عادات مطالعه ای انسانهای موفق

در

(سیارک)کسانی که در عرصه زندگی به موفقیتهای چشمگیری دست یافتند و به آرزوهای خود رسیدند، همه در یک چیز مشترک بودند؛ اگر فکر می کنید آن چیز، هوش فوق العاده بالا یا یک شانس بزرگ در زندگیشان بوده، سخت در اشتباهید؛ آنها فقط از فواید مطالعه کردن آگاه بوده اند. کتابها بزرگترین سرمایه گذاریشان در زندگی بوده است.

از 2 دلار تا 20 بیلیون دلار

دو نوجوان در اوهامای نبراسکا کاری در یک مغازه خوار و بار فروشی پیدا کردند. یکی از آنها که سنش بیشتر بود، حسابی از اوضاع دشوار مالی و شرایط سخت زندگی اش به تنگ آمده بود؛ او مجبور بود همستر نگهداری کند و بعد بفروشد تا بتواند کمی پول پس انداز کند. آن یکی که جوان تر بود، نوه صاحب مغازه نیز بود و کمی رفتن به کالج را به تعویق انداخت تا بتواند پول دربیاورد؛ او برای این که پول دربیاورد کارهای عجیبی می کرد؛ مثلا آدامس می فروخت یا یکی یکی درب خانه هارا می زد و به آنها نوشابه می فروخت.

جالب است بدانید که آنها در آن زمان روزی دو دلار درآمد داشتند. حالا که دهه ها از آن وقت می گذرد، با تأسیس شرکت هلدینگ برکشایر هاتاوی، آنها نزدیک به 20 بیلیون دلار درآمد سالانه دارند. حالا فکر می کنید این دو نوجوان چه کسانی بودند؟ بله. چارلی مانگر و وارن بوفت. اما مسئله اصلی اینجاست که این دو نوجوان که در خیابان دست فروشی می کردند و حتی پول کافی برای رفتن به کالج نداشتند چگونه به یکی از بزرگترین سرمایه داران آمریکا بدل شدند؟

بوفت 80 درصد از وقت خودرا در روز به مطالعه اختصاص می دهد

چارلی مانگر که حالا پیرمردی 84 ساله شده، برای دانشجویان حقوق علاقه مند و کنجکاو، پرده از راز موفقیتش برداشت و برای آنها از چگونگی آن گفت: «من دائما با کسانی مواجه می شوم که خیلی از نظر هوش و استعداد با مردم عادی فرقی ندارند، گاهی حتی کسانی را می بینم که خیلی دل به کار نمی دهند و حوصله آنرا ندارند اما مثل یک ربات هر چیزی که علاقه دارند را یاد می گیرند. دانشِ آنها، در حیطه کار یا علاقه شان، هرشب که به رختخواب می روند، کمی بیشتر از قبل شده است و همین است که برایشان معجزه می کند، بخصوص اگر مسیری طولانی در پیش داشته باشند.»

شاید کمی باور کردنش دشوار باشد، اما زمانی که تازه این شرکت هلدینگ را راه اندازی کرده بودند، چارلی بیشتر وقت خودرا در روز صرف مطالعه می کرد و چیزی بین 600 تا 1000 صفحه در روز کتاب می خواند. همین حالا هم که پا به سن گذاشته و چشمانش همانند قبل یاری نمی کنند، 80 درصد روز خود را به مطالعه اختصاص می دهد. این عادت روزانه چارلی را به یکی از بزرگترین سرمایه داران آمریکا و جهان بدل کرد. بله چارلی همان نوجوانی است که روزی در خیابان دست فروشی می کرد.

او در ادامه صحبتهایش با دانشجویان گفت: «در طول روز حداقل 500 صفحه کتاب بخوانید. اینگونه خواهید توانست دانش کافی در اختیار داشته باشید. دانش همانند پولی که جایی سرمایه گذاری می کنید، روز به روز بیشتر می شود. همه شما توانایی آن را دارید که روزی 500 صفحه کتاب بخوانید، اما اینکه چند نفر از شما اراده این کار را داشته باشند را نمی دانم.» در آخر نیز چارلی همه صحبتها خودرا در این یک جمله خلاصه کرد: «مهم نیست کجای زندگی ایستاده اید، بیشتر و بیشتر یاد بگیرید و اینگونه است که موفق خواهید بود.منبع

باشگاه کتاب خوانی مولتی میلیاردرها

بوفت و مانگر تنها کسانی نیستند که موفقیت این روزهای خودرا مدیون مطالعه و کتاب خواندن می دانند. الن ماسک، که یکی از کارآفرینان حال حاضر در حوزه تکنولوژی به حساب می آید، با مطالعه کتاب توانست یاد بگیرد چگونه موشک درست کند. الن در اوان کودکی از سمت بچه های دیگر بسیار مورد آزار و اذیت قرار می گرفت؛ او در آفریقای جنوبی زندگی می کرد. برای اینکه کمی آرامش پیدا کند و از فشار آنچه در طول روز تحمل کرده بود بکاهد، رو به کتاب خوانی آورد؛ او بیشتر کتابهای علمی خیالی و فانتزی می خواند. همین کتاب خواندن قوه تخیل اورا به کار انداخت و الهام بخش او شد تا یک میراث شگفت انگیز در دنیا از خود به جای بگذارد.

بیل گیتس، که معرف حضور همه هست و ثروتمندترین مرد روی کره زمین است، یکی از کسانی است که مطالعه زیادی دارد. او نزدیک به پنجاه کتاب در طول سال می خواند، اما با این تفاوت که کتابهایی که بیل می خواند، ادبیات داستانی نیستند و بیشتر کتابهای مربوط به دانش و تکنولوژی مربوط به کارش را مطالعه می کرد. با اینکه بیشتر اوقات روز را مجبور به سفر کردن و ملاقات با انسانهای جدید است، بازهم برای کسب دانش بیشتر، کتاب خواند را بهترین راه می دانست.

فراموش نکنید که نام مارک زاکربرگ، خالق فیسبوک نیز در این لیست جای می گیرد. در سال 2015 بود که مردم را به چالشی دعوت کرد؛ او از انها خواست در باشگاه کتاب خوانی به وی بپیوندند تا دو هفته یکبار یک کتاب بخوانند.

خب. حالا شما بگویید، اهدافتان از مطالعه کردن چیست؟

آیا مایل هستید امشب که به رختخواب خود می روید نسبت به روز قبل دانش بیشتری اندوخته باشید؟

با وجود اینکه خواندن کتاب بسیار ثمربخش و مفید است، بسیاری از مردم اینکاررا خسته کننده و آزاردهنده می دانند. سؤالهایی از این قبیل می پرسند: چرا کتاب بخوانم وقتی می توانم آخر شب به جای آن سریال مورد علاقه ام را تماشا کنم؟ یا چرا مطالعه کنم وقتی می توانم با دوستانم بیرون بروم و اوقات خوشی را سپری کنم؟ خب درپاسخ این دوستان عزیز باید گفت که نابرده رنج گنج میسر نمی شود. آرزوهای بزرگ انسانهای بزرگ نمی خواهد. تنها باید خودرا مجبور به داشتن برنامه ای در طول روز کنید. برنامه ای برای مطالعه. شاید در اولین نگاه کمی دشوار به نظر برسد که واقعا دشوار هم هست، اما می توان با ترک عادات رفتاری گذشته و جانشین کردن عادت خوب مطالعه به هرچه که می خواهید دست پیدا کنید. کمی دانش بیشتر در طول یک روز به دانش عظیمی در سال بدل می شود که می توانید از آن در مسیر پیشرفتن و رسیدن به آرزوهایتان بهره بگیرید. تکنولوژی نیز به کمک شما آمده و دیگر نیازی به حمل کتابهای کاغذی ندارید. می توانید هرکتابی را که دوست داشته باشید روی تلفن همراه خود بریزید و در اوقاتی که کاری ندارید به مطالعه مشغول شوید.(سیارک)

نظرات

در ادامه بخوانید...

چرا باید هر روز مطالعه کنیم؟

در

آخرین باری که کتاب یا مقاله ای از یک مجله را خواندیده اید کِی بوده؟ اگر شما هم جزو تعداد بیشماری از افراد هستید که مطالعه جزو عادات روزانه شان نیست، یک چیزی را از زندگیتان جا انداخته اید: مطالعه تاثیرات بسزای زیادی دارد، و فقط چند تای آنها را در این مقاله برای شما آورده ایم.

1. فعال کردن ذهن

مطالعات نشان داده اند که تلاش برای فعال نگه داشتن ذهن می تواند روند بیماری هایی مانند آلزایمر و زوال عقلی را آهسته کند ( یا حتی از بروز این بیماری ها جلوگیری کند). همانند سایر ماهیچه های بدن، مغز هم برای سالم و فعال ماندن نیاز به ورزش دارد، پس جمله "از آن استفاده کنید وگرنه از دستش می دهید" در این مورد کاملا صدق می کند. مطالعه، حل کردن معما و انجام بازی هایی مانند شطرنج می تواند در جهت فعال نگه داشتن ماهیچه های مغزی بسیار مفید باشد.(سیارک)

2. کاهش اضطراب

مهم نیست که با چه میزان اضطراب در محل کارتان، در روابط شخصیتان و یا دیگر مشکلاتتان دست و پنجه نرم می کنید، تمام این استرس ها زمانی که خود را غرق خواندن یک داستان جذاب کنید از بین می روند. یک رمان خوب می تواند شما را به دنیاهای دیگر ببرد. یک مقاله جذاب هم می تواند شما را از فکر به گذشته و آینده تان دور کند و شما را در لحظه نگه دارد، تا مغزتان برای مدتی هرچند کوتاه از تنش های روزمره به دور باشد.

3. کسب دانش

هر چه بخوانید در ذهنتان باقی می ماند، و نمیدانید که چه زمانی ممکن است به کارتان بیایند. هر چه دانش بیشتری کسب کنید، می توانید به شکلی موثرتر در مقابل مشکلاتتان قد علم کنید.

به علاوه، هر وقت در شرایطی بسیار دشوار قرار گرفتید و تمام داراییتان، از شغلتان گرفته تا اموال و حتی سلامتیتان را از دست دادید، بدانید که دانشتان هنوز سر جایش است.

4. افزایش دایره لغات

هر چه بیشتر بخوانید، دایره لغاتتان هم افزایش می یابد و می توانید بصورت روزمره از آنها استفاده کنید. خوش صحبت بودن در هر حرفه ای می تواند سبب پیشرفت فرد شود، و دانستن این که می توانید با اشخاص بلند مرتبه، با اعتماد به نفس بالا صحبت کنید، سبب افزایش عزت نفستان می شود. حتی می تواند به شما در حرفه تان کمک کند. افرادی که زیاد مطالعه می کنند و در زمینه های مختلف دانش کسب میکنند سریع تر از آنهایی که دایره لغات پایینی دارند و چیزی از ادبیات سرشان نمی شود در کارشان ترفیع می گیرند.

خواندن کتاب همچنین در یادگیری زبان جدید هم مفید است. افراد غیر بومی یک زبان با خواندن کتاب های متعدد در آن زبان خاص می توانند دایره لغاتشان را در متن افزایش دهند که در صحبت کردن و نوشتن، بسیار به آنها کمک میکند.

5. تقویت حافظه

زمانی که کتابی را میخوانید، طبعا باید شخصیت های کتاب را همراه با پیش زمینه، و نکات ظریفی که در موردشان نوشته شده به خاطر بسپارید. شاید این کار برایتان سخت بنظر برسد اما مغز عضوی شگفت انگیز از بدن است و قادر به به خاطر سپردن اتفاقات با استفاده از ایجاد ارتباط بین آنهاست. هر حافظه جدیدی که ایجاد می کنید سبب شکل گیری سیناپس (مسیرهای مغزی) های جدید می شود و سیناپس هایی هم که از قبل در مغز وجود داشته اند را تقویت میکند، این امر به حافظه کوتاه مدت کمک می کند.(سیارک)

6. تفکر تحلیلی

حتما تا به حال رمانی مرموز خوانده اید و تلاش کرده اید که معماهای آن را قبل از تمام کردن کتاب در ذهنتان تحلیل کنید. با این کار شما تمام جزئیات را در نظر میگیرید و جوری آنها را در کنار هم می چینید که به نتیجه برسید.

این کار همچنین برای تجزیه و تحلیل طرح داستان هم به کار می آید. تشخیص این که آیا کتابی که خوانده اید به خوبی نوشته شده یا نه، شخصیت های داستان به خوبی گسترش داده شده اند یا نه و غیره، تمام این فعالیت ها که به هنگام خواندن رمان انجام می شود سبب تقویت تفکر تحلیلی شما خواهند شد.

7. تقویت تمرکز

در دنیای امروزی که تاثیر اینترنت را در جای جای آن می توان مشاهده کرد، توجه مان به میلیون ها چیز متفاوت در آن واحد جلب می شود. در یک مدت زمان کوتاه 5 دقیقه ای، یک فرد معمولی فعالیت های چون چک کردن ایمیل و توییتر،  چت کردن، دید زدن گوشی موبایل و ارتباط با همکاران را انجام می دهد. اینگونه فعالیت ها سبب افزایش اضطراب و کاهش قدرت خلاقیت ما می شوند.

زمانی که در حال خواندن کتاب هستید، تمام تمرکزتان بر روی داستان است، و خود را در تک تکِ جزئیات غرق می کنید. سعی کنید برای مدت زمان 15 تا 20 دقیقه، قبل از این که سر کار بروید، مطالعه کنید ( مثلا هنگامی که در اتوبوس یا مترو نشسته اید)، و زمانی که به محل کارتان برسید از میزان تمرکزتان شگفت زده خواهید شد.

8. مهارت نوشتاری بهتر

خواندن یک متن خوب، کمک بسزایی به قدرت نوشتن فرد می کند. زیرا هنگام خواندن، شما می توانید سبک و سیاق نوشته را تحلیل کنید و این کار در نوع نوشتن شما هم تاثیر می گذارد و مهارت های نوشتاریتان را بهبود می بخشد. موسیقی دان ها و نقاش ها هم مانند نویسندگان از این مهارت برای بهتر کردن کارشان استفاده می کنند.

9. آرامش

علاوه بر تمدد اعصابی که به هنگام خواندن یک کتاب خوب ایجاد می شود، ممکن است موضوعی که در حال خواندن آن هستید باعث ایجاد حس آرامش درونی در شما شود. خواندن متون معنوی سبب کاهش فشار خون شده و حس آرامش را در فرد ایجاد می کند، در حالی که خواندن کتب انگیزشی (self-help books) (مانند کتاب "راز" یا کتاب "چه کسی پنیرم را جا به جا کرد") باعث ایجاد اختلالات روحی و ذهنی در فرد می شوند.ترجمه  itrans.ir  

نظرات

در ادامه بخوانید...

15 کار کوچکی که می توانید هر روز برای رسیدن به موفقیت انجام دهید.

در

آیا تاکنون به رازی که در پس موفقیت قرار گرفته، فکر کرده اید؟ برای اکثر افراد، این مساله فقط یک چیز خاص نیست. بلکه، نتیجه ی بسیاری از عادت های روزانه  است که دائما تکرار می شوند. در اینجا 15 کار کوچک روزانه وجود دارد تا مطمئن شوید که عمدتا  زمان و صرف آن روی اولویت های خود را انجام میدهید. این نکات را در کارهای روتین روزانه ی خود قرار دهید و  مراقب اوج گرفتن موفقیت خود باشید !(سیارک)

  1. اولویت های خود را تعریف کنید.

سه اولویت برتر شما در زندگی کدام است ؟ سه چیزی که در بیشتر مواقع ، وقت خود را صرف آن می کنید کدام است ؟ آیا اولویت های شما با جایی که شما وقت خود را صرف می کنید ، تطابق دارد ؟ اگر این طور است ، ترسناک است. اگر نه ، باید سخت تلاش کرده تا زمان خود را صرف اولویت ها ارادی کنید و از شر این چیزهای بی ارزشی که شما را از انجام کارهای مهم باز می دارد ، خلاص شوید. واقعا به روشی که می خواهید زندگی خود را صرف کنید فکر کنید – شما احتمالی فقط زمانی احساس موفقیت می کنید که زمان خود را صرف چیزهایی کنید که برایتان بسیار اهمیت دارد.

  1. برای ادامه ی روز برنامه ای را تنظیم کنید.

زمان با ارزش ترین سرمایه ی ماست و دوباره بدست نمی آید. اگر واقعا می خواهید موفق باشید ، باید روش گذراندن زمان خود را برنامه ریزی کنید.

یک راه انجام این کار ، هر شب وقتی را به برنامه ریزی برای روز بعد اختصاص دهید. نوشتن برنامه ی زیری به سه دلیل به شما کمک می کند : باعث می شود ساعت های بیداری خود را به ماکزیمم زمان برسانید ؛ می توانید زمانی را هر روز به تمرکز روی اولویت های خود اختصاص دهید ؛ و می توان کشف کرد که آیا زمان زیادی را هدر داده اید یا نه. من اخیرا در جایی خواندم که متوسط آمریکایی ها 5 ساعت از روز خود را صرف تماشای تلویزیون می کنند. تنظیم برنامه  باعث می شود شما در دام کارهای کشنده ی زمان مثل تلویزیون نیفتید.

  1. قورباغه را قورت بده

در ابتدا یک قورباغه ی زنده را هر روز صبح قورت داده  و در بقیه ی روز هیچ چیز بدنی برایتان دیگر رخ نمی دهد. " مارک تواین

اگر شما نیز مثل بقیه ی مردم  هستید ، کاری هست که هر روز پشت گوش می اندازید چونکه شما از آن هراس داشته یا دستپاچه میشوید. این کار قورباغه ی شما است ، و طبق گفته ی مارک تواین ، باید هر روز صبح آن را بخورید. مساله ی به تعویق انداختن خوردن قورباغه این است که تمرکز روی انجام کارهای دیگر ، کار سختی است ؛ شما این قدر مشغول فکر کردن به این قورباغه هستید که نمی توانید آن را الان بخورید و به تعویق می افتد. همچنین ، طفره رفتن از آن باعث می شود حتی این مساله برایتان دشوارتر باشد چونکه زمان برای تصور چیزهای احتمالی دارید که این کاررا بدتر می کند.

خوردن این قورباغه در ابتدای روز به شما حس کمال می بخشد و آغاز روز برای حس موفقیت بسیار مناسب است. تمام کردن فوری این کار ترسناک به شما نیروی آنی را برای انجام کارهای دیگر در طول روز می دهد. همچنین ، در مقایسه با قورباغه ای که در ابتدا با آن روز خود را شروع کرده اید ، بسیار آسان به نظر می رسد.(سیارک)

  1. با فرد درون آینه صادق باشید

حالا که راجع به خوردن قورباغه صحبت می کنیم ، می خواهم شما را تشویق کنم که با خودتان روراست باشید و چونکه قورباغه ای هست که در ابتدای روز باید بخورید یعنی زودتر از  زمانی که همیشه بیدار می شوید ، از خواب بلند شده تا خوردن آن را شروع کنید.

برخی از افراد تمام سعی خود را قبل از طلوع خورشید  می کنند و بقیه به طور باور نکردنی در آخر شب ، پرحاصل هستند. اگر عاشق آغاز روز در ساعت 5 صبح هستید ، عالی است – جلو رفته و این قورباغه را در ساعات اولیه ی صبح بخورید. اگر ترجیح می دهید بخوابید ، بسیار خوب است – جلو رفته و آن را در ابتدای روز خود  بخورید.

افراد موفق با خود صادق هستند. آنها تنظیم هدف تمرین را هر روز صبح در ساعت 4:30 می دانند. آیا این بهترین ایده نیست که هرگز آدم صبح زود نیستند. آنها اهداف خود را بر مبنای پر حاصلترین زمان خود تنظیم میکنند.

  1. خط قرمزهای خود را مشخص کنید.

از کلنگ Hack حاصلخیز اصلی سود ببرید : قانون پارکینسون .

طبق قانون پارکینسون ، کار برای پر کردن زمان موجود برای تکمیل  آن توسعه یافته است. اگر زمان کمی برای تکمیل کار دارید ، احتمالا تلاش خود را باید افزایش دهید. راجع به روش تمیز کردن خانه ی خود فکر کنید زمانی که فردی تماس می گیرد و میگوید تا بیست دقیقه ی دیگر می آید و روش تمرکز شدید شما روی ماموریتی که فردا صبح دارید. تلاش تان به طور قابل توجهی افزایش می یابد زمانی که زمان کم باشد.

خط قرمزهایی را برای تکمیل کار ، مشخص کنید تا برای رسیدن به اهداف به شما کمک کند. چونکه برنامه ی روزانه ی خود را تنظیم کرده اید ، می توانید از قانون پارکینسون برای بهره بردن شما ، استفاده کنید. یک راه انجام این کار استفاده از بلوک های زمان است . 5 دقیقه به تکمیل هدف اختصاص داده و سپس یک استراحت 5 دقیقه ای در نظر بگیرید. دانستن اینکه زمان کمی دارید  به شما کمک می کند تا سودمندی خود را در عرض 55 دقیقه  جلسه ی کاری، به ماکزیمم زمان برسانید. همچنین ، وقفه های روانی کوتاه در حین کار سخت در هر ساعت ، باعث سازماندهی دوباره ی شما می گردد.

  1. حواس پرتی ها را به حداقل برسانید.

از بسیاری از حواس پرتی ها در حین کار تا حد ممکن خلاص شوید. اگر اینترنت حواستان را پرت می کند ، کامپیوتر خود را به گونه ای تنظیم کنید که برخی از سایت های خاص در زمان طول روز ، قفل باشد. گوشی خود را خاموش کنید. وقتی با فهرست کارهای روتین سر و کار دارید ، پیام هایتان در آنجا خواهند بود.

  1. مکث

زمان را هر روز برنامه ریزی  کنید تا مراقب خود باشید . زمان را در جدول زمانبندی خود برای تنظیم کنید تا ورزش کرده و زمان آرامش یا هر دو را  داشته باشید.

  1. برنامه ی معکوس

یک روش برای حرکت به سمت اهداف بزرگ ، برنامه ریزی وارونه در زمان تنظیم اهداف ، است .

مثلا ،‌می خواهید 26 پوند وزن کم کنید. بعد از اینکه یک هدف طولانی مدت کاهش وزن 26 پوندی از حالا تا سال دیگر تنظیم کردید ، برنامه ریزی معکوس را آغاز شکرده و هدف را به بخش های ممکن تقسیم کنید. اگر می خواهید 26 پوند در یک سال کم کنید ، باید نیم پوند (1750 کالری) هر هفته کم کنید یعنی 250 کالری در روز . بسیاری از افراد سه وعده ی غذایی و دو وعده ، اسنک در طول روز می خورند ، به این معنا که می توانید جذب مواد را تا 50 کالری در زمان خوردن کاهش می دهید. که این کار یک هدف شدنی است! شما اکنون مقدار زیادی جذب کرده و اشتیاق خود را زیر پا گذاشته و آن را به اجزاء کوچک تقسیم کردید، یعنی اهداف روزانه ی قابل دستیابی.

برنامه ریزی برعکس برای حرکت به سمت جلو ، برای همه ی اهداف بزرگ موثر است. من یک هدف مالی دارم که می خواهم امسال به آن برسم و دقیقا می دانم چند دلار و سنت روزانه بدست بیاورم تا به هدفم برسم.

  1. یادداشت کنید.

تحقیقات نشان می دهد که فقط با نوشتم اهداف خود روی شانس رسیدن شما به آنها تا حد زیادی افزایش می یابد! اهدافتان را روی کاغذ بنویسید ، آنها را در جایی روی دیوار که به راحتی قابل روئیت باشد ، بچسبانید ، مرتبا به آن رجوع کنید ، و شانس بیشتری برای موفقیت خواهید داشت.

  10. یک شریک ذیحساب پیدا کنید.

شرکای مالی بسیار مهم هستند؛ آنها ما را حمایت و تشویق کرده تا برای رسیدن به اهدافمان تلاش کنیم. شاید شما همیشه می خواستید کتابی بنویسید یا یک شغل خانگی را شروع کنید. به کسی می گویید که به حفظ مسئولیت حساب شما کمک کرده و به طور هفتگی بررسی پیشرفتتان را کنترل کند.  داشتن یک شریک ذی حساب که اهداف مشابهی با شما دارد ، اثر بیشتری دارد.

  1. فقط خودتان را با افرادی مقایسه کنید که عزم و اراده ی شما را بر می انگیزانند.

آیا واقعا می خواهید احساس خوبی درباره ی زندگی تان داشته باشید ؟ مقایسه خود را با افراد دیگر رها کنید اگر حس بدنی به شما دست می دهد. حسادت به دیگران ، به سرعت شادی شما را کاهش داده و حس موفق نبودن را به شما می دهد.

مقایسه همان طور که در عنوان گفته شد ، می تواند مفید باشد اگر آن را در ارتباط با تحسین به جای حسادت ، انجام دهید. اگر دوستانتان دائما در شغل ارتقا می گیرند ، عادت های آنان را در اداره بررسی کنید. آیا او همیشه زود می رسد و دیر می رود و درخواست پروژه های اضافی می کند ؟ رقابت با اخلاق کاری او به شما کمک کرده تا اشتیاقتان تحریک شود. آیا همکارتان ، نمای سلامت کامل است ؟ مقایسه ی عادتهایتان با او باعث می شود شما بفهمید او هر روز بعد از ناهار پیاده روی می کند در حالی که شما در حال خوردن اسنک پشت میز کار خود هستید. اگر میل دارید تناسب اندام  خود را بهتر کنید در پیاده روی به او ملحق شوید.

" وقتی خود را به گونه ی سالم مقایسه کنیم (آنها آن را دراند ، من آن را دوست دارم ، چگونه راه رسیدن به آن را از آنها یاد بگیرم) ، که می تواند عزو م اراده ی ما را برای موفقتر شدن ، تقویت کند.

  1. بدنبال یک مربی ( منتور ) باشید.

اگر حوطه ی خاصی در زندگی شما وجود دارد که اشتیاق زیادی نسبت به آن دارید ، یک منتور موفق انتخاب کرده تا به شما کمک کند تا در آن حوزه رشد کنید. شما شاید بفهمید که در حوزه های مختلف زندگی تان ، منتورهای مختلفی دارید- من می دانم که دارم. استخدام یک  مربی را در نظر بگیرید؛ مربی درست ،با دادن انگیزه و ابزارهای لازم برای رسیدن به سطوح بالای موفقیت ،  دنیایی از تفاوت را در زندگی تان ایجاد می کند .

  1. وکیل یا نماینده

" اگر می خواهید الان کارهای بسیار کوچکی انجام دهید ، آن را خودتان انجام دهید. اگر می خواهید کارهای بزرگ انجام دهید و تاثیر زیادی داشته باشید ، نماینده بودن را یاد بگیرید" – جان سی ماکسول

ترک کنترل برخی کارها و نمایندگی کارهای خاص ، به همان اندازه که مشکل است ، نیز اهمیت دارد. رویهم رفته ، فقط 24 ساعت در یک روز وجود دارد ، و اگر واقعا می خواهید روی اولویت های خود تمرکز کرده و موفقیت زیادی داشته باشید ، باید به دیگران اعتماد کرده تا مسئول چیزهایی باشند که برای شما کمتر اهمیت دارد.

سال های پیش ، من کارهای هفتگی خود را روی کاغذ نوشتم و دریافتم که 56 کار وجود دارد که هر هفته آنها را تکمیل کرده ام. تعجبی ندارد که در آن لحظه احساس تاثیر بر انگیزی داشتم! ارزیابی اهمیت هر کدام از آن کارها را آغاز کرده و تصمیم گرفتم کارهایی را که انجامشان برایم اجباری نبود ، به وکیل واگذار کنم ، هنوز هم باید برای آن کارها را انجام مید ادم. حالا من زمان بیشتری برای تمرکز روی اولویت های خود دارم. زمانی که برخی از کارهای خود را به دیگران وکالت می دهیم ، می توانیم روی چیزهای مهم تمرکز کنیم – یک عامل مهم برا موفقیت.

  1. شرکت خود را عاقلانه انتخاب کنید.

علیرغم داشتن شریک ذی حساب مخصوص ، کل گروه خود را با دقت انتخاب کنید.

طبق نظر تاجر چیم ران ، " شما متوسط 5 نفر هستید که اکثر وقت خود را با او می گذرانید".

آیا شما وقت خود را با افرادی می گذرانید که مشوق ، مثبت و حامی شما هستند ؟ یا بیشتر زمان تان صرف افرادی می شود که برای شما مثل سم هستند ؟ انتخاب کنید که زمان خود را با فرادی بگذرانید که تلاش می کنند شما بهترین ها باشید.

  1. مطالعه کنید.

آیا می خواهید موفقیت بالایی داشته باشید؟ مطالعه کنیدو دائما  مطالعه کنید. مطالعه به ما انرژی داده و زهنمان را باز می کند. متونی را بخوانید که به شما انگیزه داده و در ذهنتان جرقه ایجاد می کنند. در توسعه ی نفس خود کاوش بسیار کنید. تا حد امکان اطلاعات بدست بیاورید. همیشه چیزی باری یادگیری بیشتر وجود دارد.

همه ی این کارها را روزانه انجام داده تا سریعا در مسیری قرار بگیرید که به موفقیت بسیار ختم می شود!(سیارک)

ترجمه توسط itrans.ir

نظرات

۱۳۹۵/۱۰/۲۸ما هیچ وقت با خورمان صادق نیستیم

در ادامه بخوانید...

معرفی کتاب "و حتی یک کلمه هم نگفت"

در

هاینریش بل این کتاب را درباره زمان صلح نوشت. اما همه چیز در این رمان جنگ را نفس می کشد. خرابه های شهر هنوز هم ساخته نشده است، و سرنوشت های ناشی از شخصیت های او، و آن دسته از بمب های زمانی که در روح شخصیت های اصلی فرد و همسرش منفجر میشود. کل رمان مجموعه ای از فصل ها به نام یکی یا دیگری است. آنها در همان خیابان ها راه می روند، آنها جنگ را به یاد می آورند، در مورد کودکان قاطعانه فکر می کنند، رنج می برند، غمگین می شوند و از درد می ترسند. کته همچنین در ترس ابدی زندگی می کند. ترس از همسایگان، از جامعه، از چیزی که در کلمات واضح و روشن نیست. آنها یکدیگر را دوست دارند، اما نمی توانند با هم باشند. آنها به یکدیگر نیاز دارند، اما به نظر می رسد که آنها نمی توانند در صلح با هم زندگی کنند، و چه می توانیم در مورد آنها بگوییم؟

"و حتی یک کلمه هم نگفت" - یک رمان روانشناختی است.  فرد، که تقریبا بلای بی تفاوتی او را بلعیده بود، دشوار است درک کنیم، چگونه می تواند کودکان را ضرب و شتم کند؟ چگونه می تواندبا آخرین سکه ودکا خریداری کند و سکه ها را در

ماشین های بازی از دست بدهد؟  

نقد هایی که بلافاصله پس از انتشار این کتاب به رشته تحریر درآمد به ده ها رسید و بسیار فراتر از مرزهای آلمان رفت: خوانندگانش در فرانسه ، ایتالیا، اتحاد جماهیرشوروی، ایالات متحده امریکا و سوئد آن را به عنوان رمانی ارزنده ستودند.کارل کرن یکی از منتقدان مشهور آلمانی در آن دوران چنین نوشت : اگر از این پس از من سوال کنند که آلمانی ها روی چه کتابهایی می توانند حساب کنند که واقعا پر از انرژی و حقیقت باشند، من از کتابهای هاینریش بل نام خواهم برد، و منظور او بیشتر کتاب "و حتی یک کلمه هم نگفت" بود .

قسمت کوتاهی از کتاب:

آقای فرانکه به ندرت حرف می زند . در غیاب همسرش ، گاهی سری به اتاق ما می زند و بی آنکه کلمه ای حرف بزند ، یک بسته شکلات روی میز کنار در خروجی می گذارد . بعضی وقتها ، من اسکناسی را که توی کاغذ کادو پیچیده شده، پیدا می کنم و گاهی صدای او را می شنوم که در راهرو بچه ها را چند لحظه اینگه می دارد، چند کلمه ای با آنها پچ پچ می کند . آنها بعد برایم تعریف می کنند که موهاشان را نوازش کرده به ایشان گفته "عزیز"
اما خانم فرانکه با او فرق دارد، زنی است خیلی سرزنده و حراف و نامهربان. از یک خانواده قدیمی تاجر پیشه این شهر است،خانواده ای که نسل اندر نسل ، پیوسته کالای تجاری خود را عوض کرده و هر بار کالای با ارزش تری انتخاب کرده است:از روغن به نمک و آرد و از ماهی و پارچه کتان به شراب رسیده و بعد به طرف سیاست
کشیده شده است، سپس مشغول دلالی زمین شده اند و امروزه گاهی این احساس به من دست می دهد که به تجارت پر ارزش ترین کالاها مشغولند: تجارت با مذهب 
خانم فرانکه فقط گاهی ، در موقعیت های نادر و استثنایی مهربان می شود ،بیش از هر چیز ، وقتی از پول حرف می زند. او این کلمه را با چنان لطافتی تلفظ می کند که مرا به وحشت می اندازد:به همان شکل که بعضی مردم دلشات م یخواهد کلمات "زندگی" ، "عشق" "مرگ" یا خدا را تلفظ کنند ، آرام ، آهسته ، با وحشتی خفیف و پنهان و نوعی مهربانی در صدایش ، برق چشمهایش بیشتر و خطوط چهره اش جوانتر می شود.

نظرات

در ادامه بخوانید...

مهمترین منبع فرصتهای کارآفرینی

در

 مهمترین منبع فرصتهای کارآفرینانه عبارتست از فعالیت سایر کارآفرینان. هنگامیکه یک کارآفرین از مزیت یک فرصت بهره برداری ذکرنشده درقبل بهره برداری میبرد، این امر فرصتهای بهره برداری جدیدی ایجاد میکند که به سایر کارآفرینان اجازه میدهد تا اقدام کنند، و این پروسه به جاری بودن درمیان اقتصاد ادامه میدهد و فرصتهای بهره برداری اضافی ایجادمیکند. پروسه کارآفرینی خودش معمول ترین منبع فرصتهای کارآفرینانه میباشد.
محققی به نام "کیرزنر" در سال 1973 ، کارآفرینی را بعنوان شناخت فرصتهای بهره برداری ذکرنشده درقبل نمایش داد، و برخلاف محققان پیش تر بر طبیعت متعادل کننده کارآفرینی تأکید کرد.

"کیرزنر" برروی اینکه چگونه فعالیت کارآفرینانه فرصتهای ناشناخته قبلی را بهره برداری نمود تا اقتصاد را بسمت تعادل بکشد تمرکز نمود بجای اینکه لحاظ کند که چگونه این فرصتها ایجاد شده بودند، یا چرا آنها ناشناخته بودند.

در واقع، اکثر فرصتهای بهره برداری  هنگامیکه ایجادشدند بسرعت مورد بهره برداری قرارگرفتند. با پرکردن جزئیات درباره اینکه فرصتها چگونه ایجاد میشوند، روایت "کیرزنر" کاملتر شد. "کیرزنر" پروسه کارآفرینی را در پاسخ به آن فرصتهای کارآفرینی که هنوز ذکر نشده بودند توضیح داد . بخاطراینکه اکثر فرصتهای کارآفرینی با اقدامات کارآفرینان ایجاد میشوند، همان تئوری کارآفرینی هر دوی منشأهای فعالیت کارآفرینی و راهی که درآن کارآفرینان برروی فرصتهای موجود کارمیکنند را توضیح میدهد.
اگر فردی فقط برروی پاسخ کارآفرینان به  تعدادی از فرصتهای کارآفرینانه تمرکز کند، بنظر میرسد که  انبوهی از فرصتها وجوددارد که کارافرین ها میتوانند از آن استخراج نمایند، ولی با اقدام کارآفرینان، درحالیکه اقتصاد به تعادل میرسد تعداد باقیمانده فرصتهای کارآفرینانه کاهش میابد و دراین هنگام یعنی در زمان تعادل، تمام فرصتهای کارآفرینانه مورد بهره برداری قرارگرفته اند. با نگاه کردن بدین شکل، هرچه فعالیت کارآفرینانه بیشتری وجودداشته باشد، فرصتهای کارآفرینانه کمتری وجودخواهدداشت. هرچند فقط متضاد این قضیه نیز صحیح است. هر اقدام کارآفرینانه، فرصتهای کارآفرینانه بیشتری را ایجاد میکند، و درحالیکه کارآفرینی اتفاق بیفتد انبوه فرصتهای کارآفرینانه را افزایش میدهد.
مانکور اولسون 1996 در یک مقاله با عنوان "اسکناسهای رها شده روی پیاده رو"، بحث میکند که افراد فقط فرصتهایراحت را قبول نمیکنند. اولسون لحاظ میکند که چرا بعضی اقتصادها سریعتر از بقیه رشد میکنند، ولی این نکته مهم را بیان میکند که هنگامیکه محرکها صحیح میباشند، فرصتهای بهره برداری مدت طولانی بصورت بهره‌برداری‌نشده باقی نمی‌مانند. اگر اولسون درست گفته باشد، ادامه دادن فعالیت کارآفرینانه به یک منبع ادامه‌دار فرصتهای کارآفرینانه جدید نیاز دارد و نکته کلیدی این بخش این است که آن فرصتهای جدید بوسیله کارآفرینان ایجاد میشوند درحالیکه آنها از فرصتهای موجود بهره برداری میکنند.
به یک طریق، این مکانیزم فیدبک مثبت که درآن کارآفرینی، فرصتهای کارآفرینی اضافی ایجاد میکند ممکن است بعنوان یک نوع بیگانگی با شبکه درنظرگرفته شود، محققان  برروی راهی که فرهنگ کارآفرینی میتواند گسترش یابد تمرکز میکنند که بدون شک صحیح میباشد،  مستقل از هر تأثیر فرهنگی (نظیر بعضی از کارآفرینانی که بعنوان مدلهای نقش برای دیگران خدمت میکنند) یا مشخصات جامعه که ممکن است افراد را وادارسازد تا بصورت کارآفرینانه عمل کنند، اقدامات کارآفرینانه به سادگی فرصتهای کارآفرینانه بیشتری تولید میکنند که سپس برای بهره برداری موجود خواهندبود. هرچند مستقل از هر اثر شبکه در یک جهت یکسان، اثرات کارآفرینی بحث شده در این بخش بوسیله اثرات شبکه که بطور آگاهانه توسط بایگریو و مینیتی مدل شده است تقویت میشود.  (سیارک)

فعالیت کارآفرینانه بعنوان یک منبع فرصت کارآفرینانه

برای دیدن اینکه کارآفرینی چگونه میتواند فرصتهای کارآفرینانه اضافی ایجادکند، یک مثال در یکی از کارآفرینانه ترین صنایع در انتهای قرن بیستم را لحاظ کنید: میکروکامپیوتر ها. بعضی افراد دارای این ایده هستند که بجای اینکه ماوس از طریق یک کابل به کامپیوتر متصل شود، ماوس میتواند سیگنال مادون قرمز را به کامپیوتر انتقال دهد، که این امر ماوس را قادر میسازد تا وایرلس باشد. چرا تا پیش از این هیچ کس روی این فرصت کارآفرینانه اقدام نکرده است؟ پاسخ این است که آن مدت زیادی قبل از اینکه به بهره برداری رسیده باشد وجود نداشته است. این فرصت قبلاً برای دهه های متوالی موجود نبوده است، بلکه کمی بعد از اینکه موس یک دستگاه ورودی محبوب برای کامپیوترها شد این فرصت مشاهده شد و برروی آن اقدام گردید. این فرصت بوسیله توسعه ماوس کامپیوتر ایجادشد، که خودش یک اقدام زودهنگام کارآفرینی بود، و کاربران کامپیوتر میدانند که دسته های اشاره، ترک‌بالها و تاچ‌پدها (صفحه لمسی) سایر دستگاه های ورودی هستند که توسط کارآفرینان توسعه داده شده اند. ولی این انبوه خاص فرصتهای کارآفرینانه فقط پس از توسعه ماوس بعنوان یک دستگاه ورودی وجودداشته اند. فعالیت کارآفرینانه توسعه‌دهنده ماوس از یک فرصت کارآفرینانه استفاده نکرد، بلکه آن فرصتهای کارآفرینانه خیلی بیشتری را ایجاد کرد.
بطور مشابه، ماوس یک فرصت نبود که برای مدت زمان طولانی نادیده گرفته شده باشد. ماوس کامپیوتر کمی پس از اینکه ریزپردازنده ها آنقدر قدرتمند شدند تا از آنها بعنوان دستگاه های ورودی استفاده کنند گسترش یافت، لذا کارآفرینی که ماوس را توسعه داد روی یک فرصت کارمیکرد که محصول کارآفرینانی بود که میکروکامپیوترها را توسعه داده بودند. بدون میکروکامپیوترها، فرصت بهره بردن از فروش ماوسها وجود نداشت. روایت کاملتر کمی پیچیده تر است، ولی مجدداً نشان میدهد که اقدامات کارآفرینانه بعضی افراد چگونه فرصتهایی برای سایر افراد تولید میکنند. ماوس درواقع توسط زروکس توسعه داده شد، ولی استیو جابز در شرکت کامپیوتر اپل پتانسیل این دستگاه ورودی را تشخیص داد و آن را محبوب ساخت. سپس بیل گیتس در شرکت مایکروسافت با دیدن اینکه این دستگاه به چه خوبی کار میکند یک سیستم عامل بااستفاده از این ایده ساخت، و تبدیل به ثروتمندترین مرد جهان شد. ولی هیچ فرصتی برای توسعه ماوس مادون قرمز (و صفحه لمسی و دسته اشاره و ترک‌بال) وجود نداشته است زیرا ماوس ابتدا بعنوان یک دستگاه ورودی توسعه داده شده بود.  (سیارک)

درنتیجه، این اقدام کارآفرینانه بسته به کارآفرینانی که می‌بینند که ریزپردازنده ها میتوانند بعنوان پایه برای میکروکامپیوترها استفاده شوند عمل میکند، یک کشف کارآفرینانه که نمیتوانست بدون اختراع ریزپردازنده بوجود بیاید. و آن اقدام کارآفرینانه نمیتوانست بدون اختراع ترانزیستور اتفاق افتاده باشدو الی آخر.ترجمه  itrans.ir 

نظرات

در ادامه بخوانید...

راهنمایی برای مطالعه کتاب 10 مورد

در

خواندن کتاب نه تنها در دوران کودکی که در تمام زندگی می‌تواند تخیل را بر‌‌انگیزد، ما را رهسپار دنیاهای جدید کند و الهام‌بخش یا چالش‌برانگیز باشد. اما در زندگی پرمشغله امروزی به دشواری می‌توان زمانی برای مطالعه فراهم کرد.

در این نوشته نکاتی پیشنهاد می‌شود که شما را یاری می‌کند به کتابخوانی دائمی بدل شوید.

۱۰. موضوع‌هایی را برگزینید که می‌دانید از خواندنشان لذت می‌برید

اگر شما کتاب‌خوان حرفه ای نیستید، شروع مطالعه با رمان جنگ و صلح تالستوی ممکن است برایتان بسیار مایوس‌کننده باشد. موضوع‌هایی را که در حال حاضر علاقه شما را برمی‌انگیزند انتخاب کنید: اگر از فیلم تریلر جاسوسی لذت می‌برید، جیمز پترسون را امتحان کنید. اگر تاریخ دوست دارید کتابی از هیلاری منتال بخوانید. موضوع‌هایی را انتخاب کنید که از قبل برای شما گیرا بوده است یا درونمایه هایی از فیلم‌هایی که دوست دارید برگزینید.

۹. وقتی به بخش هیجان‌انگیز رسیدیدکتاب را کنار بگذارید

آیا شما از آن دسته افرادی هستید که از تمام‌شدن برنامه‌های تلویزیونی، درست در لحظه مهیج آن متنفرید؟ این روشی است موفق برای اطمینان از این‌که بینندگان قسمت بعدی را حتما دنبال می‌کنند. هنگام مطالعه همین شیوه را در پیش‌گیرید و درست وقتی که اثر شما را به قلاب انداخته از خواندن دست بکشید. این کار سبب می‌شود چشم انتظار فرصت بعدی برای خواندن ادامه کتاب باشید، زیرا می‌خواهید هر چه زودتر بدانید که چه اتفاقی می‌افتد.

۸. هدفی برای خود تعیین کنید

گرچه تعیین سررسید ممکن است بدترین نوع هدف‌گذاری به شمار آید، وقتی به موعدی که واقع‌بینانه برای خود مشخص کرده‌اید پایبند بمانید انگار که جایزه‌ای گرفته‌اید. اگر سرتان شلوغ است، برای تمام‌کردن کتاب مهلتی تعیین کنید و بدین‌سان از زمانی که صرف امروز فرداکردن می‌شود بکاهید. میانگین سرعت مطالعه خود را محاسبه کنید و تعداد صفحاتی را برای مطالعه روزانه یا هفتگی به مثابه هدف برگزینید.

اگر این هدف‌گذاری خیلی سخت است، به جای آن خواندن تعداد معینی کتاب در طول ماه یا سال را میتوان هدف قرار داد. مطالعه هدفمند سبب می‌شود که از مسیر درست منحرف نشوید. از یاد نبرید که وقتی هدفتان را محقق می‌کنید، به خود جایزه بدهید (شاید پاداش خواندن کتابی جدید باشد).

۷. محیط مناسبی برای مطالعه مهیا کنید

با وجود صدای گوشخراش تلویزیون در پس‌زمینه مشکل بتوانید بر کتابی که در دست خواندن دارید تمرکز کنید. عواملی که موجب حواس‌پرتی می شوند باید از محیط مطالعه حذف شوند. در ماه‌هایی که هوا گرم‌تر است، بیرون بروید و درهنگام خواندن در هوای تازه تنفس کنید. در زمستان پیش از رفتن به بستر کتاب بخوانید که به بهبود خواب شبانه نیز کمک می‌کند.

البته همیشه نمی توانید از محیط پر سر و صدا خلاصی بیابید، بخصوص اگر خانواده پرسروصدایی دارید و در این وضعیت وقتی برای مطالعه جور می‌کنید. در این شرایط بهتر است این ترفند را به کار ببندید: با گوش‌دادن به موسیقی بدون کلام به جای توجه به چیزهایی که حواستان را پرت می‌کند بر افکارتان متمرکز شوید.

۶. کتابی را که دوست ندارید ناتمام رها کنید

مجبور نیستید کتابی را فقط به این سبب که شروعش کرده اید تا آخر بخوانید. اگر فقط برای رسیدن به انتها مطالعه کنید، خواندن ممکن است به کاری طاقت‌فرسا بدل شود. از ناتمام رهاکردن اثری که از آن لذت نمی‌برید، احساس گناه نکنید. سر وقت فهرستتان بروید و کتاب بعدی را آغاز کنید. شما که از آینده خبر ندارید شاید بعدها بخواهید سراغ اثری که رها کرده‌اید بروید و خواندنش را از سرگیرید. خلاصه خودتان را وادار نکنید که هر کتابی را که شروع کرده‌اید حتما به پایان ببرید. هرچه اثری که می‌خوانید دوست‌داشتنی‌تر باشد سریع تر آن را تمام می کنید.

۵. در یک گروه کتاب‌خوانی عضو شوید

به صورت گروهی کتاب بخوانید. عضویت در گروه‌کتاب‌خوانی، راهی عالی برای مطالعه، آشنایی با آدم‌های جدید، شنیدن پیشنهادها و به طور کلی برقراری ارتباط بیشتر با کتاب‌ها است. کسی را می‌شناسید که از حرف‌زدن درباره برنامه‌های تلویزیونی محبوبش لذت نبرد؟ در گروه‌های کتاب‌خوانی چنین صحبت‌هایی درباره کتاب‌ها درمی‌گیرد. با دیگران درباره این که از کدام بخش‌های رمانی که خوانده‌اید خوش‌تان آمده یا این‌که چطور تعلیقش طاقتتان را طاق کرده گفت و گو کنید. این کار شما را تشویق می‌کند که چیزهایی را که به طور معمول نمی خوانید و هرگز نمی‌شناختید بخوانید. ممکن است ژانری را بیابید که دوست دارید، اما هیچ‌گاه نام آن به ذهنتان خطور نکرده باشد.

در کتاب‌خوانی گروهی از مطالعه بهره بیشتری می‌برید. شنیدن تفسیرهای دیگران - چه با آنها موافق باشید چه مخالف- کمک می‌کند که درباره شیوه مطالعه بیندیشید، برای خود هدفی تعیین کنید و کتابی را که در دست دارید پیش از جلسه بعدی گروه به پایان برید.

۴. به کتاب‌های صوتی گوش دهید

شنیدن کتاب‌های صوتی ‌راه مناسبی برای خو گرفتن به داستان است، زیرا هم‌زمان می‌توانید به کارهای دیگر هم رسیدگی کنید. فهرست موسیقی ماهانه خود را تغییر دهید و داستان صوتی خوبی در آن بگنجانید. شما می‌توانید هر جا و هر وقت به داستان صوتی گوش دهید: در ماشین، باشگاه ورزشی، در حالی که خانه را تمیز می‌کنید یا هنگامی که بیرون از خانه در حال دویدن هستید.
البته گوش‌دادن به کتاب صوتی، خواندن به شمار نمی‌آید، اما می‌تواند به شما کمک کند که به عادت پی‌گرفتن داستان بازگردید. خوب است آثاری را در آغاز در قالب فایل صوتی گوش کنید و بعد ادامه آن‌ها را در کتاب بخوانید.

۳. فهرست خواندنی‌ها را از پیش آماده کنید

آرزوهای بزرگ؟ گتسبی بزرگ؟ همیشه فهرستی از کتاب‌هایی که می‌خواهید بخوانید - آثار کلاسیک یا جدید- در ذهن داشته‌باشید یا آن را جایی ثبت کنید. هنگامی که به پایان رمانی می‌رسید، اجازه ندهید که جست‌و‌جو برای کتاب بعدی شما را از برنامه‌تان عقب بیندازد و از روال خارج کند و عادت خواندن را بر هم زند. باید منبعی مطمئن داشته‌باشید که به آن رجوع کنید تا همیشه فهرست خواندنی‌هایتان تازه باشد و همواره برای خواندن اثر بعدی هیجان‌زده داشته باشید.

 

۲. عادتی منظم در پیش‌گیرید

با زمان‌بندی منظم و اختصاص وقت به مطالعه در هر صبح یا هرشب کتاب‌خواندن را به بخشی از روال روزانه خود بدل کنید و در خواندن غرق شوید. تنظیم برنامه روزانه به زودی مطالعه را به یک عادت بدل می‌کند.

اگر وقت شما برای مطالعه کم است، از تکنیک عالی تندخوانی استفاده کنید. تنها کاری که باید انجام دهید این است که هنگام خواندن زمان بگیرید و به تدریج سرعت‌تان را افزایش دهید. افزون بر این اگر در هنگام مطالعه حواستان پرت می شود این شیوه کمک می کند که تمرکز داشته باشید.

 

 

 

 

 

 

 

 

۱. همیشه کتابی همراه داشته باشید

اطمینان حاصل کنید که همیشه در هر کجا که هستید کتابی در دسترستان باشد. از این طریق آسان‌تر می‌توانید هر جا و هر وقت در قطار، اتوبوس یا در اتاق انتظار مطب دندانپزشک ‌‌دقایقی اضافی برای خواندن دست‌و‌پا کنید.

مهم نیست که برنامه شما چقدر پر است، سعی کنید در طول روز چند دقیقه ای بیشتر برای مطالعه وقت فراهم کنید، حتی اگر شده در دستشویی بخوانید. دارید از خانه بیرون می‌آیید و کیف‌تان جا ندارد؟ لازم نیست کتاب ضخیمی با خود ببرید، می‌توانید کتابی را در گوشی هوشمند یا کتاب‌خوان الکترونیک خود دانلود کنید. از سرگرفتن مطالعه یک کتاب می تواند از سرزدن به خبرخوان شبکه‌های اجتماعی بسیار سودمندتر باشد.

اگر نویسنده‌ای یافته‌اید که از کارش لذت می‌برید مجموعه آثارش را بخوانید. این کار جالبی است که نویسنده‌ای  فرقی نمی‌کند که دیکنز باشد یا دیوید ویلیامز را انتخاب کنید و همه کتاب‌هایش را در مطالعه گیرید .( سیارک)

نظرات

در ادامه بخوانید...

داستان کوتاه "خاطره " نوشته مارسل پروست

در

سال گذشته من مدتى را در «ت» گذراندم، در گراند هتل که در انتهاى دوردست ‏ساحل، رو به دریا قرار داشت. به دلیل دود و بخارى که از آشپزخانه‌ها و آب‏‌هاى مانده‏ برمی‌خاست و ابتذال مجلل پرده‌هاى نقش ‏دارى که تنها شى‏ء متفاوت روى دیوارهاى ‏لخت خاکسترى بود و تزئینات این تبعید را کامل می‌کرد، سخت دلتنگ بودم؛ آنگاه ‏روزى همراه با تندبادى که خبر از توفان می‌داد، در راهرویى به سوى اتاقم قدم ‏برمی‌داشتم که بوى نادر دلاویزى درجا میخکوبم کرد. دریافتم که نمی‌شود از ماجرا سردرآورد، اما بو، آن چنان پرمایه و آن چنان به نحوى پیچیده گلستانى بود که به گمانم ‏تمامى باغ‏‌هاى گل وگلزارها را لخت کرده بودند تا چند قطره از آن عطر تولید کنند. این‏‌ برکت نفسانى آن چنان نیرومند بود که زمانى دراز پابه‌ پا کردم بى‌آن که پیش بروم؛ آن‏سوى شکاف درى نیمه‏ باز که تنها راه خروج آن بوى مست کننده بود اتاقى یافتم که به‏ رغم یک نگاه آنى، حضور شخصیتى بس متعالى در آن احساس می‌شد. چگونه مهمانى ‏می‌توانست در دل چنین هتل تهوع آورى، محرابى چنین پاک به خود اختصاص دهد، به‏ خلوتگاهى چنین مهذب تکامل بخشد و برج عاجى منزوى از رایحه دلاویز برپا کند؟ صداى پاهایى، ناپیدا از سرسرا و پیش‏تر از آن، حرمتى تقریبا مذهبى مانعم شد که با آرنج در را بازتر کنم. به یکباره، باد خشمگین، پنجره فکسنى راهرو را درهم شکست، بادى شور با موجى گسترده و تند به درون وزید و آن عطر گلستانى غلیظ را بى‏ آن که به ‏کلى در خود غرق کند، در هوا پراکنده کرد.
من هیچگاه مقاومت ظریف آن عطر اصیل را از یاد نخواهم برد که با جان مایه خود بربوى آن باد گسترده فائق آمد. وزش باد، در اتاق را بسته بود و به ناگزیر به طبقه پائین رفتم. اما حاصل بخت و اقبال بد و آشفته این بود: وقتى درباره ساکنان اتاق ۴۷ (چون آن‏ موجودات گزیده نیز مثل دیگران شماره داشتند) پرس و جو کردم، تنها اطلاعى که مدیر هتل توانست پیدا کند، مشتى اسم آشکارا مستعار بود. تنها یکبار صداى متین و لرزان وموقر و آرام مردانه‌اى را شنیدم که گفت: «ویولت»، و صداى آهنگین فوق طبیعى زمانه‌اى‏ را که پاسخ داد: «کلارنس». به رغم این دو نام انگلیسى، بنا به گفته کارکنان بومى هتل به‏ نظر می‌رسید که غالبا به زبان فرانسوى حرف می‌زنند- و بى‌هیچ لهجه خارجى.
چون غذای‌شان را در اتاقى خصوصى می‌خوردند، نمی‌توانستم ببینمشان. تنها یک‏بار، در طرح و خطوطى محو، آنچنان به نحوى روحانى نمایان، آن چنان به نحوى یگانه ‏مشخص که در ذهنم به صورت یکى از متعالی‌ترین مظاهر زیبایى باقى مانده است، زنى‏ بالا بلند را دیدم که از نظر دور مى‏ شد، چهره‌اش گریزنده، اندامش لغزان در روپوشى ‏دراز و پشمین به رنگ قهوه‌اى و صورتى.
چند روز بعد، همانطور که از پلکانى کاملا دور از آن راهروى اسرارآمیز بالا می‌رفتم، بوى خوش خفیفى، به طور قطع همانند همان بوى بار اول را حس کردم. به‏ سمت راهرو پیش تاختم و همین که به آستانه در رسیدم، هجوم همان عطرهاى وحشى‏ که مثل موجودات زنده می‌غریدند و مردم پرمایه‌تر می‌شدند، کرختم کرد. از میان در کاملا گشوده، آن اتاق بی‌مبلمان انگار دل و روده‏‌اى بیرون ریخته بود. چیزى حدود بیست شیشه کوچک شکسته روى پارکت کف اتاق، آلوده به لکه‌هاى خیس، پخش و پلا بود. مستخدم بومى که داشت کف اتاق را کهنه می‌کشید گفت «امروز صبح رفتند. عطردان‏ها را شکستند تا کسى از عطرشان استفاده نکند، نمی‌توانستند همه را درچمدان‏هایشان که انباشته از اجناسى بود که از این جا خریده بودند جا دهند. چه وضع ‏بلبشویى!» من یکى از عطردان‏ها را که هنوز چند قطره ‏اى در آن مانده بود قاپیدم. این‏ قطره‏‌ها که از چشم آن مسافران مرموز دور مانده بود، هنوز اتاقم را عطرآگین می‌کنند.
من در زندگى ملال‏ آور خود، روزى از عطرهاى تراویده از دنیایى که آن قدر دلاویز بود مست شدم. این‏ها منادیان زحمت افزاى عشق بودند. ناگهان خود عشق آمده بود، باگل‏هاى سرخش و فلوت‏هایش، تندیس‏گر، کاغذین جامه، دربسته که هر چیز پیرامون‏ خود را معطر می‌کرد. عشق با تندترین نفس اندیشه‌ها درهم آمیخته بود، نفسى که بی‌آن‏که عشق را تضعیف کند، لایتناه‌اش کرده بود. اما من از خود عشق چه می‌دانستم؟ آیا من، به نوعى به رازش پى برده بودم؟ درباره‌اش آیا چیز دیگرى می‌دانستم جز آن عطر اندوهش و بوى عطرهایش؟ آنگاه، عشق رفت و عطرها از عطردان‏‌هاى خرد شده، باغلظت ناب‌ترى بیرون تراویدند. رایحه یک قطره تضعیف شده، هنوز که هنوز است‏ زندگی‌ام را بارور می‌کند.

مارسل پروست نویسنده کتاب در جستجوی زمان از دست رفته

نظرات

در ادامه بخوانید...