، پادشاه روسی هالیوود را همه در فیلم هفت دلاور و ۱۰ فرمان به یاد دارند را بخوانید

نظرات

در ادامه بخوانید...

چگونه یک بازیگر هالیوود دکتر مغز و اعصاب شد

در
بازیگر هالیوود و دکتر نوروبیولوژی ، عاشق گربه، مادر 2 فرزند و همچنین یک وگان ، نویسنده و کارگردان: تصویر ماییم بیلیک یکی از هنرمندان سینمای جهان، به نظر می رسد سرشار از کلیشه های بی شماری است که او به راحتی می شکند. و به همین دلیل ، احتمالاً او از طرف مخاطبان کل جهان - اول از همه ، کسانی که با "تئوری بیگ بنگ" آشنا هستند ، به رسمیت شناخته و عشق را دریافت می کند.
 

بازیگر جوان و دانشجوی جوان

خانواده ماییم بیلیک
ماییم حیا بیالیک در 12 دسامبر سال 1975 در کالیفرنیا ، سن دیگو متولد شد. در اواخر دهه سی ، اقوام ماییم هم از طرف پدر و هم از طرف مادر به آمریکا مهاجرت كردند.
والدین - باری بیلیک و بورلی ، وینکلمن نی ،  نام دختر خود را به افتخار مادربزرگش میریام نامیدند - که به دلیل سهولت تلفظ به انگلیسی تغییر داده شد. یکی از خویشاوندان دور خانواده ، هایم ناهمان بیلیک ، شاعر مشهور بود.
 
زندگی در کالیفرنیا به دختر این فرصت را داد که در سینما و برنامه های تلویزیونی استعداد خود را امتحان کند. وی در سن دوازده سالگی در فیلمبرداری فیلم "با کدو تنبل" شرکت کرد.
ماییم بیلیک در فیلم "در ساحل"
 
او شروع به حضور در نقش های اپیزودیک در برنامه های تلویزیونی ، با بیان شخصیت های کارتونی کرد. در سال 1991 ، به ماییم بیلیک پیشنهادشد که در دو نمایش جدید به طور هم زمان شرکت کند  او به همراه جنیفر آنیستون بازی کرد. Blossom ، سریالی درباره یک دختر نوجوان با بازی با ماییم ، معلوم شد که یک پروژه موفق است.
ماییم در سریال Blossom بازی کرد.
 
نقش "دختر دست و پا چلفتی" پیشنهاد بازی در فیلم ها را یکی پس از دیگری به ارمغان آورد ، او اغلب در فیلمبرداری اپیزودها شرکت می کرد و علاوه بر بازی در فیلم ها ، در برنامه های تلویزیونی هالیوود نیز نقش های ثانویه ای بازی می کرد. در سال 1994 ، ماییم هجده ساله به فیلم ودی آلن ،  دعوت شد.
اما بازیگر ی همه افکار دختر را درگیر نکرد. ماییم خوب تحصیل کرد و با داشتن نتایج کافی از دبیرستان فارغ التحصیل شد تا دانشجوی هاروارد شود ، جایی که از وی دعوت شد. درست است ، این دختر نمی خواست به سواحل شرقی ایالات متحده منتقل شود و دانشجوی دانشگاه کالیفرنیا شد.
این بخشی از نمونه کارها بازیگر مشتاق ماییم بیلیک بود
 
این مطالعه به تدریج به فعالیت علمی مبدل شد - در سال 2007 ، ماییم بیلیک از یک پایان نامه در مورد مطالعه سندرم پرادر-ویلی دفاع کرد و دکترای عصب شناسی گرفت. کمی قبل ، در سال 2003 ، بیلیک با مایکل استون ، ازدواج کرد. در این ازدواج ، دو پسر به دنیا آمدند - مایلز و فردریک. ازدواج با استون تا سال 2013 به طول انجامید و پس از آن این زوج طلاق گرفتند.
 
ماییم بیلیک و مایکل استون
 
با تولد فرزندان ، ترکیب کار علمی و خانوادگی بسیار دشوار بود ، اما برعکس شرکت در فیلمبرداری ، براحتی در برنامه مادر جوان جای می گرفت و ماییم تصمیم به بازگشت به بازیگری گرفت که موفقیت او را در کودکی به همراه آورد. 
تئوری بیگ بنگ
 
در سال 2010 ، ماییم 34 ساله به سریال "تئوری بیگ بنگ" دعوت شد - در مورد دانشمندانی که واقعیت را با روشی عجیب و غریب درک می کنند و بر اساس دانش نظری جهان رفتار می کنند نه اینکه به تجربه خودشان اعتماد کنند. بیلیک نقش امی فراه فاولر ، همچنین یک دکتر علوم را بازی کرد ، برای اولین بار این شخصیت در پایان فصل سوم ظاهر شد. مطابق این نقشه ، در نتیجه آزمایش انجام شده توسط هاوارد و راج ،  معلوم می شود او کاندیدای ایده آل است که توسط سیستم دوست یابی به عنوان زوج به شلدون کوپر ، یک فیزیکدان نظری پیشنهاد شده است. به نظر می رسید استفاده از نقش امی برای بازیگر زن دشوار نبود. جیم پارسونز ، که شلدون را بازی می کرد ، گفت: "ماییم تنها کسی است که می داند در مورد چه چیزی صحبت می کند."
 
شلدون و امی - دو دانشمند با مهارت های اجتماعی توسعه نیافته
 
در ابتدا ، امی قرار بود "نسخه زن" شلدون باشد ، همچنین رابطه بین افراد با الگوریتم های علمی و مدل ها ، عاری از مهارت های همدلی ، تجربه صفر از دوستی و روابط عاشقانه داشته باشد، بعداً معلوم شد شخصیت ماییم بیلیک بسیار عمیق تر و متنوع تر است ، او هنوز هم باعث می شود مخاطب بخندد ، اما نه آنقدر با پوچی. شلدون و ایمی ، با قیاس با دیگر زوج های بازیگر ، به یکی از شخصیت های اصلی سریال بدل می شوند. و به دلایلی بدیهی است که او باهوش ترین فرد در این شراکت است.
تئوری بیگ بنگ
 
بازی  در تئوری بیگ بنگ نه تنها نامزدهای ماییم بیلیک را برای جایزه امی و چند جایزه دیگر به ارمغان آورد ، به لطف این پروژه ، همه بازیگران تبدیل به دوستانی برای هم شدند ، و در خارج از برنامه فیلمبرداری ها وقت خود را با هم سپری میکردند.
امی در تئوری بیگ بنگ
 
این نقش برای بازیگر چالش مهمی بود، همچنین به این دلیل که مشکلات ارتباطی که طرح آن در سریال عنوان می شود ، برای او به خوبی شناخته شده است - به دلیل ظاهر عجیب و غریب که در کانون های سنتی زیبایی آمریکا قرار نمی گیرد ، خودش مشکلات مشابهی را تجربه کرده بود.
ماییم بیلیک
 
بیلیک خود را فمینیست می داند - و مسئله عینیت زنان را مسئله جدی دنیای مدرن می داند - رسوایی هاروی واینشتین نشان داد که واقعیت هالیوود بر چه اساس است. به طور کلی ، ماییم توجه زیادی به مسائل حاد اجتماعی دارد ؛ او حتی منابعی را در اینترنت ایجاد کرده که در مورد مشکلات دنیای مدرن بحث می کند. هوشمندی و آموزش جدی بازیگر ، او را به چهره ای جالب و معتبر برای خوانندگان سایت تبدیل می کند.
ماییم نگرش های زندگی خود را در کتاب ها به اشتراک می گذارد. در حال حاضر ، چهار کتاب توسط او نوشته شده است. دو مورد با همکاری متخصص کودکان نوشته شده و مربوط به فرزندپروری هستند. بازیگر حامی پدر و مادر طبیعی است. ماییم بیلیک همچنین کتابی در مورد بزرگ شدن دختران و مجموعه ای از دستور العمل های گیاهخواران نوشته است.
ماییم بیلیک
 
بازیگر زن خودش به فلسفه وگان پایبند است .فیلمبرداری در برنامه های تلویزیونی به ماییم اجازه می دهد تا عصرهای شنبه را با خانواده اش بگذراند.
ماییم وگان است و اعتقادات خود را به پسران خود منتقل می کند
 
تصویربرداری سریال "The Big Bang Theory" در سال 2019 به پایان رسید و ما فقط می توانیم حدس بزنیم که حرفه Maim Bialik به کجا خواهد رفت. در هر صورت ، شواهدی وجود دارد که وی به عنوان کارگردان در مجموعه فیلم های سینمایی ایفای نقش خواهد کرد که در آن تأکید ویژه ای روی موضوع انحرافات روانی خواهد شد. 
بازیگر ماییم بیلیک

نظرات

در ادامه بخوانید...

چرا اینگرید برگمن و روبرتو روسلینی متهم به نابودی دو خانواده شدند

در
آشنایی آنها مدتها قبل از ملاقات حضوری آغاز شد ، بازیگر سوئدی که هالیوود را فتح کرده بود و کارگردان ایتالیایی که پایه و اساس نئورئالیسم را در سینمای جهان پایه گذاری کرد. از هیچ عاشقانه ای در محیط سینما با چنین رسوایی ، محکومیت و سانسور نام برده نشده است. چرا اینگرید برگمن و روبرتو روسلینی با وجود این که توانستند بسیاری از موانع ازدواج خود را پشت سر بگذارند ، اما نتوانستند در این آزمایش قبول شوند؟
 
اینگرید برگمن
اینگرید برگمن  / عکس
 
اینگرید برگمن مشهور ، موفق و خوشحال بود. او با هنرمندان زیادی روبرو شد ، به لطف نقش هایش موفق به دریافت اسکار شد و تقریباً شهرت جهانی را کسب کرد. همسر بازیگر پتر لیندستروم مردی قابل اعتماد بود ، او با اشتیاق به امور همسر خود مشغول بود و در واقع به عنوان مدیر برنامه های وی فعالیت می کرد.
 
وقتی اینگرید دو فیلم از کارگردان ایتالیایی روبرتو روسلینی را دید ، کاملاً مجذوب توانایی او در ساخت فیلم های واقع گرایانه و گاه سخت شد. او تصمیم گرفت نامه ای را به روسلینی  با پیشنهاد همکاری بنویسد.
 
روبرتو روسلینی
اینگرید برگمن و روبرتو روسلینی.  / عکس
 
پیام اینگرید برگمن کارگردان راجذب کرد و او با شور و اشتیاق نوشتن فیلمنامه را به طور خاص برای نقش آفرینی بازیگر آماده کرد. روبرتو روسلینی نامه ای طولانی به اینگرید برگمن نوشت و از او دعوت كرد كه در ایتالیا بازی كند. هنگامی که کارگردان برای دریافت جایزه به ایالات متحده آمد ، ابتدا با بازیگر زن ملاقات کرد و حتی در یک مهمانخانه  که توسط اینگرید و همسرش آماده شده بود ، ماند.
 
زندگی شخصی روبرتو روسلینی در آن زمان بسیار طوفانی بود. تنها همسر رسمی او ماركلا دو ماركس بود، حتی خود كارگردان نیز نمی توانست تعداد عاشقانه ها و سرگرمی هایش را بشمارد. آخرین دوست دختر او قبل از دیدار با اینگرید بازیگر آنا مگانانی بود.
 
روبرتو روسلینی
روبرتو روسلینی
 
یک ماه پس از اولین ملاقات آنها ( روسلینی اینگرید ) ، اینگرید در حال پرواز به ایتالیا بود تا در فیلم "Stromboli" بازی کند. سرزمین خدا. " از همان لحظه ای که بازیگر هواپیما را ترک کرد ،  روسلینی  او را رها نکرد. او برگمن را به سراسر کشور برد ، با مناظر آشنا شد ، به رویدادهای اجتماعی برد ، هدایای گرانقیمت به او داد، و همواره با چشمانی عاشقانه به بازیگر نگاه میکرد.
 
هنگامی که فیلمبرداری به پایان رسید ، اینگرید برگمن  نامه‌ای را به همسرش نوشت و از او خواست كه با طلاق او موافقت کند و روسلینی تصمیم گرفت همسرش را ترک كند. آنها امیدوار بودند که به زودی از نظر قانونی ازدواج کنند و بسیار خوشحال بودند.
 
اینگرید برگمن و روبرتو روسلینی
اینگرید برگمن و روبرتو روسلینی.  / عکس
 
با این حال ، در لحظه ای که جریان عشق وعاشقی آنها عمومی شد ، به نظر می رسید که کل جهان ناگهان سلاح بر علیه این عاشقان به دست گرفت. رابطه کارگردان و بازیگر زن غیر اخلاقی خوانده می شد ، آنها متهم به نابودی دو خانواده شدند. بینندگان آمریکایی ، که تا آن زمان بازیگر زن را مثل بت پرستش می کردند ، باپیش آمدن این جریان، شروع به تحریم فیلم های او کردند و در کنگره آمریکا با تهیه پرونده ادوین جانسون ، پیشنهادی برای ممنوعیت بازی برگمن در آمریکا به دلیل "رفتار غیراخلاقی" وی ارائه شد. و این با وجود این واقعیت است که این بازیگر تبعه سوئد بود. 
 
اینگرید برگمن
اینگرید برگمن  / عکس
 
شوهر اینگرید قاطعانه از دادن طلاق به او خودداری کرد و  ممنوع کرد که  اینگرید برگمن فرزند  خود را ببیند ، و خودش حتی از طریق تلفن از برقراری ارتباط با مادرش امتناع ورزید. روند طلاق تنها یک هفته پس از تولد پسر برگمن که  از روبرتو روسلینی بود به پایان رسید. و حتی لذت بردن از خوشبختی بچه دار شدن برای او دشوار بود: paparazzi به معنای واقعی کلمه بیمارستان را که Ingrid در آن بود محاصره کرده بودند، و سعی در گرفتن عکس داشتند.
 
اینگرید برگمن و روبرتو روسلینی
اینگرید برگمن و روبرتو روسلینی.  / عکس
 
دونالد اسپوتو بعداً راز ازدواج این بازیگر و کارگردان را فاش می کند. همانطور که معلوم شد ، به جای آنها توسط پراکسی در مکزیک ، سوگند وفاداری توسط خاویر آلارس و آرتور تروینو انجام شد. در آن زمان ، اینگرید و روبرتو با ترس از خبرنگاران ، از پرواز به خارج از کشور امتناع ورزیدند ، به یکدیگر قول دادند كه احساسات خود را در یك كلیسای كوچك در رم ،  حفظ كنند. شادی این روز با چند دوست به اشتراک گذاشته شد. در 18 ژوئن سال 1952 ، دختران دوقلوی آنها ، ایزوتا و ایزابلا ، متولد شدند.
 
اینگرید برگمن و روبرتو روسلینی با فرزندان
اینگرید برگمن همسر   روبرتو روسلینی با فرزندان.  / عکس
 
زندگی خانوادگی آنها به دور از ایده آلی بود که هرکدام از آنها تصور می کردند. روسلینی یک ایتالیایی واقعی بود: بسیار احساسی ،عاطفی و حسود . او   اینگرید برگمن  را از همکاری با سایر کارگردانان منع کرد و برگمن هم از پذیرفتن فیلم نامه هایی که برای او ارسال می شد امتناع می ورزید. شوهر حسود اجازه نداد که با فلینی یا ویسکانتی همکاری کند.
 
فیلمهای مشترک آنها به دلیل تحریم "زوج غیراخلاقی" اعلام شده توسط بینندگان و منتقدین شکست خورد. شکایات و شکایات متقابل در خانواده به وجود آمده ، به طرز ناامید کننده ای پول کافی وجود نداشت ، و اختلافات فقط باعث افزایش تنش بین افرادی می شد که زمانی عشق ورزیده بودند.
 
اینگرید برگمن با کودکان
فرزندان اینگرید برگمن   اینگرید روسلینی
 
اینگرید برگمن خسته از شکستهای مداوم ، برخلاف میل  روبرتو روسلینی همسر  ش ، تصمیم به فیلمبرداری در فیلم "آناستازیا" آناتولی لیتواک گرفت. روبرتو روسلینی همزمان با ساخت مستند به هند رفت و در آنجا رابطه ای را با فیلمنامه نویس سونالی داس گوپتا آغاز کرد. این سرگرمی کارگردان همچنین باعث ایجاد رسوایی شد ، حتی وی مجبور شد به درخواست مقامات هندی کشور را با عجله ترک کند ، زیرا سونالی داس گوپتا همسر یکی از کارگردانان مشهور هند بود.
 
اینگرید برگمن و روبرتو روسلینی با فرزندان
اینگرید برگمن و روبرتو روسلینی با فرزندان  روبرتینو روسلینی  ایزابلا روسلینی و   ایسوتا روسلینی
 
بعد از این واقعه اینگرید برگمن و  روسیلینی  بدون ایجاد سر و صدا و رسوایی خواستار طلاق شدند و پس از آن کارگردان اعتراف کرد که  از نقش همسر برگمن خسته شده است. عاشقانه غیراخلاقی با طلاق و آشتی بعدی بازیگر با هالیوود به پایان رسید و کار او در آناستازیا توسط اسکار بعدی مشخص شد.
 
ایزابلا روسلینی

 

دختر اینگرید برگمن و روبرتو روسلینی "ایزابلا" به یکی از مشهورترین و زیباترین بازیگران و مدل های ایتالیایی تبدیل شده است. او با استعداد ترین و مشهورترین مردان زمان خود را دوست داشت. ایزابلا با مارتین اسکورسیزی ازدواج کرد ، با دیوید لینچ و گری اولدمن شریک زندگی شد ، اما نتوانست شادی را پیدا کند و در نتیجه تنها ماند.
 
605id_85_064_w1600.jpg
عکس پیری اینگرید برگمن
 
کاربر گرامی اگر به بیوگرافی و فیلم های  اینگرید برگمن علاقمند هستید مقاله چرا پردرآمدترین بازیگر زن هالیوود اینگرید برگمن در آمریکا و اروپا تحریم شد را بخوانید.

نظرات

در ادامه بخوانید...

فیلم مسیر سبز که هنوز هم اشک بیننده را در می آورد چگونه فیلمبرداری شد

در
فیلم مسیر سبز یکی از مهم ترین فیلم های تاریخ سینمای جهان موفق ترین اقتباس فیلم از کتاب های استفن کینگ است. این فیلم  با فروش نزدیک به 300 میلیون دلار بر گیشه غلبه کرد و با استقبال تماشاگران روبرو شد.(بودجه ساخت 60 میلیون دلار) کارگردان و نویسنده معتقد بودند که این امر با انتخاب بسیار موفقیت آمیز بازیگران تسهیل می شود.  فیلم مسیر سبز بارها در لیست بهترین فیلم های جهان مقام های برتر را به خود اختصاص داده است ، چهار بار نامزد اسکار شده است ، اگرچه جایزه اصلی بهترین فیلم را دریافت نکرده است.
 
ما در  sayarak.com نیز فیلم مسیر سبز، Green Mile را دوست داریم و یادگیری اسرار و ظرافت های فیلمبرداری همیشه برای ما جالب بوده است. در واقع ، این ایده های درخشان و تصمیمات جسورانه پشت صحنه است که فیلم را بسیار جذاب می کند.
 

بازیگران فیلم مسیر سبز با دقت جواهرات انتخاب شدند

ایده "فیلم مسیر سبز" بلافاصله کارگردان فرانک دارابونت را به خود جلب کرد ، و او سعی کرد به همان اندازه که ممکن است شبیه کتاب باشد. بنابراین ، استفان کینگ رمان خود را در بخش هایی منتشر کرد ، به طوری که بیننده فرصتی برای دیدن صفحه آخر و فینال پیدا نکرد. او خودش به طور کامل نمی دانست قهرمانش زنده خواهد ماند یا نه؟
 
این کارگردان خاطرنشان کرد: شانس واقعی زمانی است که بازیگری که شما هنگام نوشتن فیلمنامه در نظر دارید، موافقت کند که در این فیلم بازی کند. در این حالت ، او معتقد بود كه فقط تام هنکس باید پل اجکام را بازی كند . بنابراین کینگ فکر کرد ، بازیگر کاملاً در نقش فرو می رود "مانند پا در یک کفش قدیمی".
 
اما هنوز هم برای مدتی جان تراولتا برای نقش پل اجکام در نظر گرفته شد. اما جان تراولتا با صراحت از بازی در فیلم خودداری كرد. این بدان معنی نیست که تام هنکس خواندن فیلمنامه را بلافاصله قبول کرد، اما او با احساس وظیفه به کارگردان موافقت کرد، زیرا به خاطر ایفای نقش خود در فارست گامپ ، وی حاضر به بازی در رستگاری در شاوشنک نشده بود و احساس پشیمانی می کرد.
با تصویری از جان کافی ، مشکلاتی به وجود آمد: هیچکدام از بازیگرانی که در آزمون شرکت کرده بودند به جان کافی نزدیک نبودند. سپس بروس ویلیس کاندیداتوری برای مایکل کلارک دانکن را توصیه کرد که با وی در فیلم "آرماگدون" بازی کرده بود. مایکل فیلمنامه را خواند و  گفت: "من هستم. مهم نیست که چه کاری باید انجام دهم ، باید آن را بازی کنم. "
بعد از مرگ مایکل دانکن ، کارگردان گفت که به نظر او هیچ یک از بازیگران مستحق اسکار به اندازه مایکل برای ایفای نقش خود به عنوان جان کافی نیست. اما او هرگز این جایزه معتبر را دریافت نکرد.
 
پرسی وتمور نفرت انگیز با بازی درخشان داگ هاتچیسون اجرا شد. در نسخه کتاب ، پرسی بسیار جوان است ، در حالی که این بازیگر قبلاً 39 سال داشت. او به معنای واقعی کلمه کارگردان را برای به دست آوردن این نقش فریب داد و همچنین دروغ گفت که او تنها 30 سال سن دارد و مدارک سن خود را پنهان می کرد.
مایکل دانکن واقعاً بسیار قدبلند است (196)، اما معلوم شد که او کمی کوتاه تر از بازیگر نقش رئیس زندان است(198). بنابراین ، برای ایجاد توهم غول پیکری ، فیلمبرداران این فیلم از زوایای مناسب ، سکوهای مختلف استفاده کردند و صحنه های مناظر را کاهش دادند. تختخواب زندان جان كافی كوچك ساخته شد به گونه ای كه این زندانی شبیه غول روی او بود.
 
فیلمبرداری "حیاتی" بود ، حتی گاهی بیش از حد
اشک های جان کافی در قاب واقعی بود. این بازیگر وقتی به خاطر آورد چطور پدرش در کودکی خانواده را رها کرد گریه می کرد .
بازی دانکن باعث شوک واقعی برای تمام عوامل فیلم  شد ، در صحنه های پایانی ، بسیاری از حاضران نتوانستند اشک خود را نگه دارند.
 
تام هنکس برای این نقش ،نیاز داشت که چند پوند بدست آورد. او موفق شد ، اما برای نقش بعدی ، در فیلم "دور افتاده" این بازیگر مجبور شد فوراً وزن خود را کاهش دهد.
استفان کینگ عاشق رفتن به مجموعه بود. تام هنکس ترجیح می داد در تصویر باقی بماند ، تا نویسنده بتواند ارزیابی کند که آیا این انتخاب به درستی انجام شده است یا خیر. علاوه بر این ، او معتقد بود ، با ماندن در تصویر و خاموش بودن مجموعه ، می تواند بهتر به نقش عادت کند. یک روز ، کینگ پیشنهاد کرد که برای قهوه بیرون برود. بازیگر پاسخ داد: "من نمی توانم ، استیو". "من مسئول کل زندان هستم."
طبق فیلمنامه ، پرسی به طرز وحشتناکی باعث اذیت همکاران و زندانیان میشود ، همه از او متنفر هستند. کارگردان تصمیم گرفت که تحریک باید به معنای واقعی کلمه روی چهره بازیگران حک شود.
 

برخی از تفاوتهای ظریف جزئی تا حد زیادی بر درک طرح تأثیر گذاشته است

تمام زمان "فیلم مسیر سبز" به گونه ای در نظر گرفته شده است که در آن هیچ جزئیات اضافی وجود ندارد: همه چیز در آن برای فیلم مهم است.
کوچکترین نقش در معنای تحت اللفظی کلمه ، نقش مهم در موش آقای Jingle است که در داستان ، 64 ساله شد. برای بازی موش و فیلمبرداری از 15 موش آموزش دیده استفاده شد.آموزش آنها چندین ماه طول کشید ، اما برای برخی از ترفندها از موش ها استفاده نشد ، نویسندگان این فیلم به انیمیشن و گرافیک رایانه متوسل می شوند. انجمن حمایت از حیوانات آمریکا اطمینان داده است كه در هنگام فیلمبرداری به هیچ موشی آسیب نرسیده و این نیز صادق است. در صحنه ای که پرسی موش را زیر پا می گذارد ، از یک عروسک استفاده شده است.
برای اینکه بیننده به وضوح حس زندان و زندانیان را درک کند، لباس مخصوصی طراحی و دوخته شد. این اختراع ، بخشی از آن بر اساس مدلهای ارتش ، تا حدودی بر روی مدلهای زندان اختراع شد. در زمان وقوع این فیلم ، لباس خاصی برای نگهبانان زندانها وجود نداشت.
تفاوت در ظاهر ملیندا ، هنگامی که بیمار بود و هنگام بهبودی در نتیجه معجزه ای که از طرف جانکافی انجام شد ، باید بسیار قابل توجه بود. برای حداکثر "عجیب" بودن در حال مرگ ملیندا ، هنرمندان گریم باعث شده اند که انگار ابرویی نداشته باشد.
شخصیت سام راکول ، که نقش دیوانه را بازی می کرد ، قرار بود موجب انزجار باورنکردنی بیننده شود. برای تقویت اثر دفع کننده ، هنرمندان گریم آکنه های مصنوعی را بر روی بدن بازیگر ایجاد کرده اند.
این فیلم از اهمیت زیادی برخوردار بود و در هنگام ساخت آن، هنرمندان با روانشناسان مشورت می کردند
طراح زندان را به روشنی از توصیفات موجود در کتاب کینگ بازسازی کرد. این زندان كوچك اما با جزئیات بیشتر برنامه ریزی شده بود. بنابراین ، روانشناسان روی فضای داخلی کار می کردند: قرار بود باعث ایجاد ترس ، طرد ، اندوه در بیننده شود. عوامل فیلم و بازیگران می گفتند كه پس از ساعات طولانی در مکان فیلمبرداری ، احساس می كنند در یك زندان واقعی هستند.
سه صندلی "برقی" برای فیلم ساخته شد ، نمونه اولیه یک صندلی از زندان معروف سین سینگ در ایالت نیویورک بود. اگرچه در واقعیت در دهه 30 قرن XX ، در زمانی که فیلم اتفاق می افتد، اعدام با چوبه دار انجام می شد.
در یکی از بازدیدهای خود از مجموعه ، کینگ تصمیم گرفت روی صندلی "برقی" بنشیند . او واقعاً این احساس را دوست نداشت. آنها می گویند او چنان تحت تأثیر قرار گرفت که نتوانست در برابر فحش دادن مقاومت کند.
 
ما یک بار دیگر از تماشای این فیلم لذت بردیم که کمتر کسی نسبت به آن بی تفاوت است. "فیلم مسیر سبز"یکی از ماندگارترین فیلم های سینمای جهان چه احساساتی را در شما به وجود می آورد؟

نظرات

۱۴۰۱/۷/۲۹تاریخ تاریک جفری اپستاین. چه چیزی پشت ثروت یک میلیونر متهم به جنایات جنسی نهفته است؟ اواخر دهه نود و آغاز دهه 2000 تعداد زیادی فیلم باشکوه و باکیفیت به ما داد که تا به امروز هر بار مرور می کنیم و لذت می بریم، مسیر سبز به کارگردانی فرانک دارابونت تنها یکی از این فیلم هاست. و من نیز اخیرا آن را بررسی کردم. این فیلم بر اساس رمان مایل سبز اثر استیون کینگ ساخته شده است. نقش اصلی را تام هنکس افسانه ای بازی کرد که مدت هاست به عنوان یکی از بهترین بازیگران کاریزماتیک و با استعداد در لیست هالیوود قرار گرفته است. وقایع فیلم در سال 1935 اتفاق می افتد، تام نقش رئیس بلوک محکوم به اعدام به نام پل اجکامب را بازی کرد. کار خوشایندترین نیست، زیرا هر روز باید با شخصیت های منزجر کننده ای روبرو شوید که در سلول های زندان نشسته اند، اگرچه همه این شخصیت ها منزجر کننده نیستند، برخی از آنها افراد کاملاً عادی به نظر می رسند، اما هرگز نمی دانید آنها به چه فکر می کنند. این افراد هنوز مرتکب قتل می شوند و پل نیز مشکلات سلامتی دارد. همه چیز تغییر می کند وقتی یک روز غول جان کافی (مایکل کلارک دانکن) را به زندان می آورند و از آن لحظه به بعد، زندگی بسیاری برای پل و همکارانش در محل کار تغییر می کند. فضای فیلم در سطح بالایی حفظ می شود، بلوک زندان، سلول ها، زندانیان - آفتاب به حداقل می رسد، اما این به فیلم فضای تاریک آن را می دهد. این فیلم را می توان به یک درام نسبت داد، به یک درام عمیق تر و پرمعناتر، از آنجایی که فیلم به چندین جنبه مهم زندگی می پردازد، فیلم دارای لحظات خنده دار و لحظات غم انگیز و لحظات ناخوشایند است. هر شخصیت شخصیت منحصر به فرد خود را دارد، به خصوص زندانبانان. از این میان، مایکل کلارک دانکن (در آرامش باش)، مایکل جتر، که نقش ادوارد دلوکروا را بازی کرد، موش رام را، سم راکول، را رام کرد. در میان نگهبانان، این البته تام هنکس است، تام بازیگر بزرگی است، بیش از یک بار من در این مورد متقاعد شده ام. او در این فیلم ارتباط خاصی با جان کافی داشت، در شرکای او: دیوید مورس، بری پپر، جفری دمون، جیمز کرامول و البته بدترین شخصیت پرسی با بازی داگ هاچیسون است. در میان بازیگران زن - بانی هانت، که نقش همسر پل و پاتریشیا کلارکسون، که نقش همسر بیمار نگهبان (جیمز کرامول) را بازی کرد. با وجود مدت زمان بسیار طولانی فیلم، فیلم خسته کننده به نظر نمی رسد و شما را در تعلیق نگه می دارد، تماشای شخصیت ها جالب است. پایان فیلم مسیر سبز نیز شما را بسیار به فکر فرو می برد و تامل زیادی را پشت سر می گذارد و در عین حال شما را کمی وحشت زده می کند. مسیر سبز شاهکاری است که دیگر هرگز نخواهد بود، فیلمی که در فهرست طلایی سینما قرار گرفته است.

۱۴۰۱/۷/۳۰نوشتن نقد برای این فیلم بسیار دشوار است زیرا باید آن را ببینید. این یکی از احساسی ترین و قدرتمندترین فیلم های تاریخ سینماست که به شایستگی در زمان نگارش نقد در رتبه اول رتبه بندی قرار گرفته است. قطعاً تصویر موفقیت خود را مدیون منبع اصلی است. این اثر بر اساس نویسنده مشهور استیون کینگ ساخته شده است. اما گرفتن منبع اصلی فقط یک پایه است، شما همچنین باید آن را به درستی پیاده سازی کنید، و سازندگان با این کار بسیار عالی عمل کردند. من دراماتورژی را شایستگی اصلی نوار می دانم. من معتقدم و فکر می‌کنم خیلی‌ها هم قبول دارند که ایجاد غم و اندوه شدید بسیار دشوارتر از لبخند زدن است. برای این کار باید روی کاراکترها کار زیادی انجام دهید تا بخواهند همدلی کنند و داستانی شایسته بسازند. و با این دو جنبه، فیلم گرین مایل هیچ مشکلی ندارد. کارگردان فیلم مسیر سبز با استفاده از حرکات خوب و کنار گذاشتن جزئیات در کنار هم توانسته است داستان را به شیوه ای درست به روی پرده بیاورد. کار سه ساعت پیش می رود و در این مدت موفق می شویم وارد جزئیات شخصیت ها شویم و احساسات آنها را حس کنیم. و چیزی که کم اهمیت نیست این است که در طول اکشن اطلاعات جدید بیشتری می آموزیم و فقط در انتهای فیلم کل پازل را جمع آوری می کنیم و تصویر کاملی از اتفاقات را می بینیم. من واقعاً می خواهم از بازیگران تمجید کنم. همه زندانیان و نگهبانان کار بزرگی انجام دادند. برخی از آنها زمان زیادی نداشتند، برخی از آنها در سراسر نوار می درخشیدند، اما همه خوب بازی کردند و شما آماده تماشای بی وقفه آنها هستید. اما همچنان قوی ترین بازی توسط مایکل کلارک دانکن و تام هنکس ارائه شد. در این کار آنها برابری ندارند و فقط شایسته تشویق هستند. و در خاتمه، جنبه دیگری که در مورد نکات مثبت تصویر اعمال می شود، بیانیه نویسندگان است. سازندگان به طرز ماهرانه ای با ما در مورد ظلم و ستم جهان، از عدالت و مبارزه صحبت می کنند. و موضوع زندگی و مرگ نیز که باعث احترام می شود. و بعد از تماشا، قطعاً چیزی برای فکر کردن خواهید داشت و شاید حتی در نگاه خود به زندگی تجدید نظر کنید. این فیلم بدون شک یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینماست. اگر هنوز فیلم مسیر سبز را ندیده اید، حتما آن را ببینید. نمی ترسم بگویم این شاهکاری است که شما را به جادوی سینما معتقد می کند.

۱۴۰۱/۷/۳۰ فیلم مسیر سبز که مورد علاقه میلیون ها نفر از خبره های سینما است، در مورد یک داستان شگفت انگیز می گوید که در داخل دیوارهای یک زندان برای جنایتکاران به خصوص خطرناک رخ داده است، که سرنوشت آنها قبلاً یک نتیجه قطعی است و مشمول حداکثر مجازات ممکن است. صحبت در مورد داستان فیلم بیهوده است، زیرا تعداد زیادی از خوره های سینما با فیلم مسیر سبز آشنا هستند . اما غیرممکن است که به بازیگران ایده‌آل که به طرز شگفت‌انگیزی انتخاب شده‌اند توجه نکنید. هر هنرمند در جای خود قرار دارد و به طرز شگفت انگیزی شرکا را تکمیل می کند و تجسم فیلمی خیره کننده از کتاب عرفانی استیون کینگ را تشکیل می دهد. البته بازیگرانی چون تام هنکس، داگ هاچیسون، سم راکول و البته مایکل کلارک دانکن باورنکردنی شایسته ذکر ویژه هستند. شخصیتی که او بازی می کند آنقدر صمیمانه و صادق است که با دیدن عذاب او روی پرده، نمی توان جلوی اشک را گرفت. و درک این موضوع که جهان خیلی زود چنین هنرمندی را از دست داد، ما را وادار می کند تا با فراز و نشیب های قهرمان در مسیر طرح نوار همدلی مضاعف کنیم. تنظیم موسیقی، کار دوربین، کار فوق بازیگران اثری فوق العاده مهربان، صمیمانه و سینمایی را ایجاد کرد که نسل ها دوستش داشتند. همچنین تعجب آور است که کارگردان تصویر، فرانک دارابونت، که فیلم محبوب دیگری را به نام "رستگاری در شاوشنک" فیلمبرداری کرد، توانست فقط با دو اثر خود این دنیا را کمی بهتر کند و به او زیبایی بی سابقه و انسان گرایانه بدهد. «مایل سبز» فیلمی افسانه‌ای درباره مهربانی، صداقت و وقار است، درباره مولفه‌های مهم زندگی که بهترین ویژگی‌های انسانی را در ما شکل می‌دهند.

۱۴۰۱/۷/۳۰مسیر سبز. درام معمایی بر اساس رمانی به همین نام اثر استیون کینگ. فیلم مسیر سبز اگر بازیگران فوق العاده ای نداشت شاهکار نمی شد. تام هنکس بزرگ که نقش اصلی نگهبان پل انگکومب را بازی می کرد، تصویر یک رئیس جدی و مسئولیت پذیر را بسیار دقیق منتقل می کرد. بگذارید نقش چندان روشن نباشد، اما بدون آن فیلم چنین معنای عمیقی نخواهد داشت. مایکل کلارک دانکن یکی از نقش های مهم این فیلم را بازی کرد - جان کافی. تصور بازیگر دیگری در این نقش واقعا سخت است. بازیگر آنقدر به این نقش عادت کرد که در طول فیلم برای غول سیاه بزرگ با چشمان کودکانه متاسف شدم. جای تعجب نیست که نقش او شایسته دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد. همچنین در فیلم دو نقش وجود دارد که شما را با جان و دل احساس خشم و نفرت می کند. قاتل ویلیام وارتون با بازی سام راکول بسیار عالی بازی کرد. زمانی چنین احساساتی را در من برانگیخت. یک حرامزاده ذاتاً، یک وارتون خطرناک و زننده فیلم را احیا می کند. او در زمان اسارت به بهترین شکل ممکن زندگی می کند. نقش دوم بی رحمانه و شرور را بازیگر داگ هاچینسون بازی کرد. نگهبان جوان پرسی وتمور، یک سادیست و روانی. او تمام مایل را خشمگین می کند و بیننده را بیشتر آزار می دهد. پرسی که مرتب شانه شده، اتو کشهده، تنها رویای یک چیز را در سر می پروراند، تا ببیند چگونه زندانیان در صندلی برقی می میرند. "مسیر سبز" یک شاهکار 3 ساعته است. حتی یک نفر هم در پایان جلوی اشک خود را نمی گیرد. اگر فرصت داشتم تمام جوایز دنیا را می دادم. همه باید آن را تماشا کنند، زیرا این یک کلاسیک در حال مرگ نیست. و حتی در حال حاضر، همه فیلم های جدید ،شبیه ساخته های بزرگ دارابونت نیستند. فیلم مسیر سبز آمیزه ای از درام و عرفان است. وقتی فیلم را ببینید هرگز آن را فراموش نخواهید کرد.

در ادامه بخوانید...

زندگی دوگانه ورونيکا

در


فيلم يک خصوصيت خيلی دلنشين دارد، آن هم نقاشی بودنش است. خيلی از نماها نقاشی هستند. يک عکس هستند. يک لحظه دوست داشتنی هستند.
ساختار کنايه آميز زندگی دوگانه ورونيک
به همراه بسياری از کارگردانها و فيلمسازهای اروپای مرکزی، کريستوف کيشلوفسکی و کريستف پیزیویچ با ايجاد يک ساختار کنايه ‏آميزی ايجاد کرده اند تا به بررسی زندگی يک زن جوان در دوران معاصر بپردازند. آنها در اين کار از امير کوستاريکا زيرکانه تر عمل کرده اند، ‏کيشلوفسکی و پیزیویچ عامل های محرک سياسی را پرداخت به جنبه های روانکاوانه کنار زده اند. ‏


زندگی دوگانه ورورنيک درباره دو زن جوان است، ورونيک که در فرانسه زندگی می کند و ورونيکا که ساکن لهستان است. هر ‏دوی آنها در يک زمان متولد شده اند و در شرايطی مشابه با هم بزرگ شده اند، ولی همديگر را نمی شناسند، حداقل به شکل ‏خودآگاه هم را نمی شناسند. ورونيکا يک موزيسين است، خواننده با استعدادی است که در ميانة کنسرت از دنيا می رود. در همان ‏لحظه، ورونيک مشغول عشق بازی است و ناگهان احساس می کند چيزی را از دست داده است.

 

او بدون اين که بداند چرا يا ‏توضيحی برای کارش داشته باشد درس آوازش را رها می کند. داستانی که بعد از اين اتفاق می آيد درباره چگونگی عاشق شدن ‏ورنيک به مردی خيمه شب باز و نويسنده است. به نظر می آيد ورونيک با اينکه فقط يک بار مرد را در اجرای مدرسة بچه ها ‏ديده است، می داند چطور مرد خودش را به او می رساند. در حين اينکه روابط آنها گسترش می يابد، ورونيک به اين دانش می ‏رسد که گويی به صورت خودآگاه می تواند پيش بينی حوادث و احساساتش را بکند، گويی او يک زندگی ديگر نيز داشته است.

 

‏در اواخر فيلم، خيمه شب باز عکسی پيدا می کند که اعتقاد دارد عکس ورونيک در سفر خارکف است، ولی آن عکس متعلق به ‏ورونيکا است. در نهايت درکی از وجود ورنيکای ديگر ايجاد می شود. نويسنده ها اين دو زن را از پس ظواهر بهم ارتباط می ‏دهند. هر دو به پدرشان نزيدک هستند، هر دو مادرشان را در دوران کودکی از دست داده اند و هر دو دارای استعداد موسيقی ‏هستند.‏
از نظر ساختار، ادراک وجود يک همزاد درماتيک باعث می شود تماشاگر و شخصيت به بازتابی از شخصيت نگاه داشته باشند. ‏استفاده از همزاد يک ابزار برای ايجاد فاصله است. سئوال اين است که فيلم زندگی دوگانه ورونيک به چه منظور از کنايه استفاده ‏می کند؟ ورونيک دختری سر زنده، زيبا و جذاب است.

مثالی از نيروی مثبت در زندگی. در همين بين ورنيکا که همزاد اوست، ‏به ناگاه در خارکف می ميرد. گويی کشيلفسکی و پیزیویچ دارند از دست رفتن و ترس از دست دادن را بررسی می کنند و به ‏ضرورت، ترس از مرگ را از طريق زنی جوان و جذاب به نمايش می گذراند. با ايجاد يک همزاد برای او، نويسنده به ‏ديالکتيکی درباره زندگی و مرگ می پردازند، برای اين کار تفسيری بر کيفيت زندگی می دهد. برای ورونيک زندگی کردن يعنی ‏عشق ورزيدن و به خاطر سپردن ورونيکای ديگر، ورونيکايی که نمايندة انباشت از دست دادنها در زندگی خودش است.‏


خوانشی ديگری که از ساختار می توان انجام داد اين است که آن را راهی برای هدايت وقايع در نظر گرفت. زمانی که ورونيک ‏متوجه می شود چه اتفاقی برای ورونيکا افتاده است، می تواند از خودش محافظت کند. بازتاب اين نگاه احتياط آميز به خود، در ‏مرد خيمه شب باز هم ديده می شود ـ او عروسکی هايی از ورنيکا و ورونيک ساخته است، اما به ورونيک می گويد فقط زمانی ‏از عروسک دوم استفاده می کند که اولی در طول اجرا آسيب ببيند. هنرمند، که در اينجا مرد خيمه شب باز و نويسنده است، به ‏اندازة خود ورونيک احتياط به خرج می دهد.‏


فیلم زندگی دوگانه ورونيک منظور را می رساند، اما فقط يکی از مثالهای ساختار کنايه آميز است. کارهای کيشلوفسکی معمولاً از ‏نظر سختار شکلی کنايه آميز دارند. فيلمهای سفيد و فيلمی درباره عشق قدرتمندتر هستند، چون از ساختار کنايه آميز استفاده می ‏کنند. اما در هر صورت کریستوف کيشلوفسکی با ظرافت و زيرکانه تر از ساير نويسنده ها و کارگردانهای اروپای مرکزی و سینمای جهان، کنايه را در ‏آثارش به کار می برد.‏(سیارک)

نظرات

در ادامه بخوانید...

بهترین فیلم‌های آل پاچینو بخش اول

در

آل پاچینو

همه ما نسلی از بهترین فیلم‌ های هالیوودی را بخاطر داریم. آل پاچینو و رابرت دنیرو یکه‌تاز میدان بودند و با فیلم‌هایی در دهه هفتاد میلادی به روی پرده سینمای جهان رفتند، بازیگرانی چون این دو را شناخته و برای همیشه در خاطر خواهیم داشت. شاید دهه هفتاد میلادی سکوی پرتابی برای این بازیگران بزرگ به حساب بیاید، اما روند موفقیت آنها محدود به این یک دهه نبوده و درحقیقت تا چندین سال بعد نیز در فیلم‌هایی نقش آفرینی کرده‌اند که بدل به آثاری ماندگار در دنیای سینمای هالیوودی شده است. در این مقاله قصد داریم ده مورد از فیلم‌ های یکی از این بازیگران را که به عقیده rottentomatoes جزء ده فیلم برتر این بازیگر هستند را بررسی کرده و نگاهی به آنها بیندازیم. این بازیگر آل پاچینو است. با سیارک همراه باشید. زیر عنوان هر فیلم امتیازی که توسط rottentomatoes به آن اختصاص داده شده است نیز ذکر شده است. از دهمین مورد شروع می‌کنیم:

 

 

فیلم دنی براسکو

دنی براسکو

فیلم دنی براسکو با بازی آل پاچینو Donnie Brasco

با امتیاز 88 از 100

تا سال 1997، آل پاچینو را بیشتر با فیلم‌هایی می‌شناختیم که در آنها به نبرد بی‌پایان قانون با گروه‌های خلافکاری سازمان‌یافته و چالش‌هایی که دراین مسیر پیش می‌آمد، اشاره می‌شد و درحقیقت این، درون‌مایه اصلی فیلم‌هایی بود که او در آنها به ایفای نقش می‌پرداخت، اما فیلم دنی براسکو (به کارگردانی مایک نول) یک تغییر و نوآوری اساسی در این سبک فیلم‌های بوجود آورد و با امضایی که به نام خود داشت، آل پاچینو را نیز وارد دنیایی دیگر کرد.

این فیلم که براساس داستانی واقعی تولید شده است، روایت زندگی مأمور اف بی آی، جوئی پیستون (با بازی جانی دپ) و تلاش دردناک و بی‌وقفه او برای پی بردن به رازها و زد و بندهای یک گروه مافیایی و درنهایت فراهم آوردن مدارکی برای دادگاهی کردن آنها است. جوئی برای دست‌یابی به هدف خود حتی حاضر می‌شود رفاقتی با یکی از اعضای این باند خلافکاری، به نام لفتی روگیرو (با بازی آل پاچینو) به هم بزند.

رفاقتی که لفتی فریب ظاهر آن را می‌خورد و درنهایت جان خود را به خاطر این کار نا عاقلانه‌اش از دست می‌دهد. باوجود اینکه فیلم داستان بسیار تأثیرگذاری را روایت کرده و تکنیک‌های سینمایی درآن به زیبایی هرچه تمام‌تر از آب درآمده است، بسیاری از منتقدان، ماندگاری این اثر را مدیون بازی زیبای آل پاچینو درآن می‌دانند.

 

 

 

فیلم بوی خوش زن

فیلم بوی خوش زن

فیلم بوی خوش زن با بازی آل پاچینو Scent of a Woman

با امتیاز 88 از 100

بوی خوش زن فیلمی بود که درنهایت توانست جایزه اسکار را برای آل پاچینو به عنوان بهترین بازیگر مرد، به ارمغان بیاورد. جایزه‌ای که پیش از این نیز آل پاچینو چهار بار نامزد دریافت آن شده بود و البته در کسب آن ناکام مانده بود. ازجمله فیلم‌هایی که پاچینو بخاطر ایفای نقش در آنها نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شده بود، می‌توان به قسمت دوم سری فیلم‌های پدرخوانده و بعد از ظهر سگی اشاره کرد.

با نگاهی به بازی آل پاچینو در این فیلم‌ها می‌توان روی این اتفاق نظر داشت که این جایزه کمی دیر نصیب وی شده و شاید بخاطر آن نقش‌آفرینی‌ها نیز می‌شد این جایزه را به این بازیگر بزرگ داد،

با اینحال دیگر در این نکته هیچ شکی نمی‌توان داشت که بوی خوش زن به کارگردانی مارتین برست، بخش اعظم موفقیت خودرا مدیون بازی بی‌نظیر آل پاچینو بود. داستان این فیلم درباره یک دانشجوی کم سن و سال (با بازی کریس او دونل) است که برای گذران زندگی خود نیاز به درآمد دارد و درنهایت کاری پیدا می‌کند.

این کار نگهداری و مواظبت از یک افسر بازنشسته ارتش آمریکا است که اکنون بینایی خود را از دست داده و دائم‌الخمر است (با بازی آل پاچینو). البته انتقادهایی نیز به این فیلم وارد شده که به ذکر یکی از آنها اکتفا می‌کنیم: راجر ابرت درخصوص این فیلم گفته: «زمانی که به سکانس پایانی فیلم می‌رسیم، همان چیزی را می‌بینیم که در اینگونه فیلم‌ها انتظارش را می‌رود. درحقیقت ما درطول فیلم شاهد بزرگ شدن نوجوانی هستیم و درنهایت هم این اتفاق رخ می‌دهد. اما برای رسیدن به سکانس پایانی و اتفاقی که در آخر فیلم می‌افتد، می‌شد مهارت بیشتری به خرج داد و از قدرت تصویرپردازی بیشتری بهره گرفت.»

 

 

 

فیلم صورت‌ زخمی

فیلم صورت زخمی

فیلم صورت‌ زخمی با بازی آل پاچینو Scarface

با امتیاز 82 از 100

کارگردان صورت‌زخمی، برایان دی‌پالما، با الهام گرفتن از نسخه قدیمی‌تر این فیلم که درسال 1932 و توسط هاوارد هاوکس و ریچارد روسون به روی پرده رفته بود، اقدام به تولید این فیلم کرد. نسخه قدیمی‌تر این فیلم البته چیزی جز یک داستان خطی و یک پیام اخلاقی در پایان فیلم نداشت، حال‌آنکه برایان دی‌پالما با ساخت درامی هیجان‌انگیز از زندگی تونی مونتانا، داستان این فیلم را به سطحی بالاتر رساند و برای علاقه‌مندان به این سبک، حرف‌های زیادی برای گفتن داشت.

صحنه‌های خشونت‌آمیزی که در فیلم صورت زخمی به چشم می‌خورد، باعث شد که نظر منتقدان درباره آن متفاوت باشد و درزمانی که فیلم به روی پرده‌های سینما رفت، مدتی طول کشید تا بتواند جای خود را در میان عامه مردم پیدا کند. البته زمانی که این اتفاق افتاد، فیلم بدل به یک اثر موفق شد و فروش چشمگیری داشت.

درنهایت، بیشتر منتقدان هم به این نتیجه رسیدند که بیشتر اظهارنظرهای منفی درباب این فیلم، درحقیقت کم‌لطفی است و آن را به عنوان یک اثر ماندگار سینمای جنایی دهه هشتاد میلادی پذیرفتند. وینسنت کنبی، منتقد نیویورک تایمز یکی از معدود کسانی بود که درهمان ابتدای اکران فیلم به تحسین این اثر سینمایی پرداخت. با هم نگاهی به نظر او درباره فیلم بیندازیم: «جو حاکم بر فیلم صورت زخمی به هیچ‌وجه خنده‌دار نیست و صرفاً جهت سرگرم کردن تماشاگران ساخته نشده است.

همه چیز نشان از غم‌انگیز بودن زندگی و پوچی آن دارد؛ هرچیزی که در زندگی بدست می‌آید روزی از دست خواهد رفت و هر صعودی با سقوطی ناگزیر همراه است. در صورت‌زخمی این سقوط بسیار ترسناک است و تماشاچی فیلم با تمام وجود آن را احساس می‌کند و از دیدنش به وحشت می‌افتد.»

 

 

 

فیلم سرپیکو

فیلم سرپیکو

فیلم سرپیکو با بازی آل پاچینو Serpico

با امتیاز 90 از 100

نخستین باری که آل پاچینو نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد اسکار شد، بخاطر بازی در سرپیکو بود. فیلمی که سیدنی لومت کارگردانی آن را به عهده داشت. درحقیقت این شروعی بود بر مطرح شدن نام آل پاچینو در مراسم اسکار میان سال‌های 1972 تا 1975 که چند باری نامش به عنوان نامزد دریافت این جایزه مطرح شد.

ناگفته نماند که این فیلم فاصله زیادی با شاهکارهایی دارد که آل پاچینو در دهه هفتاد به ایفای نقش در آنها پرداخت، اما نکته‌ای که درخصوص این فیلم وجود دارد این است که بسیاری از استعدادهای بالقوه آل پاچینو در امر بازیگری دراین فیلم به عرصه ظهور رسید و همه با تمام وجود دیدند که پاچینو بازیگری قابل است.

البته نکته‌سنجی کارگردان این فیلم، لومت و نیز فیلمنامه خوب آن که مشترکاً به قلم والدو سالت و نورمن وکسلر نوشته شده بود نیز در این ایفای نقش پاچینو تأثیر بسزایی داشتند. داستان فیلم سرپیکو الهام گرفته از زندگی واقعی یک افسر پلیس نیویورک آمریکا است که در تلاش برای ریشه کن کردن فساد حاکم بر روابط میان پلیس و باندهای خلافکاری است؛ تلاشی که درنهایت به تهدیدی برای جان این افسر پلیس وظیفه‌شناس بدل می‌شود.

کلین موریس یکی از منتقدانی بود که بشدت تحت تأثیر این فیلم قرار گرفت. اودرباره این فیلم گفت: «یکی از بهترین فیلم‌هایی بود که دردوران ما به روی پرده رفت. سرپیکو فیلمی است که در آن می‌توانید پاچینوی واقعی را مشاهده کنید و از بازیش لذت ببرید. این فیلم بشدت تأثیرگذار است.» 

 

 

 

فیلم بی‌خوابی

فیلم بی خوابی

فیلم بی‌خوابی با بازی آل پاچینو Insomnia

با امتیاز 92 از 100

آل پاچینو در دوران بازیگری خود، نقش‌های زیادی را به عنوان افسر پلیس ایفا کرده است، اما هیچ‌یک از این نقش‌ها به پیچیدگی نقش ویل دورمر در فیلم بی‌خوابی نبوده است: افسری که عذاب وجدانی از گذشته با خود به دنبال دارد و همین گذشته‌اش است که در مواقع بحرانی اورا مضطرب می‌کند.

داستان فیلم درمورد همین افسر پلیس است که برای پیگیری مأموریتی که به او محول شده است، لوس آنجلس را به مقصد مکانی دورافتاده در آلاسکا ترک می‌کند. ویل دورمر در آلاسکا پیگیری یک پرنده قتل مشکوک را بعهده دارد و با مرگ همکارش و بی‌خوابی که در این مکان به سراغش آمده است، شرایطش به مراتب دشوارتر از پیش می‌شود. کارگردانی این فیلم به عهده کریستوفر نولان بود و بازیگران با استعداد دیگری گه در کنار پاچینو در این فیلم به ایفای نقش پرداختند

(ازجمله هیلاری سوانک، مارتین دونوان و البته رابین ویلیامز که در نقش عجیب و غریب‌ترین نویسنده دنیای سینما در این فیلم به ایفای نقش می‌پردازد) و همه این عوامل دست به دست هم داده تا این فیلم را بدل به اثری ماندگار کنند. بی‌خوابی، درزمان اکرانش توانست فروشی صد و سیزده میلیون دلاری داشته باشد. منتقدان بسیاری به تحسین این فیلم پرداخته‌اند، از آن جمله‌اند اندرو او هیر که با هم نگاهی به نظر او درباره این فیلم می‌اندازیم: «این فیلم گواهی براین ادعا است که هنوز هم می‌توان به فیلم‌های عامه‌پسندتر جلوه‌ای دیگر داد و امضای شخصی خودرا بر آن نهاد. ایفای نقش بازیگران در این فیلم از مهمترین عوامل موفقیت آن است.» (سیارک)

این مقاله ادامه دارد...

نظرات

در ادامه بخوانید...