کدام بازیگر برای نقش 007 انتخاب شد؟

در

تام هاردی
عامل جدید 007 ممکن است تام هاردی بازیگر هالیوود باشد. وی جایگزین دانیل کریگ بریتانیایی خواهد شد. هاردی با موفقیت در ماه ژوئن تست داد و ادعا شد قبلاً برای این نقش تأیید شده بود. .No Time to Die پنجمین و آخرین فیلم باند با بازی دانیل کریگ است.


تام هاردی 43 ساله بعد از شان کانری ، جورج لازنبی ، راجر مور ، تیموتی دالتون ، پیرس برازنان و دانیل کریگ هفتمین بازیگر نقش جاسوس معروف 007 خواهد شد .

تام هاردی

 

بیاد بیاورید که از سال 1954 تا 2015 ، 24 فیلم درباره عامل 007 (جیمز باند) منتشر شد. تام هاردی بازیگر فیلم های Stewart: Past Life ، Venom ، Dunkirk ، Scarface ، Survivor  و سریال  Peaky Blinders است.

نظرات

در ادامه بخوانید...

جدید ترین و زیبا ترین عکس های نیکی کریمی بخش دوم

در

(سیارک) : نیکی کریمی بازیگر، کارگردان، مترجم و عکاس ایرانی  در ۱۹ آبان ۱۳۵۰ در تهران متولد شده و  با کسب جوایز متعدد از جشنواره‌های گوناگون بین‌المللی یکی از موفق‌ترین هنرمندان سینمای ایران از لحاظ تعداد جوایز جهانی بشمار می آید.وی همچنین تاکنون در چندین جشنواره جهانی فیلم به عنوان داور انتخاب شده است.

 

 

موتور سواری نیکی کریمی

نیکی کریمی و فرش قرمز فیلم آذر

ساده و شیک نیکی کریمی + تصاویر زیبا

جدیدترین و زیباترین عکس های نیکی کریمی

غافلگیر شدن نیکی کریمی در مراسم اکران خصوصی فیلم شیفت شب

  این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.  (سیارک)

نظرات

در ادامه بخوانید...

ناصر ملک مطیعی بازیگر پیشکسوت سینمای ایران درگذشت

در

ناصر ملک مطیعی بازیگر پیشکسوت سینمای ایران ساعتی پیش پس از مدتها تحمل رنج بیماری در هشتاد و هشت سالگی دارفانی را وداع گفت.

 ملک‌مطیعی متولد ۱۳۰۹ در خیابان بهارستان تهران بود. او دیپلم رشته تربیت بدنی از دانش‌سرای عالی تهران را داشت و قبل از اینکه به سینما راه پیدا کند، معلم ورزش دبستان‌های تهران بود. ملک مطیعی پس از ورود به سینما در سال 1328 و کسب محبوبیت، به فعالیت در تئاتر (از ۱۳۳۵) و دوبله فیلم (۱۳۳۸) نیز پرداخت.

او 99 فیلم سینمایی را در کارنامه کاری خود داشت که 97 فیلم قبل از انقلاب ساخته شده بود. ملک مطیعی، دوران پس از انقلاب را دوران سختی توصیف کرده‌است، زیرا دچار انزوا و تنهایی و از طرفی، عشق و علاقه مفرطی که به فیلم و سینما داشت، قابل تحقق نبود و امکان کار هنری برای او مهیا نبود. پس از مدتی، به دعوت عوامل تولید «برزخی‌ها» محصول سال 1362، نقش مثبت و کوتاهی را بازی می‌کند. با این وجود، نام او در تیتراژ پایانی فیلم به نمایش درنیامد و روزنامه‌ها نیز خبری در خصوص حضور مجدد وی، منتشر نکردند که این موضوع، موجب دلسردی مفرطش شد اما او ایران را ترک نکرد.
او در ادامه مجوز فعالیت برای سه دهه دریافت نکرد و همچون بسیاری از دیگر بازیگران سینما از این عرصه دور شد و به شغل‌هایی همچون قنادی و مشاوره املاک روی آورد. دومین فیلمی که پس از انقلاب با بازی او به روی پرده نقره‌ای رفت، «نقش نگار» نام داشت که در سال 92 به کارگردانی علی عطشانی اکران شد. او در سال‌های دور در سینما نقش جوان عاشق پیشه‌ای را بازی می‌کرد که چرخ روزگار، تلاش او برای رسیدن به آرزوهایش را بر باد می‌دهد و به واسطه میزان مخاطبی که جذب می‌کرد، یکی از گران‌ترین دستمزدها را در دوران پرکاری‌اش به خود اختصاص داده بود.

آنچه باعث شد ملک مطیعی به اوج شهرت برسد، بازی در فیلم قیصر ساخته مسعود کیمیایی است. پرویز دوایی، منتقد سینمایی، در بارۀ بازی او در قیصر می‌نویسد: «بازی کوبنده و منقلب‌کننده و گرم و گدازان او لحظاتی را که وی در فیلم ظاهر می‌شود، از شور و حال سرشار می‌کند. بازی او فوق‌العاده است؛ دقیقأ متناسب با لحظه و ریتم لحظه‌ها عکس‌العملی را نشان می‌دهد که لازم است. بی هیچ فشار و تأکید و اغراقی لحظۀ ورود حماسی او به درام، موی را بر بدن راست می‌کند.»

ایفای نقش امیرکبیر در سریال «سلطان صاحبقران» ساخته علی حاتمی در سال ۱۳۵۴ از نقش‌های به یادماندنی ملک‌مطیعی بود. او برخلاف بسیاری از بازیگران پیش از انقلاب حاضر به بازی در نقش‌های مستهجن در آن دوران اوج گیری فیلم‌فارسی نشد و همواره این خطوط قرمز را برای خود حفظ کرد.

یکی از قسمت‌های برنامه «دورهمی» شبکه نسیم و برنامه «من و شما» شبکه شما که چندی پیش با حضور او ضبط شده بود، به دلایل نامشخصی پخش نشد و حواشی زیادی را در پی داشت که موجب گلایه ملک مطیعی از مسئولین تلویزیون و واکنش‌های بسیاری از سوی هنرمندان و مردم شد.

او در مصاحبه‌ای در سال ۹۰ گفته بود: «من مال این مملکت هستم کجا بروم؟ درو دیوارها وکوچه های این مملکت برای من آشنا هستند کجا بروم؟ آدم با خاطراتش زنده است و همه خاطرات من اینجاست. بعضی‌ها قدر اینها را نمی‌دانند. غربت پدر آدم را در می‌آورد .ممکن است یک وقت‌هایی مشکلاتی به وجود بیاید اما اینها دلیل نمی‌شود که من ناراحت بشوم.»

سایت سیارک درگذشت این پیشکسوت سینمای ایران را به جامعه هنری کشور، دوستداران سینما و خانواده این هنرمند نامی تسلیت می گوید. منبع:تابناک

نظرات

در ادامه بخوانید...

بهترین فیلم ها تام هاردی بخش اول

در

با احتساب سال جاری، نزدیک به پانزده سال از نخستین فعالیت بازیگر شناخته شده این روز های سینمای جهان ، تام هاردی می گذرد. برای بار نخست در سریال «جوخه برادران (Band of Brothers)» بود که با این بازیگر با استعداد آشنا شدیم؛ سریالی که روایت گر داستان زندگی و جنگ تعدادی از سربازان حاضر در جنگ جهانی دوم بود و با بازخورد بسیار خوبی رو به رو شد؛ در حال حاضر این سریال دومین سریال برتر در سایت «imdb» است. تام هاردی، از همان سال ها به تلاش بی وقفه خود ادامه داد و به سرعت همگان متوجه این موضوع شدند که بازیگری با استعداد پا به عرصه سینما گذاشته است. از آخرین فعالیت های تام هاردی می توان به حضورش در سریالی با نام «Taboo» اشاره کرد؛ تام هاردی در این سریال نقشی پیچیده دارد و نقش کسی را بازی می کند که در سال 1814 از آفریقا به شهر زادگاه اش در بریتانیا باز گشته است و هدایت کسب و کار پدر اش را به عهده می گیرد. آخرین فیلم سینمایی ای که تام هاردی در آن به ایفای نقش پرداخته است نیز «Venom» نام دارد که تا چندی دیگر به روی پرده خواهد رفت. در این مقاله قصد داریم مروری جزئی تر بر موفق ترین و بهترین فیلم هایی داشته باشیم که تام هاردی در آن ها به ایفای نقش پرداخته است. با سیارک همراه باشید.

 فیلم برانسون/ Bronson 2008

تام هاردی نقش اصلی را در این فیلم بازی می کند و نیز یکی از خشن ترین و دشوار ترین نقش های اش را در دوره تقریبا پانزده ساله فعالیت اش در دنیای سینما. داستان این فیلم روایتگر زندگی خشن ترین و شناخته شده ترین جنایتکار و زندانی تاریخ بریتانیا، چارلز برانسون است و تام هاردی توانست به خوبی قابلیت ها و استعداد های خود را به عنوان بازیگری قابل در معرض نمایش همگان قرار دهد. نقش آفرینی تام هاردی به عنوان چارلز برانسون باید به گونه ای می بود که تمامی خصوصیات رفتاری او را منعکس کند و بازی تام هاردی در این نقش به خوبی نشان دهنده شخصیت اسکیزوفرنیک برانسون بود و در برخی از صحنه ها ترکیب از ترس و خنده را می شد در او دید؛ کاری که تام هاردی به شکلی هنرمندانه از پس انجام آن بر آمد. برانسون، فیلمی بود که نقش تأثیر گذار و بسیار مهمی در سرنوشت و چگونگی دوران حرفه ای تام هاردی به عنوان یک بازیگر داشت و علاوه بر این که این افتخار نصیب تام هاردی شد تا در نقشی غیر معمول و منحصر به فرد بازی کند، توانست قابلیت های خود را برای نخستین بار به این شکل در معرض دید همگان بگذارد و سکوی پرتابی برای خود فراهم کند.

دانکرک/Dunkirk

نکته ای که در خصوص این فیلم کریستوفر نولان وجود دارد و قابل تمجید است، ریسک پذیری بالای نولان و نترسیدن او از به نمایش گذاشتن فیلمی است که هیچ شباهتی به سایر فیلم های سینمایی مربوط به جنگ جهانی ندارد. دانکرک فیلمی است منحصر به فرد که شخصیت مرکزی چندان به خصوصی ندارد و از بسیاری از احساس های غیر ضروری به دور است؛ احساس هایی که بعضا در فیلم های مربوط به جنگ مشاهده می شود. تماشاگران فیلم هیچ اطلاعات به خصوصی در باره گذشته شخصیت های فیلم و چند و چون زندگی گذشته آن ها پیدا نمی کنند. البته داستان فیلم جایی برای روابط عشقی نیز نگذاشته است. تمامی تلاش عوامل سازنده فیلم و در رأس آن ها کریستوفر نولان این بوده است که روایت گر برهه ای قابل توجه از جنگ جهانی باشند و تمامی صحنه پردازی ها و فیلم برداری ها به گونه ای است که تماشاگر فیلم خود را در میان حوادث احساس خواهد کرد. البته بخشی از این  ارتباط مؤثری که فیلم با تماشاگر آن برقرار می کند، به واسطه تکنولوژی هایی است که در ساخت فیلم بهره گرفته شده (صدا پردازی و این گونه مسائل که تنها در سینما های پیشرفته جهان امکان تجربه شان وجود دارد). به همین دلیل است که در تمامی طول اکران فیلم، تماشاگر ضربان قلب خود را احساس خواهد کرد و هیجان خواهد داشت. بنا بر این بیراه نیست اگر بگوییم دانکرک بیش از آن که در ژانر درام باشد هیجان انگیز است. تام هاردی نیز در این فیلم یکی از نقش ها را به عهده داشت و باز هم کار دشواری که پیش رو داشت این بود که بدون ادای دیالوگ های چندان زیادی می بایست احساسات خود را به تماشاگر منتقل کند و به خوبی از پس این کار بر آمد.

جاده لندن/ London Road 2016

تام هاردی یکی از معدود بازیگرانی است که طی یکی دو دهه اخیر، به واسطه نقش آفرینی در فیلم هایی که تقریبا همگی آن ها موفقیت آمیز بوده اند، شناخته می شود و البته تأثیر بازی فوق العاده او در هر یک از این فیلم ها را نمی توان به سادگی نادیده گرفت. فیلم سینمایی جاده لندن که در سال 2016 به روی پرده ها رفت، می تواند به عنوان گواهی برای این ادعا باشد و نیز نشان می دهد که تام هاردی، قوه تشخیص فیلم نامه های بد از خوب را دارد و به خوبی می تواند تصور کند نقشی که به عهده خواهد گرفت تا چه حد برای اش با موفقیت همراه خواهد بود؛ شاید همین دلیلی باشد برای این که بیشتر فیلم هایی که تام هاردی در آن ها به ایفای نقش پرداخته است، خوب از آب در آمده اند. فیلم سینمایی جاده لندن پیش از هر چیز دیگری روایت گر داستانی مرتبط با قتل است (فیلم بر اساس داستانی واقعی است) و بخش دیگری از فیلم نیز حال و هوای موزیکال دارد و هر چند چنین ترکیبی به نظر بسیاری ممکن است عجیب و غریب به نظر برسد، باید عنوان کرد که این سبک کار و شیوه هنری به خصوص کارگردان این فیلم، روفو نوریس است. در این فیلم بیش از هر چیز دیگری شاهد تأثیری هستیم که این قتل های سریالی و دنباله دار، بر مردم ناحیه ای کوچک از بریتانیا گذاشته است و کارگردان فیلم توانسته است تمامی این عوامل را به خوبی با یکدیگر ارتباط داده و اثر نهایی، بسیار خوب و زیبا از آب در آمد. از دیگر عوامل موفقیت فیلم می توان به نقش آفرینی بسیار خوب تام هاردی و دیگر ستارگان فیلم اشاره کرد که هر یک به گونه ای جنبه هایی تازه از قابلیت های خود به عنوان بازیگرانی بسیار با استعداد را به نمایش می گذارند. دیو کالهون، منتقد دنیای سینما در مقاله ای در روزنامه تایمز در خصوص این فیلم عنوان کرد: «داستان فیلم بسیار جذاب است و تماشاگر مدام در انتظار سکانس بعدی و اتفاقات پیش رو خواهد بود، این در حالی است که خلاقیت و علاقه تمامی عوامل فیلم کاملا مشهود است.».

کیک لایه ای/ Layer Cake 2005

عنوان فیلم به گونه ای است که اگر کسی آن را ندیده باشد، به احتمال زیاد انتظار تماشای یک فیلم کمدی شیرین و لذت بخش را خواهد داشت، با این وجود باید عنوان کرد که داستان این فیلم متیو وان، کارگردان آن، کاملا متفاوت از چنین برداشتی است که عنوان آن به دست می دهد. داستان فیلم فضایی بسیار تاریک را به وجود می آورد؛ شخصی که به خرید و فروش عمده مواد مخدر مشغول است (دنیل کرگ بازی در این نقش را به عهده دارد)، قصد دارد وارد دوران بازنشستگی خود شده و به فعالیت اش در خرید و فروش مواد مخدر خاتمه دهد. این درحالی است که قصد پرداخت حق الزحمه تامین کننده قدرتمند و بزرگ اش را (کنث کرانهام در این نقش بازی می کند) ندارد و برای خلاصی از پرداخت این حق الزحمه از مشاور جوان و باهوش اش (تام هاردی در این نقش بازی می کند) کمک می گیرد و با او مشورت می کند. البته در نهایت تمامی این مشاوره ها و اقدامات او بی نتیجه می ماند و بیش از آن که به فکر صحبت کردن باشد، باید فکری به حال کسانی بکند که قصد جان اش را کرده اند و می خواهند او را به خاطر این اقدام، به سزای عمل اش برسانند. کایل اسمیت، منتقد نیو یورک پست در خصوص این فیلم عنوان کرد: «متیو وان نتوانست فیلم اش را به خوبی «رفقای خوب (Goodfellas)» از آب در آورد، اما نکته قوتی که در خصوص این فیلم وجود دارد، استعداد و مهارت متیو وان در سازمان دهی کردن یک داستان پیچیده و گیرا است و به این نکته، تصویر برداری فوق العاده خوب بن دیویس را نیز باید اضافه کرد. کیک لایه ای، فیلم فوق العاده ای به نظر ام آمد و نمی توان به سادگی نقطه ضعفی برای آن متصور شد.».

مبارز/ Warrior 2011

فیلم هایی که سبک درگیری های تن به تن و این گونه مسائل را روایت می کنند، در تاریخ سینمای هالیوود بسیار مشاهده شده اند، اما چگونه می توان نو آوری به خصوصی در این گونه فیلم ها به وجود آورد؟ مطمئنا چنین کاری امکان پذیر نیست و امکان بروز خلاقیت چندانی در این گونه فیلم ها وجود ندارد، با این حال، وارد شدن با کسانی چون تام هاردی، جوئل اجرتون و نیک نولتی (بازیگران فیلم مبارز) به رینگ مبارزه باعث شد تا تصور دیگر گونه ای از این سبک فیلم ها به دست آوریم، تجربه ای بسیار جالب توجه و جذاب. در این فیلم که گوین اکونر کارگردانی آن را به عهده داشته است، تام هاردی و جوئل اجرتون در نقش برادرانی بازی می کنند که هر کدام در مسیر های جداگانه خود به دنبال راهی برای رستگاری می گردند، اما در نهایت کار هر دو به رینگ مبارزه کشیده می شود: جایی که یکی از رقبا باید تا سر حد خونریزی پیش رفته و دیگر قادر به ادامه مسابقه نباشد تا پایان مسابقه اعلام شود. داستان فیلم به خوبی روایت شده است و تحسین منتقدانی را بر انگیخت که معمولا نظر های خوبی در خصوص فیلم های این چنینی عنوان نمی کردند و همین مسئله از نقاط قوت فیلم است. برای نمونه راجر ابرت، منتقد دنیای سینما در خصوص فیلم مبارز عنوان کرد: «این یکی از فیلم های نایاب سبک مبارزه ای است که در آن نمی توان طرف یکی از دو شخص حاضر در رقابت و مبارزه را گرفت و انتخاب و هواداری از یکی از دو مبارز کاری است بس دشوار.».

از گور برخاسته/ The Revenant 2015

لئوناردو دی کاپریو، در این فیلم بازی بی نظیری از خود به نمایش گذاشت و داستان فیلم نیز به گونه ای است که حول محور شخصیت او می گردد (و نیز البته حول محور یک خرس گرسنه) و همین مسئله باعث شده است تا نقش آفرینی تام هاردی در این فیلم کمی در سایه قرار بگیرد، اما نکته ای که هر سینما گری به خوبی می داند این است که هر داستان انتقام کلاسیکی که روایت می شود، وابستگی مستقیمی به نقش بد فیلم و شخصیت ضد قهرمان داستان اش دارد و شرارت او است که عطش انتقام را به وجود می آورد و شکل می دهد. تام هاردی در این فیلم در نقش جان فیتزجرالد بازی می کند؛ شخصیتی منفور که به خوبی توانست این احساس عطش را در شخصیت اول و قهرمان داستان به وجود بیاورد و باعث شد تا دی کاپریو، شخصیت نیمه جان و زخم خورده اش را خزان خزان در سراسر مرز آمریکا بکشاند و خود را به کسی برساند که عزیز ترین کس اش را از او دریغ کرد. الخاندرو گوسنالس کسی است که کارگردانی این فیلم را به عهده داشت؛ فیلمی که جان تازه ای به دنیای سینما داد و نیز توانست تحسین منتقدان بسیاری را بر انگیزد. برایان تالریکو، منتقد سینما طی مطلبی که در سایت «RogerEbert.com» در خصوص نقد فیلم از گور برخاسته نوشته بود، عنوان کرد: «شما تنها این فیلم را مشاهده نخواهید کرد، بلکه با تمام وجود تجربه اش خواهید کرد. زمانی که فیلم به پایان می رسد، احساس خستگی بی اندازه ای خواهید داشت و علاوه بر این از کیفیت فوق العاده فیلم سازی و امکانات و مهارت های بهره گرفته شده در آن به وجد خواهید آمد. البته اگر به خوبی فیلم را زیر نظر گرفته بوده باشید، پس از تماشای آن، حتی برای اندک مقداری هم که شده، به خاطر امکانات و نعمت هایی که در اختیار دارید، قدر دان خود و زندگی خواهید بود.». این مقاله ادامه دارد...

بهترین فیلم ها تام هاردی بخش دوم

در سیارک بخوانیم:

بهترین فیلم های لئوناردو دی کاپریو بخش اول 

بهترین فیلم های لئوناردو دی کاپریو بخش دوم 

بهترین فیلم‌های آل پاچینو بخش اول

بهترین فیلم‌های آل پاچینو بخش دوم 

بهترین فیلم های رابرت دنیرو بخش اول 

بهترین فیلم های رابرت دنیرو بخش دوم 

حقایقی جالب درباره فیلم «پدرخوانده» 

فیلمهایی که علاقه مندان ژانر وحشت برای دیدنش لحظه شماری می کنند 

حقایقی جالب درباره فیلم صورت زخمی قسمت اول 

حقایقی جالب درباره فیلم صورت زخمی قسمت دوم

نظرات

۱۴۰۱/۲/۷تریلر جنگی ریدلی اسکات، Black Hawk Down، سقوط شاهین سیاه ، اولین فیلم سینمایی تام هاردی بود. این فیلم بر اساس اتفاقات واقعی ساخته شده بود. کتاب مارک باودن که اسکات فیلمش را بر اساس آن ساخته است، درگیری در موگادیشو را پوشش می دهد. با این حال، فیلم فقط نبرد را بازسازی نمی کند، یک درام تاریخی است.

۱۴۰۱/۲/۷شرکت در پروژه یک کارگردان مشهور تام را از سایه بیرون آورد. او چند پیشنهاد جالب دارد. در سال 2002، او در ملودرام متیو پارکهیل Dots on the I's ظاهر شد. درست است، نه در نقش اصلی، اما شریک او در فیلم گائل گارسیا برنال بود. و ژانر ملودرام به هاردی اجازه داد تا از موضوع جنگی دور شود.

۱۴۰۱/۲/۷اثر دیگری از تام هاردی بیشتر نمایان شد. در حماسه فانتزی پیشتازان فضا، او نقش شبیه‌سازی Reman Preton Shinzon را بازی کرد. Star Trek: Into Darkness استعداد هاردی را به نمایش گذاشت. این بازیگر جوان در کنار پاتریک استوارت برجسته اصلا گم نشد . شخصیت شرور او شبیه یک شخصیت ساختگی نیست. بیننده ناگهان به این فکر می افتد که حتی با او همدردی می کند. این تجربه سپس برای هاردی در فیلم دیگری - "بتمن" مفید بود.

۱۴۰۱/۲/۷راک اند رول اثر گای ریچی سپس فیلم شناسی تام هاردی با پروژه های مختلف پر شد - فانتزی، هیجان انگیز، کمدی ("فرار از قلعه کولدیتز"، "ماری آنتوانت"، "آندرومدا"، "کیک پفکی"). به موازات آن، هاردی بر صحنه تئاتر تسلط دارد. بازی در نمایش های "خون" و "عربستان، ما پادشاه خواهیم شد" برای او یک جایزه به ارمغان آورد - جایزه ای از تئاتر ایونینگ استاندارد لندن. و در سال 2003، تام هاردی نامزد جایزه لارنس اولیویه به عنوان آینده‌دارترین بازیگر جوان تئاتر شد. پروژه های تلویزیونی قوی در کارنامه او وجود داشت. مثلاً سریال تاریخی انگلیسی «ملکه باکره» یا درام تلویزیونی درباره بی خانمان ها «استوارت: زندگی گذشته».

۱۴۰۱/۲/۷با این حال، موفقیت، دعوت گای ریچی بود. در «راک اند رول» نقش کوچکی داشت، اما گای ریچی هرگز شخصیت های گذرا ندارد، به همین دلیل او کارگردان بزرگی است. بو خوش تیپ، یک همجنسگرا، یک راهزن، یک مرد عالی و پایین تر از لیست، کاملاً در تیم جا می شود. طرفداران گای ریچی از عملکرد شگفت انگیز تام هاردی قدردانی کردند. او به سرعت سبک امضای کارگردان را بر روی پرده نمایش داد و به شکلی تکرار نشدنی ارائه کرد. بازبینی فیلم هایی با تام هاردی آغاز شد. و تهیه کنندگان متعهد شدند که او را به پروژه هایی برای نقش های اصلی دعوت کنند.

۱۴۰۱/۲/۷درام بیوگرافی «برانسون» از نیکلاس ویندینگ رفن تقریباً برای تام هاردی به یک مونولوگ تبدیل شده است. کل فیلم تنها بر کاریزمای بازیگر استوار است. این تئاتر یک نفر است. داستان خود چارلز برونسون مانند یک پوچ است، مانند یک مجنون مترقی. او در تمام زندگی خود برای شهرت تلاش کرد، تنها با روش های بسیار عجیب و غریب، بدون اینکه از زندان خارج شود. او به دلیل حمله، سرقت و مقاومت در برابر مقامات زندانی شد. علاوه بر این، حتی مشخص نیست که این مرد یک انقلابی بود که علیه نظام می جنگید، یا یک آدم متوسط ​​که با دندان گره را باز می کرد یا یک دیوانه متجاوز. یک چیز واضح است، برونسون شهرت را به دست آورده است - . او را خطرناک ترین جنایتکار انگلیس می نامیدند، کتابی درباره او نوشته شد، فیلمی ساخته شد. بنابراین تام هاردی که روی فیلم برانسون سرمایه‌گذاری کرده بود، روی فرم بدنی خود کار کرد. تام هاردی که قدش حدود 178 سانتی متر است برای فیلمبرداری توده عضلانی به دست آورد. او توانست 19 کیلوگرم وزن اضافه کند تا روی صفحه نمایش چشمگیر به نظر برسد.

۱۴۰۱/۲/۷کریستوفر نولان همیشه بازیگران پروژه هایش را با دقت انتخاب می کند. بنابراین برای فیلم "Inception" او یک تیم باورنکردنی جمع کرد: لئوناردو دی کاپریو، کن واتانابه، تام برنگر، ماریون کوتیار. از میان بازیگران کمتر شناخته شده، اما به سرعت در حال کسب محبوبیت، و از همه مهمتر، بازیگران جوان با استعداد، کیلین مورفی، الن پیج، جوزف گوردون-لویت در این فیلم ایفای نقش کردند. و تام هاردی او نقش یک تقلید کننده را بازی می کند. شخصی که هر گونه لباس مبدل به خود می گیرد. در خواب، او مانند آفتاب پرست به بدن افراد دیگر صعود می کند و احساسات و روابط را دستکاری می کند.

۱۴۰۱/۲/۷پس از فیلمبرداری با نولان، هاردی برای بازی در یک درام ورزشی قرارداد امضا کرد. فیلم «جنگجو» او را به تمرینات بازگرداند. تام هاردی باید به یک مبارز واقعی تبدیل می شد. این بازیگر در مصاحبه ای با کمال میل اسرار مجموعه ای سریع از توده عضلانی را به اشتراک گذاشت. در ده هفته منتهی به فیلمبرداری «جنگجو»، تام هر روز دو ساعت وزنه بلند می‌کرد، سپس به همان میزان جیو جیتسو تمرین می‌کرد، دو ساعت بوکس کار می‌کرد و دو ساعت می‌رقصید. چنین بارهای شدید به او ظاهر یک مبارز حرفه ای هنرهای رزمی ترکیبی را می داد.

۱۴۰۱/۲/۷نقش های اصلی تام هاردی بدنی که تام هاردی برای فیلمبرداری «جنگجو» به دست آورد برای پروژه دیگری به کار آمد. کریستوفر نولان که ساخت فیلم جدیدی درباره بتمن را بر عهده گرفت، او را به تیم دعوت کرد. فیلم شناسی تام هاردی یک شخصیت منفی به یاد ماندنی دیگر دریافت کرد.

در ادامه بخوانید...

بهترین فیلم ها تام هاردی بخش دوم

در

دوره گرد خیاط سرباز جاسوس/ Tinker Tailor Soldier Spy 2011

تا کنون نویسندگان اندکی بوده اند که قادر به آفرینش اثری باشند، که همچون اثر جان لی کری به واسطه جذابیت داستان و به خوبی کنار هم گذاشتن اتفاقات مختلف داستان، ذهن را درگیر خود کند (داستان در سبک جنایی جاسوسی است) و همین مسئله است که اقتباس از این اثر فوق العاده را نیز به مراتب دشوار تر می کند، چرا که اثر به گونه ای است که بیش از آن که به گیر و دار های ذهنی و این گونه مسائل بپردازد، هیجان انگیز است. با این وجود، توماس آلفردسون، کارگردان این فیلم، نوشتن این فیلم نامه اقتباسی را به عهده بریجت اکانر و پیتر استراگان گذاشت و در نهایت با فیلمی که در سال 2011 به روی پرده های سینما برد، نشان داد که کارگردان قابلی است و به خوبی از پس این کار دشوار برآمد. رمان اصلی که فیلم نامه از آن اقتباس شده است (دوره گرد خیاط سرباز جاسوس) در سال 1974 نوشته شده است. در این فیلم گری الدمن، در نقش یک جاسوس بازنشسته بازی می کند که به واسطه مشکلاتی که یک مأمور ناکارآمد ام آی سیکس (با بازی تام هاردی) ایجاد می کند، مجبور می شود دوباره وظایفی را به عهده گرفته و به کار مشغول شود. روایت داستان فیلم بسیار هنرمندانه و هوشمندانه انجام شده و در کنار بازی فوق العاده خوب بازیگران آن توانسته از عوامل اصلی موفقیت فیلم باشد؛ فیلمی که در زمان اکران توانست تحسین منتقدان بسیاری را بر انگیزد. الا تیلور، منتقد سینمای جهان در خصوص این فیلم عنوان کرد: «این فیلم به گونه ای نیست که تماشاگر بتواند تصمیمی در خصوص خوب و بد شخصیت ها بگیرد و از آن دسته فیلم هایی نیست که پیامی اخلاقی به همراه داشته باشند. تمامی تلاش فیلم نامه نویسان و کارگردان این اثر هنری، آن بوده است که به فضای غمگین و سرد رمان اصلی که داستان از آن اقتباس شده است، پایبند باشند و به خوبی توانستند از پس این کار بر آیند و لحظاتی از قرن بیستم را به نمایش کشیدند که شکوهمند بود و در عین حال ماتم زده.».

تلقین/ Inception 2010

نمایش درخشان تام هاردی در فیلم «برانسون» باعث شد تا تقریبا همگان از ظهرو یک استعداد جدید کسب اطمینان کنند و تام هاردی به واسطه بازی اش در آن فیلم توانست هواداران زیادی برای خود دست و پا کند، با این وجود در سال 2010 بود که اتفاق خوشایند دیگری برای این بازیگر دنیای هالیوود افتاد و زمینه ساز موفقیت اش را بیش از پیش فراهم آورد. در این سال، تام هاردی، به دعوت کارگردان بزرگ دنیای سینما، کریستوفر نولان برای بازی در فیلم تلقین دعوت شد و نمایش خوب اش توانست دست آورد جدیدی برای اش باشد. البته ستارگان دیگری نیز در این فیلم به ایفای نقش پرداخته اند؛ در رأس آن ها لئوناردو دی کاپریو، نقش اول فیلم بود و از دیگر بازیگران حاضر در این اثر سینمایی می توان به جوزف گوردون لویت و الن پیج اشاره کرد. تام هاردی در این فیلم در نقش ایمز بازی می کند؛ ایمز عضوی است از گروهی که لئوناردو دی کاپریو هدایت آن را به عهده دارد؛ شخصیت دی کاپریو در فیلم کسی است که شیوه و روش به خصوصی برای دزدیدن هویت افراد دارد، به گونه ای که به همراه سایر اعضای تیم اش وارد رؤیای فرد شده و در غالب کسانی در می آیند که فردی که هویت اش از او دزدیده شده است، به آن ها اعتماد دارد و تمامی اتفاقاتی که در دنیای خیال و رؤیا رخ می دهند تا حدودی بر دنیای واقعی فرد تأثیر می گذارند. ژانر اصلی این اثر سینمایی علمی خیالی است و پر است از صحنه هایی هیجان انگیز و تصویر برداری هایی فوق العاده که تماشاگر را به وجد می آورد. سکانس پایانی فیلم نیز به قدری خوب از آب در آمده بود که هنوز که هنوزه برخی در خصوص آن صحبت می کنند. آن هورنادی مقاله ای در خصوص این فیلم در روزنامه واشینگتن پست آمریکا منتشر کرد و در خصوص آن عنوان کرد: «تلقین از آن دسته فیلم هایی است که هم تصویر های فوق العاده ای دارد و تماشاگرانی که برای تفریح و ساعاتی خوش آمده اند را سر گرم می کند و هم لایه های عمیق تری در داستان آن نهفته است که تنها تماشاگران زیرک تر قادر به تشخیص آن خواهند بود. داستانی که قهرمان اصلی و نقش اول این فیلم در زندگی شخصی دارد، بسیار جذاب و گیرا است.».

شوالیه تاریکی بر می خیزد/ The Dark Knight Rises 2012

یکی از نکاتی که در خصوص فیلم های سه گانه یا تریلوژی حائز اهمیت است و فشار سنگینی را متوجه عوامل سازنده آن می کند (البته سه گانه هایی که موفق از آب در می آیند؛ سه گانه هایی چون جیسون بورن، پدر خوانده، ارباب حلقه ها) این است که قسمت های بعدی فیلم به گونه ای ساخته شود که احساس پسرفتی نسبت به قسمت قبلی آن احساس نشود و از لحاظ کیفی بهتر باشد (یا با قسمت قبلی اش در یک سطح باشد). این مسئله باعث شد تا در ساخت شوالیه تاریکی بر می خیزد (قسمت سوم و پایانی سه گانه بتمن) نیز همین فشار وجود داشته باشد؛ فشاری که بخش اعظم آن متوجه تام هاردی و نقشی می شد که به عهده گرفته بود؛ او در این فیلم در نقش بین بازی می کرد؛ تروریستی که همه او را با ماسک به خصوص اش می شناختند. تام هاردی در این فیلم شخصیت ضد قهرمان داستان را به عهده داشت و در مقابل بتمن و قهرمان داستان قرار می گرفت. تام هاردی، با گریم عجیب و غریب و خلاقانه خود در مقابل دوربین های فیلم برداری قرار گرفت و این در حالی بود که سایه بازی فوق العاده خوب هیث لجر در دو قسمت قبلی در نقش جوکر، به عنوان شخصیت ضد قهرمان داستان، بر روی او سنگینی می کرد، با این وجود این مسئله نتوانست از درخشش تام هاردی جلوگیری کند و او نیز امضای خود را با بازی فوق العاده خوب اش بر این سه گانه به یاد ماندنی گذاشت. کریستن بیل در این فیلم در نقش بتمن بازی می کرد و سکانس های درگیری او با بین (با بازی تام هاردی) که بعضا به شکستن استخوان های شان می انجامید، واقعا دیدنی بود. دن گایر، منتقد سینما و شاغل در مجله دیلی هرالد است و از جمله کسانی که شیفته بازی فوق العاده تام هاردی در نقش بین شده بود و بر این باور بود که جدای از گریم، دیالوگ ها، فیلم نامه و سایر مسائل این چنینی، بخش اعظم شخصیت ضد قهرمان داستان به واسطه استعداد و هنر تام هاردی نمایان شد.

The Drop 2014

در حال حاضر فیلم های سبک جنایی که در محله های مختلف شهر های امروزی جریان دارد، بسیار زیاد شده و تقریبا تمامی تکنیک های جالب برای تماشاگران در این گونه فیلم ها به کار بسته شده است. این مسئله باعث می شود تا کمتر امکان تولید فیلم های با کیفیت و خلاقانه ای در این ژانر وجود داشته باشد و نیز فیلمی چون The Drop (به کارگردانی مایکل آر روسکام و بر اساس فیلم نامه ای نوشته دنیس لیهین) به طور گسترده ای و بیش از هر مسئله دیگری به استعداد و هنر بازیگران اش در نقش ها شان متکی باشد (برای دست یابی به موفقیت). در این خصوص شانس با روسکام یار بود؛ نقش اصلی این فیلم به عهده تام هاردی است و در نقش یک متصدی محل سرو نوشیدنی مشغول به کار است که توسط یک گروه خلافکاری سازمان یافته چچنی کنترل می شود و به عنوان مکانی برای مخفی کردن پول های حاصل از فعالیت ها شان استفاده می شود. این محل سرو نوشیدنی، توسط پسر خاله نقش تام هاردی (آخرین نقش آفرینی جیمز گاندولفینی) هدایت می شود و متعلق به او است. از دیگر بازیگران حاضر در فیلم می توان به نومی رپیس و متیاس چوانارتز اشاره کرد که همگی توانستند از پس ایفای نقش خود به خوبی بر آیند. مایکل فیلیپس، منتقد دنیای سینما، در خصوص این فیلم و در مطلبی که در شیکاگو تریبون منتشر کرد، عنوان کرده بود: «مدت ها است که ساخت این گونه فیلم های جنایی دیگر چندان چنگی به دل نمی زند، با این وجود، بازی فوق العاده خوب و جالب تام هاردی، گالدونفینی و رپیس در کنار هم باعث شده است تا داستان و فیلم به طور کلی شانس این را پیدا کنند که تماشاگر را تا ثانیه های پایانی کنجکاو نگاه دارند. فیلم بسیار خوبی بود.».

لاک/ Locke 2014

این فیلم به طور کلی و از ثانیه های ابتدایی تا آخرین سکانس، تنها یک لوکیشن دارد و این لوکیشن اتومبیلی است که تام هاردی  در حال راندن آن است. جالب این جا است که دوربین فیلم برداری نیز تقریبا در تمامی لحظات فیلم روی صورت تام هاردی متمرکز است و کمتر صحنه های دیگری را نشان می دهد، با این وجود، داستان فیلم و نقش آفرینی تام هاردی به اندازه ای خوبند که در تک تک دقایق فیلم، تماشاگر را کنجکاو و هیجان زده نگاه می دارند. نقشی که تام هاردی در این فیلم ایفای آن را به عهده دارد، با سرعت در حال رانندگی به سمت مقصد و نیز سرنوشت خود است، چرا که در برهه زمانی ای تعیین کننده از زندگی خود به سر می برد و بحران هایی در زندگی شخصی و کاری اش پیش آمد کرده که باید بر آن ها غلبه کند و شرایط احساسی برای او به گونه ای می شود که همه نوع احساسی را تجربه می کند؛ از خواهش کردن و التماس گرفته تا خشم و بر افروختگی و تام هاردی همان گونه که عنوان شد، در ایفای این نقش منحصر به فرد، فوق العاده بوده است و هیچ گاه تسلیم شرایط سخت کاری اش در این فیلم نمی شود. تای بر، منتقد دنیای سینما در این خصوص عنوان کرد: «تام هاردی به خوبی توانست کاریزمای لازم برای این نقش را در خود شکل دهد. بازی او به اندازه ای خوب است که تماشاگر حتی برای لحظه ای قادر به چشم پوشیدن از او نخواهد بود و این اتفاق خوشایندی برای عوامل سازنده بود، چرا که جز تام هاردی و نقشی که به عهده داشت، چیز دیگری نمی شد دید و شکست تام هاردی در ایفای نقش اش، برابر می شد با شکست فیلم که خوشبختانه این گونه نشد.».

مکس دیوانه: جاده خشم/2015  Mad Max: Fury Road

برای چند سال اخیر، اتفاق خوشایند و فیلم های خیلی خوب و با کیفیت در سینمای هالیوود کمتر مشاهده شدند و هر گونه ایده تازه ای برای ساخت یک سری فیلم خوب، باز سازی یا ایده پردازی مجدد برای ساخت فیلم های قدیمی تر قابل دفاع به نظر می رسید. نزدیک به سی سال از نمایش آخرین نسخه فیلم های مد مکس می گذرد و این مسئله باعث شد تا ایده بازسازی این فیلم با استقبال خوبی رو به رو شود و از زمان اعلام اولین خبر های رسمی مبنی بر ساخت مجدد این فیلم و انتخاب تام هاردی به عنوان بازیگر نقش اصلی آن، چشم ها برای مدتی طولانی در انتظار پرده برداری از نسخه نهایی فیلم ماند. این مدت زمان طولانی دوری جورج میلر (کارگردان و دستیار نویسنده فیلم) از دنیای مد مکس سبب شد تا در این نسخه باز سازی شده با ایده های خلاقانه و جدیدی باز گردد؛ ایده هایی که تماشاگران و منتقدان را بیش از آن چه که انتظار می رفت شگفت زده کردند. به جرأت می توان عنوان کرد که مکس دیوانه: جاده خشم، از آن دسته فیلم هایی است که کمتر به عرصه ظهور می رسند و از همه جنبه ها فیلمی اس فوق العاده. این فیلم داستان و صحنه هایی بسیار هیجان انگیز دارد و بسیار فرا تر از قرار گرفتن چند سکانس معمولی در کنار یکدیگر است. در حقیقت مکس دیوانه از آن فیلم هایی است که بسیار بر روی آن فکر شده و برای طرح ریزی داستان آن زحمت کشیده شده است، چرا که در کنار صحنه های فوق العاده اکشن و هیجان انگیز که فیلم از آن ها لبریز است و نفس را در سینه ها حبس می کند، داستان فیلم نیز به همان اندازه گیرا است و پیامی که دارد را با تمام توان به گوش تماشاگران اش می رساند. گذشته از تمامی این مسائلی که قدرت فیلم را سبب شده اند، به بازی تام هاردی در نقش مکس راکاتانسکی می رسیم؛ نقشی که در کل مدت زمان فیلم چند کلمه بیشتر به عنوان دیالوگ ندارد و کمتر صحبت می کند؛ مکس، زمان زیادی از فیلم را با ماسکی بر صورت اش می گذراند و این مسئله به کلی امکان صحبت کردن را از او دریغ می کند. با این وجود، باز هم تام هاردی استعداد های خود را به عنوان بازیگری بالقوه به رخ می کشد و در کنار نقش دیگر فیلم، شارلیز ترون، به خوبی احساسات خود را در قالب حالات صورت و رفتار های خود نشان می دهد که کاری است بسیار دشوار. کریستی لمایر، منتقد دنیای سینما در خصوص این فیلم گفت: «مطمئن باشید که این همه تعریف و تمجیدی که از این فیلم می شنوید، به خاطر مسائل بازرگانی و بالا رفتن فروش فیلم نیست. مکس دیوانه فیلمی است که سال ها زمان می برد تا اثری مشابه با آن خلق شود.

بهترین فیلم ها تام هاردی بخش اول

در سیارک بخوانیم:

بهترین فیلم های لئوناردو دی کاپریو بخش اول 

بهترین فیلم های لئوناردو دی کاپریو بخش دوم 

بهترین فیلم‌های آل پاچینو بخش اول

بهترین فیلم‌های آل پاچینو بخش دوم 

بهترین فیلم های رابرت دنیرو بخش اول 

بهترین فیلم های رابرت دنیرو بخش دوم 

حقایقی جالب درباره فیلم «پدرخوانده» 

فیلمهایی که علاقه مندان ژانر وحشت برای دیدنش لحظه شماری می کنند 

حقایقی جالب درباره فیلم صورت زخمی قسمت اول 

حقایقی جالب درباره فیلم صورت زخمی قسمت دوم

نظرات

در ادامه بخوانید...

نقد و بررسی ونوم 2018

در

ساخت فیلمی که شخصیت محوری و اصلی آن ونوم باشد و از مرد عنکبوتی در آن خبری نباشد، به خودی خود چالشی دشوار محسوب می شود. با این وجود، بیشتر ایراداتی که به این فیلم وارد است، ارتباطی با نبود مرد عنکبوتی پیدا نمی کند و مشکلات دیگری است که گریبان گیر فیلم شده است. اکران رسمی فیلم سینمایی ونوم که برای مدت ها تیتر خبرهای مرتبط با سرگرمی را به خود اختصاص داده بود، چند روزی است آغاز شده و این گونه به نظر می رسد که آن گونه که باید و شاید نتوانسته توجه مخاطبین و منتقدان را به خود جلب کند. با سیارک همراه باشید تا با هم یکی از نقدهای وارد شده به این فیلم را مرور کنیم.

یکی از نقایص خط داستانی فیلم که در همان ابتدا به چشم می خورد این است: در ابتدای فیلم شاهد یکی از افرادی هستیم که به منظور انجام آزمایش تحت نظر قرار گرفته است، فردی که نام اش رایت (Riot). رایت از آزمایشگاه فرار می کند و در بازاری در مالزی با زنی رو به رو شده و او را گرفتار ویروسی می کند که خود از آن رنج می برد. البته هدف اصلی رایت این است که خود را به سن فرانسیسکو برساند. پس از مشاهده این صحنه، داستان اصلی آغاز می شود: ادی براک (با بازی تام هاردی) تصمیماتی در زندگی اش می گیرد که چندان نتیجه بخش نیستند، شغل اش را از دست می دهد و نامزد اش او را رها می کند و زندگی اش وارد یک مرحله بحرانی می شود. سپس شش ماه از این وقایع می گذرد و در صحنه بعدی رایت را می بینیم که هنوز در مالزی مانده است؛ سؤالی که برای مخاطبان پیش می آید این است که چگونه طی این شش ماه قادر به رسیدن به فرودگاه نبوده است؟ مگر قصد رفتن به سن فرانسیسکو را نداشت؟ در طی این شش ماه رایت به چه کاری مشغول بوده است؟ آیا قربانی های بیشتری در مالزی گرفته بوده است؟ و دیگر سؤالات این چنینی که در پایان هیچ پاسخ قابل توجهی به آن ها داده نمی شود. متأسفانه این نقطه مبهم و نا مفهومی که در نوشتن فیلم نامه و به تصویر کشیدن آن چندان دقتی متوجه اش نشده است، هیچ ارتباطی با شخصیت اصلی ونوم که در سال 1990 خلق شد پیدا نمی کند، و نه حتی با چالش بزرگی که برای ساخت فیلمی بر پایه ونوم و بدون هیچ گونه ارجاعی به مرد عنکبوتی، پیش روی دست اندرکاران آن بوده است و تنها از بی مبالاتی و عدم دقت آن ها نشأت می گیرد.

البته نکته دیگری که حائز اهمیت است و نباید نا گفته بماند این است که در حقیقت نبود مرد عنکبوتی نیز در فیلم به یکی از نقاط ضعف آن بدل شده است (و یا حتی نبود هیچ گونه ارجاعی به او) و مشکلاتی را پدید آورده. ایده کلی فیلم درباره ونوم است که در نقاط مختلف کره زمین، به دنبال طعمه ای جدید این طرف و آن طرف می رود و در نهایت از ادی براک به عنوان قالب اصلی خود استفاده می کند و دیگر او را ترک نمی کند. پس از آن به گونه خود خیانت می کند. تمامی این داستان با نبود مرد عنکبوتی قدرت و تأثیر چندانی ندارد. در کتاب های کامیکی که شاهد شخصیت ونوم و داستان های مرتبط با او هستیم، ونوم بیش از هر چیز دیگری از مرد عنکبوتی بیزار است و این مسئله فکر شب و روز او شده است، و به همین خاطر است که هدفی مشترک با ادی پیدا کرده و او را تسخیر می کند. حال که مرد عنکبوتی به کلی از داستان فیلم کنار رفته است، می بایست چیز دیگری به جای او به عنوان هدف نهایی ونوم تأیین شود. در فیلم سعی بر آن بوده است که ونوم و ادی را دو شخصیت سرخورده ای به تصویر بکشند که در زندگی خود ناموفق بوده اند و به این طریق با یکدیگر مرتبط شوند و احساس نزدیکی کنند. یکی از دیالوگ های فیلم به این نکته اشاره دارد (از زبان ونوم): «در سیاره ای که در آن زندگی می کنم، من هم به گونه ای یک بازنده به شمار می روم، دقیقا همانند تو.». متأسفانه این پیوند چندان منطقی به نظر نمی رسد و توضیح زیادی هم در مورد اش داده نمی شود که آن را بیش از پیش عجیب می کند. در حال حاضر دیالوگی که عنوان شد به یکی از دستاویزهای مخاطبان برای مسخره کردن فیلم بدل شده است و این به هیچ وجه برای سازندگان خوشایند نخواهد بود.

ونوم، به طور غیر منتظره ای جالب و خنده آور است و این مسئله بیش از هر چیز دیگری به صحبت های ناخوشایندی مربوط می شود که ونوم به طور مستقیم در مغز ادی و خطاب به او ادا می کند. او به طور معمول این جملات را زمانی می گوید که نقشی که تام هاردی ایفای اش را به عهده گرفته است، کاری خجالت آور یا بزدلانه می کند. برای نمونه در صحنه ای از فیلم، ادی دستان خود را به نشانه تسلیم در مقابل نیروهای امنیتی بالا می برد و ونوم ناراحت شده و به او می گوید: «تو مایه سرافکندگی ما هستی»؛ یا در صحنه ای دیگر ادی به جای آن که از یک آسمان خراش به پایین بپرد، تصمیم می گیرد از آسانسور استفاده کند و ونوم او را «بزدل» خطاب می کند. البته کاملا مشخص است که طراحی  این گونه صحنه ها و دیالوگ ها عمدی بوده و هدف خنداندن مخاطبان؛ که البته در دست یابی به این مهم موفقیت حاصل شده است. مشکل و نقطه ضعف بزرگتری که به سرعت جلب توجه می کند این است که یک موجود فضایی عجیب و غریب چرا باید همانند داش مشتی ها صحبت کند، و مهم تر این که اساسا موجودی که از نوعی ماده چسبنده به وجود آمده، شکل و حالت به خصوصی نداشته و ماهیت آن کاملا مشخص نیست، چرا باید همانند انسان ها دندان و چشم داشته باشد؟ این ها به نظر نکات ضروری و مهمی می رسند که بهتر بود در نوشتن فیلم نامه دقت بیشتری به آن ها معطوف می شد، که متأسفانه این گونه نبوده است و چندان توضیحی درباره این مسائل داده نمی شود.

البته بهتر است از جنبه های مثبت فیلم هم غافل نشویم و آن ها را هم ذکر کنیم: ونوم و سایر هم زیست هایی که از فضا آمده اند در این فیلم ظاهر خوبی دارند. البته اگر بخواهیم کارهای سی جی را به طور کلی مد نظر قرار دهیم، باید عنوان کنیم که معمولا کارهای اش فاقد یکپارچگی بوده و نقاط مثبت و منفی زیادی در هر یک به چشم می خورد. با این حال، بر خلاف فیلم دیگری که ونوم در آن به تصویر کشیده شده است، مرد عنکبوتی 3، در این فیلم ظاهر به مراتب بهتری برای آن در نظر گرفته شده و طراحی اش بهتر است. این موجودات فضایی با وجود این که جثه لاغری دارند، کاملا قدرتمند به نظر می رسند؛ لاغری سبب شده تا ونوم با چابکی بسیاری این طرف و آن طرف برود و در زمان نیاز نیز، می تواند جثه خود را بزرگ تر کرده و قدرت اش را به رخ بکشد. در صحنه ای که ونوم به دور سر ادی می پیچد تا وارد بدن او شود، همه چیز بسیار خلاقانه و زیبا به تصویر کشیده شده است و علاوه بر این، نبرد هایی که میان خود هم زیست های فضایی اتفاق می افتد نیز بسیار جالب توجه و خوب است؛ در این صحنه ها هم انسان هایی که به تسخیر در آمده اند و هم خود هم زیست ها، علاوه بر تلاش شان برای از پا در آوردن حریف، باید خود را هم سر پا نگاه دارند.

با مشاهده تریلرهایی که از ونوم به نمایش در آمده بود، تقریبا همگی تصوری کلی درباره بازی گیج کننده تام هاردی در نقش ونوم پیدا کرده بودند. او که زاده نیویورک است، به واسطه مسائل شغلی راهی سن فرانسیسکو می شود و در آن جا با لهجه ای شبیه به راننده تاکسی های نیویورک صحبت می کند و بعضا با خود اش هم زیر لبی صحبت می کند. این ها البته همه تا پیش از زمانی است که ونوم به سراغ او رفته و شخصیت اش به طور قابل درکی دمدمی تر می شود. گذشته از بازی عجیب و غریب تام هاردی، خود شخصیت براک نیز چندان دوست داشتنی نیست و شاید کمتر کسی بتواند با آن همزاد پنداری کرده و یا ارتباط برقرار کند. براک در یک نقشه نه چندان عاقلانه از نامزد خود استفاده می کند تا در فعالیتی مربوط به کار اش (روزنامه نگاری) به هدف برسد و مسبب اخراج هر دو شان از کار می شود، و دیگر این که حتی به خاطر این بی مبالاتی از نامزد اش عذرخواهی هم نمی کند، تا آن که ونوم، به دلایلی که مشخص نمی شود، داستان فیلم که کمی پیش می رود او را تحریک می کند تا دل نامزد اش را به دست آورده و از او عذرخواهی کند. به طور کلی شخصیت ادی براک به اندازه کافی برای پیش برد داستان فیلم پیچیده و خوب طراحی نشده است و تام هاردی نیز نتوانسته این سطحی بودن شخصیت براک را برطرف کند.

بازیگر مقابل تام هاردی، میشل ویلیامز در نقش «آن» بازی می کند و به خوبی از پس ایفای نقش اش بر آمده است، البته ارتباط اش با ادی در فیلم چندان گیرا به نظر نمی رسد و تصور رابطه میان این دو چندان ساده نیست. نکته ای که به مراتب عجیب تر از این مسئله است، تن دادن دوست پسر تازه «آن» (که دکتر است) به مشاهده نتایج آزمایش های ام آر آی ادی براک است، حتی پس از آن که ادی قرار ملاقات رؤیایی آن دو را به صرف غذا به هم می ریزد (در این صحنه ونوم به شکل بسیار عجیبی ادی را ترغیب به این کار می کند).

نقش دیگر به ریز احمد تعلق دارد که مدیر مسئول اصلی آزمایشگاهی است که در آن جا هم زیست ها بر روی قالب های انسانی امتحان می شوند و به خوبی از پس این کار بر آمده است. او بر این باور است که انسان ها باید برای پیشرفت خود و بدل شدن به گونه ای قدرتمند تر، به این هم زیست های فضایی تن در دهند تا بتوانند در مقابل تغییرات جوی دوام آورده و به زندگی ادامه دهند و به خوبی هم این باور خود را به شکلی واقع گرایانه نمایش می دهد. البته در مقابل تمامی نقاط ضعف فیلم، این گونه مسائل چندان دید مخاطب را تغییر نمی دهند و به احتمال زیاد در پایان فیلم کسی چندان نمره خوبی به بازیگر نقش دکتر کارلتون دریک هم ندهد. اما اگر بخواهیم صادقانه صحبت کنیم، تنها شخصیتی که در فیلم به گونه ای تغییر یا پیشرفت می کند، دانشمندی است که ایفای نقش آن را کمدین و بازیگر نه چندان مطرح جنی اسلیت به عهده گرفته است و در این فیلم بازی ماهرانه و بسیار خوبی از خود به نمایش می گذارد (که متأسفانه سکانس های زیادی با حضور او به نمایش در نمی آید).

شاید اگر ده یا حتی پانزده سال پیش کسی به فکر ساخت فیلمی می افتاد که شخصیت محوری آن ونوم باشد، می شد انتظار موفقیت آن را داشت، اما متأسفانه فیلمی که در حال حاضر به روی پرده ها رفته است، به هیچ عنوان از مقبولیت عامه برخوردار نشده است. شخصیت ها در فیلم نامه به طور کاملا بارز و آشکاری با مشکل رو به رو هستند، فیلم از ثبات و یکپارچگی لازم برخوردار نیست و صحنه هایی که به منظور خندان مخاطب طراحی شده اند، بعضا مسخره به نظر می رسند، شخصیت زن حاضر در فیلم نقش چندانی در پیش برد داستان ندارند و به کلی کنار می روند، حتی موسیقی متن فیلم هم چندان تعریفی ندارد و به طور کلی گویی با یادگاری از گذشته رو به رو شده ایم و فیلم به عصر حاضر تعلق ندارد، زمانی که هنوز مارول در سینما حرف چندانی برای گفتن نداشت و به طور مؤثر به عرصه وجود نرسیده بود. البته شاید توجیه منطقی برای این اثر نا کارآمد این باشد که از سال 2008 تا کنون بارها و به شکل های گوناگون روند ساخت و تولید آن تغییر کرده است. با تمام این تفاسیر باید عنوان کرد که مشکلات فیلم تنها به مسئله کمبود کیفیت آن نسبت به فیلم های عصر حاضر محدود نمی شود و از جذابیت، شفافیت و احساس جاه طلبی ای که تقریبا تمامی هواداران فیلم های ابر قهرمانی برای تجربه شان رو به سوی این گونه فیلم ها می آورند، محروم است.

در سیارک بخوانیم:

نقد و بررسی فیلم مسافر همیشگی، آخرین حضور های لیام نیسون در فیلمهای اکشن 

نقد و بررسی فیلم پلنگ سیاه با نگاهی اجمالی به دنیای مارول ( قسمت دوم) 

نقد و بررسی فیلم "دونده هزارتو : علاج مرگ" 

نقد و بررسی انیمیشن فردیناند 

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

اوا گاردنر یکی از زیباترین بازیگران قرن بیستم

در

 

اوا گاردنر

اوا گاردنر

آوا گاردنر که بود

آوا گاردنر زندگینامه

24 دسامبر، شصت و یکمین سالگرد تولد یکی از هنرمندان و برجسته ترین هنرپیشه های آمریکایی و زیباترین زنان قرن بیستم،  اوا گاردنر در سینمای جهان است. در دهه 1950 او یکی از سلبریتی های پرطرفدار هالیوود بود که به عنوان "اغواگر روی زمین" معرفی شد. ازدواج اول  اوا گاردنر با بازیگر معروف میکی رونی ،ازدواج دوم آوا گاردنر ، با آرتی شاو موسیقیدان جاز بود و ازدواج سوم او با خواننده افسانه ای فرانک سیناترا بود،(۱۹۵۷-۱۹۵۱) بعد از طلاق، میلیاردر معروف هاوارد هیوز خواستار ازدواج با  آواگاردنر  بود. اما او سال های بعد را در تنهایی کامل صرف کرد. هنگامی که اواگاردنر را از یک استودیوی فیلم برای بازی در نقش یک زن پولدار و تنها خواستند، اوا گاردنر گفت: "من این نقش را در تمام زندگی خود بازی کرده ام!"

 

اوا گاردنر

اواگاردنر

آوا گاردنر زندگینامه

ایوا لاویینا گاردنر در سال 1922 در یک خانواده کشاورزی Puritor در شهر کوچکی در کارولینای شمالی متولد شد.تنها کتاب موجود در خانه آنها کتاب مقدس بود ، کودکان در آن زمان به شدت اطاعت می کردند و دختران مجاز به استفاده از لوازم آرایشی، خریدلباس های جدید نبودند و اجازه نداشتند به چیزی غیر از مطالعه کتاب مقدس فکر کنند. برای کوچکترین خطا، مادر آنها را بشدت مجازات  و با خشم خدا آنها را تهدید می کرد.

 

اوا گاردنر

آوا گاردنر

 

به محض اینکه  اوا گادنر  18 ساله شد، برای وارد شدن به کار تایپ و منشیگری به یک شهر دیگر رفت. یک سال بعد خواهرش پیشنهاد کرد که به نیویورک برود، جایی که شوهر خواهرش دارای استودیوی عکاسی  بود. شوهر خواهرش عکسی از آوا را پشت ویترین مغازه گذاشت این عکس توسط کارمند شرکت فیلم مترو گلدن مایرMetro Goldwyn Mayer دیده شد. او از زیبایی دختر شگفت زده شد و از  اوا گارنر  دعوت کرد تا به تئاتر برود و در کلاس های بازیگری شرکت کند.

 

آواگاردنر

در ابتدا او در فیلم های پیش و پا افتاده نقش های کوچکی بازی می کرد و زیاد جدی گرفته نمی شد. اولین موفقیت او در سال 1946 پس از فیلمبرداری فیلم "قاتلان" بود و بعد از آن مدیران استودیوهای فیلمبرداری شروع به ارائه نقش های جدی به او کردند،  در سال 1952، زمانی که در فیلم برفهای کلیمانجارو اثر ارنست همینگوی "The Snow of Kilimanjaro" بازی میکرد، شهرت زیادی بدست آورد این فیلم برای اسکار نامزد شد و آوا گاردنر را تبدیل به یکی از ستارگان برجسته سینماییکرد. او یک سال بعد برای فیلم Mogabmo که با کلارک گیبل بازی کرده بود  نامزد دریافت جایزه اسکار شد.

در دهه 1950  اواگادنر   تبدیل به یکی از موفق ترین و محبوب ترین هنرپیشه های هالیوود شد. منتقدان در مورد استعداد بازیگری  او یک صدا نبودند و هرگز او را یک بازیگر بزرگ نخواندند، اما همه آنهامعتقد بودند که او یک زن بسیار جذاب است که هیچکس در مقابل جذابیت  اواگارنر  نمیتواند مقاومت کند.

 

اوا گاردنر

اوا گاردنر  و  میکی رونی  ( رونی اوا )

 

او همیشه طرفداران زیادی داشت،هنگامی که بازیگر معروف میکی رونی به او پیشنهاد ازدواج دارد او به سرعت قبول کرد و  در سال 1942، با او ازدواج کرد، اما این ازدواج فقط یک سال ادامه داشت. آوا تقاضای طلاق  را ثبت کرد. بعدها او گفت: " من خیلی احمق بودم که تصور می کردم  ازدواج یک شخص را تغییر می دهد. ما فقط در رختخواب به یکدیگر نزدیک بودیم  و نه در هیچ چیز دیگری . "

 

با این حال، به لطف مایک رونی، مدیران استودیوهای فیلمبرداری متوجه آوا گاردنر شدند بعد از طلاق از مایک رونی در سال  ۱۹۴۳ با هوارد هیوز میلیاردر معروف که یکی دیگر از طرفداران او بود و به اوا گاردنر کمک کرد تا به یک ستاره مشهور تبدیل شود تا سال 1950 رابطه برقرار کرد.هاوارد هیوز، اوا گادنر را با جواهرات و لباس های لوکس سورپرایز میکرد. اما هوارد هیوز از لحاظ پاتولوژیک حسود بود و برای اوا گاردنر بیشتر یک بادیگارد بود، و دائما او را زیر نظر داشت اوا گارنر خواب فرار از این قفس طلایی را می دید.

 

103422265-91f58073-8fbf-43da-a535-9fba79fdf5de.jpg

آوا گاردنر و هامفری بوگارت  در فیلم کنتس پابرهنه یکی از فیلم‌های اوا گاردنر

 

اوا گاردنر

آرتی شاو و اوا گاردنر

 

در سال 1945، موسیقیدان  معروف جاز  Arti Shaw آرتی شاو را ملاقات کرد.زیبایی آواگاردنر ،  آرتی شاو را متقاعد کرد که با او ازدواج کند اما این بار هم، خوشبختی کوتاه بود1945-1946 - آرتی شاو  از دست اوا گاردنر عصبانی بود که چگونه ممکن است همسر او در تمام عمر به جز کتاب مقدس و بر باد رفته کتاب دیگری نخوانده است. گاردنر د راین باره گفت : " او بدن من را می پرستید اما فکر من را نفرین میکرد. برای زندگی با آرتی اشتیاقی نداشت و آنرا مثل رفتن به کالج تشبیه می کرد

 

اوا گاردنر و   فرانک سیناترا 

 

 ملاقات با فرانک سیناترا، محبوب ترین خواننده آمریکایی و مورد علاقه زنان، برای  آوا فرصتی برای شروع زندگی جدید بود. فرانک سیناترا  همسرش را طلاق داد و در سال 1951 با گاردنر عروسی کرد.جای تعجب نیست که او را "اغواگری در هالیوود" نامیده اند.

ارتباط آنها طوفانی به پا کردو دائما با رسوایی و مصالحه همراه بود به صورتی که کار فرانک را تحت تاثیر قرار داد، فرانک از طرف روزنامه‌نگارهای معروف آن زمان هدا هاپر و لولا پارسونزو همچنین از طرف کلیسای کاتولیک و هوادارانش مورد انتقاد قرار می گرفت.این انتقادها کار فرانک را تحت تأثیر قرار داد اما به لطف گاردنر، او محبوبیت از دست رفته خود را به دست آورد. فرانک سیناترا از طریق شهرت گاردنر در فیلم "از اینجا تا ابدیت" بازی کرد و جایزه  اسکار برای این نقش به او تعلق گرفت. اوا گاردنر در طول مدت ازدواج با فرانک 2 بار حامله شد که هر دو بار به سقط منجر شد.ازدواج آنها بعد از 2 سال در سال 1957 به پایان  رسید و او به اسپانیا نقل مکان کرد.

 

 

بعد از آن که این بازیگر موفق با ارنست همینگوی وارد رابطه عاشقانه شد و به خاطر علاقه همینگوی به گاو بازی او هم از دوستداران مسابقه گاو بازی شد. در این دوران او به شدت می نوشید و با سرعت با مرسدس خود در جاده های شبانه می راند. آوا گاردنر دو بار تصادف داشت، اما زنده ماند. یک روز او یکی از عاشقان خود را متقاعد کرد تا بتواند درمسابقه گاوبازی شرکت کند. گاو مسابقه شکمش را پاره کرد. پس از جراحی پلاستیک، زخم تقریبا قابل دیدن نبود، بعد از این بازیگری را کنار گذاشت و دیگر در  انظار عمومی ظاهر نشد و برای مدت طولانی  در آپارتمان در مادرید خود را زندانی کرد.

 

اوا گاردنر

پیری آوا گاردنر

 

پیری اوا گاردنر : در سال های آخر عمر ،بیشتر از تنهایی که خود داوطلبانه آن را انتخاب کرده بود، می ترسید، میل بازی در  فیلم برای اوا گاردنر به تدریج کاهش یافت و به دلیل بیش از حد نوشیدن و افسردگی دائمی، اغلب نقش جدی به او پیشنهاد نشد. آوا گاردنر به انگلستان نقل مکان کرد و به جز فرانک سیناترا، با کسی ارتباط نداشت. نوشیدن بیش از اندازه و افسردگی باعث بروز مشکلات جدی برای سلامت او شد و بعد از یک حمله قلبی سیناترا هزاران دلار برای درمانش صرف کرد، اما پزشکان نتیجه ای نگرفتند و در سال 1990 یکی از درخشانترین ستارگان هالیوود در سن 67 سالگی از دنیا رفت. آخرین کلمات بازیگر 67 ساله عبارت بودند از: " من خیلی خسته ام ... ".

 

کاربر گرامی

درصورتی که به بازیگران عصر طلایی هالیوود علاقه مند هستید این مقاله را در باره الیزابت تیلور: آنچه بینندگان از اسرار او نمی دانند و  مقاله جواهرات واقعا سلطنتی الیزابت تیلور ملکه هالیوود  و عکس پیری الیزابت تیلور را ببینید.

 

فیلم های اوا گاردنر

دیدار دوباره در فرانسه (۱۹۴۲)
آدم‌کش‌ها (۱۹۴۶)
سنگاپور (۱۹۴۷)
دوره‌گردها (۱۹۴۷)
در گذشته ممنوع من (۱۹۵۱)
برف‌های کلیمانجارو (۱۹۵۲) گریگوری پک و  اوا گاردنر

واگن دسته موزیک (۱۹۵۳)
موگامبو (۱۹۵۳)
کنتس پابرهنه (۱۹۵۴) آوا گاردنر و هامفری بوگارت
خورشید همچنان می‌درخشد (۱۹۵۷)
در ساحل (۱۹۵۹)
۵۵ روز در پکن (۱۹۶۳)
شب ایگوانا (۱۹۶۴)
هفت روز در ماه مه (۱۹۶۴)
کتاب مقدس (۱۹۶۶)
مایرلینگ (۱۹۶۸)
زمین‌لرزه (۱۹۷۴)
پرنده آبی (۱۹۷۶)
گذرگاه کاساندرا (۱۹۷۶)
سنتینل (۱۹۷۷)

نظرات

۱۴۰۰/۵/۲۱جوایز اوا گاردنر نامزدی اسکار (1953): بهترین بازیگر زن ("موگامبو") نامزدی بفتا: 1956 - بهترین بازیگر زن خارجی ("ایستگاه بهوانی") 1959 - بهترین بازیگر زن خارجی ("در ساحل") 1964 - بهترین بازیگر زن خارجی ("شب ایگوانا") ") نامزدی گلدن گلوب (1964): بهترین بازیگر زن درام (" شب ایگوانا ")

در ادامه بخوانید...