نظریهپردازان ایدههای خود را مبتنی بر مجموعهای از الگوها تنظیم میکنند، که از آنها به عنوان واقعیت رشتههای خود یاد میکنند. بر اساس "دروکر" دو مجموعه از فرضیات نظریهی مدیریت و سازمان دورهی صنعتی از سالهای 1930 را تعریف کردهاند. اولین مجموعه در رابطه با رشتهی مدیریت است:
1. «مدیریت مدیریت کسب و کار است.
2. یک ساختار درست سازمانی وجود دارد - و یا باید وجود داشته باشد.
3. یک راه درست برای مدیریت مردم وجود دارد و یا باید وجود داشته باشد.»
مجموعهی دوم مفروضات بر عملکرد مدیریت تاکید دارد:
1. «فنآوریها، بازارها و کاربران نهایی داده میشوند.
2. دامنهی مدیریت از نظر قانونی تعریف شده است.
3. مدیریت بر داخل متمرکز شده است.
4. اقتصاد، که با مرزهای ملی تعریف میشود، «زیست محیطی از شرکت و مدیریت است.»
بر اساس این فرضیات نظریههای سازمان عصر صنعتی با مسائل اجتماعی، جمعیتی و اقتصادی مربوط بودهاند که به یک فرمان و کنترل و محیط زیست تولیدگرای نسبتا پایدار مرتبط بودند. به علاوه، آنها به رویههایی برای مدیریت پرسنل و تجهیزات و همچنین ایجاد ساختارهای سازمان رسمی نیازمند بودند تا از ثبات تولید اطمینان حاصل شود. همان طور که "هچ "اشاره میکند، سازمان اغلب به عنوان یک ماشین طراحی شده تا تولید و اهداف اقتصادی حاصل شوند. اما هر چند ممکن است سخت به نظر رسد، این نگاه برای عصر صنعتی به نظر عادلانه میرسد، به این دلیل که این دورهای است که در آن تعداد زیادی از کارگران در نزدیکی مراکز تولیدی تثبیت شده بودند و به تبع آن، نیاز به هماهنگی دقیق فعالیتی و نظارت نزدیک بود.
این محیط عصر صنعتی توسط سازمانهای بزرگ مشخص شد که در منطقه واقع شدهاند و عمدتا کارگران مرد محلی را استخدام میکردند. این کارگران یک گروه همگن را تشکیل دادند، که به طور معمول آموزش رسمی کم و یا هیچ در اختیار داشتند، فعالیتهای زندگی خود را در فاصلهی چند مایلی از محل کار خود انجام میدادند و آشنایی شخصی با بسیاری از همکاران خود داشتند . این محیط بسته به نظر میرسد که حس ثبات و اطمینان را ترویج کرده است.
زمانی که سازمان منافع خارج از مناطق منطقهی خود، به خصوص منافع در کشورهای خارجی توسعه یافته، را توسعه داد، همگن بودن جمعیتی به تنوع پرسنل کمک کرد که شامل گروههای مختلف قومی، نژادی و جنسیتی بود. علاوه بر این، جهانی شدن و تنوع افزایش یافته باعث ایجاد افزایش در تولید و انتشار اطلاعات شد. نتیجه یک محیط به طور فزاینده باز، جمعیتهای ناهمگن و دانش بیشتری از امور غیرمحلی بود، که همه آن احساس عدم اطمینان را افزایش میدادند. این تغییرات خبر از شروع دورهی پسا صنعتی یا پست مدرن میدادند.
جایی که تئوری سازمان عصر صنعتی با تمرکز بر ثبات، مدیریت اقتدارگرا و ساختار رسمی شناخته شده است، روح عصر پستمدرن دموکراتیک و التقاطی است. اگر ما تئوری سازمان را به عنوان یک فعالیت کشاورزی در نظر بگیریم، نظریههای عصر صنعتی مانند یک عملیات کشاورزی هستند که در خاکی که با دقت انتخاب شده، به خوبی کاشته، همراه با شیارهای دقیق و با دانههای اعلاء با هدف تولید یک محصول با کیفیت بالا و سازگار ساخته شدهاند. پستمدرنیسم، با این حال، مانند یک مزرعه است که در آن دانههای مختلف با این امید کاشته شدهاند که یک محصول جالبتر و متنوع را تولید کنند، به این صورت که به دانه فرصتی برای جوانه زدن در محل مناسب داده باشند.
در سیارک بخش اول ابزارهای کسب دانش و بخش دوم مقاله ابزارهای کسب دانش بخش دوم را بخوانیم.