ولادی وستوک ، هاربین ، پاریس
در آوریل 1983، زمانی که یول براینر بازیگر در یک تور در سانفرانسیسکو بود، به پزشکان مراجعه کرد و آنها متوجه شدند که او سرطان ریه دارد. یول به شدت سیگاری بود و روزانه 3 بسته سیگار می کشید.این بیماری قابل درمان نبود، پیشرفت کرد، متاستازها قبلاً نخاع را تحت تأثیر قرار داده بودند. این بازیگر درد وحشتناکی را تجربه کرد، اما به اجرای خود ادامه داد. و هیچ کس جز شرکای صحنه اش از عذابی که او تجربه می کرد نمی دانست.
پس از مرگ یول برینر، پیام کوتاه او درباره مضرات سیگار که اندکی قبل از مرگش به دستور موسسه ملی سرطان فیلمبرداری شده بود، بارها در تلویزیون تکرار شد. او که جلوی دوربین تلویزیون نشسته بود، گفت: «الان مردهام فقط به این دلیل که زیاد سیگار میکشیدم، بنابراین به هرکسی که الان مرا میبیند میگویم: سرنوشت را تکرار نکن. اکنون که مرگ من مشخص شده است به شما هشدار می دهم: سیگار نکشید. هر چیزی جز سیگار کشیدن اگر می توانستم به عقب برگردم و سیگار را ترک کنم، دلیلی برای بحث درباره سرطانم وجود نداشت. من در این مورد مطمئن هستم."
این اجرا اولین بار در روز مرگ یول براینر، 10 اکتبر 1985 روی پرده ها ظاهر شد.پس از مرگ این بازیگر ، یک پیام ویدئویی منتشر شد که در آن یور براینر اعتراف میکرد که بیماری وی حاصل سالها سیگار کشیدن است و یوری براینر بینندگان را ترغیب می کند که این عادت بد را ترک کنند.
در 14 سپتامبر 2005، در ولادی وستوک، در نمای خانه شماره 15 در خیابان آلئوتسکایا، یک پلاک یادبود به یاد يول براينر نصب شد.ستایشگران استعداد یول برینر پابلو پیکاسو، سالوادور دالی، خوان کارلوس پادشاه اسپانیا، کنستانتین پادشاه یونان و پادشاه اردن شاه حسین بودند.
فیلم به طور غیرمستقیم مشخص می کند چه کسی شخصیت اصلی داستان است
چرا به مدت 25 سال ، رستگاری در شاوشنگ بهترین فیلم تاریخ سینما محسوب می شود. چه چیزی در مورد Shawshank Redemption بزرگ است؟
آیا داستان فیلم رستگاری در شاوشنگ واقعی است
ویدا ویدافیلم افسانه ای رستگاری در شاوشنک ، برنده چندین نامزدی اسکار و گلدن گلوب، موسیقی متن عالی و جذاب، هنوز جوان (نسبتا) مورگان فریمن. بانکدار موفق اندی دوفرین به قتل همسر خود و معشوقش متهم شده است. زمانی که در زندانی به نام شاوشنک میرود، با بیرحمی و بیقانونی حاکم بر دو طرف شبکه مواجه میشود. هرکس به این دیوارها بیفتد تا آخر عمر برده آنها می شود. اما اندی، مسلح به ذهنی پر جنب و جوش و روحی مهربان، از تحمل حکم سرنوشت امتناع می ورزد و شروع به توسعه یک نقشه فوق العاده جسورانه برای آزادی خود می کند. قهرمان این فیلم چنان ترکیبی از کیفیت ها - چه خوب و چه بد - را به نمایش می گذارد که تصور آن دشوار است. در ابتدای فیلم، او با انکار گناه خود در قتل، به شاوشنک میافتد و با ساکنان غیردوستانه آن درگیری را آغاز میکند. چند سال اول برای او فوق العاده سخت است، او را مورد ضرب و شتم، آزار و اذیت قرار می دهند و در این زندان است که تبدیل به یک جنایتکار واقعی می شود. اما در عین حال مهربانی از روحش خارج نمی شود و دوستان واقعی پیدا می کند. نمی توان زندگی در زندان را سنجیده و زودگذر خواند، اما اکنون، زمان زیادی می گذرد و همان رستگاری در شاوشنک آغاز می شود! چه کسی فکر می کرد که اندی دوفرین چنین نقشه فرار حیله گرانه و غیرقابل تصوری را ارائه کند - او بود که من را در این فیلم خوشحال کرد. لحظات کاملاً باورنکردنی وجود داشت که باعث شد من با تمام صورتم لبخند بزنم، سپس تقریبا گریه کنم، که برای من بسیار معمولی است. مورگان فریمن، صداپیشگی و گویندگی او باعث میشود که صدای او به شدت افزایش یابد. تیم رابینز (همان اندی) نمی توانم بگویم که من را تسخیر کرد، اما مطمئناً به یاد دارم. به هر حال، او اکنون یک کارگردان و تهیه کننده بسیار محبوب است). توجه: من که عاشق جنایت و رویه (+ کمی ملودرام) بودم، متوجه شدم که وکیل در ابتدای فیلم (صحنه محاکمه اندی دوفرین) تپانچه ای را که مظنون از آن شلیک کرده بود، در دست داشت. با دست خالی! حتی بدون کیف مدارک و دستکش! اوه نه نه نه!۱۴۰۰/۸/۱۵
Barbi 117 اگر واقعاً شروع به نوشتن نقد رستگاری در شاوشنک می کنید، پس با فیلمی که تقریباً در همه لیست ها جایگاه اول را دارد آشنا می شوید . سخت است که بگوییم چرا این فیلم خاص در صفحه اول، و چه چیزی در imdb است. شخصیت اصلی این فیلم اندی دوفرین است که به دو حبس ابد محکوم می شود که انگار یکی کافی نیست. اما نکته اصلی این است که او در واقع مقصر نیست. از همان ابتدا زندگی در زندان افتضاح بوده، او را مورد ضرب و شتم، قلدری، شکنجه قرار می دهند. اما اندی نمی شکند، او تحمل می کند، غلبه می کند. از نظر روحی هیچ کس نتوانسته او را بشکند و این مهمترین چیز است. شخصیت اندی به همه افرادی که این فیلم را تماشا میکنند نشان میدهد که در زندگی، هر چقدر هم که گاهی اوقات بد باشد، اگر اراده قوی، دوستان و سرگرمی داشته باشید، میتوان زمانها و موقعیتهای سختی را پشت سر گذاشت و شکست نخورد.۱۴۰۰/۸/۱۵
Yamary 83من فیلم را خیلی دوست داشتم. چندین بار بررسی کردم. تیم رابینز به خوبی اندی دوفرین را بازی کرد، به نظر من، این دقیقا همان چیزی است که این شخصیت باید می بود: ساکت، گوشه گیر، آرام، متعادل. اما در درون او جسور و شجاع است. مورگان فریمن، زندانی عالی ایرلندی است. مردم تمایل دارند ترس های خود را پنهان کنند و عدم آزادی خود را نپذیرند. و باز هم یک استعاره: زندانیان شاوشنگ به شوخی می گویند: "ما اینجا همه بی گناهیم." طولانی، چه راه رهایی کوتاه باشد، چه آسان، چه دشوار، اما بدون ایمان و امید غیرممکن است که روزی آن سرخوشی بینظیری را که قهرمان مورگان فریمن در این باره میگوید، فقط یک انسان آزاد احساس میکند. و اگر ایمان و امید وجود داشته باشد، آنگاه هرکسی میتواند خود را رها کند، و نه فقط از شاوشنگ ، بلکه از ترس درونی خود فرار کند. رستگاری را احساس کنید و نجات پیدا کنید، زیرا عنوان اصلی این فیلم درخشان "رستگاری در شاوشنگ" است.۱۴۰۰/۸/۱۵
ویدا ویدافیلم درمانی با رستگاری در شاوشنگ The Shawshank Redemption (1994) به کارگردانی فرانک دارابونت. حتی اگر در موقعیتی کاملاً ناامید کننده، با ظلم، خشونت و پرخاشگری قرار بگیرید، می توانید جریان را به نفع خود تغییر دهید. شما فقط باید به دقت فکر کنید و مشخص کنید که دقیقاً چه چیزی باید به عنوان اساس استراتژی خود در نظر گرفته شود. قهرمان فیلم از ذهن خلاق و مهربانی روحی خودش استفاده کرد. خلق فرانک دارابونت به هر بیننده ای کمک می کند تا نور انتهای تونل را ببیند.۱۴۰۱/۱/۱۹
ویدا ویدا فیلم درمانی با فیلم فرشته ای سر میز من"، 1990، نیوزلند، استرالیا، بریتانیا، ایالات متحده آمریکا، به کارگردانی جین کمپیون داستان دختری با استعداد که به دلیل تشخیص نادرست به کلینیک روانپزشکی فرستاده می شود چندان آسان نیست اما در عین حال میتواند از یک اختلال افسردگی خلاص شود. این فرصتی را برای دیدن نور در انتهای تونل برای کسانی که تقریبا امید خود را از دست داده اند و آماده تسلیم شدن هستند، فراهم می کند. کارشناسان «فرشته سر میز من» را برای تماشای افرادی که افسرده و ناامید هستند، که از تغییرات و هرگونه تغییر در محیط می ترسند، توصیه می کنند.۱۴۰۱/۱/۱۹
ویدا ویدافیلم درمانی با فیلم «مردم معمولی» محصول 1980 آمریکا به کارگردانی رابرت ردفورد تماشای این فیلم بسیار دشوار است، اما به گفته کارشناسان، به دلیل تجزیه و تحلیل عمیق علل فاجعه ای که در یک خانواده اتفاق افتاده است، می تواند به مقابله با روان رنجوری اضطرابی کمک کند. علاوه بر این، هر فردی میتواند راههای خروج از بحران را امتحان کند و از آن در زندگی خود استفاده کند. ۱۴۰۱/۱/۱۹
ویدا ویداعلیرغم این واقعیت که بسیاری از روانشناسان به طور فعال از فیلم درمانی در عمل استفاده می کنند و توصیه می کنند نه تنها فیلم هایی با پایان خوش را تماشا کنید، آنها هشدار می دهند که تماشای فیلم یک دارو نیست، بلکه تنها بخشی از درمان است. درست مانند کتاب درمانی - درمان با کتاب، که حواس را از خواندن اخبار منحرف می کند و به شما امکان می دهد زندگی خود را تجزیه و تحلیل کنید.۱۴۰۱/۱/۱۹
در ادامه بخوانید...
JamesEluro 464تاریخ تاریک جفری اپستاین. چه چیزی پشت ثروت یک میلیونر متهم به جنایات جنسی نهفته است؟ اواخر دهه نود و آغاز دهه 2000 تعداد زیادی فیلم باشکوه و باکیفیت به ما داد که تا به امروز هر بار مرور می کنیم و لذت می بریم، مسیر سبز به کارگردانی فرانک دارابونت تنها یکی از این فیلم هاست. و من نیز اخیرا آن را بررسی کردم. این فیلم بر اساس رمان مایل سبز اثر استیون کینگ ساخته شده است. نقش اصلی را تام هنکس افسانه ای بازی کرد که مدت هاست به عنوان یکی از بهترین بازیگران کاریزماتیک و با استعداد در لیست هالیوود قرار گرفته است. وقایع فیلم در سال 1935 اتفاق می افتد، تام نقش رئیس بلوک محکوم به اعدام به نام پل اجکامب را بازی کرد. کار خوشایندترین نیست، زیرا هر روز باید با شخصیت های منزجر کننده ای روبرو شوید که در سلول های زندان نشسته اند، اگرچه همه این شخصیت ها منزجر کننده نیستند، برخی از آنها افراد کاملاً عادی به نظر می رسند، اما هرگز نمی دانید آنها به چه فکر می کنند. این افراد هنوز مرتکب قتل می شوند و پل نیز مشکلات سلامتی دارد. همه چیز تغییر می کند وقتی یک روز غول جان کافی (مایکل کلارک دانکن) را به زندان می آورند و از آن لحظه به بعد، زندگی بسیاری برای پل و همکارانش در محل کار تغییر می کند. فضای فیلم در سطح بالایی حفظ می شود، بلوک زندان، سلول ها، زندانیان - آفتاب به حداقل می رسد، اما این به فیلم فضای تاریک آن را می دهد. این فیلم را می توان به یک درام نسبت داد، به یک درام عمیق تر و پرمعناتر، از آنجایی که فیلم به چندین جنبه مهم زندگی می پردازد، فیلم دارای لحظات خنده دار و لحظات غم انگیز و لحظات ناخوشایند است. هر شخصیت شخصیت منحصر به فرد خود را دارد، به خصوص زندانبانان. از این میان، مایکل کلارک دانکن (در آرامش باش)، مایکل جتر، که نقش ادوارد دلوکروا را بازی کرد، موش رام را، سم راکول، را رام کرد. در میان نگهبانان، این البته تام هنکس است، تام بازیگر بزرگی است، بیش از یک بار من در این مورد متقاعد شده ام. او در این فیلم ارتباط خاصی با جان کافی داشت، در شرکای او: دیوید مورس، بری پپر، جفری دمون، جیمز کرامول و البته بدترین شخصیت پرسی با بازی داگ هاچیسون است. در میان بازیگران زن - بانی هانت، که نقش همسر پل و پاتریشیا کلارکسون، که نقش همسر بیمار نگهبان (جیمز کرامول) را بازی کرد. با وجود مدت زمان بسیار طولانی فیلم، فیلم خسته کننده به نظر نمی رسد و شما را در تعلیق نگه می دارد، تماشای شخصیت ها جالب است. پایان فیلم مسیر سبز نیز شما را بسیار به فکر فرو می برد و تامل زیادی را پشت سر می گذارد و در عین حال شما را کمی وحشت زده می کند. مسیر سبز شاهکاری است که دیگر هرگز نخواهد بود، فیلمی که در فهرست طلایی سینما قرار گرفته است. ۱۴۰۱/۷/۲۹
صالح نوشتن نقد برای این فیلم بسیار دشوار است زیرا باید آن را ببینید. این یکی از احساسی ترین و قدرتمندترین فیلم های تاریخ سینماست که به شایستگی در زمان نگارش نقد در رتبه اول رتبه بندی قرار گرفته است. قطعاً تصویر موفقیت خود را مدیون منبع اصلی است. این اثر بر اساس نویسنده مشهور استیون کینگ ساخته شده است. اما گرفتن منبع اصلی فقط یک پایه است، شما همچنین باید آن را به درستی پیاده سازی کنید، و سازندگان با این کار بسیار عالی عمل کردند. من دراماتورژی را شایستگی اصلی نوار می دانم. من معتقدم و فکر میکنم خیلیها هم قبول دارند که ایجاد غم و اندوه شدید بسیار دشوارتر از لبخند زدن است. برای این کار باید روی کاراکترها کار زیادی انجام دهید تا بخواهند همدلی کنند و داستانی شایسته بسازند. و با این دو جنبه، فیلم گرین مایل هیچ مشکلی ندارد. کارگردان فیلم مسیر سبز با استفاده از حرکات خوب و کنار گذاشتن جزئیات در کنار هم توانسته است داستان را به شیوه ای درست به روی پرده بیاورد. کار سه ساعت پیش می رود و در این مدت موفق می شویم وارد جزئیات شخصیت ها شویم و احساسات آنها را حس کنیم. و چیزی که کم اهمیت نیست این است که در طول اکشن اطلاعات جدید بیشتری می آموزیم و فقط در انتهای فیلم کل پازل را جمع آوری می کنیم و تصویر کاملی از اتفاقات را می بینیم. من واقعاً می خواهم از بازیگران تمجید کنم. همه زندانیان و نگهبانان کار بزرگی انجام دادند. برخی از آنها زمان زیادی نداشتند، برخی از آنها در سراسر نوار می درخشیدند، اما همه خوب بازی کردند و شما آماده تماشای بی وقفه آنها هستید. اما همچنان قوی ترین بازی توسط مایکل کلارک دانکن و تام هنکس ارائه شد. در این کار آنها برابری ندارند و فقط شایسته تشویق هستند. و در خاتمه، جنبه دیگری که در مورد نکات مثبت تصویر اعمال می شود، بیانیه نویسندگان است. سازندگان به طرز ماهرانه ای با ما در مورد ظلم و ستم جهان، از عدالت و مبارزه صحبت می کنند. و موضوع زندگی و مرگ نیز که باعث احترام می شود. و بعد از تماشا، قطعاً چیزی برای فکر کردن خواهید داشت و شاید حتی در نگاه خود به زندگی تجدید نظر کنید. این فیلم بدون شک یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینماست. اگر هنوز فیلم مسیر سبز را ندیده اید، حتما آن را ببینید. نمی ترسم بگویم این شاهکاری است که شما را به جادوی سینما معتقد می کند.۱۴۰۱/۷/۳۰
سمانه فیلم مسیر سبز که مورد علاقه میلیون ها نفر از خبره های سینما است، در مورد یک داستان شگفت انگیز می گوید که در داخل دیوارهای یک زندان برای جنایتکاران به خصوص خطرناک رخ داده است، که سرنوشت آنها قبلاً یک نتیجه قطعی است و مشمول حداکثر مجازات ممکن است. صحبت در مورد داستان فیلم بیهوده است، زیرا تعداد زیادی از خوره های سینما با فیلم مسیر سبز آشنا هستند . اما غیرممکن است که به بازیگران ایدهآل که به طرز شگفتانگیزی انتخاب شدهاند توجه نکنید. هر هنرمند در جای خود قرار دارد و به طرز شگفت انگیزی شرکا را تکمیل می کند و تجسم فیلمی خیره کننده از کتاب عرفانی استیون کینگ را تشکیل می دهد. البته بازیگرانی چون تام هنکس، داگ هاچیسون، سم راکول و البته مایکل کلارک دانکن باورنکردنی شایسته ذکر ویژه هستند. شخصیتی که او بازی می کند آنقدر صمیمانه و صادق است که با دیدن عذاب او روی پرده، نمی توان جلوی اشک را گرفت. و درک این موضوع که جهان خیلی زود چنین هنرمندی را از دست داد، ما را وادار می کند تا با فراز و نشیب های قهرمان در مسیر طرح نوار همدلی مضاعف کنیم. تنظیم موسیقی، کار دوربین، کار فوق بازیگران اثری فوق العاده مهربان، صمیمانه و سینمایی را ایجاد کرد که نسل ها دوستش داشتند. همچنین تعجب آور است که کارگردان تصویر، فرانک دارابونت، که فیلم محبوب دیگری را به نام "رستگاری در شاوشنک" فیلمبرداری کرد، توانست فقط با دو اثر خود این دنیا را کمی بهتر کند و به او زیبایی بی سابقه و انسان گرایانه بدهد. «مایل سبز» فیلمی افسانهای درباره مهربانی، صداقت و وقار است، درباره مولفههای مهم زندگی که بهترین ویژگیهای انسانی را در ما شکل میدهند.۱۴۰۱/۷/۳۰
Reno 288مسیر سبز. درام معمایی بر اساس رمانی به همین نام اثر استیون کینگ. فیلم مسیر سبز اگر بازیگران فوق العاده ای نداشت شاهکار نمی شد. تام هنکس بزرگ که نقش اصلی نگهبان پل انگکومب را بازی می کرد، تصویر یک رئیس جدی و مسئولیت پذیر را بسیار دقیق منتقل می کرد. بگذارید نقش چندان روشن نباشد، اما بدون آن فیلم چنین معنای عمیقی نخواهد داشت. مایکل کلارک دانکن یکی از نقش های مهم این فیلم را بازی کرد - جان کافی. تصور بازیگر دیگری در این نقش واقعا سخت است. بازیگر آنقدر به این نقش عادت کرد که در طول فیلم برای غول سیاه بزرگ با چشمان کودکانه متاسف شدم. جای تعجب نیست که نقش او شایسته دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد. همچنین در فیلم دو نقش وجود دارد که شما را با جان و دل احساس خشم و نفرت می کند. قاتل ویلیام وارتون با بازی سام راکول بسیار عالی بازی کرد. زمانی چنین احساساتی را در من برانگیخت. یک حرامزاده ذاتاً، یک وارتون خطرناک و زننده فیلم را احیا می کند. او در زمان اسارت به بهترین شکل ممکن زندگی می کند. نقش دوم بی رحمانه و شرور را بازیگر داگ هاچینسون بازی کرد. نگهبان جوان پرسی وتمور، یک سادیست و روانی. او تمام مایل را خشمگین می کند و بیننده را بیشتر آزار می دهد. پرسی که مرتب شانه شده، اتو کشهده، تنها رویای یک چیز را در سر می پروراند، تا ببیند چگونه زندانیان در صندلی برقی می میرند. "مسیر سبز" یک شاهکار 3 ساعته است. حتی یک نفر هم در پایان جلوی اشک خود را نمی گیرد. اگر فرصت داشتم تمام جوایز دنیا را می دادم. همه باید آن را تماشا کنند، زیرا این یک کلاسیک در حال مرگ نیست. و حتی در حال حاضر، همه فیلم های جدید ،شبیه ساخته های بزرگ دارابونت نیستند. فیلم مسیر سبز آمیزه ای از درام و عرفان است. وقتی فیلم را ببینید هرگز آن را فراموش نخواهید کرد.۱۴۰۱/۷/۳۰
در ادامه بخوانید...
فيلم يک خصوصيت خيلی دلنشين دارد، آن هم نقاشی بودنش است. خيلی از نماها نقاشی هستند. يک عکس هستند. يک لحظه دوست داشتنی هستند.
ساختار کنايه آميز زندگی دوگانه ورونيک
به همراه بسياری از کارگردانها و فيلمسازهای اروپای مرکزی، کريستوف کيشلوفسکی و کريستف پیزیویچ با ايجاد يک ساختار کنايه آميزی ايجاد کرده اند تا به بررسی زندگی يک زن جوان در دوران معاصر بپردازند. آنها در اين کار از امير کوستاريکا زيرکانه تر عمل کرده اند، کيشلوفسکی و پیزیویچ عامل های محرک سياسی را پرداخت به جنبه های روانکاوانه کنار زده اند.
زندگی دوگانه ورورنيک درباره دو زن جوان است، ورونيک که در فرانسه زندگی می کند و ورونيکا که ساکن لهستان است. هر دوی آنها در يک زمان متولد شده اند و در شرايطی مشابه با هم بزرگ شده اند، ولی همديگر را نمی شناسند، حداقل به شکل خودآگاه هم را نمی شناسند. ورونيکا يک موزيسين است، خواننده با استعدادی است که در ميانة کنسرت از دنيا می رود. در همان لحظه، ورونيک مشغول عشق بازی است و ناگهان احساس می کند چيزی را از دست داده است.
او بدون اين که بداند چرا يا توضيحی برای کارش داشته باشد درس آوازش را رها می کند. داستانی که بعد از اين اتفاق می آيد درباره چگونگی عاشق شدن ورنيک به مردی خيمه شب باز و نويسنده است. به نظر می آيد ورونيک با اينکه فقط يک بار مرد را در اجرای مدرسة بچه ها ديده است، می داند چطور مرد خودش را به او می رساند. در حين اينکه روابط آنها گسترش می يابد، ورونيک به اين دانش می رسد که گويی به صورت خودآگاه می تواند پيش بينی حوادث و احساساتش را بکند، گويی او يک زندگی ديگر نيز داشته است.
در اواخر فيلم، خيمه شب باز عکسی پيدا می کند که اعتقاد دارد عکس ورونيک در سفر خارکف است، ولی آن عکس متعلق به ورونيکا است. در نهايت درکی از وجود ورنيکای ديگر ايجاد می شود. نويسنده ها اين دو زن را از پس ظواهر بهم ارتباط می دهند. هر دو به پدرشان نزيدک هستند، هر دو مادرشان را در دوران کودکی از دست داده اند و هر دو دارای استعداد موسيقی هستند.
از نظر ساختار، ادراک وجود يک همزاد درماتيک باعث می شود تماشاگر و شخصيت به بازتابی از شخصيت نگاه داشته باشند. استفاده از همزاد يک ابزار برای ايجاد فاصله است. سئوال اين است که فيلم زندگی دوگانه ورونيک به چه منظور از کنايه استفاده می کند؟ ورونيک دختری سر زنده، زيبا و جذاب است.
مثالی از نيروی مثبت در زندگی. در همين بين ورنيکا که همزاد اوست، به ناگاه در خارکف می ميرد. گويی کشيلفسکی و پیزیویچ دارند از دست رفتن و ترس از دست دادن را بررسی می کنند و به ضرورت، ترس از مرگ را از طريق زنی جوان و جذاب به نمايش می گذراند. با ايجاد يک همزاد برای او، نويسنده به ديالکتيکی درباره زندگی و مرگ می پردازند، برای اين کار تفسيری بر کيفيت زندگی می دهد. برای ورونيک زندگی کردن يعنی عشق ورزيدن و به خاطر سپردن ورونيکای ديگر، ورونيکايی که نمايندة انباشت از دست دادنها در زندگی خودش است.
خوانشی ديگری که از ساختار می توان انجام داد اين است که آن را راهی برای هدايت وقايع در نظر گرفت. زمانی که ورونيک متوجه می شود چه اتفاقی برای ورونيکا افتاده است، می تواند از خودش محافظت کند. بازتاب اين نگاه احتياط آميز به خود، در مرد خيمه شب باز هم ديده می شود ـ او عروسکی هايی از ورنيکا و ورونيک ساخته است، اما به ورونيک می گويد فقط زمانی از عروسک دوم استفاده می کند که اولی در طول اجرا آسيب ببيند. هنرمند، که در اينجا مرد خيمه شب باز و نويسنده است، به اندازة خود ورونيک احتياط به خرج می دهد.
فیلم زندگی دوگانه ورونيک منظور را می رساند، اما فقط يکی از مثالهای ساختار کنايه آميز است. کارهای کيشلوفسکی معمولاً از نظر سختار شکلی کنايه آميز دارند. فيلمهای سفيد و فيلمی درباره عشق قدرتمندتر هستند، چون از ساختار کنايه آميز استفاده می کنند. اما در هر صورت کریستوف کيشلوفسکی با ظرافت و زيرکانه تر از ساير نويسنده ها و کارگردانهای اروپای مرکزی و سینمای جهان، کنايه را در آثارش به کار می برد.(سیارک)