ابتکار عمل شخصی در همه مرحلههای فرایند کارآفرینی نقش ایفا میکند که مربوط به عملکرد فعال متمایز شده با رفتارهای خود راه اندازی، پیش گستر و پایسته است . خود راه اندازی به این معنا است که انگیزه لازم برای اقدام از کارآفرین او یا خود او منشأ میگیرد. اقدامات کارآفرین کمتر توسط دیگر افراد یا درخواست خارجی فوری حاصل میشود. خود راه اندازی محرک آغاز تغییرات در وضع موجود یا انجام کاری جدید است. از این رو خود راه اندازی منجر به خلق چیزی جدید و از این رو یک مکانیسم ضروری در کارآفرینی مؤثر است . تجارت غیر مؤثر اغلب با کپی کردن ساده محصولات یا خدمات موجود بدون هیچ گونه تغییر ابتکاری در ایده ایدهها متمایز میشود. کارآفرینان خود راه اندازی بهتر میتوانند تا میان تجارتها خود با تجارتهای دیگران تمییز قائل شوند و توانایی بهتری در خلف مزیتهای رقابتی دارند که میتواند منجر به عملکرد بالاتر شود.
پیش گستر بودن اشاره به داشتن جهت گیریهای بلند مدت دارد که به کارآفرینان کمک میکند تا بتوانند پیش بینی کنند و برای فرصتها و تهدیدهای بالقوه آماده شوند. اگر این گونه از فرصتها و تهدیدها در واقعیت رخ بدهند، کارآفرینان پیش گستر آمادگی بهتری دارند و کمتر فرصتهای امید بخش را از دست میدهند. پیش گستر بودن کلید لازم برای کارآفرینی است زیرا کارآفرینان بایستی فرصتهای جدید تجارتی را شناسایی کنند و مورد استفاده قرار بدهند. علاوه بر این، پیشی بینی کردن و اماده شدن برای تهدیدهای بالقوه در فرآیند توسعه، اجرا و مدیریت یک داد و ستد مخاطره آمیز به کارافرین اجازه میدهد تا بتواند طرحهای اقتضایی با اثرات مثبت بر روی عملکرد را ایجاد کند .
نهایتاً، پایدار بودن به معنای انعطاف پذیر بودن و غلبه بر موانعی است که در طول پیگیری هدف رخ میدهد. کارآفرینان پایدار در مواجه با مشکلات تسلیم نمیشوند بلکه مشکلات خود را حل میکنند یا مسیرهایی جایگزینی را پیدا میکنند تا به اهداف خود دست یابند. چونکه کارآفرینی در شرایطی سخت و غیر قابل پیش بینی به انجام میرسد، پایداری برای غلبه بر پس روی و تصحیح اشتباهات یک فرد در توسعه محصول، خدمات یا سازمان ضروری است .
شواهد تجربی وجود دارد که ابتکار عمل شخصی تأثیری مثبت بر روی کارآفرینی میگذارد و از این گفته که اقدامات فعال ( نشان دادن میزان بالایی از عملکرد فعال) عامل تعیین کننده اصلی موفقیت کارآفرینی است پشتیبانی میکند. کوپ و همکاران در2000 و کروسس و همکاراندر 2005 نشان دادند که ابتکار عمل شخصی صاحبان تجارتهای کوچک به طور مثبتی وابسته به عملکرد تجارتی دارد. با تمرکز بر روی ابتکار عمل شخصی در زمینه شبکه سازی اجتماعی، ژائو و همکاران شواهدی را فراهم کردند که بر اساس آنها پیش گستر و پایدار بودن در توسعه شبکههای اجتماعی مرتبط با موفقیت بیشتر در تجارت است. گروهی نیز همچنین مداخلههای آموزشی را برای بهبود ابتکار عمل کارآفرینان ایجاد کردند . آزمایش کنترل شده تصادفی آنها نشان داد که تغییرات در ابتکار عمل شخصی منجر به موفقیت تجارتی بالاتر در بازه زمانی یک سال میشود.
اشتیاق کار آفرینی به عنوان احساس مثبتی قوی نسبت به وظایف و اقدامات کارآفرینی وابسته به خودسانی کارآفرین تعریف میشود . دیگر دانشمندان اشتیاق کار آفرینی را به عنوان علاقه به کار کارآفرینی متصور شدهاند . اشتیاق اشاره به داشتن احساساتی قوی و انگیزه بالا دارد. بیشتر کارآفرینان پایداری خود را به ویژه در مراحل آغازین ایجاد یک شرکت به اشتیاق بزرگ خود نسبت دادند. از این رو اشتیاق کارآفرینی بایستی یک محرک و منبع از انرژی برای سخت کار کردن، اقدامات مدت دار و سطح بالا و پایداری باشند . بر اساس نظریه کاردون و همکاران ، اشتیاق کارآفرینی بایستی عملکردی انگیزشی در همه مراحل فرآیند کارآفرینی داشته باشد که این امر به دو دلیل است: اول اینکه، درون ساختار معنایی دو بعدی کارول از اثرات، اشتیاق خوشایند و فعال کننده است. احساسات خوشایند و فعال کننده منبع انگیزه هستند و از این رو اثراتی بر روی اقدامات افراد دارند. تجربه احساسات خوشایند، فعال کننده گرایشهای فعالیتی را برای حرکت به سمت به منظور ایجاد میکنند (در مقایسه با دوری از یک منظور) و احساسات خوشایند و فعال کننده مرتبط با واکنش فیزیولوژیکی هستند که پایههای انرژی لازم برای داشتن اقداماتی فعال را فراهم میکند . دوم اینکه، اشتیاق کارآفرینی به طور مثبتی تلاش کارآفرینی را از طریق هدف گذاری تحت تأثیر قرار میدهد . سطوح لای اشتیاق کارآفرینی بایستی به استقرار اهداف چالش برانگیز تر منجر شود زیرا که احساسات مثبت مرتبط با اشتیاق کارآفرینی بایستی چشم داشتها و نیازهای کارآفرینان را برای موفق بودن در فعالیتهای مربوط به این احساسات مثبت افزایش دهد . در نتیجه کارآفرینان مشتاق بایستی اهداف والایی را در نظر داشته باشند زیرا که آنها با دست یابی به اهداف سطح پایین یا متوسط راضی نخواهند شد . علاوه بر این، اشتیاق کارآفرینانه بایستی به تعهد نسبت به سطوح بالای اهداف منجر شود.
شواهدی تجربی نیز برای اثرات مثبت اشتیاق در مرحله پیش آغازین فرآیند کارآفرینی وجود دارد . با این وجود ذکر این نکته حائز اهمیت است که اشتیاق کارآفرینی میتواند خروجی فعالیتهای کارآفرینان باشد. برخی از دانشمندان اینکه اقدامات کارآفرینان میتواند اشتیاق کارآفرینی را افزایش دهد را مورد بحث قرار دادهاند (M.M.Gielnik, A. Schmitt, M. Spitzmüller, D.K. Klemann&M. Frese, unpublished manuscript). بر اساس نظریه هدف گذاری و نظریه خود ادراکی ، آنها فرض کردهاند که تلاشهای زیاد منجر به دست یابی به اهداف و تلاش خود ادراکی زیاد میشود که دو مکانیسم متعادل کننده در رابطه میان تلاش و اشتیاق کارآفرینی هستند. گروه اثباتهایی را برای اثر فرض شده خود از تلاش بر روی اشتیاق کارآفرینی را یافتند. از این رو تحقیقات آتی بایستی چرخه پر خاصیت اشتیاق و تلاش کارآفرینی را مورد آزمایش قرار دهند.
احساس ( شامل احساسات، حالات و عاطفه) در کارآفرینی یک موضوع مهم است . بارون و همکاران بر روی احساس مثبت متمرکز شده و این موضوع که احساس مثبت تأثیراتی مثبت بر روی عملکرد شناختی، دقت ادراک، انگیزش وظیفه (رجوع کنید به قسمت اشتیاق کارآفرینی بالا) و خود نظارتی دارد را مورد بحث قرار دادهاند. آنها همچنین در مورد این رابطه به بحث پرداختهاند اگر چه این رابطه خمیده بود و این گونه از احساس مثبت تأثیراتی مثبت بر روی نقطه عطف آن دسته از احساساتی که منفی میشوند، دارد. آن سوی این نقطه عطف، احساس مثبت با هزینههایی همچون حساسیت افزایش یافته به خطاهای شناختی، اهداف بلند مدت نامناسب یا تکانش افزایش یافته رابطه دارد. یافتههای تحقیق از تأثیرات مثبت فرض شده از احساس مثبت در کارآفرینی حمایت میکنند: برای مثال احساس مثبت معرفی ابتکار عمل محصول/خدمات را از طریق خلاقیت تحت تأثیر قرار میدهد . علاوه بر این احساس مثبت به طور مثبتی تلاش در وظایف کارآفرینی را فراتر از آن چه که سریعاً برای آغاز مورد نیاز است را تحت تأثیر قرار میدهد .
همانند احساس مثبت، احساس منفی میتواند عملکردی مثبت در کارآفرینی داشته باشد. بر اساس نظریه کنترل، فوو و همکاران این موضوع را که احساس منفی به عنوان اطلاعاتی که به سوی هدف پیش میرود ناکافی و آهستهتر از انتظار است را مورد بحث قرارداده اند. این موضوع بایستی به کارآفرینان یادآوری کند تا تلاش بیشتری را هر چه سریعتر اعمال کنند. مطالعه روزانه نویسندگان حمایت برای این اثرات مثبت احساس منفی را فراهم کرده است . علاوه بر این فوو همچنین نشان داد که احساس منفی به شکل عصبانیت میتواند اثری مثبت برای ارزیابی فرصت باشد. عصبانیت در رابطه به گرایشهای ارزیابی کنترل و اعتماد به نفس بالا است از این رو منجر به استنباط ریسک کمتر و ارزیابیهای فرصت مثبتتر میشود . آزمایش اینکه آیا احساس مثبت و احساس منفی همانطور که توسط مدل انتقال انفعالی که اخیراً در حوزه خلاقیت و تعهد رواج یافته است با یکدیگر تعامل دارند میتواند از جذابیت خاصی برخوردار باشد. این مطالعات پیشنهاد میدهند که ترکیب احساسات مثبت و منفی از اهمیت خاصی برخوردار است. اول اینکه احساس منفی بایستی وجود داشته باشد و دوم اینکه بایستی میزان آن کاهش یابد در نتیجه درجه بالاتری از خلاقیت و تعهد نسبت به درجه تولید شده توسط اثر مثبت (یا منفی) به تنهایی توسط این ترکیب تولید میشود.(سیارک)