انیس الدوله سوگلی ناصرالدین شاه چگونه زنی بود؟

در

 

زنان بي شماري در دربار ناصرالدين شاه قاجار مي‌زيستند كه هر كدام داستاني داشتند اما تنها يكي از اين زنان بي شمار موفق به كسب عنوان علياحضرت و مقام ملكه ايران شد. انيس‌الدوله تنها همسر غير عقدي ناصرالدين شاه بود كه به اين عناوين دست يافت و در دربار ناصری از نفوذ بسیاری برخوردار بود. این پست به شرح حال وی اختصاص دارد:
فاطمه خانم ملقب به انيس ­الدوله فرزند نورمحمد از اهالي روستاي ييلاقي امامه بود. دختركي بيش نبود كه در يكي از سفرهاي شاه به امامه مورد پسند واقع شد و به علت خردسالي به جيران خانم فروغ‌السلطنه همسر محبوب شاه سپردند تا تربيت شود. با مرگ جيران خانه و اثاثيه وي به فاطمه خانم رسيد،او در سال 1278 به عقد غير دائم ناصرالدين شاه درآمد.  فاطمه خانم ملقب به انيس‌الدوله شدو به ارج و قرب و اقتداردست يافت او حقوق معيني نداشت و مخارج آشپزخانه‌او جدا حساب مي ­شد. ناصرالدين شاه بعدها از او خواست تا به عقد دايم‌اش درآيد اما انيس ­الدوله نخواست تا ساعت سعد عقد نخست خود را برهم زند و تا پايان عمر در عقد غير دائم شاه باقي ماند.
در سال 1290 ناصرالدين شاه بنا به پيشنهاد صدراعظم خود ميرزا حسين خان سپهسالار براي نخستين بار راهي فرنگ شد. در اين سفر نيز چون سفرهاي داخلي و سفر به عتبات تصميم گرفت برخي از اعضاي حرم را همراه سازد. انيس ­الدوله از همسراني بود كه شاه را در اين سفر همراهي مي‌­كرد: «كساني كه همراه ما به فرنگستان آمده اند از اين قرار است در دو كشتي : كشتي اول كه اسمش قسطنطين است و ما نشسته ­ايم اشخاصي كه در اين كشتي هستند: صدراعظم، انيس ­الدوله، عايشه، معصومه، خورشيد كنيز انيس ­الدوله، معتمدالملك،‌ عضدالملك، و ...»  سفر دريايي سختيهاي بسياري براي همسفران شاه پيش آورد: «كم­كم دريا خراب شد امواج مثل كوه بالا آمد بسيار بسيار اسباب وحشت شد رفتم اطاق زنها به غير از انيس ­الدوله،‌ عايشه و معصومه و كنيز انيس ­الدوله همه خراب و افتاده بودند». 

 

زنان حرمسرا قاجار

زنان حرمسرا قاجار

در همان ابتداي ورود به روسيه شاه متوجه شد كه همراهي حرم در حكم زحمت است. « حرم اسباب زحمت هم حاضر شده نشسته بودند پشت ما » در بدو ورود به مسكو ناصرالدين شاه امين‌السلطان را مامور كرد تا حرم را به باغي ببرد « ...من گفته بودم كه حرم را در خارج شهر جايي ببرند كه جنجال كم بشود بياورند اين طور شد».  شاه پس از مشورت با صدراعظم خود ميرزا حسين خان سپهسالار تصميم به بازگرداندن حرم گرفت. به دستور ناصرالدين شاه سپهسالار به فرهاد ميرزا معتمدالدوله تلگرافي كرد و علت بازگشت زنان را ناخوشي آنان در ميان راه و عادت نداشتن به هواي ناسازگار و صدمه از كالسكه و راه‌آهن عنوان نمود «ديگر امكان بردن به بالاتر» نيست. دستور بازگشت با مخالفت انيس‌الدوله روبه رو شد ناصرالدين شاه خود چنين روايت مي­كند: « 23 ربيع‌الاول ... توقف در مسكو... امروز بنا شد نيس‌الدوله و حرم از اين جا فردا بروند تهران، با ساري اصلان و ميرشكار، ‌محمدحسن خان برادر انيس‌الدوله، حاجي سرور، .... انيس ­الدوله راضي نمي­شد گريه كردند خيلي به ما بد گذشت خيلي بد خيلي سخت. اگر همراه مي­برديم براي جا، منزل، كالسكه، كشتي نشستن اشكالات داشت .... آخر ميرشكار ساري ­اصلان راضي كردند به خودشان كه اينجا بد مي­گذشت مثل حبس بودند.»  انيس ­الدوله به تهران بازگشت و به مخالفان ميرزا حسين­خان سپهسالار پيوست او بازگشت خود را توصيه صدراعظم به شاه مي‌دانست. اما بازگشت او به تهران فرصتي مناسب ­تر از سفر فرنگ برايش فراهم كرد مهد علیا مادر شاه و مقتدرترين زن دربار فوت كرد، انيس ­الدوله امور حرم را كاملا به دست گرفت.

 

381e68ac1bae46ec04b90c6ecb460ae9.jpg

زنان حرمسرا قاجار


تلاش او و ديگر مخالفان ميرزا حسين خان مشيرالدوله موثر واقع شد و شاه به خاك ايران رسيده بود كه خبر رسيد مخالفان صدراعظم در خانه انيس ­الدوله بست نشسته  و عزل او را خواستارند. مخالفان ميرزا حسين خان در اجراي خواسته خود موفق بودند شاه عليرغم ميل خود صدراعظم را در رشت بركنار كرد. اما بعد از چند روز او را مجددا به سمت خود بازگرداند كه باز هم اعتراضاتي را به وجود آورد. يكي از معترضين انيس ­الدوله است كه همسر تاجدار خود را تحت فشار قرار مي­دهد و مخالفان نيز دست از آستين او بيرون مي‌آورند. شاه در خاطرات خود مي‌نويسد: «بنا شد علاءالدوله، صاحب ديوان و.... با بعضي احكام بروند طهران و صدراعظم دوباره صدراعظم باشد... ما هم راه افتاديم به رستم‌آباد. باز همان‌طور كج خلق هستم. رسيديم به منجيل .... باز از انيس‌الدوله احمق پاره‌ اي كاغدها آورده از علما نوشتجات فرستاده بودند بعضي را ساخته بودند بعضي صحيح». 
بار ديگر تلاش مخالفان و انيس ­الدوله نتيجه داد به دستور شاه مشيرالدوله بار ديگر از صدارت خلع شد و حكومت گيلان به وي واگذار شد. حكومت گيلان كوتاه بود و ناصرالدين شاه صدراعظم مخلوع خود را به وزارت امور خارجه منصوب كرد. ميرزا حسين خان از ديدگاه انيس ­الدوله نسبت به خود آگاه بود: «... در حين معاودت دادن سركار نواب عليه عاليه انيس ­الدوله دامت شوكته از مسكو محض اينكه ايشان همچو تصور فرموده بودند كه باعث و باني معاودت ايشان بنده كمترين هستم و حال آنكه خدا و سايه خدا روحنا فداه مي‌­دانند كه ابدا بنده كمترين دخيل نبوده و هيچ عرضي درباره معاودت دادن ايشان به خاكپاي مبارك نكرده بودم از براي دلجويي ايشان چند فرمايش تغيرآميز نسبت به بنده در نزد ايشان و مخفيا فرموديد همين دو فقره باعث جسارت آنها شد نوشتند و تحريك كردند ...».  او به شاه وعده داد كه در صورت روي كار آمدن مجدد خود كدورت انيس ­الدوله را رفع خواهد كرد با «شرفيابي به حضور مبارك به دادن پيشكش و رفتن به خانه جلالت ايشان به طوري خواهم نمود كه اسباب زحمت وجود مبارك نشود...»  امري كه به نظر مي­رسيد محقق شد و ديگر از جدل اين دو خبري نيست.

 

حرمسرای ناصرالدین شاه.jpg

دختران ناصرالدین شاه


از رقباي سرسخت انيس ­الدوله، سوگولی ناصرالدین شاه در حرمسرا ، امين اقدس بود كه هر دو نيز از زنان نازاي دربار بودند. رقابت بين اين دو در تمامي مسائل مشهود بود در اين ميان امين اقدس برگي برنده داشت و آن هم برادرزاده امين اقدس، ملقب به مليجک و عزيزالسلطان بود. در روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه به جنگهاي شاه و انيس‌الدوله بر سر تقرب مليجک به موارد بسياري بر مي‌خوريم «19 ذي‌الحجه 1298: شام بيرون ميل فرمودند جمعي از اهل حرم قهر کرده نيامده بودند شنيدم ديشب به واسطه اظهار مرحمت به پسر مليجک انيس‌الدوله پرخاس کرده کار از گفتگو به جاي نازک رسيده بود. خود شاه هم از قراري که مي‌فرمودند به واسطه بدي هر دو بد حال شده بودند... خلاصه چون مرافعه انيس‌الدوله به جهت پسر مليجک بوده است زيادتر به مرحمت افزودند به دست خودشان شام کشيدند و به جهت طفل فرستادند». 

 

Untitled.jpg

انیس الدوله یکی از زیباترین زنان آن عصر و چهارمین همسر ناصرالدین شاه به شمار می رفت.

 


گرچه در دوره­ هاي بعد سياست انيس ­الدوله تغيير مي­كند و ظاهرا خود را به مليجك علاقه­ مند نشان مي‌دهد. شاهد اين ماجرا عكسي است از او در كنار عزيزالسطان و تلگرافي كه شاه در سفر خود به فرنگ براي او و امين اقدس ارسال مي­كند و خبر از سلامت خود و عزيزالسلطان مي­دهد. 
اين دو در بسياري از امور با يك ديگر رقابت داشتند ساخت و ساز موقوفات يكي از اين موارد است، انيس ­الدوله در سال 1284 تصميم به ساخت دروازه‌اي به نام دارالسياده در ميانه مسجد گوهرشاد گرفت كه اين دروازه از نقره بود و از هرجانب نيز اوراق طلا داشت بر اين دروازه نگاشته‌اند:
به عهد خسرو جم جاه غازي شهنشه ناصرالدين شاه قاجار
انيس‌الدوله خاتون خواتين ز سيم و زر بهشت اين در بر اين دار
چندي بعد در 1309 امين اقدس نيز همين اقدام را انجام داد و در ميانه دارالسياده و راهرو سقاخانه دروازه‌اي از نقره وقف كرد. 
در سفرهاي داخلي شاه دسته انيس‌الدوله نزديك‌ترين گروه به شاه بود و اول اين گروه وارد اردو مي‌شد و پشت سر او ديگر اهالي حرم چون امين اقدس. در خصوص اين رقابت كار به جايي مي‌رسد كه امين اقدس از شنيدن بيماري انيس‌الدوله احساس شادماني مي­­­كند. محمدحسن خان اعتمادالسطنه در روزنامه خاطرات خود در اين خصوص از سويي از پريشاني خاطر ناصرالدين شاه مي‌نويسد و از سويي از شادماني دستگاه امين اقدس و اينكه با شنيدن خبر بهبود انيس‌الدوله امين­­ اقدس «خودش را به ناخوشي زده».

 

انيس‌­الدولهانيس‌­الدوله

انیس الدوله با لباس اروپایی

 

در جريان تحريم تنباكو نيز اين رقابت ادامه يافت، انيس ­الدوله راه خود را از شاه جدا كرد و استقلال خود را نشان داد، پس از صدور فتواي تحريم تنباكو به دستور انيس ­الدوله قليانها را جمع كردند و در پاسخ به شاه كه چه كسي تنباكو را حرام كرده گفت آن كس كه مرا به تو حلال كرده است.  اما در مقابل وي امين ­اقدس به همراه شاه قليان مي­كشيد و اعتنايي به اين حكم نكرد. 


از موارد ديگر رقابت بين اين دو زن مسئله علي ­اصغر خان امين ­السطان صدراعظم ناصرالدين شاه بود. امين اقدس برخلاف انيس ­الدوله از دوستان امين­ السلطان محسوب مي­شد در حالي كه انيس ­الدوله از مخالفان سرسخت صدراعظم بود. با مرگ امين ­اقدس در سال 1312 وظايف محول به وي چون «ترياك و آبگرم صبح، صابون و مسواك و غيره را به انيس ­الدوله دادند»  تغييرات او در دستگاه امين اقدس چندان مورد رضايت امين‌السلطان نبود با اين تغييرات او به اخبار مورد نظر دسترسي پيدا نمي­كرد و اخبار از طريق انيس‌­الدوله به مخالفان وي مي‌رسيد « ميل صدراعظم اين بود كه وضع امين ­اقدس را بعد از مردن او به هم نزند اين دستگاه به همان شكل و ترتيب باشد. اما نائب‌السلطنه‌ها به خلاف مي­خواستند اغول بيكه را كه دوست خودشان است رئيس خلوت اندرون بكنند. در معني انيس‌الدوله و اغول بيكه و باغبانباشي در ميان نيست. صدراعظم است و نايب‌السلطنه همان طوري كه به واسطه عداوت با هم زندگاني بيرون پادشاه ما را مختل و مشوش كرده­ اند و اساس سلطنت را معدوم نموده ­اند همين قسم يك آسايش مختصري كه پادشاه ما در اندرون داشت اين دو موجود محترم برهم زدند.»  اين تنها زنان شاه نبودند كه نسبت به انيس ­الدوله حسادت مي‌كردند بلكه خويشان شاه از محبوبيت وي خشمگين و آزرده بودند.

 

انيس‌­الدولهانيس‌­الدوله

انيس‌­الدوله

 

قهرمان ميرزا عين‌السلطنه پسرعموي ناصرالدين شاه در روزنامه خاطرات خود مي‌نويسد:

چيز تازه لقبي است كه انيس‌الدوله گرفته «حضرت قدسيه» لقب مرحمت شده از القاب تازه و اسباب حيرت و تعجب است. اين زن پير كثيف امامه‌اي چه قدر بايد ترقي كند نه خوشگلي دارد نه ملاحت نه سواد و خط هيچ. سياه، ‌كثيف، پير، بد لهجه. همه خانمها ديده‌اند و حالتش معلوم است. حالا ملكه ايران است در حقيقت امپراطريس ما است. افتخارها بايد به اين امپراطريس كرد... سالي سي هزار تومان مواجب دارد مداخل آن از صد هزار تومان متجاوز است خدا بخت بدهد. سالها كنيز فروغ‌السلطنه جيران بود. پس از او محترم شد تا به اين درجه رسيد كه رسيده... عشقي است كه اعليحضرت دارند به قول عوام كار دل است كار آب و گل نيست 

انيس‌­الدوله از نفوذ فراوان خود بر شاه استفاده مي­كرد كه تنها چند نمونه از آنها در اينجا ذكر مي­شود و نشان هوش و سياست اوست. در خصوص بركناري ركن­الدوله از حكومت شيراز در نامه‌اي به شاه از او مي­خواهد كه از اقدام خود صرف‌نظر كند در ضمن آنكه براي حاكم وساطت مي­كند حقوق رعايا را نيز به شاه يادآوري مي‌نمايد: « باري شنيده­ام كه حكومت شيراز را باز تغيير داده‌ايد والله خيلي تعجب است بيچاره ركن‌الدوله هفت ماه است رفته با آنهمه خسارات اگر براي پيشكش است از خود شاهزاده بگيريد و خودش باشد اينطورها كه پدر رعيت بيچاره در مي‌آيد رعيت همين طور تمام مي­شود. حاكم كه از خودش نمي‌­دهد دور از مروت است از همه جهت بيچاره‌ها تمام شدند. عريضه را به دست كسي ندهيد محرمانه ملاحظه فرموده پس بدهيد خواجه بياورد». ناصرالدين شاه به خواسته انيس‌الدوله پاسخ مثبت ­داد و ركن ­الدوله را از حكومت شيراز بركنار نكرد.

 

زنان حرمسرا قاجار

زنان حرمسرا قاجار


مورد ديگر وساطت براي خواهر ميرزا ملكم خان، فرنگيس، است كه پس از عزل برادر مستمري او هم قطع شده و به توسط انيس ­الدوله در عريضه‌اي به شاه خواهان برقراري مجدد مستمري خود است. انيس ­الدوله در كنار نامه وي خطاب به همسر خود نوشته: «اين عريضه خواهر ملكم خان است به توسط من در سه سال پيش از اينكه خود پناه به شاه بياورد و از برادرش مايوس شده بود در سال دويست تومان مرحمت فرموديد و گذراني مي‌كرد... حالا بيچاره كارش به طوري شده كه تصدق به او واجب شده، برادر پدرسگش خلاف كرده باين يك مشت زن مسلمان بي‌باعث چه افتاده كه نانش را بريدند.... استدعا دارم محض تصدق وجود مبارك و زكوه بدن مبارك مواجب او را به هر كس كه داديد به خودش برگردانيد». اين خواسته او نيز با پاسخ مثبت شاه روبه رو شد. البته هميشه وساطتهاي وي مورد پذيرش واقع نمي­شد چناچه با فوت ميرزا يحيي خان مشيرالدوله وزير عدليه و تجارت بسياري به دنبال مقام او بودند يكي از اين افراد ميرزا حسن خان اعتمادالسلطنه است كه عليرغم نزديكي فراوانش به شاه متوسل به انيس ­الدوله شد ولي تقاضايش با بي ­اعتنايي ناصرالدين شاه روبه رو شد. 

 

انيس ­الدوله

عکس سوگلی ناصرالدین شاه قاجار  انيس ­الدوله


انيس ­الدوله كه در حكم ملكه قاجار محسوب مي‌شد هميشه پذيراي همسران سفراي خارجي بود و شاه نيز در اين مراسم حضور مي­يافت همسر درموند ولف، وزير مختار انگليس، همسر ايلچي ايتاليا، همسر سفير امريكا از جمله مهمانان انيس ­الدوله بوده‌اند. در ايام نوروز يا جشن ولادت شاه نيز دربار انيس‌الدوله پذيراي فرنگيها بود. در روز جشن ولادت شاه انيس ­الدوله نيم تاج بر سر و حمايل بر سينه با نشانهاي خارجي خود از مهمانانش پذيرايي مي­كرد. از ديگر مراسمي كه با آداب و آيين توسط انيس ­الدوله برگزار مي­شد؛ در روز سوم محرم علم شاه را به اندرون مي­بردند و انيس ­الدوله به زينت آن با پارچه‌هاي زري و طاقه شال و جواهر مي­پرداخت، سپس خود كنار آن ايستاده و به پذيرايي از اهالي اندرون با شربت مشغول مي‌شد. پس از مراسم نوحه‌خواني توسط يكي از دختران فتحعلي شاه علم را با مراسمي خاص به تكيه دولت مي­بردند.  در اكثر موارد انيس‌الدوله بر سر سفره غذا حاضر و آماده كردن ميوه براي شاه نيز بر عهده او بود.
او داراي لقب حضرت قدسيه، و نشانهايي چون نشان شفقت از دولت عثماني و نشان حمايل آفتاب از سوي ناصرالدين شاه بود، اين نشان در نخستين سفر براي اعطا به ملكه‌هاي اروپا ابداع شد.  عمارتهايي كه به وي تعلق داشت عبارت بودند از: عمارت سه طبقه كلاه فرنگي در باغ عشرت‌آباد، عمارتي در صاحبقرانيه كه پيش از وي به مهدعليا تعلق داشته است. 

 

زنان حرمسرا قاجار

انيس الدوله ناصر الدين شاه 


در سال 1313 ناصرالدين شاه پنجاهمين سال سلطنت خود را جشن گرفت، نقل است كه  انیس الدوله  پيش از آن احساس خطر براي شاه مي‌كرده و از اجراي اين مراسم چندان خوشنود نبوده است. تاج‌السلطنه دختر ناصرالدين شاه در اين خصوص مي‌نويسد: «خواجه‌ها وارد شده لباس روز قرن را آوردند اين لباسي بود از ماهوت مشكي اعلا كه زينت داده شده بود از مرواريدهاي درشتي كه پدرم به سليقه خود انتخاب كرده ساخته بود. ... خانمها با يك همهمه و ازدحامي لباسها را تماشا كرده تعريفها نمودند... كسي كه تنها در تمام اين هياهو ساكت و غمناك بود انيس ­الدوله بود كه با يك وحشت و اضطرابي به شوهر عزيز يگانه خود تماشا كرده مشرف به بيهوشي و افتادن بود ...»  و در روز جشن نيز از شاه خواست تا به حضرت عبدالعظيم نرود و او را از توطئه‌اي برحذر مي‌دارد.  پس از مرگ همسر بسيار اندوهگين بود و روايت است كه با ديدن عكس شاه بر روي اسكناس « چنان بر سينه و شكم كوفت كه سخت بيمار شد»  او يك سال بعد از قتل ناصرالدين شاه در بيست و سوم ربيع‌الثاني 1314ق به علت ابتلا به بيماري يرقان درگذشت. (سیارک
عین‌السلطنه در خاطرات خود می‌نویسد:

سی سال است که روز به روز ترقی کرده در حقیقت بانوی حرم و ملکه ایران بود. با وجود آنکه صباحت منظری نداشت شاه بی اندازه مایل بود. عموم زنها تمکین او را داشتند. از اغلب دول فرنگ نشان داشت. ... مهمانی‌های رسمی اندرون با او بود... مکنت زیادی دارد. جواهرهای او را هیچ کس ندارد. تمام خزانه‌ای و اعلی است. دخل زیادی در سال داشت. لیکن خرج هم زیاد می‌کرد و زن خیر با سخاوتی بود. در لباس مهمانی و خانه‌داری تالی نداشت. بیشتر تغییرات لباس حالیه زنها به واسطه اختراع و تفکر او پیدا شده... خیلی حق به گردن زنها و مردها دارد.

زنان حرمسرا قاجار

انیس الدوله در مرکز
به وضوح می توان دریافت که تمام تصاویر شاهزاده خانم های ظاهراً ایرانی در اینترنت کاملاً صحیح نیست. در عکس چهره واقعی زنان را می بینید که با عکس در اینترنت متفاوت است. به جرات می توان گفت عکس در اینترنت با امضای شاهزاده خانم های ایرانی، مردانی از تئاتر شاه را نشان می دهد که نقش زنان را بازی می کنند.

 

 از انيس ­الدوله آثار خيريه به اين شرح باقي است: ضريح نقره براي شهداي كربلا، پرده مرواريد تقديم آستان حضرت سيد­الشهدا، ده باب دكان وقف حضرت رضا براي روضه‌خواني، جيقه الماس تقديم روضه مقدسه حضرت اميرالمومنين، نيم تاج الماس تقديم عتبه حضرت رضا، بقعه و گنبد شاهزاده حسين در امامه، بناي پل در ناصرآباد سمت لواسان. چاپ و توزيع مجاني يك جلد از كتاب ناسخ‌التواريخ مربوط به شرح حال حضرت فاطمه (س) و دستور به چاپ رساله عمليه زينه‌العباد در سال 1313.
انيس‌الدوله از ديد کارلا سرنا
يکي از جهانگرداني که در خاطرات خود به بانوي حرم ناصري يا ملکه ايران انيس‌الدوله پرداخته است کارلا سرناي ايتاليايي است که در سي‌امين سال سلطنت ناصرالدين شاه به ايران آمد. او با دقت زنانه به جزئيات مي‌پردازد و نکاتي را که از ديد سياحان ديگر دور مي‌ماند بررسي مي‌کند و محافل زنانه‌اي را که ديگر سياحان مرد به آن راه نداشته‌اند به تصوير مي‌کشد. گرچه چون ديگر سياحان اروپايي اغراض و به سخره گرفتن عادات و آداب ايرانيان در نوشتار او مشهود است اما منبعي مناسب براي بررسي دوره ناصري مي‌باشد. کارلا سرنا از سياحاني است که موفق به ديدار همسر محبوب ناصرالدين شاه انيس‌الدوله شده و چند بار با وي ملاقات و گفت وگو داشته است. 

 

زنانی که اختیار نداشتند

زنانی که اختیار نداشتند

 

من افتخار اين را داشتم که از سوي اعليحضرت براي تماشاي تعزيه در جايگاه مخصوص همسر سوگلي شاه، که عنوان ملکه ايران را دارد دعوت شوم. يکي از خواجه‌ها مرا از پيچ و خم راهرو قصر گذرانيده و به جايگاه مخصوص راهنمايي نمود. اين جايگاه اطاقک کوچک چهار گوش خيلي تاريکي بود با ديوارهايي از آجر قرمز، که تنها يک بخاري ديواري در آنجا با هيزم مي‌سوخت و فضاي جايگاه را هم گرم و هم روشن مي‌ساخت.
چون علياحضرت انيس‌الدوله هنوز نيامده بود من توانستم خانمهايي را که در انتظار آمدن وي بودند خوب تماشا کنم تعداد بي شماري زن براي آوردن قليان و شربت که رسم پذيرايي از مهمان است مرتبا در رفت و آمد بودند. خواجه‌هاي سياه غلام بچه‌هاي سفيد در کار پذيرايي به آنها کمک مي‌کردند. ميان خانمها چند نفر خانم اروپايي را هم ديديم که يکي از آنان را شاه دعوت کرده بود در موقع مکالمه من و انيس‌الدوله مترجم ما باشد.
علياحضرت به همراه تعداد زيادي ملتزم وارد شدند به احترام ورود وي همه از جاي خود برخاستند و سلام کردند. با من خيلي دوستانه دست دادند و با اشاره دست نزد خود در قسمت جلوي جايگاه جايي را نشان دادند. آنگاه به خانم مترجم ما خطاب کردند که همين مطلب را براي من ترجمه کند. ولي به زودي ما موفق شديم به زبان اشاره منظور همديگر را خوب درک کنيم.

 

امين اقدس

 

من از نزديک توانستم سوگلي شاه را خوب تماشا کنم. انيس‌الدوله قيافه يک زن کاملا کدبانو را داشت. با آنکه از عمرش بيش از سي و شش سال نمي‌گذشت ولي از داشتن اندام چاق و چله‌اي به خود مي‌باليد چنانچه بر اين اندام گوشتالود مي‌توانستيم يک صداي زنانه که در نهايت فاقد لطف و ظرافت است ، يک جفت لب سرخ که پرزهاي پرپشت و گندم گون بر بالاي آن سايه انداخته و جلوه دندانهاي سفيد و مرتب را چند برابر کرده است و دو چشم درخشان که زير ابروان کلفت و سياه يا اگر بهتر بگوييم به شدت سياه شده برق مي‌زنند اضافه کنيم غايت زيبايي زنانه را از نظر ايرانيها در يک نفر يکجا داشتيم.

سوگلي شاه دختر نجاري از اهالي اطراف تهران است. شاه در هشت سالگي او را ديده و به اندرون آورده است و در هجده سالگي جزء يکي از زنان صيغه‌اي او شده است. چون از لحاظ شرعي هر مسلمان فقط چهار زن عقدي مي‌تواند داشته باشد هنوز هم زن صيغه‌اي شاه است. از روزي که به عنوان زن سوگلي شاه انتخاب شده نفوذ زيادي روي اعليحضرت دارد.

 

امين اقدس

امين اقدس


کارلا سرنا پس از اين توصيفات به ملاقاتهاي نوروزي انيس‌الدوله مي‌پردازد:
در ايام نوروز خانمهاي سرشناس از رفتن به ديدن ملکه انيس‌الدوله غفلت نمي‌کنند و اين روزها براي مطرح کردن درخواستهايي که از سوگلي شاه دارند مغتنم مي‌شمارند، ضمنا اهداي تحفه‌هاي سنتي از قبيل شيريني، مربا، نقل و نبات که لاي آنها با مهارت خاصي جواهرات گرانبها و کيسه‌هاي کوچک محتوي سکه‌هاي يک توماني جا داده مي‌شود، نيز فراموش نمي‌گردد. خانمها بعد از مبادله تعارفات معمولي، آزادانه با هم سخن مي‌گويند. مثلا خانمي براي يکي از اعضاي خانواده خود از ملکه مقام بهتري را درخواست دارد و در عين حال هديه‌اي را که براي گرفتن چنين مقامي به همراه آورده است به او عرضه مي‌کند.

حرمسرا  ناصرالدین شاه

عکس دیده نشده از حرمسرا  ناصرالدین شاه


کارلا سرنا در بخشي ديگر از سفرنامه خود به نقل از انيس‌الدوله از همراهي وي با ناصرالدين شاه در نخستين سفر فرنگستان سخن مي‌گويد:
از سويي شاه چون تمايل نداشت به صورت مجرد مسافرت کند نمي‌دانست از ميان زنانش کدام را و به چه ترتيب به همسفري خود برگزيند. از سويي ديگر همراه قبله عالم بودن در اين سفر نهايت آرزوي همه خانمها بود... شاه مدتي در اين باره با وزير خود که راه‌حلي به نظرش نمي‌رسيد مذاکره کرد ولي سوگلي شاه که در زرنگي و نکته‌سنجي سرآمد بود، تدبيري به کار بست که تنها او و يک کنيز زنگي پير که دايه ناصرالدين شاه بود توانستند افتخار همراهي شاه را داشته باشند... سوگلي شاه که از فرط خوشحالي سر از پا نمي‌شناخت شادي‌کنان فرياد کشيد: خدا راشکر ....   

کاربر گرامی آیا مهد علیا کنیزی به نام نقره داشته واگر از سرنوشت نقره کنیز مهد علیا یا عاقبت نقره در زمان ناصرالدین شاه اطلاع دارید در بخش نظرات به اشتراک بگذارید.

نظرات

۱۴۰۰/۱۱/۳۰ناصرالدین شاه 84 زن و بیش از دوازده دختر شاهزاده داشت. البته ردیابی سرنوشت همه زنان غیرممکن است، اما برخی از آنها در تاریخ اثر بسیار قابل توجهی از خود به جای گذاشتند. یکی از آن ها ، محبوب ترین و قدرتمندترین سوگلی ناصرالدین شاه انیس الدوله بود.

۱۴۰۰/۱۱/۳۰شایسته است داستان سوگلی ناصرالدین را با همسر دیگری - جیران فروغ السلطنه - که عشق اصلی و فراموش نشدنی شاه بود آغاز کرد. متأسفانه، حتی یک عکس از او باقی نمانده است، بنابراین ما باید نظرات معاصران را در مورد چشمان سیاه و زیبای او باور کنیم، و همچنین این واقعیت که او بی پروا جسور بود، ماهرانه سوار بر اسب در لباس مردانه بود و شاه رادر شکار همراهی می کرد. او چهار پسر برای شاه به دنیا آورد و تأثیر بسیار زیادی بر شوهرش گذاشت، اما افسوس که همه فرزندانش مردند و به زودی خود او نیز مرد.

۱۴۰۰/۱۱/۳۰بنابراین انیس الدوله (اصالتاً فاطمه) دختر دهقانی فقیر بود و ابتدا به عنوان خدمتکار جیران وارد حرمسرا شد. فاطمه خواندن و نوشتن نمی‌دانست، اما ذهن فطری بسیار خوبی داشت و در حرمسرا به او فرصت تحصیل داده شد. در سال 1860، چند ماه پس از مرگ جیران، فاطمه با شاه ازدواج موقت کرد (چنین ازدواجی با توافق دوجانبه برای مدت معینی منعقد می شود). سپس بارها به او پیشنهاد ازدواج دائم داده شد، اما او نپذیرفت.

۱۴۰۰/۱۱/۳۰فرزندان انیس الدوله ...... سوگلی قاجار ، انيس ­الدوله در حرمسرا ، از زنان نازاي دربار بود!

۱۴۰۰/۱۱/۳۰امین اقدس نیز اغلب در تصاویر دیده می شود. دختری از یک خانواده دهقانی فقیر به خدمت انیس الدوله سپرده شد. کم کم به رقیبی سرسخت برای سوگولی ناصرالدین شاه تبدیل شد. او به هیچ وجه از زیبایی بویی نبرده بود، اما دارای ذهنی حیله گر و پرخاشگر بود. امین اقدس آرزو داشت که در قلب حاکم جای بگیرد و شروع به تلاش برای تقویت موقعیت متزلزل خود کرد.

۱۴۰۰/۱۱/۳۰شاه بسیار تحصیل کرده بود و از کودکی واقعاً به عکاسی علاقه داشت. او در دوران حکومت او بدعت های زیادی وارد شد. تعداد زیادی صیغه داشت، اما انيس‌الدوله محبوب ترین آنها بود.

۱۴۰۰/۱۱/۳۰جهان خانوم، ملکه جهان، مهد علیا، «گهواره والا»، نوه فتحعلی شاه، همسر محمدشاه، مادر ناصرالدین شاه. او یکی از قوی ترین زنان سلسله قاجار بود. با استفاده از قدرت خود از حرمسرا، هنگامی که پسرش بر تخت پادشاهی ایران نشست. او با احساس قوی خود از شاهزاده خانم قاجار ، به تنهایی تقویت و بقای اشراف قاجار را در برابر رقابت های عوام که در نتیجه سیاست های پی در پی شاهان قاجار به موقعیت های برجسته ارتقا یافته بودند، تضمین کرد. او که یک زن کارکشته و حیله گر با استعدادهای سیاسی، شخصیت قوی و غرور خانوادگی بود، به بهترین وجه جریان پنهان مادرسالاری را در نخبگان قاجار نشان داد.»

۱۴۰۰/۱۱/۳۰میرزا علی اکبر خان نقاشباشی به دستور ناصرالدین شاه که از عاشقان بزرگ فرهنگ اروپایی بود، در سال 1890 در مدرسه پلی تکنیک دارالفنون تئاتری ترتیب داد که در آن نمایش های طنز برای اشراف قصر اجرا می شد. از آنجایی که به دلیل سختگیری های مسلمانان، زنان از اجرای صحنه منع می شدند، نقش های زنانه توسط مردان اجرا می شد. برای اولین بار زنان در ایران در سال 1917م روی صحنه رفتند.

۱۴۰۰/۱۱/۳۰بسیاری از محققان آن دوره استدلال می کنند که حرمسرا ناصرالدین شاه معروف باید توسط دخترانی زیبا نشان داده می شد که پارامترهای آن دوران را برآورده می کردند.

۱۴۰۰/۱۱/۳۰معروف است که عکاس دربار ناصرالدین شاه یک عکاس روسی به نام سوریوگین بود. این تصاویر او بود که وارد شبکه شد. تقریباً همه عکسها امضا شده بود. مورخان خاطرنشان می کنند که دقیقاً به دلیل ممنوعیت عکاسی از زنان، تنها مردان در همه تصاویر به تصویر کشیده شده اند.

۱۴۰۰/۱۱/۳۰تقریبا در تمام عکس های ارائه شده از زنان حرمسرا قاجار در اینترنت، بازیگران با دامن های عجیب و غریب فیلمبرداری شده اند. یک داستان واقعی در مورد منشاء این دامن ها وجود دارد. ناصرالدین شاه به قدری از باله خوشش آمد که به خیاطان قصر دستور داد که چنین دامن هایی بدوزند. بنابراین، عکس مردانی را با دامن های توتو نشان می دهد، اما نه شاهزاده خانم ها.

در ادامه بخوانید...

راز ابروهای پاچه بزی و سبیل زن حرمسرای ناصرالدین شاه

در

 

سالهاست که همه ی ما با دیدن تصاویر زنان درشت هیکل  ابرو پاچه بزی  دوران قاجار شگفت زده می شویم . چطور همه تا این حد چاق هستند ؟ چرا همه  ابروی پاچه بزی  و سبیل دارند آن هم به این شدت ؟ چطور ابروی همگی اینقدر پر پشت و انبوه و پیوسته است ؟ خالهای گوشتی سیاه چرا این همه رایج بوده اند ؟
وجه مشترک همه این تصاویر شخص عکاس است . یعنی ناصر الدین شاه . او که به مناسبت موقعیتش ، نخستین عکاس ایرانی است تنها کسی بوده که می توانسته این تعداد گسترده عکس از زنان حرمسرا بگیرد .
این طور که از قراین و شواهد بر می آید چهره ها در این عکسها چندان واقعی نیستند . سبیل ها و  ابروهای پاچه بزی  و خال های گوشتی گویا همگی با مداد مشکی کشیده شده اند . چرا ؟
گویا ابروی ضخیم و به هم پیوسته ، سلیقه ی شاه بوده و او این گونه ابرو را می پسندیده . نقاشی سبیل زنان هم گویا راهی برای عرض ارادت و علاقه ی ایشان به شخص شاه سبیل کلفت بوده . باقی چیزها مانند خال گوشتی هم احتمالا به تکرار زیاد عکاسی از چهره ی زنان و نیاز به ایجاد تنوع مربوط بوده .
تعدادی از عکسهای به جا مانده ، از چهره ی انیس الدوله زن قدرتمند دربار ناصری هستند . انیس الدوله که دربسیاری از نوشته ها زن زیبایی معرفی شده در عکسهای ناصر الدین شاه چهره ی متفاوتی دارد .
این تصویری است که با نور پردازی و کادر بندی مناسب ، چهره ای زیبا از انیس الدوله به نمایش می گذارد :

 


ولی در این عکس که سوژه دورتر ایستاده و شاید کیفیت نور و چاپ هم پایین تر بوده سوگلی ناصر الدین شاه ناگهان زشت می شود :

 


تصاویر زیادی از انیس الدوله هستند که در هر کدام سوگلی ناصر الدین شاه چهره و آرایش و لباس دگرگونه ای دارد . در یکی دور چهره با گل تزیین شده و در دیگری با دارا بودن چارقد سفت و محکم سینه ها  و  پر و پاچه دختر  برهنه هستند!!! در تصویری می بینیم که زنان شکلک در آورده اند و در دیگری خواجگان حرمسرا در کنار بانوان هستند .
در تصویر پایین اثر مداد مشکی در ضخیم و به هم پیوسته شدن ابروی کمانی انیس الدوله معروف به  مدل ابرو قاجاری  به روشنی به چشم می آید .

 


نقاشی سبیل و  مدل ابرو پاچه بزی  هم در این خدمتگذار حرمسرا به روشنی دیده می شود :

 

عکس ابرو قاجاری


از آنجایی که بیشتر عکسهای ناصر الدین شاه از زنان حرم بوده می توان حدس زد که برای فرار از تکرار مکررات بانوان را وامی داشته دستی در چهره و سر وضع خود ببرند و تفاوت ایجاد کنند .
شاید بتوان نتیجه گرفت که این عکس ها نشانگر چهره ی واقعی زنان آن دوران نیستند و چون قرار بر نمایش عمومی آنها نبوده صرفا هدف سرگرمی شاه را تامین می کرده اند .

نظرات

در ادامه بخوانید...

حرمسرا در ایران و ترکیه و وظیفه خواجه های حرمسرا

در

حرم‌سرا ..  حرمسرا .... با شنیدن این کلمه ، بسیاری صومعه ای با زنان زیبای جوان و شرقی را تصور می کنند. اما آیا واقعاً چنین بود؟اصلا حرمسرا چیست 

 

صیغه

حرم‌سرا

حرمسرا چیست ؟ حرم از عربی به عنوان "مکان مقدس و ممنوع" ترجمه شده است.

 

images_story_2016_04_01_8.jpg

عکس ناصرالدین شاه قاجار چهارمین شاه ایران بود. وی در سال 1848 بر تخت سلطنت نشست و 47 سال سلطنت کرد.

حرمسرا ایران

در حرم‌سرا ناصرالدین شاه حدود صد صیغه وجود داشت. با دیدن عکس های زنان حرمسرا  ، همه موافق نیستند که این خانم ها زیبا بودند. اما ، همانطور که آنها می گویند ، روشن است که حاکم ایران در آن زمان ذوق بسیار خارق العاده ای داشت. اگر شاه طرفدار عکاسی نبود شاید این موضوع را نمی دانستیم. او شخصاً از صیغه های خود در حرامسرا عکس می گرفت.


صیغه

حرمسرا

 

 توجه داشته باشید که چاق بودن در آن روزها نشانه زیبایی و رفاه به حساب می آمد. زنان حرم سرا کار سخت انجام نمی دادند و به خوبی تغذیه می شدند. عکس 

 

صیغه

در حرمسرا ، دختران نام های جدیدی دریافت کردند.عکس

 

پس از نه سال خدمت ، صیغه ها می توانستند حرمسرا را ترک کنند. همچنین ، دختران می توانستند آزاد شوند در صورتی که ارباب آنها فوت می شد.دختران ، به عنوان یک قاعده ، فقط توسط صاحب خانه ، خواجه و نگهبان دیده می شدند.

 

صیغه

البته باور اینکه همه زنان در هماهنگی با یکدیگر زندگی می کردند ، دشوار است ، زیرا آنها رقیب یکدیگر بودند. با این وجود ، آنها همدیگر را تحمل می کردند.عکس

 

صیغه

اگر توجه کرده باشید ، در بسیاری از عکس ها ، صیغه ها دامن بالرین پوشیده اند. واقعیت این است که در سال 1873 ناصرالدین شاه ، از سن پترزبورگ دیدار کرد و در باله شرکت کرد. شاه بالرین ها  را  بسیار دوست داشت و پس از بازگشت دستور داد که دامن هایی شبیه دامن بالرین ها برای همه صیغه های حرمسرت خود بدوزند! عکس 

 

صیغه

با نگاهی به عکس صیغه ، باور اینکه این زن عموماً زیباست ، سخت است. اما مورخان این واقعیت را تأیید کرده اند. فقط در آن روزها داشتن ابروهای پرپشت و پاچه بزی مد روز  بود! و مهمتر از همه ، شاه آن را دوست داشت. عکس

 

صیغهصیغهصیغه

خانواده پادشاه نسبتاً بزرگ بودند. با توجه به تعداد صیغه های حرم‌سرا ، می توان فهمید که حاکم فرزندان زیادی داشته است ... عکس

 

صیغه

و اینجا همسر محبوب شاه سوگلی او انیس الدوله است! عکس

 

صیغه

صیغه

صیغه

حرمسرا ایران

بنابراین ، هنگامی که شما در آرزوی داشتن مجموعه ای از دختران زیبای حبس شده  هستید ، تنها چیزی که می توانم بگویم این است که "مراقب آنچه آرزو می کنی باشی!"

حال بیایید ببینیم صیغه ها درحرم‌سرا  امپراتوری عثمانی چه شکلی بودند؟

حرمسرا

حرمسرای عثمانی

از نظر سلاطین ، حرم‌سرا به مکان اصلی زندگی آنها تبدیل شد. در حرمسرا  کودکانی متولد شدند و از همان نوزادی زنجیری را به دور خود احساس کردند که اکثر آنها هرگز قادر به شکستن آن نبودند. نقش مبارزات به مزدوران واگذار شده بود ، کار تفکر و حکومت به بردگان ، در حالی که سلطان ها متلاشی و ترسیده از همه مشکلات در میان زنانی در هرمسرا که به مداومت در زندگی خود علاقه مند بودند و مانع توسعه اراده آنها می شدند، زندگی می کردند.

  

شهوات رذیله ارباب بر حرم‌سرا مسلط نبودند؛ این جاه طلبی های زنان بود که سلطه داشتند. این واقعیت که حرم‌سرا یک جامعه کاملاً برده ای بود منجر به نتایج فاجعه باری شد. جمعیت قابل توجه آن ، که در پایان قرن نوزدهم به حدود 900 زن رسید ، توسط اهالی داخلی بی شماری (300 آشپز به تنهایی) ، خواجه های سیاه و سفید ، لالها ، نگهبانان و غیره خدمت می کردند ، و اینها کاملاً وابسته به  استبداد  بودند. 

 

زنان حرمسرا با استفاده از هنرهای چاپلوسی ، رشوه خواری ، نكوهش كردن ، توطئه و پر و بال دادن به همه رذایل و ضعف های سلطان ، جنگ مستمر با یکدیگر را برای مقام اول به نفع خود انجام می دادند.

 

حرمسرا

عکس حرمسرای عثمانی

و سرانجام ، شما را به دیدن نقاشی های هنرمندی دعوت می کنیم که زندگی واقعی را در حرمسرا ی آن زمان با چشمان خود دید.عکس

 

harem1.jpg

 

پرتره 1695-1715. وی آخرین صیغه شاهنشاهی بود که به طور قانونی با یک سلطان عثمانی ازدواج کرد. او یونانی ، متولد کرت و دختر کشیش ارتدکس بود. هنگامی که ونیزی ها توسط عثمانی ها از کرت رانده شدند ، او را به عنوان یک دختر جوان به بردگی بردند. او مورد علاقه سلطان قرار گرفت و برای او دو پسر به دنیا آورد که هر دو سلطان شدند.

 

از حدود قرن 14 به بعد ، عثمانی ها دیگر با ملکه های خود ازدواج نکردند - که به این ترتیب دیگر ملکه ای وجود نداشت .فقط سلیمان با یکی از غلامان خود ، مسیحی معروف به روکسلانا ازدواج کرد که کاملاً تحت سلطه روکسلانا بود. به معنای نهادی ، حرمسرا  همچنان بر امپراتوری حکومت می کردند.

 

صیغه

حرمسرای عثمانی استانبول

حرمسرا جایی بود که سلطان آینده سالهای شکل گرفتن خود را سپری می کرد. زنان ، گرچه برده بودند ، اما از جذابیت های خود برای رسیدن به نفوذ استفاده می کردند. حافظان آنها ، خواجه ها ، از آنها به عنوان نفوذ برای تحت تأثیر قرار دادن حاکم استفاده می کردند. بعد از همه ، خواجه رئیس می توانست با شلاق   آنها را تنبیه کند. خواجه سیاه سیاه ، کیسلار آقا ، "نگهبان دختران" و "نگهبان دروازه های خوشبختی" یکی از مهمترین مردان پادشاهی بود ، اگرچه برده بود.این خواجه ها بودند که آموزش شاهزادگان سلطنتی را به آنها سپردند - با آموزش هایی که مجاز بودند. هیچ دورانی وجود نداشت که شاهزادگان تحصیلات اصیل و واقعی داشته باشند و خواجه هایی که به شاهزادگان تا 11 سالگی تعلیم می دادند ، انگیزه بیشتری داشتند که شاهزادگان سلطنتی  را در نادانی نگه دارند.

 

صیغه

حرمسرای عثمانی استانبول : زنی با قلیان در حرم‌سرا. ترکیه ، 1891.عکس

 

صیغه

 

در وقت آزاد خود ، زنان حرم‌سرا از هر طریق ممکن سرگرم می شدند - آنها پیک نیک ، جشن های مختلف با موسیقی و رقص ترتیب می دادند ...

به زنان حرم‌سرا گاهی اوقات اجازه می دادند که به پیاده روی بروند ، اما تمام قسمت های بدن آنها باید با دقت پوشانده می شد.عکس

 

صیغه

 

images_story_2017_05_01_6-6-1024x576.jpg

 

images_story_2017_05_01_5-5.jpg

گوماشماشا کادین افندی ، همسر سلطان عبدالحمید دوم.  عکس

images_story_2017_05_01_7-7.jpg

حال بیایید نگاهی به سایر اعضای خانواده سلطان بیندازیم. به عنوان مثال ، Dyurryushehvar Sultan ، دختر آخرین خلیفه عبدالمثید افندی و نوه سلطان عثمانی عبدالعزیز ، در این عکس دیده می شود.

 

حرم‌سرا نه تنها نتوانست حاکمان با کیفیت تولید کند. به سختی قادر به تولید مقدار کافی وراث برای حفظ جانشینی بود. ممکن است تصور شود که حاکمی که صدها زن داشت از نظر تعداد فرزندان مشکلی نخواهد داشت . اما زیاده خواهی جنسی باعث شد که بسیاری از سلاطین عقیم یا ناتوان شوند که باعث می شود تعداد کودکان در حرم‌سرا بسیار کمتر از آنچه تصور می شد ، باشد. 

 

و هنگامی که پسری در دنیای برده دار حرمسرا متولد می شد ، شانس بسیار خوبی داشت که به سرعت از این کشور بیرون کشیده شود. زیرا در رقابت شدید میان زنان حرمسرا  هدف اصلی برای کشتن بود.

 

در حالی که آرزوی هر زنی در حرمسرا این بود که از سلطان پسری به دنیا بیاورد و او را به سلطنت برساند ، اما هدف هر زن دیگری این بود که از تولد یا جانشینی پسری غیر از فرزند خود جلوگیری کند. بنابراین خطرات یک سلطان بالقوه قبل از تولد آغاز می شد.

اولین هدف مادر باردار این بود که حاملگی خود را تا حد ممکن مخفی نگه دارد.  مخفی نگه داشتن حاملگی کار ساده ای در زندگی حرمسرا با چند صد زن حسود مشترک نبود.

پس از تولد ، مشکل بعدی حفظ آن در برابر "حوادث" بود - همچنین کار ساده ای نیست. از حدود 30 كودكی كه از عبدالمجید بدنیا آمدند ، نیمی از آنها در كودكی در حرم‌سرا مردند.

 

شاهزادگان نه تنها مجبور شدند از حسادت زنان حرم‌سرا فرار کنند ، بلکه شاهزاده های از برادر ناتنی خود برای سلطنت نیز به ترتیب تولد از پدر به پسر ، بلکه از برادر به برادر دیگر باید مراقب می بودند. هر شاهزاده باید از نیت برادران ناتنی خود که می خواهند پا در کفش های او بگذارند - یا زیر پای آنها را خالی کند - مراقب باشد.

بایزید که در سال 1389 به سلطنت رسید این مشکل را حل کرد - او همه برادران ناتنی کوچکتر خود را به قتل رساند! منطق ساده این راه حل قرن ها توسط جانشینان وی دنبال می شد!

 

حرمسرا

حرمسرا ترکیه : اعضای سابق حرم‌سرا و خواجه های عثمانی - 1909

 

کسانی که جان سالم به در بردند و تاج و تخت را گرفتند در جوانی زندانی حرمسرا بودند ، کاملاً از دنیای خارج بریده و حتی تحصیلات ابتدایی نداشتند. قرن ها کسانی که سلطان شدند پیرمردهای نادانی بودند که بیش از حد جنسی فرسوده بودند و فقط به جامعه بردگان و خواجه عادت داشتند و حرمسرا خود را به عنوان یک جوجه کشی تقریباً غیرقابل خطا برای سواستفاده نشان داد.

 

afac754dc253e20713f26ef634dfe9d9.jpg

عکس حرمسرای عثمانی

حرمسرا چیست و در حرمسرا چه می گذشت

حرمسرا یعنی چه حرم سرا چیست

لازم به ذکر است که حرمسراها مدتها قبل از ظهور جهان اسلام ظاهر شدند. تاریخ همه اشکال آنها را می شناسد - نه تنها زنانه، بلکه کودکان و مردان. آنها در اوایل 3000 سال قبل از میلاد ظاهر شدند. می توانید مصر باستان، بین النهرین، ایران، چین باستان را در نهایت به یاد آورید. سلیمان پادشاه نیز «شصت ملکه و هشتاد کنیز و دوشیزه بی شمار» داشت...

با این حال، حرم‌سرا کلاسیک، که تا اوایل قرن گذشته وجود داشت، وجود اجزای زیر را در نظر گرفت: مطمئناً باید از چشمان کنجکاو دور می ماند، همیشه قوانین داخلی خود را داشت، و همچنین یک ویژگی اجباری دیگر وجود داشت - یک فراوانی همسران، کنیزان و خواجگان. دقیقاً چنین حرمسراهایی بود که مثلاً در ترکیه، ایران، کشورهای شبه جزیره عربستان و برخی کشورهای اسلامی دیگر وجود داشت.

 


ترجمه از ترکی، به معنای "محل ممنوعه" است - اتفاقاً از نظر شرایط زندگی بسیار راحت است، اما جایی که همه ساکنان "بر اساس رتبه" تقسیم می شدند: همسران محبوب و نه چندان محبوب، صیغه، بردگان - هر کس وضعیت متفاوتی داشت. شخصیت اصلی در این جامعه زنان، مادر سلطان ("سلطان معتبر") بود که قاعدتاً فرماندهی همه اودالیسک ها را بر عهده داشت. او تصمیم نهایی را در مورد این یا آن موضوع می گرفت، که تعداد زیادی از آنها همیشه در این جامعه جمع شده بودند.

یکی از مکان های پیشرو در "جدول رتبه ها" توسط دختران سلطان اشغال می شد - این ها امتیاز زیادی داشتند، اگرچه نه برای همه چیز؛ همسران عزیز سلطان خیلی بیشتر مجاز بودند.  بسیاری از آنها فرزندانی از حاکم داشتند. اصولاً همه این خانمها که «کاد افندی» نامیده می شدند، افراد کاملاً تأثیرگذاری به شمار می رفتند که می توانستند بر تصمیمات سلطان تأثیر بگذارند. با این حال، قدرت کمتری در دست افراد مورد علاقه که فرزندانی از سلطان نداشتند، متمرکز نشد.

پسری که از یک همسر رسمی به دنیا می آمد می توانست سلطان شود، اگرچه مادرش برده باقی بماند. این کودکان اغلب به دست زن های دیگری که دسیسه می بافتند و می خواستند فرزند خود را سلطان کنند می مردند. مرگ خشونت آمیز کودکان در حرمسراها از اتفاقات رایج آن زمان بود.

افراد مورد علاقه ای که سلطان اخیراً شروع به همدردی با آنها کرده بود در یک سطح سلسله مراتبی پایین تر، قرار داشتند -  ممکن است چندین زن در یک زمان وجود داشته باشد - سه یا بیست و سه. اما حتی در بین آنها همیشه یک مورد علاقه اصلی (سوگلی)وجود داشت که رقبا همیشه فتنه هایی را علیه او می بافتند. اگر این سوگلی قدرت پیدا می کرد، به هوس او اعدام و عفو انجام می شد.

کمترین تأثیرگذاری در بین همه زنان حرمسرا - زنانی بودند که زمانی با حاکم می خوابیدند ، اما پس از آن به دلایلی حاکم از دوست داشتن آنها منصرف شد ، اگرچه حاکم رابطه خاص خود را با آنها از دست نداد. به دختران تازه کار که هنوز هنر "صحیح" عشق ورزیدن را آموزش نداده بودند "اجمی" می گفتند.

 

5.jpg.pagespeed.ce.Tk9tt1_t4k.jpg

عکس حرمسرای عثمانی


معلمان برده آنها، «کلفامار» نیز همین وضعیت را داشتند. به هر حال، پیرترین زنان، "بولا" نیز مورد احترام نبودند. اگر حاکم قبلاً یک مرد مسن بود ، تعداد زیادی از این "مادرها" جمع شده بودند. آنها با یکدیگر رقابت می کردند، اما از آنجایی که این زنان باتجربه تر بودند و رابطه با سلطان دیگر جزء برنامه های آنها نبود، کمتر با یکدیگر درگیری داشتند - هر کدام مسئول "بخش" خود در حرمسرا بودند. . اما وظیفه اصلی این خانم ها کنترل خواجه ها بود - آنها با دقت مراقبت می کردند و به خواجه ها اجازه هیچ چیز غیر ضروری را نمی دادند.

 کاستراتی - آنها کاستراتی (اخته)  هستند، اما گاهی اوقات این افراد در بین برخی از زنان حرمسرا مورد تقاضا بودند. به طور کلی در حرمسراها هر اتفاقی می افتاد. علاوه بر این، نهاد اختگی در کشورهای مختلف حاکی از درجات مختلفی از حذف «حیثیت مردانه» بود.

با این وجود، علیرغم "دسیسه" دائمی حرمسرا، همه زنان آن می توانند به آینده اعتماد نسبی داشته باشند. پس از مرگ سلطان، طبق سنت ثابت شده، کل حرمسرا به آرامی به سمت وارث حاکم مهاجرت می کرد. به همین دلیل است که بسیاری از حرمسراها گاهی اوقات به اندازه های باورنکردنی رشد می کردند: 500-600 نفر غیر معمول نیست! و کنار آمدن با چنین گروهی برای یک مرد، حتی یک سلطان در اوج زندگی، چندان آسان نبود، و انجام وظایف مردانه مشکل سازتر بود. حالا بیایید تعداد کل روزهای یک سال را بر تعداد زنان تقسیم کنیم - و همه چیز در جای خود قرار می گیرد. احتمالاً به همین دلیل است که حرمسراها قوانین نانوشته خود را داشتند که باید کاملاً از آنها پیروی می کردند. با این حال، مانند جاهای دیگر، همیشه استثناهایی از قوانین وجود داشت، اما، به عنوان یک قاعده، آنها عمدتاً به محبوب ترین زنان سلطان مربوط می شدند. 

 

Harem,P207.jpg.pagespeed.ce.xelvI8_Q9B.jpg

عکس حرمسرای عثمانی


تا سال 1847، بازار برده‌داری در استانبول وجود داشت، جایی که فروش عمومی زنان رونق داشت - مسلمانان مؤمن، زنان سیاه‌پوست مبارز، باکره‌های قفقازی، اسیران اسلاو و سایر بانوانی که هنوز به ویروس رهایی آلوده نشده بودند. به عنوان مثال، برخی از والدین چرکسی و گرجی دختران خود را برای فروش می آوردند تا وضعیت مالی خود را بهبود بخشند. سپس بازار رسماً بسته شد، اما در واقع حرمسراها برای تقریباً صد سال دیگر با برده عرضه می شدند.

سلسله مراتب پیچیده حرمسراها به برخی از بردگان اجازه می داد که حتی برده های خود را داشته باشند و  برده ها نیز به نوبه خود، کنیزان خود را داشتند. بردگی شرق کاملاً آن چیزی نیست که اروپایی ها در مورد آن فکر می کنند. به احتمال زیاد، یک اروپایی معمولی هرگز این را به طور کامل درک نخواهد کرد.
حرمسرا به معنای دقیق کلمه، اتاقی برای زندگی زنان در داخل یک قصر یا ساختمان بزرگ دیگر است.
خانه مسلمانان به طور سنتی به یک نیمه مردانه بیرونی و یک نیمه زنانه اندرونی تقسیم می شد. در دومی بود که زنان تمام وقت خود را صرف کردند: به بهترین وجه ممکن یا آنطور که صاحب آن اجازه می‌داد خوشگذرانی کردند، دسیسه‌هایی علیه یکدیگر به وجود آوردند - غالباً رقبا را مسموم می‌کردند، استراق سمع می‌کردند، جاسوسی می‌کردند و در عین حال تلاش می‌کردند که مورد لطف قرار بگیرند.

به استثنای خواجه‌ها، مردان بیرونی اجازه ورود به حرمسراها را نداشتند. حتی این قانون در مورد نزدیکترین بستگان دختران نیز اعمال می شد. حیوانات نر نیز نمی توانستند وارد حرمسراها شوند - به طور دقیق تر، آنها می توانستند، اما فقط حیوانات اخته شده بودند که توانایی جفت گیری نداشتند. ساکنان حرمسرا مجاز به رفتن به مساجد، شرکت در تعطیلات خانوادگی و رسمی و شرکت در مراسم تدفین با اقوام نبودند. در یک کلام، دنیایی خاص بود، به تعبیری سیاره ای افسانه ای، که در آن قوانین و رفتاری خاص، شادی ها و تراژدی های ریز و درشت خودشان وجود داشت. ممکن است کسی حرمسرا را با یک آسایشگاه مقایسه کند، جایی که آنها روش‌های زیبایی و درمانی خاص را انجام می‌دهند، شادی شیرینی را در کنار استخر و حمامی مجلل بین چای بعد از ظهر و شام، و لذت بردن از نواختن آلات موسیقی به دور از چشمان کنجکاوانه ارائه می‌کنند. اما قطعا پشت یک حصار بلند.

از اوایل کودکی، دختران در اطاعت بردگی بزرگ می شدند. یک بار در کاخ سلطان، odalisques((در حرم‌های عثمانی) ندیمه، (زن) برده، هم‌خوابه، متعه) در واقع از پدر و مادر خود، وطن، و در همان زمان نامی که در بدو تولد داده شده بود، محروم می شدند. اولین چیزی که به آنها آموزش داده شد هنر عشق ورزیدن بود. آهنگ های وابسته به عشق شهوانی - بله، اما رابطه جنسی به صلاحدید حاکم است: آموزش جنسی اودالیسک جوان به دقت توسط صیغه اصلی نظارت می شد که دختر بی تجربه پس از مدتی تحت هدایت دقیق او به زنی اغوا کننده برای ارباب خود تبدیل شود. او باید جذابیت منحصربه‌فردی داشته باشد،و بر توانایی گرفتن ژست‌های شهوانی تسلط کامل داشته، شاعرانه صحبت می‌کرد، با صدایی شیرین آواز می‌خواند، فریبنده می‌رقصید و از همه مهمتر، او باید همیشه آماده باشد که عاشقانه و پرشور حاکم را دوست داشته باشد. اما در ابتدا مجبور می شدند برای سلطان کفش ، کتانی ، نوشیدنی بیاورند و فقط در صورت قبولی در تمام امتحانات اولیه می توانست روی تخت سلطان حساب کند ...(حرمسرای سلطان سلیمان  را در سریال خرم السلطان بخاطر دارید)

 

Harem,P203.jpg.pagespeed.ce.bPhygzwh9j.jpg

عکس حرمسرای عثمانی

قیم غیرجنسی وظیفه خواجه های حرمسرای عثمانی استانبول

به عنوان مثال، خواجه ها همیشه نقش مهمی در دربار سلطان ترک و امپراتور چین داشته اند. بدون آنها حرمسرا اصلا حرمسرا نیست. با گذشت زمان، برخی از کاستراتی ها(اخته شده) نفوذ زیادی در دربار به دست آوردند - زندگی و مرگ بسیاری از مردم اغلب به آنها بستگی داشت. اما این یک داستان کاملا متفاوت است، ما در زمان دیگری در مورد آن صحبت خواهیم کرد. فقط توجه داشته باشیم که حتی در شب های عربی، کاستراتی ها یا خواجه ها، که به آنها نیز گفته می شود، شخصیت های برجسته ای بودند؛ بدون این شخصیت ها، زندگی حرمسراها به سادگی قابل تصور نبود. خواجه ها (از یونانی enucxos - "نگهبان تخت") معتمدین ، ​​نزدیکترین دوستان (دوست دختر یا حتی عاشق - این نیز اتفاق افتاد) همسران و صیغه ها شدند. آنها اغلب از بسیاری از اسرار زنان آگاه بودند. این اتفاق افتاد که خواجه‌ها تا آنجا که می‌توانستند، زنانی را که مشتاق محبت مردانه بودند، ارضا می‌کردند، که اگر در صحنه جنایت دستگیر می‌شدند، در معرض اعدام بی‌رحمانه قرار می‌گرفتند - گاهی اوقات به محض دستگیری سرشان را می‌بریدند.

اعتقاد بر این بود که موجودات غیرجنسی که مردانگی خود را از دست داده اند، اما همچنان مرد باقی می مانند، بهترین گزینه برای حفظ نظم در میان زنان هستند. خواجه‌ها، همانطور که قبلاً اشاره شد، اغلب سعی می‌کردند ناتوانی‌های جسمی خود را از طریق یک شغل موفق جبران کنند. در میان خواجه های چینی (حرمسراها خیلی زودتر از ترکیه در چین ظاهر شدند) شخصیت های برجسته ای به طور دوره ای ظهور کردند. مثلاً فلان ژنگ هه که به درجه دریاسالاری رسید. او یک سفر به آفریقا را رهبری کرد. بسیاری از کاستراتی ها، در مبارزه سرسختانه خود برای قدرت، از هیچ چیز رویگردان نبودند - آنها حیله گر، دروغگو و شرور بودند. در دربار امپراتوران چین، خواجه‌ها یک دسته بسیار قدرتمند و بی‌رحم تشکیل دادند. خواجه ها از سراسر جهان در حرمسراهای سلاطین ترک جمع آوری می شدند. اما یک خواجه آموزش دیده ارزان نبود. سیاه پوستان به ویژه مورد احترام بودند - نگه داشتن آنها اعتبار تلقی می شد.
در حرمسراهای قصر استانبول، باخچیسرای، قاهره و مراکش به ازای هر سه کنیز یک خواجه وجود داشت.
امر معمول: زنان دو نفره در اتاقی زندگی می کردند و خواجه ای بین آنها می خوابید. اما با وجود تدابیر حفاظتی و حسادت طبیعی حاکمان، احساسات در حرمسراها شکوفا می شد. Odalisques قوانینی را که برای آنها مقرر شده بود زیر پا می گذاشتند و اغلب روابطی را آغاز میکردند - هم در بین خود و هم با خواجه ها.

خواجه هایی که زیاد صحبت نمی کردند مورد توجه قرار می گرفتند - معمولاً این آنها بودند که خادمان عالی بودند که موقعیت بالایی در جامعه داشتند. اما این اغلب نه تنها به دلیل برخی از توانایی های برجسته این افراد اتفاق می افتد، بلکه به لطف همان odalisques که از "خادمان" خود محافظت می کردند.

در امپراتوری عثمانی، خواجه‌ها رشوه را تحقیر نمی‌کردند - آنها واسطه‌ای بین افراد مورد علاقه و درخواست‌کنندگان بودند که امیدوار بودند مسائل خود را از طریق زنان سلطان حل و فصل کنند. به هر حال، در یک کلام، اگر می خواهید مشکلی را با ظرافت حل کنید، به قول فرانسوی ها به دنبال یک زن باشید...

 

نظرات

۱۴۰۰/۹/۱۵خیورم حسکی سلطان که در کشورهای اروپایی با نام روکسولانا شناخته می شود، توانست مطلقاً تمام کلیشه های موقعیت زن در جامعه مسلمان را از بین ببرد. علاقه به تصویر برده ای با منشاء اسلاو از این واقعیت تقویت می شود که تا کنون دقیقاً مشخص نیست که این زن در واقع چگونه به نظر می رسد ، شخصیت او چیست ، ریشه های او از کجا می آید. و سوال اصلی: یک صیغه ساده چگونه توانست دل سلطان را به دست آورد؟ تنها مشخص است که روکسولانا زن خارق العاده ای بود که در مورد او افسانه ها ساخته شد، شعرها، عاشقانه ها و بهترین تعریف ها تقدیم شد.(در ایران در سریال خرم سلطان نامیده می شود)

۱۴۰۰/۹/۱۵پس از گذشت سالها ، شخصیت مرموز روکسولانا بیش از پیش با شایعات و حدس و گمان ها غرق می شود ، که تشخیص حقیقت از داستان را دشوار می کند ، اما علاقه به او را افزایش می دهد. الکساندرا آناستازیا لیسوفسکا همیشه فردی ناشناخته بوده است: برخی تنها از یک بار ذکر نام او با شوق می لرزیدند، برخی دیگر دختر را به تخریب پایه های اجتماعی جامعه اسلامی و در کل خود امپراتوری عثمانی متهم می کردند. شاید به همین دلیل، پرتره های روکسولانا که توسط نقاشان آن دوران خلق شده، متفاوت و متضاد باشد. هر هنرمند به روش خود روکسولانا را به تصویر کشید، بنابراین درک دختری که سلطان را فتح کرد واقعاً شبیه چه چیزی بود دشوار است.

۱۴۰۰/۹/۱۵صحبت قابل اعتماد در مورد این صیغه ، روکسولانا بسیار دشوار است، زیرا حتی تاریخ و مکان تولد او دقیقاً مشخص نیست. منابع مختلف سال تولد 1502 - 1506 را نشان می دهند. در مورد محل تولد، اکثر منابع ادعا می کنند که این دختر در شهر روهاتین در منطقه غرب اوکراین به دنیا آمده است. در آن سال ها این سرزمین ها زیر یوغ دولت لهستان بود.

۱۴۰۰/۹/۱۵در اوایل دهه 20 قرن شانزدهم ، در هنگام حمله تاتارها به سرزمین های اوکراین-لهستانی ، این دختر اسیر شد و به کریمه منتقل شد. از آنجا اسیر را که حدود پانزده سال داشت همراه با دختران دیگر به استانبول و به قصر سلطان بردند.

۱۴۰۰/۹/۱۵نسخه اصلی نام دختر با منشاء اسلاوی آناستازیا (الکساندرا) لیسووسکایا است ، اما بسیاری معتقدند که این فقط زاییده تخیل نویسندگان است. هیچ اطلاعات موثقی در اسناد قرن شانزدهم یافت نشد. هنگامی که کل جهان شایعه را در مورد روکسولانا منتشر کرد، اطلاعاتی ظاهر شد که او دختر کشیش گابریل لیسفسکی است.منشا روکسولانا در هاله ای از رمز و راز و حدس و گمان پوشیده شده است.

۱۴۰۰/۹/۱۵از یک غلام ساده تا یک صیغه محبوب نام Roxolana به لطف سفیر روم در امپراتوری عثمانی، De Busbek ظاهر شد. یک توضیح منطقی برای این وجود دارد: سرزمینی که برده اسلاوی را از آنجا برای قصر سلطان آورده بودند در زمان های قدیم روکسولانیا نامیده می شد. اما نام خیورم که به معنای "شاد" است، خود سلطان به صیغه خود اعطا کرد.

۱۴۰۰/۹/۱۵بسیاری از منابع می گویند که روکسولانا به هیچ وجه با زیبایی خاصی نمی درخشید. اما او به لطف جوانی و ظرافتش توجه را به خود جلب کرد. طبق افسانه ، سلطان به معنای واقعی کلمه بلافاصله دختر را در بین دیگر خدمتکاران رقصنده حرمسرا جدا کرد.

۱۴۰۰/۹/۱۵دختر ریزه اندام وقتی یکی از رقصندگان را هل داد، با صدای بلند خندید و سپس آهنگی خواند، توجه را به خود جلب کرد. خدمتکاران در انتظار تصمیم سلطان یخ زدند - او می توانست یک دستمال به عنوان دعوت به اتاق خواب به او بدهد، یا یک توری که برای خفه کردن بردگان ناخواسته استفاده می شود. در آن روز به روکسولانا روسری اعطا شد. از این قسمت، تأثیر او بر سلطان آغاز شد.

۱۴۰۰/۹/۱۵روکسولانا (خرم سلطان) به اسلام گروید و معلوم شد که دانش آموز ممتازی است: او به سرعت به زبان هایی از جمله ترکی، عربی و فارسی و در هنر رقص تسلط یافت. می توانست آثار معاصران محبوب را نقل کند. الکساندرا آناستازیا لیسووسکا برای علاقه مندی به سلطان اشعاری را به او تقدیم کرد و حتی کتاب هایی نوشت که باعث ترس اطرافیانش شد که او را جادوگر می دانستند.

۱۴۰۰/۹/۱۵اما وظیفه اصلی او انجام شد - روکسولانا (خرم سلطان) به سرعت توجه سلطان ساکت و خشن را به خود جلب کرد که تقریباً تمام شب ها را با او سپری کرد. اما این باعث رنجش همسرش خیورم - دختر شاهزاده چرکس شد. علیرغم این واقعیت که او وارثی به دنیا آورد، سلطان برای او احساسی نداشت، که نمی توان در مورد محبوبش الکساندرا آناستازیا لیسوسکا گفت.

۱۴۰۰/۹/۱۵خیورم در حالت حسادت به روکسولانا توهین کرد، صورت و موهای او را گرفت و لباس او را پاره کرد. به زودی الکساندرا آناستازیا لیسوسکا را به اتاق خواب سلطان فراخواندند، اما او گفت که نمی تواند به این شکل بی ارزش نزد سلطان محبوبش برود. سلیمان با این وجود اصرار به دیدار روکسولانا (خرم سلطان) داشت. وی پس از شنیدن روایت روکسولانا (خرم سلطان) با همسرش تماس گرفت. خیورم خود را به این دلیل توجیه کرد که او زن اصلی سلطان بود و غلامان باید از او اطاعت کنند. زن نیز متوجه شد که این برده موذی هنوز از او کمتر است. پس از آن، سلیمان عصبانی الکساندرا آناستازیا لیسووسکا را صیغه مورد علاقه خود کرد.

۱۴۰۰/۹/۱۵روکسولانا (خرم سلطان) همه چیزهایی را که سلیمان در زنان دوست داشت ترکیب کرد: هوش، تحصیلات، احساسات. او همچنین از عشق او به هنر، که او در آن می فهمید، و همچنین دانش در سیاست، شگفت زده شد. او می دانست چگونه خود را از شایعات و دسیسه هایی که دائماً در قصر موج می زد، رهایی بخشد.

۱۴۰۰/۹/۱۵با دانستن اینکه تنها یکی از سه وارث از سلطان جان سالم به در برده است و تداوم خانواده زیر دستان بزرگ بوده است. تهدید به دلیل نرخ بالای مرگ و میر، الکساندرا آناستازیا لیسووسکا پسری از حاکم به دنیا آورد ... تولد یک وارث حمایت و بیمه مورد نیاز او را در کاخ به او داد.

۱۴۰۰/۹/۱۵شخصیت روکسولانا به موضوعی جالب برای فیلمبرداری فیلم ها و سریال های تلویزیونی درباره او تبدیل شده است.

۱۴۰۰/۹/۱۵تولد حتی یک فرزند از سلطان شادی و شانس باورنکردنی بود و روکسولانا (خرم سلطان) موفق شد شش فرزند از او به دنیا بیاورد: پنج پسر و یک دختر - Mihrimah. جالب اینجاست که این تنها دختر اوست که عمری نسبتا طولانی داشته است. و تمام دختران دیگر او در اوایل کودکی مردند. به هر حال، از پنج پسر، تنها یکی از دست پدرش جان سالم به در برد - سلیم، بقیه یا در مبارزه برای حق تاج و تخت جان باختند، یا در دوران کودکی بر اثر بیماری درگذشتند.

۱۴۰۰/۹/۱۵جالب اینجاست که تمام صیغه هایی که فرزندانی به سلطان می دادند به شهرک ها فرستاده می شدند و در آنجا به تربیت وارثان مشغول بودند. از سوی دیگر، روکسولانا اولین زنانی شد که در دربار در کنار سلطان محبوب ماند.

۱۴۰۰/۹/۱۵خبر ازدواج سلطان با یک صیغه همه را شوکه کرد. این یک عمل بی سابقه در کل تاریخ امپراتوری عثمانی بود. روکسولانا (خرم سلطان) به دلیل اینکه خریداری نشده بود و به عنوان هدیه به سلطان داده شد، موفق شد نقش همسر سلطان را بازی کند. سلطان سلیمان الکساندرا آناستازیا لیسوفسکا را همسر اول خود خواند، گویی او همسر اول خود را فراموش کرده است. به زودی مادر سلطان قدرت را بر پسرش از دست داد. بنابراین دو زن با نفوذ زمانی از الکساندرا آناستازیا لیسووسکا متنفر بودند.

۱۴۰۰/۹/۱۵سلطان سلیمان به خصوص برای همسر جدیدش عنوان جدیدی را معرفی کرد - "حاسکی" که به معنای "دلبند" است. از سال 1534، همسر معشوقه تمام عیار کاخ و همچنین مشاور سیاسی اصلی سلطان شد. او سفرای مهمی را پذیرفت، با سیاستمداران کشورهای دیگر گفتگو کرد، کارهای خیریه انجام داد و غیره.

۱۴۰۰/۹/۱۵می گویند که پرتره رسمی روکسولانا (خرم سلطان) که توسط یک هنرمند مشهور ونیزی کشیده شده است، تنها در بین تصاویر سلاطین بوده است. هیچ زن دیگری وجود نداشت که به اندازه الکساندرا آناستازیا لیسوفسکا قدرت داشته باشد. بنابراین صیغه تنها همسر رسمی سلطان شد.

۱۴۰۰/۹/۱۵به هر حال ، حرمسرا دور از کاخ قرار داشت تا سلطان را از کارهای مهم دولتی منحرف نکند. اما روکسولانا (خرم سلطان) نمی خواست از ارباب محبوبش جدا شود، او خواست حرمسرا را مستقیماً به کاخ سلطان منتقل کند. سلیمان نتوانست تقاضای الکساندرا آناستازیا لیسووسکا را رد کند.

۱۴۰۰/۹/۱۵نسخه ای وجود دارد که روکسولانا در قتل دو پسر کوچکتر خود دست داشته است. این امر برای حفظ عنوان وارث پسر عزیزش سلیم ضروری بود. اما هیچ مدرک مستقیمی پیدا نشد. در مورد پسران شوهرش از سایر صیغه ها نمی توان همین را گفت. به دستور او حدود چهل پسر کشته شدند. این شخص مستبد نیز با تمام افرادی که از او بدشان می آمد برخورد می کرد.

۱۴۰۰/۹/۱۵مصطفی، وارث اصلی همسرش، خطر خاصی را برای الکساندرا آناستازیا لیسوفسکا به همراه داشت. این زن با جلب حمایت وزیر سلطان که به خاطر تنها دخترش ازدواج کرد، موفق شد به مصطفی تهمت بزند. سلطان که در وفاداری پسرش به منافع امپراتوری تردید داشت، دستور اعدام او را صادر کرد.

۱۴۰۰/۹/۱۵چنین ظلمی ناشی از ترس از این بود که سلطان توسط یک صیغه جدید فریب خورده و با حرم خود مانند همسر گذشته خود رفتار کند یا حتی او را به طور کامل اعدام کند. اما ترس او بیهوده بود، زیرا او محبوب ترین زن برای سلیمان باقی ماند. و با گذشت سالها، احساسات او نسبت به او قوی تر شد. برخی معتقدند که سلطان پس از ملاقات با روکسولانا دیگر نمی خواست زنان دیگر را بشناسد.

۱۴۰۰/۹/۱۵الکساندرا آناستازیا لیسوفسکا (خرم سلطان) به توسعه استانبول کمک کرد: او چندین مسجد، یک مدرسه، خانه ای برای عقب مانده های ذهنی ساخت، یک آشپزخانه رایگان برای فقرا ترتیب داد، با بسیاری از کشورهای اروپایی ارتباط برقرار کرد و غیره. در سال 1558، در سن 53-56 سالگی، الکساندرا آناستازیا لیسووسکا در آغوش سلیمان درگذشت.

۱۴۰۰/۹/۱۵شایعه شده بود که الکساندرا آناستازیا لیسوفسکا (خرم سلطان) مسموم شده است، اما با این حال، اکثر محققان معتقدند که این مرگ به دلیل گلودرد شدید بوده است و قلب او نمی تواند با چنین استرسی کنار بیاید. او را با افتخاراتی به خاک سپردند که هیچ زنی در تاریخ هزار ساله امپراتوری عثمانی نگرفته است. پس از مرگ همسرش، سلطان حتی به فکر زنان دیگر هم نبود. او تنها هشت سال بعد از مرگ الکساندرا آناستازیا لیسووسکا جان سالم به در برد. آرامگاه آنها تا به امروز در کنار هم ایستاده است، عاشقان جدایی ناپذیر حتی پس از مرگ.

۱۴۰۰/۱۱/۱۱تبدیل شدن به یک صیغه در چین بسیار ساده است، تنها چیزی که لازم است جوانی و زیبایی است. در امپراتوری عثمانی ، صیغه ها به طور ویژه آموزش می دیدند و دختران اغلب از سن هفت سالگی برای این منظور انتخاب می شدند. 

در ادامه بخوانید...

علت چاقی زن در دوران قاجار

در

در روایت های عامیانه از تاریخ، حتی در برخی برداشت های محققانه، بسیار شنیده ایم که ایرانیان در گذشته، افراد چاق را بیشتر می پسندیده اند. ماجرا حتی پیش تر می رود و به اینجا می رسد که چاقی در گذشته، یک پدیده زیبایی شناسانه به شمار می آمده است. از همین رو نتیجه می گرفته اند که زنان و مردان چاق، در عرصه دلربایی، گوی سبقت از دیگران، منظور زنان و مردان لاغر و باریک می ربوده اند.

 

اوژن اوین سفیر فرانسه در ایران به روزگار حکومت قاجار در کتاب «ایران امروز 1907-1906؛ سفرنامه ها و بررسی های سفیر فرانسه در ایران» وقتی از سفره ایرانی سخن به میان می آورد، سفره ای را توصیف می کند که مجموعه ای از خوراک ها و تنقلات چرب، سراسر آن را پوشانده است.او از علاقه ویژه ایرانیان روزگار قاجار به غذاها و خوردنی های چرب روایت می کند و در این میانه، بر علاقه فراوان زنان به اینگونه غذاها بیشتر تاکید می ورزد. علاقه ایرانیان به غذاهای چرب را می توان در سفرنامه های دیگر جهانگردانی که در دوره های صفوی و قاجار به ایران آمده اند نیز به روشنی دید.

گرایش به غذاهای چرب آیا واقعا می تواند یکی از ویژگی های ایرانیان روزگار گذشته باشد؟

همچنین می توان آن را به عنوان یگانه عامل چاقی زنان و مردان ایرانی دانست؟ افزون بر آن آیا اساسا آنان عامدانه غذای چرب می خورده اند تا چاق شوند و زیبا به نظر آیند؟

چاق و لاغری زن ایرانی در سفرنامه ها

«ریدک خوش آرزو غلام خاص خسرو پرویز، زیبایی زن را چنین وصف کرده است: زیباترین زنان و جذاب ترین زنان آن است که نه کم سال و نه بزرگ سال باشد، نه دراز بالا و نه کوتاه قامت، نه لاغر و فربه؛ خوش قامت، زیباروی، خوش اندام، با پیشانی صاف، کمان ابروان، بادامی چشم – خوش خند، چانه گرد – کم گوی و با شرم».

چنین تصویری که ژان شاردن، تاجر و سیاح فرانسوی و از مقربان درباره شه عباس دوم صفوی، به نقل از تاریخ ثعالبی ارائه می دهد، می تواند تصویر آرمانی انسان ایرانی از زن مطلوب و نوع نگرش زیباشناسانه وی به آن قلمداد شود.

این تصویر به فراخور اوضاع از چشم مردان جدا شده و در ذهن زنان نیز نشسته است و ایشان دست کم تا حوالی دوران مدرن و عصر حاضر می کوشیدند تا خود را به تمثیلی از این تصویر مشابه سازند. دیگر جهانگردان نیز روایت هایی در این حوزه به دست داده اند. شاردن جایی دیگر می نویسد: «قد و قامت زنان ایرانی در جامه خاص خودشان رشیدتر و فریباتر از بالای زنان ما می نماید.»

شاخص ترین نکته دریافت شده از منابع در دسترس سفرنامه ای، آن است که زنان ایرانی اندامی متوسط و صورت هایی گرد و کمی فربه داشته اند و البته در برخی اجزا مثل شکل بینی یا فرم پاها گاه تناسب ها هم خوانی درستی نداشته اند.(سیارک)

 

یاکوب ادوارد پولاک، پزشک خاصه دربار ناصرالدین شاه در سفرنامه خود «ایران و ایرانیان» می نویسد: «زن ایرانی متوسط القامه است، نه لاغر و نه فربه. چشمانی دارد درشت، گشاده، بادامی شکل – چهره گرد، سخت مورد ستایش است و شعرا آن را ماهرو اصطلاح می کنند.»

شاردن باز اشاره ای قابل توجه دارد که شاید پاسخگوی برخی تفاوت نگرش ها به مفهوم زیبایی و تناسب زنانه در دوره های مختلف تاریخی ما باشد: «ترکان، زنان چاق را بر زنان لاغر ترجیح می دهند و ایرانیان به عکس، زنان لاغرمیان را دوست دارند. به همین جهت وقتی می خواهند قامت یک زن زیبا را وصف کنند آن را به سرو تشبیه می نمایند.»

پذیرش این اعتقاد که زنان ایرانی صرفا به واسطه مصرف غذاهای چرب گرفتار چاقی می شدند، اندکی قابل تردید است. اگرچه برخی مانند شاردن به انواع غذاهای چرب و استفاده از چربی گوسفند را در زندگی ایشان پرکاربرد می دانند و برای نمونه به ساختن صابون تا مرکب یا اندود کردن ظرف ها و روشن کردن پیه سوزها به کمک آن اشاره کرده اند ولی قول برتر این است که ایرانیان به ویژه زنان در مصرف غذا بسیار سنجیده و خوددار رفتار می کرده اند.

آنتوان اولیویه در سفرنامه اش که مربوط به اوایل حکومت قاجارها است، در این باره چنین می نویسد: «... اما با وجود این همه صفت، در تنوع اطعمه – ایرانیان در سفره خود غذای بسیار صرف نکنند و همیشه به چیز کم قناعت نمایند...» یا باز پولاک اشاره می کند: «ایرانی در خوراک اعتدال و قناعت را رعایت می کند. در هر مقامی باشد باز مقداری نان، پنیر و سبزی صحرایی او را راضی و خشنود می کند...»

وی به ویژه توجه دارد که «در دوره بارداری، زنان پرهیز معتدلی دارند و از پر کردن معده و جنب و جوش بسیار و فوق العاده خودداری می کنند اما اسب سواری را بد نمی دانند و به آن ادامه می دهند.»

از این دست نوشته ها در منابع سیاحت نامه ای به فراوانی یافت می شود. نکته ای که اما نباید از یاد برد، فضای بسته تحرک زنان در خانه و اندرون بوده است. همین کم تحرکی که وجه غالب تصاویر زنان در سفرنامه ها است، می تواند مهم ترین اثر را در فربهی و گاه تن آسایی زنان ایران جدید از دوره صفوی تا دوره قاجار داشته باشد.

روایتی دیگر از جناب پولاک، می تواند پایانی جذاب بر تصویر ارائه شده جهانگردان و سفرنامه نویسان از اندام زنان ایرانی در چهار سده اخیر باشد: «... از آن رسم ناپسند طبقات بالای ترکیه که زن پس از دو بار زاییدن با علم و اطلاع شوهرش به سقط جنین دست می زند – گاه برای حفظ زیبایی اندام و گاه برای تقلیل تعداد میراث خواران – در هیچ کجای ایران به هیچ وجه خبری نیست...»(سیارک)

یک تهدید بزرگ!

سترونی و نازایی، بزرگترین تهدیدی بود که آرامش زندگی زنان را در تاریخ ایران جدید تهدید می کرده است. آنچه جالب توجه است این که به ویژه در منابع دوره قاجار، هر جا از مشکل خطر عقیم بودن زنان سخن می رود، در ادامه از مشکل بیماری لاغری هم یاد می شود.

به نظر می رسد مطالبی که درباره ارزش نهادن به چاقی و استقبال از زنان فربه در آن دوران از آن یاد می شود، ارتباطی تنگاتنگ با مسئله زایمان دارد؛ در واقع این مشکل که زنان لاغر توان زایمان های متعدد و نگه داری نوزاد را در بدن خود نداشته اند، چنین فضای ذهنی را در آن دوران فراهم کرده است.

ویلم فلور پژوهشگر تاریخ ایران، با مطالعه در خاطرات پزشکان و روایات سیاحان در ادامه بحث بیماری نازایی زنان، در اثر خود به نام «سلامت مردم در ایران دوره قاجار» مطلبی مفصل درباره لاغری می نویسد: «لاغری (هزل) نیز برای زنان ایرانی فاجعه آمیز بود و عامل طلاق محسوب می گردید. مردان، زنان گرد و چاق را دوست داشتند.»

 

مریت هاوکز چنین اظهار داشت که هر چند که عقاید و رسوم مردان در اروپا و ایران یک یاست اما آنان در مورد زنان تفاوت دارند، زیرا مردان ایرانی زنان نازک اندام را نمی پسندند. همچنان که ما زنان چاق را و از این رو زنان لاغر جهت علاج به پزشکان مراجعه می کردند: «در ایالات جنوبی ایران، دختران در سنین 10 تا 12 سالگی به بلوغ می رسند و تا سنین 20 تا 25 سالگی زیبایی و شادابی و نشاط جوانی را دارند ولی از 25 سالگی به بعد غالبا فربه و بدترکیب می شوند.»

این تعبیر از هانری رنه دنالمانی در سفرنامه اش با نام «از خراسان تا بختیاری» مربوط به دوره قاجار، در ادامه مطالب پیش گفته، به نظر گویای این مطلب است که برگزیدن لاغری یا فربهی خواسته زنان نبوده است و شرایط زمانه چنین اوضاعی را بر آنها تحمیل می کرده است.

عکس ها و نقاشی های تاریخی چه می گویند

عکس های به جای مانده از روزگار قاجار و نیز نقاشی ها و نگارگری های دوره های قدیم تر می توانند از جنبه های تحلیل زیبایی شناسی و تشریح وضعیت ظاهری مردمان روزگاران گذشته بسیار سودمند باشند و به کار پژوهشگران امروزی بیایند. نگارگری ها و نقاشی ها البته با مایه هایی از خیال انگیزی درآمیخته اند که می توانند از دنیای واقع به دور باشند اما دست کم آرزوها و آرمان های خالقان شان را درباره پدیده های گوناگون به نمایش می گذارند.

عکس ها اما اینگونه نیستند و واقعیت را آنگونه که بوده است نشان می دهند. نگاه موشکافانه به هر دو دسته این منابع تاریخی، می تواند در زمینه جسم و فیزیک ایرانی ها در گذشته تا اندازه ای زیاد روشنگر باشد. در بیشتر نگارگری ها و نقاشی ها، زنان و مردان به اندازه و باریک میان ترسیم شده اند. اگر هم جز این باشد، درشت اندام آنها، نه چاقی شان را بیان می کند.

اگر بر این گزاره بیشتر پافشاریم که نگاره ها و نقاشی ها دستاورد دنیای خیال پدید آورندگان شان اند، دست کم می توان اینگونه نتیجه گرفت که ایرانی ها در روزگار گذشته لااقل در پرده خیالی ذهن خویش، زن و مرد رویایی را باریک میان و نازک اندام دوست می داشته اند، هر چند در واقعیت آنگونه نباشد.

این می تواند ما را از فرضیه «چاقی به عنوان یک ارزش زیبایی شناسانه» کمی دور کند. داوری درباره عکس ها اما آسان تر است. اگر به گنجینه های گوناگون عکس های به جای مانده از زندگی مردم در روزگار قاجار دسترسی داشته باشیم، به یافته هایی تازه در زمینه تناسب اندام و وضعیت فیزیکی آنها دست می یابیم. تماشای مجموعه ای گسترده از عکس های تاریخی دقیقا ما را به این مسئله نمی رساند که ایرانیان در گذشته، به چاقی به عنوان عاملی برای زیبایی و دلربایی به نظر می نگریسته اند.

گشتی در دنیای عکس های تاریخی دقیقا چنین نظری را تایید می کند. آنها که چنین نمی اندیشند، تکیه شان بر چند عکسی از زنان و مردان چاق، از میان هزاران عکسی است که از دوره قاجار بر جای مانده است؛ طبیعتا چند عکس از هزاران عکس، نمی تواند مبنای تایید کننده یک فرضیه باشد.

در برابر، صدها عکس از زنان و مردان ایرانی در دست است که اندامی متناسب و نازک داشته اند. با این وجود، چرا این اندازه در منابع تاریخی به ویژه سفرنامه ها تاکید شده است که ایرانیان، زنان و مردان چاق را بیشتر می پسندیده اند؟ یا حتی فراتر از آن، افراد چاق در نظرشان زیبا جلوه می کرده اند؟ واقعیت آن است که باید میان دو برداشت از وضعیت جسمی ایرانیان در روزگار گذشته، دست کم 4 سده اخیر، تفاوت نهاد؛ یک این که ایرانیان چاق بوده اند، دو آنها به دلایل گوناگون دوست داشته اند چاق به نظر برسند. همچنین باید به یک پرسش پاسخ داد که آیا چاقی مورد اشاره واقعا آن گونه که گفته می شود، ارزش زیبایی شناسانه داشته است؟

در درستی این فرضیه که طیف هایی از جامعه ایرانی در گذشته، پدیده «چاقی» را یک ارزش قلمداد می کرده است، نمی توان تردید کرد؛ بررسی بیشتر در مستندات تاریخی به ویژه عکس ها اما ما را به این نکته راهنمایی می کند که این «ارزش»، بیش از آن که زیبایی شناسانه باشد، رنگ و بوی «اقتصادی» و «طبقاتی» دارد.(سیارک)

چاقی معنادار و سازمان یافته مردان و زنان ایرانی در روزگار گذشته، بیشتر نمایانگر وضعیت باورهای اقتصادی و طبقاتی بخش هایی از جامعه است که در وضعیت فیزیکی آن نمود یافته است. لاغر بودن در باورهای جامعه به ویژه در عصر قاجار و شاید هم پیش از آن، ضعف اقتصادی افراد را بیانگر بوده است. به تعبیر ساده تر، اشخاص لاغر و نازک میان، کسانی بودند که وضعیت بد اقتصادی داشتند و در زمره طبقات ضعیف جامعه قلمداد می شدند، نمی توانستند خوراک مقوی بخورند و به همین دلیل لاغر می ماندند. در برابر، آنها که به طبقات بالای جامعه از نظر اقتصادی و اصالت نسب منتسب بودند، طبیعتا به این «مرض» مبتلا نمی شدند.

وجود خوراک های چرب بر سفره ایرانیان نیز که بسیار مورد اشاره سفرنامه نویسان قرار گرفته است، می تواند برگرفته از همین باور باشد؛ به ویژه آن که این جهانگردان و مستشرقان، عمدتا یا میهمان دربار یا بر سر سفره های عیانی بودند و کمتر پیش می آمد که یک جهانگرد یا سیاستمدار خارجی میهمان خانواده های عادی و ضعیف جامعه باشد.

در مرتبه ای دیگر، آنگونه که عکس های تاریخی نشان می دهند، در کنار چاقی برخی افراد ما با اشخاصی روبروییم که چاق به نظر می رسند یا شاید عامدانه می خواسته اند چاق به نظر آیند. چطور؟ اگر به عکس ها با دقتی بیشتر بنگریم، درخواهیم یافت، پوشش زنان و مردان در دوره قاجار در نمایش این وضعیت بسیار تاثیرگذار است.

این مسئله کمتر مورد توجه قرار گرفته است. لباس و پوشش زنان و مردان ایرانی به گونه ای بوده خواهی نخواهی، فرد مورد نظر چاق و دست کم درشت اندام به نظر می آید؛ هر چند باید جز عکس ها، مستندات و شواهدی دیگر در دست داشته باشیم تا بتوانیم قاطعانه چنین نتیجه ای بگیریم اما همین «چاق به نظر رسیدن» می تواند باز با ارزش اقتصادی و طبقاتی پدیده چاقی در ارتباط باشد.

سخت می توان پذیرفت چاقی حتی در سده های گذشته یک ارزش زیبایی شناسانه، به ویژه درباره زنان قلمداد شده باشد. باز به سختی می توان پنداشت که در یک دوره از تاریخ ایران، در اینجا دوره قاجار مورد نظر است، آدم هایی زندگی می کرده اند که دوست داشتند زنان یا مردان شان به گونه ای افراطی چاق باشند تا «زیبا» به نظر آیند. آن آدم ها که از سیاره ای دیگر به ایران نیامده بودند! از همان دست ایرانیانی بودند که سده ها پیش و پس از حکمرانی قاجارها در این سرزمین زندگی می کرده اند.

حتی پذیرش این که قاجارها از نژاد ترکان اورال آلتایی ساکن آسیای مرکزی بودند و آن ترکان، چاقی را بیشتر می پسندیده اند، سخت می نماید زیرا در آن دوره هم مردم ایران از همان نژاد نبوده اند. همچنین، چاقی، فرقی نمی کند دیروز یا امروز، سیصد سال پیش یا صد سال بعد، پدیده ای فیزیکی است که برای جسم انسان پیامدهایی زیان آور، حتی ناپسند دارد.

 

از مرگ هایی در سن پایین گرفته تا تعرق زیاد و احیانا بوی بد برگرفته از آن و نیز دردهای استخوانی و مفصلی. همانگونه که لاغری و نزاری نیز پیامدهایی در پی خود می آورد. اثبات این مسائل نیز به گسترش و رشد علم پزشکی ارتباطی ندارد. یعنی اینگونه نیست که بگوییم افراد چاق در گذشته هنگام نشستن مشکل داشته اند اما با رشد پزشکی نوین این مسئله اثبات شده است!

در ارتباط با مسئله چاقی و «ارزش» قلمداد شدن آن در روزگار گذشته، که امروز بسیاری بر این گمان اند، در بهترین حالت می توان گفت بخشی از جامعه یعنی دربار و وابستگان آن و نیز خانواده اعیان و اشراف، از آنجا که در جامعه سنتی ایران، «لاغری» با «نداری» و «فقر» یکسان قلمداد می شد، به دلایل اقتصادی و طبقاتی علاقه داشتند درشت اندام و چاق باشند یا اینگونه به نظر بیایند.(سیارک)

این مسئله در واقع میان همه طبقات جامعه همه گیر نبود اما به دلایل گوناگون که به بهانه ای دیگر، بهتر می توان درباره آنها سخن گفت، این برداشتت رواج یافت که چاقی ارزش زیبایی شناسانه دارد؛ پس هر که چاق تر است، زیباتر به نظر می آید! پذیرش این مدعا برای معتقدان به ارزش گذاری جامعه قدیم ایران بر زیبایی پدیده چاقی؛ شاید سخت باشد اما دست کم، عکس های تاریخی و بررسی مستندات که اینگونه روایت می کنند.منبع برترینها

نظرات

در ادامه بخوانید...

وقتی ناصرالدین شاه عاشق خواهر زن خود ماه‌ رخسار خانم می شود

در


در "روزنامه خاطرات" اعتمادالسلطنه از رجال دربار ناصرالدین شاه نوشته شده هنگامی که ناصرالدین شاه کشته شد فزون بر دو هزار زن داشت. به همسری گرفتن بسیاری از این زنان خود داستانی دارد. در این بین عشق ناصرالدین شاه به خواهر یکی از زنان خود در پایان عمر داستانی با حواشی گوناگون است.


فاطمه‌ سلطان باغبانباشی معروف به باشی و خانم باشی یکی از همسران ناصرالدين‌شاه بود که در زمان محبوبیت نزد شاه خبر نداشت که چندی بعد ناصرالدین شاه عاشق خواهر کوچکتر او ماه‌رخسار خانم می‌شود.


شاه پیش از این نیز تجربه ازدواج همزمان با دو خواهر را داشت. پیش‌تر ناصرالدین‌شاه دو خواهر به نام‌های عايشه و ليلی را همزمان به عقد خود درآورده بود ولی این بار قضیه فرق داشت.(سیارک


باغبانباشی باردار در لباس چينی. پسر او و ناصرالدین شاه پس از تولد در چهارماهگی درگذشت.
اعتمادالسلطنه از رجال دربار ناصرالدین شاه درباره عشق شاه به خواهر همسرش علیرغم عدم رضایت همسرش نوشته: «شاه (به ماه‌رخسار) میل مفرط دارد و در حقیقت عاشق است. مدام و متصل اشعار عاشقانه می‌خواند و آنی و دقیقه‌ای از خیال او بیرون نیست».
در این بین خانم باشی همسر ناصرالدین شاه که متوجه عشق شاه به خواهر خود شده تهدید می‌کند "هر آینه این وصلت صورت بگیرد تریاک خورده و خود را هلاک می‌کند".


خانم‌باشی چندین بار قهر می‌کند. بنا بر خاطرات اعتمادالسلطنه روزی در یکی از دعواها ناصرالدین شاه به خانم باشی می‌گوید "این مادر تو باید خیلی خوب باشد که بچه‌های به این خوبی می‌آورد". همسر شاه به او می‌گوید: "دو خواهر را گرفتن کار قدیم شماست. بعد از هفتاد سال کار تازه‌ای بکنید".
در نهایت بدون این‌که خانم باشی بفهمد ناصرالدین‌شاه ماه‌رخسار خواهر خانم‌باشی را در جاجرود به اندرون می‌برد.(سیارک
خانم‌باشی هنوز نمی‌داند بین شاه و خواهرش چه گذشته و شبی از شب‌ها امر شاه را اطاعت نمی‌کند و با او به بستر نمی‌رود. اعتمادالسلطنه نقل کرده "خانم باشی می‌گوید تا خواهرم را اذن شوهر دادن ندهی و به خانه شوی نرود در فراش شما نخواهم آمد". بنا بر خاطرات اعتمادالسلطنه در بین زنان حرمسرا شاه فقط از جیغ زدن‌های خانم‌باشی خوشش می‌آمد.
ناصرالدین شاه که می‌بیند خانم‌باشی به ازدواج با خواهرش رضایت نمی‌دهد افراد مختلفی هم‌چون شمس‌الدوله يکی دیگر از همسران خود را واسطه می‌کند تا رضایت همسرش را جلب کنند.


شمس‌الدوله سعی می‌کند خانم باشی را راضی کند اما بنا بر نوشته اعتمادالسلطنه هر چه شمس‌الدوله به خانم باشی می‌گوید، خانم باشی هم‌چون یک مجتهد جواب می‌دهد.
ميرزا علی‌اصغرخان امين‌السلطان صدراعظم واسطه دیگری بود که ناصرالدین شاه به خیال راضی کردن خانم‌باشی نزد او فرستاد غافل از این‌که با این کار مقدمات خیانت همسرش به خود را فراهم می‌کند.


ميرزا علی‌‌خان امين‌الدوله نیز در دفتر خاطرات خود به سواستفاده ميرزا علی‌اصغرخان امين‌السلطان صدراعظم از جریانات پیش آمده اشاره می‌کند. او نوشته صدراعظم که کار را به کام دید (از خانم‌باشی) عیش مدام گرفت. صدراعظم برای اجرای این خیانت به شاه و فراهم کردن فرصت ملاقات با خانم باشی به بهانه نصیحت کردن خانم‌باشی و دیدار پدر و مادر و زیارت مقابر او را سوار بر کالسکه می‌کرد و به تفرج می‌برد.
در تمام اين مدت شاه مخفيانه و به دور از چشم خانم‌باشی خواهرش ماه‌رخسار را ملاقات می‌‌کرد.
سرانجام خانم‌باشی به اجبار و علیرغم میل باطنی، رضایت خود را از ازدواج شاه با خواهرش اعلام می‌کند به شرط این‌که شاه خواهرش ماه‌رخسار را به اندرون نیاورد و منزلی در شهر برای ملاقات با خواهرش تهیه کند که شاه هم چنین می‌کند.

تمام این اتفاقات کمی پیش از جشن پنجاهمين سال سلطنت و کشته شدن ناصرالدین شاه اتفاق افتاد.(سیارک
ناصرالدین شاه در آستانه مراسم پنجاهمین سال تاجگذاری در سال ۱۲۷۵ هجری خورشیدی به دست میرزا رضای کرمانی در شهر ری ترور شد. تا چند ماه پس از مرگ ناصرالدین شاه خبری از خانم‌باشی نبود تا این‌که با به قدرت رسیدن مظفرالدين شاه، ميرزا علی‌‌‌اصغر خان امين‌‌السلطان از صدراعظمی عزل شد و به قم تبعید شد.
به این ترتیب ماموران مظفرالدین‌شاه به خانه ميرزا علی‌‌‌اصغر خان امين‌‌السلطان می‌روند و به عزیزخان "چوب وافری می‌زنند" و خانم‌باشی را به خانه پدر برمی‌گردانند.
به این ترتیب ماموران مظفرالدین‌شاه به خانه ميرزا علی‌‌‌اصغر خان امين‌‌السلطان می‌روند و به عزیزخان "چوب وافری می‌زنند" و خانم‌باشی را به خانه پدر برمی‌گردانند.

 

نظرات

۱۴۰۰/۱۲/۱۴از زمان های قدیم، روش اخته کردن مرد، یعنی محرومیت از اندام جنسی او به هر شکلی، بسیار رایج بوده است. برای چنین مردی اصطلاحات زیادی وجود دارد: خواجه، کاستراتو و غیره. با این حال، اگر در تاریخ غوطه ور شوید، مشخص می شود که این کلمات مترادف نیستند و نشان دهنده پدیده های مختلف هستند. در مجموع دو تعبیر متفاوت از تفاوت دو واژه خواجه و خنثی وجود دارد.

۱۴۰۰/۱۲/۱۴ چرا خواجه ها ظاهر شدند؟ در کشورهای مختلف، وظایف خواجه ها کاملاً متفاوت بود. این پدیده از کشورهای مستبد شرقی سرچشمه گرفته است. بنابراین، به ویژه خدمتکاران دربار نزدیک سلطان ایجاد شدند که وظایف مهمی را انجام می دادند و از حرمسرا محافظت می کردند.

۱۴۰۰/۱۲/۱۴در مسیحیت اولیه، سنت اخته کردن نیز بسیار رایج بود.

۱۴۰۰/۱۲/۱۴در چین، نفوذ خواجه ها بسیار زیاد بود، برای بیش از 2 هزار سال، مردان کاملاً اخته شده در خدمت امپراتوران و حاکمان چین بودند. بسیاری از آنها به ویژه به امپراتور نزدیک شدند و مسئولیت پذیرترین وظایف را دریافت کردند. غالباً موقعیت هایی پیش می آمد که به دلیل سن کم امپراتور ، خواجه ها از قدرت واقعی استفاده می کردند ، نمونه بارز آن قهرمان ملی چین - ژنگ هی است که به یکی از مشهورترین فرماندهان نیروی دریایی آسیا در تاریخ تبدیل شد.

۱۴۰۰/۱۲/۱۴تفاوت خواجه سیاه و خواجه سفید از بین بردن مردانگی در دوران باستان با دو روش انجام می شد: اخته سفید. بیضه های مرد برداشته می شد، در حالی که آلت تناسلی حفظ می شد. او لقب خواجه را دریافت می کرد. آنها در بیشتر موارد به انجام دستورات سلطان مشغول بودند و در واقع راهی برای نشان دادن تجمل و ثروت ارباب خود بودند. یک واقعیت جالب این است که با این روش اخته، مرد امکان نعوظ را حفظ می کرد، هرچند نسبتاً ضعیف و کوتاه مدت، بنابراین مواردی وجود دارد که بانوان با نفوذ دوران گذشته این دسته از خواجه ها را در دربار خود نگهداری کرده اند تا بدون خطر بارداری خود را راضی کنند.

۱۴۰۰/۱۲/۱۴اخته سیاه.در این مورد، اندام تناسلی مردانه به همراه کیسه بیضه و آلت تناسلی برداشته می شد. چنین مردانی را کاستراتی می نامیدند (اگرچه حتی در آن روزها کلمه خواجه نیز اغلب به آنها اطلاق می شد، اما نام صحیح آنها کاستراتی است). ارزش کاستراتی بسیار بیشتر بود، آنها به حرمسرای سلطان راه می یافتند، در مسئولیت پذیرترین مأموریت ها می توان به آنها اعتماد کرد.

۱۴۰۰/۱۲/۱۴همانطور که قبلاً اشاره شد ، در شرق ، غالباً همه کسانی که اخته شده بودند ، صرف نظر از روش ، خواجه نامیده می شدند ، اما کلمه کاستراتو دقیقاً در سنت اروپایی ، علاوه بر این ، فرهنگی و مذهبی محبوبیت خود را به دست آورد. T. Livanova در اثر "تاریخ موسیقی اروپای غربی تا سال 1789" خاطرنشان کرد که خوانندگان کاستراتو در اصل در امپراتوری روم ظاهر شدند و تا زمان تصرف قسطنطنیه توسط ساراسین ها در جنگ صلیبی چهارم محبوب بودند. بعداً در قرون وسطی شکوفایی جدیدی از دوران خوانندگان اخته رخ داد که نه تنها در گروه های کر کلیسا آواز می خواندند، آریا را در کلیسای پاپ (جایی که زنان به شدت مجاز نبودند) اجرا می کردند، بلکه شروع به اجرای فعال در سکولار کردند. تولیدات به ویژه فارینلی ایتالیایی که با صدای خود تمام اروپا را فتح کرد و یکی از محبوب ترین خوانندگان کاستراتو در تاریخ بود، قابل توجه بود.

۱۴۰۰/۱۲/۱۴ساده‌سازی هنجارها و چرخش‌های زبانی اجتناب‌ناپذیر است، یکی از پیامدهای متعدد آن همین مثال خاص است - مترادف کلماتی که در واقع معانی مختلفی دارند. با این وجود، در حال حاضر می توانید با خیال راحت از این کلمات به عنوان مترادف استفاده کنید - این یک خطای گفتاری نخواهد بود، اما بهتر است معنای دقیق آنها را درک کنید تا در موقعیتی ناخوشایند قرار نگیرید.

در ادامه بخوانید...

عکس کمتر دیده شده از ناصرالدین شاه با دندان پزشک دربار

در

دندان سازی و دندان پزشکی به صورت مدرن در عهد ناصری با استخدام اولین دندانپزشک غربی به نام دکتر برتراند باتیست انگاریوس هیبنت در تاریخ ۲۰ سپتامبر۱۸۷۲م آغاز شد.

عکس کمتر دیده شده از ناصرالدین شاه با دندان پزشک دربار

عکس کمتر دیده شده از ناصرالدین شاه با دندان پزشک دربار

نظرات

در ادامه بخوانید...