رویکرد سبک در مدیریت شکل غالب پژوهش از اواخرسال 1940 تا سال 1960 بوده است (برایمن، 1996). در این دیدگاه، رفتارهای مدیریت خاص کانون توجه مطالعاتی قرار گرفتند و تاکید از انتخاب مدیرانی که ویژگی های مدیریت داشته اند به آموزش افراد در مهارت های مرتبط با مدیریت تغییر یافته است . نظریه هایی خارج از این رویکرد پدید آمده اند، اما من به طور خلاصه به 3 مورد اشاره دارم.
اول، کرت لوین در تحقیقات دانشگاه میشیگان، سه سبک مختلف مدیریت یعنی:1- مدیریت استبدادی
2-مدیریت اقتصاد آزاد
3- و مدیریت دموکراتیک را از یکدیگر تفکیک ساخت(گرینت، 2010؛ لوین و لیپت، 1938؛ غربی، 2008). او در یک سری از آزمایشات با باشگاه پسران، کشف کرد که مدیریت بازار آزاد نتیجه و اثری نداشته است، چه مدیر در شرایط کار حضور داشته باشد چه حضور نداشته باشد.
از سوی دیگر، با سبک مدیریت استبدادی(بسیار کنترل کننده) ، هنگامی که مدیر حضور دارد پیروان بر انجام وظایف تمرکز دارند اما در شرایط عدم حضور این طور نیست. در نهایت، لوین استدلال کرد که سبک دموکراتیک موثر ترین سبک بود، چرا که ترویج کننده مشارکت و تصمیم گروهی است و مشارکت افراد را در انجام وظایف چه با حضور یا عدم حضور رهبر بسیار مهم تلقی می کند. با این حال، در حالی که سبک دموکراتیک بیشترین رضایت را دارد، سبک استبدادی ترین از نظر بهره وری موثرترین بود.
این تنش بین رضایت و بهره وری (کانون پژوهش از مطالعات هاتورن) با دیگر روش های مبتنی بر سبک توضیح داده شده است. اول، محققان دانشگاه ایالتی اوهایو دو جزء اصلی برای رفتار مدیریت ارائه کردند : ملاحضه و توجه، که در آن مدیران نگرانی خود را برای زیردستان به عنوان افراد ابراز می کنند و به نیازهای آنها پاسخگو هستند، و آغاز ساختار، که در آن مدیران روی وظیفه بسیار تاکید دارند ، و دقیقا همان چیزی را زیردستان باید انجام دهند تعریف می کند. تحقیقات نشان داد مدیرانی که بر توجه به زیردستان تاکید داشتند روحیه بالاتری داشتند ، در حالی که مدیرانی که بر شروع ساختار تأکید داشتند زیردستان سازنده تر و با بهره وری بالاتر داشته اند.
با انجام تحقیقات بیشتر این نتیجه حاصل شد مدیرانی که به هر دو نوع سبک مدیریت تمایل نشان دادند موثر ترین و کارآمدترین مدیران بوده اند. این یافته به طور گسترده تر از طریق دیدگاه شبکه مدیریتی شناخته شده روانشناسان رابرت بلیک و جانت مت (1964) مورد بررسی قرار گرفته شده است. بلیک و مت از دو بعد "نگرانی برای مردم" و "نگرانی برای تولید" (در واقع همانند سبک "نظر" و "شروع ساختار") برای ایجاد یک شبکه استفاده می کنند که پنج سبک مختلف مدیریت را مشخص می کند. این پنج سبک عبارتند از:
(1) فقر (نگرانی کم برای تولید و مردم)
(2) کلوب کشور (نگرانی بالا برای مردم
(3) مدیریت-تبعیت از قدرت که گاهی اوقات "تولید و یا پریش خوانده می شود "(نگرانی کم برای مردم، نگرانی بالا برای تولید)
(4) مدیر تیم (نگرانی بالا برای تولید و مردم) و
(5) ایده هائی که اکثریت مردم موافق هستند (موضع حفظ وضع موجود با تمرکز بر تولید بدون نادیده گرفتن روحیه تیم). همانطور که گرینت (2010) اشاره دارد، با وجود فقدان شواهد تجربی برای حمایت از مدل بلیک و مت ، شبکه آنها از محبوبیت زیادی برخوردار شده است، که در مدیریت و کتاب های درسی ارتباطات سازمانی (از جمله این یکی!) تا به امروز منتشر شده است. اگرچه رویکرد سبک مدیریت پیشرفتی در رویکرد صفت نظر گرفته شده است ، اما هنوز هم محدودیت های مهمی را دارد.
نخست، هنوز هم تاکید بسیاری بر مدیران تعیین شده و رسمی می شود که در آن این واقعیت نادیده گرفته شده است که مدیریت سازمانی اغلب در شیوه ای غیر رسمی و در میان کارکنانی رخ می دهد که در معنای رسمی رهبر و مدیر خوانده نمی شوند. دوم، بار دیگر نتایج حاصل از پژوهش سبک متناقض به نظر می آیند.
این تحقیقات مانند تحقیقات صفت، نمی تواند ارتباط علت و معلولی سازگار را بین سبک مدیریت خاص و افزایش عملکرد با زیردستان نشان دهد (برایمن، 1996). در نهایت، و مساله ای که در تحقیقات مدیریت قابل توجه است این است که منتقدان استدلال کردند ایجاد سبک های مدیریت جهانی دشوار است بود، چرا که این واقعیت نادیده گرفته شده است که مدیریت موثر اغلب تحت تاثیر عوامل موقعیتی قرار داشته است. این انتقادات در سال 1970، منجر به ظهور رویکرد موقعیتی در مدیریت شد.