عشق بی حد و حصر بتهوون: زنان در سرنوشت یک نابغه

آنها می گویند که احساس الهام واقعی فقط برای کسانی شناخته شده است که رنج واقعی را درک کرده اند. و رنج های زیادی در زندگی لودویگ فان بتهوون وجودداشت . آیا دلیلش این رنج هاست که موسیقی بتهوون را چنین تاثیر گذار کرده است و تحت تأثیر چنین درخشش شور و هیجان و قدرتی قرار گرفته است که با گوش دادن به آن ، اتفاق خارق العاده ای در درون ما رخ می دهد؟ افسوس که آهنگساز در طول زندگی خود نتواسته است عشق واقعی متقابل را تجربه کند ، اما با امید و آرزوهایی از این قبیل زندگی کرده ، بتهوون کارهای خیره کننده ای را خلق کرده است که به معنای واقعی کلمه با یک احساس عمیق از یک قلب تنها پخش شده است.
 
با شنیدن و لذت بردن از سمفونی های بتهوون ، معدود افرادی در همان زمان ها تعجب می کنند که پشت این آثار مشهور موسیقی چه درام شخصی وجود داشته است. بتهوون در تمام عمر عشق و اندیشه زنی را در سر می پرورانید و آرزو داشت زندگی رابا او بگذراند و شاید مادر فرزندانش شود  اما افسوس، که این عشق نتیجه ای نداشت.
 
علیرغم اینکه بتهوون دائماً با این عشق زندگی می کرد ، متأسفانه ، او با همان اصرار زنان اشتباه را انتخاب کرد. آنها یا یک اشراف زاده بودند ، که بتهوون اجازه ازدواج با آنها را نداشت یا یک زن متاهل ، یا دیگری یک خواننده زیبا و مغرور. اما بیشتر اوقات ، بتهوون عاشق دانش آموزان جوانش می شد!
 
از طریق رنج به رسمیت شناختن
لودویگ فان بتهوون.
 
در دسامبر سال 1770 ، لودویگ فان بتهوون در بن در خانواده ای از خواننده تنور متولد شد. سالهای کودکی نابغه آینده سخت ترین سال های زندگی او بود. پدر وی ، مردی مستبد و بی ادب ، با کشف استعداد بی نظیر پسر 4 ساله اش در موسیقی ، تصمیم گرفت تا او را به عنوان یک موسیقیدان تبدیل کند. در آن زمان ، نام موتسارت 17 ساله از قبل در اروپا رونق می گرفت و این باعث شد میل پدرش به کسب استعداد فرزندانش بیشتر شود.
 
از همان لحظه ، آموزش تلخ لودویگ آغاز شد. والدین کودک را مجبور به تمرین کردن تا حد خستگی می کردند و او را برای کوچکترین نافرمانی کتک می زدند.تمام روز ، از صبح تا شب ، او در گوشه ای نشسته بود ، یاد می گرفت تمرین های مختلف انجام می داد ، بازنویسی نمرات ، تمرین ویولن ، مطالعه تئوری موسیقی مشغول بود. و هنگامی که پسر موفق می شد ، پدرش برای اهداف آموزشی او را در یک گنجه سرد زندانی می کرد.
عکس بتهوون 13 ساله.
تمرینات سختگیرانه های پدر بالاخره به نتیجه رسید. در هشت سالگی ، این پسر با کنسرت گذاشتن شروع به درآمدزایی کرد. او در سن ده سالگی ،به صورت استادانه پیانو را نواخت و در یکی از کلیساهای شهر مرکزی به عنوان ارگ نواز پذیرفته شد. وی با ترک کلاس در یازده سالگی ، به طور مستقل ایتالیایی ، فرانسوی و لاتین را فرا گرفت و شبها آثار فیلسوفان یونان باستان می خواند. در سیزده سالگی ، لودویگ در صحن سلطنتی ویولن ، ویولا و ویولن سل را اجرا کرد.
 
در عین حال ، محروم از گرما و محبت والدین ، ​​این نوجوان تا ابد  غیر اجتماعی باقی ماند. ارگ نواز نمازخانه ، مربی خردمند و مهربان مسیحی گوتلیب با تابش نور وارد زندگی او شد. این او بود که به آهنگساز آینده زبانهای باستان ، فلسفه ، ادبیات ، تاریخ ، اخلاق را آموزش داد و همچنین به او درک زندگی را آموخت.
بتهوون جوان
به دستور اسقف اعظم ، دستمزد پدرش را که مست می کرد، به بتهوون  17 ساله پرداخت کردند. مرد جوان در واقع رئیس خانواده شد یا بهتر بگوییم آنچه از خانواده باقی مانده بود. در آن زمان ، مادر و چند فرزند بزرگترش بر اثر سل جان خود را از دست داده بودند ، او مراقب برادران كوچكتر  و پدر مست خود بود. بنابراین ، هنگامی که این نوازنده جوان این فرصت را داشت که برای تحصیل به وین برود ، خوشحال شد که بن را ترک کند ، شهر کودکی او که خاطرات سختی را در تمام زندگی او بر جای گذاشته بود.
 
بتهوون در جوانی بسیار عجیب به نظر می رسید ، با این حال ، او تا پایان روزهای زندگیش هم چنان باقی ماند. در همه گوشه و کنار خانه ی او که مدام عوض می کرد ، بسته های کاغذ موسیقی ، جوهر ها، مبلمان نا مرتب دیده می شد. با این حال ، پیانو جایگاهی ویژه و قابل توجه داشت ، پر از قدرت و شور و شوق. بتهوون به بیرون زندگی اهمیتی نمی داد ، او فقط به خلاقیت علاقه مند بود.
لودویگ فان بتهوون در سالهای جوانی اش.
 
احتمالاً چیزی برای موسیقی دان بدتر از این نیست که شنوایی خود را از دست بدهد.  بتهوون در26 سالگی شروع به از دست دادن شنوایی خود کرد. شروع اختلال با وزوز و التهاب گوش داخلی بود. به توصیه پزشکان ، وی به حومه شهر وین رفت. با این حال ، صلح و سکوت باعث بهبود حال وی نشد.  تا سن 40 سالگی ، او هنوز هم صدا های بلند را می شنید ، و در 48 سالگی - کم شنوای کامل شد. این استاد بزرگ در ناامیدی وحشتناک و نزدیک به خودکشی قرار داشت. اما او به خود نهیب می زد که: "این احمقانه است که دنیا را ترک کنم قبل از اینکه  کاری را که احساس می کنم، انجام ندهم" .
لودویگ فان بتهوون.
 
وی نوشت: "به مدت دو سال تقریبا از همه وقایع اجتماعی دوری کردم ، زیرا این فراتر از توان من بود که به مردم بگویم که من نمی شنوم ." اگر من حرفه دیگری داشتم ، آسان تر می شد ، اما در حرفه من این فاجعه بود.
 
بتهوون در زمان نوشتن شاهکارهای خود یک مداد را بین دندان های خود نگه میداشت که قسمت انتهای مداد روی پیانو بود. به لطف این لمس ، بتهوون لرزش ساز را حس میکرد.او دیگر نمی توانست کنسرت بدهد - اما همچنان به نوشتن موسیقی درخشان خود ادامه داد. مورخان هنر می گویند که یکی از بزرگ ترین هنرمندان دوران،  لودویگ فان بتهوون زیباترین آثار خود را زمانی نوشت که صداها را فقط در سرش می شنید ...
 
شخصیت او  به خاطر ناشنوا شدن، بسیارخشن و غیرقابل تحمل شده بود. در خاطرات خود نوشت که احساس می کند جهان از او فاصله می گیرد. او بیماری خود را پنهان کرد، از ملاقات با دوستان طفره می رفت و در انظار عمومی ظاهر نمی شد.
جولیتا گویچاردی
 
با این حال ، همه چیز به طور غیر منتظره ای در زندگی او با ورود جولیتا تغییر کرد ، اشرافی زاده ی 17 ساله از تبار ایتالیایی ، که وارد وین شد. جولیتا، در آرزوی تبدیل شدن به پیانیستی موفق ، به دنبال معلم شایسته ای بود و چه کسی بهتر از بتهوون را می توانست پیدا کند.  به عنوان یک پرداخت نمادین ، ​​جولیتا چند پیراهن مردانه دوزی شده به استاد خود ارائه کرد. بتهوون قبلاً جرقه عشق به دانش آموز زیبای خود را که در قلبش مشتعل شده بود احساس کرد.
 
این عشق مطلقاً تاثیری در ارزیابی توانایی های موسیقی جولیتا نداشت. هنگامی که بتهوون از نواختن او ناراضی بود ، یادداشت ها را روی زمین می انداخت ، با سر و صدا فریاد میزد ، و ناراحت از جولیتا دور میشد.اما جولیتا،  شجاعانه سکوت میکرد و نوت بوک های موسیقی را از روی زمین جمع میکرد.
بتهوون صمیمانه توبه می کرد ، نامه های عاشقانه ای به جولیتا نوشت و استغفار خواست. تقریباً خوشحال بود ، به نظر می رسید که جولیتا نیز او را دوست دارد ... در اوج احساسات ، بتهوون تصمیم به ایجاد سونات جدید خود گرفت که تصمیم داشت آن را به جولیتا گویچاردی اختصاص دهد. جهانیان آن را با نام "مهتاب" می شناسند. و جالب اینکه او آن را در حالت عشق ، لذت و امید آغاز کرد. اما بتهوون شاهکار خود را با خشم ، عصبانیت و خشم شدید به پایان رساند.
 
جولیتا که ظاهراً به سرعت از شخصیت دشوار معلم و معشوق خود خسته شده بود، رابطه ای را با گالانبرگ  18 ساله آغاز کرد که او نیز به موسیقی علاقه داشت.
جولیتا گویچاردی.  لودویگ فان بتهوون.
 
ادامه داستان بسیار قابل پیش بینی بود: جولیتا با گالانبرگ ازدواج کرد و به ایتالیا عزیمت کرد و بی خیال به زندگی خود ادامه داد.گالانبرگ اموال جولیتا را از او می گرفت ، و هنگامی که امور مالی شوهر شروع به افول کرد ، جولیتا را پس از 20 سال زندگی به وین بازگرداند که ، به طور اتفاقی بتهوون را دید، او با درخواستی به سمت بتهوون هجوم برد: "لودویگ ، به نام عشق بزرگ ما ، به این زن فقیر پول قرض بده! "
 
بتهوون گرچه سخت گیر نبود و حاضر بود آخرین سکه را به نیازمندان بدهد ، اما قاطعانه او را رد کرد. یک بار ، جولیتا بیش از حد به او صدمه زده بود ، و نارضایتی هنوز روح او را می سوزاند.
 
به هر حال نابغه بیشتر از یک بار مورد تحقیر زنان قرار گرفته بود ... او هرگز ازدواج نکرد ، اگرچه با خواننده الیزابت روکل و پیانیست ترزا مالفاتی روابطی داشت. ناشی‌گری بتهوون در رفتار با زنان، ارتباط او را با آن‌ها بسیار مشکل می‌ساخت، حتی داشتن یک رابطه برای او خیلی آسان نبود. بنابراین روزی یک خواننده جوان اپرای وین با تمسخر گفت "آهنگساز از نظر ظاهری آنقدر زشت است و علاوه بر این خیلی عجیب به نظر می رسد که قصد ندارد با وی ملاقات کند.
دوروته اترمان ، پیانیست آلمانی ، یکی از بهترین مجریان بتهوون.
 
هنگامی که بتهوون درگذشت ، در گوشه میز کار او نامه ای طولانی در ده صفحه  خطاب "به معشوق جاویدان" به همراه پرتره های مینیاتوری جولیتا گویچاردی و کنتس اوردی پیدا کردند. هنوز هم در بین مورخان هنر بحثی وجود دارد که قهرمان ناشناخته این نامه معروف کیست؟ برخی تمایل دارند ادعا كنند كه این آنتونیا برنتانو است ، برخی دیگر ترزا برانزویك  كه بتهوون سالها با آنها دوست بود. این لیست ادامه می یابد: جولیتا ژویچاردی ، بتینا برنتانو ،جوزفین برونزویک ، آنا ماریا اوردی و حتی همسر برادرش کاسپار کارل .
 ترزا برونزویک
 
با این حال ، هویت واقعی زنی که به آن نامه خطاب شده است تا امروز ناشناخته است. این بزرگترین راز باقی مانده ی این نابغه بود که با خود به گور برد.
نامه به "معشوق جاودانه".
در پاییز 1826 ، بتهوون بیمار شد. درمان طولانی مدت و سه عمل پیچیده ناموفق بود. شش ماه بعد ، نابغه بزرگ موسیقی لودویگ فان بتهوون درگذشت. قبل از دفن جسد این نابغه، برای یافتن علت واقعی ناشنوایی آهنگساز، جمجمه باز شد. در کمال تعجب متخصصان ، هیچ آسیب شناسی در ناحیه گوش مشاهده نکردند. متناقض ، اما یک واقعیت .... و در مورد بیماری که منجر به مرگ بتهوون شد ، این تجزیه و تحلیل نشان می دهد که سرب بیش از حد در بدن او وجود دارد.(مقدار سرب خونِ بتهوون صدبرابر بیشتر از مقدار سرب در خون یک فرد سالم بود) پزشک مسئول ، بدون آنکه حتی آن را بشناسد ، غالباً لوسیون هایی را برای بیمار خود تجویز می کردند که حاوی عنصر بدخیم بود.و این پایان غم انگیزی برای یک آهنگساز نابغه بود.
تشییع جنازه لودویگ فان بتهوون.

نظرات

برای ارسال نظر باید وارد حساب کاربری شوید. ورود یا ثبت نام

بیشتر بخوانید