«لئوناردو دی کاپریو» بازیگر مشهور و برنده جایزه اسکار با فیلم جدیدی به صحنه برمی گردد، با اثری که زندگی یک مأمور پلیس نیویورکی را به تصویر کشیده است.نام فیلم «دست سیاه» است و اقتباسی می باشد از کتابی به همین عنوان ، نوشته«استفان تالتی» نویسنده پرفروش آمریکایی که از چهره های مشهور داستان های جنایی و پلیسی می باشد.
این کتاب بر اساس رویدادهای واقعی است ومحور اصلی داستان، جنایات گروههای تبهکار و خانواده های مافیایی می باشد که در اوایل قرن بیستم از ایتالیا به نیویورک مهاجرت نمودند.در این دوران که بسیاری از آن بعنوان روزهای تاریک نیویورک یاد می نمایند، سرقت، اخاذی، زورگیری، آدم ربایی و جنایت در این شهر به اوج رسیده بود و زندگی میلیونها شهروند نیویورکی به در خطر نابودی بود.
«لئوناردو دی کاپریو» نقش «جو پتروزینو» یک کارآگاه پلیس ملقب به «شرلوک هولمز» ایتالیایی را برعهده دارد. مأموریت او ، کشف راز قتل های زنجیره ای منتسب به تبهکارانی به نام «سیاه دست» است و در این مسیر درگیر ماجراهای پیچیده ای میگردد.این بازیگر نامدار یکی از تهیه کنندگان فیلم هم می باشد و نقش مهمی در شکل گیری این پروژه سینمایی داشته، «سیاه دست» توسط شرکت پارامونت تولید می شود.هنوز جزئیات بیشتری درباره سایر بازیگران و دست اندرکاران انتشار نیافته است.
این پست را چگونه میبینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید. (سیارک)
کارگردان نامدار سینما «مارتین اسکورسیزی» و بازیگر مشهور آمریکایی «لئوناردو دی کاپریو» برای هفتمین بار در یک پروژه سینمایی همکاری مینمایند
نام این فیلم جنایی «قاتلان فلاور مون» می باشد و به نقل از منابع آکاه ، مراحل پیش تولید آن آغاز شده است.سناریو فیلم با اقتباس از کتابی به نام «قاتلان فلاور مون» اثر «دیوید گرن» نویسنده آمریکایی می باشد.موضوع کتاب مربوط به دهه 1920 می باشد وانعکاس رویداد واقعی قتل عام فجیع سرخپوستان قبیله ای در ایالت اوکلاهاما، است. وقایع قتل عام سرخپوستان ، در سال 1920 به علت کشف نفت در این منطقه و استفاده سودجویان برای بیرون کردن آنها از محل زنگی شان اتفاق افتاده است و به قتلهای زنجیره ای «اوسیج نیشن» معروف شد.این قتل ها از اولین پرونده های جنایی «اف بی آی» یا پلیس فدرال آمریکا بود «اف بی آی» یا پلیس فدرال آمریکا سازمان تازه تاسیس بود و با این پرونده ها مشهور شد. (سیارک)
بازی نقش یکی از کارآگاهان این فیلم به عهده لئونارددی کاپریو می باشد او مسئول پیدا کردن قاتل این پرونده فجیع است.
این هفتمین همکاری لئوناردو دی کاپریو و مارتین اسکورسیزی در عرصه سینما می باشد، آنها در گذشته در تولید پیج فیلم بلند و یک فیلم کوتاه از جمله «دار و دسته های نیویورکی»، «هوانورد» و «گرگ های وال استریت»با هم همکاری کرده اند. لئوناردو دی کاپریو علاوه بر بازی در فیلم از سرمایه گذاران فیلم هم می باشد. مارتین اسکورسیزی برای بررسی منطقه برای لوکیشن های فیلم در هفته آتی به اوکلاهاما می رود و امیدوار است فیلمبرداری فیلم قاتلان فلاورمون را از بهار سال آینده شروع کند.
آرتور اگناسیوس کانوندیول در 22 می سال 1859 در ادینبرگ به دنیا آمد.
او دومین فرزند از ده فرزند چارلز دویل و ماری فولی بود. در سال 1885 کانون دویل دکترای پزشکی خود را از دانشگاه ادینبرگ دریافت کرد. آرتور جوان، دانش آموخته ی جوزف بیل، یک جراح در درمانگاه ادینبرگ، بود. جوزف بیل شخصی بسیار نکته سنج و دقیق بود و اغلب با مشاهدات دقیق خود آرتور جوان را شگفت زده می کرد. بیشتر ویژگی های شخصیت داستانی برجسته ی مجموعه داشتان های شرلوک هولمز، برگرفته از ویژگی های شخصیتی جوزف بیل جراح بوده است.
یکی از اولین شغل های سر آرتور کانون دویل این بود که در یک کشتی شکار وال های قطبی پزشک بود. شغلی که او بسیار از آن لذت می برد. اما بعد از آن او به عنوان پژشک با یک کشتی بسیار متفاوت تر سفر کرد که عازم قاره ی آفریقا بود. با این وجود او اصلا از آفریقا خوشش نیامد. پس به زودی به انگلستان بازگشت. او فعالیت های پزشکی خود را در دریا ی جنوب، نزدیک پورت سمیز، آغاز کرد. او در زمان هایی که منتظر بود تا بیمار هایش از راه برسند، شروع به نوشتن داستان های جنایی می کرد.
کانون دویل استعداد های مختلفی داشت؛
در طول دوران زندگی اش یک پزشک، یک سیاست مدار، یک طرفدار پر و پا قرص اصول روحانیت و معنویت و صد البته یک نویسنده ی مشهور و توانا بود. با این وجود، بیشترین شهرت سر آرتور کانون دویل به علت خلق دو شخصیت بسیار مشهور بود که برای اولین بار ما با آن ها در اولین کتاب جنایی اتود در قرمز لاکی نوشته ی کانون دویل با آن ها آشنا شدیم. بله این دو شخصیت محبوب و دوست داشتنی شرلوک هولمز و یار جدا نشدنی او، دکتر واتسون هستند. اتود در قرمز لاکی شروعی برای مجموعه داستان ها و ماجراهای این دو شخصیت بود که طی آن به حل پرونده های جنایی می پرداختند که معمولا ماموران اسکاتلند یارد(پلیس انگلستان) از حل آن ها عاجز بودند.
اغلب به نظر می رسید که شرلوک هولمز و دکتر واتسون، زندگی مستقل خود را داشتند و بسیاری از کار های بسیار جدی کانون دیول را تحت الشعاع قرار دادند.
اولین رمان تاریخی او، میکا کلارک، موفقیت های بسیاری را برای کانون دویل به همراه داشت، اما اکنون به دست فراموشی سپرده شده است. سر آرتور کانون دویل خواستار این بود که به عنوان یک نویسنده ی جدی، به رسمیت شناخته شده و در یاد ها باقی به ماند. اما در واقع چیزی که باعث شهرت و محبوبیت او شد، مجموعه داستان های شرلوک هولمز و همکارش دکتر واتسون بود. (سیارک)
اتود در قرمز لاکی، برای اولین بار در سال 1887 و در نشریه ی سالانه ی کریسمس منتشر شد. در سال 1890، دومین رمان از مجموعه داستان های شرلوک هولمز به نام چهار نشانه، منتشر شد. این کتاب، شرلوک هولمز و دکتر واتسون را در تاریخ ادبیات به شهرت رساند. در یک فاصله ی زمانی کوتاه، یک مجموعه از داستان های کوتاهی از شربوک هولمز و دکتر واتسون در مجله ی ستراند منتشر شد. این مجموعه های داستانی تا اندازه ای موفق بودند که نویسنده، شخصیت ها و مجله ای که داستان ها را منتشر کرده بود را در سراسر دنیا به شهرت رساند. کانون دویل احساس می کرد که شخصیت شرلوک هولمز تمام زندگی او را احاطه کرده است. بنابراین سعی کرد در یک داستان او را حذف کند. در این داستان شرلوک هولمز خود را از آبشار ریچن باخ، یک آبشار واقع شده در سویس پایین انداخته و به زندگی خود خاتمه داد. اما به علت مرگ شخصیت شرلوک هولمز، بیش از بیست هزار نفر از خوانندگان این مجموعه ی داستانی، خرید مجله ی ستراند را متوقف کردند.
بعدها، سر آرتور کانون دویل تصمیم گرفت که یک رمان تازه از شرلوک هولمز بنویسد.
نام این کتاب هیولای باسکرویل بود. او تصمیم گرفت مجموعه ی دیگری از داستان های شرلوک هولمز را آغاز کند که مربوط به قبل از مرگ وی بوده است. مجله ی ستراند اپیزود اول آن را در سال 1901 منتشر کرد و با استقبال بسیار بی سابقه ی طرفداران شرلوک هولمز رو به رو شد و بار دیگر این مجله رونق اقتصادی خود را از فروش مجموعه داستان های شرلوک هولمز به دست آورد.
در همان حال که نوشته های کانون دیول به موفقیت های چشم گیر دست پیدا می کردند، آرتور با لوسی هاوکینز ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو فرزند به نام های ماری و کینگزلی بود. اما آرتور یک فرد پر مشغله بود و اغلب کار طبابت و نویسندگی او را آنچنان به خود مشغول می کرد که متوجه نشده بود که همسرش مریض است. در سال 1893 بیماری سل در همسر آرتور تشخیص داده شد. کانون دویل در یک بازه ی کوتاه زمانی هم همسرش و هم پدرش را از دست داد. این موضوع شاید باعث علاقه ی او به موضوع عرفان و معنویت و زندگی بعد از مرگ شد.
زندگی آرتور کانون دویل با فراز و نشیب های بسیاری رو به رو شده بود. اما او با وجود این که از جانب دیگران دیوانه لقب گرفت و برخی از منتقدین باور های عجیب او به روح و مسائل ماورالطبیعه را به سخره گرفتند، اما او از عقاید خود دست نکشید.
در سال 1902 آرتور کانون دویل لقب (سر) را به خاطر فعالیت های پزشکی اش در یک بیمارستان در جنوب آفریقا دریافت کرد. اگر چه شخصیت شرلوک هولمز، شخصیت مورد علاقه ی خود سر آرتور کانون دویل نبود، اما به خاطر فیلم ها و داستان ها و وب سایت هایی که به شرلوک هولمز و دکتر واتسون اختصاص داده شده بود، او را به یک شخصیت تاثیر گذار و نامدار و مشهور در بین داستان نویسان داستان های جنایی تبدیل کرد.ترجمه itrans.ir
لئوناردو دی کاپریو، از جمله بازیگرانی است که صرف نظر از این که به چه سبکی از فیلم های سینمایی علاقه مند باشید، اجرا های فوق العاده ای دارد که توجه شما را جلب خواهد کرد و یکی از معدود بازیگرانی است که طی بیست و پنج سال اخیر، طی روندی رو به رشد و بسیار خوب توانسته است هواداران دنیای سینما را سرگرم کند. البته بیشتر کسانی که از نقش آفرینی های دی کاپریو بر پرده های نمایش لذت برده اند، برای نخستین بار در فیلم تایتانیک بود که با او آشنا شدند، اما جالب است بدانید که درخشش این ستاره جدید دنیای سینما از سال ها قبل آغاز شده بود. با این وجود دی کاپریو از شهرتی که در فیلم تایتانیک به دست آورده بود، برای انجام کارهایی خلاقانه بهره گرفت و در فیلم هایی بازی کرد که شاید اگر او نقش اصلی شان را به عهده نمی گرفت، کسی حاضر به تماشای آن ها نمی شد، چرا که کارهای بسیار جدید و خلاقانه ای به شمار می رفتند و البته با بازخورد های خوبی هم مواجه شدند.
اخیرا و به واسطه بازی در فیلم «از گور برخاسته (The Revenant)» بود که لئوناردو دی کاپریو جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را از آن خود کرد، با این وجود، چنین جایزه ارزشمندی هم قادر نخواهد بود بازیگر با استعدادی چون دی کاپریو را از ادامه خلاقیت های اش باز دارد و مطمئنا در آینده ای نزدیک شاهده کارهای خلاقانه و جذاب دیگری از این بازیگر فوق العاده خواهیم بود. با توجه به این که دی کاپریو، هنوز چندان سن و سال بالایی ندارد و قادر به نقش آفرینی در فیلم های گوناگونی خواهد بود (در مقایسه با بازیگران بزرگی چون آل پاچینو و رابرت دنیرو که دیگر قادر به بازی در هر نقشی نخواهند بود)، و نیز با در نظر گرفتن کارگردانان بزرگی چون کوانتین تارانتینو و اسکورسیزی که دی کاپریو فیلم های چند سال اخیر خود را، غالبا زیر نظر آن ها انجام داده است، آینده او برای تمامی هواداران دنیای سینما حائز اهمیت خواهد بود و همگان در انتظار اند تا ببینند نقش های آینده او چگونه خواهد بود. البته این موضوع مقاله حال حاضر ما نیست و قصد نداریم آینده کاری این بازیگر را زیر ذره بین بگذاریم، بلکه قصد داریم نگاهی به گذشته پر فروغ این بازیگر فوق العاده انداخته و بهترین فیلم هایی که تا کنون در آن ها به ایفای نقش پرداخته را بررسی کنیم. ذکر این نکته حائز اهمیت است که بیشتر فیلم هایی که لئوناردو دی کاپریو تا کنون در آن ها به ایفای نقش پرداخته است، ارزش حداقل یک بار تماشا کردن را دارند و هیچ کدام بد نیست اند، با این وجود، ما از میان این فیلم ها، آن هایی را برگزیده ایم که بهترین بازخورد ها را در میان هواداران و منتقدان داشته اند. با سیارک همراه باشید.
ساحل/ The Beach 2000
حضور بازیگران با استعدادی چون دی کاپریو و تیلدا سوئینتون و نقش آفرینی آن ها در فیلم «ساحل»، توانست این فیلم را بدل به یک اثر هنری فوق العاده کند. دو شخصیت اصلی داستان فیلم ریچارد و سال هستند و این دو در جزیره ای بکر و دست نخورده یکدیگر را ملاقات می کنند؛ این در حالی است که نقشه ای که پیش از این در دست فردی بوده که در داستان فیلم خودکشی کرده است، به دست ریچارد افتاده است. ریچارد و سال به مرور وارد رابطه ای عمیق تر با یکدیگر می شوند و در کنار شکل گیری این رابطه، شاهد عادات و رسوم مردم بومی این جزیره هستیم (برای نمونه جشن هایی که در کنار آتش بر پا می کنند) و سایر فعالیت های آن ها، مانند کشاورزی که برای امرار معاش و گذران زندگی خود انجام می دهند و ریچارد و سال نیز نقشی در این گونه فعالیت ها به عهده می گیرند. با وجود این که این فیلم در زمان اکران خود با اقبال چندان خوبی از سوی منتقدان مواجه نشد و حتی کارگردان فیلم نیز طی مصاحبه هایی عنوان کرده بود که از محصول نهایی خود چندان رضایت ندارد، این نظری نبود که تماشاگران فیلم داشته باشند و برای آن ها روایت تازه و خلاقانه ای که از عشق و فداکاری در این فیلم مشاهده کردند، بسیار جالب توجه بود. «ساحل» از جمله فیلم هایی است که به خوبی می توان در آن شاهد استعداد های دی کاپریو و نقش آفرینی چشم نواز اش بود.
گتسبی بزرگ/ The Great Gatsby 2013
«گتسبی بزرگ» نیز از آن جمله فیلم هایی است که چندان توجه منتقدان را به خود جلب نکرد، با این وجود، همانند مورد قبلی، نظر بیشتر هواداران دنیای سینما، چیز دیگری بود و با این که چندان فیلم بی نقص و ایده آلی به شمار نمی رود، صحنه های به خصوصی در فیلم وجود دارد که می توان تنها به خاطر مشاهده دوباره و دوباره این صحنه ها، فیلم را تماشا کرد. باز لورمن، کارگردانی این فیلم را به عهده داشته است و تمامی تلاش خود را به کار بست تا بتواند چشمه ای از خلاقیت ها و سبک منحصر به فرد خود در به تصویر کشیدن وقایع داستان اش را به رخ بکشد که تا حدودی هم موفق به انجام این کار شد. داستان این فیلم در خصوص فردی به نام نیک (با بازی توبی مگوایر) است که از غرب آمریکا به شهر نیویورک سفر می کند تا شاید شرایط شغلی جدید و امکانات جدیدی برای زندگی اش فراهم شود. این سفر نیک مصادف می شود با همسایگی او با گتسبی بزرگ (با بازی لئوناردو دی کاپریو) و آشنایی این دو با هم که اتفاقات داستان فیلم را رقم می زند. البته گذشته از تمامی حرف و حدیث هایی که در خصوص این فیلم وجود دارد، از بازی فوق العاده دی کاپریو در نقش اصلی این فیلم نمی توان گذشت؛ بازی ای که جای هیچ گونه حرفی باقی نمی گذارد و به بهترین شکل ممکن انجام شده است. شاید کسی نمی توانست بهتر از او غرور و سر پا ایستادگی گتسبی را، در عین شکست هایی که متحمل شده و شرایط بد روحی اش، این گونه به تصویر بکشد.
دار و دسته های نیویورکی/ Gangs of New York 2002
«دار و دسته های نیویورکی» یکی از تجربه های نقش آفرینی لئوناردو دی کاپریو در فیلمی است که مارتین اسکورسیزی کارگردانی آن را به عهده داشت؛ همکاری ای که در نهایت ثمر بخش بود و تا حدودی انتظارات هواداران و منتقدان را بر آورده کرد. داستان این فیلم، روایت گر دار و دسته های خلاف کاری است که در نیویورک فعالیت می کنند و وقایع داستان فیلم، مربوط به زمانی می شود که هنوز جنگ های داخلی آمریکا به وقوع نپیوسته بود. همان گونه که در بیشتر فیلم های اسکورسیزی شاهد آن بوده ایم، در این فیلم نیز، بدون هیچ تعارفی خشونت موجود در رفتار های اعضای این دار و دسته ها به تصویر کشیده می شود و این مسئله، در کنار بازی های فوق العاده بازیگران این فیلم، از عوامل اصلی موفقیت آن بوده اند. دنیل دی لوئیز در این فیلم در نقش «بیل قصاب» بازی می کند و لئوناردو دی کاپریو در نقش والون که اصلیتی آمستردامی دارد. البته در مقایسه با سایر شاهکار های اسکورسیزی، شاید بتوان گفت که این فیلم چندان به پای آن ها نمی رسد، با این وجود، نقش آفرینی بازیگران اصلی آن فوق العاده بود و تا مدت ها در ذهن هواداران دنیای سینما ماندگار خواهد شد.
اگه میتونی منو بگیر/ Catch Me If You Can 2002
داستان این فیلم در ژانر درام و جنایی است و استیون اسپیلبرگ، کارگردانی آن را به عهده داشته است؛ فیلمی که از همان دقایق ابتدایی تا پایان فیلم، لحظات خوب و فرح بخشی برای تماشاگران آن به ارمغان می آورد. اسپیلبرگ، در این فیلم تمامی تلاش خود را به کار بست تا دی کاپریو شخصیتی بازیگوش و در عین حال با اعتماد به نفس پیدا کند تا بتواند به خوبی از پس نقش آفرینی یک خلافکار جذاب بر بیاید؛ در نهایت هم همین گونه شد و اسپیلبرگ توانست به این مهم دست پیدا کند. نقش مقابل دی کاپریو در این فیلم به عهده تام هنکس است و او نیز به خوبی از پس ایفای نقش شخصیت خوب داستان بر آمد و بازی بی نظیری از خود به نمایش گذاشت؛ تام هنکس در این فیلم در نقش پلیسی بازی می کند که در تعقیب و گریزی دائمی به دنبال دزد گریز پای خود، به نقاط مختلف کشیده می شود. سکانس پایانی فیلم و دوستی ای که بین دو شخصیت اصلی داستان شکل می گیرد، از دیگر نقاط قوت داستان و فیلم است.
یک مشت دروغ/ Body of Lies 2008
اگر قصد داشته باشید نقش آفرینی دو تن از بزرگترین بازیگران نسل حاضر را بر روی پرده سینما و در کنار یکدیگر مشاهده کنید، «یک مشت دروغ»، انتخاب ایده آلی خواهد بود. علاوه بر این کارگردان این فیلم نیز، ریدلی اسکات، یکی از موفق ترین کارگردانان حال حاضر دنیای سینما است و در چند سال اخیر فیلم های بسیار خوبی روی پرده برده است. در فیلم های این سبک معمولاً شاهد صحنه های اکشن و درگیری های بسیاری هستیم، با این وجود، این فیلم از این حیث یک استثنا به شمار می رود و داستان خوب و پیچیده فیلم باعث شده است تا صحنه های اکشن تنها به عنوان قوت دهنده داستان فیلم و تقویت کننده آن به کار گرفته شوند. البته زمانی راسل کرو و لئوناردو دی کاپریو در کنار یکدیگر نقش آفرینی می کنند، امکان این که فیلم خوب از آب در نیاید تقریبا غیر ممکن خواهد بود. داستان فیلم، روایت گر اتفاقاتی است که مأمور های سی آی ای (سازمان امنیتی آمریکا) در خاور میانه تجربه می کنند و تدابیری که در خصوص مسائل مختلف می اندیشند و این مسائل به گونه ای بسیار باور پذیر و نزدیک به دنیای واقعی به تصویر کشیده شده است و اگر کسی قصد داشته باشد درک دقیق و درست تری از فعالیت های تروریستی و دنیای آن ها پیدا کند، با مشاهده این فیلم، به هدف خود دست خواهد یافت.
جدا افتاده/ The Departed 2006
زمانی که هدایت فرمان به عهده مارتین اسکورسیزی باشد، می توانید مطمئن باشید که تجربه سواری بسیار هیجان انگیز و فوق العاده ای خواهید داشت و «جدا افتاده» از آن فیلم هایی است که این تجربه را به بهترین شکل ممکن به ارمغان می آورد. جک نیکلسون، مت دیمون و لئوناردو دی کاپریو، سه بازیگر نقش های اصلی این فیلم فوق العاده هستند؛ فیلمی که به واسطه بازی خوب بازیگران و داستان خوب اش توانست نامزد دریافت جایزه اسکار در بخش های مختلفی شده و در نهایت جایزه بهترین تصویر پردازی و کارگردانی را از آن خود کند. جالب است بدانید که این فیلم در حقیقت بازسازی یک فیلم هیجان انگیز و معمایی هنگ کنگی است با نام «Internal Affairs». داستان فیلم روایت گر زندگی یک پلیس مخفی است (با بازی لئوناردو دی کاپریو) که وارد دار و دسته خلافکاری در شهر شده تا از مطالب مختلف و اقداماتی که قصد انجام دادن شان را دارند، آگاهی پیدا کند. بازی در نقش رئیس این گروه خلافکاری را جک نیکلسون به عهده دارد. نکته جالب توجه در خصوص داستان گیرا و جذاب این فیلم، بعد دیگر داستان است که در آن یکی از پلیس های عالی رتبه (با بازی مت دیمون) در حقیقت خبرچین این دار و دسته خلافکاری شده است و بیشتر اتفاقات داستان حول این دو عامل نفوذی و مخفی نگاه داشتن هویت شان می گردد. وقایع فیلم در بوستون جنوبی رخ می دهد و افراد این دار و دسته خلافکاری نیز اصلیتی ایرلندی دارند.
تایتانیک/ Titanic 1997
در سال 1997 بود که لئوناردو دی کاپریو، در نقش جک داوسن و در فیلم تایتانیک به بازی پرداخت؛ نقش آفرینی ای که بدل به یکی از ماندگار ترین کارهای او شد و فیلم نیز به طور کلی هواداران بسیاری در نقاط مختلف جهان پیدا کرد. تایتانیک در زمان اکران خود توانست رکورد بیشترین فروش در میان فیلم های هالیوود را از آن خود کند (رکوردی که برای سال های متمادی در اختیار اش ماند) و داستان فیلم به گونه ای است که تماشاگر را به سفری عاشقانه و جذاب و در عین حال غمیگین در تاریخ می برد و در نهایت همین داستان گیرا و جذاب فیلم بود که توجه هواداران بسیاری را در نقاط مختلف جهان به آن جلب کند. در کنار حادثه غم انگیزی که برای کشتی غول پیکر تایتانیک و سر نشینان آن رخ می دهد، شاهد رابطه عاشقانه دو شخصیت اصلی فیلم با بازی لئوناردو دی کاپریو و کیت وینسلت هستیم که جذابیت به خصوصی به داستان فیلم می دهد؛ بیش از هر چیز دیگری، بازی در این فیلم بود که بدل به سکوی پرتابی برای این دو بازیگر با استعداد شد و توانستند استعداد های بی نظیر خود در بازیگری را در این فیلم در معرض نمایش همگان قرار دهند. بدون این شک هنوز هم این فیلم به عنوان یکی از بهترین نقش آفرینی های دی کاپریو شناخته می شد و یکی از بهترین آثار سینمایی ای که هالیوود در بیست سال اخیر خود شاهد آن بوده است.
حقایقی جالب در خصوص فیلم: پیش از اتمام نهایی فیلم نامه تایتانیک، نسخه ای 165 صفحه ای توسط جیم کامرون نوشته شده بود و هنوز به اتمام نرسیده بود، با این وجود، لئوناردو دی کاپریو و کیت وینسلت از همان زمان علاقه زیادی به داستانی که در فیلم نامه روایت شده بود نشان داده و روی آن نسخه کار کرده بودند.
در صحنه ای از فیلم، شاهد دستی هستیم که در حال کشیدن نقشی از رز (با بازی کیت وینسلت) است؛ جالب است بدانید که این دست کارگردان فیلم، جیمز کامرون است و نه دی کاپریو. نکته ای که در این رابطه وجود داشت این بود که دی کاپریو راست دست بود و جیمز کامرون چپ دست، به همین خاطر مجبور شدند آینه ای مقابل دست جمیز کامرون قرار داده و تصویر در آینه را برای این کار ضبط کنند (در آینه دست راست نشان داده می شد).
در صحنه ای از فیلم، جک (با بازی دی کاپریو) دیالوگی را ادا می کند که از این قرار است: «من پادشاه جهان هستم.». این دیالوگ به نظر بسیاری از ماندگارترین دیالوگ های دنیای سینما به شمار می رود.
در صحنه ای از فیلم، دی کاپریو و کیت باید در مهمانی ای که توسط مسافران درجه سه کشتی تدارک دیده شده است برقصند و هر دوی آن ها پیش از شرکت در این صحنه مجبور شدند راه و روش رقص پلکا را بیاموزند.
جانی دپ، از جمله کسانی بود که بازی در نقش جک به او پیشنهاد شده بود و او این پیشنهاد را رد کرد؛ تصمیمی که حسرت بزرگی برای جانی دپ به شمار می رود.
جاده انقلابی/ Revolutionary Road 2008
این فیلم که در سال 2008 به روی پرده های سینما رفت، از این لحاظ که دو بازیگر نقش های اول فیلم تایتانیک، لئوناردو دی کاپریو و کیت وینسلت دوباره و در کنار هم به ایفای نقش می پرداختند، فیلمی منحصر به فرد به شمار می رفت و بسیاری برای تماشای آن لحظه شماری می کردند. داستان فیلم اقتباسی است از رمانی به همین نام، نوشته ریچارد ییتس و روایت گر داستان زندگی زوجی است که در حومه شهر با یکدیگر زندگی می کنند و به مرور متوجه می شوند زندگی شان به آن سادگی ها که در ابتدای امر فکر می کردند، نیست و مشکلات زیادی گریبان گیرشان می شود. بر خلاف شور و شوق نو جوانی و زرق و برقی که در تایتانیک شاهد اش بودیم، در این فیلم بیشتر نظاره گر دنیای انسان های بالغی هستیم که با مشکلات مختلف خود دست و پنجه نرم می کنند. یکی از نکات مثبت فیلم که تا حدود زیادی باعث موفقیت آن شد، نقش آفرینی دی کاپریو در آن بود و در صحنه ای که با تمام وجود خشم و نا امیدی خود را پس از مدت ها خود داری بروز می دهد، تماشاگران فیلم برای مدتی شگفت زده و کمی وحشت زده شدند.
حقایقی جالب در خصوص فیلم: کیت وینسلت در زمانی که در حال ساخت این فیلم بودند، همسر رسمی کارگردان فیلم، سام مندس به شمار می رفت و به همین خاطر بازی به عنوان همسر دی کاپریو در این فیلم کمی برای او دشوار شده بود.
جاده انقلابی، دومین همکاری رسمی لئوناردو دی کاپریو و کیت وینسلت به شمار می رفت و همانند نخستین فیلم این دو بازیگر (تایتانیک)، این بار هم استودیوی پارامونت وظیفه پخش و تهیه منابع مالی فیلم را به عهده داشت.ترجمه itrans.ir
چه چیزی گیلبرت گریپ را آزار میدهد؟/ What’s Eating Gilbert Grape 1993
این فیلم پر است از صحنه های احساسی و داستان آن به گونه ای است که اشک و خنده تماشاگران را در هم می آمیزد. لئوناردو دی کاپریو که در آن سال ها کم سن و سال بود، در این فیلم در نقش آرنیه گریپ بازی می کند؛ نوجوانی که کند ذهن است و از مشکلات روانی رنج می برد. نقش دیگر این فیلم به عهده جانی دپ است که در نقش گیلبرت و برادر بزرگ تر آرنیه روی پرده ظاهر می شود و بیش از هر چیز دیگری در تلاش است تا خانواده خود را از شرایط سختی که در آن گرفتار شده اند، رهایی بخشد. دی کاپریو، در این فیلم به خوبی توانسته است از پس بازی در نقش این نوجوان کند ذهن بر آید که به هیچ عنوان کار ساده ای نیست و در نهایت تماشاگر فیلم با تمام وجود باور خواهد کرد که این نوجوان از مشکلاتی رنج می برد و همانند سایر هم سن و سالان خود عادی نیست. جالب است بدانید که لئوناردو در این فیلم با وجود سن و سال کم اش، برای دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد نامزد شد و در نهایت با وجود این که جانی دپ نیز در دوران فروغ خود به سر می برد، در نهایت این دی کاپریو بود که تمامی توجهات را به خود جلب کرد.
حقایقی جالب در خصوص فیلم: لئوناردو دی کاپریو در خصوص بازی اش در نقش آرنیه گریپ عنوان کرده است: «تجربه بازی در نقش آرنیه گریپ، لذت بخش ترین تجربه زندگی من است.». نکته جالب توجه دیگری که در خصوص بازی در این نقش وجود دارد، تجربه دی کاپریو برای آماده سازی خود برای ایفای این نقش بود. او در این خصوص نیز عنوان کرد: «برای این که قادر باشم از ذهنیات فردی که دچار کند ذهنی است، اطلاعات دقیق تری داشته باشم، باید تحقیقات بیشتری انجام می دادم. برای این کار، چند روزی به مکانی رفتم که در آن نوجوانانی را نگاه می داشتند که کند ذهن بوده و بعضا مشکلات روانی داشتند و در کنار آن ها زندگی کردم. ما با هم صحبت می کردیم و من به دقت رفتار های آن ها را زیر نظر می گرفتم. بسیاری از مردم بر این باور اند که این گونه کودکان و نوجوانان، واقعا دیوانه هستند، اما این مسئله به هیچ عنوان حقیقت ندارد. شخصا از بودن کنار آن ها لذت می بردم و بسیار انرژی می گرفتم، چرا که همه چیز برای آن ها جدید و تازه است و با کنجکاوی به هر مسئله تازه می نگرند.».
در داستان فیلم برای مدتی آرنیه گریپ، از رفتن به نزدیکی آب خود داری می کند و در طول این مدت، دی کاپریو واقعا از حمام کردن و آب تنی خود داری می کرد. نکته جالب توجه دیگر در خصوص بازی بسیار خوب دی کاپریو در این نقش، این بود که پس از پایان فیلم بسیاری از تماشاگران از پی بردن به این نکته که دی کاپریو واقعا از لحاظ ذهنی عقب ماندگی ندارد و کاملا سالم است، متعجب شدند.
الماس خونین/ Blood Diamond 2006
داستان این فیلم در آفریقا می گذرد، جایی که دی کاپریو در نقش یک قاچاقچی الماس به ایفای نقش پرداخته است؛ البته قاچاقچی ای که انسانی خوش قلب است و این مسئله ای است که تماشاگر تا پایان فیلم به آن پی می برد. نام نقشی اصلی این فیلم آرچر است (با بازی دی کاپریو). آرچر استعداد غریزی فوق العاده ای برای زنده ماندن در آن شرایط دشوار و خطرناک در آفریقا از خود نشان می دهد و همین مسئله او را بدل به یکی از کلیدی ترین و مؤثر ترین مهره هایی می کند که در روند قاچاق الماس از آفریقا تأثیر گذار است. در سیرا لئون، شرایط سیاسی به هیچ عنوان ثبات ندارد و همه چیز آشفته است، زندگی شخصی آرچر نیز دچار مسائل و مشکلات زیادی شده است، اما زمانی که با سولومان و مدی ملاقات می کند، همه چیز برای آرچر رنگ و بویی دیگر به خود می گیرد و برای نخستین بار این امکان را مقابل دیدگان خود می بیند که می تواند با جنگی که در دنیای اطراف اش در جریان است، صلح کند. لئوناردو دی کاپریو، برای بازی در این فیلم در نقش آرچر، نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد شد، با این وجود، بسیاری بر این باور اند که نقش آفرینی دی کاپریو در فیلم الماس خونین شایسته تمجید بیشتری بوده است. بیش از هر چیز دیگر، سکانس های پایانی فیلم هستند که قدرت تأثیر گذاری این فیلم را به بهترین شکل ممکن نشان می دهند و اگر تا کنون فرصت مشاهده این فیلم را نداشته اید، حتما تماشای آن توصیه می شود.
جانگوی رها شده/ Django Unchained 2013
لئوناردو دی کاپریو در این فیلم در نقش کالوین کندی بازی می کند و یکی از منحصر به فرد ترین نقش های دی کاپریو است که تا کنون به روی پرده رفته است و تا آن زمان، شاهد بازی کردن دی کاپریو در نقش یک انسان شریر این چنینی نبودیم؛ نقشی که بیش از پیش استعداد های نهان این بازیگر فوق العاده را در معرض نمایش همگان قرار داد. کارگردانی فیلم جانگوی رها شده به عهده کوانتین تارانتینو بوده است و او تمامی تلاش خود را به کار بست تا دی کاپریو قادر باشد تصویری واضح و باور پذیر از کالوین نژاد پرست و دمدمی مزاج به نمایش بگذارد؛ تلاشی که در نهایت با موفقیت چشم گیری به پایان رسید. کالوین در عین شرارت یکی از پیچیده ترین نقش هایی است که دی کاپریو، بازی آن را به عهده گرفته است؛ کالوین مردی است که برده های خود را وادار می کند با یکدیگر بجنگند و توجه عجیبی به فرانس دارد و در اعماق وجود اش، تنها یک قاتل روانی است.
حقایقی جالب در خصوص فیلم: در صحنه ای از فیلم، دی کاپریو که نقش کالوین کندی را بازی می کند، با دست خود محکم بر روی میز می زند و به صورت تصادفی، لیوانی را می شکند و تکه های شیشه باعث می شوند تا دست اش خونریزی کند. دی کاپریو توجهی به این مسئله نمی کند و به بازی خود ادامه می دهد و تصویر برداری آن سکانس به پایان می رسد. تارانتینو، از این اقدام دی کاپریو بسیار متأثر می شود و در نهایت این صحنه را به عنوان یکی از صحنه های فیلم نهایی انتخاب می کند و زمانی که تصویر برداری این صحنه به پایان می رسد، تمامی دست اندر کاران ایستاده دی کاپریو را تشویق می کنند.
در یکی دیگر از صحنه هایی که دی کاپریو در آن حضور دارد، دی کاپریو مجبور به این شد که فیلم برداری را متوقف کند، چرا که از به کار بردن تعداد زیادی واژه های نژاد پرستانه که در دیالوگ های اش بود، احساس ناخوشایندی پیدا کرده و تمرکز خود را از دست داده بود. پیش از این دی کاپریو تنها یک بار دیگر در نقش یک انسان شرور بازی کرده بود (سال 1998 در فیلم مردی با ماسک آهنی) و به هیچ عنوان احساس خوشایندی از چگونگی شخصیت اش و نژاد پرستی بی اندازه اش نداشت. در نهایت کوانتین تارانتینو او را متقاعد کرد که باید تا جایی که برای اش امکان دارد، این نقش را به خود بقبولاند و اگر این کار را نکند در نهایت تا پایان دوران بازیگری اش، به عنوان نقطه ضعف بزرگی در کارنامه اش شناخته خواهد شد.
شاتر ایسلند/ Shutter Island 2010
به جرأت می توان گفت که یکی از بهترین فیلم های معمایی روان شناسانه سده اخیر، شاتر ایسلند است. داستان و حال و هوای فیلم مربوط به دهه پنجاه میلادی می شود و به خوبی به سبک فیلم های نوآر وفادار مانده است (فیلم نواَر (به فرانسوی: Film noir) یک اصطلاح سینمایی است که اصولاً برای توصیف درامهای جنایی سبک پردازی شده و بدبینانه هالیوودی، استفاده میشود) و توانسته حالت معمایی و راز آلود فیلم را به خوبی نگاه دارد؛ شخصیت اصلی داستان، کارآگاهی است که در حین پیش رفتن در طول داستان، خود نیز با مسائل و مشکلاتی رو به رو می شود و راز های سر به مهر اش، به مرور آشکار می شوند. فلش بک های بسیاری به گذشته وجود دارند که روایت معمول اتفاقات را دچار اختلال می کند. این گونه به نظر می رسد که زنی در زندگی این کارآگاه نقشی عمده داشته و حادثه غم انگیزی را رقم زده است. شخصیت های مکمل داستان هم به جای این که راهکاری برای مشکلات و اختلالات این کارآگاه داشته باشند، کنجکاو هستند تا از حقایق او سر در آورند. در نهایت می توان عنوان کرد که نقشی که دی کاپریو از این کارآگاه مرموز در شاتر ایسلند بازی می کند، موشی را می ماند که در قفس گرفتار شده باشد و قصد فرار کردن داشته باشد. دی کاپریو، در این فیلم هم ثابت کرد که بازیگر قابلی است و به خوبی توانست تمامی احساسات لازم برای به تصویر کشیدن این نقش پیچیده را به تصویر بکشد و می توان گفت که این یکی از ماندگار ترین ایفای نقش های دی کاپریو است.
تلقین/ Inception 2010
بازیگر و کارگردانی که طی چند سال اخیر توجهات بسیار زیادی را به خود جلب کرده و روند چشم گیر و رو به رشدی را تجربه کرده اند، دست در دست یک دیگر نهاده تا یکی از شاهکارهای دنیای فیلم های علمی خیالی را به روی پرده ببرند و همین گونه هم شد. دی کاپریو در این فیلم در نقش دام کاب بازی می کند، شخصی که از کودکان خود به دور افتاده و حاضر به انجام هر کاری و پرداخت هر تاوانی برای بازگشت به سوی کودکان خود است. دی کاپریو، همانند بسیاری از نقش های دیگر خود، کاب را نیز به صورت کاملاً جزئی، دقیق و به زیبایی به تصویر می کشد. دام کاب، یکی از پیچیده ترین شخصیت هایی است که تا کنون به قلم کریستوفر نولان در آمده است و دی کاپریو به زیبایی هر چه تمام تر تمامی احساسات، گناه ها، تصمیمات و خودخواهی های این شخصیت را از آن خود کرده و به روی پرده می آورد.
هوانورد/ The Aviator 2004
این فیلم نیز، یکی دیگر از همکاری های دی کاپریو و مارتین اسکورسیزی است که کارگردانی فیلم را به عهده دارد. دی کاپریو در این فیلم، در نقش هاوارد هیوز بازی می کند و در نخستین سال هایی که قصد داشت اختراع جدید خود را به ثبت برساند؛ در آن سال ها هیوز یک تاجر بسیار موفق نیز بود و از میلیونر های آن زمان به شمار می رفت. هاوارد هیوز در تمامی جنبه های مربوط به زندگی خود، با مشکلات و مسائلی مواجه می شود. زمانی که در تلاش است تا به دنبال آرزو ها و رؤیاهای خود برود و به آن ها جامه عمل بپوشاند، با مسائلی مواجه می شود و لحظاتی پیش می آید که به دشت عصبانی شده و از کوره در می رود و دی کاپریو به خوبی توانسته است که این جنبه های مختلف زندگی هاوارد را به تصویر بکشد. شاید بتوان گفت که دی کاپریو بهترین انتخاب ممکن برای ایفای نقش هاوارد هیوز بود.
از گور برخاسته/ The Revenant 2015
بی رحم، ثابت قدم و فوق العاده زیبا، شاید کلماتی باشند که با آن ها بتوان تا حدودی فیلم از گور برخاسته را توصیف کرد؛ فیلمی که تمامی جنبه های قابل تصور در سینما را به مرزهای جدیدی رساند و معیار های تازه ای وضع کرد. بیش از هر چیز دیگر، عامل موفقیت این فیلم، بازی فوق العاده دی کاپریو در نقش اصلی آن بود که در نهایت هم توانست جایزه اسکاری که سال ها انتظار اش را می کشید، برای اش به ارمغان بیاورد. یکی از نکات منحصر به فرد و بسیار جالبی که در خصوص بازی دی کاپریو در این فیلم وجود دارد این است که در طول فیلم دیالوگ های زیادی ندارد و این سبک از بازیگری، چیزی نیست که هرکسی توان انجام اش را داشته باشد و دی کاپریو به خوبی از پس انجام آن برآمد و یکی از فوق العاده ترین بازی های تقریبا صامت دنیای سینما را از خود به نمایش گذاشت. در اتفاقی که می توان آن را معجزه نجات یافتن نامید، نقشی که دی کاپریو ایفای آن را به عهده گرفته است از مرگ نجات می یابد و با وجود این که چشمان سرد و بی روح دی کاپریو در فیلم بیشتر از یک مرده حکایت می کند تا یک فرد زنده، او تمامی حواست و تمرکز خود را به کار می گیرد و زنده تر از هر زنده ای است تا قادر به یافتن قاتل پسر اش باشد و او را به سزای عمل اش برساند.
گرگوال استریت/ The Wolf of Wall Street 2013
گرگوال استریت، از آن جمله فیلم هایی است که نظرات بسیار ضد و نقیضی به هنگام اکران اش در خصوص آن مطرح شد؛ برای بسیاری فیلمی بود پر زرق و برق و جالب توجه و این در حالی بود که بسیاری عقیده داشتند مسائل اخلاقی زیادی در آن نادیده گرفته شده است. البته از جهاتی می توان عنوان کرد که هر دو نظر تا حدودی درست هستند، با این وجود، اگر بخواهیم فیلم را از منظر تخصصی سینما مد نظر قرار دهیم، باید عنوان کرد که پس از «رفقای خوب (Goodfellas)» این دومین شاهکار فوق العاده اسکورسیزی است. البته در این شکی نیست که اسکورسیزی، فیلم سازی است که خیلی خود را به مرزهایی که در پیش روی اش می نهند، محدود نمی کند و گرگوال استریت، گواهی شایسته برای این ادعا است. داستان کلی فیلم نگاهی است طعنه آمیز به زندگی جوردن بلفورت که دچار مشکلات بسیار زیادی در زندگی خود شده است و داستان فیلم در عین اینکه خنده آور و فرح بخش است، هوشمندانه نوشته شده و در پس دیالوگ ها نکته ها و ارجاعاتی وجود دارد. نکته ای که در خصوص فیلم های اسکورسیزی وجود داشته و در گرگوال استریت نیز بدان پایبند بوده است، این است که او هیچ گاه داستان و فیلمی را برای منظور رساندن پیامی اخلاقی به مخاطبان خود به کار نگرفته است و همیشه تنها تلاش اش این بوده است که مردم و چگونگی زندگی شان را به تصویر بکشد و این که سرنوشت تا چه حد می تواند گمراه کننده باشد.
در گرگوال استریت، شاهد زندگی گروهی از افراد هستیم که کارهای ناشایستی انجام می دهند و اوقات خوشی را سپری می کنند و برای این کار ها هیچ تاوانی پرداخت نمی کنند. اسکورسیزی به گونه ای طعنه آمیز در این فیلم نشان می دهد که چگونه «خوب» و «بد» هایی که انسان برای خود به وجود آورده است، جنبه قرار دادی دارند و چقدر ساده می توان از مرز این قرار داد ها فرا تر رفت و ارزش آن ها را زیر سؤال برد. ترجمه itrans.ir
23 آوریل، جهان 455 امین سالگرد تولد نمایشنامه نویس و شاعر مشهور انگلیسی ویلیام شکسپیر را جشن می گیرد. آثار او تقریبا به همه زبانها ترجمه شده است، نمایش های او بسیار بیشتر از آثار نویسندگان دیگر است و تولید فیلم از آثار شکسپیر به طور همزمان با تولد سینما صورت گرفته و هنوز هم ادامه دارد. رومئو و ژولیت یکی از شخصیت های مطلوب برای بازیگران است.حال ببینیم کدام یک از بازیگران "بر باد رفته"نقش رومئو را بازی کردند؟ در چه سنی، لئوناردو دی کاپریو در صفحه نمایش در این نقش ظاهر شد؟ جدیدترین بازی لئو ناردو دی کاپریو در 2021 در فیلم بالا رو نگاه نکن
عکس رومئو و ژولیت در نسخه صامت . بازیگران فیلم رومئو و ژولیت : هری هیلاری و تد باره 1916 در فیلم Romeo and Juliet
فیلم رومئو + ژولیت 1916
اولین اقتباس از رومئو و ژولیت با تولد سینما ظاهر شد. متاسفانه، ژرژ میلس نسخه فیلم خود را از بازی شکسپیر در سال 1902 ساخت، چند فیلم صامت در 1908 منتشر شد. جالب ترین و معروف ترین فیلم جیمز گوردون ادواردز بود که در سال 1916ساخته شد. او در تاریخ سینمای جهان با توجه به این واقعیت که نقش اصلی در آن توسط ستاره فیلم صامت Ted Bara بازی شد شناخته شده تر است. در آن زمان او 31 ساله بود و چگونه او موفق به تبدیل شدن به دختر نوجوان عاشق شد؟ متاسفانه، ما نمی توانیم قضاوت کنیم.
بازیگران فیلم رومئو و ژولیت : لسلی هاوارد و نورما شارر در فیلم رومئو و ژولیت ، 1936 | عکس
فیلم رومئو و ژولیت 1936
اولین فیلم صدا گذاری شده از تراژدی معروف رومئو + ژولیت، فیلم کارگردان آمریکایی جورج کوروک بود. او تصمیم گرفت بر روی ستاره های معروف سینمای معروف جهان شرط بندی کند، به رغم این که سن آنها از شخصیت های شکسپیر بسیار بزرگتر بود: Norme Shearer برای نقش ژولیت 34 سال داشت و رومئو (لسلی هاوارد) 42 ساله بود. تماشاگران این بازیگر را به خاطر نقش در فیلم بر باد رفته به یاد می آوردند. این فیلم نیز برای اسکار نامزد شد.
بازیگران فیلم رومئو و ژولیت : لسلی هاوارد و نورما شارر در فیلم رومئو و ژولیت ، 1936 | عکس
عکسهای فیلم رومئو و ژولیت ، 1954 | عکس
فیلم رومئو و ژولیت 1954
از آن به بعد، چندین نسخه از فیلم فیلم رومئو و ژولیت تولید شد، از جمله باید به فیلم شوروی 1954 اشاره کرد که بر پایه یک باله به موسیقی سرگئی پروکوفیف اشاره کرد. نقش رومئو توسط یوری ژدانوف، 29 ساله، و نقش ژولیت توسط گالینا اولانووا 44 ساله،بازی شد. این فیلم برنده جایزه جشنواره بین المللی فیلم کن در سال 1955، جشنواره موسیقی کلاسیک و رقص معاصر در برزیل در سال 1957 شد.
بازیگر فیلم رومئو و ژولیت : گالینا اولانووا به عنوان ژولیت، 1954 | عکس
عکس از فیلم رومئو و ژولیت ، 1968
بازیگران فیلم رومئو و ژولیت : لئونارد وایتینگ به عنوان رومئو و اولیویا هاسی به عنوان ژولیت سال 1968 | عکس
فیلم رومئو و ژولیت 1968
در این نسخه، رومئو + ژولیت که تا این تاریخ توسط ستارگان بالغ بازی شده بودند، توسط نوجوانان - لئونارد وایتینگ 17 ساله و اولیویا هاسی 15 ساله بازی شد. مدیر گفت:
" من مدت ها بود که می خواستم بازیگرانی را برای فیلم سینمایی رومئو و ژولیت پیدا کنم که سنشان با سن قهرمانان تراژدی شکسپیر نزدیک باشد."
عکس از فیلم رومئو و ژولیت ، 1968
بازیگران فیلم رومئو و ژولیت : لئوناردو دی کاپریو و کلیر دانس در فیلم رومئو + ژولیت ، 1996 | عکس
فیلم رومئو و ژولیت با بازی لئوناردو دی کاپریو
یکی از فیلم های غیر معمول و جنجالی فیلم شکسپیر، فیلم "باز لورمان" "رومئو + ژولیت" بود که در سال 1996 پخش و نامزد دریافت جایزه شد. و بیش از 147 میلیون دلار جمع آوری کرد. اصالت این تفسیر از طرح کلاسیک این بود که این اثر برای اولین بار به واقعیت مدرن منتقل شد. بعد از بازی دی کاپریو در فیلم سینمایی رومئو و ژولیت در نقش رومئو، لئوناردو دی کاپریو 21 ساله تبدیل به یک بت واقعی از نسل دهه 1990 شد.
شات از فیلم رومئو + ژولیت ، 1996
فیلم رومئو و ژولیت با بازی لئوناردو دی کاپریو
فیلم رومئو ژولیت 2013
رومئو و ژولیت (فیلم ۲۰۱۳) توسط کارلو کارلی (بریتانیا، ایتالیا، سوئیس، 2013) یکی از نزدیکترین منابع ادبی است. کارگردان ایده رومئو و ژولیت فیلم را به شرح زیر توضیح داد:
هنرپیشههای رومئو و ژولیت : داگلاس بوث و هلی استنفیلد در فیلم رومئو و ژولیت ، 2013 | عکس
بازیگران فیلم رومئو و ژولیت : داگلاس بوث و هلی استنفیلد در فیلم رومئو + ژولیت ، 2013 | عکس
" ما متوجه شدیم که زمان زیادی از زمان آخرین اجرای رمانتیک سنتی رومئو و ژولیت برای مخاطبان گذشته است. بعدها، رومئو و ژولیت فیلم برداری شد و بعضی از فیلم ها خوب بودند . با توجه به شکسپیر، رومئو و ژولیت داستان عاشقانه قرون وسطی است. ما فقط احساس کردیم که ما باید فیلم را برای نسل جدیدتر در دسترس قرار دهیم. امیدوارم موفق شویم. رویای من این است: شما یک فیلم را تماشا می کنید و متوجه می شوید که این نوشته شده توسط شکسپیر است . "
تراژدی شکسپیر در بسیاری از کشورهای جهان فیلمبرداری شد. در سال 2013 به تولیدات انگلیسی، ایتالیایی، آمریکایی، روسی، ژاپنی، مکزیکی و برزیل در سال 2013 یک نسخه سینمایی رومئو و ژولیت از فیلم هندی اضافه شد .
هنرپیشههای رومئو + ژولیت
نسخه های زیادی از فیلم رومئو و ژولیت وجود دارد .برای هر نسخه برای هنرپیشه ها به imdb مراجعه کنید.
عکس رومئو و ژولیت واقعی
عکس رومئو و ژولیت واقعی
رومئو و ژولیت جورجیا - مقبره ای عاشقانه که در متسکا یافت شد. از این رومئو و ژولیت واقعی تر هم وجود دارد؟ و قدمت آن تقریباً به قرون V-VI م. آنها دست در دست هم دفن شده اند و ظاهراً زن و شوهر هستند.
"ما نمی دانیم آنها چه کسانی بودند و چه چیزی به آنها تبدیل شده است. در مقبره به جز استخوان های آنها مطلقاً چیزی وجود نداشت. "آنچه که من در سال 2014 دیدم ، پس از افتتاح مقبره ، بیش از اندازه کافی بود و احتیاجی به توضیح اضافه نداشت : در سمت راست یک زن تقریباً 25-30 ساله و در سمت چپ - مرد 40-45 ساله خوابیده بود. سرش که روی شانه اش قرار گرفته بود . من این را با یک انسان شناس بررسی کردم و او به من گفت که حق با من است: آنها واقعاً با هم دفن شده اند و واقعاً دست یکدیگر را گرفته بودند.
عکس رومئو و ژولیت واقعی
بنابراین ، داستان جدید اینگونه متولد شد. اولین چیزی که به آن فکر کردیم ، البته رومئو و ژولیت بود. اما چرا ما نمی توانیم آنها را شخصیت های معروف رمانتیک ایرانی نیز بنامیم ، مانند شیرین و فرهاد یا لیلی و مجنون یا شاید خسرو و شیرین یا حتی وامق و عذرا ! "
نظرات
Lyza 729۱۴۰۰/۶/۲۶فیلم خوب برای دیدن پیشنهاد بدین.
فیلم فریدا ، ادوارد دستقیچی ،
فیلم دشت گریان ،
فیلم مولن روژ ، فیلم دیکتاتور ، رستگاری در شاوشنگ ، وکیل مدافع شیطان ، فیلم مهتاب ، فیلم برو بیرون ( خارج شدن فیلم )
فیلم i am sam ،
ویکی کریستینا بارسلونا ،
Lyza 729۱۴۰۰/۶/۲۶ سریال مینی و بهترین فیلم های کمدی و بهترین فیلم 2021
Lyza 729۱۴۰۰/۶/۲۶از سریال های ترکی و سریال کره ای کدوم برای دیدن خوبه؟ بهترین فیلم های کمدی که دیدین چی بود؟ سریال خارجی اکشن چی معرفی می کنین ؟
Lyza 729۱۴۰۰/۶/۲۶معرفی فیلم فیلم های جدید بهترین فیلم ها یی که دیدین چی بوده؟
Loren 739۱۴۰۱/۲/۱۱برای نوجوانان امروزی دشوار است که بین قرن 16 و 21 شباهت ایجاد کنند. به همین دلیل، من به بچه ها توصیه می کنم این اقتباس از فیلم رومئو + ژولیت خاص را تماشا کنند - رومئو و ژولیت با بازی لئوناردو دی کاپریو در نقش رومئو به درک تراژدی باشکوه کمک می کند. به هر حال، پس از اکران فیلم روی پرده، نوجوانان یک مد واقعی شکسپیری را شروع کردند!
Loren 739۱۴۰۱/۲/۱۱فیلم رومئو و ژولیت با بازی لئوناردو دی کاپریو نماشا کنید
وقایع ژولیت و رومئو در پایان قرن بیستم رخ می دهد (در حال حاضر از قرن شانزدهم به زمان ما نزدیک تر است، اینطور نیست؟). ورونا به یک کلان شهر بزرگ تبدیل شده است، مونتاگ ها و کاپولت ها از قبیله های نجیب به قبیله های مافیایی تبدیل شده اند، نبردهای شمشیر اکنون با تیراندازی های خیابانی جایگزین شده اند.
Loren 739۱۴۰۱/۲/۱۱اما رومئو ژولیت نوجوان عاشق باقی ماندند و خطوط الهی شکسپیر اکنون از زبان مبارزان خیابانی و معتادان به مواد مخدر به گوش می رسد.
زمان تغییر می کند، مردم تغییر می کنند، زندگی تغییر می کند، اما عشق واقعی ابدی است. بقیه داستان تغییر چندانی نکرده است. فقط خود فضا مدرن تر است - گانگسترها، اربابان مواد مخدر، ماشین ها و تپانچه ها به جای شمشیر. رومئو و ژولیت هنوز عاشق هستند و نمی توانند زندگی را بدون یکدیگر تصور کنند. ما باید به فیلمنامه نویس ادای احترام کنیم - کپی شخصیت ها از ابتدا "شکسپیری" باقی می مانند. عبارت "طاعون در هر دو خانه شما!" به خصوص وحشتناک به نظر می رسد!
Loren 739۱۴۰۱/۲/۱۱سینمایی رومئو و ژولیت
دیدن لئوناردو دی کاپریو جوان در فیلم رومئو و ژولیت 1996 که اولین قدم های خود را در عرصه بازیگری برداشته است بسیار خوب است - پس از فیلم رومئو ژولیت او فقط برای بازی در فیلم "خاطرات یک بسکتبالیست" شناخته شد. و در یک سال، "تایتانیک" پر شور منتشر می شود ... من کلر دینز در نقش ژولیت را خیلی دوست داشتم - نه یک زیبایی، بلکه یک دختر معمولی با روحی پاک و روشن. بازیگران جوان بسیار عالی بازی کردند - آنها احساسات و تجربیات شخصیت های خود را منتقل کردند، در حالی که از کودکی خود دست نمی کشیدند.
Loren 739۱۴۰۱/۲/۱۱کارگردان ژولیت و رومئو "
باز لورمن" در فیلمبرداری یک نمایشنامه عالی به سبک مدرن وکار بسیار خوبی انجام داد. تمایلی به بازبینی فیلم وجود ندارد، خاطره ای گرم و دلنشین از آن باقی مانده است.
Loren 739۱۴۰۱/۲/۱۱فیلم رومئو و ژولیت ۲۰۱۳ ................
کارلو کارلی غیرممکن را به روش خود انجام داد - او اولین و واقعی ترین اقتباس سینمایی از نمایشنامه را پس از کتاب درسی فیلمبرداری کرد، که اساساً نسخه تئاتری و بسیار ناشیانه فرانکو زفیرلی بود. برخلاف او، کارل یک فیلم عاشقانه رومئو و ژولیت ساخت. فیلم روشن و پویا است. فیلم رومئو از تجربیات و تکنیک های استادان هالیوود در زمان ما استفاده کرده، هر چیز اضافی را حذف کرده، یک بازیگر ستاره را در تصویر گنجانده، تجملات و ثروت ایتالیای آن زمان را به طور قابل اعتمادی منتقل کرد و هر قسمت را تا حد امکان پر بار کرد. با موسیقی هیجان انگیز
Loren 739۱۴۰۱/۲/۱۱فیلم رومئو و ژولیت
موفق ترین اقتباس از شعر شکسپیر; در متن هیچ چیز زائد یا مضاعف با معانی دوگانه وجود ندارد. همه چیز به راحتی و به طور طبیعی تلفظ می شود. هیچ مونولوگ و سخنان کارگردانی نشده و عجیبی در فیلم رومئو و ژولیت 2013 وجود ندارد.
Loren 739۱۴۰۱/۲/۱۱و در نهایت، رومئو ژولیت ۲۰۱۳ موفق ترین انتخاب بازیگران از نظر نوع و استعداد است - شخصیت های اصلی از نظر ظاهری واقعاً شبیه ایتالیایی ها هستند. خلق و خوی ایتالیایی نیز در بازی آنها نمایان می شود. اما آیا ارزش این را دارد که بگوییم اصلاً شبیه یک بازی نیست؟... داگلاس بوث و هیلی استنفیلد همه بار را بدوش خود حمل می کنند، همه چیز را طوری زندگی می کنند که انگار در واقعیت برایشان اتفاق می افتد. باوقار، بدون میمیک نمایشی اغراق آمیز، شیطنت ها و ژست ها، بدون کوچکترین تظاهر و دروغگویی. همه چیز از طریق دیدگاه های آنها منتقل می شود، بسیار واضح، بسیار روشن.
Loren 739۱۴۰۱/۲/۱۱شاید داگلاس بوث و هیلی استنفیلد تنها بازیگرانی هستند که در خاطرم مانده اند که با چنین زیرکی و استعداد واقعی نقش زوج شکسپیر را بازی می کنند.
Loren 739۱۴۰۱/۲/۱۱بازیگران فیلم رومئو و ژولیت
همچنین تعجب آور است که زیبایی ناتاشا مک الهون، بازیگر نقش مادر ژولیت، که شبیه نفرتیتی ملکه مصر است، اصلاً توجه را به خود جلب نمی کند. و همچنین بازی فوقالعاده کاریزماتیک دیمین لوئیس (پدر جولیت) تنها به پویایی کلی میپردازد و آنچه را که اتفاق میافتد واقعیتر میکند. شایان ذکر است تصویر دلنشین دایه توسط لزلی ملوین اجرا شده است. بسیار زنانه تر از بازی در سال 1968 توسط بازیگر پت هیوود. توجه ویژه سزاوار بازی جذاب ترین تصویر پل جیاماتی در نقش راهب لورنزو، فرشته کودی اسمیت-مک فی در نقش بنولیو و اد وست و یک نقش کاملا شیطانی برای (اد وستویک) تیبالت است.
Loren 739۱۴۰۱/۲/۱۱و، اعتراف می کنم، انتظار چنین قدرت غم انگیز باورنکردنی را در فینال نداشتم. هیلی استنفیلد به طور قانع کننده ای درد و ناامیدی شخصیت خود را به قلب منتقل می کند. چنین اجرای صمیمانه و قدرتمند یک بازیگر زن بسیار جوان باعث خوشحالی و تکان دهنده است.
Loren 739۱۴۰۱/۲/۱۱این فیلم رومه و ژولیت تراژدی واقعی را نشان میدهد که از بودن با یکدیگر نمیترسیدند، از مرگ نمیترسیدند و با اولین ملاقات، ظاهراً برای همیشه با یکدیگر خداحافظی کردند. هر دوی آنها مصمم بودند بمیرند تا حتی در مرگ هم از هم جدا نشوند.
فیلم جدید کوئنتین تارانتینو کارگردان بزرگ و شناخته شده در سینمای جهان به نام روزی روزگاری در هالیوود، سیاره را فتح می کند: پیش نمایش فیلم اکشن روز گذشته در لندن برگزار شد . بازیگر نقش های اصلی - برد پیت ، لئوناردو دی کاپریو و بلوند زیبا مارگو رابی روی فرش قرمز رفتند.
عکس: شوهر سابق آنجلینا جولی در پیش نمایش فیلم "روزی روزگاری در هالیوود" در لندن با حضور لئوناردو دی کاپریو و مارگو رابی
در این روز مارگو مخصوصاً خیلی خوب بود: بازیگر با لباسی با یقه باز و دامن بی عیب و نقص خود را در معرض دید قرار داد. این بازیگر 29 ساله است و در سال گذشته با کارگردان تام آکرلی ازدواج کرد ، اما در پیش نمایش فیلم روزی روزگاری در هالیوود بدون همسرش حضور داشت .
بسیاری می گویند که پس از طلاق از آنجلینا جولی، برد پیت تحول پیدا کرده است. بازیگر 55 ساله دوباره مانند قبل در همه اوقات مناسب و جذاب به نظر می رسد. بدیهی است که سخت ترین دوره زندگی او گذشته است. طلاق از جولی در مراحل پایانی است ، اما نکته اصلی این است که دادگاه مجدداً به پیت اجازه داد که به اندازه ای که می خواهد با فرزندان خود وقت بگذراند.
تعداد سلبریتی ها در این فیلم واقعاً چشمگیر هستند: لئوناردو دی کاپریو ، برد پیت ، مارگو رابی ، آل پاچینو ، تیم راث. دستمزد های بازیگران مخفی نگه داشته می شود ، اما مشخص است که دی کاپریو به تنهایی 10 میلیون دلار برای نقش خود دریافت کرده است. به طور کلی بودجه فیلم 100 میلیون دلار بود.
این فیلم در باره یکی از بدنام ترین جنایات آمریکا در دهه 70 است ، هنگامی که در سال 1969 در هالیوود ، چارلز منسون و فرقه او "خانواده" بی رحمانه شارون تیت را به قتل رساندند. شارون همسر رومن پولانسکی کارگردان بود ، در آن لحظه انتظار تولد یک کودک را داشتند. نقش شارون را مارگو رابی بازی می کند.
عکس از هنرمندان : مارگو رابی با برد پیت و لئوناردو دی کاپریو بسیار احساس آرامش می کرد.