(سیارک)رویکرد موقعیتی یا نگرش اقتضایی به رهبری تلاش برای حرکت ، ورای یک رویکرد کلی "متناسب با همه"می باشد که پاسخ آن بستگی به این سوال دارد که "چه چیزی باعث بوجود آمدن یک رهبر خوب میشود؟". به طور خلاصه، رویکرد موقعیتی استدلال می کند که عوامل متنی مانند ساختار وظابف در دست، قدرت رهبر، و اندازه گروه کاری یک اثر واسطه ای بر رویکرد رهبری دارند که رهبران مختلف اتخاذ کنند. بنابراین، هیچ سبک یا رفتار رهبری در شرایط مختلف موثر نخواهد بود.
معروف ترین رویکرد موقعیتی، مدل اقتضایی رهبری روانشناس فرد فیدلراست. برای فیدلر، کارآمدی یک سازمان بستگی به دو عامل تعاملی دارد: (1) شخصیت رهبر و (2) حدی که موقعیت رهبری با نفوذ و عدم قطعیت برای رهبر فراهم می کند. فیدلر شخصیت رهبران را در دو بعد اندازه گیری می کند: (1) رهبرانی که رابطه مدار هستند و تلاش می کنند تا وظایف را از طریق حفظ روابط خوب با اعضای گروه به انجام برسانند، و (2) رهبرانی که وظیفه گرا هستند و شواهد ملموس صلاحیت خود را ترجیح می دهند (یعنی اتمام وظایف). موقعیت سازمانی در سه بعد اندازه گیری می شود: (1) روابط رهبر-عضو (درجه ای که در آن رهبر احساس می کند توسط اعضای گروه پشتیبانی می شود)، (2) ساختار وظیفه (چقدر روشن یا مبهم است)، و (3) قدرت موقعیت (توانایی رهبر برای پاداش و مجازات اعضای گروه).
فیدلر شخصیت رهبر را از طریق ابزاری به نام همکار حداقل ترجیحی (LPC) تعیین می کند که در آن از رهبران خواسته می شود تا به افرادی فکر کنند که آنها قادر به انجام مناسب کار در شرایط حداقل بوده اند و آن شخص در مقیاس های 8 نمره ای متعدد مانند " دوستانه-غیر دوستانه "و" همکاری-غیر همکاری"امتیاز دهی می شود. رهبران با نمرات LPC بالا دارای جهت گیری رابطه ای قوی هستند، در حالی که رهبران با نمرات LPC پایین یک جهت گیری کار قوی دارند. بنابراین، اثربخشی این دو نوع شخصیت رهبر بستگی به این مسئله دارد که چگونه وضعیت برای آنها مطلوب است. فیدلر استدلال می کند که در شرایط نامطمئن، رهبران رابطه مدار (LPC بالا) اول به دنبال حمایت اعضای گروه می باشند و هنگامی که پشتیبانی تضمین شد، آنگاه بر روی کار تمرکز می کنند. از سوی دیگر، رهبران وظیفه گرا (LPC پایین) با عدم اطمینان موقعیتی سر و کار خواهند داشت که در درجه اول متمرکز بر کار است و هنگامی که انجام وظیفه تضمین شد، سپس بر روی مدیریت رابطه ای با زیردستان متمرکز می شوند. تحقیقات فیدلر او را به این نتیجه رهنمون ساخت که رهبران وظیفه گرا در موقعیت های کنترل بالا و کنترل پایین موثرترین هستند و رهبران رابطه گرا در شرایط کنترل متوسط بهترین عملکرد را دارند.
مدل فیدلر رهبری را به عنوان یک فرایند روان شناختی به جای یک فرایند اجتماعی به تصویر می کشد که تمرکز آن بر روی انواع شخصیت رهبر می باشد. در واقع، این مدل به عنوان کاتالیزوری جهت افزایش مدلهای روانشناختی رهبری موثر بوده است. انتقادات متعددی از دیدگاه فیدلر (که منجر به افول نفوذ آن در اوایل 1980شد) وجود دارد، اما سه مورد بارز آن به طور خلاصه بیان می شود.
اول اینکه تمرکز او به طور انحصاری بر رهبران رسمی تعیین شده می باشد، بنابراین عملا هیچ توجهی به فرایندهای رهبری غیررسمی و ضروری ندارد.
دوم، از آنجا که مدل او بر شخصیت رهبری تمرکز دارد، و از آنجا که شخصیت بسیار مشکل تغییر می یابد، او به نظر نشان می دهد که لازم است موقعیت های کاری با رهبران تناسب یابند به جای اینکه رهبران در حال توسعه خود را با موقعیت های کاری مختلف وفق دهند.
سوم اینکه به دلیل یافته های متناقض از جمله سوالات در مورد قابلیت اطمینان اندازه گیری LPC ، انتقادهای متعددی پیرامون اعتبار پژوهش اقتضایی وجود داشته است.
اگر بخواهیم صادقانه در مورد هر آنچه که در این بحث بیان شد نتیجه گیری نماییم باید بگوییم که با وجود چندین دهه تلاش، تا حد زیادی در نشان دادن ارتباط مستقیم بین انواع خاصی از رفتار رهبر و عملکرد کارکنان موفق نبوده است. به طور کلی، این پژوهش با مفاهیم نسبتا محافظه کارانه در مورد رهبران، پیروان، و چگونگی اجرای ارتباطات عمل می کند. رهبران تمایل دارند به عنوان افراد رسمی تعیین شده مشاهده شوند که در برخی از ظرفیت های سازمانی رسمی برای تاثیر گذاری بر زیردستان به شیوه های خاص عمل می کنند. در اکثر موارد، پیروان از تجزیه و تحلیل فرایندهای رهبری منحرف می شوند، در حالی که اغلب موارد رفتارهای رهبری مورد نظر خود را می سنجند، و خود فرایند رهبری را به طور کافی در نظر نمی گیرند. علاوه بر این، زمانی که ارتباط بررسی می شود، مدل اتخاذ شده با ارتباط ادراکی به عنوان انتقال اطلاعات بین رهبران و زیردستان یک مدل بدوی و ابتدایی است. این مقاله ادامه دارد...............(سیارک)