ابزارهای کسب دانش بخش دوم

در

شرایط فیزیکی

(سیارک) در مواردی که فرد دارای محدودیت‌های فیزیکی است، تفسیر او از اطلاعات حسی می‌تواند به صورت قابل توجهی متفاوت از یک فرد بدون محدودیت باشد. به عنوان مثال، آسیب‌های عصبی موثر بر حس لامسه می‌توانند باعث ایجاد تفسیر غلط از هشیاری و یا کندی و همچنین حس دما شوند. رنگ کوری که در آن دو نفر یک ماشین قرمز یکسان را مشاهده می‌کنند. فرد کور رنگ احتمالا ماشین را سیاه و سفید می‌بینید، در حالی که فرد دیگر آن را قرمز را ببینید. هر فرد می‌تواند در باور خود را موجه یابد، حتی اگر یکی از آن‌ها به وضوح نادرست است.

انواع شخصیت

با توجه به نوع شخصیت فرد، آن‌ها ممکن است اطلاعات حسی را قبول یا رد کنند. ووگز و براند  از ابزار دیسک، که همچنین به سیستم مشخصات شخصیتی شناخته شده است، برای اندازه‌گیری رفتار و ویژگی‌های شخصیتی طبیعی استفاده کردند. آن‌ها شخصیت را به چهار دسته‌ی غالب، تاثیرگذار، ثبات و مطابق تقسیم کردند. ویژگی‌های برجسته از شخصیت غالب به این صورت هستند که این افراد محیط خود را با غلبه بر مخالفان شکل می‌دهند. تاثیرگذاران در جستجوی فراهم ساختن زمینه‌های اتحاد با دیگران هستند تا به اهداف دست یابند. افراد از نوع ثبات به سمت کار گروهی جذب می‌شوند و به توابع تکراری علاقه دارند و نوع مطابق ساختار، نظم، اطلاعات دقیق را ترجیح می‌دهند و بر نتایج با کیفیت بالا تمرکز دارند. اثر تفسیر اطلاعات حسی و تبدیل آن به دانش برای هر نوع شخصیت متفاوت است. ووگز و براند نشان دادند که شخصیت‌های غالب زیاد به جزئیات اهمیت نمی‌دهند و بسیاری از اطلاعات را به عنوان بی‌ربط رد می‌کنند. افراد از این نوع می‌گویند:

«چه کسی اهمیت میدهد که یک گربه سیاه یا سفید باشد، تا زمانی که هدف گرفتن موش باشد.»


مردم با یک سبک شخصیت موثر نیز به بسیاری از حقایق اهمیت نمی‌دهند، در حالی که نوع ثبات تمام حقایقی را می‌خواهد که تنها به وظایف خود او مربوط هستند. افراد با نوع شخصیت مطابق، با این حال، می‌خواهند تمام حقایق را بدانند زیرا آن‌ها می‌خواهند برای رسیدن به بهترین نتایج ممکن برسند. مردم از نوع مطابق می‌پرسند:

«همه‌ی گربه‌ها موش می‌گیرند، اما آیا گربه‌های سیاه موش‌های بیش‌تر نسبت به سفیدها می‌گیرند؟»


مغز فیزیکی

بدیهی است که مغز فیزیکی مخزن داده‌ها و فرآیندهایی است که دیگر لایه‌های شکست اطلاعات را تشکیل می‌دهند. این منبع عقل و دانش ذاتی است و مستقیم از کارخانه‌ی تولیدکننده جمع‌آوری می‌شود، بر اساس گازانیگا . وضعیت جسمی و یا عصب‌کشی مغز، با این حال، برای همه یکسان نیست. لئونارد و استراوس  اهمیت اثر اولویت‌های شناختی فرد را به ویژگی‌های هر دو سمت چپ یا راست مغز مربوط می‌دانند که در ارتباط با محیط آن‌ها است. آن‌ها نشان می‌دهند که افراد چپ مغز یک رویکرد تحلیلی، منطقی، ترتیبی برای حل مشکل دارند، در حالی که مردم راست مغز بیشتر بصری و غیرخطی هستند. این پدیده تاثیری قطعی بر چگونگی پذیرش اطلاعات حسی به عنوان دانش دارد و همچنین بر اظهارات توجیهی فرد موثر است.
علاوه بر این، گازانیگا  اشاره می‌کند که مترجم نیمکره‌ی چپ مغز نظریه‌هایی مبتنی بر اطلاعات حسی دارد. او اشاره می‌کند که گاهی اوقات مترجم می‌تواند گذشته را به اشتباه بازسازی کند. مترجم می‌تواند اطلاعات درست را گرفته و به آن حقایق دیگری که به نظر منسجم می‌رسند اما در واقع نادرست هستند اضافه کند. نتیجه آن چیزی است که گازینگا  خاطره نادرست می‌نامد و می‌تواند توسط مغز به عنوان باور صادق تفسیر شود و به تبع آن به عنوان دانش ارائه شود.
علاوه بر این، ما باید از وضعیت جسمی مغز و توانایی مربوط به آن آگاه باشیم تا به دقت اطلاعات حسی را تفسیر کنیم. شرایطی مانند سکته‌ی مغزی، بیماری آلزایمر، مولتیپل اسکلروزیس و ایدز تنها تعداد کمی از مصیبت‌هایی هستند که می‌تواند تاثیری منفی بر توانایی مغز برای پردازش دقیق اطلاعات حسی و یا ایجاد بیانی منسجم گذارند.

نتایج انتقال اطلاعات شخصی

حتی اگر  افراد این اطلاعات را به طور مشابه به دست آورند، نشان داده شده که آن‌ها آن را با توجه به شرایط منحصر به فرد خود تفسیر می‌کنند و آن را به عنوان دانش یا نظر بر اساس آن شرایط در نظر می‌گیرند. بر اساس نظریه‌ی معنا درمانی ویکتور فرانکل ما می‌توانیم این گونه استنباط کنیم که شرایط منحصر به فردی مانند این «معنی خاص زندگی یک فرد را در یک لحظه‌ی معین» تحت تاثیر قرار می‌دهد.
لئونارد و استراوس  بیان کردند که افراد رویکردهای مختلفی در این باره دارند که چگونه داده‌ها را همگون ساخته، تصمیم‌گیری کنند، مشکلات را حل کنند و با دیگران ارتباط برقرار کنند. این تفاوت‌ها به طور جدی بر این که ما چگونه اطلاعات را پردازش کرده و مفهوم خود از معنا و واقعیت را توسعه می‌دهیم تاثیر می‌گذارند. این پدیده در کار دکتر موریس مسی توصیف شده و در فیلم او «آن چه شما هستید جایی است که شما پس از آن باشید» ارائه شده است .. او نقش گذشته‌ی جامعه و تاثیر آن بر این که مردم چگونه نظر خود را نسبت به واقعیت و معنای زندگی توسعه می‌دهند توضیح می‌دهد. به عنوان یک نتیجه، رهبران باید آگاه باشند که افراد اطلاعات یکسان را با توجه به طیف گسترده‌ای از عوامل مانند سن، جنس، جمعیت، فرهنگ، سنت‌ها و غیره متفاوت تلقی می‌کنند. نکته‌ی اصلی را به یاد داشته باشید، در این زمینه، پیامی که ما ارسال می‌کنیم لزوما پیامی نیست که فرد دیگری ممکن است دریافت کند. همان طور که برتراند راسل اشاره کرد، «یک تمایز مهم بین این که چگونه همه چیز به نظر می‌رسد و چگونه آن‌ها واقعا هستند وجود دارد.» 
آندرسون  نقل می‌کند:«هنوز هر یک از ما باید بیاموزد، نه تنها مردم مختلف هویت‌های مربوط به خود را دارند، بلکه حتی یک فرد خاص عقاید، برنامه‌ها و تمایلات متفاوتی را به طور همزمان دارد.» منبع این تفاوت‌ها شرایط فرهنگی، محیطی و شخصیتی است که بر درک ما از اطلاعات تاثیر می‌گذارد.
سن ، همان طور که موریس مسی  توضیح می‌دهد، اثری عمیق بر درک ما از واقعیت دارد. مسی  توضیح می‌دهد که مردم در حال رشد در طول دوران رکود، واقعیتی را تجربه می‌کنند که با خصوصیت در دسترس بودن کالاهای کم‌مصرف، درآمد شخصی پایین، نرخ بالای بیکاری، احساس ناامیدی ملی و مشکلات شخصی مشخص می‌شود. بسیاری از این افراد بعدها به موفقیت کشور ما در پیروزی در جنگ جهانی دوم و صعود نهایی آن موفقیت اقتصادی و سیاسی جهانی کمک کرده‌اند. در نتیجه، نظر پس از جنگ آن‌ها از واقعیت و ارزش در این واقعیت متمرکز است که آن‌ها بر سختی غلبه کرده و به عنوان فاتحان ظهور کرده‌اند.

مشکل ، زمانی پدیدار می‌شود که افراد از نسل‌های بعدی با اعضای نسل‌های قدیمی‌تر در تعامل هستند. جوانان و  مردم پس از جنگ، در یک محیط کاملا متفاوت از افراد مسن‌تر بزرگ شده‌اند. این محیطی است که با یک فراوانی از محصولات مصرفی، درآمد خوب، اشتغال نسبتا بالا و احساس غرور و افتخار ملی و قدرت جهان همراه بوده است. واضح است که افراد جوان‌تر یک برداشت متفاوت از واقعیت پس از آن نسل‌های قدیمی‌تر دارند.


موریس مسی  از این مثال برای توضیح تفاوت‌های فرهنگی و اهمیت درک مردم از چگونگی تفسیر واقعیت با توجه به تجربیات شخصی استفاده کرد. بنابراین، این وظیفه بر عهده‌ی مدیران و رهبران پسا صنعتی است تا با سایر افراد با توجه به نظر آن‌ها از واقعیت و ارزش ارتباط برقرار کنند و همچنین آگاه باقی بمانند که مفهوم آن‌ها از واقعیت در طول زمان در حال تغییر است.
سازگار با مثال مسی، فرانکل  به وضوح نشان می‌دهد که مفهوم فرد از واقعیت و ارزش در طول زمان و با توجه به محیط خود او تغییر می‌کند. او توضیح می‌دهد که چگونه از یک واقعیت که با کار حرفه‌ای محترمانه به یک واقعیت تشکیل شده از تحقیری کامل به عنوان یک زندانی اردوگاه و سپس به یک واقعیت بر اساس زندگی یک دکتر معروف جهانی تغییر کرد. مسی نشان می‌دهد که در هر مورد، دکتر فرانکل یکی از افراد منحصر به فرد مرتبط به دوره‌ها و محیط جداگانه بود و در نتیجه در هر دوره، یک فرد لازم بود با او با توجه به آن دوره‌ی خاص ارتباط برقرار کند.(سیارک)

در سیارک یخش اول مقاله را ابزارهای کسب دانش بخوانیم

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

ابزارهای کسب دانش

در


ما دانش را از طریق تجربیات حسی و غیرحسی کسب می‌کنیم. تجربیات حسی شامل اطلاعات دریافتی از مطالعات رسمی، آزمایش‌های تجربی، مشاهدات تصادفی حسی (دیدن، شنیدن، لمس کردن، چشیدن) و همچنین تجربیات غیرحسی مانند تفکر منطقی هستند. اگر چه ممکن است افراد اطلاعات را به شکلی مشابه کسب کنند، ولی آن‌ها را با توجه به شرایط خاص خود تفسیر می‌کنند، به این منظور که آن‌ها را دانش یا عقاید تلقی کنند.
در حال حاضر به این امر اشاره شده است که استفان استیچ فرضیه ایده‌ی تنوع شناختی را اثبات می‌کند به این منظور که توضیح دهد چگونه کسب اطلاعات در معرض تفاوت‌های فرهنگی و زیست محیطی یک فرد قرار می‌گیرد. ترکیب مشکل تنوع این واقعیت است که شرایط شناختی ما در وضعیت تغییری همیشگی است . لئونارد و استراوس اضافه کردند که افراد رویکردهای متفاوتی در چگونگی همگون‌سازی داده‌ها، تصمیم‌گیری، حل مشکلات و ایجاد ارتباط با دیگران دارند. این تفاوت‌ها به طور جدی چگونگی پردازش اطلاعات و کسب دانش ما را تحت تاثیر قرار می‌دهند و به تبع آن پیامدهای مهمی برای مدیران پست‌مدرن دارد.

مفاهیم روشن معنا و واقعیت ایجاد اعتماد به نفس می‌کنند

مفهوم ما از معنا و واقعیت بر اساس یک حالت ذهنی است که از تلفیق یک آرایه‌ی وسیع از تجربیات ضمنی و تجربی حاصل می‌شود. این خدمات عبارت‌اند از حس شخصی ما از حق و باطل، تفسیر اطلاعات حسی فیزیکی، و پیش‌بینی‌های روانی. علاوه بر این، بورگمان  به وضوح اشاره می‌کند که احساس ما از رابطه با افراد دیگر، تفاسیر دینی از مسئولیت و استاندارد اخلاق فرهنگی ما، مفهوم ما از معنا و ارزش را تحت تاثیر قرار می‌دهد. علاوه بر این، اثر آن‌ها در قالب جنبش‌های اجتماعی در دوره‌های بزرگ مانند ادوار قبل از مدرن، مدرن و پست‌مدرن برجسته‌تر می‌شود.
به نظر می‌رسد که دیدگاه ما از معنا و واقعیت به شکلی استوار با روش‌های ما از کسب دانش همراه است. گویی یکی سایه‌ی دیگری است، جدایی‌ناپذیر بوده و در حال حرکت به سوی وحدت است، شبیه به بیانیه‌ی هایدگر  که «ظاهر شدن نشان دادن خود نیست. مانند علائم که حضور نهان از چیز دیگری را به صورت آشکار نشان می‌دهند.» به نظر می‌رسد که این بیانیه نشان می‌دهد که آن چه ما با حضور خود واقعا در جهان می‌بینیم ممکن است معنای واقعی را منتقل نکند، ممکن است به عنوان باور صادق موجهی نباشد. علاوه بر این، هایدگر می‌گوید: «ظاهر شدن یک ساخت خود است که از طریق چیزی که خود را نشان می‌دهد شناخته شده است.» در نتیجه، اگر ما چیزی را که خود را از طریق اطلاعات حسی نشان می‌دهد اشتباه تفسیر کنیم، ممکن است که ما یک مفهوم نادرست از مفهوم و واقعیت استنتاج کنیم.
وینوگراد بیان می‌کند که :

دانش همیشه یک نتیجه از تفسیر بر اساس تجارب و سنت‌های قبلی ما است.

مارتین هایدگربه صورت خاص فرض می‌کند که :

شرایطی که ما را قادر می‌سازند که به شناسایی و تفسیر جهان بپردازیم متشکل از زبان، فرهنگ و همچنین ارزش‌های روزمره، نگرش‌ها و احساساتی هستند که وجود ما و در نتیجه واقعیت را می‌سازند.

یکی دیگر از جنبه‌های توجیه با دانش عقلانی ارتباط دارد. فقط در اختیار داشتن اطلاعات تجربی درست لزوما به این معنی نیست که ما می‌توانیم یک حس دقیق از معنا را شکل دهیم، مگر این که آن را متناسب با سایر اطلاعاتی سازیم که در اختیار داریم (باید این امر را به رسمیت بشناسیم که اطلاعات دیگر نیز می‌تواند نادرست باشند). ارنست سوسا این رابطه را عنوان «اعتماد‌گرایی» توصیف می‌کند ، که اجازه می‌دهد تا یک مفهوم از معنای مشتق شده از همخوانی یا انسجام اطلاعات ایجاد شود، در صورتی که توجیه مبتنی بر فضائل معنوی باشد.

 مدیریت تحول اطلاعات به دانش و معنا

به نظر مفید می‌رسد که تفاوت‌های فرهنگی، زیست محیطی و شخصیتی را پیش‌بینی کنیم که ادراک ما از اطلاعات به عنوان لایه‌ها یا پوسته‌های اطراف مغز را تحت تاثیر قرار می‌دهند، همان طور که در شکل پایین نشان داده شده است. لایه‌ها نشان‌دهنده‌ی برخی از مناطق عمده‌ای هستند که ادراک ما از اطلاعات خارجی را در لحظه‌ی ورود آن به مغز ما تحت تاثیر قرار می‌دهند. نویسنده پیش بینی می‌کند که اطلاعات حسی هنگام عبور از هر یک از لایه‌ها شکسته می‌شوند و متناسب با آن لایه خاص تفسیر می‌شوند.
این فرآیند از انکسار اطلاعات حسی شبیه به عمل یک عقاب یا عقاب دریایی در هنگام ماهیگیری هوایی است. اگر ما در موقعیت آن‌ها بودیم می‌توانستیم همان ماهی (همان اطلاعات حسی) را ببینیم، اما به دلیل محدودیت‌های دید فیزیکی ما، باور ما از این که ماهی کجا واقع شده است کاذب خواهد بود، زیرا ما نمی توانیم به راحتی شکست نوری آب را جبران کنیم. از سوی دیگر، پرنده با چشمی مجهز شده است که برای شکست، که به معنی اعتقاد او از محلی است که ماهی در آن واقع شده است، مناسب است.


 

 

                                                    محیط خارجی

                                                    اطلاعات حسی

                                                   بیان منطقی 

 

 

   فیلترها و انکسار اطلاعات حسی

به نظر می‌رسد که مردم به تفسیر اطلاعات حسی در هر لایه نسبت به تجربه‌ی خود در هر سطح می‌پردازند، به این معنی که افراد مختلف ممکن است نتایج متفاوتی در مورد یک مقدار از اطلاعات کسب کنند. این مسئله روشن می‌شود که چه زمانی ما جنبه‌های خاصی از هر لایه را در نظر می‌گیریم، همان طور که در بخش‌های زیر ارائه شده است.

تخصص کاری

به نظر می‌رسد که تخصص کاری، با توجه به روشی که ما اطلاعات حسی را تفسیر می‌کنیم، تاثیر مهمی دارد. تخصص‌هایی مانند پزشکی، حقوقی، حسابداری و مهندسی به متخصصان خود نیاز دارند تا شواهد درست را به عنوان یک موضوع معمول بیابند، به این منظور که از کار خود حمایت کنند. این امر تبدیل به یک عادت می‌شود که فرآیندهای به خوبی تعریف شده را دنبال کرده و صحت اطلاعات مورد نقد و بررسی قرار گیرد که آیا این اطلاعات با حرفه مرتبط هستند یا نه. در برخی موارد، با این حال، تخصص‌های کاری می‌تواند باعث قضاوت اشتباه یک فرد درباره اطلاعات شود. کوین، اندرسون، و فینکلشتاین  اشاره کردند که به این دلیل که افراد حرفه‌ای دانش تخصصی خود را دارند، آن‌ها خود را به عنوان یک نخبه در نظر می‌گیرند و اغلب قضاوت خود را به عنوان مسلم، حتی در مسائل غیرحرفه‌ای، در نظر می‌گیرند.

جمعیت

در لایه‌ی جمعیتی، برای هدف این مقاله، ویژگی‌های تفاوت‌های نژادی، موقعیت جغرافیایی، آموزش و درآمد شامل می‌شوند. اطلاعات حسی را می‌توان در معرض تفسیر مجدد قابل توجهی در این سطح قرار داد. در واقع، نوناکا و تاکوچی  به موقعیت‌های مختلفی در شرکت ایجاد دانش اشاره کردند که در آن، تنوع جمعیتی تحت تاثیر تفسیر کارگران از اطلاعات قرار می‌گیرد. پرونده‌ی درگیر با عملیات تولید موتور نیسان کشور انگلستان نشان داد که چگونه پرسنل در هر کشور فرآیندهای تولید مشابه را، با توجه به تنوع نژادی، متفاوت تفسیر می‌کنند. در پرونده‌ی پروژه میتسوبیشی کاترپیلار REGA شین، مهندسان از ژاپن و آمریکا داده‌های مشابهی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند. هنگامی که مهندسان آمریکایی دائما از همکاران ژاپنی خود در مورد داده‌ها سوال می‌کردند، آن‌ها به دنبال اطلاعات اضافی به منظور افزایش دانش خود بودند. مهندسان ژاپنی که به پاسخ به سوال دادن عادت نکرده بودند ناراحت و از کار خارج شدند. در همین مثال، نوناکا و تاکوچی  به نمونه‌ای از یک مدیر تولید ژاپنی اشاره کردند که در کارخانه‌ی آمریکایی کار می‌کرد و در واقع از تنوع پرسنل سردرگم شده بود. او کشف کرد که پیام‌هایش به صورتی متفاوت توسط گروه‌های مختلف قومی تفسیر می‌شود.

معنوی و اخلاقی

پیش‌زمینه‌ی معنوی و اخلاقی افراد نیز تاثیری قابل‌توجه بر چگونگی تفسیر آن‌ها از اطلاعات دارد . به عنوان مثال، در بعضی کشورها، می‌توان از یک فرد تقاضا کرد که به رشوه‌ها به عنوان شرایط عادی انجام کار پاسخ دهد. اگر وضع اخلاقی خود آن‌ها صدق می‌کند که رشوه در این کشور قابل قبول است، آن‌ها دانشی دارند که پاسخ به رشوه را راه رسیدن کسب و کار تلقی می‌کند. از سوی دیگر، اگر وضع اخلاقی یک فرد حکم می‌کند که رشوه غیرقابل قبول است، آن‌ها احتمالا ناراحت شده و حاضر به ادامه‌ی کار نیستند .

جنسیت

تفاوت‌های جنسیتی نشان‌دهنده‌ی مشکلات خاص در تفسیر اطلاعات حسی هستند. تانن  اشاره می‌کند که زنان و مردان ارتباط کلامی و بصری را به شکلی متفاوت تفسیر می‌کنند، که یک بیت خاص از اطلاعات می‌تواند معانی کاملا مخالفی برای هر جنس داشته باشد. او همچنین اظهار می‌کند که زمانی که مردان و زنان در یک محیط کار اطلاعات یکسانی را به یک گروه ارائه کردند، اعضای گروه اغلب اعتبار پایین‌تری برای ارائه‌ی زنان قرار دادند. این هم کیفیت و هم کمیت دانش بدست آمده را تحت تاثیر قرار می‌دهد. ایت مقاله ادامه دارد............(سیارک)

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

ابزارهای کسب دانش بخش سوم

در

 

نظریه‌پردازان ایده‌های خود را مبتنی بر مجموعه‌ای از الگوها تنظیم می‌کنند، که از آن‌ها به عنوان واقعیت رشته‌های خود یاد می‌کنند. بر اساس "دروکر" دو مجموعه از فرضیات نظریه‌ی مدیریت و سازمان دوره‌ی صنعتی از سال‌های 1930 را تعریف کرده‌اند. اولین مجموعه در رابطه با رشته‌ی مدیریت است:
1. «مدیریت مدیریت کسب و کار است.
2. یک ساختار درست سازمانی وجود دارد - و یا باید وجود داشته باشد.
3. یک راه درست برای مدیریت مردم وجود دارد و یا باید وجود داشته باشد.»
مجموعه‌ی دوم مفروضات بر عملکرد مدیریت تاکید دارد:
1. «فن‌آوری‌ها، بازارها و کاربران نهایی داده می‌شوند.
2. دامنه‌ی مدیریت از نظر قانونی تعریف شده است.
3. مدیریت بر داخل متمرکز شده است.
4. اقتصاد، که با مرزهای ملی تعریف می‌شود، «زیست محیطی از شرکت و مدیریت است.»
بر اساس این فرضیات نظریه‌های سازمان عصر صنعتی با مسائل اجتماعی، جمعیتی و اقتصادی مربوط بوده‌اند که به یک فرمان و کنترل و محیط زیست تولیدگرای نسبتا پایدار مرتبط بودند. به علاوه، آن‌ها به رویه‌هایی برای مدیریت پرسنل و تجهیزات و همچنین ایجاد ساختارهای سازمان رسمی نیازمند بودند تا از ثبات تولید اطمینان حاصل شود. همان طور که "هچ "اشاره می‌کند، سازمان اغلب به عنوان یک ماشین طراحی شده تا تولید و اهداف اقتصادی حاصل شوند. اما هر چند ممکن است سخت به نظر رسد، این نگاه برای عصر صنعتی به نظر عادلانه می‌رسد، به این دلیل که این دوره‌ای است که در آن تعداد زیادی از کارگران در نزدیکی مراکز تولیدی تثبیت شده بودند و به تبع آن، نیاز به هماهنگی دقیق فعالیتی و نظارت نزدیک بود.
این محیط عصر صنعتی توسط سازمان‌های بزرگ مشخص شد که در منطقه واقع شده‌اند و عمدتا کارگران مرد محلی را استخدام می‌کردند. این کارگران یک گروه همگن را تشکیل دادند، که به طور معمول آموزش رسمی کم و یا هیچ در اختیار داشتند، فعالیت‌های زندگی خود را در فاصله‌ی چند مایلی از محل کار خود انجام می‌دادند و آشنایی شخصی با بسیاری از همکاران خود داشتند . این محیط بسته به نظر می‌رسد که حس ثبات و اطمینان را ترویج کرده است.
زمانی که سازمان منافع خارج از مناطق منطقه‌ی خود، به خصوص منافع در کشورهای خارجی توسعه یافته، را توسعه داد، همگن بودن جمعیتی به تنوع پرسنل کمک کرد که شامل گروه‌های مختلف قومی، نژادی و جنسیتی بود. علاوه بر این، جهانی شدن و تنوع افزایش یافته باعث ایجاد افزایش در تولید و انتشار اطلاعات شد. نتیجه یک محیط به طور فزاینده باز، جمعیت‌های ناهمگن و دانش بیشتری از امور غیرمحلی بود، که همه آن احساس عدم اطمینان را افزایش می‌دادند. این تغییرات خبر از شروع دوره‌ی پسا صنعتی یا پست مدرن می‌دادند.
جایی که تئوری سازمان عصر صنعتی با تمرکز بر ثبات، مدیریت اقتدارگرا و ساختار رسمی شناخته شده است، روح عصر پست‌مدرن دموکراتیک و التقاطی است. اگر ما تئوری سازمان را به عنوان یک فعالیت کشاورزی در نظر بگیریم، نظریه‌های عصر صنعتی مانند یک عملیات کشاورزی هستند که در خاکی که با دقت انتخاب شده، به خوبی کاشته، همراه با شیارهای دقیق و با دانه‌های اعلاء با هدف تولید یک محصول با کیفیت بالا و سازگار ساخته شده‌اند. پست‌مدرنیسم، با این حال، مانند یک مزرعه است که در آن دانه‌های مختلف با این امید کاشته شده‌اند که یک محصول جالب‌تر و متنوع را تولید کنند، به این صورت که به دانه فرصتی برای جوانه زدن در محل مناسب داده باشند.

در سیارک بخش اول  ابزارهای کسب دانش  و بخش دوم مقاله ابزارهای کسب دانش بخش دوم را بخوانیم.

نظرات

در ادامه بخوانید...