بازیگران قد کوتاه که در حرفه خود به اوج رسیدند
طاهره مصطفویدر۱۴۰۳/۲/۲۰چارلی چاپلین
دنی دویتو
دانیل رادکلیف
داستین هافمن
تام کروز
جو پشی
نظرات
طاهره مصطفوی۱۴۰۰/۳/۳۱147 !!!!!!!!!!
در ادامه بخوانید...
طاهره مصطفوی۱۴۰۰/۳/۳۱147 !!!!!!!!!!
در ادامه بخوانید...ستاره ها و بازیگران هالیوود و سینمای جهان، زمانی که 20 ساله بودند.آیا در جوانی کاملا متفاوت بودند؟عکس 20 سالگی سلبریتی ها با عکس سال 2018 مقایسه شده است. همه یک طرف تام کروز یک طرف !!
اوا گاردنر
آوا گاردنر که بود
آوا گاردنر زندگینامه
24 دسامبر، شصت و یکمین سالگرد تولد یکی از هنرمندان و برجسته ترین هنرپیشه های آمریکایی و زیباترین زنان قرن بیستم، اوا گاردنر در سینمای جهان است. در دهه 1950 او یکی از سلبریتی های پرطرفدار هالیوود بود که به عنوان "اغواگر روی زمین" معرفی شد. ازدواج اول اوا گاردنر با بازیگر معروف میکی رونی ،ازدواج دوم آوا گاردنر ، با آرتی شاو موسیقیدان جاز بود و ازدواج سوم او با خواننده افسانه ای فرانک سیناترا بود،(۱۹۵۷-۱۹۵۱) بعد از طلاق، میلیاردر معروف هاوارد هیوز خواستار ازدواج با آواگاردنر بود. اما او سال های بعد را در تنهایی کامل صرف کرد. هنگامی که اواگاردنر را از یک استودیوی فیلم برای بازی در نقش یک زن پولدار و تنها خواستند، اوا گاردنر گفت: "من این نقش را در تمام زندگی خود بازی کرده ام!"
اواگاردنر
ایوا لاویینا گاردنر در سال 1922 در یک خانواده کشاورزی Puritor در شهر کوچکی در کارولینای شمالی متولد شد.تنها کتاب موجود در خانه آنها کتاب مقدس بود ، کودکان در آن زمان به شدت اطاعت می کردند و دختران مجاز به استفاده از لوازم آرایشی، خریدلباس های جدید نبودند و اجازه نداشتند به چیزی غیر از مطالعه کتاب مقدس فکر کنند. برای کوچکترین خطا، مادر آنها را بشدت مجازات و با خشم خدا آنها را تهدید می کرد.
آوا گاردنر
به محض اینکه اوا گادنر 18 ساله شد، برای وارد شدن به کار تایپ و منشیگری به یک شهر دیگر رفت. یک سال بعد خواهرش پیشنهاد کرد که به نیویورک برود، جایی که شوهر خواهرش دارای استودیوی عکاسی بود. شوهر خواهرش عکسی از آوا را پشت ویترین مغازه گذاشت این عکس توسط کارمند شرکت فیلم مترو گلدن مایرMetro Goldwyn Mayer دیده شد. او از زیبایی دختر شگفت زده شد و از اوا گارنر دعوت کرد تا به تئاتر برود و در کلاس های بازیگری شرکت کند.
آواگاردنر
در ابتدا او در فیلم های پیش و پا افتاده نقش های کوچکی بازی می کرد و زیاد جدی گرفته نمی شد. اولین موفقیت او در سال 1946 پس از فیلمبرداری فیلم "قاتلان" بود و بعد از آن مدیران استودیوهای فیلمبرداری شروع به ارائه نقش های جدی به او کردند، در سال 1952، زمانی که در فیلم برفهای کلیمانجارو اثر ارنست همینگوی "The Snow of Kilimanjaro" بازی میکرد، شهرت زیادی بدست آورد این فیلم برای اسکار نامزد شد و آوا گاردنر را تبدیل به یکی از ستارگان برجسته سینماییکرد. او یک سال بعد برای فیلم Mogabmo که با کلارک گیبل بازی کرده بود نامزد دریافت جایزه اسکار شد.
در دهه 1950 اواگادنر تبدیل به یکی از موفق ترین و محبوب ترین هنرپیشه های هالیوود شد. منتقدان در مورد استعداد بازیگری او یک صدا نبودند و هرگز او را یک بازیگر بزرگ نخواندند، اما همه آنهامعتقد بودند که او یک زن بسیار جذاب است که هیچکس در مقابل جذابیت اواگارنر نمیتواند مقاومت کند.
اوا گاردنر و میکی رونی ( رونی اوا )
او همیشه طرفداران زیادی داشت،هنگامی که بازیگر معروف میکی رونی به او پیشنهاد ازدواج دارد او به سرعت قبول کرد و در سال 1942، با او ازدواج کرد، اما این ازدواج فقط یک سال ادامه داشت. آوا تقاضای طلاق را ثبت کرد. بعدها او گفت: " من خیلی احمق بودم که تصور می کردم ازدواج یک شخص را تغییر می دهد. ما فقط در رختخواب به یکدیگر نزدیک بودیم و نه در هیچ چیز دیگری . "
با این حال، به لطف مایک رونی، مدیران استودیوهای فیلمبرداری متوجه آوا گاردنر شدند بعد از طلاق از مایک رونی در سال ۱۹۴۳ با هوارد هیوز میلیاردر معروف که یکی دیگر از طرفداران او بود و به اوا گاردنر کمک کرد تا به یک ستاره مشهور تبدیل شود تا سال 1950 رابطه برقرار کرد.هاوارد هیوز، اوا گادنر را با جواهرات و لباس های لوکس سورپرایز میکرد. اما هوارد هیوز از لحاظ پاتولوژیک حسود بود و برای اوا گاردنر بیشتر یک بادیگارد بود، و دائما او را زیر نظر داشت اوا گارنر خواب فرار از این قفس طلایی را می دید.
آوا گاردنر و هامفری بوگارت در فیلم کنتس پابرهنه یکی از فیلمهای اوا گاردنر
آرتی شاو و اوا گاردنر
در سال 1945، موسیقیدان معروف جاز Arti Shaw آرتی شاو را ملاقات کرد.زیبایی آواگاردنر ، آرتی شاو را متقاعد کرد که با او ازدواج کند اما این بار هم، خوشبختی کوتاه بود1945-1946 - آرتی شاو از دست اوا گاردنر عصبانی بود که چگونه ممکن است همسر او در تمام عمر به جز کتاب مقدس و بر باد رفته کتاب دیگری نخوانده است. گاردنر د راین باره گفت : " او بدن من را می پرستید اما فکر من را نفرین میکرد. برای زندگی با آرتی اشتیاقی نداشت و آنرا مثل رفتن به کالج تشبیه می کرد
اوا گاردنر و فرانک سیناترا
ملاقات با فرانک سیناترا، محبوب ترین خواننده آمریکایی و مورد علاقه زنان، برای آوا فرصتی برای شروع زندگی جدید بود. فرانک سیناترا همسرش را طلاق داد و در سال 1951 با گاردنر عروسی کرد.جای تعجب نیست که او را "اغواگری در هالیوود" نامیده اند.
ارتباط آنها طوفانی به پا کردو دائما با رسوایی و مصالحه همراه بود به صورتی که کار فرانک را تحت تاثیر قرار داد، فرانک از طرف روزنامهنگارهای معروف آن زمان هدا هاپر و لولا پارسونزو همچنین از طرف کلیسای کاتولیک و هوادارانش مورد انتقاد قرار می گرفت.این انتقادها کار فرانک را تحت تأثیر قرار داد اما به لطف گاردنر، او محبوبیت از دست رفته خود را به دست آورد. فرانک سیناترا از طریق شهرت گاردنر در فیلم "از اینجا تا ابدیت" بازی کرد و جایزه اسکار برای این نقش به او تعلق گرفت. اوا گاردنر در طول مدت ازدواج با فرانک 2 بار حامله شد که هر دو بار به سقط منجر شد.ازدواج آنها بعد از 2 سال در سال 1957 به پایان رسید و او به اسپانیا نقل مکان کرد.
بعد از آن که این بازیگر موفق با ارنست همینگوی وارد رابطه عاشقانه شد و به خاطر علاقه همینگوی به گاو بازی او هم از دوستداران مسابقه گاو بازی شد. در این دوران او به شدت می نوشید و با سرعت با مرسدس خود در جاده های شبانه می راند. آوا گاردنر دو بار تصادف داشت، اما زنده ماند. یک روز او یکی از عاشقان خود را متقاعد کرد تا بتواند درمسابقه گاوبازی شرکت کند. گاو مسابقه شکمش را پاره کرد. پس از جراحی پلاستیک، زخم تقریبا قابل دیدن نبود، بعد از این بازیگری را کنار گذاشت و دیگر در انظار عمومی ظاهر نشد و برای مدت طولانی در آپارتمان در مادرید خود را زندانی کرد.
پیری آوا گاردنر
پیری اوا گاردنر : در سال های آخر عمر ،بیشتر از تنهایی که خود داوطلبانه آن را انتخاب کرده بود، می ترسید، میل بازی در فیلم برای اوا گاردنر به تدریج کاهش یافت و به دلیل بیش از حد نوشیدن و افسردگی دائمی، اغلب نقش جدی به او پیشنهاد نشد. آوا گاردنر به انگلستان نقل مکان کرد و به جز فرانک سیناترا، با کسی ارتباط نداشت. نوشیدن بیش از اندازه و افسردگی باعث بروز مشکلات جدی برای سلامت او شد و بعد از یک حمله قلبی سیناترا هزاران دلار برای درمانش صرف کرد، اما پزشکان نتیجه ای نگرفتند و در سال 1990 یکی از درخشانترین ستارگان هالیوود در سن 67 سالگی از دنیا رفت. آخرین کلمات بازیگر 67 ساله عبارت بودند از: " من خیلی خسته ام ... ".
کاربر گرامی
درصورتی که به بازیگران عصر طلایی هالیوود علاقه مند هستید این مقاله را در باره الیزابت تیلور: آنچه بینندگان از اسرار او نمی دانند و مقاله جواهرات واقعا سلطنتی الیزابت تیلور ملکه هالیوود و عکس پیری الیزابت تیلور را ببینید.
دیدار دوباره در فرانسه (۱۹۴۲)
آدمکشها (۱۹۴۶)
سنگاپور (۱۹۴۷)
دورهگردها (۱۹۴۷)
در گذشته ممنوع من (۱۹۵۱)
برفهای کلیمانجارو (۱۹۵۲) گریگوری پک و اوا گاردنر
واگن دسته موزیک (۱۹۵۳)
موگامبو (۱۹۵۳)
کنتس پابرهنه (۱۹۵۴) آوا گاردنر و هامفری بوگارت
خورشید همچنان میدرخشد (۱۹۵۷)
در ساحل (۱۹۵۹)
۵۵ روز در پکن (۱۹۶۳)
شب ایگوانا (۱۹۶۴)
هفت روز در ماه مه (۱۹۶۴)
کتاب مقدس (۱۹۶۶)
مایرلینگ (۱۹۶۸)
زمینلرزه (۱۹۷۴)
پرنده آبی (۱۹۷۶)
گذرگاه کاساندرا (۱۹۷۶)
سنتینل (۱۹۷۷)
Cyelii 193۱۴۰۰/۵/۲۱جوایز اوا گاردنر نامزدی اسکار (1953): بهترین بازیگر زن ("موگامبو") نامزدی بفتا: 1956 - بهترین بازیگر زن خارجی ("ایستگاه بهوانی") 1959 - بهترین بازیگر زن خارجی ("در ساحل") 1964 - بهترین بازیگر زن خارجی ("شب ایگوانا") ") نامزدی گلدن گلوب (1964): بهترین بازیگر زن درام (" شب ایگوانا ")
در ادامه بخوانید...هزینه های چند میلیون دلاری، عمارت های بزرگ، پارکینگ برای ده ها یا حتی صدها اتومبیل، جت های شخصی، اینها ویژگی های زندگی یک ستاره مشهور هالیوود است . و دشوار است تصور کنید که برخی از این هنرمندان مجبور بودند شب را در پناهگاه ها و حتی در نیمکت های پارک های عمومی بگذرانند. در این مقاله لیستی از سلبریتی هایی که از طریق مدرسه دشوار زندگی راه خود را به موفقیت و رفاه پیمودنده اند را آورده ایم.
تعداد کمی از مردم می دانند که سلبریتی مشهور و نامزد دریافت دو بار جایزه اسکار برای فیلم راکی و قبل از اینکه بازیگر نقش راکی بلبوای معروف شود، سیلوراستالونه به سختی گذران زندگی می کرد و شب ها را با ملوانان محلی در بندر می خوابید.
دلیل بی خانمانی او خیانت دوست پسرش بود، که در غیبت او، تمام پس انداز او را سرقت کرد و ناپدید شد.پس از آن، کارمن مجبور شد چند سال با دوستانش بگردد و در هوای آزاد بخوابد تا بتواند دوباره روی پای خود بایستد. تنها چیز ارزشمند باقی مانده برای او ، پس از سرقت یک جفت کفش ورساچه بود.
در حال حاضر علاوه بر جوایز گلدن گلوب در یکی از قفسه های عمارت هیلاری در هالیوود دو جایزه طلایی اسکار موجود است
اما در دهه 1980، هنگامی که با مادرش به لس آنجلس نقل مکان کرد، آنها به اندازه کافی غذا برای خوردن نداشتند، و گاهی اوقات مجبور بودند در صندلی عقب ماشین بخوابند.
چه کسی تصور می کرد که کریگ شب ها را در پناهگاه های تنگ و تاریک لندن میگذراند، زیرا او نمی توانست حتی یک اتاق را اجاره کند.
با توجه به ممنوعیت مادر، هالی بری، بازیگر زن در 20 سالگی، در یک کیسه خواب مسافرتی و در جستجوی ماجراجویی به شیکاگو رفت.صاحب آینده جایزه اسکار اغلب مجبور بود شب ها را در فضای باز بخوابد.
وقتی جیم 12 ساله شد، پدرش کار خود را از دست داد،پدر و مادر او نمی توانستند وام مسکن را برای خانه پرداخت کنند.در نوجوانی، کری مجبور بود در یک کارخانه که رینگ و لاستیک تولید می کرد کار کند.
ستاره آینده فیلم "سلنا" در 18 سالگی بخاطر اختلاف شدید با خانواده از خانه بیرون زد .پدر و مادر جنیفر تصمیم او برای بازیگری را احمقانه میدانستند.جنیفر مدتی را در لابی هتل ها می گذراند.
کلارک گیبل و کارول لمبارد
در زمان انتشار این فیلم برجسته ، گیبل در حال حاضر ستاره شماره 1 و سلطان شناخته شده هالیوود بود ، بنابراین ، اگر سوال مجری نقش اسکارلت برای مدت طولانی باز می ماند (همانطور که می دانید ، بیش از 1200 متقاضیان برای این نقش تست بازیگری دادند) ، اما هیچ انتخابی برای نقش رت باتلر انجام نشد. - همه: استودیو و تماشاگران بلافاصله می دانستند که این نقش باید توسط کلارک کیبل بازی شود.
با وجود زیبایی ، استعداد و جذابیت بدون شک ، مسیر کلارک گیبل به صفحه نمایش چندان سریع نبود ، اما ، البته ، زنان به او کمک کردند. در کل ، این بازیگر 5 بار ازدواج کرد ، اما این دو ازدواج اول بود که او را در پیاده روی مشاهیر هالیوود تضمین کرد.
گیبل برای اولین بار در سال 1924 در یک فیلم (بهشت ممنوعه) ظاهر شد. او 23 ساله بود. قبل از شروع فیلم ، نقش های تئاتری وجود داشت. همسر اول گیبل ژوزفین دیلون 14 سال از گیبل بزرگتر بود. به لطف او بود که راهی صفحه نمایش شد. آنها 6 سال ازدواج کردند و طلاق گرفتند. در سال 1931 ، کلارک با ماریا لنگهام ازدواج کرد. همسر دوباره بزرگتر از گیبل بود ، در حال حاضر به اندازه 17 سال. در آن زمان بود که حرفه بازیگر به شدت شروع شد.
در اوایل دهه 30 ، گیبل در بیش از 60 فیلم (!!!) بازی کرد و واقعاً پادشاه هالیوود شد. در سال 1934 ، کلارک گیبل برای بازی در فیلم "یک شب اتفاق افتاد" اسکار ارزشمند را دریافت کرد. دو بار دیگر او در سالهای بعد نامزد اسکار خواهد شد: در سال 1935 برای بازی در فیلم "شورش در بونتی" و برای نقش رت باتلر در "بر باد رفته".
کلارک گیبل در فیلم شورش در بونتی
بهشت ممنوعه (۱۹۲۴)
بن هور (۱۹۲۵)
سیل جانزتاون (۱۹۲۶)
روح آزاد (۱۹۳۱)
سرمقاله (۱۹۳۱)
پرواز شبانه (۱۹۳۳)
پزشکان (۱۹۳۴)
ملودرام منهتن (۱۹۳۴)
در یک شب اتفاق افتاد (۱۹۳۴)
شورش در بونتی (۱۹۳۵)
پس از ساعت اداری (۱۹۳۵)
آوای وحش (۱۹۳۵)
سان فرانسیسکو (۱۹۳۶)
پرواز آزمایشی (۱۹۳۸)
بر باد رفته (۱۹۳۹)
رفیق ایکس (۱۹۴۰)
ماجرا (۱۹۴۵)
هرگز رهایم مکن (۱۹۵۳)
موگامبو (۱۹۵۳)
نورچشمی معلم (۱۹۵۸)
ناجورها (۱۹۶۱)
دستهٔ فرشتگان (۱۹۵۷)
سلطان و چهار ملکه (۱۹۵۶)
کلارک گیبل
کلارک گیبل در خانواده ای ساده و فقیر به دنیا آمد. مادر هنگامی که کودک هنوز یک ساله نشده بود فوت کرد. اما پسر توسط عشق و توجه افراد نزدیک احاطه شده بود. در دو سالگی ، او نامادری ، جنی ، یک زن مهربان و تحصیل کرده داشت. او دوران کودکی او را به خاطره ای خوش برای زندگی تبدیل کرد. جنی فرزند خوانده خود را به عنوان یک پسر مرتب و تمیز پرورش داد و عشق به موسیقی و ادبیات را در او ایجاد کرد.
کلارگ گیبل به طرز معجزه آسایی زیبا و قدرتمند ، قد بلند و خجالتی بودن را با هم ترکیب کرد. او شاگردی کوشا و دارای نمرات بالا در همه دروس بود. کلارک عضو تیم بیس بال شهر بود ، در گروه شهر بازی می کرد ، اما بیشتر از همه عاشق تئاتر مدرسه بود.
گیبل در 1 فوریه 1901 در اوهایو متولد شد. پدرش حفار نفت بود و مادرش هفت ماه پس از تولد کلارک از بیماری طولانی درگذشت. تربیت "سلطان هالیوود" آینده - همانطور که هنرمند بعداً توسط کارشناسان فیلم نامیده شد - نامادری بود.
دوران کودکی شاد هنگامی به پایان رسید که پدر خانه دو طبقه دوست داشتنی آنها را در هاپدیل در خیابان چرچ فروخت و مزرعه ای را در پالمیرا خریداری کرد. کلارک از کار سخت و کثیفی که پدرش را مجبور به کار دور از خانواده می کرد متنفر بود. کشاورزی برای یک نوجوان خسته کننده و دردناک بود. او بدون دوستان رنج می برد.
همه چیز با مجروح شدن پسر تغییر کرد و پزشک محلی که از او پرستاری می کرد ، در مورد تحصل در پزشکی بسیار صحبت کرد. کلارک ایده دندانپزشک شدن را پیدا کرد. او تصمیم گرفت در کارخانه تولید تایر در آکرون کار کند و از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شود . پدر ، یک نفتکش خشن و مخالف بود ، اما نامادری محبوبش از او حمایت می کرد. او می گوید: "اگر نتوانیم به فرزند خود آموزش شایسته بدهیم ، حداقل باید به او این حق را بدهیم که مسیر زندگی خود را انتخاب کند."
کلارک از کار یکنواخت کارخانه به تنگ آمده بود ، اما از زندگی مستقل در شهر بزرگ بسیار راضی بود. او از حضور در مدرسه پزشکی مقدماتی لذت می برد ، تا اینکه به طور تصادفی وارد تئاتر محلی شد. اولین باری که او یک نمایش واقعی را دید. این مانند تخیلات دوران کودکی او بود ، چیزی که او بیشتر از همه دوست داشت.
از آن روز به بعد ، او تحصیل را رها کرد و عصرها به صورت رایگان و به عنوان راهنمایی و فرصتی برای روی صحنه رفتن در تئاتر شروع به کار کرد. تئاتر برای او خانه شده است. او پشت صحنه می خوابید ، در توالت های تئاتر شستشو می کرد. کلارک خوشحال بود که می توانست در کارهای اضافی کار کند یا به عنوان دستیار کارگردان به تور برود.
مرگ نامادری اش برنامه های او را تغییر داد. گیبل نمی توانست پدرش را در اندوه رها کند و موافقت کرد تا در دکل های حفاری در اوکلاهما به او کمک کند. میدان نفتی برای کلارک جالب نبود. او یک تئاتر سیار در همان نزدیکی پیدا کرد و تمام وقت آزاد خود را در آنجا می گذراند. یک سال بعد ، کلارک با تئاتر در سراسر کشور به ساحل غربی به تور رفت.
پدر مخالف بود و آنها درگیری جدی داشتند. سپس ، برای اولین بار ، کلارک اصل زندگی خود را بیان کرد - و برای 10 سال طولانی ، ارتباط پدر و پسر قطع شد.
کلارک دوست داشت با تئاتر در امریکا سرگردان شود و نمایش هایی را در روستاهای کوچک ترتیب دهد. هیچ درآمدی از اجراها وجود نداشت و گروه به زودی متفرق شد.
بدون پول ، او به اورگان روی سقف کالسکه رسید و اولین کار را به عنوان چوب بری انجام داد. پس از چند ماه کسب درآمد ، او به پورتلند رفت و در آنجا گروهی از بازیگران را برای سرگرمی تماشاگران در پاراشایپ ها به خدمت گرفتند.
در یکی از گروه ها ، او بازیگر با استعداد مشتاق فرانتس دورفلر را دوست داشت . کلارک از دوران دبیرستان دختران زیادی داشت ، اما این اولین عشق بزرگسالانه او بود. آنها تصمیم گرفتند ازدواج کنند. بیچاره کلارک ، بدون شغل دائمی ، نمی تواند والدین عروس را راضی کند. آنها حتی فکر کردن به دخترشان را برای او منع کردند.
کلارک بدون موفقیت تلاش کرد تا شغل بازیگری را بیابد ، بنابراین هر کار دیگری را انجام داد - از فروشنده تا اپراتور تلفن. فرانتس به حرف والدینش گوش داد و نظر خود را درباره ازدواج تغییر داد. او به عنوان بازیگر در تئاتر کار کرد و به تور رفت. برای کلارک ، این ضربه بزرگی بود. اولین بار او به طور جدی فکر کرد که چگونه می تواند یک بازیگر واقعی شود. او به استعداد خود اعتقاد داشت. وقتی تبلیغ دوره های بازیگری را دید متوجه شد این سرنوشت اوست.
سرپرست دوره ، یک زن مسن با چشمان مهربان و صدای دلپذیر ، به دقت به صحبت های این غریبه گوش داد. او موافقت کرد به شرطی به او کمک کند که همه چیزهایی را که قبلاً درباره تئاتر آموخته فراموش کند و فقط به حرف او گوش دهد. از آن روز به بعد ، کلارک زندگی جدیدی را آغاز کرد. او با خوشحالی برای پرداخت هزینه دوره های تئاتر کار می کرد.
مربی او ژوزفین دیلون زن فوق العاده ای بود. او در خانواده یک وکیل متولد شد. یکی از معدود زنانی که در دانشگاه استنفورد تحصیل کرده بود. و بازیگر موفق تئاتر برادوی در نیویورک بود. برای تبدیل شدن به یک ستاره ، او فاقد کاریزما بود ، بنابراین ژوزفین تصمیم گرفت معلم بازیگران مشتاق شود.
پس از تدریس در اروپا ، استودیوی تئاتر را در پورتلند افتتاح کرد. در بین همه دانش آموزان ، کلارک به دلیل سخت کوشی و پشتکار خود متمایز بود ، بنابراین تمام توجه خود را به او معطوف کرد. ژوزفین در آن پسر قدرت ستاره ای را می دید که خودش فاقد آن بود.
کلارک در دستان او مانند خاک رس شکل می گرفت . ژوزفین نحوه صحیح صحبت و حرکت را به او آموخت و تن صدایش را پایین آورد. با ژوزفین ، کلارک گیبل بر تمام اسرار هنر نمایشی تسلط داشت. از نظر کلارک ، او الهه ای بود که او را بازسازی کرد.
ژوزفین اولین کسی بود که او را سلطان هالیوود نامید. پس از یک سال کلاس ، کلارک را دعوت کرد تا بازیگری را در هالیوود امتحان کند. مردی که به جز صحنه های کوچک چیزی ندیده بود ، حتی از فکر کردن به آن می ترسید. او به شرط حضور ژوزفین در هالیوود موافقت کرد و پیشنهاد داد که با ژوزفین ازدواج کند.
ژوزفین 17 سال از او بزرگتر بود و ازدواج با کلارک برای او به معنای قطع روابط اجتماعی و خانوادگی بود. اما اعتماد او به سرنوشت ستاره ای کلارک آنقدر زیاد بود که بدون تردید موافقت کرد.
کلارک گیبل در جوانی
آنها یک آپارتمان کوچک در نزدیکی هالیوود اجاره کردند. کلارک تمام وقت خود را صرف بازیگری کرد. یک سال تمام او سعی کرد نقشی را به دست آورد ، اما به غیر از موارد اضافی برای مقدار ناچیز ، هیچ چیز موفق نشد. ژوزفین تمام پولی را که از تدریس دانش آموزان به دست آورده بود صرف شوهرش کرد: غذای خوب ، لباس مناسب و بازدید از سینما.
او را به کارگردانان و بازیگران معرفی کرد ، در کار در تئاترهای لس آنجلس کمک کرد. اما هیچ یک از آشنایان او در او بازیگری با استعداد ندید ، بلکه فقط یک جوان خوش تیپ بود.
او کلارک را متقاعد می کند که برای بازی در نقش های فرعی که موفقیت در آن آسان تر است ، یک قرارداد فصلی با تئاتر تگزاس امضا کند. پس از آن ، او می تواند با خیال راحت بر صحنه برادوی در نیویورک مسلط شود و فقط در آن صورت هالیوود را امتحان کند.
به مدت دو سال ، کلارک قوانین بی رحمانه کسب و کار نمایشی را به خوبی آموخته است. ژوزفین بیشتر از آنچه می توانست انجام داد. حالا او باید راه خود را برای روی صحنه باز کند. در عرض یک ماه از کار در تئاتر تگزاس ، او بازیگر برجسته شد. او اولین طرفداران و مربیان جدید خود را داشت.
ژوزفین کلارک را کاملاً دگرگون کرد
ژوزفین از موفقیت های شوهرش خوشحال شد ، اما او نگران بود . کلارک از ورود غیرمنتظره و دخالت او در تمرین ناراضی بود. درگیری آنقدر جدی بود که از او تقاضای طلاق کرد. ژوزفین مات و مبهوت عازم نیویورک شد تا قرارداد جدیدی برای کلارک آماده کند. در جدایی ، به او توصیه کرد که سعی کند یک بازیگر بسیار خوب شود ، زیرا او هرگز یک مرد واقعی نخواهد شد.
کار در هوستون رو به پایان بود. کلارک تردید کرد: همانطور که ژوزفین گفت ، دست خود را در برادوی امتحان کند ، یا به هالیوود بازگردد. او توسط پلین فردریک معروف از سان فرانسیسکو برای شرکت در تولید "مادام ایکس" دعوت شد . گپ زدن با پائولین و دنیای پر زرق و برق او کلارک را برای همیشه تغییر داد. او بیشتر بدبین شد. تمسخر در لبخندش پیدا شد . او بازیگری ، خود و حتی زندگی را به طور کلی جدی نمی گرفت.
با تلاش های ژوزفین ، برادوی منتظر گیبل بود. نقش اصلی را در بازی تحسین شده "ماشین" به او واگذار کردند ، جایی که می توانست استعداد واقعی خود را نشان دهد. پس از اولین نمایش موفق ، تماشاچی های تئاتر و بیوه ثروتمند ماریا فرانکلین به او علاقه مند شدند . او از توجه و مراقبت افراد اجتماعی که او را با محبت ریا نامیده بود لذت می برد. ماریا فرانکلین تمام درهای جامعه عالی نیویورک را برای او باز کرد.
این زمان همزمان با شروع رکود بزرگ در آمریکا بود. تماشاچی فقیر شد و سینماها را ترک کرد. کلارک دوباره بیکار بود ، اما به لطف ریا ، او با موفقیت به ایفای نقش یک جنتلمن در جامعه بالا ادامه داد. او به او کمک کرد تا بر همه ظرافت های رفتار افراد اجتماعی مسلط شود.
کلارک گیبل در دهه 30
آنها آماده ازدواج بودند. کلارک از ژوزفین درخواست طلاق سریع کرد. این زن مدت ها بود که با از دست دادن همسرش کنار آمده بود ، اما افسرده بود که کلارک رویای خود ، بازیگری را فراموش کرده بود ، زیرا سالهای زیادی از عمر خود را برای آن گذرانده بود. او با دانستن خلق و خوی بی ثبات گیبل ، با طلاق در لس آنجلس موافقت کرد.
برای زندگی به عنوان یک خانواده ، کلارک و ریا مجبور شدند یک ازدواج ساختگی را رسمی کنند. یک سال بعد ، خبر طلاق به همراه دعوت گیبل به تئاتر لس آنجلس برای ایفای نقش اصلی در نمایش "آخرین مایل" آمد . کلارک از این پیشنهاد تمجید کرد ، اما به خاطر ریا آماده شد بازیگری را رها کند.زن زیرک نمی خواست شوهر جوانش او را به خاطر شکست کارش سرزنش کند ، بنابراین اصرار داشت که کلارک دعوت را بپذیرد. او مطمئن بود که در طول بحران اقتصادی او هیچ چشم اندازی در سینما نخواهد داشت و به زودی او مجبور است به نیویورک نزد او بازگردد.
کلارک گیبل با لباسی گران قیمت ، با اعتماد به نفس ، با لبخندی کنایه آمیز و خیره کننده و چشمانی براق و درخشان در لس آنجلس ظاهر شد. همه کسانی که او را قبلاً می شناختند شگفت زده کرد ، به طوری که آنها جرات نمی کردند بیایند و با او صحبت کنند.
کلارک گیبل
پس از آغاز نمایش "آخرین مایل" ، عموم و مطبوعات با اشتیاق در مورد بازی این بازیگر صحبت کردند. کلارگ گیبل به طور غیرمنتظره ای تیزبینی اجتماعی را به تصویر میرز "قاتل" اضافه کرد. عوامل هالیوود که در استودیوهای خود به دنبال استعداد در تئاتر بودند ، در همان روز به کلارک گیبل پیشنهاد دادند که برای چندین نقش انتخاب شود. اما کلارک گیبل موافقت نکرد و برای بازگشت به نیویورک عجله داشت.
با این حال ، یکی از آشنایان قدیمی ، لیونل بریمور ، او را متقاعد کرد که برای مترو گلدوین مایر (MGM) تست بدهد. مدیران استودیو همه ممیزی ها را دوست نداشتند ، اما کارکنان زن او را بسیار دوست داشتند. آنها از زیبایی های هالیوودی خسته شده بودند و از تصویر گستاخ کلارک گیبل لذت را برانگیخت. آنها در گروه ها جمع شدند و بحث کردند که چگونه چنین بازیگری جذاب را از دست ندهیم.
یکی از موفق ترین نمایندگان هالیوود موظف شد به سرعت نقشی را برای او پیدا کند. کلارک را دعوت کرد تا با او قرارداد ببندد و قول داد که با او کار خواهد کرد. گیبل این را به عنوان یک شوخی تلقی کرد و متعجب شد وقتی که سه روز بعد ، او به عنوان یک کابوی انتخاب شد . چند روز بعد ، او دو نقش کوچک دیگر دریافت کرد. نماینده کلارک ، ایروینگ تالبرگ ، تهیه کننده اصلی MGM را متقاعد کرد تا قراردادی موقت با کلارک امضا کند زیرا آینده روشنی را برای او پیش بینی می کند.
جوآن کرافورد و کلارک گیبل
جوآن کرافورد ، نماد جنسی فیلم های صامت ، اولین ستاره ای بود که شیفته کلارک گیبل شد. او اصرار داشت که نقش رهبر گانگسترها را در فیلم "رقص احمق ها ، رقص" به کلارک گیبل داده شود ، جایی که او نقش اصلی را بازی کرد.
پس از اولین حضور کوچک کلارک در سینما ، هزاران نامه به استودیو ریخته شد که می پرسیدند این بازیگر فوق العاده کیست و چرا از او زیاد فیلمبرداری نمی شود. مدیریت استودیو گیج شده بود - آنها حتی نمی فهمیدند در مورد چه کسی صحبت می کنند ، و فقط نماینده کلارک ، ایروینگ تالبرگ خوشحال بود.
شهرت فوق العاده بازیگر کلارک گیبل به ریا در نیویورک رسید. او نگران بود ، متوجه شد که کلارک انتخابی را به نفع هالیوود انجام داده است ، و اگر کاری انجام نشود ، کلارک گیبل را از دست می دهد.
گیبل وقتی ریا را در صحنه فیلمبرداری دید خشمگین شد. از او خواست که به نیویورک بازگردد زیرا زمان لازم برای توجه کافی به او را نداشت. ریا با دانستن سرسختی کلارک ، به مدیریت استودیو رفت و گریه کرد که اگر آنها کلارک را مجبور به ازدواج با او نکنند ، پس او رفتارهای ناشایست ستاره در حال ظهور را برای مطبوعات بازگو می کند. آنها سعی کردند به او توضیح دهند که این بازیگر برای زندگی خانوادگی با یک خانم مناسب نیست ، اما او قاطع بود.
کلارک گیبل و گرتا گاربو
کلارک به دلیل تهدید به فسخ قرارداد مجبور به ازدواج شد. او از همسرش عصبانی بود و تقریباً با او ارتباط نداشت. ریا قاطعانه سردی شوهرش را که 17 سال از او کوچکتر بود ، تحمل کرد. خانم گیبل جدید معتقد بود که فقط او می تواند کلارک گیبل را خوشحال کند و به موقع کلارک گیبل از او قدردانی خواهد کرد.
پس از اولین نمایش The Free Soul ، جایی که گیبل نقش گانگستر بی رحم آس ویلفونگ را بازی می کرد ، که قهرمان نورما شیرر را تعقیب می کرد ، تماشاگران کاملاً طرف او بودند. بدون تبلیغات ، ایفای نقش های فرعی ، عمدتا شخصیت های منفی ، او محبوب ترین و محبوب ترین بازیگر شد.
رئیس MGM ، لوئیس مایر ، از اینکه او با بازیگر رابرت تیلور خوش تیپ ترین مردی که طبیعت می تواند ایجاد کند کار می کند ، اما بیننده تقاضای کلارک گیبل را دارد ، خشمگین بود .
ستارگان درجه اول در صف ایستادند تا بتوانند در فیلم ب بازیگرهمبازی شوند. کلارک به ندرت در خانه ظاهر می شد. همسرش از تمام روابط او با شرکا و رابطه عاشقانه دیوانه وار او با جوآن کرافورد در صحنه فیلم "وسواس" مطلع بود ، اما آن را به حرفه اش نسبت داد.
وقتی شوهر جوآن کرافورد به طور علنی گیبل را متهم کرد و تهدید کرد که او را به دادگاه خواهد کشاند ، ریا و فرزندانش عازم نیویورک شدند. این رسوایی می توانست هالیوود را منفجر کند. مدیران MGM ، با تهدید به اخراج ، کرافورد و همسرش را به سفری به دور دنیا فرستادند و گیبل مجبور شد روابط خود را با همسرش بهبود بخشد.
کلارک از این وضعیت وحشت داشت و از ریا خواست که برگردد و به او اطمینان داد که به هیچکس جز او احتیاج ندارد. آنها یکدیگر را بخشیدند و به خانه ای بزرگ و زیبا نقل مکان کردند.
همسر کلارک گیبل
کلارک و ریا در سال 1934
گیبل ریا را همسر ایده آل نامید. او آزادی لازم را به او داد ، در زندگی او دخالت نکرد ، اما از همه رویدادها مطلع بود و در صورت لزوم ، توصیه های عملی می کرد. ریا غذای سالم و لباس بی عیب و نقص به او داد. او از احتیاط و عمل گرایی همسرش قدردانی می کرد ، در همه مسائل جدی با او مشورت می کرد و روابط عاشقانه خود را با شرکای فیلم فراتر از دیوارهای استودیو نمی برد.
کلارک بیشترین احساسات را نسبت به ژان هارلو داشت ، اما آنها هرگز با احترام به ریا برنامه ریزی نکردند. پس از انتشار فیلم "گرد و غبار قرمز" ، گیبل به یک ستاره واقعی تبدیل شد. همسرش از اینکه کلارک بدون استراحت کار می کرد ، وزن خود را از دست داده و خسته به نظر می رسید ، ناراضی بود ، بنابراین او را متقاعد کرد که در کار خود گزینشی عمل کند و فقط آن نقش هایی را که مناسب تصویر او است ، ایفا کند.
جین هارلو و کلارک گیبل در Red Dust
اما هنگامی که کلارک سعی کرد نقش پچ گالاگر تهیه کننده برادوی را در The Dancing Lady رد کند ، منجر به درگیری با مدیریت شد . روابط پرتنش با استودیو سلامت بازیگر را تهدید کرد. به بیمارستان رفت. برای چندین ماه ، ریا از شوهرش پرستاری کرد و وقتی او بهبود یافت ، کلارک را متقاعد کرد که دیگر با استودیوها قرارداد نبندد ، بلکه باید یک بازیگر آزاد شود.
رئیس MGM معتقد بود که گیبل در حال فیلمبرداری فیلم است و تصمیم گرفت جایگاه خود را به ستاره سرسخت یادآوری کند. آنها از تعویض کلارک امتناع کردند و تمام خسارت های ناشی از تاخیر در تولید فیلم از کارمزد وی کم شد. برای افزایش مجازات ، آنها نقش کلارک در فیلم را متوقف کردند و برای اینکه همزمان ضرر نکنند ، او را به یک استودیوی کوچک اجاره دادند.
گیبل هنگام حضور در کلمبیا پیکچرز از تمام دنیا عصبانی شد. اما فضای دوستانه و فیلمنامه فوق العاده کمدی یک شب اتفاق افتاد را زنده کرد. این اولین فیلمی بود که کارگردان به کلارک اجازه داد خودش بازی کند.
کلارک گیبل و کلودت کولبرت در یک شب اتفاق افتاد
سبک فیلم ، خنده دار بود و نظرات خوبی از طرف مردم و مطبوعات دریافت کرد. گیبل برای ایفای نقش خود نامزد اسکار شد. بلافاصله پس از فیلمبرداری ، او و ریا به یک تور تبلیغاتی در سراسر کشور رفتند ، این پیروزی مشترک آنها بود.
گیبل به عنوان ستاره برتر به MGM بازگشت. فیلمنامه ، کارگردان ، فیلمبردار و بازیگران برای او انتخاب شدند. به منظور کنترل بر مهمترین ستاره آنها ، مدیر استودیو سعی کرد او را از تأثیر همسرش که اصرار داشت با آنها مذاکره مجدد نکند ، محافظت کند. او توسط زیباترین زنان هالیوود احاطه شده بود.
کلارک گیبل و بلوندهایش از فیلم "لذت احمق"
اما گیبل ارزش ری را می دانست و فراتر از سرگرمی های روی تخت ، روابط با زیبا ها پیش نمی رفت. در بعد از کار ، وی نقش ویراستار خبری جیم برانچ را بازی می کرد ، که از شخصیت کنستانس بنت برای بررسی راز قتل استفاده کرد.
کلارک گیبل ، 1936
در طول فیلمبرداری ، این بازیگر سعی کرد با گیبل معاشقه کند ، اما او را کاملاً نادیده گرفت. کلارک به یاد آورد که چگونه بنت با تمسخر به او نگاه می کرد. سپس از سایر بازیگران درخواست کرد که اگر شبیه او به بنت ضربه بزنند.
کنستانس بنت و کلارک گیبل
کلارک عاشق خانواده اش بود. حالا او می توانست از عهده هدیه های گران قیمت برآید. برای دخترخوانده و نامادری اش دو ماشین یکسان خرید و برای همسرش کت خز و جواهرات گران قیمت خرید. کلارک با بازگشت از مجموعه Call of the Wild ، از ریا درخواست طلاق کرد. او توضیح داد که در شرایط سختی قرار دارد - شریکش در فیلم ، لورتا یانگ ، اعلام کرد که از او باردار است و قصد زایمان دارد. او باور نمی کرد ، اما می خواست ریا و بچه ها را از دردسر دور کند.
کارول لمبارد و کلارک گیبل در فیلم "مرد سخت"
آنها مدتها بود که یکدیگر را می شناختند. چهار سال پیش ، کلارک و کارول در فیلم Difficult Man بازی کردند . کارول لمبارد ، کلارک گیبل را یک ساده لوح می دانست و او او را یک بی ادب عجیب و غریب می دانست ، که مانع از حفظ روابط دوستانه آنها در تمام این سال ها شد.
در سال 1933 ، همزمان دو سناریو "یک شب اتفاق افتاد" و "قرن بیستم" به او پیشنهاد شد . او اولین مورد را رد کرد ، زیرا نقش زن را احمقانه و غیر طبیعی می دانست. در نتیجه ، "یک شب اتفاق افتاد" پنج اسکار دریافت کرد ، از جمله کلارک گیبل برای نقش اصلی مرد اهدا شد.
کارول لومبارد ، 1933
کلارک گیبل از پذیرایی های پر زرق و برق خوشش نمی آمد ، اما نمی توانست لویی مایر را رد کند. سخت ترین کد لباس برای مهمانان اعلام شده بود-جلیقه های سفید برای مردان و لباس های سفید برفی برای خانم ها. او تصمیم گرفت یک ساعت حاضر شود و بدون توجه به آنجا برود. گیبل وارد سالن شد وقتی کارول به عنوان مهماندار با مهمانان ملاقات کرد. سفیدی باورنکردنی سالن روی لباسهای ابریشمی می درخشید که نورما شیرر معروف با یک لباس قرمز روشن در مرکز سالن ظاهر شد.
کارول لومبارد یخ زد و از لباسش سفیدتر شد: او انتظار چنین تحقیری را برای خود نداشت. تمام نگاه مهمانان به کارول بی حرکت و نورما که با لبخند قرمز رنگ لبخند می زد دوخته شده بود.
کارول لمبارد
کارول می خواست سالن را ترک کند ، اما کلارک با درک وضعیت او را برای رقص برد. تمام عصر آنها خستگی ناپذیر می رقصیدند و با خوشحالی گپ می زدند. او از لباس قرمز شیرر که او را در آغوش گیبل انداخته بود سپاسگزار بود.
آنها خسته شدند و تصمیم گرفتند شب در هالیوود رانندگی کنند. کلارک احساس کرد که کارول به شدت به او علاقه دارد ، بنابراین ، با عبور از هتل خود ، او را دعوت کرد تا برای قهوه نزد او بیاید. اما در پاسخ این جمله را شنید: "کلارک گیبل فکر می کنی کی هستی؟!". نمی دانست به او بخندد یا آزرده خاطر شود. او دعوت خود را تکرار نکرد ، و خودش به خانه رفت.
کلارک گیبل ، 1935
صبح زود با صدای کبوترها که کارول به نشانه آشتی برای او فرستاده بود ، بیدار شد. از آن روز به بعد ، او به طور جدی به زنی با شوخ طبعی فوق العاده علاقه مند شد. وی دیدار از ریا را متوقف کرد و منتظر هر مهمانی بود که بتواند با لومبارد ملاقات کند.
یک هفته بعد ، در روز ولنتاین ، کلارک از کارول یک ماشین خراب قدیمی را که به رنگ سفید رنگ شده بود و با ولنتاین با اظهارات عشق چسبیده بود دریافت کرد. او تماس گرفت و از لومبارد تشکر کرد و او را به بهترین رستوران هالیوود دعوت کرد. او خوشحال بود ، این اولین قرار واقعی با شخصی بود که او خیلی می خواست.
این بازیگر مجلل ترین لباس خود را پوشید و گیبل با آن ماشین خراب قدیمی بسیار سفید با قلب ها ی ولنتاین دنبال او رفت. کارول که غافلگیر شده بود ، تردید نکرد و با خنده ای بلند همراه کلارک سوار ماشین شد و به آرامی در امتداد بلوار مرکزی هالیوود به رستورانی لوکس رفتند. این زوج اولین روز خود را با هم جشن گرفتند.
همسر فراموش شده گیبل به جدی بودن این رابطه اعتقاد نداشت ، مطمئن بود که به زودی کلارک از تفریح در مهمانی های هالیوودی خسته می شود و آنها از هم جدا می شوند. ریا کلارک را خوب می شناخت ، اما اصلاً کارول را نمی شناخت.
حیات وحش ، شکار ، ماهیگیری تنها استراحت برای گیبل بود ، جایی که او می توانست پس از فیلمبرداری طاقت فرسا بهبود یابد. هنگامی که با دوستانش به شکار می رفت ، کارول در چند روز یاد گرفت با دقت تیراندازی کند ، بهترین تجهیزات را خریداری کرد ، تئوری را آموخت.
کلارک گیبل و ژان هارلو در ساراتوگا
کارول به ژان هارلو حسادت می کرد و می خواست با کلارک یک زوج روی صفحه نمایش باشد. او یکی از اولین کسانی بود که کتاب "بر باد رفته" را خواند و اولین کسی بود که کلارک را در نقش رت باتلر دید. پس از آن کارول لمبارد واقعاً می خواست اسکارلت باشد. او کتاب را با یک یادداشت برایکلارک گیبل ارسال کرد: "بیایید این کار را با هم انجام دهیم."
اما 1500 نفر متقاضی نقش اسکارلت بودند و فقط کلارک برای رت باتلر. هالیوود آماده پذیرش کارول لومبارد به عنوان خانم گیبل بود ، اما نه به عنوان اسکارلت.
کلارک قاطعانه از نقش رت باتلر خودداری کرد. پس از شکست در نقش پرنل ، او قول داد که هرگز در فیلم های تاریخی ظاهر نشود. اما مدیریت استودیو برنامه های خود را داشت.
کلارک گیبل کتاب بر باد رفته را Gone With the Wind می خواند یکی از بهترین فیلمهای کلارک گیبل
در سال 1938 ، مقالاتی در مطبوعات شروع به توصیف روابط خارج از ازدواج گیبل و لومبارد کردند. وقتی خبرنگاران از ریا پرسیدند چرا کیلی گیبل را طلاق نداده است ، او پاسخ داد که او در این مورد از او نپرسیده و برای او راحت است که شوهرش باشد.
مدیران استودیو از کلارک خواستند قوانین اخلاقی را زیر پا نگذارد و رابطه خود را با کارول قانونی کند. برای این کار ، او مجبور شد از طریق مطبوعات به طور رسمی از همسرش درخواست طلاق کند. وقتی ریا این درخواست را از طریق مطبوعات خواند ، احساس کینه و تحقیر او را مجبور کرد که تمام توافق های قبلی با کلارک را کنار بگذارد. او اظهار داشت که تا زمانی که نیمی از ثروت خود را به او نپردازد ، هرگز از او طلاق نمی گیرد.
ریا می دانست کلارک بیشتر از فقر می ترسد و هرگز نمی خواهد نیم میلیون دلار به او بدهد. کلارک گیج شده بود و چاره ای نمی دید. سپس کارول مزرعه رویاهای خود را در دره سان فرناندو خرید و استودیو پیشنهاد کرد در صورت موافقت با نقش رت باتلر مبلغ لازم را به ری پرداخت کند.
همسر کلارک انتظار چنین روندی را نداشت. او سعی کرد طلاق را با ثبت آن در لس آنجلس به تاخیر بیندازد. اما محکومیت عمومی به حدی بود که او با این وجود به لاس وگاس رفت ، جایی که چند روز بعد طلاق گرفت.
بعد از اینکه ماریا فرانکلین گفت طلاق آنها توسط آقای گیبل یک اشتباه بزرگ تلقی شد. روابط خانوادگی آنها برای او بسیار سودمند بود و ازدواج بین ستاره های بزرگی مانند کلارک گیبل و کارول لومبارد نمی تواند شاد و طولانی باشد.
کلارک و کارول سه هفته بعد ازدواج کردند. او به او اعتراف کرد که بهترین همسر ، بهترین شغل و بهترین خانه را دارد. او دیگر آرزویی ندارد. کارول در این مورد به شوخی گفت که داشتن دو دستگاه کود دیگر برای باغ آنها ضرری ندارد.
آنها توافق کردند که در امور حرفه ای و مالی یکدیگر دخالت نمی کنند ، اما با به دنیا آمدن فرزند ، کلارک حمایت خانواده را بر عهده می گیرد. مسئولیت ها به تنهایی توزیع شد. کارول از خانه ، باغ گل و پرندگان مراقبت می کرد. کلارک مسئول حیاط ، باغ با علفزار و حیوانات بود. آنها همه کارها را خودشان انجام می دادند ، به استثنای زمان صرف شده در مجموعه فیلمبرداری.
کارول برنامه خود را با کلارک تنظیم کرد به طوری که آنها همزمان مشغول و آزاد بودند. او به دوستان خود اعلام کرد که از ستاره شدن خسته شده است و کلارک در خانواده آنها ستاره خواهد بود و او از تربیت فرزندان و تعمیر جوراب مراقبت می کند.
کلارک و کارول در مزرعه
کلارک مجذوب همسرش شد. در او ، او بهترین ویژگی های زنان محبوب خود را دید. او مانند نامادری اش مراقبت مادری داشت ، از هوش و استعداد چشمگیر ژوزفین دیلون برخوردار بود و مانند ریا فرانکلین ظریف و عملگرا بود. و سخاوت بی حد و حصر و طنز فوق العاده او را از دیگران متمایز کرد.
کلارک گیبل تا پایان عمر بسیاری از زنان دیگر داشت ، اما هیچ یک از آنها نمی توانست هیچ کدام از چهار ملکه اش را جایگزین او کند ، که فداکارانه خود را وقف او کردند تا بیننده بتواند او را سلطان هالیوود خطاب کند.
پس از اولین نمایش Gone With the Wind ، کلارک در اوج محبوبیت بود. هر فیلمی با مشارکت او جزو اولین فیلم های گیشه بود. کلارک یکی از بهترین فیلمهای خود ، افتخار پر سر و صدا را به پدر خود اختصاص داد. او از تجربه خود در سکوهای نفتی برای بازی در نقش جان مک مستر استفاده کرد ، که به همراه قهرمانان کلودت کلبرت و هدی لامار ، در دوران رونق نفت سعی کردند ثروتمند شوند.
هدی لامار کیست
( هدی لامار ستاره هالیوود و نمونه اولیه سفید برفی از کارتون دیزنی هدی لامار زیباترین زن جهان نام گرفت. او زیبایی خود را نفرین می دانست: او به عنوان یک هنرپیشه و یک نماد جنسی بت مردان بود، اما به عنوان یک دانشمند مورد توجه قرار نگرفت. با وجود این، به لطف Lamarr، نه تنها Wi-Fi و بلوتوث ظاهر شد، بلکه سیستم ارتباطات ماهواره ای مورد استفاده توسط نیروهای مسلح ایالات متحده نیز ظاهر شد.)
کارول ، پس از یک سال زندگی خانوادگی ، از تلاش های ناموفق برای باردار شدن نگران شد. او شروع به مراجعه به مراکز درمانی کرد. شایعاتی در سراسر هالیوود پخش شد که کارول بیمار است و نمی تواند مادر شود. آنها شروع به صحبت در مورد فرزند خوانده کردند. کلارک به همسرش اطمینان داد که آنها مطمئناً فرزندان خود را خواهند داشت ، به همان زیبایی و باهوشی او ، و مانند او با گوش شنوا. فقط زمان و کار سخت می خواهد.
کارول و کلارک در سال 1940
کمبود فرزندان کارول را بسیار تحت تأثیر قرار داد. او با دیدن بازیگران زن جوان زیبا در حال چرخش در اطراف همسرش عصبی و مشکوک شد. به نظر می رسید که همه آنها آماده هستند کلارک را از او دور کنند و یک دسته بچه به دنیا آورند.
وقتی گیبل با لانا ترنر مشتاق در Honky Tonk بازی کرد ، کارول به طور منظم به صحنه می آمد و با دقت باورنکردنی گیبل و شریک جدیدش را مشاهده می کرد.
مدیران MGM بسیار خوشحال بودند که جانشین مناسبی برای جان هارلو برای کلارک گیبل وجود دارد. این زوج قول دادند که بالاترین درآمد را در هالیوود داشته باشند. اما لانا ترنر نمی توانست زیر نظر کارول کار کند.
ادامه دارد.................دانلود فیلمهای کلارک گیبل و بهترین فیلمهای کلارک گیبل
Lyza 729۱۴۰۰/۵/۱۰کلارک گیبل در زمان مرگ 59 ساله بود. او زندگی درخشان ، زیبا ، جالب و پر از درام و رویدادها را داشت که از هر نظر شایسته است. ستاره او 61 سال پس از مرگش خاموش نشده است.
Lyza 729۱۴۰۰/۵/۱۰کلارک گیبل تقریباً هم سن با قرن است - او در 1 فوریه 1901 در اوهایو متولد شد. می خواست در دوران نوجوانی بازیگر شود ، اما تنها چند سال بعد به رویای خود رسید. جالب است که در ابتدا او موفق به استخدام در یکی از شرکت های تئاتر شد و تنها پس از آن تحصیل مناسب را انجام داد. خوب ، کار نهایی توسط ژوزفین دیلون ، مدیر تئاتر از پورتلند برای او انجام شد : او هزینه دندانپزشک و یک استایلیست را پرداخت ، روی حرکت و وضعیت او و در عین حال در صحبت کردن او کار کرد. نتیجه کار ، معلوم شد . کلارگ گیبل ، به زودی قلب میلیون ها نفر را به دست آورد. خوب ، دیلون ، با وجود تفاوت سنی (او 14 سال بزرگتر بود) ، همسر اول او شد.
Lyza 729۱۴۰۰/۵/۱۰در طول جنگ ، کلارک گیبل در ارتش ثبت نام کرد ، یک ناظر توپچی بود ، در ماموریت های رزمی پرواز می کرد و در آستانه مرگ بود. وی در سال 1944 با درجه سرپرستی از ارتش خارج شد. جالب است که نامه استعفای وی توسط یکی دیگر از بازیگران هالیوود و رونالد ریگان رئیس جمهور آینده ایالات متحده امضا شده است . بازگشت به مسیر آسان نبود ، اما گیبل این کار را انجام داد. البته ، او به دفعات زیاد فیلمبرداری نشد ، اما به دلیل پخش مجدد منظم "بر باد رفته به عنوان یک ستاره باقی ماند و برای استودیو سود کرد . اما نقش های دیگر او و نامزدهای "اسکار" ، و نقش رت باتلر کارت ویزیت او باقی ماند. تنها در پایان عمر گیبل دو بار نامزد دریافت گلدن گلوب شد و در پایان او را بدون جوایز رها کرد. این بازیگر در سال 1960 ، در سن 59 سالگی - بر اثر سکته قلبی درگذشت. تنها پسر مشروع او - جان کلارک گیبل ، از همسر پنجمش ، چند ماه پس از مرگ پدرش به دنیا آمد.
ویدا ویدا۱۴۰۱/۱/۱۹بر باد رفته، 1939، ایالات متحده آمریکا، به کارگردانی ویکتور فلمینگ، جورج کیوکور، سام وود روانشناسان و روان درمانگران در سراسر جهان موافقند که فیلم بر باد رفته تأثیر مثبتی بر کسانی دارد که نمی توانند با اضطراب و استرس کنار بیایند. طرحهایی دارد که عالی عمل میکنند و به شما این باور را میدهند که راهی برای خروج از سختترین موقعیتها وجود دارد. حتی عبارات فردی مانند عبارتی که مدتها به یک کلاسیک تبدیل شده است بر روان انسان تأثیر میگذارد: «فردا به آن فکر خواهم کرد».
در ادامه بخوانید...