نقد فیلم سرزمین عشایر برنده بهترین فیلم درام و بهترین کارگردانی گلدن گلوب 2021

در

فیلم سرزمین عشایر


فیلم سرزمین عشایر را نمی توان نادیده گرفت. نه منتقدان و نه تماشاگران. سال 2020 از نظر اکران و سینمای جدی آنقدر ضعیف بود که هر فیلمی به وزن  خود با طلا می ارزد. علاوه بر این ، وقتی این فیلم در ونیز جوایز طلا دریافت کرد. فکر می کنم نامزدهای اسکار بی شماری پیش روی اوست.(برنده بهترین فیلم درام و بهترین کارگردانی گلدن گلوب 2021: عشایر (با عنوان اصلی Nomadland))  

 

نقد فیلم  سرزمین عشایر  

 یک طرح دایره ای و نه یک طرح خطی در فیلم دریافت کنید

کارگردان چینی کلوئی ژائو یک فیلم جاده ای کلاسیک را در خاک آمریکا فیلمبرداری کرد. چرا کلاسیک؟  همه نشانه ها در فیلم هستند: جاده ، استعاره ای از مسیر رسیدن به زمان حال ، برخوردهای غیر منتظره ، دشواری های معتدل ، وسعت بی پایان ، مناظر خیره کننده. این قاره آمریکا است که زمینه مناسبی است و تاریخ مناسبی برای این امر دارد.

 

سرزمین فرصت های بزرگ ، سرزمین مهاجران ، سرزمین ماجراجویان شجاع ، آمریکا همیشه با عاشقانه های گستاخانه وحشی خود را جذب کرده است. فرهنگ زندگی روی چرخ ، تریلر ، وانت ، کمون جاده ای بخشی از ذهنیت آمریکایی شده است. این کشور همیشه پر از تضاد بوده است و از یک طرف ، کیش املاک و مستغلات و کلبه های بزرگ. خانه شخصی با باربیکیو حیاط خانه ، مهمانی های آخر هفته محله ، بچه هایی که در پیاده رو  دوچرخه سواری می کنند ، شیر و روزنامه صبح ها درب منزل.

 

فرانسیس مک دورمند

داستان فیلم سرزمین عشایر 

"فرن" تنها و بیکار تصمیم گرفت که هیچ چیز دیگری او را در همان مکان نگه ندارد. شوهر درگذشته ، فرزندی ندارد و کارخانه تعطیل بود. زندگی در خانه گران است اما کاری وجود ندارد. و  روح او همیشه مثل بقیه نبود. یک روح آزاد یا چیزی دیگر ، در قضاوت ها او مستقیم و در خواسته هایش صادقانه است.

 

در ادامه راه دشواری ، تغییر کار و مشکلات زندگی جاده ای است.  فرن همه چیز را تحمل می کندو احساس خوبی دارد. او به جهان اطراف می اندیشد و اصلی ترین چیزی را که به خاطر آن راهی جاده شده است ، بدست می آورد - امید به زندگی جدید. وقتی در راه با افراد شگفت انگیزی روبرو می شود ، درست مثل تنها ها ، که زندگی آنها را در گوشه و کنار پراکنده کرده است. غریبه ها در هر کاری که می توانند به او کمک می کنند ، به او گوش می دهند و او به آنها کمک می کند. هیچ فاجعه ای وجود ندارد که یک شخص تحمل آن را نداشته باشد. مهم است که بخواهید و جسور باشید. سپس همه چیز واقعاً ساده می شود. همه را در فیلم دریافت کنید.


این فیلم دارای فیلمبرداری شگفت انگیزی است و احساس خوبی دارد. جوشوا جیمز ریچاردز که پیش از این مهارت خود را در فیلم سرزمین خدا نشان داده است ، همه شانس دریافت جایزه را دارد. چشم اندازهای کویر با غروب های قرمز آن ، امواج کف آلود اقیانوس ، زمین های بایر پوشیده از برف ، جاده ای که به افق بی پایان می رود ، چهره های چروکیده و زیبای عشایر مدرن از طریق دوربین او هر آنچه فیلمسازان و قهرمانانشان می خواستند منتقل می کند . کلمات با دیدن چنین آسمانی زائد هستند.

 

فرانسیس مک دورمند

 

فرانسیس مک دورمند ، بازیگر زن خشن ، جنجالی و افسانه ای است. او خودش مانند یک عشایر بدوی است. چنین چهره هایی باید در سنگ تراشیده شوند. به نظر می رسد نامزدهای دیگری برای این نقش وجود نداشته است. یک نگاه پرسشگر آرام ، بدن قوی ، چین خوردن لب ، فرصتی برای پشیمانی برای قهرمان ایجاد نمی کند و هر احساس خوبی را با بازی فرانسیس مک دورمند در فیلم دریافت کنید.

 

او به اندازه صخره محکم است ، به اندازه دریا ، به اندازه شب بیابانی آرام است.او از خودش فرار نمی کند - به ملاقات می رود. مک دورمند از معدود بازیگران زن غربی است که می تواند همه چیز را بدون حرف و حرکات غیرضروری بازی کند. دریافت اسکار سوم البته بعید به نظر می رسد که وی برای این فیلم دریافت کند اما مطمئناً لیاقت فیلمبرداری بی نقص او را دارد.این تمام چیزی است که می خواستم بگویم. در واقع ، فیلم بسیار ساده است و  احساس خوبی دارد و این در شرایطی است که باید باشد.

 

کاروان


فیلم سرزمین عشایر تصویری از افرادی است که مانند اولین مهاجران ، شیوه زندگی خود را در حرکت و جابجایی مداوم می یابند. این نیازهای شخصی آنها نیست که آنها را مجبور می کند که به این روش عمل کنند ، بلکه شرایط خارجی زندگی است که آنها را مجبور به زندگی می کند. جاده یک مدل معمولی از آزمون است که با عبور از آن ، هر قهرمان چیزی را برای خودش می فهمد. اما ، در عین حال ، در فیلم سرزمین عشایر می توان این شی را با مدلی برابر دانست که اعتراض شخصیت هایی را نشان می دهد که آماده تحمل شیوه زندگی ارائه شده به آنها نیستند.

 

و به نظر من ، فیلم کلوئی ژائو ، بدون ادعا و هیچ دروغی ، واقعیتی را نشان می دهد که او سعی دارد آن را به بیننده منتقل کند. این یک فیلم بسیار زیبا است ، که نه تنها توسط فرانسیس مک دورماند بی نظیر ، بلکه توسط همه افراد واقعی (عشایر) که در این فیلم نقش دارند ، بازی می شود.

 

می توانید بلافاصله سعی کنید از این پیش بینی شروع کنید که فیلم سرزمین عشایر نامزد اسکار آینده است. انتظار زیادی نیست ، رقبا کم هستند. مسئله انطباق فوراً از بین می رود. بگذارید بسیاری از مشکلات اجتماعی در ایالات متحده وجود داشته باشد ، همیشه دلیلی برای حمایت و اطمینان وجود دارد که همه این مشکلات قابل حل است.

 

فرانسیس مک دورمند

 

در اینجا جاده نه تنها نقش بی زمانی را بازی می کند (به این معنی که گذشته ، حال و آینده یکی شده اند) ، بلکه نقش بی بعد را نیز ایفا می کند. جاده های شهر ، بزرگراه ها ، مناطق کویری - و هیچ یک از اینها پایان ندارد ، همه آنها با هم ادغام شده اند ، گویی که چنین سرنوشت پیشگویی و در عین حال متنوع انسانی را تشکیل می دهند. و این به دلیل روشی است که ژائو به زیبایی از ترکیب حلقه در روایت استفاده می کند و فصول را مبنا قرار می دهد: از زمستان به زمستان ، از سرما به سرما. برای همه ما ، چیزی تغییر می کند ، مستقر می شود ، اما زندگی در یک چرخه متفاوت و بی پایان ادامه می یابد. او می تواند بی رحم باشد ، اما باید به یاد داشته باشیم که هر یک از ما در این دنیا راه خود را داریم و وقتی حمایت آن را احساس کنیم ، مسیری را نیز خواهیم یافت که لزوماً به هدفی منجر نمی شود ، اما این مسیر خواهد بود.

 

فیلم سرزمین عشایر


عشایر فیلمی درباره یک کشور بزرگ و در یک کشور بزرگ است. هرچه از شهرهای بزرگ دورتر باشید و هرچه به بازنشستگی نزدیک تر شوید ، آشفتگی بیشتری بر شما تأثیر می گذارد. خواه تعطیلی یک کارخانه در یک شهر کوچک باشد یا یک بحران مالی در سراسر کشور.

 

اگرچه قابل ذکر است که جوانان بعضی اوقات زندگی را در تمدن و طبق قوانین آن رها می کنند اما واضح است که تماشای هیپی های سالم و جوان از کمون یک چیز است ، اما اگر عشایر بالای 60 سال باشندیک موضوع دیگر! شخصیت اصلی فرن وقتی که دیگر کار دائمی وجود ندارد ، همانطور که عزیزترین شخص در نزدیکی او نیست ، او را در شرایط دشواری قرار می دهد.او در خانه متحرک خود به جاده می رود و به سفری می رود که به نظر می رسد در نگاه اول به دنبال مکان بهتر ، کار است.و در حالی که سرگردان است ، با همان عشایر ، افراد 60-70 ساله ملاقات می کند ، که به دلایل مختلف زندگی در جاده را انتخاب کرده اند.

 

جالب است که آنها را تماشا کنید ، به هر حال ، چنین زندگی یک علامت خاص برجای می گذارد ، به خصوص اگر شما یک فرد بالای 60 سال باشید: اقدامات آنها منطقی است ، همه چیز توسط مفید بودن آنها ارزیابی می شود ، مطلوب است که بتوانید چرخ را عوض کنید و.....  همه این ها احساس خوبی دارد در فیلم دریافت کنید.


البته از یک طرف کلوئی ژائو با نگاه غیر بومی به آمریکا نگاه می کند. او قادر است حقیقت را بسیار مثبت تر و صادقانه تر از کسانی که در مورد این حقیقت غوغا می کنند ، متوجه شود. از طرف دیگر ، هیچ کس موانع چنین سفری را برطرف نکرده است و فیلم سرزمین عشایر خود بیش از اینکه یک واقعیت اجباری باشد ، به عنوان یک افسانه دیده می شود. پیش  ما یک افسانه وجود دارد ، البته حتی از نظر ظاهری زیبا ترین نیست ، اما با یک پایان خوش و آزاد.

نظرات

در ادامه بخوانید...

نقد و بررسی فیلم مرگ در ونیز (1971) Death in Venice

در

فیلم مرگ در ونیز

 

"فیلم مرگ در ونیز" یک مرثیه، وداع با زندگی و زیبایی است. داستان کوتاهی از توماس مان با این احساس آغشته شده است. «این چهره شبیه مجسمه‌ای یونانی از بهترین زمان‌ها بود و با ناب‌ترین کمال فرم، چنان منحصربه‌فرد و جذاب بود که آسشنباخ ناگهان متوجه شد: در هیچ کجا، نه در طبیعت و نه در هنر  چیزی را با شادی‌آفرینی ندیده است. .. (توماس مان، «مرگ در ونیز»). ویسکونتی بزرگ پس از تغییر حرفه قهرمان نویسنده اشنباخ  و آهنگساز ساختن او، تصویر را با موسیقی دراماتیک و سوگوار گوستاو مالر همراه و اثری مناسب خلق کرد. خلقت مان فیلمبردار Pasqualino De Santis به خوبی وارد مناظر غم انگیز ونیز شد ...

ملاقات با زیبایی مطلق مرگ مانند. با شناخت ایده آل غیرزمینی، دیگر چیزی برای تلاش و انتظار وجود ندارد. هم مجازات است و هم پاداش. هدیه خدایان و مجازات آسمانی. عذاب است، اما در زیباترین شهر جهان. این مرگ، در ونیز است. سیروکو، وبا، ترس از سوء تفاهم و اشتیاق به زیبایی. آهنگساز سالخورده گوستاو فون اشنباخ برای بهبودی، تغییر مناظر، یافتن آرامش و یافتن الهام به ونیز می آید. او یک پیرمرد مو خاکستری نیست، اما در نگاه مسن است، . در میان بقیه، پسر تادزیو توجه او را به خود جلب کرد. او نمی توانست چشمانش را باور کند - زیبایی واقعی وجود دارد، و درست اینجاست.

گوستاو به یاد می آورد که چه چیزی باعث خروج او شد - مردم موسیقی جدید او را نپذیرفتند و آن را موسیقی مرده خواندند، اما او فقط می خواست چیزی عالی خلق کند. و اکنون، با از دست دادن ایمان به اینکه ایده آل را می توان روی زمین یافت، آن را در اینجا، در ونیز می یابد، و بی اختیار شروع به دنبال کردن تادزیو می کند ...

 

فیلم مرگ در ونیز

داستان فیلم "مرگ در ونیز" (1971)

به طور رسمی، طرح کلی فیلم "مرگ در ونیز" (1971) طرح داستان کوتاهی به همین نام اثر توماس مان را تکرار می کند. اما تفاوت هایی نیز وجود دارد به عنوان مثال، در Mann شخصیت اصلی یک نویسنده است، در فیلم آهنگساز است (بازیگر Dirk Bogarde). در داستان کوتاه، دختر نویسنده بانویی متاهل بالغ است و در فیلم مرگ در ونیز (1971) در کودکی می میرد و آهنگساز با از دست دادن او غمگین است. در فیلم، گوستاو فون اشنباخ (این نام قهرمان داستان است) یک همکار ثابت دارد - آنتاگونیست و دوست نزدیک آلفرد (بازیگر مارک برنز)، در رمان اصلاً همکار ثابت ندارد.

با این حال، توماس مان برای خلق شخصیت فون اشنباخ توسط آهنگساز مورد احترام و محبوب او، گوستاو مالر، الهام گرفت که تصویر او در فیلم نمایش داده می شود.همراه همیشگی آلفرد توسط ویسکونتی برای فیلم "مرگ در ونیز" (1971) از رمان "دکتر فاستوس" اثر همان مان وام گرفته شد.

چنین توضیح هایی را می توان ادامه داد، با این حال، توجه می کنم که روح اصلی رمان "مرگ در ونیز" در فیلم "مرگ در ونیز" (1971) حفظ شده است. و نه تنها حفظ شد، بلکه به قابلیتی رسید که رمان هنوز ندارد.

بنابراین، آهنگساز معروف که در بحران خلاقیت به سر می برد، با وضعیت جسمی و روحی ضعیفی، برای استراحت و بهبودی به تفرجگاه معروف ایتالیایی لیدو (به نام مروارید ونیز) می آید.آهنگساز مشهور و ثروتمند است، او می تواند هزینه های زیادی را بپردازد. اما رهنمودهای خلاقیت و زندگی برای او گم شده. همانطور که او معتقد است برای مدتی خلاقیت و هنر زیستن را از دست داده است.

فوراً متذکر می شوم که گوستاو فون اشنباخ یک کمال گرا است و این برای درک فیلم مهم است (مرگ در ونیز، 1971).

آهنگساز با رسیدن به لیدو (جزیره ای از ونیز) به معنای واقعی کلمه در همان روز اول با خانواده ای لهستانی روبرو می شود که با تماشای آن خانواده به شدت تحت تاثیر زیبایی یک پسر نوجوان (بازیگر بیورن آندرسن) قرار می گیرد.

 

فیلم مرگ در ونیز

بیورن اندرسن

نقد و بررسی فیلم مرگ در ونیز ساخته لوکینو ویسکونتی (1971) Death in Venice

تادزیو در فیلم مرگ در ونیز (1971) فقط خوش تیپ نیست. او مثل یک فرشته زیباست. و مانند یک فرشته - کامل. از نزدیک به او نگاه کنید. در هیچ یک از حرکات،

حالات چهره او هیچ چیز اضافی وجود ندارد. او کامل و پاک است. حتی در تماس با دیگران از هر چیز زمینی، کثیف و زشت دور می شود.

این پسر (بازیگر Bjorn Andresen) مانند پرتوی از نور از هر محیطی از جمله مردم متمایز است. او خود کمال است. فرشته ای که به زمین فرود آمده و در آستانه بازگشت به بهشت ​​است.

اطرافیان شما به سختی متوجه او می شوند. از این گذشته ، آنها کاملاً در واقعیت روزمره غوطه ور هستند و بنابراین فقط گوستاو فون اشنباخ او را می بینند.

برای درک اینکه دقیقاً چه کسی در مقابل آنها قرار دارد، فقط کسی قادر است که خود به نوعی با زیبایی بهشتی در تماس باشد. در فیلم "مرگ در ونیز" (1971)، گوستاو فون اشنباخ، آهنگساز با استعدادی که به طرز دردناکی تلاش می کند هر یک از ساخته های خود را به کمال برساند، به چنین فردی برخورد میکند.و انتظار نداریم که چنین مطلقی را بتوان در زندگی واقعی یافت.

وقتی این اتفاق می‌افتد، آهنگساز (در مرگ در ونیز 1971)از ته قلب منقلب می شود. چنین تکان‌هایی یا انگیزه‌ای قدرتمند برای پیشرفت می شود و یا نابود می‌کند. سومی وجود ندارد.

باز هم گوستاو فون اشنباخ یک کمال گرا است. او در تمام زندگی خود - و او دیگر یک مرد جوان نیست - تا آنجا که در اختیار او بود به دنبال ایجاد زیبایی بود. . اما وقتی زیبایی را در موسیقی، نقاشی، ادبیات می بینید و خلق می کنید یک چیز است. دیگر زمانی است که کمال در مقابل چشمان شما ظاهر می شود!

 

فیلم مرگ در ونیز

بیورن اندرسن

این ایده آل آهنگساز را بیش از پیش جذب می کند. فقط باید یک انگیزه ایجاد کند، در واقع جایگزین همه چیز در آشنباخ می شود و شخصیت او را نابود می کند.

و در مرحله خاصی از فیلم (مرگ در ونیز، 1971) غیر از این دو شخصیت، هیچ کس دیگری وجود ندارد. تک تک پنهانی و جادویی در پس زمینه مناظر دیگر افراد.

هر انسانی نمی تواند دیدار با یک موجود بهشتی را تحمل کند. با هر نیت خیری که ظاهر شود. نور درخشان و خیره کننده - بدون مواجهه با قدرت و نور در راه خود، به سادگی مانع مواجه شده را از بین می برد.در واقع، فیلم "مرگ در ونیز" (1971) داستانی است در مورد تعقیب ناامیدانه یک مرد برای یک مطلق زیبا - کمال مطلق.

وقتی یک موجود فانی با طیف احساسات، عواطف به امکانات خود پی می برد. می فهمد که بدن چقدر با افزایش سن از بین می رود. اما او در تلاش است تا در پیشرفتی که آشکارا محکوم به شکست است حداقل کمی به کمال نزدیک شود.

 

مرگ در ونیز

 

پیشاپیش  آشنباخ باید بداند که به هر حال نمی رسد و می شکند. و او به طرز غیرقابل تحملی رنج می برد زیرا هرگز حتی اندکی شبیه خدای خود نخواهد شد.

اما نکته اصلی فیلم ("مرگ در ونیز"، 1971) است که شخص به هیچ وجه نباید سعی کند با این کمال بی عیب و نقص وارد تماس شخصی شود.

فقط موجودیت هایی که در یک سطح هستند می توانند به طور کامل تعامل داشته باشند. تلاش یک انسان فانی، هر چقدر هم که با استعداد باشد، برای دراز کردن و لمس کمال، همیشه برای انسان به مرگ ختم می شود. در بهترین حالت، دیوانه کننده است.

علاوه بر این، این کمال، به عنوان یک قاعده، نه تنها چیز بدی برای شخص آرزو نمی کند، بلکه به سادگی نمی تواند متوجه او شود.بنابراین، مهم نیست که اشنباخ با اطلاع از تادزیو چقدر رنج می‌کشد، تنها زمانی حکم مرگ خود را امضا می‌کند (در فیلم «مرگ در ونیز» 1971) که تصمیم می‌گیرد توجه فرشته را به خود جلب کند.

نظرات

۱۴۰۲/۷/۱۰ اولین نمایش "مرگ در ونیز" در 1 مارس 1971 در کن برگزار شد. فیلم مرگ در ونیز برنده جایزه سالگرد کن شد، چندین جایزه بفتا، دیوید دوناتلو، نامزد جایزه اسکار شد و بهترین موفقیت سال در ژاپن شد. البته شهرت واقعی نصیب بیورن آندرسن شد. منتقدان بلافاصله او را "یک پسر خارق العاده" و همچنین "زیباترین پسر قرن بیستم" نامیدند. یکی از آنها در مورد او گفت: "عکس های او ارزش آویزان شدن در لوور و واتیکان را دارند." این زیبایی زمانی الهام بخش میکل آنژ و داوینچی بود." در میان هیستری کلی بر سر ظاهر بیورن، هیچ کس متوجه سازماندهی ذهنی ظریف او نشد که به وضوح در فیلم قابل مشاهده است. مرد جوان برای چنین افزایش محبوبیتی آماده نبود و به شدت متحمل آسیب روانی شد.

۱۴۰۲/۷/۱۰همانطور که دیرک بوگارد بعداً در خاطرات خود به یاد می آورد، ویسکونتی آزادی بیورن را به هر طریق ممکن محدود کرد: او از شنا در دریا، آفتاب گرفتن (برای اینکه رنگ پریدگی اشرافی اش را از دست ندهد) و بازی فوتبال ممنوع شد. بچه های سر صحنه هنگامی که آندرسن شروع به معاشقه با دخترانی که نقش خواهرانش را بازی می کردند، ویسکونتی شروع به ایجاد مشکل کرد و توانست روند فیلمبرداری را متوقف کند.

در ادامه بخوانید...

نقد فیلم گارد ساحلی baywatch 2017

در

گارد ساحلی

 

داستان گارد ساحلی

گارد ساحلی گروهی از نجات غریق ساحل در سواحل اقیانوس آرام کار می کنند.گارد ساحلی همیشه در پست خود هستند و از تعطیلات در برابر حوادث روی آب محافظت می کنند. قهرمان داستان ، میچ بوکانون ، ناجی نجات باتجربه و همکار جوان او مت برودی به طور تصادفی متوجه می شوند که ساحل آنها در معرض خطر است. صاحب یک کلوپ شبانه پرمدعا ، که همچنین "ارباب مواد مخدر" محلی است ، در تلاش است تا دست خود را در ساحل نشان دهد. این خانم تمام املاک و مستغلات را خریداری می کند ......

 

معرفی فیلم گارد ساحلی

Rescuers Malibu بدون شک یک سریال تماشایی دهه 90 است ، که در زمان خود بسیار محبوب بود ، همه ما در آن زمان احتمالاً بیشتر از الان سریال تماشا می کردیم ، من آن سریال را افسانه ای می نامم. اما شخصاً من طرفدار او نبودم ، اگر از من بپرسید که چه چیزی از آن سریال به یاد دارم ، پس کم می گویم. من پاملا اندرسون شگفت انگیز را به یاد می آورم ، دیوید هسلهوف را به یاد می آورم ، دختران زیبا و ساحل را به یاد می آورم.

 

با این حال ، اعتراف می کنم که آن سریال بخشی از دوران کودکی خوش من بوده و هست. فیلم ست گوردون بسیار شایسته به نظر می رسید ، مقایسه آن با آن مجموعه برای من سخت است ، زیرا حتی یک قسمت از آن زمان را به خاطر نمی آورم ، اما این فیلم بسیار جالب ، مبتذل ، سرگرم کننده ، خنده دار و گاهی اوقات بسیار عاشقانه این فیلم وانمود نمی کند که چیزی عالی و خارق العاده است ، این یک فیلم ساده در مورد نجاتگران عادی است ، که در طول فیلم با موقعیت های مختلفی روبرو هستند ، به بهای جوک شوخی می کنند ، مفرح می کنند ، مردم را نجات می دهند ، یک جرم را حل می کنند ، پخت و پز می کنند و روحیه می گیرند. بله ، فیلم البته بسیار فرمولی و افسانه است ، زیرا تصور این مسئله در زندگی واقعی دشوار است ، اما چنین فیلم هایی برای آرامش ، سرگرمی ، رفع خستگی و به منظور روحیه دادن به خود و صرف وقت خوب به آن نیاز دارند. 

 

 گارد ساحلی

فیلم گارد ساحلی دوبله فارسی بدون سانسور نماشا داره

 

 گارد ساحلی برای من ،  برای فراموش کردن همه چیز عالی است ، فقط در این دنیای افسانه ای و بهشتی غوطه ور شوید ، جایی که توسط زیباترین دختران احاطه شده اید ، جایی که هوا بسیار گرم است ، جایی که دائماً اتفاق جالب می افتد ، جایی که همه مهم هستند و سزاوار احترام است. جایی که همه برابر هستند و به همه فرصت داده می شود. رابطه بین شخصیت ها بر اساس جوک است ، بسیار سرگرم کننده است ، و همه شخصیتهای مثبت با یکدیگر به گونه ای خانوادگی رفتار می کنند. این چیزی است که فیلم مرا لمس می کند. من شروع فیلم ، نمای عالی ، موسیقی عالی را خیلی دوست داشتم. People Champion Rock هر کسی که نیاز به کمک دارد را می دود و نجات می دهد بسیار چشمگیر به نظر می رسید.

 

من می خواهم به خصوص از موسیقی گارد ساحلی را یادداشت کنم ، متنوع و بسیار جذاب ، تابستانی ، عاشقانه و آتشین بود. علی رغم طرح کلیشه ای و پیش پا افتاده بودن وقایع ، این فیلم انگیزه من را می دهد تا تلاش زیادی داشته باشم و در ساحل باشم ، جایی که هم می توانید به راحتی نور بگیرید و هم استراحت کنید ، به ویژه رونی به من انگیزه داد ، که به لطف پشتکار و جذابیت خود ، به سادگی باعث شد که به او توجه کنم.

 

هنرپیشه های گارد ساحلی

هنرپیشه‌های بی‌واچ

غیرممکن است که در مورد پاملا اندرسون بی نظیر نگوییم ، او فقط در یک قسمت ظاهر شد ، اما دیدن این زیبایی در حرکت آهسته شگفت انگیز بود ، او اکنون از بسیاری از دختران جوان باحال تر است و در دهه 90 چقدر باحال بود. فقط یک رویا. ابتذال زیادی در فیلم وجود دارد ، بسیاری از لحظات صریح است که همه دوست نخواهند داشت ، اما من بسیار سرگرم شدم.

 

 گارد ساحلی

هنرپیشه‌های گارد ساحلی   فکر نکنم فیلم گارد ساحلی دوبله فارسی بدون سانسور داشته باشیم

- شما بتمن هستید؟ - بله 

 

دواین جانسون در گارد ساحلی

دواین جانسون در گارد ساحلی فقط بزرگتر و تیره تر ، قهرمان قهرمان راک ، مثل همیشه ، غیر قابل مقایسه بود ، جذابیت او ، مثل همیشه ، ناامید کننده نبود ، او هم از نظر جسمی و هم به لطف پخت و پز بسیار خوب بود. من درگیری او با زک افرون را بسیار دوست داشتم ، تماشای مسابقات آنها جالب بود و لذت قهرمان مردم من را بسیار خوشحال کرد. به طور کلی ، او برای من در نقش میچ بوکانون موفق شد ، دواین یک رهبر واقعی است ، که او دوباره نشان داد که بسیار زیبا است.

 

زک افرون در فیلم سینمایی گارد ساحلی

زک افرون در فیلم سینمایی گارد ساحلی ،صادقانه اعتراف کنم برای مدت طولانی من نمی توانستم او را تحمل کنم ، چهره زیبا و هیچ چیز دیگری ، احتمالاً بنابراین من زودتر او را درک کردم ، یا من بالغ شدم ، یا زک  شروع به بازی جالب تر کرد ، از نظر داده های خارجی او بسیار خوب است. شخصیت او مت برودی یک پسر بسیار خودخواه و خودشیفته است که فقط به خودش فکر می کند ، که استعداد بالایی دارد ، او به تیم فکر نمی کند ، اما در یک مرحله همه چیز تغییر می کند. من عاشق تماشای زاك در موقعیت های مختلف خنده دار بودم و انتظار خیلی كمتری از او داشتم.

 

گارد ساحلی

فیلم گارد ساحلی راک

بازیگران زن گارد ساحلی

پریانکا چوپرا ، در کل فیلم خیلی غیر واقعی بود. تبدیل شدن یک زن به آنتاگونیست اصلی یک خطر است. با این حال ، ویکتوریا لیدز بسیار سکسی ، جذاب و  خطرناک است. عالی بازی کرد  من صدای دوبله Evgenia Vagan را خیلی دوست داشتم ، جذاب ، سکسی ، درست برای ویکتوریا. تماشای او و بازی بسیار لذتبخش بود. بسیار حیله گر و بیرحم.

 

الکساندرا دادداریو ، در نقش سامر کوین ، جذابیت او را دوست داشتم. نکات زیادی در مورد سینه های او وجود داشت ، اما چشمان او بسیار زیبا هستند.

کلی روهرباخ ، احتمالاً تقریباً س کس ی ترین بازیگر این فیلم ، مخصوصاً در حرکت آهسته مهارت داشت.

 

گارد ساحلی

عالی ترین تکنیک

جان باس  ،وقتی او را در تریلر دیدم و اولین قسمت را با او دیدم ، فکر کردم او مورد شوخی و تمسخر قرار خواهد گرفت. اما همه چیز طور دیگری رقم خورد ، نقش رونی به سادگی قابل مقایسه نبود و رقص او در مقابل ویکتوریا بسیار شاد ، خنده دار و بانشاط بود. کاریزمای او در طول فیلم بسیار خوشایند بود. فیلم بسیار تابستانی ، خنده دار ، مونوکسیدکربن ، خنده دار ، تا حدودی انگیزه آور شد ، اوقات خوبی داشتم.

میچ؟ - بله ، من میچ هستم - تو بخشی از این خلیج نیستی. تو خلیج هستی

 

 

نقد و بررسی گارد ساحلی

قبل از اینکه راجع به فیلم گارد ساحلی یا بی‌ واچ به انگلیسی Baywatch صحبت کنیم باید به این نکته اشاره کنم که رکورد پربیننده ترین سریال تلویزیونی تاریخ با بیش از 1.1 میلیارد بیننده در اختیار هیچکدام از سریالهای نام آشنای چند سال اخیر نیستند بلکه موضوع برمیگردد به سالهای 1989 تا 2001 یعنی 12 سالی که سریال گارد ساحلی پخش میشده است. بله سریال گارد ساحلی بر طبق آمار کتاب گینس پربیننده ترین سریال تاریخ تلویزیون بوده است.


بی شک که این موضوع بی ارتباط به بازی خانم پاملا اندرسون در نقش سی‌جی پارکر در سالهای اوج معروفیت و محبوبیتش در آن سریال نبوده است.
تصویر خانم اندرسون در آن سالها بارها و بارها بر روی جلد مجله پلی بوی ظاهر شد. خانم اندرسون در یک زمانی تبدیل به نماد س ک س در آمریکا شد، فعالیت او در دنیای مدلینگ و البته یک فیلم خصوصی که از او در فضای اینترنت پخش شد در آن سالها او را تبدیل به یکی از بزرگترین سلبریتیهای آمریکا و جهان کرد. و البته جذابیتهای بصری دیگر، همه و همه در کنار اسم دیوید هسلهاف، بازیگر و خواننده دوست داشتنی باعث شد که سریال گارد ساحلی پربیننده ترین سریال تاریخ شود. خوب حالا بعد از گذشت 16 سال جناب آقای سث گوردون تصمیم میگیرد که فیلمی بر اساس سریال موفق دهه نود بسازد.
آقای گوردون برای فتح گیشه به شدت روی محبوبیت سریال حساب باز کرده است و به همین دلیل تا جایی که توانسته و البته میشد به آن سریال ارجاعات آشکار و تابلو و غیر تابلو داده است. از نقشهای کوتاه جناب دیوید هسلهاف و پاملا اندرسون در فیلم تا لباسهای مشابه بازیگران فیلم و سریال تا پخش پشت صحنه همه و همه حاکی از حساب ویژه سث گوردون روی طرفداران سریال گارد ساحلی بوده است.
در سریال دیوید هسلهاف نقش کاپیتان میچ بوکانن را بازی میکرده و اینجا آقای دووانی جانسون، و البته بازیگر نقش سی جی پارکر هم خانم کلی روهاربک است که سعی کرده اند تا جای ممکن شبیه کسی که در سریال نقش پارکر را بازی میکرد باشد یعنی همان پاملا اندرسون معروف.
baywatch چیست
بگذریم، baywatch یا فیلم خوب گارد ساحلی بیشتر از هر چیزی شبیه یک کلیپ تبلیغاتی است البته نه تبلیغ یک محصول بلکه تبلیغ یک سبک زندگی.

 

هنرپیشه‌های گارد ساحلی


قبلا در فیلمهای هالیوودی خیلی مستقیم به مسئله رویای آمریکایی اشاره میشد ولی الان خیر. الان آنقدر این نوع زندگی با کیفیت به تصویر کشیده میشود که محال است دل ما جهان سومی های خاورمیانه نشین را نبرد.
ساحل جذاب و زیبا، بدنهای بی نقص، سیکس پک های خارق العاده، چهره های میکاپ شده، زیبارویان لبخند به لب و مهربان در کنار یک نقش منفی که اتفاقا او هم تمام خصوصیات بالا را دارد تبدیل میشود به دو ساعت فیلم گارد ساحلی که البته ادعایی هم ندارد. یعنی گارد ساحلی 2017 هرگز مدعی اینکه قرار است از پیچیدگیهای شخصیت انسان و تلخیهای جامعه امروز بشری صحبت کند، نیست.
فيلم گارد ساحلي قصدش ارائه یک داستان مفرح و سرراست در کنار حداکثر جذابیت ظاهری است به طوری که تمام اقشار جامعه مصرف کننده امروزی را راضی نگه دارد و انصافا که در بخش جذابیت ظاهری بسیار موفق عمل کرده است به طوریکه دوست ندارید حتی یک ثانیه قاب تصویر فیلم گارد ساحلی را از دست بدهید.

 

انتخاب هنرپیشه های گارد ساحلی

هنرپیشه‌های گارد ساحلی

انتخاب بازیگران فیلم گارد ساحلی بسیار با دقت انجام شده است تا خدای ناکرده کوچکترین خللی به نحوه نمایش زندگی مفرح و پر از آدرنالین آمریکایی وارد نشود.
در فیلم سینمایی گارد ساحلی چهار بازیگر زن انتخاب شده همگی در صنعت مدلینگ هم فعالیت داشته و یا دارند. تقریبا هر کسی که در ساحل رفت و آمد می کند برای خودش یک مانکن است.
در اکثر لحظات اگر تصویر را متوقف کنید انگار در حال تماشای پوستر تبلیغاتی یکی از این شرکتهای گردشگری هستید.

 

گارد ساحلی راک


بازیگران مرد هم که دیگر نیازی به معرفی ندارند ستاره بی چون و چرای فیلمهای اکشن و کمدی این روزهای هالییود یعنی دووانی جانسون یا همان راک دنیای کشتی کج در نقش ستوان میچ بوکانن و مانکن خوش چهره جناب زک افرون در نقش مت برودی و همچنین آقای جون باس در نقش رونی که قرار است نقش پسر تپل و بامزه فیلم را بازی کند و البته به تماشاگر بقبولاند که برای قهرمان بودن نیازی به سیکس پک ندارید کافیست که کودن و جوگیر باشید.
فیلم بی واچ ارزش یکبار دیدن را دارد ولی هرگز در ذهن شما نخواهد ماند. راستش شاید چند سال دیگر اصلا خاطرتان نباشد چنین فیلمی را دیده اید. جلوه های ویژه فیلم کم و کسری ندارند. تصویربرداریهای زیر آب شبیه مستندهای بسیار با کیفیت درباره خلیج های مرجانی است.

فیلم با اینکه یک موضوع جدی را دنبال میکند و در واقع در طول فیلم چند نفری هم می میرند ولی خیلی کارتونی و احمقانه روابط انسانها رو در نظر میگیرد. پلیس احمق، خلافکار کودن، و حتی کودنِ احمق در فیلم فراوان است. به نظرم اگر فیلم تا حدودی جدی تر بعضی کاراکترها و روابطشان نگاه میکرد تعداد بیشتری از شوخیهای فیلم خنده دار میشدند.

 

سینمایی گارد ساحلی سراسر نمایش صورتهای جذاب و چشمان رنگی و عضله و مانکن در قالب اسلوموشن است. که البته یکی دوباری با خود همین قضیه اسلوموشن هم در فیلم به صورت مستقیم شوخی میشود. مردم خوشحال و خندان و بی اطلاع از هر اتفاق شومی در اطرافشان در ساحل مشغول شنا و موج سواری و عشق و حال هستند. شادابی و تنوع رنگ در فیلم به صورت تعمدی آنقدر زیاد است که گاهی دچار سرگیجه میشوید.


دواین جانسون گارد ساحلی یا همان راک خودمان بار دیگر در قالب کوهی از عضله با صورتی مهربان و قلبی از طلا و البته زبانی تند و شوخ ظاهر میشود. من نمیدانم درست از کی شد که آقای دووانی جانسون از کوه عضله ای غضبناک به نام راک و از عقرب شاه عصبانی و کم حرف تبدیل شد به این کاراکتر شوخ و شنگ مهربان و مردم دوست، ولی هر چه بود و هر چه شد فعلا که خوب میفروشد و به همین خاطر است که تهیه کنندگان و کارگردانان بی خیال این کاراکتر نمی شوند. دقت کنید که دووانی جانسون چند نقش با همین شخصیت بازی کرده است!


زک افرون در سینمایی گارد ساحلی هم که مثل همیشه صرفا به عنوان یک مانکن و با ظاهر یک پسر سفید پوست و جذاب و چشم رنگی با بدنی سراسر عضله که البته در برابر راک هر عضله ای چربی می نماید، وارد قصه میشود و قضیه عشق و علاقه بین او و دیگر بازیگر فیلم هم به حدی غیر طبیعی و نچسب است که ترجیح میدهم به همان شکل نیمه طنز نگاهش کنم. نکته جالب در مورد زک افرون این است که در هنگام ادای دیالوگ صورتش تا حدود زیادی شبیه یکی از سوپراستارهای سینمای خودمان میشود. عاری از هرگونه احساس و بدون هیچگونه میمیک خاص موقعیت.
رونی در بسیاری از لحظات بار طنز فیلم را به دوش میکشد و انصافا هم کاراکتر با مزه ای از کار درآمده است
چند صحنه تعقیب و گریز با جت اسکی و نجات غریق و تیراندازی و آتش بازی در فیلم گارد ساحلی آمریکا  الحق و الانصاف جلوه های ویژه قابل قبولی دارد.

 

چند نکته جالب در مورد فیلم غریق نجات راک :

فیلم گارد ساحلی بدون سانسور  را دانلود کنید زیرا تمام فیلم در کنار ساحل و غریق نجات ها با مایو هستند.فیلم گارد ساحلی دوبله فارسی سانسور شده اپارات 

- دیوید هسلهاف که در سریال نقش میچ بوکانن را بازی کرده بود در اینجا هم باز در نقش استاد میچ که باز هم نامش میچ است برای لحظات کوتاهی بازی میکند،
- در فیلم نگهبانان کهکشان 1 و 2 هم در یکی دو صحنه از دیوید هسلهاف نامبرده میشود. او در دهه نود به شدت محبوب و معروف بود
- جاسوئیچی که میچ بوکانن یعنی دووانی جانسون به مت برودی میدهد همان جا سوئیچی است که در سریال استفاده میشد.
- خانم پاملا اندرسون از بازیگران فیلم baywatch  هم در انتهای فیلم برای لحظات کوتاهی بدون هیچ دیالوگی با همان استایل سوپر مانکن گونه بازی میکند.
- کارگردان فیلم گارد  آقای سث گوردون هم در فیلم بازی میکند او در نقش خلبان هلیکوپتر در انتهای فیلم نقش کوتاهی دارد.
- در یکی از پشت صحنه ها دیوید هسلهاف به شوخی میگوید که چرا من نقش میچ را بازی نکردم و این حق من بوده است.
- احتمال ساخت گارد ساحلی دو به شدت بالاست

نظرات

۱۴۰۰/۳/۱۵طبق گفته های پریانکا چوپرا مدل و بازیگر هندی که در این فیلم بازی می کند ، نقش آنتاگونیست در ابتدا برای یک مرد نوشته شده بود ، اما کارگردان ست گوردون پس از ملاقات با وی دستور بازنویسی فیلمنامه را داد و وی را برای بازی در نقش ویکتوریا لیدز تأیید کرد. از جمله مسئولیت هایی که ممکن است به یک سرویس گارد ساحلی سپرده شود عبارتند از: جستجو و نجات، اجرای قانون دریایی ، ایمنی کشتی ها ، تعمیر و نگهداری علامت های دریایی ، و کنترل مرزی .

۱۴۰۰/۳/۱۵دواین جانسون دهمین کشتی گیر حرفه ای درگیر در پروژه Rescuers Malibu و اولین کشتی گیر بازیگر شد ، اما در این سریال ظاهر نشد. خورخه گونزالس ، جیمی هارت ، هالک هوگان ، رندی Savage ، ریک فلیر ، لئون وایت ، کوین سالیوان ، شان مایکلز و توری ویلسون ستاره های مهمان سریال نجات دهنده های مالیبو (1989-2001) هستند. گارد ساحل و یا گارد ساحلی سازمان امنیت دریایی یک کشور خاص است. گارد ساحل و یا گارد ساحلی مسئولیت های گسترده ای را در کشورهای مختلف شامل می شود ، از یک نیروی نظامی به شدت مسلح با وظایف گمرکی و امنیتی گرفته تا یک سازمان داوطلب با وظیفه جستجو و نجات بدون اختیارات اجرای قانون. در بیشتر کشورها ، وظایف معمول گارد ساحلی از وظایف نیروی دریایی ( خدمات نظامی ) و پلیس ترانزیت (یک سازمان اجرای قانون ) متمایز است ، در حالی که در کشورهای خاص شباهت هایی به هر دو دارد .

۱۴۰۰/۳/۱۵نینا دوبروف ، اشلی بنسون ، الکساندرا شیپ ، شلی هنیگ ، بیانکا آ. سانتوس و دنیس تونتز برای نقش سامر در نظر گرفته شدند . این نقش به الكساندر داداریو رسید گارد ساحلی - خدمات شبه نظامی تخصصی تعدادی از ایالت ها ، طراحی شده برای نظارت بر رعایت رژیم حقوقی آبهای سرزمینی و داخلی ، منطقه اقتصادی دریایی و فلات قاره تحت صلاحیت دولت ، برای اطمینان از ایمنی ناوبری در آبهای سرزمینی ، برای کمک به کشتی ها و هواپیماهای سرگردان ، اطلاعات جوی ، حفاظت از شیلات و قاچاق کالا .آنها برای انجام مأموریت های خود از کشتی های گشت زنی ، یخ شکن ، یدک کش ، قایق گشتی ، هواپیما و هلی کوپتر استفاده می کنند . در برخی از کشور ها ، گارد ساحلی یک ذخیره نیروی دریایی در زمان جنگ است (به عنوان مثال ، گارد ساحلی ایالات متحده ). در زمان جنگ ، گارد ساحلی درگیر مبارزه با زیردریایی ها ، پوشش ارتباطات ساحلی و ساحل ، دفاع از آب پایگاه ها ، بنادر و لنگرگاه ها و انجام عملیات جستجو و نجات است.

۱۴۰۰/۳/۱۵من واقعاً ماهیت بسیاری از بررسی های منفی در گارد ساحلی را درک نمی کنم. به نظر می رسد که مردم منتظر نوعی شوخ طبعی فوق العاده بزرگ فلسفی و پیامی از فیلم درباره نجاتگران گارد ساحلی بودند كه براساس یك پروژه نسبتاً ضعیف با پاملا اندرسون ساخته شده بود. در واقع ، اگر شما فقط می خواهید چند ساعت بعد از کار بنشینید و مناظر خوب ، طنز آسان را تحسین کنید و فقط آرام باشید ، این فیلم قطعاً برای شما مناسب است. فیلمبرداری و جلوه های قابل توجه است. برخی لحظات وجود دارد که ، بسیار خوب ، از آن فیلمبرداری شده است. تصاویر پویا در یک قاب ، با حرکت طولانی قهرمان. در همان زمان ، بعضی از گفتگوهای شخصیت ها به طرز وحشتناکی فیلم برداری می شوند ، وقتی قهرمان در یک قاب به سمت چپ نگاه می کند ، و در دیگری - به مرکز. بازیگری خوب در اینجا دواین جانسون مثل یک خدای پادشاه از طرف "سریع و خشمگین" رفتار نمی کند بلکه کاملاً طبیعی و متواضعانه رفتار می کند. شوخی هایی در مورد رابطه جنسی وجود دارد ، اما آنها خیلی ناپسند نیستند. همچنین جوک هایی با موضوع متفاوت وجود دارد. بنابراین ، مفسران را که فقط شوخی با دستگاه تناسلی در آنجا دیده اند باور نکنید. به طور کلی ، فیلم عالی نیست ، اما اگر می خواهید بعد از یک هفته سخت واقعاً آرام باشید ، پس من آن را به شدت برای شب تعطیلات توصیه می کنم!

۱۴۰۰/۳/۱۵تهیه کنندگان می توانستند یک فیلم عالی بسازند و فرمول دیگری برای طنز انتخاب کنند. اما شوخ طبعی گارد ساحلی مبتذل است و گاهی اوقات صریحاً کودکانه است.، با همه اینها ، گارد ساحلی فاقد کنایه از خود است. این فیلم سعی می کند آموزنده باشد ، که بیشتر آزار دهنده است. به دلیل انتخاب اشتباه کمدی است که فیلم به سرعت شروع به از دست دادن علاقه تماشاگر می کند ، در اواسط فیلم گارد ساحلی غیر قابل تحمل و خسته کننده می شود ، تمام حرکات داستانی خوانده می شوند و شخصیت ها به سادگی بی چهره و جالب نیستند. آنچه در فیلم خوب است تابستان ، دریا ، سواحل زیبا و عکسبرداری با حرکت آهسته است.

۱۴۰۰/۳/۱۵دواین جانسون و زک افرون در گارد ساحلی به ترتیب نقش جانبازان و تازه واردان خدمات نجات را بازی می کنند. یکی با تجربه و پخته ، دیگری جوان و متشکر از خود. آنها در اینجا ستاره های اصلی هستند و در اطراف آنها الكساندرا دادداریو و كلی روهرباخ بانوان جذابی را با لباس شنای قرمز بازی می كنند. خوب ، جان باس نیز در نقش یک احمق دست و پا چلفتی عاشق یک نجات دهنده زیبا بازی می کند. ساحل ، دریا ، شن و ماسه ، دختران زیبا با لباس شنا ، کمی عمل. اگر مقدار زیادی از شوخ طبعی مبتذل شما را اذیت نمی کند ، پس می توانید آرام باشید و این فیلم را تماشا کنید. مانند یک کمدی سبک 18+ و غیر مدعی

۱۴۰۱/۱/۵دواین جانسون رکورد جدیدی برای سلفی ثبت کرد در لندن، در جریان نمایش فیلم اکشن «گسل سن آندریا»، این بازیگر و کشتی گیر آمریکایی رکوردی را به نام خود ثبت کرد: 105 سلفی در 3 دقیقه. تمام سلفی ها با طرفداران استعداد راک گرفته شده است. به گفته دواین، او عاشق عکاسی به خصوص سلفی گرفتن است. شایان ذکر است که با چنین تعداد عکس، این بازیگر رکورد قبلی خود را شکست - 75 شات در 3 دقیقه. یک داور از کتاب رکوردهای گینس سلفی را برای وضوح تصویر بررسی و مستند کرد و اظهار داشت که همه چهره ها به راحتی قابل تشخیص هستند.

در ادامه بخوانید...

نقد و بررسی فیلم گاو خشمگین raging bull

در
raging bull

نقد فیلم گاو خشمگین

گاهی بردن یعنی باختن!!
عکس پوستر چقدر عجیب طراحی شده... ، مربوط به صحنه آماده سازی جیک لاموتا در رینگ بوکس است که در فیلم گاو خشمگین دقیقاً در تصاویر تیتراژ می توان آن صحنه را دید. جیک به گوشه رینگ تکیه داده... به عبارتی دورخیز کرده تا حمله کند... اما به چه کسی؟ مطمئناً نمای پوستر گاو خشمگین  ، نمای نقطه نظر ماست... پس حریف او کسی جز بیننده نیست... او آماده است تا مشت های سنگین اش را نثار ما کند... و همچون گاو خشمگین که در میدان گاوبازی شاخ های تیز خود را به ماتادورها (گاوبازها) نشان می دهند؛ مشت های گره کرده اش را بالا آورده و اراده اش را برای آشفته کردن تماشاگر به رخ می کشد...
فیلم سینمایی گاو خشمگین داستان تلخی دارد و این تلخی وقتی با فیلمبرداری سیاه و سفید قرین شده ، بیشتر نمود می کند. عناصر این ساخته مارتین اسکورسیزی آنقدر خوب در کنار هم قرار گرفته اند که بعد از تماشای گاو خشمگين فيلم ، بیننده کاملاً حس می کند از یک تجربه عمیق بازگشته است. این فیلم هم یکی از آن فیلم هایی است که بیننده را با خودش به تونلی تاریک و ظلمانی می برد و تیرگی های زندگی را نشانش می دهد.

مهم نیست که نوع و ژانر فیلم گاوخشمگین را چگونه تعریف کنیم یک درام زندگینامه ای یا یک فیلم ورزشی. موضوع اصلی همان تبدیل شدن شخصیت خوب [؟] به بد است و کیفری که می بیند. داستان صعود و سقوط یک بوکسور میان وزن که زندگی اش با خشونت عجین شده.

 

raging bull

جو پشی و رابرت دنیرو  بازیگران فیلم گاو خشمگین

اسکورسیزی درجایی گفته:« فیلم گاو نر خشمگین درباره بوکس نیست درباره خشونت است که خارج از رینگ در اتاق کار یا اتاق خواب جاری است.»

در حالی که این جمله اسکورسیزی را می خوانم، یاد اولین مبارزه ای که از لاموتا می بینیم ؛ می افتم، خشونت در همه جای صحنه موج می زند. زنی که زیر پای جمعیت پریشان، لگدکوب می شود ، صندلی هایی که هر کدام به سمتی پرتاب می شوند. جالب اینجاست اسکورسیزی برای لطافت بخشیدن به صحنه در فیلم گاوخشمگین ، نوازنده پیانو را نشانه می رود . در حالی که جمعیت در حال کتک کاری با هم هستند و بدین ترتیب تصویر یک مسابقه جدی و خشن حالتی کاریکاتورگونه و هجو آمیز به خودش می گیرد.

 

raging bull

رابرت دنیرو  بازیگر فیلم گاو خشمگین 

 

قهرمان فیلم بدبینانه اسکورسیزی، هرگز نمی تواند خودش را با محیط پیرامونش سازگار کند. دائماً در حالتی تهاجمی به سر می برد یا می خواهد فضای اطرافش را برای حمله ناگهانی آماده کند؛ اما، غافل از اینکه روزگار همواره انسان ها را شکست می دهد. درسی که جیک لاموتا در فیلم گاو نر خشمگین از زندگی اش گرفت این بود که گاهی بردن یعنی باختن. پافشاری ، یکدندگی ، سو ءظن و پیش داوری بلای جان بوکسور میان وزن آمریکایی شد و کارش را به جایی رساند که همه از گردش پراکنده شدند. او بدون تأمل و تحقیق تنها در پی ثابت کردن قضاوت ها و ذهنیت های خود بود. زمانی که از روی ظواهر امر یک مسئله برای او به اثبات می رسید؛ حقیقت ماجرا هیچ ارزشی نداشت ، تنها می خواست از طرف مقابل اعتراف بگیرد. درست مانند لحظاتی که در رینگ بوکس ، با مشت های سنگین اش می خواهد حریف را بر زمین بزند و از او اعتراف بگیرد. اعترافی مسرورکننده که حق با توست و من ضعیفم

 

raging bull


جیک لاموتا در گاو خشمگین خطاب به حریف اش می گوید« هرگز نتونستی منو به زمین بزنی». او در حالی ایستاده  به شکست نخوردنش می نازد که به نظر می آید خودش هم به این حقیقت پی برده که آخر خط است.جاده زندگی لاموتا به سوی تباهی ، با ورود ویکی به زندگی اش آغاز شد. به یاد بیاورید صحنه ای را که ویکی پاهایش را در آب بالا و پایین می برد. قبل از آن نمای آهسته و اسلوموشن، می توانیم نگاه حسرت آلود جیک را ببینیم که در عمق وجودش متذکر می شود که این زن دست یافتنی نیست؛ ولی، هنگامی که به او می رسد نمی تواند حتی روابط نسبتاً بیمارگونه با همسر قبلی اش را تکرار کند. این رابطه جدید کاملاً بیمارگونه است و او را بیشتر به ورطه تباهی می افکند.

 

نکته دیگری که در فيلم گاو خشمگين وجود دارد ، فیلمبرداری حرفه ای و روان فیلم گاو نر خشمگین است. سرک کشیدن های دوربین در همه جای رینگ و نمایش زوایای مختلف صحنه مبارزه جرأت سر برگرداندن را از تماشاگر می گیرد. حضور دوربین در این گونه صحنه ها ، چندان محسوس نیست؛ که اگر چنین نبود، حتماً لطمه های سنگینی به اعتبار هنری اثر وارد می کرد. نمی توان از موسیقی سرشار از حسرت فیلم که به گونه ای مرثیه گونه در ابتدا و انتهای فیلم شنیده می شود ؛ گذشت. نقش زن در این اثر اسکورسیزی نیز آن چنان پر رنگ نیست. اگرچه ویکی در بیشتر بخش های فیلم گاو خشمگین حضور دارد ولی حضور منفعلانه او تنها در خدمت تحریک نگاه بدبینانه جیک به کار گرفته شده.

 

raging bull

فیلم سینمایی گاو خشمگین

 

اسکورسیزی در نمایی از سینمایی گاو خشمگین که جو پشی از بازیگران فیلم گاو خشمگین و یکی از افراد تام (فکر کنم سالوی) در پیاده رو قدم می زنند. تصویری موجز از مختصات محله به دست مان می دهد که در آن زنان همچنان نقش حاشیه ای خود را دارند. یعنی خانه داری و بچه داری و در خدمت شوهر زندگی گذراندن. در همین حد ، دنیایی که اسکورسیزی دوست دارد که به تصویر بکشد ، خشن و کاملاً مردانه است. چیزی که در همه یادداشت های پیرامون فيلم گاو خشمگين به آن اشاره شده و نپرداختن به آن ممکن است یک نقص تلقی شود. بازیگری سینمایی گاو خشمگین است که در سطح کیفی بسیار بالایی اجرا شده است. بازیگرانی که پیرو متد آکتورز استودیو هستند ؛ اغلب توانایی خارق العاده ای در نزدیک شدن به شخصیت ها دارند. بازیگرانی که به معنای واقعی کلمه، هزارچهره و همه فن حریف هستند. انسان هایی به شدت کمال گرا و ایده آلیست که اعتقاد اصلی شان همان زندگی کردن نقش است.

 

raging bull

 

 رابرت دنیرو  و زحمتی که در گاو خشمگین برای ایفای نقش جیک لاموتا کشیده قابل پیش بینی ترین بخش این یادداشت است. زحمتی که توأمان رنج آور و خوشمزه بوده است!! می گویند رابرت دنیرو تا چندین ماه به خوردن پیتزاهای بزرگ و نوشابه مشغول بوده تا به وزنی که مناسب جیک لاموتا بوده؛ برسد.هنگام تماشای فیلم (و دیدن بازیگران در ابعاد متفاوت) ، دائماً به یاد این جمله ی یکی از بزرگان سینما می افتادم که به مخاطبانش گفته بود:

«این ها برای شما ، فقط فیلم هستند ؛ اما، برای ما ، همه زندگی مان ».

جــــــمله ای که می توان درباره دنیرو و هم مسلک های مصمم او نیز فرض کرد و به این ترتیب شگفتی و تعجب از این همه زحمت و سختی را ، کمی فرو بنشانیم. این فیلم را سیاه و سفید ساختند نه فقط به این خاطر که فیلم واقع گرایانه تر به نظر برسد یا اینکه با این حربه بخواهند سرنوشت سیاه و تلخ جیک لاموتا را بهتر به تصویر بکشند و برای بیننده، درک سرنوشت تیره و تار شخصیت اصلی را ملموس تر سازند. اسکورسیزی برای فرار از درجه ایکس فیلمش را سیاه و سفید فیلمبرداری کرد.

 

raging bull

جو پشی بازیگر فیلم گاو خشمگین و مارتین اسکورسیزی کارگردان فیلم گاو خشمگین 

 

فیلمی با این حجم از کلمات نامناسب و این سبک فضاسازی، در زمان نمایش یک عبور از خط قرمز و یک زیاده روی محسوب می شد. البته فیلم از صحنه های رنگی خالی نیست. صحنه های مربوط به اوایل ازدواج جیک با ویکی رنگی هستند و در مقایسه با سایر لحظات گاو خشمگین لطافت بیشتری دارند.اسکورسیزی به هیچ وجه نگاه سطحی و عامه پسندی ندارد و این موضوع را می شود از انتخاب جیک لاموتا به عنوان سوژه فیلمش دریافت. کافی است 180 درجه سرتان را بچرخانید ، فقط با یک نگاه گذرا به فیلم مرد سیندرلایی و مقایسه این دو فیلم فرق بین هالیوود هنری را با هالیوود تجاری دریابید.


آیا می دانید که گاو خشمگین ...
در سال 1978 ، هنگامی که مارتین اسکورسیزی نزدیک بود به دلیل مصرف بیش از حد مواد مخدر فوت شود (او کوکائین را استشمام می کرد) ، رابرت دنیرو ، با بستری کردن او در بیمارستان او را نجات داد ، سعی کرد او را متقاعد کند که دیگر هرگز از مواد مخدر استفاده نکند و ابراز تمایل کرد که اسکورسیزی فیلمی درباره بوکسور بسازد در ابتدا اسکورسیزی امتناع کرد (او تصویری از ورزش را دوست نداشت) اما سرانجام دنیرو توانست او را متقاعد کند. بسیاری استدلال می کنند که دنیرو با اصرار بر بازگشت به کار ، زندگی کارگردان را نجات داد. ضمناً این نظر توسط شخص اسکورسیزی نیز در میان است.

نقل قول از کتاب مقدس ("من می دانم که من نابینا بودم ، اما اکنون بینایی خود را پیدا کردم") خطاب به استادی است که اسکورسیزی با او تحصیل کرد. این مرد اندکی قبل از اکران فیلم گاو نر خشمگین درگذشت. اسکورسیزی فیلم گاو خشمگین را به معلم خود تقدیم کرد و در تیتراژ گاو خشمگین نشان داد که "او مرا در دیدن کمک کرده است".
هنگام به صدا درآوردن مشت ، هندوانه و گوجه فرنگی خرد می شد ، و هنگام صدا زدن چشمک زن دوربین ، از صدای شلیک استفاده می شد. نوارهای حاصل توسط تکنسین های صدا از بین رفت تا از استفاده مجدد جلوگیری کند.

هنگام فیلمبرداری از مبارزه ، رابرت دنیرو به طور تصادفی دنده جو پشی را شکست.
رابرت دنیرو با هدف بازی در گاو خشمگین 60 پوند  (27 کیلو گرم) اضافه کرد. در آن سال ها یک رکورد بود. این رکورد را وینسنت د آفریو شکست ، 70 پوند اصلاح شد تا در  استنلی کوبریک در  "Full Metal Jacket" لارنس معمولی بازی کند.

رابرت دنیرو

 

رابرت دنیرو که برای این نقش آماده می شد ، به شدت تمرین کرد و حتی سه مسابقه بوکس واقعی در بروکلین داشت که در دو مسابقه برنده شد.
از شکلات هرشی به عنوان جایگزین خون استفاده می شد ، زیرا هنگام فیلمبرداری روی فیلم سیاه و سفید بسیار تماشایی به نظر می رسید.

دنیرو برای درک بهتر شخصیت خود ، با لاموتا که رابطه بسیار خوبی داشت ، ملاقات کرد  . آنها در کل دوره فیلمبرداری از هم جدا نشدند. لاموتا به دنیرو گفت که او یک بوکسور واقعی دارد و خوشحال خواهد بود که مدیر یا مربی او شود.

لاموتا پس از دیدن فیلم اعتراف کرد که به او فهماند چه شخص وحشتناکی است.
گاو خشمگین از عباراتی استفاده می کند و صحنه هایی از بندرگاه را بازسازی می کند ، زیرا لاموتا شخصیت مارلون براندو را تحسین می کرد و مرتبا از او نقل قول می کرد.

صحنه عروسی پشت بام را پدر مارتین اسكورسیزی كارگردانی كرد ، زیرا مارتین خود هنگام فیلمبرداری بیمار شد.
John Turturro  در این فیلم اولین بازیگری را انجام داد . جالب است که متعاقباً تورتورو و  دنیرو در فیلم های مختلف شخصیتی با همین نام بیلی ساندی را بازی کردند.

در صحنه ای که جیک چیزی در مورد یک استیک به همسر اولش فریاد می زند ، همسایه در پاسخ شروع به فریاد زدن روی او می کند. جالب است که همسایه ای در فیلمنامه وجود ندارد. این مرد کاملاً تصادفی ظاهر شده ، زیرا او حتی اسم فیلمبرداری را نشنیده بود و علاوه بر این ، رابرت دنیرو را به رسمیت نمی شناخت . قابل توجه است که بازیگر بدون ترک شخصیت ، درگیری لفظی با "همسایه" را ادامه داد.
موسیقی فیلم به طور خاص برای سینمایی گاو خشمگین نوشته نشده است. اسکورسیزی از آثار آهنگساز ایتالیایی پیترو ماسکانی قرض گرفته است.

 

رابرت دنیرو

بازیگران فیلم گاو خشمگین

رابرت دنیرو (جیک لاموتا)
کتی موریارتی (ویکی تایلر لاموتا)
جو پشی (جویی لاموتا)
فرانک وینسنت (سالوی بتز)
نیکلاس کلسانتو (تامی کومو)

ترزا سالدانا (لنور لاموتا)

برای خواندن نقد فیلم گاو خشمگین فیلم (نقد های بیشتر فیلم گاو خشمگین) به بخش نظرات ونقد های مثبت و منفی کاربران مراجعه کنید.

نظرات

۱۴۰۰/۴/۲۳نقد فیلم گاو خشمگین گاو خشمگین براساس خاطرات بوکسور آمریکایی و قهرمان اسبق وزن متوسط ​​جهان Jacobbe "Jake" Lamotte "Raging Bull: My Story" ساخته شده است. دنیرو ، کاملاً پایبند به سیستم استانیسلاوسکی ( تئوری‌های بحث برانگيز اين سبک، مبتنی بر آن است که یک بازیگر باید یک شخصیت را با تمام جزئیات به نمایش بگذارد) ، نه تنها به طور فعال برای بازی در این سالن آماده شد ، بلکه سه مسابقه بوکس واقعی را در بروکلین برگزار کرد که در دو مسابقه برنده شد. در همان زمان ، بازیگر و لاموت در دوران فیلمبرداری با هم دوست صمیمی شدند و بوکسور گفت که این بازیگر یک مبارز واقعی را ساخته است و خوشحال خواهد شد که مدیر یا مربی او می شود. آن اشتیاق دیوانه وار و غیرت باورنکردنی که همراه با کارگردان افسانه ای و بازیگر برای خلق یک داستان زندگی از شخصیت بسیار جنجالی لاموت را فراهم آوردند ، در هر ثانیه از این بیوگرافی خیره کننده سیاه و سفید قابل مشاهده است. و نکته فقط در بازیگری دنیرو نیست ، که مخصوصاً برای 20این نقش کیلوگرم اضافه کرد ، بلکه در هر ژست بازیگر است که با آن تنفس می کند . این شعرهای شاعرانه زندگی روزمره ، با دنباله های داغ خانوادگی ، دیدارهای دوستانه و دشمنانه ، اشتیاق غیرتمندانه و ویرانگر برای تبدیل شدن به یک برنده ، قدرت احمقانه و مخرب آن ، در یک سکانس مسحورکننده از صحنه های یک زندگی روزمره تک رنگ بی وقفه متواضع ظاهر می شود. فیلم سینمایی گاو خشمگین که در نوامبر 1980 اکران شد ، اگرچه اول مورد استقبال قرار نگرفت ، اما بعداً به عنوان یک شرکت کننده ثابت در انواع رتبه بالای سینما "بهترین های ..." و در زمستان سال 1981 در هشت رده نامزد اسکار شد (از جمله کارگردان و بهترین فیلم) و دو تندیس دریافت کرد که یکی از آنها برای تدوین فیلم به تلما شونماکر تعلق گرفت. و دومین "اسکار" برای نقش جیک به دنیرو اعطا شد - تنها جایزه در حرفه او برای بهترین بازیگر مرد.

۱۴۰۰/۴/۲۳نقد فیلم گاو خشمگین علی رغم این واقعیت که فیلم گاو خشمگین در سال 1980 اکران شد ، اگاو خشمگین بر روی فیلم سیاه و سفید گرفته شد تا تماشاگران ارتباط بیشتری با اواسط قرن گذشته داشته باشند ، کاری که دقیقاً کار بوکسور بود. تن های سیاه و سفید ممکن است وحشیانه نبردهای خونین یا زیبایی زنان را در رنگ ها منعکس نکنند ، اما در عین حال بر زیبایی شناسی سینمای سیاه و سفید تأکید دارند. برخلاف اکثر فیلمهای مربوط به ورزش و بوکس ، مارتین اسکورسیزی قصه ای را نه در مورد معروفیت ، بلکه داستانی در مورد تقریباً کل زندگی حرفه ای بوکسر را ترجیح داد ، تصمیم گرفت در قله لاموت متوقف نشود - زمانی که کمربند قهرمانی را گرفت اما ادامه داد و به بیننده و در مورد سقوط بوکسور بزرگ ، که هیچ کس نمی تواند او را وارد رینگ کند ، گفت. در بسیاری از فیلم ها ، شخصیت اصلی یا در همان ابتدای تصویر راه خود را برای رسیدن به شهرت آغاز می کند ، با دشواری هایی روبرو می شود ، و سپس موفق می شود ، یا در حال حاضر موفق است ، مشکلات او را از پا در می آورد و او دوباره ، با غلبه بر خود ، به دیدار عزیز خود می رود . "راکی" ، "غلبه بر" ، "ما یک تیم هستیم" ، "چپ دست" ، "مسابقه دهنده" ، "تسخیر نشده" - بله ، بسیاری از فیلم های مربوط به ورزش از این طریق ساخته می شوند و تا حدی همه آنها با یک پایان خوش به پایان می رسند . در مورد فیلم سینمایی گاو خشمگین ، همه چیز اینگونه نیست ، زیرا اسکورسیزی از نمایش زندگی واقعی یک ورزشکار دریغ نمی کند . کارگردان فیلم گاو خشمگین ، مارتین اسکورسیزی وقت زیادی را به زندگی غیر بوکس جیک لاموتا اختصاص داد و شخصیت خود را در خارج از رینگ نشان داد. در رینگ بوکس و زندگی ، لاموتا به همان اندازه کینه توز بود. ماهیت دشوار برقراری ارتباط با مردم ، حتی با بستگان ، به بهترین وجه در موفقیت های جیک تأثیرگذار نبود. ، بوکسور بیش از حد حسود بود ، که باعث شد همه افراد در محیط زندگی خود را از دست بدهد. با قضاوت از روی فیلم ، یک ویژگی مشخصه یک بوکسور در ارتباط با کلمات انتخابی بود - چسبیده به یک عبارت یا یک کلمه ، او خودش را به حدی پیچاند که در این صورت دیگر نتوانست خودش را کنترل کند. بازیگر فیلم گاو خشمگین ، رابرت دنیرو ، که مارتین اسکورسیزی قبلاً با او در راننده تاکسی ، خیابان های Wicked و نیویورک ، نیویورک کار کرده بود ، شخصیت بوکسور جیک لاموتا ، که بیش از 100 مبارزه را در رینگ گذرانده است ، به شکل فوق العاده زنده کرد. من فکر می کنم این پشت سرهم بازیگری و کارگردانی را می توان طولانی ترین در طول تاریخ هالیوود نامید ، زیرا اگر فکر کنید اولین فیلم آنها در سال 1973 ("خیابان های شیطانی") اکران شد و در سال 2019 ، "مرد ایرلندی" اکران ، جایی که اسکورسیزی نیز کارگردان است و دنیرو شخصیت اصلی آن است ، کار مشترک آنها 46 (!!!) سال است. اما فیلم های "کازینو" ، "رفقای خوب" ، "تنگه وحشت" نیز وجود داشت که اسکورسیزی آنها را کارگردانی کرد ، بعلاوه برخی دیگر مانند "مالاویتا" که به عنوان تهیه کننده بود. در کنار دنیرو ، جو پشی شایسته ذکر است. امروز بیننده او را بیشتر به عنوان یکی از راهزنان فیلم تنها در خانه می شناسد ، اما قبل از همه ، جو پشی برای رفقای خوب "Nicefellas" اسکار گرفت. و نامزد اسکار بازیگر نقش مکمل مرد برای فیلم گاو خشمگین برای نقش برادر جیک لاموتا شد. گاو خشمگین یک فیلم جهانی است و برای طرفداران نه تنها فیلم های ورزشی ، بلکه کلاسیک جهانی تماشای آن الزامی است. شاید این فیلم یکی از واقعی ترین ها در مورد ورزش های حرفه ای باشد. موارد دیگری مانند "ما یک تیم هستیم" وجود دارد ، اما فیلم گاو نر خشمگین نیز به اینجا تعلق دارد ... با این حال ، شما باید تماشا کنید. من نظر خود را به کسی تحمیل نمی کنم.

۱۴۰۰/۴/۲۳نقد فیلم گاو خشمگین برخی از منتقدان اظهار داشتند که فیلم گاو نر خشمگین مارتین اسکورسیزی که داستان بوکسور جیک لاموتا را روایت می کند ، بهترین فیلم دهه 80 است. با توجه به اینکه هنوز تعداد زیادی فیلم 80 وجود دارد که من ندیده ام ، با توجه به اینکه Scarface وجود دارد و بسیاری از فیلم های دیگر ، با توجه به اینکه دهه 80 یکی از درخشان ترین دهه های سینما است ، من قضاوت نمی کنم ، اما بدون تردید آن را خواهم گفت: فیلم گاو نر خشمگین یک فیلم افسانه ای است . فیلم گاو خشمگین یک فیلم در مورد بوکس نیست ، بلکه یک فیلم در مورد مردی است که دارای حسادت فلج کننده و عدم امنیت جنسی است و نبردها در این رینگ به عنوان اعتراف ، توبه و آزادی عمل می کند. تصادفی نیست که فیلمنامه هرگز به استراتژی رزمی نمی پردازد. از نظر جیک لاموتا ، آنچه در طول جنگ اتفاق می افتد توسط تاکتیک ها کنترل نمی شود ، بلکه توسط ترس و شیاطین درونی او کنترل می شود. از نظر تاریخی ، گفته می شود که فیلم گاو نر خشمگین بیشتر دقیق است ، و جزئیاتی از شرح زندگی لاموتا بریده می شود. با این حال ، اگرچه لاموتا به عنوان مشاور در فیلم ذکر شده است ، اما او از نتیجه نهایی ناراضی بود ، زیرا به گفته وی ، بی ادب و غیر حساس است. لاموتا مردی با اشتهای شدید است که انگیزه های خشن - پارانویا ، حسادت و خشم کور او را اداره می کنند. به علاوه ، رابطه جنسی و خشونت با یکدیگر پیوند ناگسستنی دارند. در رینگ ، او مبارز است که فقط مخالفان خود را نمی زند ، بلکه آنها را نابود می کند. دو نفری که روی بوم زندگی او شکل می گیرند همسر وی و برادر / مدیر او هستند. این دو نفری هستند که بیشترین معنی را برای جیک دارند و در نتیجه ، طعمه ناتوانی خود در اعتماد به او یا دیگران می شوند. تا به امروز ، رابرت دنیرو در نقش لاموت قدرتمندترین ، تأثیرگذارترین و به معنای واقعی کلمه تحول آفرین در حرفه خود است. من دیگر هرگز اینقدر غریزی دنیرو ندیده ام. حواس شما پرت نمی شود. اگرچه جیك شخصیتی فوق العاده غیرمعمول است .-رابرت دنیرو خطرات عصبانیت و توقف ناپذیری همدردی را نشان می دهد. Raging Bull طرف دیگر راکی ​​است. داستان پیروزی بزرگ اسلی در سال 1976 آغاز شد. او اسکار 1977 را برد و ادامه نبرد او قبلا فیلمبرداری شده بود. این فیلم قبل از تولید Raging Bull به بازار عرضه شد. اما در جایی که راکی ​​بوکس را رمانتیک می کند ، Raging Bull دیدگاه سرد و بی تردیدی از خشونت دارد ، چه در داخل و چه در خارج از رینگ. در حالی که هدف اصلی اسكورسیزی نمایندگی ساختارشكنی لاموتا به عنوان یك شخص است ، او هرگز عقب نشینی نمی كند و جنبه زشت و ناپسند این ورزش را آشكار می كند ، جایی كه قمار ، حرص و آز و جنایت سازمان یافته مبارزان را مجبور به تصمیم گیری های مهلك می كند. "راکی" بوکس را رمانتیک نشان می دهد. "گاو نر" حجاب ها را پاره می کند. اسکورسیزی اینجاست ، او به راحتی ، بی نظیر است. کاوش تاریک از روان و نمونه ای بارز از سبک که محتوا را تقویت می کند. هر کارگردانی می تواند داستان لاموتا را بگیرد و آن را به یک زندگی نامه مستحکم تبدیل کند ، اما اسکورسیزی طبق معمول کارهای بیشتری انجام می دهد. دست زدن او به صحنه های بوکس فوق العاده است. او آنها را به امپرسیونیسمی از کابوس ها تبدیل می کند ، پر از دوربین های چرخان ، پراکنده با خونریزی شریانی و روشن شده توسط چشمک های برق. یکی از صادقانه ترین ، دردناک ترین و دلخراش ترین پرتره های حسادت در سینما ، اتللوی قرن بیستم است. این یکی از بهترین فیلم هایی است که من در مورد عزت نفس پایین ، نارسایی جنسی و ترس دیده ام که برخی از مردان را به سو استفاده از زنان سوق می دهد. لاموتا به داشتن رفتارهای عجیب و غریب و تسخیر ناپذیر معروف بود. صحنه هایی وجود دارد که او منفعلانه می ایستد و به خودش اجازه می دهد چکش بخورد. می فهمیم ، لعنت به او ، چرا او از درد نمی ترسد!

در ادامه بخوانید...

نقد و بررسی گرانترین فیلم تاریخ سینمای چین؛ دیوار بزرگ

در

دیوار بزرگ فیلم بزرگی نیست.  فیلم دیوار بزرگ  هرگز موفق نمی شود ذره ای به کارنامه درخشان ژانگ ییمو نزدیک شود. و این مشکل بیش از هر چیز دیگری ناشی از ضعف فیلنامه است.

 

فیلم سینمایی دیوار بزرگ چین

نقد فیلم دیوار بزرگ

وقتی جیمی کیمل در مراسم اسکار امسال شروع به مسخره کردن مت دیمون کرد صحبتهایش راجع به  سینمایی دیوار بزرگ  را چندان جدی نگرفتم.گذاشتم به حساب همان داستان همیشگی شوخیهای کیمل با مت دیمون در شوی تلوزیونی جیمی کیمل و فقط به صحبتهایش خندیدم. اما بعد از دیدن فیلم اولین حرفی که زدم این بود: "کاش حرفهای جیمی کیمل را جدی گرفته بودم"

 

فیلم‌دیوار بزرگ

 

جیمی کیمل مجری اسکار 2017 فیلم دیوار بزرگ را به شوخی افتضاح توصیف کرد  و آن را شکست بزرگی برای مت دیمون دانست

جیمی، دیوار بزرگ را افتضاح توصیف کرد و مت دیمون رو یک آدم ابله خواند که به عنوان تهیه کننده منچستر کنار دریا (منچستر بای د سی) در آن بازی نکرده و دوستش کیسی افلک را برای این فیلم انتخاب کرده و خودش در یک فیلم چینی مو دم اسبی بازی کرده است حالا دیوار بزرگ 150 میلیون دلار ضرر کرده و کیسی افلک اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را گرفته است.

 البته دلیل اصلی بازی نکردن مت دیمون در فیلم منچستر کنار دریا طولانی شدن فیلمبرداری فیلم "مریخی" بود اما هر چه که بود کیسی افلک از آن اتفاق خیلی خوشحال است ( حالا شما این را شانس کیسی افلک می‌دانید یا بدشانسی مت دیمون).

 

بعد از دیدن فیلم دیوار بزرگ متوجه شدم که ضرر 150 میلیون دلاری  فیلم سینمایی دیوار   تنها یک بخش از هزاران دلیل افتضاح بودن این فیلم است.

در سال 2011 جان فارو فیلمی ساخت تحت عنوان کابوی‌ها و بیگانگان، فیلمی وسترن  که در آن  سفینه های فضایی این طرف و آن طرف می رفتند  و نقش اول فیلم را هم دنیل کریگ ( بازیگر نقش جیمز باند) بازی می کرد!  ترکیب گاوچران و سفینه فضایی آخرین ایده مسخره ای است که ممکن است به ذهن یک آدم برسد و متاسفانه این ایده به فکر کسانی رسید که 135 دقیقه فیلم از آن ساختند. تصور کنید جناب جیمز باند با لباس کابویها، هفت تیر به دست سوار بر اسب در غرب وحشی از دست یک سفینه فضایی فرار می کند ) بعضی ایده ها هرگز نباید عملی شوند

 

 

کابوی ها و بیگانگان محصول 2011

بزرگترین مشکل فیلم دیوار بزرگ  هم همین عناصر ناهمگون است، پیتزای قورمه سبزی،  چیزی بدتر از گاوچران و سفینه .

اگر در آن فیلم فقط دو آیتم عجیب و غریب کنار هم قرار گرفته بودند در دیوار بزرگ موضوع خیلی حادتر است، از دایناسورهای پارک ژوراسیک و گلادیاتورهای قرون وسطی گرفته تا بیگانه سرکار ریپلی و قهرمانان فیلمهای رزمی چینی  همه چیز در این فیلم هست. البته هر کدام از این آیتمها فی نفسه بد نیستند و حتی جز عناصر جذاب سینمایی به حساب می آیند اما جمعشان کنار هم حال آدم را بد می کند . سرگیجه میگیری!

 

البته اینکه انتظار داشته باشیم هالیوود دست از ترکیب این چیزها با هم بردارد، انتظار بیهوده‌ای است چرا که آنها با سعی و خطا ترکیب موفق را پیدا می کنند و بعد تبدیلش می کنند به یکی از فرانچیزهای پول ساز که تا سالها شاهد ساخت دنباله های آن خواهیم بود. اما دیوار بزرگ آن ترکیبی که باید نشد و مطمئنم که حتی یک نفر هم به ساخت دنباله این آش شله قلمکار ژانگ اییمو فکر هم نمی کند

دیوار بزرگ ثابت کرد وقتی چند آدم دوست داشتنی و البته حرفه ای کنار هم جمع می شوند و فیلم می سازند لزوما فیلم خوبی ساخته نمی‌شود..

 

سینمایی دیوار چین

 

 ژانگ ییمو و مت دیمون در نشست خبری فیلم دیوار بزرگ از فیلم دفاع کردند

اگر یک چیز کثیف تغییر حالت دهد و پاک شود اصطلاحا می گویند استحاله شده است

ژانگ ییمو همیشه عاشق استحاله بوده است. علاقه شدیدی به تحول قهرمانهای فیلمهایش از یک آدم بی قید و بی اخلاق و گاهی لا ابالی به یک قهرمانی اخلاق مدار و از خود گذشته دارد. ییمو چندان اعتقادی به سفید مطلق برای کاراکترهای فیلمهایش ندارد او شخصیتهای  فیلمش را از سیاهی به سمت سفیدی میکشد و در این سفر از شر به سمت خیر بیشتر مواقع تماشاچی لذت می برد.

 

در گلهای جنگ کریستین بیل از یک مسول کفن و دفن دایم الخمر دروغگو به کسی که جانش را برای نجات دختران نوجوان معبد به خطر می‌اندازد، تبدیل می‌شود. گلهای جنگ به مراتب فیلم زیباتر و تاثیر گذار تری بود. استحاله شخصیت اصلی فیلم طی یک روند منطقی و باورپذیر اتفاق می افتد.

در خانه خنجرهای پرنده ژنرال چینی عاشق جاسوس نابینای دشمن شد و از قاتل گوش به فرمان حاکم ظالم تبدیل به عاشق جان فدایی در راه عشق می‌شود در هر دوی این فیلمها روند تحول قهرمان بسیار قابل قبول و در یک شرایط سخت اخلاقی رخ داد. اما سیر تحول ویلیام که یک شمشیرزن مزدور است که برای پیدا کردن باروت به چین سفر کرده است آنچنان سریع و بی مایه و فقط در قالب چند دیالوگ کلیشه ای رخ داد که آدم از خودش می پرسد اصلا چه نیازی به این مثلا تغییر و تحول در  سینمای دیوار بزرگ  بود؟.

 

دیوار بزرگ فیلم   سراسر شعار و کلیشه است.

"زن : ما برای غذا نمی جنگیم، برای چیزهای مهمتری میجنگیم"

." ژنرال چینی : حرص و آز و طمع انسان را کور می کند".

، " زن : من تو رو آزاد کردم که بری!

ویلیام : ولی من اینجام که بجنگم"

"ایمان داشته باشید و اعتماد کنید" و از این دست شعارهای سرایر کلیشه ای در این فیلم غوغا می کند.

 مت دیمون خیلی راحت و بدون دلیل خاصی در  فیلم سینمای دیوار بزرگ   متحول می شود، کسی که در ابتدای  فیلم سینمایی دیوار چین  هدفشان را مهمتر از مرگ و کشته شدن دوستانشون میدونست و به هیچ قیمت حاضر نبود  از ماموریتش که بدست آوردن باروت بود، دست بکشد کاملا یکهویی و با چند کلمه صحبت با جنگجوی زن چینی متحول میشود و ماموریت اصلی خودش را فراموش می کند.

 

 

پدرو پاسکال در فیلم دیوار بزرگ بازی متوسطی از خودش ارائه می دهد

اگر منطقی نگاه کنیم دیالوگهای پدرو پاسکال به مت دیمون درست ترین حرفهایی بود که در طول فیلم زده شد

اینجا می مانی که چی بشه؟؟ فک می کنی قهرمان میشی؟؟ الان برات جشن میگیرند؟ .

 جلوه های ویژه فیلم  دیوار بزرگ سینمایی  هیچ کم و کسری ندارد و البته از فیلمی با این همه هزینه کمتر از این هم انتظار نمی رفت ولی خوب داستان نچسب است. برای همین هیچوقت در طول فیلم نه هیجان و نه وحشت و ترس حاکم نمی شود.. هیولاهای فیلم هم ترکیبی از بیگانه و ارباب حلقه ها و پارک ژوراسیک هستند.

 

داستان   فیلم دیوار چین  پر از سوتیهای عجیب و غریب بود. حضور ویلیام دفو داستان عجیب و غریبش یکی از آن حرکات بی منطق و احمقانه فیلم بود او 25 سال اینجا مانده بود و نقشه فرار کشیده بود و منتظر کسی که نقشه اش را با و عملی کند و بعد می بینیم در طول اجرای نقشه اش اصلا نیازی به کس دیگری نداشت و به محض فرار هم سریعا از شر پاسکال راحت شد. و از آن خنده دار تر اینکه او با آن نقشه دقیق و حساب شده اش هم گرفتار وحشی هایی شد که کاملا از حضورشان اطلاع داشت. و البته پذیرش ویلیام دفو در نقش یک آدم کودن و ترسو  برای کسانی که او را میشناسند واقعا سخت است . به نظرم این هم از اشتباهات کارگردان فیلم بودپیشنهاد می کنم  مقاله(جنگ بر سر گرفتن نقش جوکر در هالیوود، ویلیام دفو قبل از جک نیکلسون)  را در سیارک بخوانید. یکی از بزگترین بازیگران نقش منفی دنیا در این فیلم تباه شد.

 

 

چهره ویلیام دفو البته کارنامه بازیگری‌اش بسیار شرورتر از آن است که نقش یک ترسوی فراری را بازی کند

 نکته جالب این است که نام  فیلم سینمایی دیوار بزرگ  است ولی واقعیت این است که هیولاها خیلی راحت از زیر دیوار تونل می زنند و به پایتخت می‌رسند یعنی بود و نبود دیوار اصلا مهم نبود. و می توانست به جای دیوار چین هر مانع دیگری باشد. چرا که دیوار اصلا نقش خارق العاده ای در مقاومت انسانها ایفا نکرد و صرفا بحث تبلیغات برای کشور چین مطرح بود. به هر حال گرانترین فیلم تاریخ سینمای چین با حضور یکی از سوپراستارهای   هالیوود باید نام و نشانی از چین را یدک میکشید.

"دیوار بزرگ" در بحث خلق سرگرمی موفق است البته سکانسهای جذاب و اکشن  فیلم را می شد در قالب چند  ویدئو در یوتیوب دید و دیگر عذاب دیدن کل فیلم را به جان نخرید. البته در  طول فیلم دیواربزرگ   خوابتان نمی برد ولی بعد از پایان آن آرزو می کنید کاش خوابتان برده بود.

 

بازیگران فیلم سینمایی دیوار بزرگ

مت دیمون در نقش ویلیام

جینگ تیان

پدرو پاسکال

ویلم دفو

ژانگ هانیو

ادی پنگ

لو هان

کنی لین در نقش فرمانده چِن

وانگ جونکای در نقش امپراتور

ژنگ کای در نقش شِن

هوانگ شوان در نقش فرمانده دنگ

چن شوئه دونگ در نقش فرمانده گارد سلطنتی

اندی لاو

نظرات

در ادامه بخوانید...

نقد و بررسی فیلم مسافر همیشگی، آخرین حضور لیام نیسون در فیلمهای اکشن

در

(سیارک) مسافر همیشگی the commuter فیلم خوبی نیست، این فیلم در واقع یک تکرار همیشگی است انگار سازندگان فیلم علاوه بر محتوای فیلم سعی داشته اند که به تماشاچیان نشان دهند که زندگی تکراری و روتین ما آدمها شامل دیدن فیلمهای تکراری هم میشود.

شهریور سال 96 بود که لیام نیسون دوست داشتنی اعلام کرد که دیگر قصد بازی در آثار اکشن و تریلر را ندارد. او دلیل این تصمیم را سن و سال بالای خود و نارضایتی مردم در صورت ادامه روند فعلی اعلام کرد.

هفت ماه پیش که نیسون این خبر را اعلام کرد او دو فیلم اکشن دیگر را هم در نوبت اکران داشت که یکی از آنها همین فیلم "the commeter" یا مسافر همیشگی بود، نیسون همان زمان هم به خبرنگاران گفت :هنوز که هنوز است برای بازی در آثار اکشن پیشنهادات مالی خوبی به من میشود ولی به تمام آنها پاسخ رد داده‌ام و اعلام کرد من 65 سال سن دارم به زودی مردم به من خواهند گفت که " دیگر دست بردار"

شاید شنیدن این خبر برای کسانی که از دیدن لیام در نقش یک پدر جا‌افتاده بزن بهادر در سری فیلمهای ربوده شده "taken" لذت برده بودند و یا در چندین و چند فیلم اکشن خوش ساخت این بازیگر قد بلند برایشان خاطره یک اکشن جذاب را رقم زده بود، چندان خوشایند نبود اما حالا با دیدن فیلم مسافر همیشگی حتی طرفداران پر و پا قرص لیام نیسون هم قبول کردند که بهترین زمان برای کناره گیری از آثار اکشن توسط این بازیگر بوده است و البته طرفداران سخت گیر تر او آرزو میکنند که ای کاش همین فیلم را هم بازی نمیکرد.

برای درک بهتر شرایط سنی این بازیگر دوست داشتنی باید کمی به عقب تر برگردیم و ماجرای یک عکس جنجالی را با هم مرور کنیم.

در ماه ژوئن 2015 بود که انتشار یک عکس از لیام نیلسن با یک کلاه ورزشی و ژاکت با چهره و قامتی کاملا تکیده موجی از نگرانی را در میان طرفداران این بازیگر به وجود آورد. با اینکه لیام در آن زمان 63 ساله بود و اکنون 65 ساله است اما تفاوت ظاهر او با آنچه روی پرده سینما میدیدیم کاملا نگران کننده بود. هر چند وکیل نیسون همان در همان سال 2015 طی مصاحبه ای اعلام کرد که حال این بازیگر بسیار هم خوب است و هیچ مشکلی سلامت او را تهدید نمیکند اما خودم لیام نیسون در آن زمان اعلام کرد که نهایتا تا دوسال دیگر به بازی در تریلرها ادامه خواهد داد. وحالا در حالی که چند ماهی هم از پایان مهلت دو ساله گذشته است به وضوح میبینیم که حق با لیام نیسون بوده است و در ژانر اکشن جایی برای پیرمردها نیست.

فیلم مسافر همیشگی به کارگردانی "جیم کولت سرا" محصول 2018 در ژانر اکشن، جنایی، درام است این فیلم در سایت راتن تومیتوز rotten Tomatoes نمره 56 از 100 را کسب کرده است که امتیاز متوسطی هست همچنین امتیاز این فیلم از دیدگاه کاربران سایت IMDB برابر با 6.3 میباشد که نشان دهنده این است که فیلم به مذاق تماشاچیان بد نیامده است.

فیلم از بازیگران شناخته شده ای بهره میبرد که به جز لیام نیسون اکثر این بازیگران معروف نقش کوتاهی دارند پاتریک ویلسون و سم نیل به جز ابتدا و انتهای فیلم حضور زیادی در فیلم ندارند اما اسمشان به عنوان بازیگران اصلی روی پوستر فیلم درج شده است. یک نکته جذاب شاید حضور سم نیل در این فیلم باشد. سم نیل و لیام نیلسن به نوعی حکم فریبرز عرب‌نیا و ابوالفضل پورعرب خودمان را برای هالیوودیها دارند، زمانی که سم نیل بازیگر نقش اول سری فیلمهای پارک ژوراسیک استیون اسپیلبرگ بود لیام نیلسن در فیلم در امتداد درخشش کارگردانی مثل دیوید سلترز(طالع نحس) در نقش مکمل بازی میکرد و حالا در این فیلم سم نیل در یک نقش فرعی کوتاه بازی میکند در حالیکه لیام نیلسن ستاره اصلی فیلم است. به هر حال با اینکه سم نیل چند سالی هم از لیام نیلسن بزرگتر است (70 سال سن دارد) به نظر جوانتر می آید.

اما آنچه باعث میشود که فیلم مسافر همیشگی را تکرار مکررات بنامیم این است که نویسندگان برای خلق شخصیت یک پیرمرد جا افتاده که اتفاقا بسیار باهوش و در عین حال بزن بهادر هم هست کوچکترین زحمتی به خودشان نمیدهند و از همان فرمول ساده همیشگی استفاده میکنند. راستی این چندمین فیلم است که لیام نیسون در نقش یک پلیس قدیمی ظاهر میشود؟ کسی که در گذشته پلیس و یا نیروی امنیتی بوده است و حالا در یک موقعیت عجیب و غریب گیر می افتد و مجبور است از تواناییهای خودش استفاده کند؟

تازه این تمام ماجرا نیست، فیلم بدون توقف Non_stop را که خاطرتان هست جناب آقای لیام نیسون در آن فیلم در یک هواپیما با یک تروریست خطرناک گیر افتاده بود و باید هر چه سریعتر او را پیدا میکرد ولی نویسندگان فیلم مسافر همیشگی در اینجا کلی خلاقیت به خرج داده‌اند و همان ماجرا را با یک سری تغییرات جزیی به داخل یک قطار شهری منتقل کرده‌اند.. حالا لیام باید در فیلم مسافر همیشگی یک شخصیت را با اطلاعات بسیار محدودی در بین مسافران قطار پیدا کند وگرنه مثل همیشه خانواده اش و آدمهای اطرافش می میرند. شما این قصه را با بهترین رنگ و لعاب هم تزیین کنید باز هم اصل ماجرا تکراری است و راستش لذتی در دیدن تکرار مکررات نیست. وقتی که بدانید که تهیه کننده این فطلم همان تهیه کننده فیلم بدون توقف و ناشناخته non_stop و unknown است دیگر این شباهتها هم برایتان عجیب نخواهد بود.

هشدار اسپویل : این متن قسمتهایی از داستان را لو میدهد. برای اینکه از یک نکته مثبت شروع کنیم اجازه بدهید از چند دقیقه اول فیلم شروع کنم چرا که هر چقدر از تدوین بسیار زیبای سه دقیقه ابتدایی فیلم بگویم کم گفته ام. کارگردان و تدوینگر فیلم در طول سه دقیقه به بهترین شکل ممکن روند تکرارری زندگی مایکل را به تصویر میکشند. مرد 60 ساله ای که در شرف بازنشستگی است هر روز ساعت 6 صبح با قطار از حومه شهر به مرکز شهر و محل کارش می آید. دیالوگهای کوتاه و برشهای بسیار سریع خیلی زود اوضاع مالی نه چندان مناسب مایکل و خانواده‌اش و مشکلاتی که برای تامین شهریه دانشگاه پسرشان دارند را به تماشاچی منتقل میکند. و در طول همین سه دقیقه گذر عمر را از فصلی به فصل دیگر و تلاش بی وقفه اما تکراری و روتین طبقه متوسط جامعه آمریکایی برای گذران زندگی را شاهد هستیم. و البته همه چیز در این تدوین بی نظیر به ایستگاه قطار ختم میشود.

مایکل فروشنده بیمه است که بعدها متوجه میشویم قبلا پلیس بوده است و حالا چندین سال است برای یک شرکت بیمه کار میکند و به دلایل اخلاقی از اداره پلیس خارج شده است و چند سال پیش هم از حیث اقتصادی کاملا ورشکست شده‌ است حالا برای تامین مخارج زندگی خودش و همسرش مجبورند شب تا صبح کار کنند. خوب تا اینجا داستان همه چیز شبیه یکی از همین درامهای نوظهر آمریکایی در باب دوران رکود اقتصادی ریاست جمهوری اوباما است. اما مسلما قرار نیست داستان بدین شکل جلو برود. مثل اکثر اکشنهایی که در کارنامه نیسون است همه چیز به طور ناگهانی از حالت عادی خارج میشود و تبدیل به یک موقعیت بغرنج میشود.

یک روز صبح به صورت ناگهانی مایکل از کار اخراج میشود، با دوست و همکار سابقش در اداره پلیس گپی میزند و از وضعیت بد مالی خودش و خانواده‌اش میگوید. سوار همان قطار همیشگی میشود و به سمت خانه میرود. در قطار ناگهان زنی از ناکجا آباد به سراغ مایکل می آید و به او پیشنهاد می دهد در ازای دریافت 100 هزار دلار مسافری به نام پرین را که یک کیف سیاه رنگ با خود حمل میکند پیدا کند و یک ردیاب جی پی اس را در کیف پرین جایگذاری کند. مایکل اول می پذیرد ولی خیلی زود متوجه میشود که چه کار اشتباهی کرده است اما دیگر دیر شده است. افرادی که پشت این قضیه هستند بسیار قدرتمندتر از چیزی هستند که مایکل فکرش را میکرد، جان خانواده اش در خطر است و جنازه پشت جنازه روی هم انبار میشوند بقیه ماجرا هم مثل بقیه فیلمهایی که جناب نیسون در این ژانر بازی کرده است ختم به خیر میشود.

جلوه های ویژه این فیلم نمره بدی نمیگیرد ولی صحنه‌های خارج شدن قطار از ریل و انفجارهای بعد از آن و پرتاب شدن بازیگران از این واگن به آن واگن شباهت زیادی به جلوه‌های ویژه اولین فیلم از سری فیلمهای ماموریت غیر ممکن دارد هر چند معتقدم که جلوه های ویژه مسافر همیشگی در حد و اندازه های همین فیلم هم که محصول 1996 بود یعنی چیزی در حدود 22 سال پیش که البته در زمان خودش فیلم پیشرفته‌ای محسوب میشد، نیست. ولی خوب برای فیلمی که محصول 2018 است این صحنه ها چندان به روز محسوب نمی شوند. کافیست صحنه پرتاب شدن مایکل در هنگام خارج شدن قطار از ریل را به واگن آخر با دقت تماشا کنید تا ببینید که چقدر این صحنه شبیه صحنه ای است که ایتان هنت با بازی تام کروز از هلیکوپتر به جلوی لوکومتیو قطار می پرد. بودجه فیلم the commuter حدود 30 میلیون دلار است در حالیکه بودجه فیلم ماموریت غیر ممکن یک حدود 80 میلیون دلار بود. لذا با این سطح از بودجه میتوان گفت که فیلم از حیث جلوه های بصری نمره قابل قبولی میگیرد.

صحنه های اکشن و نبردهای تن به تن فیلم هم در قیاس با شاهکار اکشن لیام یعنی فیلم ربوده شده یک چنگی به دل نمیزند ولی از فیلمهای ربوده شده 2 و 3 بسیار بهتر است.

این فیلم شما را سرگرم میکند و از وقتی که تنش در داستان آغاز میشود تا پایان فیلم شما را درگیر قصه نگه میدارد ولی بزرگترین مشکل فیلم علاوه بر تکراری بودن محتوا به سن و سال بازیگر اصلی بر میگردد شخصیت مایکل در این فیلم چندین بار روی شصت ساله بودن خودش تاکید میکند و همین موضوع بعلاوه چین و چروک صورت لیام نیسون باعث میشود که بیننده در باور تواناییهای شخصیت مایکل دچار شک و تردید شود.

بدترین صحنه فیلم هم بی شک به پایان بندی فیلم برمیگردد در جاییکه پلیس قاتل از مردم باقیمانده در واگن میپرسد که کدام یک از شما پرین هستید و بعد همه افراد حاضر در واگن در مقابل یک اسلحه پر که آماده شلیک به آنهاست به ترتیب خود را پرین معرفی میکنند این صحنه آنچنان مصنوعی و غیرقابل باور است که برای لحظاتی گمان کردم د ر حال تماشای پارودی و شوخی هجوآمیزی با صحنه معروف فیلم اسپارتاکوس با بازی کرک داگلاس هستیم. این صحنه ها و چنین قهرمان پروریهایی شاید در قالب فیلمهای ابر قهرمانی و کمیک استریپ قابل هضم باشد ولی زندگی امروز بشر به خصوص زندگی غربی فاقد چنین المانهایی است همین چند روز پیش بود که در مسابقات دوچرخه سواری تور یک روزه فرانسه، مایکل گولارتس دوچرخه سوار بلژیکی حین مسابقه دچار حمله قلبی شد و کنار جاده افتاد و جان داد و هیچکدام از رقبایی که عقب بودند در حین سبقت از او که بی جان در حاشیه راه افتاده بود حتی یک توقف کوچک نکردند تا ببیند قضیه از چه قرار است. آری در دنیای امروزی فداکار مخصوص قصه ها است. باور اینکه کسی جانش را به خاطر یک غریبه به خطر بیاندازد سخت که چه عرض کنم، محال است.

نظرات

در ادامه بخوانید...

حقایقی جالب درباره فیلم صورت زخمی قسمت اول

در
فیلم صورت زخمی

حقایق فیلم صورت زخمی

 

(سیارک) نزدیک به سی و پنج سال پیش بود (نهم دسامبر 1983) که فیلم Scarface یا صورت زخمی به کارگردانی برایان دی پالما، ( کارگردان فیلم صورت زخمی ) به روی پرده‌های سینمای جهان به نمایش درآمد. صورت زخمی که روایت‌گر داستان زندگی یکی از بزرگترین کارتل‌های مواد مخدر و سردسته آن تونی مونتانا، مهاجر غیرقانونی کوبایی، بود، به عنوان یکی از بهترین فیلم های دهه هشتاد میلادی شناخته می‌شود اگر نگوییم فیلم اسکار فیس به عنوان بهترین فیلم این دهه .

 

بسیاری از بازیگرانی که در فیلم صورت زخمی به ایفای نقش پرداختند، به موفقیتهای زیادی دست یافته و به نوعی فیلم اسکار فیس سکوی پرتاب آنها شد؛ بازیگرانی از قبیل Michelle Pfeiffer و F. Murray Abraham. نویسنده فیلمنامه Scarface / صورت زخمی نیز، Oliver Stone بود که پس از انتشار فیلم اسکارفیس بیش از پیش بر سر زبان‌ها افتاد. در کنار نقشی که بازیگر اصلی فیلم scarface ، آل پاچینو، در سه‌گانه پدرخوانده ایفا کرده بود، تونی مونتانا نقش دیگری است که اکنون همه با آن نام آل پاچینو را به خاطر می‌آورند و این یکی از نقشهای ماندگار او شد.

 

درکنار تمام موفقیتهای فیلم اسکارفیس، تأثیراتی که روی عامه مردم گذاشت را نیز نمی‌توان نادیده گرفت. ازآن زمان تاکنون بسیاری از خواننده‌های رپ از نام فیلم صورت زخمی استفاده کرده‌اند، در بازی‌های ویدئویی از فیلم اسکارفیس استفاده شده است و در موارد بسیاری از دیالوگ معروف این فیلم «Say hello to my leetle friend (به دوست کوچک من سلام کن)» استفاده شده است.

 

فیلم صورت زخمی

فیلم صورت زخمی   اسکارفیس

تونی مونتانا کیست

شخصیت اصلی فیلم صورت زخمی آمریکایی Scarface که در سال 1983 اکران شد.  تونی مونتا  مهاجری که از جزیره کوبا به ایالات متحده آمده بود ، در میامی اقامت گزید و در تجارت مواد مخدر فعالیت کرد. یک گانگستر با جاه طلبی های بزرگ.

درام جنایی "Scarface" توسط برایان دی پالما کارگردانی شده است ، همچنین برای فیلم های دیگر در مورد زندگی گانگسترهای آمریکایی و کارآگاهان پلیس نیز شناخته شده است - "The Untouchables" (1987) ، "Carlito's Way" (1993) ، "Eyes of the Snake" (1998) ، "ارکیده سیاه" (2006).

 

نقش تونی مونتانا در فیلم  اسکار فیس  را آل پاچینو بازیگر آمریکایی بازی كرد كه نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب شد. نقش یک گانگستر کاملاً به آل پاچینو رسیده است. در فیلم های سریال پدرخوانده ، این بازیگر نقش دون مایکل کورلئونه ، پسر گنگستر معروف ویتو کورلئونه را بازی کرد . از نظر برایان دی پالما ، این بازیگر در فیلم گنگستری Carlito's Way بازی کرد ، جایی که او همچنین در نقش شخصیت اصلی - Carlito پورتوریکیایی "Charlie" Brigante ، سرکرده مافیای مواد مخدر نیویورک بازی کرد.

 

داستان فیلم صورت زخمی  و  تصویر تونی مونتانا در ذهن اولیور استون ، نویسنده فیلمنامه ، هنگامی که او در اوایل دهه 80 قرن بیستم دو بار به میامی سفر کرد ، شکل گرفت. در آن زمان ، گردبادی از خشونت و قتل عمدی شهر را فراگرفت. در طی یک سال تعداد افراد بیشتری نسبت به ده سال گذشته کشته شده است.

معنی تونی مونتانا   و نام  تونی مونتانا تبدیل به تصویر جمعی از گانگسترهای آن زمان شد - مهاجر ، بی پول ، اما با جاه طلبی های عظیم ، به حاشیه جامعه پرتاب می شود ، که می خواهد مالک کل جهان باشد. تونی از کوبا وارد میامی می شود. درست در این زمان ، فیدل کاسترو مخالفان سیاسی خود و به همراه آن "عنصر جنایتکار" - معتادان و مجرمان مواد مخدر را از جزیره اخراج کرد. تبعیدیان کوبایی وارد ایالات متحده شدند و این امر به افزایش جنایات دامن زد.

شخصیت واقعی تونی مونتانا

تونی مونتانا در  فیلم اسکار فیس  یکی از این اراذل و اوباش است که ایالات متحده برای او خانه جدیدی شده است. تونی از تجارت مواد مخدر قدرت و ثروت را دنبال می کند و از دست زدن به خشونت برای رسیدن به اهداف خود ابایی ندارد. در همان زمان ، تونی معتقد است که جامعه به "آدمهای بد" مانند  او احتیاج دارد تا کسی مقصر مشکلات موجود باشد.

 

آل پاچینو

آل پاچینو 

تصویر تونی مونتانا نیز با نمونه اولیه خاصی همراه است - آل کاپون ایتالیایی ، که معروف ترین گنگستر شیکاگو شد. آل کاپون در دهه های 1920 و 1930 به تجارت دلالی و قمار می پرداخت و همچنین در دوران ممنوعیت با مشروبات الکلی تجارت می کرد و معاملات غیرقانونی با تجارت مبلمان را پوشش می داد. مانند تونی مونتانای داستانی ، آل کاپون از جوانی دچار زخم در گونه چپ شده است.

علاوه بر این ، فیلم "Scarface" صورت زخم دار  خود بازسازی فیلم دیگری به همین نام است که در سال 1932 اکران شد. این فیلم کلاسیک سینمای گانگستر است و آل کاپون در اینجا قهرمان داستان شد. واقعیت های زندگی اوباش شیکاگو در این فیلم بازی می شود. نویسنده فیلم نامه این نوار قدیمی در خاطرات خود گفته است كه كار این فیلم توسط اهالی آل كاپون از نزدیک تماشا می شد ، آنها نمی خواستند شخصیت اصلی بیش از حد به رئیس آنها شباهت داشته باشد.

 

خب اگر به این فکر می‌کنید که به چه دلیلی نام این فیلم کلاسیک دنیای گنگسترهای دهه هشتاد میلادی را مطرح کرده‌ایم در جواب شما باید گفت که قصد داریم برخی از حقایقی که ممکن است برایتان جالب باشد را درباره  فيلم چهره زخمي مطرح کنیم. هرچقدر هم که  فیلم scarface   را دوباره و دوباره دیده باشید، احتمالا خبری از آنچه قصد مطرح کردنش را باشما داریم، خبر ندارید. از تدابیر کارگردان صورت زخمی، برای نگه داشتنش در صدر جدول فروش آن زمان گرفته تا اینکه کدامیک از بازیگران  فیلم صورت  در دنیای واقعی به کوکائین اعتیاد داشته و یا در گروه‌های گانگستری فعالیت می‌کرده‌اند، از جمله حقایقی‌ است که برای شما بازگو خواهیم کرد. با ما همراه باشید:

 

فیلم صورت زخمی

آل پاچینو  در فیلم  اسكارفيس     و  هنرپیشه های صورت صورتززمی

حقایق فیلم صورت زخمی

1. فراموش نکنید که صورت‌زخمی  فیلم scarface بازسازی نسخه قدیمی‌تر آن است که در سال 1932 میلادی به روی پرده رفت. شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید که ایده اصلی این بازسازی در حقیقت از طرف بازیگر نقش اول آن، آل پاچینو مطرح شد. روزی آل پاچینو همراه با تهیه‌کننده آینده فیلم Scarface / صورت زخمی، مارتین برگمن، در سالن سینمایی در لس آنجلس، مشغول تماشای نسخه قدیمی‌تر فیلم صورت زخمی بودند که آل پاچینو از تمایل خود برای بازسازی scarface فیلم و بازی در نقش تونی مونتانا گفت. ایده‌ای که با استقبال گرم برگمن روبه‌رو شد.


2. هردو فیلمنامه ،  فیلم صورت زخمی بر اساس رمانی به همین نام نوشته شده‌اند. رمان Scarface / صورت‌زخمی که در سال 1929 به نویسندگی Maurice Coons منتشر شد و روایتی بود از زندگی وبه قدرت رسیدن رئیس کارتل مواد مخدر مشهور، آل کاپون.

صورتزخمی بازیگران
3. آل پاچینو و دی پالما با انتخاب Michelle Pfeiffer برای بازی در نقش الویرا در صورت زخمی (زنی که تونی مونتانا پس از به قدرت رسیدن با او ازدواج می‌کند) مخالفت می‌کردند. این بازیگر زن در آن زمان در فیلمی به نام Grease 2 بازی کرده بود و بازیش بازخورد چندان خوبی به همراه نداشت. این دلیل اصلی مخالفت این دو با بازی او بود. با اینحال تهیه کننده فیلم، برگمن، اصرار داشت که او برای این نقش مناسب است که البته همینطور هم بود و تحسین افراد بسیاری را برای بازی در نقش الویرا برانگیخت. 


4. Bauer که در  فیلم سینمایی تونی مونتانا   به عنوان دست راست تونی مونتانا و در نقش Manny بازی کرد، اولین تجربه سینمایی خودرا تجربه می‌کرد. تجربه‌ای که زمینه‌ساز موفقیت این بازیگر کوبایی شد. او تنها بازیگری کوبای‌الاصلی بود که در لیست بازیگران اصلی حضور داشت. Bauer متولد ایالت هوانا است.


5. صورت زخمي برای Mary Elizabeth Mastrantonio نیز که در نقش جینا، خواهر تونی مونتانا بازی کرد نیز، بسیار حائز اهمیت بود. هرچند که این اولین تجربه سینمایی او نبود و پیش از آن نیز در فیلم The King of Comedy به کارگردانی مارتین اسکورسی نیز بازی کرده بود. تجربه بازی در این فیلم برای او بسیار مهم بود و نقشی که چندی بعد در فیلم The Color of Money بازی کرد اورا نامزد جایزه دریافت اسکار کرد. پال نیومن و تام کروز از بازیگرانی بودند که او در این فیلم درکنارشان نقش‌آفرینی کرد.
6. Mairiam Colon که در این فیلم در نقش مادر تونی مونتانا بازی می‌کند، تنها چهار سال از آل پاچینو بزرگتر است.


7. الیور استون، نویسنده فیلمنامه Scarface / صورت زخمی درآن زمان هنوز به عنوان کارگردان شناخته نشده بود (فیلمی ترسناک به نام The Hand را در آن زمان کارگردانی کرده بود، اما کارهایی که در عرصه کارگردانی اورا به شهرت رساندند هنوز منتشر نشده بودند، فیلمهای چون Platoon و Wall Street)، با اینحال پیش از Scarface / صورت زخمی فیلمنامه دیگری برای فیلمی به نام Midnight Express نوشته بود که برایش یک جایزه اسکار به همراه داشت. این فیلم نیز درباره کارتل‌های مواد مخدر است. فیلم دیگری که نویسندگی فیلمنامه آن را به عهده داشت Conan the Barbarian بود. جالب است بدانید که الیور استون خود برای مدتی به مصرف کوکائین اعتیاد پیدا کرده بود.

 

او در مصاحبه‌ای در سال 2003 عنوان کرد: «مدت یکی دوسالی بود که گرفتار مصرف این ماده مخدر شده بودم. تصمیم به ترک آن گرفتم. به همین منظور به فرانسه آمدم و به نظرم بهترین کاری بود که تاکنون در زندگی‌ام کرده‌ام. تمام روابطم را با کسانی که در لس آنجلس می‌شناختم قطع کردم. در آپارتمانی در پاریس بود که شروع به نوشتن فیلمنامه Scarface / صورت زخمی کردم. زمانی که فیلمنامه  scarface فیلم  را می‌نوشتم دیگر از کوکائین استفاده نمی‌کردم و به نظرم تأثیر بسیار خوبی روی من گذاشته بود. کوکائین سلول‌های مغز را از بین می‌برد. زمانی که به مصرف آن اعتیاد پیدا کرده بودم، به نظرم در آن زمان قادر به نوشتن مطلبی که از نوشتنش احساس رضایت کنم، نبودم. نوشته هایم سطحی شده بود.»


8. F. Murray Abraham که در این فیلم در نقش عمر بازی کرد، پیش از آن نیز در کنار آل پاچینو در فیلم «سرپیکو» و در نقش مأمور مخفی پلیس بازی کرده بود. جالب است بدانید که Abraham در زندگی واقعی خود، در ال‌پاسوی تگزاس در زمان نوجوانی در یک گروه گنگستری عضو بود و کارهای خلافی از قبیل دزدی ماشین انجام می‌داد. او این روند را تا دوران دبیرستانش ادامه داد. تا زمانی که در حین انجام یکی از کارهای خلافش توسط معلم دبیرستانش گیر افتاد. با این تفاسیر می‌توانیم بگوییم Abraham برای بازی در نقش عمر با مشکل چندانی مواجه نبوده است.


9. Abraham در سالی که Scarface / صورت زخمی هنوز در مراحل فیلمبرداری خود به سر می‌برد، بسیار مشتاق بازی در فیلم Amadeus بود. ناگهان خبری به او رسید که برای بازی در نقش اصلی آن فیلم، یعنی در نقش آنتونیو سالیری انتخاب شده است. در مصاحبه‌ای که Abraham در سال 2007 داشته عنوان کرده است که پس از قطعی شدن حضور او به عنوان بازیگر نقش اصلی در این فیلم، همکارانش در Scarface / صورت زخمی با احترام بیشتری با او برخورد می‌کرده‌اند. Abraham برای بازی در فیلم Amadeus (که سال بعد از انتشار Scarface / صورت زخمی رو پرده رفت) توانست جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد آن سال مراسم را از آن خود کند.


10. در یکی از جلسه‌های تمرینی فیلم، آل پاچینو به طور تصادفی دست خود را روی اسلحه‌ تمام اتوماتیکی گذاشت که برای حدود سی ثانیه شلیک کرده بود. سوختگی دستش به قدری شدید بود که برای دو هفته خانه نشین شد.


11. بنابه آنچه Bauer نقل کرده است. کوه کوکائینی که در اواخر فیلم روی میز تونی مونتانا می‌بینید، در حقیقت پودر بچه است.


12. از شباهتهای دو نسخه قدیمی و جدیدتر فیلمنامه چه می‌دانید؟ ما دو مورد را برای شما ذکر می‌کنیم: اول اینکه در هردو فیلم بازیگر نقش تونی جمله قصار «دنیا به تو تعلق دارد» را روی یک بنر تبلیغی مشاهده می‌کند (در نسخه جدیدتر فیلم روی یک زیپلین) و به عنوان هدف بزرگ تونی مشخص می‌شود. دومین شباهت در فیلمنامه‌های دو فیلم، نزدیکی عجیب و بیش از اندازه تونی به خواهرش جینا است. 

حقایق فیلم صورت زخمی قسمت دوم

نقد فیلم صورت زخمی

نقد فیلم scarface

فیلم صورت زخمی

آل پاچینو در نقش تونی مونتانا

 

اخیراً می بینید که مخاطبان در بیشتر موارد به دلیل وجود واقعیت تصویر ، بازسازی دیگری از برخی آثار کلاسیک سینما را سرزنش می کنند (گاهی اوقات ستایش از مولفه بصری ، اگر جلوه های ویژه اصلی با استانداردهای امروز منسوخ شود ، ستایش می شود) . این تا حدودی به دلیل علاقه به منبع اصلی است ، که به دلایلی آنها تصمیم گرفتند آن را تغییر داده و آن را به عنوان نسخه اصلی منتقل کنند (و اگر این یک فیلم مورد علاقه کودکان است ، به طور کلی کفر برای فیلمسازان است که فیلم جدیدی را بسازند) آی تی). و اصولاً نگرش مخاطب به بازسازی به طور کلی مبهم است. اما هنوز هم در میان بازسازی ها / اقتباس های مدرن و چنین آثاری وجود دارد که توانسته اند از آثار اصلی پیشی بگیرند. و یکی از این نمونه های بارز ، تصویر برایان دی پالما از فیلم اسکار فیس در سال 1983 است.

 

پس از انتشار فیلم اسکار فیس در صفحه های نمایش در سال 1932 ، فیلم اکشن گنگستری هاوارد هاکس فیلم اسکار فیس سر و صدا کرد. در واقع ، در آن ، نویسندگان ، درست در اعتبارات آغازین ، مقامات ایالات متحده را به خودسرانه و افزایش بسیار زیاد جرم متهم کردند. و شخصیت اصلی فیلم اسکار فیس ، یک گانگستر ایتالیایی الاصل تونی کامونته ، تا حدی کنایه از  آل کاپون در آن سالها بود. بنابراین ، هنگامی که تقریباً نیم قرن تهیه کننده مارتین برگمن اقدام به ایجاد نسخه بازسازی کرد ، می توان تصور کرد که نگرش مردم نسبت به همه اینها چگونه بود  . اگرچه از اولیور استون فیلمنامه نویس تشکر می کنم موفق شد نه یک فیلم اکشن یکپارچه سازی با سیستم عامل در مورد گانگسترها و بوتلگرها (مانند "روزی روزگاری در آمریکا" از همان 1983) ، بلکه اقتباسی مدرن باشد که برخی از داستان های آن براساس عناصر فیلم هاوکس ساخته شده است.

 

فیلم صورت زخمی

عکس تونی مونتانا

 

در فیلم جدید فیلم صورت زخمی ، شخصیت اصلی هنوز تونی نامیده می شد (فقط این بار او کوبایی بود) ، که بخاطر جاه طلبی های خودش ،  سعی می کند در سلسله مراتب جنایی بالاتر و بالاتر برود. همچنین ، داستان با خواهر قهرمان داستان و معاون او به نسخه بازسازی شد. اما در غیر این صورت ، فیلم دیگری در مورد مشکلات مدرن به نمایش درآمد. بنابراین ، در رابطه با نوار دی پالما ، آخرین چیزی که می خواهم در مورد آن صحبت کنم ، دزدی ادبی ، بحران اندیشه ها و تلاش برای امر مقدس نیست. به نظر من ، نسخه جدید فیلم صورت زخمی  چیزی از شایستگی نسخه اصلی نمی کاهد و نمونه ای از این است که یک بازسازی طبیعی باید باشد. 

 

بازیگران فیلم صورت زخمی

یکی از اصلی ترین مزایای این پروژه  بازیگر فیلم صورت زخمی  آل پاچینو بود... پس از نقش مایکل کورلئونه در"پدرخوانده" ، جایی که پاچینو نقش رئیس مافیای مالیخولیایی اما وحشیانه را بازی کرد ، تونی مونتانابه نظر می رسد کاملاً مخالف و در عین حال وجه دیگری از بازی درخشان پاچینو است. تونی مونتانا یک جنایتکار کوبایی متکبر است ، به ویژه یک عنصر اجتماعی ، به معنای واقعی کلمه همه چیز را که در اطراف او قرار دارد از بین می برد (از جمله خانواده و دوستان نزدیک). به نظر می رسد که این شخصیت اصلی نیست که بیننده دوست دارد سرنوشتش را دنبال کند و با او همدلی کند. اما بخاطر جذابیت و جذابیت پاچینو به معنای واقعی کلمه می تواند به صفحه نمایش جلب شود و توجه بیننده را برای تقریباً 3 ساعت تماشای فیلم صورت زخمی جلب کند. و به طور کلی ، این یک "تئاتر با یک بازیگر" است. ساده است ، حتی اگر فیلم صورت زخمی را فریم به فریم جدا کنید: عملا هیچ صحنه ای در آن وجود ندارد که تونی مونتانا غایب باشد. و هنگامی که او در قاب است ، پس تمام توجهات به آل پاچینو  معطوف می شود.

 

فیلم صورت زخمی

تونی مونتا فیلم

 

با این حال ، وقتی صحبت از بازیگران فیلم فیلم صورت زخمی می شود ، منصفانه است که به غیر از آل پاچینو ، از بازیگران دیگری نیز در فیلم صورت زخمی یاد کنید. صادقانه بگویم ، برای اکثر  بازیگران صورت زخمی  و  مشارکت در پروژه  صورت‌زخمی  "بهترین ساعت" در حرفه آنها باقی مانده است. فقط اف موری آبراهام ( عمر ) و میشل فایفر ( الویرا ) خوش شانس ترند. در همان سال ، آبراهام فیلم "آمادئوس" (Amadeus) را منتشر کرد که شهرت تبهکار صفحه نمایش را برای این بازیگر تضمین کرد (که در "Scarface" با آن کنار آمد) ، اما یکی دیگر از  بازیگران فیلم scarface  ، میشل فایفر پس از یک سری نقش ها موفق شد "کار خود را دوباره شروع کند" برای سریال های تلویزیونی. هر کس ممکن است بگوید - کار شگفت انگیز بازیگر زن ، که نقش یک زن معتاد زیبا را  داشت ، نمی توانست بدون هیچ اثری بگذرد.

 

فیلم صورت زخمی

فیلم اسکارفیس

 

یکی دیگر از ویژگی های فیلم scarface (که فقط در طول سال ها قابل درک بود) جو میامی در دهه 1980 بود. آنچه امروزه برای آمریکایی ها مدرنیته بود ، برای غوطه وری در آن دوران بسیار مورد توجه است. سواحل ، دختران با بیکینی ، موسیقی دیسکو ، لباس های فانتزی و پیراهن هاوایی - تمام این عناصر هنگام تماشای فیلمی از آن سالها به طور غیر ارادی در سر شما رسوب می کنند. یک نمونه بارز استفاده از همه این عناصر قابل شناسایی بازی رایانه ای GTA Vice City است که شامل تعداد زیادی مراجعه به "Scarface" (از جمله عمارت با دفتر شخصیت اصلی و همچنین یک اتاق هتل با اره برقی) )

فیلم صورت زخمی

 

بله ، فیلم scarface  قطعاً مشکلاتی داشت. فراوانی گفتارهای ناپسند با صحنه های بی رحمی تقریباً به انتشار نوار توزیع شده به دلیل سیستم رتبه بندی پایان داد. به هر حال ، سرنوشت اجاره ای فیلم نیز غیرقابل تحمل شد .نوار فیلم در سینماها نتیجه نداد. کنایه از سرنوشت این بود که یک سال بعد فیلم scarface نامزد دریافت گلدن گلوب و تمشک طلایی شد و هیچ چیزی دریافت نکرد. اما تنها چند سال بعد بود که نظر این اثر هنری البته بیرحمانه و غم انگیز هم در میان منتقدان و هم در بین تماشاگران تغییر کرد. به هر حال ، هر کس ممکن است بگوید ، فیلم scarface یک درام آموزنده در مورد ظهور و سقوط یک قاچاقچی مواد مخدر است ، که در گروه "سینمای گانگستر" قرار می گیرد (اگرچه با تمام ویژگی های بیرونی ، به نظر نمی رسد).

 

شاید به دلیل محبوبیت زیاد فیلم اسکار فیس ، ایده ساخت نسخه دوم آن چنان پوچ به نظر برسد که پروژه ای که 10 سال پیش راه اندازی شده نتواند از زمین خارج شود ، باعث تغییر کارگردان ، فیلمنامه نویس یا بازیگران برجسته شود. از آنجا که شما می توانید داستان "رویای آمریکایی" را که توسط یک مهاجر تبهکار اجرا شده با اشاره به واقعیت های مدرن بگیرید ، اما کجا می توانید بازیگری در سطح پاچینو پیدا کنید؟

 

نقد فیلم صورت زخمی در بخش نظرات توسط کاربران صورت گرفته است. 

 

تونی مونتانا کیست

شخصیت واقعی تونی مونتانا

تونی مونتانا یک تبعیدی و جنایتکار کوبایی است که به همراه یک جنایتکار و هموطن دیگر به نام مانی ریبرا به میامی آمدند. این زوج می خواهند زندگی جدیدی را در یک کشور جدید آغاز کنند ، اما شکست می خورند ، زیرا هر دو سابقه کیفری دارند. دوستان با یک فروشنده مواد مخدر آشنا می شوند که برای ارباب مواد مخدر کار می کند و زندگی بهتر می شود.
 
تونی و مانی پس از یک قتل قراردادی در یک اردوگاه پناهجویان ، اجازه اقامت در آمریکا را دریافت می کنند. پس از آن ، همکاری با سرمایه داران بزرگ تجارت مواد مخدر ادامه دارد.
 
با گذشت زمان ، تونی پول و ارتباط دارد. تونی مونتانا خودش می رود پیش قاچاقچی لوپز و به طور مستقیم با او  کار می کند. اعتبار تونی در جهان زیرین میامی و اعتماد لوپز به او در حال افزایش است. قهرمان را با الخاندرو سوسا ، سلطان مواد مخدر از بولیوی جمع می کنند.
 
نظر تونی در مورد رئیس خودش لوپز کم است. وی معتقد است که لوپز نسبت به شخصی که قادر است در تجارت مواد مخدر به قله برسد بسیار لطیف است. قهرمان مطمئن است که لوپز دوام زیادی نخواهد داشت ، بنابراین کار با او را متوقف می کند و برخلاف میل رئیس سابق ، کار خود را با الخاندرو سوسا آغاز می کند.
 
لوپز از این وضعیت ناخشنود است. آنها سعی می کنند تونی مونتانا را از بین ببرند اما در نتیجه ، خود لوپز به دست تونی مونتانا می میرد. از آن لحظه به بعد ، امپراتوری جنایتکاری که زمانی به لوپز تعلق داشت ، در دست تونی مونتانا است. قهرمان به فردی با نفوذ تبدیل می شود و با الویرا ، معتاد به مواد مخدر و معشوقه سابق لوپز ازدواج می کند.
 
به زودی تونی مونتانا خودش معتاد می شود و همه چیز در سراشیبی شروع می شود. همسر او را ترک می کند و خود تونی به جرم فرار مالیاتی دستگیر می شود.
دوست مانی ، که تونی با او از کوبا آمده بود ، اکنون با خواهر کوچک تونی در پشت سر تونی مونتانا رابطه دارد. در عین حال ، قهرمان خود کاملاً مخالف این روابط است و صراحتاً ملاقات آنها را منع کرده است. برای تونی مونتانا حکم زندان صادر می شود.  اگر تونی مونتانا به نیویورک سفر کند و شخص ناخواسته ای را در آنجا "برکنار کند" ، Alejandro Sosa کمک خواهد کرد تا پرونده جنایی علیه تونی را "تسویه حساب" کنند.
 
تونی موافقت می کند ، اما به طور غیر منتظره خود را فردی مهربان نشان می دهد که جایی در تجارت مواد مخدر ندارد. سرشار از ترحم برای فرزندان مقتول ، تونی "ناخواسته" را زنده می گذارد ، در عوض یکی از افراد سوسا را ​​می کشد. با شکست در عمل ، تونی به میامی برمی گردد و در خانه دوستش مانی را به همراه خواهر خودش پیدا می کند. آنها ازدواج کرده اند ، اما تونی از این موضوع اطلاعی ندارد و با عصبانیت ، مانی را می کشد.
 
سوسا می فهمد که عملیات در نیویورک شکست خورده است و سرنوشت تونی مهر و موم شده است. مردان سوسا به عمارت تونی حمله ور می شوند و  خواهر دلشکسته   تونی مونتانا را تیرباران می کنند. خود تونی  با یک مسلسل به حمله می کند. بسیاری از مهاجمان کشته می شوند ، اما خود  تونی مونتانا هم کشته می شود.
 
فیلم صورت زخمی
 
ادامه زندگی نامه تونی مونتا را می توان در بازی ویدیویی "Scarface: The World Is Yours" (2006) ، بر اساس این فیلم یافت. طرح بازی از همان جایی که فیلم به پایان می رسد آغاز می شود. تونی به نوعی در طول حمله جان نداد ه و جان سالم به در می برد و سعی دارد با پیشرفت بازی ، خود را جبران کند.
داستان ادامه دارد ، تونی به پایین می رود و از تیراندازی بهبود می یابد. قهرمان با التیام زخم های خود ، قدرت و اعتبار خود را بازیابی می کند. وظیفه بازیکن این است که دوباره قدرت از دست رفته را پس بگیرد.
 

آل پاچینو خالص ارزش 2021 ، سن ، قد ، وزن ، بیوگرافی ، ویکی و جزئیات شغلی

 

 

نام واقعی / نام کامل  آلفردو جیمز پاچینو
نام نیک / نام مشهور   آل پاچینو
محل تولد شرق هارلم ، نیویورک ، ایالات متحده آمریکا
تاریخ تولد / تولد 25 آوریل 1940
سن / چند سال  81 ساله
قد / قد بلند 170 سانتی متر
وزن  76 کیلوگرم
رنگ چشم  رنگ قهوه ای
رنگ مو  قهوه ای روشن
نام والدین سالواتوره پاچینو - رز جراردی
مدرسه دبیرستان متوسطه هرمان ریدر
دانشکده دبیرستان هنرهای نمایشی
دین مسیحی
ملیت آمریکایی
علامت زودیاک  ثور
وضعیت تاهل تنها
دوست دختر

جان تارنت (1988–1989) ؛ بورلی د آنجلو (1997–2003) ؛  لوسیلا پولاک  (2008–2018

 

نام کودکان جولی ماری پاچینو ، آنتون جیمز پاچینو ، اولیویا پاچینو
حرفه بازیگر و فیلمساز
ارزش خالص  150 میلیون دلار


لوسیلا پولاک  یا لوسیلا سولا  بازیگر آرژانتینی و  ۴۰ ساله است که با آل پاچینو (2008–2018 ) زندگی می کند.نکته قابل توجه تفاوت سنی ۳۱ساله آنهاست!

 

نظرات

۱۴۰۰/۳/۲۹آل پاچینو قرار است برای یک پروژه آینده با لیدی گاگا و جارد لتو بازی کند.

۱۴۰۰/۳/۲۹آیا آل پاچینو ایتالیایی است؟

۱۴۰۰/۳/۲۹آیا تونی مونتانا خواهرش را می خواست؟

۱۴۰۰/۳/۲۹آیا خانه اسکارفیس واقعی است؟

۱۴۰۰/۳/۲۹آیا تونی از کشتن مانی پشیمان است؟

۱۴۰۰/۳/۲۹دستمزد آل پاچینو در پدرخوانده چقدر بود؟

۱۴۰۰/۳/۲۹چه کسی ستاره فیلم پدرخوانده است؟

۱۴۰۰/۳/۲۹آیا آل پاچینو سیگاری است؟

۱۴۰۰/۳/۲۹آیا تونی مونتانا خواهرش را می کشد؟

۱۴۰۰/۳/۲۹آل پاچینو در Scarface چند ساله است؟

۱۴۰۰/۳/۲۹چه کسی صاحب اصلی خانه در Scarface بود؟

۱۴۰۰/۳/۲۹هزینه خانه Scarface چقدر است؟

۱۴۰۰/۳/۲۹تونی مونتانا بهترین دوست کی بود؟

۱۴۰۰/۳/۲۹آیا تونی سوسا را ​​می کشد؟

۱۴۰۰/۳/۲۹دیالوگ معروف از پدرخوانده چیست؟

۱۴۰۰/۳/۲۹چه اتفاقی برای همسر تونی مونتانا می افتد؟

۱۴۰۰/۳/۲۹آل پاچینو امروز چند ساله است؟

۱۴۰۰/۳/۲۹چرا Scarface اینقدر محبوب است؟

۱۴۰۰/۳/۲۹چه کسی در پایان تونی مونتانا را کشت؟

۱۴۰۰/۳/۲۹آیا تونی مونتانا شر است؟

۱۴۰۰/۳/۲۹آلفردو جیمز پاچینو در 25 آوریل 1940 در محله East Harlem در شهر نیویورک متولد شد. او فرزند پدر و مادر ایتالیایی- آمریکایی رز جراردی و سالواتور پاچینو است . پدر و مادرش وقتی دو ساله بود طلاق گرفتند.

۱۴۰۰/۳/۲۹بله، تونی فکر میکند که هیچ مردی ارزش خواهرش را درک نمی گند. تونی آرزو می کند کاش می توانست پسری باشد که شایستگی او را داشته باشد ( احساس اخلاقی پیچیده اش ) ، اما می داند که چنین نیست.

۱۴۰۰/۳/۲۹تونی مونتانا که زمانی پناهنده فروتنی از کوبا بود ، سرانجام از صفوف دنیای جنایتکار صعود کرد و به یکی از قدرتمندترین پادشاهان مواد مخدر در میامی تبدیل شد و مسلماً وی یکی از شاخص ترین شخصیت های شرور در کل تاریخ فیلم است.

۱۴۰۰/۳/۲۹جمجمه سرپرست حرفه ای و قاتل اصلی آلخاندرو سوسا است. جمجمه با شلیک به ستون فقرات با یک شلیک از تفنگ ساچمه ای 12 زبالا ، تونی را می کشد. وی توسط بازیگر مکزیکی-آمریکایی جنو سیلوا به تصویر کشیده شد.

۱۴۰۰/۳/۲۹در حالی که اکثر مردم می دانند این خانه به عنوان " صورت زخمی عمارت ،" آن واقعی نام "ال Fureidis،" به معنی "بهشت گرمسیری." نام آن را مالک اصلی خانه ، جیمز والدون گیلسپی ، به این نام گذاشت. این یک نام مناسب است. این خانه در 10 هکتار واقع شده است که پر از درختان کمیاب و عجیب و غریب است

۱۴۰۰/۳/۲۹جینا قبل از اینکه به تونی بگوید که روز قبل با هم ازدواج کرده اند از پله ها می دود و بالای بدن مانی گریه می کند . پس از بازگشت به عمارت خود، تونی پشیمانی برای کشتن دوست خود را نشان می دهد.

۱۴۰۰/۳/۲۹برای پدرخوانده 1972 ، پاچینو برای نقش افسانه ای خود فقط 35000 دلار درآمد داشت. برای فیلم دوم این فیلم که دو سال بعد اکران شد ، دستمزد او به 500000 دلار رسید ، معادل 2.6 میلیون دلار در سال 2020.

۱۴۰۰/۳/۲۹در این فیلم مارلون براندو ، آل پاچینو ، جیمز کان ، ریچارد کاستلانو ، رابرت دووال ، استرلینگ هایدن ، جان مارلی ، ریچارد کونته و دایان کیتون بازی می کنند. این اولین قسمت از سه گانه پدرخوانده است.

۱۴۰۰/۳/۲۹برای محافظت از صدای خود ، عادت سیگار کشیدن در هر روز را متوقف کرد (1994). در اواسط دهه 1980 ، او چهار بسته سیگار در روز می کشید . او اکنون فقط گاه گاهی سیگارهای گیاهی می کشد .

۱۴۰۰/۳/۲۹بعداً ، جینا وارد دفتر تونی می شود و در عرض چند ثانیه شروع به تیراندازی به سمت او می کند . آنها هر دو از شخص متجاوز در بالکن دفتر تونی که می آید تیراندازی می کند و جینا را می کشد ، بی اطلاع هستند . تونی با گفتن اینکه متاسف است و اینکه هم او را دوست دارد و هم مانی ، قاتل را می کشد و خواهر از قبل مرده خود را آرام می کند .

۱۴۰۰/۳/۲۹آل پاچینو هنگامی که اوایل 40 سالگی بود فیلم Scarface را فیلمبرداری می کرد ، زیرا فیلم در سال 1983 اکران شد و پاچینو در سال 1940 متولد شد. بنابراین ، هنگامی که فیلم اکران شد ، پاچینو 43 ساله بود با وجود این واقعیت که این شخصیت قرار بود در اواسط دهه 30 باشد.

۱۴۰۰/۳/۲۹این همچنین در عکسهای اصلی مکان اصلی برای عمارت Coral Gables تونی مونتانا در فیلم Scarface 1983 استفاده شد . آخرین بار ملک الفورییدیس در سال 2006 و با قیمت 37500000 $ به بازار عرضه شد. گزارش شده است که مارک کوبان صاحب فعلی املاک است.

۱۴۰۰/۳/۲۹عمارت منطقه Montecito که به عنوان محل فیلمبرداری صحنه عروسی در فیلم " Scarface " در سال 1983 به شهرت ماندگاری دست یافت ، به قیمت 12261،500 دلار فروخته شده است. بازسازی خانه در سال گذشته برای عرضه به بازار انجام شده بود . $ 35 میلیون اما به تازگی در 17.9 میلیون $ قیمت گذاری شده بود

۱۴۰۰/۳/۲۹مانی (استیون بائر) قبل از اینکه به عنوان مانی ، بهترین دوست تونی مونتانا بازی کند ، بائر نسبتاً ناشناخته بود.

۱۴۰۰/۳/۲۹در نبرد پس از آن ، تونی سوسا را ​​می کشد و با عصبانیت به پیکر او مکررا شلیک می کند و آرزو می کند "سفر خوبی" به جهنم داشته باشد. هنگامی که تونی از سنگر بیرون می رود ، دژخیمان سوسا که از جنگ جان سالم به در بردند ، از او درخواست رحمت کردند. تونی او را امان داد و اختصاص داد که پیشخدمت خودش باشد ، همان کاری که با ارنی در فیلم انجام داد.

۱۴۰۰/۳/۲۹نقل قول پدرخوانده . دون ویتو کورلئونه: من می خواهم پیشنهادی به او بدهم که نمی تواند رد کند. Don Vito Corleone: انتقام غذایی است که بهتر است به صورت سرد سرو شود. دون ویتو کورلئونه: "یک دوست باید همیشه فضایل شما را دست کم بگیرد و یک دشمن نیز خطاهای شما را بیش از حد ارزیابی کند.

۱۴۰۰/۳/۲۹او سرانجام پس از درگیری در یک رستوران در اواخر فیلم مونتانا را ترک می کند . ... محل دقیق او در پایان فیلم مشخص نیست. او ممکن است بیشتر به اعتیاد به کوکائین رسیده باشد و به دلیل مصرف بیش از حد مصرف شده درگذشت. احتمال دیگر این است که او پس از ترک تونی به زندگی خود ادامه دهد.

۱۴۰۰/۳/۲۹81 سال (25 آوریل 1940) آل پاچینو/سن خوب ، سن آل پاچینو از تاریخ 10 مه 2021 امروز 81 ساله است که در 25 آوریل 1940 متولد شده است.

۱۴۰۰/۳/۳۰نقد فیلم صورت زخمی در میان فیلم های مافیایی نوستالژیک ، من فیلم اسکار فیس را با بازی آل پاچینو در نقش اصلی بررسی کردم. فیلم طولانی است - تقریباً سه ساعت ،عجولانه نیست ، فیلم احساسات خوش را تحریک نمی کند ، اما شما با علاقه آن را تماشا می کنید و احساس نمی کنید به دنبال فیلم دیگری بروید. بنابراین برای من یک شاخص مستقیم است. شخصیت اصلی نیز تغییر زیادی نمی کند و برای خودش چیزی متوجه نمی شود. همانطور که او یک حرامزاده و یک شیطان بود ، یک شخص حرامزاده و یک شیطان بود و درگذشت. منظورم این است که این نمودار در مورد مسیر قهرمان نیست ، که آنها اکنون دوست دارند از آن استفاده کنند. به طور کلی ، فرموله کردن این فیلم بسیار دشوار است. این احساس که این فقط برشی از زندگی ، محیط ، دوران است. کوبایی ها ، گانگسترها ، اربابان مواد مخدر ، تجارت خونین ، اقوام - فقط زندگی ، که توسط یک دوربین از دور تماشا می شود. و این یک بازی نقش آفرینی مافیایی نیست ، جایی که همه چیز سرگرم کننده و چشمگیر است ، بنگ-بنگ ، شما کشته می شوید ، اینجا آب قره قاط است که روی پیراهن سفید جریان دارد ، سقوط کنید. نه ، همه چیز به نوعی خیلی واقعی است. من نمی خواهم در این واقعیت باشم. زیبا و لاک خورده نیست ، باعث شوک و انزجار می شود. من مایلم که دور آن بخزم ، مادامی که تصویری از تلویزیون برای شما باقی بماند و به هیچ وجه بر زندگی واقعی شما تأثیر نگذارد. خون واقعی ، مرگ واقعی ، خبیث هرگز جذاب نیست و بله ، آنها دارای برخی اصول هستند ، اما این مانع از کشتار بیهوده آنها ، از جمله دوستان و عزیزان نیست ، آنها در واقع فقط به پول اهمیت می دهند. من از "پدرخوانده" تقریباً همین احساس را داشتم که این فیلم درباره افراد خاصی نیست ، بلکه به طور کلی مربوط به دوران و مافیاست ، اما به دلایلی "Scarface" بیشتر به نظر من رسید. شاید به این دلیل که هنوز مدرن تر است .. شخصیت ها به طور کلی بیان بیشتری دارند ، واقعیت ها نزدیکتر و واضح تر هستند ، گرچه بسیار نسبی هم هستند. از این گذشته ، میامی جنایتکار اوایل دهه هشتاد کجا ، و من کجا.به طور کلی ، این احساس را دارم که امروزه از چنین درام های جنایی فیلم برداری نمی شود ، گویی که یک ژانر کامل با گذشت زمان از بین رفته است.

۱۴۰۰/۳/۳۰نقد فیلم صورت زخمی . نقد فیلم scarface "دنیا از آن توست" تصور این واقعیت که افرادی هستند که فیلم اسکار فیس برایان دی پالما را تماشا نکرده اند ، احتمالاً دشوار است. اما من می گویم که چنین افرادی وجود دارند ، به عنوان مثال ، من. بله ، من تماشای فیلم اسکار فیس را دائماً به تعویق می انداختم ، زیرا زمان فیلم اسکار فیس من را می ترساند.(3 ساعت) سرانجام ، من نگاه کردم و آماده نوشتن نظر درباره آن هستم. فیلم اسکار فیس را با توجه به معیارهایی مانند طرح ، بازیگری و موسیقی متن ارزیابی خواهم کرد. تونی مونتانا کیست توطئه: پس از افتتاح بندر در سال 1980 ، جریانات گسترده ای از پناهندگان کوبایی از جمله مجرمان به ایالات متحده هجوم بردند. یکی از این جنایتکاران ، تونی مونتا با فهمیدن اینکه ایالات متحده کشور فرصت ها است ، با پیروی از شعار "جهان مال توست" تصمیم گرفت همه چیز را نابود کند. (شخصیت واقعی تونی مونتانا) این جایی است که سرگرم کننده آغاز می شود. به طور کلی ، من نمی توانم هیچ چیز بدی در مورد طرح بگویم ، زیرا بسیاری متوجه نمی شوند ، اما خط داستان فیلم صورت زخمی در واقع درخشان است. می دانید ، این نمونه ای از فیلم است که به مسائل اخلاقی ، پیروزی خیر بر شر و ... اهمیتی نمی دهد. در این طرح همه چیز همانطور که هست نشان داده شده است. بله ، می توانیم بگوییم که خوب پیروز شد ، اما نه به روشی که همه عادت کرده اند برنده شد ، یعنی جلاد شرور شوالیه سوار بر اسب سفید نبود ، بلکه دقیقاً همان شروری بود که خودش همه چیز را از دست داده و تصمیم گرفت برای نابودی شر دیگر . بنابراین همه چیز آنچه که روی صفحه فیلم اسکارفیس اتفاق می افتد دائماً احساسات کینه توزانه ای را در من برمی انگیزد ، از آنجا که این یک طرح بسیار غیر عادی است ، این یک طرح بسیار جسورانه است ، من می گویم. اکنون حتی همه فیلم های ترسناک را نمی توان با وحشتی که در فیلم صورت زخمی رخ داده مقایسه کرد. اما حتی این غیرطبیعی بودن بیش از همه در این طرح من را متحیر می کند ، من بیشتر از پیامی که در فیلم صورت زخمی جاسازی شده شگفت زده می شوم. "Scarface" فیلمی درباره عاشقانه های یک زندگی جنایتکارانه نیست ، بلکه برعکس ، فیلمی است که جنبه "عاشقانه اوباش" را نشان می دهد که همه مایل به دیدن یا اعتراف آن نیستند. در پایان در این باره بیشتر به شما می گویم. با این معیار ، می خواهم بر پایان فیلم صورت زخمی نیز تأکید کنم. صحنه های هک شده وجود ندارد که شرور در نامناسب ترین لحظه "اسهال کلامی" را شروع کند یا هنگامی که گروهی از افراد منتظر می ماند تا قهرمان داستان یکی از آنها را شکست دهد ، بنابراین او می تواند به سمت او بیاید. همچنین هیچ صحنه ای وجود ندارد که تیراندازان حرفه ای به طور ناگهانی در نامناسب ترین لحظه همه مهارت های خود را فراموش کنند و غیره. سینما به سادگی تمام شراره های ذاتی این ژانر یا موضوعات مشابه را "نابود" می کند. در کل ، این معیار بسیار قوی است و من واقعاً آن را دوست داشتم. بازیگری: می دانید ، اینجا همه چیز به اندازه معیار قبلی روشن نیست. صرفاً به این دلیل که از همان اولین عکس ها مشخص است که فیلم صورت زخمی فیلم یک بازیگر خواهد بود که همان آل پاچینو است که نقش تونی مونتانا را بازی کرده است. از آنجا که فقط او در اینجا آشکار می شود. اما آشکار کردن آن آسان نیست و بسیار شدید آشکار می شود. این احساس را دارید که تونی مونتانا واقعاً وجود داشته است ، و تونی مونتا واقعاً کپی از آل پاچینو بود. این چقدر خوشایند است که آل پاچینو در شخصیت تونی مونتانا ادغام شد. بله ، میشل فایفر نیز وجود دارد که نقش الویرا را بازی می کرد ، اما تصویر او به طور کلی قابل درک نیست. یک دختر معمولی که فقط با ثروتمندان می خوابد و به جز مواد مخدر به چیزی از زندگی خود احتیاج ندارد. نمی دانم چرا داوران در نقدهای خود از فایفر تعریف می کنند ، اما ، به نظر من ، این بازیگر فقط سایه رنگ پریده ای از خود در برابر پس زمینه آل پاچینو بود. جینا نیز به وضوح مشخص نشده بود ، با بازی مری الیزابت مسترانتونیو. تصویر او دختری است که مادرش مانند چشمش از او مراقبت می کرد تا مبادا راه برادرش تونی را ادامه دهد ، اما به محض احساس طعم یک زندگی مجلل ، بلافاصله تبدیل به یک دختری که آماده است با هر کسی که پول دارد بخوابد. به طور خلاصه ، زمینه بازیگران که همه به جز آل پاچینو هستند ، نقطه قوت فیلم نیست. در کل ، این معیار به طور کلی از معیار قبلی بدتر است ، اما Al Pacino به سادگی عالی است ، به همین دلیل نمی توانم این معیار را بد بنامم. موسیقی متن فیلم: من فکر می کنم همه همراهی موسیقی فیلم را شنیده اند ، حتی کسانی که خود فیلم را تماشا نکرده اند. من در فهرست کردن ترکیبات اینجا فایده ای ندارم. من فقط موارد زیر را می گویم - این همراهی موسیقی کاملاً فضای فیلم را منتقل می کند ، یعنی فضای مرگ مداوم و بدبختی ، که پس از این روش درآمدزایی به طور خودکار به شما منتقل می شود. در کل ، معیار خوب است ، که به کل داستان داستانی می بخشد و هر لحظه را بیشتر می کند. بنابراین ، من به طور کلی درام جنایی فیلم اسکار فیس را دوست دارم. راستش را بخواهید ، بعد از تماشای آن احساس انزجار واقعی کردم و خواستم نمره بد بدهم. اما با تأمل ، فهمیدم فیلمی که از چنین سبک زندگی ای می گوید باید چنین احساساتی را برانگیزد. زیرا فیلم بسیار درخشان تر از آن است که در نگاه اول به نظر می رسد. برگردیم به پیام. بله ، ممکن است به نظر برسد که فیلم در ابتدا به نوعی در یک نگاه خوب همه اینها را نشان می دهد ، یعنی لبخندها ، زنان عزیز ، احترام ، ثروت و .... گویی که می گوید همه اینها را می توان چنین شیطانی بدست آورد و دیگر چیزی برای آن نخواهید داد. اما ، هر چه بیشتر ، فیلم بیشتر نمایش می دهد تا طرف دیگر به اصطلاح "عاشقانه اراذل و اوباش" را نشان دهد. این فیلم به ما می گوید که این مرد خود را کشت. این استعاره دیگر است از آنجا که در بدترین لحظات زندگی قهرمان داستان ، او هوشیار نبود ، اما تحت تأثیر مواد مخدر بود. در فیلم اسکار فیس ، در هر صحنه ، مواد مخدر زیادی وجود دارد. اما ، این مواد مخدر در یک زمان زیاد نیستند. تعداد آنها به تدریج در حال افزایش است. هر چه در اطراف اتفاق بدتری بیفتد ، این شخص بیشتر با مواد مخدر محاصره می شود و در پایان ، فقط تعداد آنها به اوج خود می رسد. بنابراین ، برعکس ، سینما ضد تبلیغ این نوع سبک زندگی است ، نه برعکس Scarface فقط یک فیلم عالی است. آیا من آن را یک شاهکار برابر با Green Mile محبوب خودم می دانم؟ نه ، فکر نمی کنم این به این معنی نیست که فیلم بد است ، بلکه بسیار عالی است ، با یک طرح جالب ، بازی خوب به طور کلی ، موسیقی متن عالی و پیام مثبت عمیق. آیا تماشا را توصیه می کنم؟ البته من توصیه می کنم. امیدوارم که بررسی من از فیلم scarface مفید بوده باشد از توجه شما سپاسگزارم!

۱۴۰۰/۳/۳۰برداشت کلی از فیلم اسکار فیس : تقریباً 3 ساعت زمان بندی ، اما بسیاری از رویدادها که یک تجربه تماشای جذاب را تضمین می کند! از زمان نترسید ، برای یک فیلم خوب فقط زمان در دسترس است ، به علاوه و علاوه بر این ، فضا ، شخصیت ها و همچنین تمام جزئیات را احساس می کنید. نقد فیلم صورت زخمی خلاصه داستان فیلم اسکار فیس و تونی مونتانا کیست ، بیننده را به دهه 80 قرن گذشته باز می کند ، زمانی که بندر مریل هاربر افتتاح شد و هزاران پناهنده کوبایی به ایالات متحده هجوم بردند. یکی از آنها او را در خیابان های آفتابی میامی پیدا کرد. ثروت ، قدرت و اشتیاق حتی از باورنکردنی ترین رویاهای او نیز پیشی گرفت. نام او تونی مونتانا بود. آل پاچینوی باشکوه نقش یک گانگستر را بازی کرد! و لذت بردن از مهارتهای بازیگری او بسیار جالب است! آل پاچینو در نقش شخصیت واقعی تونی مونتانا مردی متشخص و متکبر و دارای طبع زودرنج با بی رحمی خود حتی بدون دانستن چیزی در مورد طرح ، شگفت زده می شوید ، به راحتی می توانید از روی شخصیت واقعی تونی مونتانا حدس بزنید که او بسیار دور خواهد شد. تونی مردی اصولی است و برتری را نسبت به خودش تحمل نخواهد کرد ، آیا او وجدان دارد؟ قطعاً اما در یک لحظه ، با یافتن آنچه که مدتها بود می خواست ، اصلی ترین چیز را پیدا نکرد - خوشبختی ... این تصویر بیش از یک بار موازی با ثروت و رفاه را متصور است. آنها می گویند که هیچ شادی در پول وجود ندارد (و از نظر مقدار آنها ، فقط یک شوخی ، یک دقیقه). در واقع احساسی که بیننده هنگام تماشا می کند با ویرانی و ترحم قابل مقایسه است. و هرچه به انتها نزدیک شویم ، این احساس قویتر می شود. صحنه ای وجود دارد که شخصیت ، در حال صحبت با مونتانا ، این عبارت را می گوید - "شما آنقدر پول نقد خواهید داشت که نمی دانید کجا بگذارید" و در واقع این است ، پول زیادی وجود دارد ، اما هیچ چیز ساده ای وجود ندارد خوشبختی انسان فحش در فیلم اسکار فیس بسیار زیاد است ، فقط کلمه "دمار از روزگارمان" 218 بار در فیلم به کار رفته است ، بنابراین من نمی دانم که چگونه آن را سانسور شده تماشا کنم. همه نمک در گفت و گوهاست. مونولوگ ها / دیالوگ ها نه تنها شخصیت های قهرمانان ، بلکه موقعیت ها را نیز نشان می دهد ، تمایز روشنی در رفتار و انتقال از کنایه ، کنایه ، فرو رفتن در فضای جهان گانگستر و برخی از مجازات ایجاد می کند. فیلم اسکار فیس نه تنها یک نوار جنایی مافیایی و به دست آوردن آنچه می خواهید ، بلکه یک درام با کیفیت خوب در مورد روابط دشوار خانوادگی ، در مورد ضررها ، در مورد تربیت است. فیلم اسکار فیس قطعاً 100٪ احساسات را به تصویر می کشد ، توصیه می کنم حتماً آن را بخوانید!

۱۴۰۰/۳/۳۰ نقد فیلم صورت زخمی : فیلم اسکار فیس درام جنایی شیک در مورد تعیین سرنوشت یک مرد ... بنابراین چشم من به تماشای یک قطعه دیگر از آثار کلاسیک فیلم روشن شد. به روزنامه نگاران آموخته شده است كه مقدمه های خسته كننده را از متن بیرون كنند ، بنابراین من آن را بیرون خواهم انداخت. حقایق فیلم صورت زخمی فیلم صورت زخمی ، با وجود این واقعیت که 3 ساعته است! اما یک موضوع باریک را در نظر می گیرد - کلیشه های جنسیتی. شخصیت اصلی ، آنتونیو مونتانا ، زندگی جدیدی را در آمریکا آغاز می کند که در اسارت آنها است و ما مخاطبان این فرصت را داریم که ببینیم چگونه آنها زندگی یک مرد را مسموم می کنند. تونی مونتانا کیست و شخصیت واقعی تونی مونتانا تونی مونتانا می تواند الگوی کسانی باشد که می خواهند 'مرد' شوند. تونی مونتانا همیشه گرسنه نعمت های زندگی ، بی رحم نسبت به غریبه ها ، بی احساس و سرد ، کم حرف و تأمل نیست. "پسری که می خواهد 'مرد' شود. این صلیب او است و او آن را تا انتهای فیلم حمل می کند و کاملاً برای آنچه که هست دریافت می کند. بسیاری از مردم می نویسند که تونی قدرت را خراب کرد. من می گویم که برعکس ، مقامات بن بستی نشان داده اند که شیوه زندگی به آن منجر می شود. با راه رفتن روی سر پول را بدست آورید. همسر بگیرید ، نه به این دلیل که شخصی را از نظر روحی نزدیک پیدا کرده اید ، بلکه به این دلیل که قدرت دارید. اما نتیجه نهایی چیست؟ رکود ، زیرا تونی ، بی احساس و مسموم از غرور ، قادر به برقراری رابطه با محبوب خود نیست و پول و قدرت زندگی را بهتر نمی کند. تونی در سفرهای مخدر از واقعیت پنهان می شود ، زیرا نمی تواند عشق به دنیا و مردم را در خود پرورش دهد و از این گذشته ، فقط عشق می تواند به انسان سعادت بدهد. تونی مونتانا نمی تواند گشوده شود و نقاط تماس با افراد دیگر را پیدا کند که به او کمک می کند تا تنها نماند و نارضایتی را در کوه های مواد دفن می کند. همنشین و دوست تونی مونتانا در فیلم صورت زخمی: مانی پادپد او است. او برعکس تونی مونتانا است و بنابراین خوشحال است. مانی همان راه مونتانا را رفته. او از قدرت و پول کمتری برخوردار نیست ، اگر یکسان نباشد ، اما چیزی دارد که تونی از آن برخوردار نیست - انسانیت. این به روی جهان باز است. رابطه او بر اساس عشق است. هدف او در زندگی سعادتمند بودن است و تعقیب قدرتمندانه که حتی نمی تواند آن را به لذت تبدیل نکند. اوقات فراغت او رقصیدن در باشگاه و برقراری ارتباط با مردم است ، در حالی که تونی اوقات فراغت خود را در همان باشگاه می گذراند ، اما در حال حاضر در میز با آهنگ های مواد و بطری های الکل در خلوت مطلق است. این پیام با یک درخت نخل و آفتاب ، موج مصنوعی و لباس های شیک ، کوکائین و چیزهای متافیزیکی که مدتها قبل بود ، در یک بسته صورتی دهه هشتاد جذابیت میامی پیچیده شده است. صحنه آغازین شاهکاری است که بلافاصله مسحور می شوید و شما را به تماشای فیلم صورت زخمی وا می دارد. بیشتر به دلیل موسیقی جورجیو مودر ، که در سال 1983 کار بزرگی انجام داد. کف زدن و بنابراین یک فیلم جالب با همراهی موسیقی فوق العاده نه در سه ساعت بلکه در سه ثانیه جارو می کند. در نتیجه در فیلم صورت زخمی، ما یک درام جنایی عالی با یک قهرمان شخصیت جذاب ، پیام سنگین و فضای غلیظ داریم. اگر جذابیت فیلم با ترجیحات زیبایی شناختی شما مطابقت داشته باشد ، پس می ترسم که عاشق سر و ته باشید.

۱۴۰۰/۳/۳۰نقد فیلم صورت زخمی سلام بزرگ سینمایی به همه! امروز من در مورد افسانه صحبت خواهم کرد. بله ، بله ، درست است ، با یک حرف بزرگ.فیلم اسکار فیس فیلمی که کاملاً همه دیده اند. یکی از موفق ترین بازسازی ها در سیاره زمین. با کلاسیک جاودانه و فرقه سینماتوگرافی واقعی ، یکی از بهترین نقش های آل پاچینو ، بهترین فیلم برایان دی پالما ... (ارکستر طبل) آشنا شوید ... فیلم scarface ، نمونه سال 1983. من در مورد شما نمی دانم ، اما گرمای دلپذیری از قبل بر روی بدن من پخش شده است. فقط از نام فیلم scarface است. چگونه می توانید از این شاهکار فیلم صورت زخمی انتقاد کنید؟ غیر واضح! علاوه بر این ، همه انتقادات به دو چیز خلاصه می شود: کشتار و موضوع مواد مخدر. و همه چیز در فیلم تحسین نشده است. برعکس ، برایان نشان می دهد که این بد است. مهم نیست که چقدر متواضعانه به نظر می رسد. اما می دانید چه چیزی این فیلم را از اخلاقیات نابجا و وسواسی نجات داد؟ اینکه کارگردان برای قهرمان خود دلسوز نشد. چه کسی از بزرگان برای شخصیت های خود دلسوزی می کند؟ هوم ، تارکوفسکی (با درجات مختلف موفقیت) ، گاهی تارانتینوی بی رحم (این امر به ویژه در "Kill Bill 2" مشهود است). بنابراین برایان برای تونی متاسف است. بسیار متاسفم ، عمیق و کامل می پرسید چرا چنین بی رحمی؟ بله ، از آنجا که دی پالما یک کارگردان راستگو است ، او می فهمد که فیلمی اصلاً درباره یک "اسم حیوان دست اموز" سفید و کرکی نخواهد ساخت. نه ، اصلا موقعیت کارگردان بی طرفانه است: تونی ، هرچقدر که عکس آن را بخواهیم ، بد است. متأسفانه ، راه آن است. اما او برای او متاسف است ، این پارادوکس است ... تونی مونتانا کیست طرح. اوایل دهه هشتاد "فیدل" تمام مرزهای کوبا را باز می کند و به هزاران نفر اجازه می دهد تا به جستجوی "رویای آمریکایی" بروند. و ، در میان مهاجران برای "محتوای آزادی و استقلال" ، تونی مونتانا و دوستش مانولو وارد می شوند. در کوبا ، آنها جنایتکاران کوچک بودند. اما آمریکا مردم را تغییر می دهد. پس از اتمام یک قتل قرارداد ، دوستان تصمیم می گیرند ، همانطور که می گویند ، "با نظم عالی" تیراندازی کنند. و آنها موافقت می کنند که به مشاغلی با کلمبیایی ها و مقدار زیادی "پودر سفید" مرتبط بپردازند ... اینگونه شروع می شود ، تونی وجود دارد و می فهمد که در آمریکا اگر به تجارت مواد مخدر صعود کنید ، باید بتوانیم برای زنده ماندن ... بازیگر بازی. بیایید به طور خلاصه از Citizen Pacino اشاره کنیم. او بهترین است ، باحال است. او شاهکار بازی کرد ، بسیار عالی. صد در صد به سوى تصوير مردى كه قدرت و پول او را سرگردان كرده است سوار شد. چه مونولوگهایی اینجا دارد! موارد مورد علاقه شما کدامند؟ اولین مورد در مورد کمونیسم و ​​در مورد "افراد بد" است. شخصیت واقعی تونی مونتانا و تصویر عالی از یک اراذل و اوباش مستقیم از دهه هشتاد! بازیگر درخشان ، نقشی درخشان. تقدیر آل پاچینو این است که در فیلم های مافیایی بازی کند. منطقی نیست که بیشتر درباره بازیگری او صحبت کنیم. و می توانید آن را بی وقفه انجام دهید. بازیگران دیگر نیز در بهترین حالت خود بازی کردند. البته ، "برخی" همه آنها را تحت الشعاع قرار می دهد ، اما هنوز هم ، همه بازیگران نان خود را بیهوده نمی خورند. میشل پیفر افسانه ای ، استیون بائر ، رابرت لود و دیگران هنگام تماشای فیلم باعث ایجاد یک وجد واقعی سینمایی می شوند. همه بازیگران ، به اصطلاح درخشان "جهان در زیر پای تونی" را به تصویر کشیدند. اما در اینجا و قبل از فینال صحنه های اکشن جالب وجود دارد. او فقط ، (نهایی) ، همه چیز را تحت الشعاع قرار می دهد! این فیلم در 100 فیلم اکشن برتر تایم اوت مورد علاقه من است. هه ، حالا من بیشتر آدمهای غیر تماشاگر را مجذوب خود می کنم. چه چیزی خوشحال کننده است ، زیرا نکته اصلی این است که مردم این شاهکار را می بینند و آن را به فرزندان خود نشان می دهند. و آنها - به آنها ... صحنه ها و نقل قول ها. تعداد زیادی از آنها در اینجا وجود دارد! من لیست نمی کنم (نگاه کنید!) ، اما برخی را نشان می دهم. پنج مورد از بهترین نقل قول ها: 1) "شما باید همه چیز را از زندگی بگیرید ، در غیر این صورت می توانید زندگی را بیهوده زندگی کنید." 2) "من البته از سطح شما بسیار دور هستم. من خیلی پایین نمیام 3) "من همیشه حقیقت را می گویم. حتی وقتی دروغ می گویم 4) "من یک کمونیست را برای سرگرمی می کشم. و برای گرین کارت آنرا صرفاً برای جواهرات برش میدهم. ' خوب ، افسانه ترین نقل قول از فیلم اسکار فیس : 5) سلام بر دوست کوچک من! امیدوارم همه بدانند که مونتانا در چه شرایطی این حرف را زده است. موسیقی نمادین و باحال. بدون حرف زیاد همه آن را شنیدند. جورجیو مورد یک نابغه است! عرف: شما می توانید روز و شب در مورد این فیلم صحبت کنید و صحبت کنید. من فقط قسمت کوچکی از نظرم راجع به فیلم بیان کردم. این فیلم ها فیلم اسکار فیس هرگز قدیمی نمی شوند. او همیشه مد خواهد بود. تا زمانی که فیلمبرداری واقعی زنده است ، فیلم های واقعی زنده هستند. فیلم اسکار فیس احساسات را برمی انگیزد. متفاوت ترین ، باور کنید. آن سیسی هایی که به دلیل ظلم به فیلم سرزنش می کنند ، به راحتی نمی توانند آنها را احساس کنند. متأسفانه ، درست است اگر این کلاسیک فیلم اسکار فیس را تماشا نکرده باشید! یک دقیقه وقت تلف نکنید. سه ساعت مثل برق می گذرد! و شما جادوی هنر بزرگ - جادوی سینما را احساس خواهید کرد!

۱۴۰۰/۳/۳۰'دنیا از آن توست.' (دنیا زیر پای شماست) و من فیلم اسکار فیس را دوست دارم. فیلم صورت زخمی یکی از بهترین فیلم های گانگستری تاریخ سینمای جهان است. فیلم صورت زخمی یک عمل اکشن و پویا است ، در عرقی سرد به نظر می رسد و جدا شدن از دیدن آن غیرممکن است. من مطمئن هستم که این درام جنایی فیلم اسکار فیس مربوط به همه زمان ها است و یک بار این فیلم دست کم گرفته نشده است. کارگردان آمریکایی برایان دی پالما دارای تعدادی فیلم متعدد و متنوع است که در طول زندگی خود فیلمبرداری کرده است. اکنون قبل از توجه ، شخصاً دومین فیلم مورد علاقه من است ، بعد از اقتباس از رمان "کری" استیون کینگ. آن فیلم خونین بهترین کارگردان د پالما است. البته ، فیلم scarface یک تابلوی نقاشی خاص است و مهم نیست که من شخصاً در مورد آن صحبت می کنم ، همه با اشتیاق در مورد آن صحبت می کنند. این فیلم scarface تقریباً سه ساعت طول می کشد ، با کیفیت بالا و باحال فیلمبرداری شده است ، بسیاری از غافلگیری ها در داستان ، صحنه های خونین ، یک درام بزرگ انسانی ، فقط یک داستان باورنکردنی و البته یک بازی ایده آل بازیگری. دلایل زیادی برای تماشای فیلم اسکارفیس حماسی و بزرگترین گانگستر وجود دارد. "شما باید همه چیز را از زندگی بگیرید ، در غیر این صورت می توانید زندگی خود را بیهوده زندگی کنید." (ج) تونی مونتانو. تونی مونتانا کیست روزگاری ، به دستور فیدل کاسترو ، تعداد زیادی از تبهکاران از کوبا اخراج شدند. این داستان درباره یکی از این موارد است. با تونی مونتانا ملاقات کنید - او یک جنایتکار سابق و بسیار متکبر ، جاه طلب است. تونی ، که به زودی "صورت زخمی" نامیده می شود ، برای زندگی در میامی می آید ، تجارت مواد مخدر خود را راه اندازی می کند. شوخی با تونی مونتانا بد است و این مرد به سرعت و با اطمینان وارد کار تاریک قاچاق مواد مخدر خواهد شد. او یکی از کسانی است که معتقد است همه چیز را می توان با زور گرفت ، کاری که او انجام خواهد داد. قبل از توجه ما داستان سرگیجه آور این مرد خطرناک است ...(شخصیت واقعی تونی مونتانا) حقایق فیلم صورت زخمی من چندین بار این فیلم را تماشا کردم و هر بار متوجه تفاوت های ظریف جدیدی شدم که بلافاصله به آنها توجه نمی کنید. من عاشق این هستم که چیزهای کوچک متفکرانه ای در فیلم ها وجود داشته باشد. تاریخچه فیلم تکان دهنده است و در اینجا صحنه هایی وجود دارد که کاملاً دلسرد کننده است. درام جنایی پویا و پر از شگفتی است. امروزه تعداد کمتری از این نوارهای شگفت انگیز و با کیفیت بالا فیلمبرداری می کنند. چه جذابیت و جذابیتی در این فیلم خشمگین. "من همیشه حقیقت را می گویم. حتی وقتی دروغ می گویم (ج) تونی مونتانا. بازیگری در اینجا شایسته توجه ویژه است. از کودکی ، من شخصاً آل پاچینو را از سه گانه فرقه پدرخوانده ، سپس وکیل مدافع شیطان ، و سپس از درام جنایی Scarface به یاد می آورم و فقط در جایگاه چهارم فیلم بوی خوش زن است ، برای نقشی که مدتها در آن بازی کرده است و منتظر اسکار بود. آل پاچینو تونی مونتانا خونسرد و عصبانی خود را با لذت بازی کرد. طوفانی از احساسات ، چنین نگاه سرد و نشکن ، بسیار جسور- یک بازی شگفت انگیز در بازیگری. من نمی توانم از استیون بائر تمجید نکنم ، زیرا او بسیار تمیز بازی کرد ، فقط bravo. نگاه به میشل فایفر به خصوص بسیار دلپذیر بود: چقدر زیبا بود و نقش نه چندان دشوار الویرا یکی از مشهورترین ها در حرفه بازیگری او بود. اما به نظر من ، با مری الیزابت مسترانتونیو ، آنها اشتباه کردند و لازم بود که یک بازیگر متفاوت انتخاب شود. بنابراین ، سالها پیش که برای اولین بار این فیلم جنایی را تماشا کردم ، فکر کردم و اخیراً نیز وقتی آن را مرور کردم ، چنین فکری کردم. دیالوگ از فیلم اسکار فیس 'آیا می دانید سرمایه داری چیست؟ این زمانی است که همه تو را دارند. (ج) تونی '' فیلم اسکار فیس - درام آمریکایی ، جنایی ، گانگستری 1983. خط پایین ، یک فیلم برای همه زمان ها ، و نیازی نیست که زیاد درباره فیلم صورت زخمی صحبت کنید ، فقط باید فیلم صورت زخمی را تماشا کنید و خودتان ارزیابی کنید. - و تو چه می خواهی ، تونی؟ "من همه دنیا ، چیکو و همه چیز را در آن می خواهم.

۱۴۰۰/۳/۳۰ نقد فیلم صورت زخمی دنیا متعلق به شماست - شما مسئول گناهان خود هستید. فیلم اسکار فیس برایان دی پالما رسماً بازسازی شده فیلمی به همین نام در سال 1932 در نظر گرفته می شود. اگرچه اشتراک زیادی بین هر دو نسخه از ماجراهای جنایتکارانه یک گانگستر با یک علامت روی صورت وجود ندارد ، اما آنها در دوره ها تفاوت زیادی دارند: رکود بزرگ با یک زندگی لوکس در زیر آفتاب داغ میامی ، جایی که مجرمان در آن قرار دارند ، جایگزین شد بسیار بیرحمانه تر و غیراخلاقی تر حتی با توجه به معیارهای محیط جنایی. آیا این از روانشناسی نیست که دمای بالا به افزایش پرخاشگری فرد کمک می کند؟ البته نه ، و کارگردان دی پالما بارها و بارها در طول این فیلم تقریباً سه ساعته تأیید خواهد کرد که احمقانه است که به دنبال بهانه در کار بد باشید. تونی مونتانا کیست از همان ابتدا ، فیلمبردار بر روی تونی مونتانا (با بازی آل پاچینو) متمرکز شده است - یک پناهنده سیاسی کوبایی که توسط کاسترو در ایالات متحده آزاد شد. مانند زباله از کشوری با ایده آل های کمونیستی بیرون رانده شد ، جایی که به چنین زباله ای نیازی نیست. از لحاظ تاریخی ، پناهندگان از کوبا ، دولت آمریکا را بسیار آزار داده اند ، که جای تعجب نیست ، زیرا تونی مونتانا تنها کسی نیست که یک راهزن خطرناک است. او ، مانند بسیاری از هموطنان ، به هر طریقی سعی در زنده ماندن در مکانی جدید دارد. یک کار کوتاه صادقانه و عزیمت سریع به جنایت روشن می کند: تونی یک جنایتکار معمولی است ، قاتلی که هرگز از گذشته گل آلود خلاص نمی شود و تمام شجاعت های سیاسی از بین می رود. شخصیت واقعی تونی مونتانا اصلا تغییر نکرده است. تمایل مشتاقانه به قدرت و پول ، تونی مونتانا را از بقیه متمایز می کند. در راه رسیدن به آنها ، اسکارفیس کاملا آماده است ، بدون اینکه به عواقب آن فکر کند. برای مثال ، همان صحنه با اره برقی دقیقاً به دلیل سو a تفاهم در مورد شرکای تجاری مواد مخدر رقم خورد ، که در نهایت مقصر آن یک کوبایی بود. اما محاسبه سرما ، تونی را در اینجا نجات می دهد و او را در آینده می کشد ، با وجود اینکه او به طور دوره ای با آتش معاشقه می کند. و بعد از همه او موفق می شود! او خیلی سریع از نردبان شغلی بالا می رود ، به یک شخص VIP در موسسات گران قیمت تبدیل می شود ، به یک شخص قابل تشخیص در خیابان ها. پس از یک صحنه شگفت انگیز با یک کشتی هوایی پرنده که کلمات معروف "جهان از آن شماست" را برای قهرمان الهام گرفته پخش می کند ، پویایی فیلم اسکار فیس به طور جدی تغییر می کند. اکنون روایت پاره شده با سرنخ هایی مانند "3 ماه گذشته است" در ازای یک خط متصل از بین رفته است. مهم است که شخصیت اصلی را با جزئیات بیشتری دنبال کنید و شخصیت قبلی او را بخاطر بسپارید. از لحاظ زمانی مشخص شد که داستان تونی سرباز بسیار طولانی تر از داستان تونی است که خیلی سریع از نردبان شغلی بالا می رود. و همه به این دلیل است که مونتانا در حال غرق شدن است ، و برای هیچ چیز تلاش نمی کند. علاقه به کوکائین و قدرت نامحدود هیولایی را در او ایجاد می کند. (اتفاقاً اولین مورد در کل فیلم صورت زخمی در دیالوگ ها در فیلم صورت زخمی ردیابی می شود و مسئله اخلاقی دیگری ایجاد می کند). پیش از این ، اگرچه بی رحم بود ، اما همچنان سعی داشت با آرزوهای روشن خود را از این راه دور کند. تونی یک خانواده می خواست و با بی علاقگی عاشق الویرا شد و از او بچه می خواست. اما اسکارفیس با از دست دادن آخرین خطوط عقل ، یک دیوانه غیرقابل کنترل می شود ، از انسانیت عصبانی می شود و خود را بالاتر از افراد صادق قرار می دهد. سرزنش الویرا به دلیل بیکاری ، اشتیاق به مواد ، او سعی نمی کند به او کمک کند - او را برای معالجه بفرستد یا به سادگی از او حمایت کند - و خانواده ، محیط به یک چیز غریزی تبدیل می شود ، و هیچ ارتباطی با ذهن ندارد. زوال شخصیت مشهود است. تونی از همان ابتدا در هوش و ذکاوت تفاوتی ندارد. اما تحت تأثیر احساسات مختلف ، حتی بیشتر تنزل می یابد. از اهمیت ویژه ای برخوردار است که تونی در چشمان بیننده فرو می رود. مثال او به همه عبرت می دهد. بعید به نظر می رسد که او ستایش هایی داشته باشد ، او یک ضدقهرمان مطلق است ، در اطراف خود ، در اطراف خانواده و دوستانش ویران می کند. شاید مثال او بهترین اتفاقی باشد که می توانست برای یک فیلم گانگستری مثل فیلم اسکار فیس بیفتد. این یک دلیل محکم دارد. کارگردان ، اول از همه ، موفق به ایجاد یک محیط کاملاً زشت در پشت صفحه یک شهر زیبا شد. دنیای جنایتکار میامی معدن فساد ، مرحله به مرحله نهایی ، آشوب ، تیراندازی ، خیانت ، دروغ و پلیدی است. این یک سرزمین عاشقانه نیست ، در اینجا دشوار است که قهرمان را حتی در متن بحث فیلم بنامیم. دی پالما و الیور استون ، نویسنده فیلمنامه ، کارگردان آینده بسیاری از فیلمهای تند و زننده ، تجسم جهانی است که توسط زباله ها زندگی می کند ، برخلاف مثلاً "پدرخوانده" که در آن هنوز مجرمان بزرگواری وجود دارد ،تونی مقصر واقعی است. تحت تأثیر او بود که خواهر خودش فاحشه شد ، مادرش در پیری غمگین شد ، مردم مردند ، سرنوشت ها شکست. او خشونت ایجاد کرد ، با خشونت پاسخ داد. مثال او نشانگر این واقعیت است که خودش مقصر همه گناهانش است و هیچ محیطی ارتباطی با آن ندارد. نه گرما ، نه همان حرامزاده های کثیف ، نه ایالت - فقط تونی مونتانا. در سرنوشت او هیچ عاشقانه ای از جهان زیرین وجود ندارد ، آن را رد می کند ، باعث می شود شما در مورد چیزهای انسانی فکر کنید. باید توجه داشت که فیلم scarface از نظر جو چگونه ظاهر شد. فلوریدا پر زرق و برق با دختران بیکینی در سواحل ، کلوپ های شلوغ ، و سینت سایزر جورجیو مورودر که در حال و هوای طرح است و درخشان است ، یک جهان منحصر به فرد دیده نشده و بی نظیر را ایجاد می کند - در اینجا آنها دهه هشتاد واقعی هستند. و چرخش آهنگ ، که برای تصور فقط "Push It To The Limit" اجرا شده توسط Paul Engemann کافی است ، گویی که زندگی آواز را در حد نهایی مجسم می کند. به طور کلی تعجب آور است که این فیلم موفق به تولید موسیقی متن با کیفیت بالا و بدون سرمایه گذاری هنگفت در موسیقی محبوب شد. بدون ابهام ، می توان تصویر دی پالما را یکی از شیک ترین تصاویر در هنر سینما نامید. یافته های متعدد دوربین ، صحنه های دیوانه وار هنوز هم باعث تحسین می شوند ، تکرار نشده باقی می مانند ، که به احترام نویسندگان برای کار انجام شده می افزاید. حقایق فیلم صورت زخمی این واقعیت که اسکارفیس در سال 1984 برای تمشک طلایی نامزد شد بسیار گیج کننده است. به خصوص هنگامی که با چندین نامزدی گلدن گلوب همراه باشد. همانطور که مشخص شد ، فیلم scarface معنای زیادی دارد. اتفاقاً فیلم scarface متعلق به نیو هالیوود است و رسماً به پایان می رسد. در برابر پس زمینه تجسم و جو زیبا ، فیلم scarface اهمیت طرح را از دست نمی دهد ، به بسیاری از آرمان های یک روند گذشته وفادار می ماند. تأثیر صحنه های مانند تابلو نقاشی نیز بسیار زیاد بود. هم برای شرکت کنندگان در فیلمبرداری و هم برای افراد خارجی. بازی افسانه ای GTA Vice City تحت تأثیر گسترده فیلم scarface ایجاد شد که تقریباً بلافاصله مشخص می شود. دیگر نیازی به صحبت در مورد فیلم های گانگستری و بقیه فرهنگ پاپ نیست.

۱۴۰۰/۳/۳۰نقد فیلم صورت زخمی می توانید در مورد فیلم اسکار فیس بی وقفه صحبت کنید ، از فیلم اسکار فیس متنفر باشید ، فیلم صورت زخمی را دوست داشته باشید یا اینکه به راحتی فیلم اسکارفیس را نادیده بگیرید. نمی توان انکار کرد که این فیلم یکی از بهترین ها در ژانر خود است. همه چیز با کاپولا شروع شد ، که پدرخوانده را سرنگون کرد. بعلاوه ، اسكورسیزی با یك سری فیلم های گانگستری ، چوب دستی را به دست می گیرد. اما ، تنها خط بین این دو دی پالما بود. او از دهه 1980 شروع کرد (با فیلم هایی که می شناسیم) و در حال حاضر در سال 1983 فیلم اسکارفیس را فیلمبرداری کرد. چه چیزی در مورد این فیلم قابل توجه است؟ حقایق فیلم صورت زخمی اولین چیزی که توجه شما را جلب می کند فیلمنامه است... این یک مفهوم نمایشی پیچیده است. یک شخصیت اصلی (تونی مونتانا) وجود دارد که برای مدت طولانی تغییر می کند ، اما دقیق نیست. توجه صرف نظر از شخصیتهای موجود دیگر به او معطوف شده است. او به تدریج به منافع خود راه می یابد و پس از دریافت هیچ اتفاق خوبی برای او نمی افتد. یک سوال مادی مطرح می شود. می توان گفت که این فیلمی درباره جایگاه مواد در زندگی بشر است. ما گفتگوهای باورنکردنی ، درگیری ها ، پیچش های پیچیده طرح را به این مفهوم اضافه می کنیم. و بله ، خشونت زیاد. اگر یک قطره کمتر از او اینجا باشد این کارگردان اشتباهی خواهد بود. دوست دارم در مورد فضای بصری بگویم... کل محیطی که در فیلم اسکار فیس وجود دارد روح آن دوران را منتقل می کند. این فقط ایده ای نیست که از دیگری به دیگری منتقل شده است ، اما در ایده سوم تغییر یافته است. این یک محصول جدید ، مستقل و بی نقص است. کارگردان بیننده را از دیگری به دیگری منتقل می کند و همراه با بیننده شخصیت اصلی منتقل می شود که باعث ایجاد تمایل به تقلید ، تحسین و نفرت در یک لحظه می شود. من فکر می کنم برخی از کتابهای درسی مربوط به هنر فیلم عناصری را از قسمت فنی به فیلم اسکار فیس اضافه کرده اند. چنین کار فوق العاده ای با قاب ، که طبق تئوری ساخته شده است. هنگام شروع تماشا بسیار دلگرم کننده است. حتی تخمین میزان کار فنی که در این فیلم انجام شده دشوار است. بدون شک این یکی از بهترین نقش ها برای آل پاچینو است که همیشه در نقش گنگسترها یا فقط آدم های سرسخت ظاهر خوبی داشته است. این نقش از این نظر ویژه است که وی نیاز به ایجاد لهجه سنگین کوبایی و شیوه ای کاملاً بی ادبانه داشت. این بهتر است وقتی در نسخه اصلی مشاهده می شود.فیلم اسکار فیس چنان تاریخی است که حتی ارزیابی مقیاس آنچه اتفاق می افتد نیز دشوار است. عالی و جادویی!

۱۴۰۰/۳/۳۰پناهندگان کوبایی به ایالت ها نقل مکان می کنند. تونی مونتانا ( آل پاچینو ) همراه آنها. اتفاقاً ، این نقش ، همانطور که خودش می گوید ، در حرفه بازیگری اش جداست. سرانجام تونی در میامی ، شهری آسمانی که نماد رویای آمریکایی است ، به پایان می رسد. پس از حضور ، قهرمان از ابتدا شروع می کند. او قرار است تمام راه را برود. هیچ چیز نمی تواند مانع او شود. حتی مرگ برای او مانعی ندارد. او به نظرات خود اطمینان دارد ، وفادار است و رواقی را انتخاب می کند - همانطور که در صحنه خونین با اره برقی نشان داده شده است. با دیدن این قدرت معنوی بی پایان ، سرشار از همدردی با شخصیت اصلی فیلم اسکار فیس هستید. این یادآوری می کند که یک مرد باید از نظر ذهنی چگونه باشد ، اما مسلما راهی که تونی مونتا انتخاب می کند به هیچ وجه قابل توجیه نیست. با این حال ، این کوتاهترین راه صعود است. و او ، مردی که سالها سرگردانی و جستجوی خود را از دست داده است ، قابل درک است و تا حدی پذیرفته می شود: به هر حال ، او تجارت مواد مخدر را از افرادی مانند خود پاک می کند. در پایان ، وقتی به بالاترین سطح می رسد و رئیس را شکست می دهد ، خود یک رئیس می شود. با همان خصوصیات و عاداتی که خودش اخیراً تحقیر کرده است. آل پاچینو درخشان بازی کرد ، بازی که در حال حاضر نیز وجود دارد. من فیلم های زیادی دیده ام ، اما در این کالیدوسکوپ شخصیت ها ، تصویر تونی مونتانا بسیار واضح ترسیم شده است. فیلم scarface فقط یک فیلم جالب است که من به همه توصیه می کنم.

۱۴۰۰/۳/۳۰شما با بهترین ها تماس گرفتید! نقد فیلم صورت زخمی نقد فیلم scarface 'آیا شما سفارش می دهید؟ آیا شما به من سفارش می دهید؟ دستورات توسط کسی داده می شود که تخم را بین پاهای خود داشته باشد. ' تونی مونتانا کیست تونی مونتانا سفر خود را مدتها قبل از اینکه سیاه پوستان از کامپتون و بروکلین شروع به فکر کردن به عنوان "گانگستر" کنند ، آغاز کرد. در واقع ، آنها هرگز نبودند. وقتی از نسل جوان شنیدم که گانگسترهای واقعی بچه های موسیقی رپ هستند متعجب شدم. یا دنیا شروع به فراموشی کرد ، یا برخی حتی نمی دانستند یک گانگستر واقعی چگونه باید باشد! شخصیت واقعی تونی مونتانا مظهر بی ادبی ، بی پروایی ، قساوت ، استکبار و اراده است. این ویژگی هاست که به کسی که سرانجام تبدیل شد کمک می کند. او رویای امپراتوری را در سر می پرورانید. او بلافاصله نحوه اولویت بندی خود را بیان می کند. پول ، قدرت ، شهرت و زنان در حال حاضر درگیر هستند. او ترسو نیست. 'باشه. من این خروسها را دفن می کنم. نیازی به گفتن نیست که در فیلم اسکار فیس فقط یک بازیگر وجود دارد؟ این آل پاچینوی بزرگ است! او که در مسیر خود سایه افکنده است ، او طبیعت ساده شخصیت خود را فقط با حالات چهره اش آشکار می کند. این فقط عالی است! او در فینال فیلم چه گستردگی عواطفی را نشان می دهد ، چگونه از همان دقیقه اول بیننده را عاشق قهرمان خود می کند و قهرمان او مثبت نیست ، اما شما نگران او خواهید بود ، انگشتان خود را می شکنید، از فراز و نشیب های او شاد می شوید. شاید نقش مورد علاقه من آل پاچینوی بزرگ باشد. با توجه به اینکه او برای بوی خوش زن اسکار گرفت ، هنوز هم فکر می کنم نقش تونی مونتانا درخشان ترین کارنامه وی است. 'با کی تماس گرفته ای؟ من تونی مونتانا هستم! اگر با من بازی می کنی ، پس با بهترین ها بازی می کنی! ' کارگردانی فیلم شگفت انگیز است. جای تعجب است که برخی از افراد ، حتی بعد از 35 سال ، نمی توانند به این روش کارگردانی کنند. و این با در نظر گرفتن فن آوری های جدید است. با تشکر فراوان از برایان دی پالما. او یک شاهکار را برای همه زمان ها کارگردانی کرد. زمانی او برای تمشک طلایی نامزد شد. حالا به نظر نمی رسد چیزی بیش از مضحک باشد. چیزی جز احترام به این کارگردان نیست. این زمان هایی بود که تاریخ در راس هر فیلمی بود. و الیور استون داستانی جالب و دلخراش نوشت. تحسین گفتگوها غیرممکن است. بزرگترین تعریف و تمجید این بود که فیلم اسکار فیس به نقل قول ها جدا شود. "من همیشه حقیقت را می گویم. حتی وقتی دروغ می گویم آهنگساز جورجیو مورودرخیلی خوب. نمی توانم بگویم که من موسیقی متن را زیاد به خاطر دارم (اگرچه فیلم را 10 بار تماشا کردم) ، اما بسیار هماهنگ و متناسب است و فضای متشنجی را ایجاد می کند. نکته مهم این است که شما می خواهید فیلم اسکار فیس را تماشا کنید. این پر از شخصیت های جالب ، دیالوگ های جالب و یک داستان عالی است. فیلم صورت زخمی در لیست فیلم های مورد علاقه من قرار دارد و هر بار که آن را تماشا می کنم فقط احساسات مثبت بر جای می گذارد. فیلم صورت زخمی روح دارد ، نوعی ساختگی نیست که شما وقت تماشای آن را نداشته باشید . 'آیا می خواهید با من کنار بیایید؟ باشه. آیا می خواهید خشن بازی کنید؟ باشه. سلام به دوستان کوچک من! بر اساس این فیلم ، بازی "Grand Theft Auto: Vice City" ساخته شد... من خیلی ناراحت می شوم وقتی کسی می گوید یک بازی بهتر از یک فیلم است. نه ، جدی ، این یک بازی از دوران کودکی من است و من هر وقت فرصتی برای بازی در آن می یافتم خوشحال می شدم ، اما لعنتی چه کسی در ذهن درست خود می خواهد یک فیلم و یک بازی را مقایسه کند؟ هر دو آفرینش تبدیل به افسانه شده اند ، اما در صنعت خودشان هستند. به علاوه ، طرح ها کمی متفاوت است. فیلم scarface ! حیف است که در مقیاس 10 نمره ارزیابی می شود ، بنابراین من نمره را حتی بالاتر می گذارم. آیا او برتر از "پدرخوانده" افسانه ای است ؟ برخی خواهند گفت نه ، اما برای من ، قطعاً بله!

۱۴۰۰/۳/۳۰به دوست کوچکم سلام برسان! نقد فیلم صورت زخمی چقدر فیلم اسکار فیس برای من معنی دارد ، این یک دوره کامل است. مهم نیست که چقدر مضحک به نظر برسد ، اما در ابتدا من یک بازی انجام دادم ، و سپس فیلم را تماشا کردم ، کاملاً اتفاق افتاد. اما من کاملاً پشیمان نیستم ، بازی بد نیست و فیلم به طور کلی یک شاهکار مطلق است. تونی مونتانا کیست نقل قول های تونی مونتانا چیست و با چه کاریزمایی صحبت می کند. تصور شخص دیگری به جای آل پاچینو کاملاً غیرممکن است ، حتی در افکار او که فکرش را نمی کرد به بازیگر دیگری بیندیشد. این شخصیت ، اصول ، رفتار و خصوصیات شخصی آل پاچینو بود که این منزلت شخصیت تونی مونتانا را تأمین می کرد . آل پاچینو با او ادغام شد ، همه را فهمید که او چه ارزشی دارد و توانایی چه کاری را دارد. او Scarface واقعی را نشان داد . فیلم صورت زخمی واقعا یک فیلم جنایی گانگستری است. فضای آن زمان علاوه بر شخصیت اصلی ، جنایت بیشتری به فیلم اسکار فیس می افزاید. این یک فضای شیک برای فیلم است و توسط برایان دی پالما با خشن و آشکار کردن آنچه در دهه 1980 فلوریدا اتفاق افتاده است ، آنطور که باید ارائه می شود . شاید فیلم اسکار فیس برای همه مناسب و حتی خوب نباشد، در آنجا شما باید خیلی چیزها را درک کنید. به ویژه ، رابطه شخصیت ها و ماهیت رفتار آنها در موقعیت های مختلف. همه چیز حول مواد مخدر می چرخد ​​و این آنها هستند که ابتدا مقدار زیادی می دهند ، اما سپس مقدار بیشتری مصرف می کنند. بعداً با مطالعه مبحث کوکائین در دهه هشتاد (فقط برای خودم ، به عنوان یک اطلاعات شاخه ای) ، یک بار دیگر متقاعد شدم که فیلم چقدر استادانه این موضوع را نشان می دهد. یک قهرمان برای نشان دادن مشکلات این موضوع کافی است و دوباره ، در فیلم ، این کار بدون نقص انجام می شود. با تشکر از همه کسانی که در تصویربرداری این تصویر شرکت کردند. این یک خلق شگفت انگیز برای همه زمان ها است. تونی مونتانا با اجرای آل پاچینو بسیار زیباست ، اما بدون کارگردان و فیلمنامه نویس (به لطف الیور استون ) هیچ اتفاقی نمی افتاد ، بنابراین از آنها نیز بسیار سپاسگزار هستم. آنها فقط یک شاهکار خلق کردند که به نظر من تأثیر زیادی بر سینمای جنایی گذاشت و سطح جدیدی را برای پیشرفت بیشتر سینما در این زمینه گشود. دوست دارم دوباره تکرار کنم که سینما برای همه مناسب نیست. درک موارد عمیق و اساسی در آن بسیار مهم است.

۱۴۰۰/۶/۲۰آهنگ فیلم صورت زخمی موسیقی اصلی فیلم موسیقی متن است. آلبوم موسیقی متن فیلم صورت زخمی در سال 1983 که توسط برایان دی پالما کارگردانی شد . موسیقی متن وینیل که توسط تهیه کننده ضبط ایتالیایی جورجیو مورودر ساخته شده است ، در 9 دسامبر همان سال از طریق MCA Records منتشر شد . این آلبوم دارای موسیقی ساخته شده توسط Moroder است که نویسنده و تهیه کننده تمام قطعات است. اسکار فیس با همکاری خوانندگان متعددی از جمله پل انگمن ، دبی هری ، امی هلند ، الیزابت دیلی، در میان هنرمندان دیگر موسیقی متن در چهل و یکمین دوره جوایز گلدن گلوب نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب برای بهترین موسیقی اصلی شد .

در ادامه بخوانید...