به نظر میرسد شکافی در تحقیقات آموزش کارآفرینی وجود دارد که سبب شده است این تحقیقات نتوانند اثر کافی در عمل داشته باشند. این مطالعه با مرور آخرین تحقیقات انجام شده در زمینه آموزش کارآفرینی، با بررسی تحقیقات انجام شده در سالهای 2000 میلادی، تلاش میکند این مساله را روشن کند.
تحقیقات نظری در زمینه آموزش کارآفرینی در حال افزایش بودهاند و از نظر دامنه و روششناسی نیز بهبودهایی حاصل شده است اما آنچه که توجه را جلب میکند، فقدان مقالاتی است که دانش کنونی را با ارائه گزارههای نظری و آزمایش این گزارهها در فضای تجربی کسب و کار گسترش دهند.
مقالاتی که با مرکزیت ارائه روشها، برنامهها و چارچوبهای جدید هستند معمولا نشان دهنده تجاربی هستند که مختص به زمینه هستند؛ واسنجی تجربی، وقتی که ارائه شده باشد، محدود به این زمینههای خاص است. ساخت تئوری و آزمایش تئوری معمولا از یک پارادایم نشات گرفتهاند و همین مساله از تولید دانش کاملتر و گلچینشده جلوگیری میکند. آموزش کارآفرینی بیش از آن که وابسته به پیشرفتهای تئوری جدید باشد، وابسته به ان چیزی است که در کلاسها رخ میدهد. خطوط تحقیقاتی جدیدی به منظور فراتر بردن مرزهای پارادایمها و روندهای کنونی و بهبود عمل از طریق ساخت تئوری پیشنهاد شدهاند.
مطالعه حاضر با ارائه مروری بر آخرین تحقیقات انجام شده در این حوزه و روشن کردن روندها و خلاهای اصلی، تلاش میکند دستاوردی در این حوزه داشته باشد. کاربرد یک طبقهبندی براساس ادبیا موضوعی تجارت و مدیریت، به منظور تحلیل تقیقات نظری در زمینه آموزش کارآفرینی یک ایده جدید است و روشی برای ارزیابی پیشرفت در این حوزه در گذر زمان ارائه میکند.
آموزش کارآفرینی در چند دهه اخیر پیشرفتهای قابل توجهی داشته است و در سراسر جهان گسترش یافته است. این گسترش با توع در رویکردهای عملی همراه شده است و به همین دلیل تعداد دورههایی که موضوعات خاص در حوزه فرایند کارآفرینانه را مد نظر قرار دهند افزایش یافته است (وسپر و گارتنر، 1997؛ کاتز، 2003). کارآفرینی اکنون یک شاخه دانشگاهی جا افتاده (گارتنر و وسپر، 1994؛ فیت، 2000b) و یک دوره مطالعاتی قانونی است (وسپر و گارتنر، 1997؛ کاتز، 2003).
تئوری سازی و نقش آن در پیشرفت آموزش کارآفرینی مسالهای است که از مدتها پیش در زمینه تحقیقات آموزش کارآفرینی مورد توجه قرار گرفته است و مولفین مختلف بر این مساله تاکید کردهاند (مثلا سکستون و باومن، 1984؛ هیلز، 1988؛ کاتز). تئوری سازی فرایندی است که براساس آن تولیدات تئوری تولید شده، ازموده شده و در صورت نیاز تصحیح میشوند (گیویا و پیتره، 1990). دستاوردهای تئوری یکی از پیششرطهای اصلی ژورنالهای رده بالا است و اساس پیشرفت هر زمینه علمی هستند.
وتن (1989) اهمیت تئوری در زمینه به چالش کشیدن و پیشبرد دانش علمی و جهتدهی به تحقیقات را مورد تاکید قرار داده و معتقد است "فرایند تولید تئوری و معیارهای مورد استفاده جهت قضاوت در مورد دستاوردهای نظری باید به طورگسترده توسط همگان فهمیده شده و پذیرفته شوند تا ویراستاران و محققین بتوانند ارتباط موثری داشته باشند" (وتن، 1989: 495). در طول سالها تلاشهایی برای تعیین اجزای تشکیل دهنده یک مطالعه تئوری خوب در حوزه مدیریت صورت گرفته است و چارچوبها و نوشتههای مختلفی ارائه شدهاند. از جمله مواردی که قابل توجه هستند میتوان به موارد زیر اشاره کرد: وتن (1989)؛ وان ده ون (1989)؛ ایزنهارت (1989)؛ گیویا و پیتره (1990)؛ ویک (1995)؛ کیلدوف (2006)؛ کولکیت و زپاتا-فلان (2007)؛ ریندوا (2008) و کورلی و گیویا (2011)
گیویا و پیتره (1990) براساس پارادایمهای مختلفی که توسط بورل و مورگان (1989) پیشنهاد شده بودند روشهای مختلف برای تئوریسازی ارائه کردند. کان (1970)، بورل و مورگان (1979) بر اهمیت پارادایمهای مختف به منظور تحلیل پدیدههای سازمانی، و جلوگیری از یک دیدگاه دارای اریب از واقعیت تاکید کردهاند. بچارد و گریگوری (2005) بر وجود پارادایمهای جا افتاده برای مراحل اولیه تولید تئوری در حوزه کارآفرینی تاکید کردند. ایرلند و همکاران (2005) بیان کردند که به طور کلی تحقیقات کارآفرینی دارای این ویژگی هستند که توسعه پاردایم پایینی دارند. بوسنیتز و همکاران (2003) در تحقیقات مربوط به حوزههای مختلف در زمینه کارآفرینی به این نتیجه رسیدند که "هیچ پارادایم یکپارچه قدرتمندی وجود ندارد و همچنین هیچ دیدگاه منسجم چندگانه ای نیز وجود ندارد". ویک (1995) بیان کرده است که در حوزههای تحقیقاتی با پارادایم کم، معمولا ساختن تئوری دشوار است و مهمتر از آن اینکه، تعیین اینکه کار انجام شده تئوری است نیز دشوار خواهد بود.
از سوی دیگر، مرور ادبیات موضوعی به منظور سازماندهی و تحلیل تحقیقات اخیر و تعیین مسیر برای پیشرفتهای بعدی بسیار مهم است که دینو (1986) و گورگان و همکاران (1997) بر این مساله تاکید کردهاند. اما، هیچ مرور ادبیات تاثیرگذاری در زمینه آموزش کارآفرینی در قرن گذشته انجام نشده است. به همین دلیل به نظر میرسد زمان خوبی برای ارائه تحلیلی در زمینه پیشرفتهای صورت گرفته در این حوزه، و تمرکز بر تحلیل دستاوردهای نظری تولید شده، فرا رسیده است. در تلاش برای پر کردن خلاهای موجود که مانعی در راستای ارائه دستاورد نظری خوب به منظور بهبود تئوری هستند، ما با مروری بر تحیقیقات انجام شده در یک دهه گذشته پیرو دستاوردها و پژوهشهای مولفین متعدد (مثلا وتن، 1989؛ ون ده ون، 1989؛ فیت، 2000a، 2000b؛ ریندوا، 2008) این مطالعه را با مرور وضعیت کنونی تئوریسازی در آموزش کارآفرینی انجام دادهایم. همچنین این مطالعه تلاش میکند مشکلات اینده را با شناسایی خلاهای اصلی موجود در تحقیقات گذشته شناسایی کند و پیشنهاداتی برای چالشها یا حوزههای تحقیقاتی آینده ارائه کرده است.
برخی از مطالعات اخیر روندهای تئوریسازی در علوم مدیریتی را تحلیل کرده و چارچوبهای مختلفی برای تحلیل پیشنهاد کردهاند. برای مثال کولکیت و زاپاتا (2007) مقالات منتشر شده در ژورنال آکادمی مدیریت (AMJ) را بررسی کردهاند و کورلی و گیویا (20111) تحقیقات موجود در مجله آکادمی مدیریت (AMR) را بررسی کردهاند. علیرغم این که این تحلیلها براساس دورههای زمانی سیعتری انجام شدهاند، اما در مقاله از یک روش متفاوت استفاده شده است و فقط 11 سال اخیر (به دلیل پیشرفتهای چشمگیری که در دهه گذشته در حوزه آموزش کارآفرینی صورت گرفته است) مد نظر قرار گرفته است و این چارچوب ها برای تحقیقات آموزش کارآفرینی به کار رفته و تحلیل به دامنه وسیعی از ژورنالهای مختلف توسعه داده شده است.
این مقاله به صورت زیر سازماندهی شده است. ابتدا اجزای تئوریسازی که سمت و سوی تحلیل را مشخص میکنند مطرح میشوند. سپس روششناسی مطرح می شود. سپس توپولوژی از تحقیقات ارائه میشود. و محتوای تحقیقات نظری تحلیل می شود و نهایتا نتایج مورد بحث قرار گرفته و جمعبندی انجام شده است و در نهایت نتایج تکمیلی و محدودیتهای مطالعه مورد بحث قرار گرفتهاند و حوزههایی برای تحقیقات آینده پیشنهاد شدهاند.
اگرچه تعریفهای زیادی برای مفهوم دستاوردها تئوری وجود دارد، اما هیچ تعریف کاملا پذیرفته شده وجود ندارد. طبق کورلی و گیویا (2011) "دستاورد معمولا به توانایی برای ارائه کردن دیدگاههایی بکر در زمینه یک پدیده با توسعه دانش به طریقی مفید یا سودمند اطلاق میشود". این مطالعه براساس تعریف ریندوا (2008) انجام شده است "آنچه که یک دستاورد را دستاوردی جدید میکند این نیست که قبلا هیچ کس در حوزه مورد نظر حتی به آن مساله فکر هم نکرده بوده است، بلکه این است که آن ایده به گونهای تشریح، سازماندهی و ارتباط داده شده است که جهتهای جدیدی برای تحقیقاتی که، احتمالا همین الان هم در مورد آن فکر می کردهاند، ارائه کند".
به منظور تحلیل و ارزیابی دستاوردهای تئوری، این مطالعه یک دستهبندی براساس دستاوردها و چارچوب های منتشر شده در ARM و AMJ را مورد استفاده قرار میدهد که هم از نظر ضریب تاثیر و هم از نظر امتیاز اثرگذاری مقالات، از جمله ژورنالهای پیشرو در زمینه مدیریت در گزارشهای مرجعدهی ژورنال وبگاه دانش مربوط به سال 2011 هستند.
دستهبندی
کولکیت و زاپاتا (2007) دستهبندی ارائه کردهاند که برای دستاوردهای تئوری مقالات تجربی به کار گرفته شده است. این دستهبندی براساس دو بعد است: تئوری سازی و تئوری سنجی. و شامل پنج دسته است "گزارش دهندهها"، "آزمایش کنندهها"، "توصیف کنندهها"، "سازندهها"، "گسترشدهندهها". بنابراین دستهبندیهای اشاره شده در این مطالعه، مربوط به این مقاله هستند.
گزارشدهندهها سطح پایینی از نظر تئوریسنجی و تئوریسازی دارند و معمولا به صورت تکرار کردن یافتههای متناقض تحقیقات گذشته هستند. آزمایشکنندهها سطح بالایی از نظر تئوریسنجی دارند ولی از نظر تئوریسازی سطح پایینی دارند و تئوریهای کنونی را در زمینهها یا نمونههای مختلف آزمایش میکنند. توصیف کننده ها سطح متوسطی از نظر تئوریسازی و تئوریسنجی دارند و ارتباطات یا فرایندهای بیان شده در تحقیقات گذشته را توصیف می کنند. سازندهها از نظر تئوریسازی سطح بالا و از نظر تئوریسنجی سطح پایینی دارند و شامل مطالعات استقرایی هستند که ساختارها، روابط یا فرایندهایی جدیدی توسعه میدهند. سازندهها همچنین شامل مطالعات استنتاجی-فرضیهای هستند که روابطی را تحلیل میکنند که قبلا تحلیل نشدهاند. گسترشدهندهها از نظر تئوریسنجی و تئوریسازی سطح بالایی دارند و بر ساختارها، روابط یا فرایندهایی تمرکز میکنند که قبلا تئوریزه نشدهاند و در عین حال تئوریهای کنونی را آزمایش میکنند. سازندهها، آزمایشکنندهها و توسعهدهندهها دستاوردهای تئوری بیشتر در مقایسه با گزارش دهندهها و توصیف دهندهها دارند که دستاورد تئوری آنها پایین است.
کولکیت و زاپاتا (2007) از این دستهبندی به منظور تحلیل روندهای کنونی در دستاوردهای تئوری مقالات AMJ در پنج دهه گذشته استفاده کردند و یک افزایش در تئوریسازی و تئوریسنجی در تحقیقات میدریت را مشاهده کردند. گزارش دهندهها با توصیفکنندهها و گسترشدهندهها جایگزین شده بودند و تبدیل به مقالات تاثیرگذارتری شده بودند. سازندهها نیز افزایش یافته بودند و بیشتر از آزمایشکنندهها شده بودند. بررسی تحقیقات آموزش کارآفرینی از این حیث حائز اهمیت است که نوع مقالات (نسبت به میزان تئوریسازی) که اخیرا منتشر شده اند تعیین شود. اگرچه خیلیها ممکن است فکر کنند که بیشتر کارها در حوزه آموزش کارآفرینی فقط گزارشدهنده هستند، اما بررسی تحقیقات اخیر نشان دهنده یک دیدگاه متفاوت است . ظهور سازندهها بدون افزایش متناظر در آزمایشکنندهها باعث ایجاد "گسترش ساختار" شده است که این مساله در حوزه پارادایم پایینی که تحقیقات ان نیز تکهتکه شدهاند مساله جالبی نیست (پففر، 1993).
براساس نظر کان (1970) و بورل و مورگان تحلیل براساس فقط یک پارادایم یا یک راه درک پدیده سازمانهی باعث ایجاد یک دانش ناکامل، به خصوص در مورد مطالعات و واقعیتهای سازمانی با ماهیت چندوجهی میشود. بورل و مورگان (1979) چهار پارادایم را شناسایی کردهاند: تفسیری و انسانگرایی رادیکال، مرتبط با رویکرد ذهنی به واقعیت، و ساختارگرا و کارکردگرای رادیکال، مرتبط با رویکرد عینی به واقعیت. گیویا و پیتره (1990) این مبانی فکری مساله تئوریسازی هستند و بیان میکنند که رویکردهای مختلفی برای تئوریسازی وجود دارند که براساس پارادایمهای مختلف بنا شدهاند.
پارادایم تفسیری به توصیف و تشریح، به منظور تشخیص و تفهیم میپردازد و تئوریسازی معمولا شامل توصیف مفاهیم و روابط نوظهور و نشان دادن برازش آنها با همدیگر است. پارادایم انسان گرای رادیکال به تصیف و انتقاد به منظور تصحیح و تغییر درک از واقعیت میپردازد و تئوریسازی معمولا شامل تدوین تحلیلهای منطقی و نشان دادن نحوه تغییر سطح آگاهی است.
پارادایم ساختارگرای رادیکال تلاش میکند ساختار واقعیت را درک، تشریح، نقد و به نحوی فعال آن را تصحیح کند. در این پارادایم، تئوریسازی معمولا شامل تدوین تحلیلهای لفظی و نشان دادن نحوه تغییر فرایندهای عملی جا افتاده است. در پارادایم کارکردگرا، هدف جستجو به دنبال قواعد و آزمودن آنها به منظور پیشبینی و کنترل واقعیت است و تئوریسازی معمولا شامل ثبت نتایج و گزارهها، توصیف قواعد مشاهده شده، آزمودن این گزارهها، و نشان دادن نحوه تصحیح، تایید یا عدم تایید تئوری است.
بیشتر پیشرفتهای تئوری براساس کارکردگرایی هستند. اماف این پارادایم را نباید به عنوان بهترین و مناسبترین رویکرد برای تئوریسازی مد نظر قرار داد. همچنین، اگرچه چشماندازهای تئوری براساس یک پارادایم را باید به عنوان یک رویکرد بکر و اصیل شناسایی کرد، آنها باعث به خطر افتادن دیدگاه کلنگرانه واقعیتن میشوند. گیویا و پیتره یک متاپاردایم برای تئوریسازی پیشنهاد کردهاند که در آن حوزههای مشترک بین پارادایمها مناطق گذر) وجود دارند و به این ترتیب میتوان دیدگاههای پارادایمی متنوعی داشت، و در عین حال بیننده میتواند خود را به فرضیات یک پارادایم خاص متصل کند.
اجزای سازنده
مشارکتی که وتن (1989) در زمینه تولید تئوری داشته است هنوز اثرگذار بوده و استانداردی برای ارزیابی سازگاری دستاوردهای نظری ارائه میکند. براساس دستاوردهای قبلی در زمینه تولید تئوری (مثلا دوبین، 1969) این محقق پیشنهاد کرده است که دستاوردهای تئوری خوب براساس 4 جز سازنده هستند: "چه" که مربوط به شناسایی عوامل، متغیرها ، ساختارها و مفاهیمی است که به منظور تشریح یک پدیده باید در نظر گرفته شوند و در عین حال به معیارهای قابل درک بودن و ایجاز نیز باید توجه کرد. "چگونه" نشان دهنده تشریح نحوه ارتباط عوامل فوق و توسعه الگوهای علی است. "چرا" نشان دهنده توصیف دینامیکهای زیربنایی است که در پس عوامل و روابط علی بیان شده وجود دارند و "چه زمان" نشان دهنده عوامل زمانی و زمینهای هستند که گزارههای مدل تئوری وابسته به آن هستند و نشان دهنده دامنه کاربرد تئوری است.
"چه"، "چگونه"، "چرا" و "چه زمان" دامنه یا موضوع تئوری را توصیف میکنند و میسازند و چارچوبی برای تفسیر الگوها و تمایزات ارائه میکنند. "چرا" شامل فرضیات و توضیحات تئوری است و اجزای موضوع تئوری را در اختیار آزمایش تجربی قرار میدهد و نتایج تحقیقات مربوط به یک گزاره تئوری را تعیین کند. ارزیابی ادبیات موضوعی کنونی در زمینه آموزش کارآفرینی نیازمند تحلیل این است که آیا تحقیق به چالش "چرا" پاسخ داده است یا نه. یعنی اینکه آیا تحقیق دیدگاههای جدید با نتایجی برای تحقیقات بعدی ارائه کرده است که بتوان آنها را در حالتهای مختلف تحت آزمایشات تجربی قرار داد یا نه.
این مقاله ادامه دارد..............