چرا کتاب ووینیچ مرموزترین نسخه خطی در جهان است

در

نسخه خطی ووینیچ نام فروشنده عتیقه فروشی "ویلفرد ووینیچ " را یدک می کشد که آن را درسال 1912 خرید. در سال 1961 کتابفروش دست دوم، هانس کراوس، نسخه خطی کتاب ویلفرید ووینیچ را از وراث اتل ووینیچ به قیمت 24،500دلار خرید و در سال 1969 اهدا کرد.نسخه خطی ووینیچ کتابخانه کتاب نادر Beinecke دانشگاه ییل جایی که در حال حاضر نگهداری می شود.

 

وونیچ
اعتقاد بر این است که نسخه خطی ووینیچ توسط نویسنده ای ناشناخته ، به زبانی ناشناخته و با استفاده از الفبای ناشناخته نوشته شده است.


نسخه خطی فانتزی غیرقابل فهم Voynich به نظر می رسد مانند یک نمونه از فیلم های هالیوود باشد. اما در واقع ، کاملاً واقعی است. این نسخه خطی مرموز در روم توسط یک متخصص کتاب از لهستان ویلفرید ووینیچ کشف شد. این کتاب نسبتاً کوچک و کاملاً طراحی شده است. این مورد عجیب غریب و غیرمعمول در دانشگاه ییل یافت می شود. نسخه خطی ووینیچ خطی شامل دویست و چهل صفحه از پوست است و ابعاد آن تقریباً 20 در 16 سانتی متر است.

 

وونیچ

برخی از صفحات نسخه خطی ووینیچ این مرموزترین کتاب جهان باز می شوند تا نمودارهای بزرگتری را نشان دهند.

 

چه چیزی در این صفحات مرموز کتاب ویلفرد ووینیچ نوشته شده است؟ متن به زبان نامفهوم نوشته شده است. این کتاب پر از تصاویر خیره کننده است که به نظر نمی رسد در نسخه استودیو گیبلی جایی نداشته باشد. قلعه های سر به فلک کشیده ، سرهای جدا از بدن ، گلهایی که هیچ مشابهی در زمین ندارند ، موجودات عجیب و غریب که شبیه ماهی دریایی هستند و بسیاری از زنان برهنه که در آب استحمام می کنند وجود دارد.

 

در سال 2009 ، متن نسخه مورد تجزیه و تحلیل رادیو کربن قرار گرفت و مشخص شد که قدمت این پوست به قرن 15 برمی گردد و این کد نویسی را قرون وسطایی می کند. هنگامی که ووینیچ نسخه خطی را کشف کرد ، نامه ای به همراه داشت که  زمان مالکیت امپراتور مقدس روم رودلف دوم بود. برای سالهای زیادی ، دانشمندان مختلف سعی در درک این رمز و راز ، ارائه نظرات مختلف کرده اند. با وجود این ، تاکنون هیچ کس معنای این کتاب را درک نکرده است. هرچه افراد بیشتر تحقیق کنند ، نوشته ها غریبه تر می شود ...


چرا نسخه خطی ووینیچ بسیار چشمگیر است؟

وونیچ


هیچ کس در مورد این کتاب ، به هر زبانی که باشد ، یا نویسنده آن چیزی نمی داند (ووینیچ به اشتباه معتقد بود که این کتاب می تواند یک راهب انگلیسی و فیلسوف قرن سیزدهم راجر بیکن باشد). نسخه خطی 240 صفحه ای با استفاده از الفبایی که برای علم ناشناخته است نوشته شده است ، اگرچه با استفاده از فرورفتگی تقسیم بندی معمول به کلمات و پاراگراف ها دارد. دانشمندان حتی نمی توانند با اطمینان بگویند این زبان طبیعی است ، مصنوعی است یا رمزنگاری.

 

محققان اند نیز طرح جعل، و یا کار یک فرد با یک اختلال روانی را عنوان می کنند:  در طول قرن 20 ، مورخان ، زبان شناسان و رمز نویسان مشهور بر سر رمزگشایی متن - به ویژه ، رمزنگار ویلیام فریدمن ، که کد ماشین رمزگذاری ژاپنی PURPLE را در طول جنگ جهانی دوم شکست ، جنگیدند. هیچ یک از آنها موفق به رمزگشایی حتی یک خط از نسخه خطی نشدند.

وونیچ

علاوه بر متن ، این کتاب شامل بسیاری از تصاویر است که به "گیاه شناسی" ، "بیولوژیکی" ، "نجومی" ، "کیهان شناسی" ، "دارویی" و "نسخه" تقسیم می شوند. اینها یا نمودار هستند یا تصاویر مجازی از گیاهان ، عروق و زنان برهنه که در آب سبز شنا می کنند. علاوه بر این ، بیشتر گیاهان نیز باورنکردنی به نظر می رسند.

 

در سال 2013 ، گیاه شناسان آمریکایی اظهار داشتند که فقط 30 مورد از 303 گیاه را که در این نسخه به تصویر کشیده شده است ، می توانند شناسایی کنند (بعضی از آنها از دنیای جدید هستند) همه اینها به دانشمندان اجازه می دهد كه تصور كنند نسخه خطی ووینیچ یك سند پزشکی یا دارویی است ، اما نوع اطلاعاتی كه در آن وجود دارد و دلیل نگارش آن هنوز مشخص نیست.

 

وونیچ

 

در سال 2013 ، تحقیقات توسط مارسلو مونتمورو فیزیکدان نظری از دانشگاه منچستر وضعیت را روشن کرد . روشی که وی برای تجزیه و تحلیل اطلاعات ایجاد کرد نشان داد که متن دست نوشته حداقل منطقی است. دانشمندان در مورد این واقعیت صحبت کرده اند که در بخش متنی الگوهای خاصی وجود دارد که در زبان های طبیعی وجود دارد. در عین حال ، ساختار کلمات نسخه خطی هیچ زبان اروپایی را تکرار نمی کند. به عنوان مثال ، در نسخه خطی به طور معمول چند نماد تکرار شونده استفاده می شود - حدود 20-30 "حرف" مختلف و چندین ده نماد دیگر فقط یک یا دو بار تکرار می شوند. طبق روایتی دیگر ، این متن ممکن است نتیجه نوشتن برخی از زبانهای آسیایی با استفاده از الفبایی باشد که مخصوصاً برای این موضوع ابداع شده است (در واقع چنین مواردی وجود داشته است).

 

تنها چیزی که به طور قابل اعتماد در مورد نسخه خطی کتاب ووینیچ شناخته شده زمان ظهور آن است. به عبارت دقیق تر ، دوره ای که صفحات کتاب اختصاص داده شده است. در سال 2011 ، فیزیکدانان دانشگاه آریزونا دریافتند که پوستی که دست نوشته روی آن نوشته شده است حدوداً شش قرن قدمت دارد: روش تجزیه و تحلیل رادیوکربن اجازه می دهد تا صفحات از 1404 تا 1438 قدمت داشته باشند. در همان زمان ، خود متن می توانست بعداً نوشته شود (با این روش نمی توان سن جوهر را تشخیص داد) - اما ، به گفته دانشمندان ، جاعلان بعد از قرن 15-16 به سختی می توانستند چنین مقدار مواد قدیمی بلااستفاده را پیدا کنند.

نیکلاس گیبس چه چیزی یاد گرفت و چرا به او اعتقاد ندارند؟

وونیچ

تلاش برای رمزگشایی نسخه خطی Voynich متوقف نمی شود و ، همانطور که خود دانشمندان می نویسند ، سالی چندین بار کسی گزارش می دهد که موفق شده است (اما در واقع موفق نشده). نویسنده نشریه TLS یک مورخ و هنرمند آماتور نیکلاس گیبس بود که در جامعه دانشگاهی ناشناخته بود. به گفته وی ، وی 15 سال پیش با مطالعه ریشه های خود ابتدا با نسخه خطی روبرو شد .

 

نیکلاس گیبس استدلال می کند که نسخه خطی Voynich یک راهنمای پزشکی برای سلامت زنان است ، محتوای آن را باید کسی درک کند که پزشکی قرون وسطایی را مطالعه کرده باشد و همچنین آثار جالینوس و بقراط. در واقع ، گیبس مطمئن است كه نویسنده نسخه خطی فقط چندین اثر معروف را در این زمینه (چه قرون وسطایی و چه باستان) اصلاح كرده است. اول از همه ، او به مجموعه متون پزشکی قرن دوازدهم "تروتولا" ، به نام یک پزشک زن از سالرنو ، و متن "De balneis Puteolanis" در مورد مزایای چشمه های آب گرم در نزدیکی ناپل ، که در قرن سیزدهم نوشته شده است ، اشاره می کند. به عنوان مثال ، گیبس شباهت های واضحی را بین تصاویر موجود در نسخه دست نویس Voynich و Trotule ، که به بهداشت و مراقبت های شخصی زنان اختصاص داده شده است ، از جمله درمان بیماری های زنان ، پیدا کرد. با این حال ، محقق اشاره می کند که کم و بیش قبل از او این موارد روشن بود.

 

وونیچ


به گفته گیبس ، این نوعی رونویسی است و هر شخصیت حرف نیست ، بلکه یک کلمه کوتاه شده است. این مورخ ادعا می کند که حداقل دو شخصیت را در متن شناسایی کرده است - و اینها لیگاتورهای لاتین هستند (علائمی که از دو یا چند حرف یک کلمه تشکیل شده اند). این نشریه حتی به دو خط از نسخه خطی استناد می کند که گفته می شود توسط گیبس رمزگشایی شده است. در همان زمان ، او نتیجه گرفت که این کتاب فاقد نام گیاهان و بیماری ها است. به نظر وی ، باید در انتهای کتاب کاتالوگ وجود داشته باشد ، اما گم شده است (واقعیتی که می توانست نسخه ضخیم تر دستنویس باشد ، قبلاً نیز فرض شده بود) ، و بسیاری از صفحات اشتباه بودند. همه اینها رمزگشایی نسخه خطی را دشوار می کند.

 

جامعه علمی نسبت به مقاله گیبس واکنش تردیدی نشان داد . رئیس آکادمی مطالعات قرون وسطایی آمریکا ، لیزا دیویس ، از اینکه TLS حتی شروع به انتشار مقاله گیبس کرد ، متعجب شد . رنه سندبرگن از آژانس فضایی اروپا ، که سالهاست این نسخه را مطالعه کرده  ، همچنین اشاره کرد که متن منتشر شده گیبس بسیار کوتاه است و نمی تواند یک تحلیل جدی تلقی شود. منتقدان گیبس تأكید می كنند كه بیشتر یافته های وی جدید نیستند .

ووینیچ


علاوه بر متن غیر قابل رمزگشایی ، 240 صفحه از این نسخه حاوی تصاویر رمزآمیز است. به طور خاص ، یکی از بخشها شامل تصاویری از گیاهانی که قبلا  دیده نشده اند است. به لطف نقاشی ها ، دانشمندان 6 بخش از کتاب را از هم جدا می کنند: گیاهشناسی ، نجومی ، بیولوژیکی ، کیهان شناسی ، دارویی و نسخه ای. با این حال ، همین تصاویر محققان را گیج می کند و نظریه های زیادی را درباره منشا و هدف نسخه خطی به وجود می آورد.

 

برخی از کارشناسان معتقدند متن نسخه خطی مجموعه ای تصادفی از شخصیت ها است و در ابتدا معنای عملی ندارد ، اما یک حقه بازی هوشمندانه است. برعکس ، دیگران معتقدند که نمادها از نظر منطقی مرتب شده اند ، سوابق منوط به یک دستور زبان مشترک هستند و پیام رمزگذاری شده ای را به همراه دارند.

همین اوایل ماه فوریه(2014) ، مقاله ای توسط دو گیاه شناس آمریکایی ، آرتور تاکر و رکسفورد تالبرت منتشر شد که در آن دستیابی به موفقیت در رمزگشایی نسخه خطی ووینیچ وجود داشت. محققان شباهت هایی بین تصاویر نسخه خطی و نقشه های گیاهان در کتاب های گیاه شناسی باستانی مکزیک یافتند و اظهار داشتند که این جهان جدید است که می تواند سرزمین مادری آن باشد. گیاه شناسان توانستند 37 نسخه از 303 نسخه موجود در صفحات نسخه خطی ووینیچ را شناسایی کنند.

 

جالب اینجاست که همه گیاهان خاص در مکان های دوردست رشد می کنند: ناکاراگوئه ، تگزاس ، کالیفرنیا. علاوه بر این ، این کتاب شامل شش حیوان و یک ماده معدنی - بیمار است. محققان نسخه ای دارند که این نسخه خطی باغ گیاه شناسی خاصی را توصیف می کند. همچنین ، دانشمندان گفته اند که این نسخه خطی در مکزیک به زبان باستانی آزتک ها نوشته شده است.

ووینیچ

 

و اکنون نتایج یک مطالعه جدید نوری را مغایر با نظریه مکزیک دیده است. استفان باکس ، استاد انگلیسی زبانشناسی کاربردی در دانشگاه بدفوردشایر ، کار خود را در زمینه رونویسی نسخه خطی ووینیچ از دو سال پیش آغاز کرد. دانشمند به دنبال مدلهای کلی برای توصیف زبان نبود ، بلکه ترجیح داد مسیر رمزگشایی متون مصر باستان - نامه به حرف - را دنبال کند. دکتر بکز می گوید: "من با ایده جستجوی نامهای خاص در متن شروع کردم." این روش منجر به رمزگشایی موفقیت آمیز هیروگلیف مصری و سایر خطوط باستانی شد. "

 

این محقق زیرنویس ها را برای تصاویر گیاهان معروف مانند ارس ، گشنیز ، گل ذرت ، گیاه هلیله و برخی دیگر مطالعه کرد. وی نمادهای سازنده کلمات نسخه را با نام گیاه در زبانهای دیگر مقایسه کرد. بنابراین یکی از اولین ها توانست نام ارس را رمزگشایی کند. در متن این نسخه ، با مجموعه ای از شخصیت ها مطابقت دارد که شبیه به دنباله حروف لاتین "oror" است ، که ممکن است با نام عربی ارس همراه باشد که به نظر می رسد "a'ra'r" باشد.

 

نقطه شروع دیگر نام صورت فلکی ثور در کنار الگوی هفت ستاره بود. سپس بکس شروع به جستجوی علائم مشابه و ترکیبات آنها در زیرنویس های دیگر شکل کرد. در نتیجه ، محقق توانست 14 شخصیت را کشف کند که در وب سایت دانشمند یافت می شود.

بكس بر اساس شباهت حروف موجود در نسخه دست نویس Voynich به حروف لاتین ، یونانی و عربی ، پیشنهاد می كند كه این نسخه از منطقه قفقاز در شرق آسیا نشأت گرفته است. موفقیت ها و فرضیات این متخصص انگلیسی به شدت به همکاران وی در سراسر جهان علاقه داشت. در ژوئن سال جاری ، دکتر بكس قصد دارد گروهی از زبان شناسان را جمع كرده و بقیه "الفبای" غیرقابل حل را هدفمند رمزگشایی كند.

 

هوش مصنوعی زبان نسخه خطی ووینیچ را تعیین کرد. معلوم شد عبری است

ووینیچ

 

زبان شناسان کانادایی از الگوریتم هوش مصنوعی برای رمزگشایی نسخه خطی ووینیچ نوشته شده به زبان ناشناخته استفاده کرده اند. محققان ادعا می کنند که آنها قادر به خواندن اولین جمله و همچنین تعیین زبان نسخه خطی بودند - طبق گزارش کانال CTV News ، عبری بود. نتایج کار در حال حاضر در یک مجله بررسی شده منتشر نشده است و دانشمندان دیگر نسبت به این گفته احتیاط می کنند.

 

نسخه خطی Voynich کتاب مصور است که در قرن 15 - 16 در اروپای مرکزی توسط نویسنده ای ناشناخته ایجاد شده است. این اسم برای کلکسیونر ویلفرید ووینیچ نامگذاری شد ، که آن را در سال 1912 از یسوعیان در مکانی در نزدیکی رم خریداری کرد. اکنون در کتابخانه دانشگاه ییل نگهداری می شود. این کتاب با استفاده از الفبای 20-25 حرفی به زبان ناشناخته نوشته شده است: استثنا فقط چند ده کاراکتر است که فقط یک یا دو بار در نسخه خطی یافت می شوند. این نسخه خطی شامل 240 صفحه پوست نازک است و به شش قسمت تقسیم شده است ، که همراه با نقاشی ها همراه است.

 

چندین سال پیش مشخص شد که متن دست نوشته ووینیچ مطابق قانون Zipf است که از نظر آماری وقوع کلمات در زبان های طبیعی را توصیف می کند. این به نفع محتوای کاملاً معنادار کتاب است. با این وجود ، هنوز کسی نتوانسته است زبان آن را رمزگشایی کند ، اگرچه بسیاری تلاش کرده اند این کار را انجام دهند. این افراد از جمله رمزشناسان مشهوری مانند ویلیام فریدمن ، که کد ماشین رمزگذاری PURPLE ژاپن را در طول جنگ جهانی دوم شکسته بود ، و جان تیلتمن ، بریتانیایی ، یکی از بهترین رمز شناسان جنگ جهانی دوم بود - اما موفق نشدند.

 

ووینیچ

 

Grzegorz Kondrak و بردلی هاور از دانشگاه آلبرتا سعی کردند رمز و راز نسخه خطی ووینیچ  Voynich را با استفاده از الگوریتم هوش مصنوعی حل کنند. برای آموزش الگوریتم ، از اعلامیه جهانی حقوق بشر استفاده شد که به 380 زبان ترجمه شده است. طبق گفته توسعه دهندگان ، برنامه آنها یاد گرفته است که زبان را با دقت 97٪ تشخیص دهد. در عین حال ، گزارش نشده است که دقیقاً الگوریتم چگونه آزمایش شده است.

 

تجزیه و تحلیل آماری نسخه خطی ، انجام شده توسط الگوریتم ، نشان داد که متن به عبری نوشته شده است. کندراک و هاور پیشنهاد کردند که این کتاب از رمزگذاری استفاده می کند که در آن حروف هر کلمه برعکس می شود و مصوت ها از آن رها می شوند. بر اساس این فرض ، آنها سعی کردند اولین جمله از نسخه دست نویس Voynich را از عبری ترجمه کنند. به گفته نویسندگان ، این طور به نظر می رسد: "او به کشیش ، استاد ، من و مردم مشاوره داد."

 

به گفته نویسندگان ، در میان 72 کلمه اول کتاب ، کلمات "دهقان" ، "نور" ، "هوا" و "آتش" نیز وجود دارد. این به نفع این فرضیه است که نسخه خطی Voynich می تواند به عنوان فارماکوپی عمل کند ، یعنی مجموعه ای از قوانین حاکم بر ساخت ، نگهداری و تجویز داروها. کوندراک اذعان می کند که هوش مصنوعی برای رمزگشایی کد کافی نیست. این فرایند نیاز به مشارکت مردم دارد ، زیرا فقط آنها نحو و معنی کلمات را درک می کنند.

 

ووینیچ

 

کارشناسان در مورد گزارش های رمزگشایی تردید داشتند. "تا زمانی که یک مقاله علمی کامل در مورد مطالعه ارائه نشده باشد ، گفتن چیزی دشوار است. از آنچه در مطبوعات کانادا منتشر شده است ، به نظر می رسد که نویسندگان توزیع فراوانی نمادها را بررسی کرده اند ، در حالی که این ایده را که می توان حروف را در کلمات مرتب کرد ، قبول کردند.

 

این رایج ترین وضعیتی نیست که وقتی زبان به طور خودکار از روی متن تعیین می شود: معمولاً زبانشناسی محاسباتی با متن هایی سروکار دارد که حروف به ترتیب معمول می روند و سپس فرکانس حروف و ترکیبات آنها تعیین آسان ترین زبان از بین زبان های شناخته شده را آسان می کند. متن اما این خطر وجود دارد که با اجازه دادن جایگزین دلخواه حروف در یک کلمه ، نویسندگان آزادی بیش از حد به خودشان بدهند: من گمان می کنم از این طریق می توانید تقریباً به هر زبانی در نسخه خطی ووینیچ پیدا کنید. من معتقدم که آنها راهی برای ارزیابی اهمیت آماری نتیجه و رتبه بندی احتمالات برای زبانهای مختلف داشتند ، اما هنوز جزئیاتی در دست نیست ، ما نمی توانیم به این امر اعتماد کنیم. "

 


"مشکل مهم دیگر خود زبانشناسی است: شکی نیست که نویسندگان فراوانی نمادها را با زبانهای مدرن مقایسه کردند. اما نسخه خطی Voynich در قرن پانزدهم نوشته شده است و مشخص است که در این مدت هر دو زبان و سیستم نوشتاری تغییرات زیادی کرده اند. حتی اگر زبان روسی را هم بگیرید ، در متن مدرن ، به عنوان مثال ، حرف "ъ" در انتهای کلمات و حرف "ѣ" وجود نخواهد داشت ، به این معنی که توزیع فرکانس حروف به هیچ وجه همان قرن 15 نیست.

 

و البته سوالات فلسفی نیز در رابطه با تفسیر وجود دارد. نویسندگان این مطالعه می گویند که در میان چهار کلمه اول یکی از بخش ها کلمات "دهقان" ، "نور" ، "هوا" و "آتش" وجود داشته است که به خوبی در رساله گیاه شناسی جا افتاده است. اما در اینجا حتی یک کلمه به طور خاص در مورد گیاهان وجود ندارد - و واضح است که اگر تصاویر نه گیاهان ، بلکه مثلاً انواع سلاح ها را به تصویر می کشد ، به همین راحتی می گوییم که اینها کلمات یک رساله در مورد سلاح ها هستند ، ، ما می توانستیم آنها را با گیاه شناسی تنظیم کنیم. این دانشمند معتقد است که جمله اول - "او به کشیش ، استاد ، من و مردم مشاوره داد" بدون متن گسترده تر ، مناسب جواب است.

ووینیچ

بعلاوه ، افسوس که گرگ کندراک بلافاصله با سایر متخصصان نسخه خطی ووینیچ مخالفت می کند. کندراک می گوید: "آنها می ترسند که رایانه ها جای آنها را بگیرند" ، اما به طور کلی روش های ریاضی ، به این معنی که کامپیوترها سالهاست در رمزگشایی استفاده می شوند ، از جمله در تجزیه و تحلیل نسخه خطی ووینیچ. به عنوان مثال ، آلیس كوبر در نیمه اول قرن بیستم كار فنی زیادی با Linear B یونانی انجام داد - و احتمالاً او فقط خوشحال می شود اگر یك رایانه مقداری از آن را به دست بگیرد.

 

پیپرسکی نتیجه گیری می کند: اما الگوریتم ها هنوز هم باید توسط یک شخص اختراع شوند ، بنابراین کندراک به یکی از افرادی تبدیل شد که فرضیه ای را در مورد نسخه خطی ووینیچ مطرح کردند و نه یک پیشگام که دنیای رمزگشایی را وارونه جلوه داد.

اخیراً ، به انتشارات اسپانیایی Siloé حق چاپ نسخه محدودی از نسخه دست نویس Voynich اعطا شد. به گفته کارمندان کتابخانه Beinecke ، جایی که  نسخه خطی ووینیچ در آن نگهداری می شود ، این انتشار به شما کمک می کند تا به خواندن متن مرموز نزدیک شوید.

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

معرفی کتاب "و حتی یک کلمه هم نگفت"

در

هاینریش بل این کتاب را درباره زمان صلح نوشت. اما همه چیز در این رمان جنگ را نفس می کشد. خرابه های شهر هنوز هم ساخته نشده است، و سرنوشت های ناشی از شخصیت های او، و آن دسته از بمب های زمانی که در روح شخصیت های اصلی فرد و همسرش منفجر میشود. کل رمان مجموعه ای از فصل ها به نام یکی یا دیگری است. آنها در همان خیابان ها راه می روند، آنها جنگ را به یاد می آورند، در مورد کودکان قاطعانه فکر می کنند، رنج می برند، غمگین می شوند و از درد می ترسند. کته همچنین در ترس ابدی زندگی می کند. ترس از همسایگان، از جامعه، از چیزی که در کلمات واضح و روشن نیست. آنها یکدیگر را دوست دارند، اما نمی توانند با هم باشند. آنها به یکدیگر نیاز دارند، اما به نظر می رسد که آنها نمی توانند در صلح با هم زندگی کنند، و چه می توانیم در مورد آنها بگوییم؟

"و حتی یک کلمه هم نگفت" - یک رمان روانشناختی است.  فرد، که تقریبا بلای بی تفاوتی او را بلعیده بود، دشوار است درک کنیم، چگونه می تواند کودکان را ضرب و شتم کند؟ چگونه می تواندبا آخرین سکه ودکا خریداری کند و سکه ها را در

ماشین های بازی از دست بدهد؟  

نقد هایی که بلافاصله پس از انتشار این کتاب به رشته تحریر درآمد به ده ها رسید و بسیار فراتر از مرزهای آلمان رفت: خوانندگانش در فرانسه ، ایتالیا، اتحاد جماهیرشوروی، ایالات متحده امریکا و سوئد آن را به عنوان رمانی ارزنده ستودند.کارل کرن یکی از منتقدان مشهور آلمانی در آن دوران چنین نوشت : اگر از این پس از من سوال کنند که آلمانی ها روی چه کتابهایی می توانند حساب کنند که واقعا پر از انرژی و حقیقت باشند، من از کتابهای هاینریش بل نام خواهم برد، و منظور او بیشتر کتاب "و حتی یک کلمه هم نگفت" بود .

قسمت کوتاهی از کتاب:

آقای فرانکه به ندرت حرف می زند . در غیاب همسرش ، گاهی سری به اتاق ما می زند و بی آنکه کلمه ای حرف بزند ، یک بسته شکلات روی میز کنار در خروجی می گذارد . بعضی وقتها ، من اسکناسی را که توی کاغذ کادو پیچیده شده، پیدا می کنم و گاهی صدای او را می شنوم که در راهرو بچه ها را چند لحظه اینگه می دارد، چند کلمه ای با آنها پچ پچ می کند . آنها بعد برایم تعریف می کنند که موهاشان را نوازش کرده به ایشان گفته "عزیز"
اما خانم فرانکه با او فرق دارد، زنی است خیلی سرزنده و حراف و نامهربان. از یک خانواده قدیمی تاجر پیشه این شهر است،خانواده ای که نسل اندر نسل ، پیوسته کالای تجاری خود را عوض کرده و هر بار کالای با ارزش تری انتخاب کرده است:از روغن به نمک و آرد و از ماهی و پارچه کتان به شراب رسیده و بعد به طرف سیاست
کشیده شده است، سپس مشغول دلالی زمین شده اند و امروزه گاهی این احساس به من دست می دهد که به تجارت پر ارزش ترین کالاها مشغولند: تجارت با مذهب 
خانم فرانکه فقط گاهی ، در موقعیت های نادر و استثنایی مهربان می شود ،بیش از هر چیز ، وقتی از پول حرف می زند. او این کلمه را با چنان لطافتی تلفظ می کند که مرا به وحشت می اندازد:به همان شکل که بعضی مردم دلشات م یخواهد کلمات "زندگی" ، "عشق" "مرگ" یا خدا را تلفظ کنند ، آرام ، آهسته ، با وحشتی خفیف و پنهان و نوعی مهربانی در صدایش ، برق چشمهایش بیشتر و خطوط چهره اش جوانتر می شود.

نظرات

در ادامه بخوانید...

چرا باید هر روز مطالعه کنیم؟

در

آخرین باری که کتاب یا مقاله ای از یک مجله را خواندیده اید کِی بوده؟ اگر شما هم جزو تعداد بیشماری از افراد هستید که مطالعه جزو عادات روزانه شان نیست، یک چیزی را از زندگیتان جا انداخته اید: مطالعه تاثیرات بسزای زیادی دارد، و فقط چند تای آنها را در این مقاله برای شما آورده ایم.

1. فعال کردن ذهن

مطالعات نشان داده اند که تلاش برای فعال نگه داشتن ذهن می تواند روند بیماری هایی مانند آلزایمر و زوال عقلی را آهسته کند ( یا حتی از بروز این بیماری ها جلوگیری کند). همانند سایر ماهیچه های بدن، مغز هم برای سالم و فعال ماندن نیاز به ورزش دارد، پس جمله "از آن استفاده کنید وگرنه از دستش می دهید" در این مورد کاملا صدق می کند. مطالعه، حل کردن معما و انجام بازی هایی مانند شطرنج می تواند در جهت فعال نگه داشتن ماهیچه های مغزی بسیار مفید باشد.(سیارک)

2. کاهش اضطراب

مهم نیست که با چه میزان اضطراب در محل کارتان، در روابط شخصیتان و یا دیگر مشکلاتتان دست و پنجه نرم می کنید، تمام این استرس ها زمانی که خود را غرق خواندن یک داستان جذاب کنید از بین می روند. یک رمان خوب می تواند شما را به دنیاهای دیگر ببرد. یک مقاله جذاب هم می تواند شما را از فکر به گذشته و آینده تان دور کند و شما را در لحظه نگه دارد، تا مغزتان برای مدتی هرچند کوتاه از تنش های روزمره به دور باشد.

3. کسب دانش

هر چه بخوانید در ذهنتان باقی می ماند، و نمیدانید که چه زمانی ممکن است به کارتان بیایند. هر چه دانش بیشتری کسب کنید، می توانید به شکلی موثرتر در مقابل مشکلاتتان قد علم کنید.

به علاوه، هر وقت در شرایطی بسیار دشوار قرار گرفتید و تمام داراییتان، از شغلتان گرفته تا اموال و حتی سلامتیتان را از دست دادید، بدانید که دانشتان هنوز سر جایش است.

4. افزایش دایره لغات

هر چه بیشتر بخوانید، دایره لغاتتان هم افزایش می یابد و می توانید بصورت روزمره از آنها استفاده کنید. خوش صحبت بودن در هر حرفه ای می تواند سبب پیشرفت فرد شود، و دانستن این که می توانید با اشخاص بلند مرتبه، با اعتماد به نفس بالا صحبت کنید، سبب افزایش عزت نفستان می شود. حتی می تواند به شما در حرفه تان کمک کند. افرادی که زیاد مطالعه می کنند و در زمینه های مختلف دانش کسب میکنند سریع تر از آنهایی که دایره لغات پایینی دارند و چیزی از ادبیات سرشان نمی شود در کارشان ترفیع می گیرند.

خواندن کتاب همچنین در یادگیری زبان جدید هم مفید است. افراد غیر بومی یک زبان با خواندن کتاب های متعدد در آن زبان خاص می توانند دایره لغاتشان را در متن افزایش دهند که در صحبت کردن و نوشتن، بسیار به آنها کمک میکند.

5. تقویت حافظه

زمانی که کتابی را میخوانید، طبعا باید شخصیت های کتاب را همراه با پیش زمینه، و نکات ظریفی که در موردشان نوشته شده به خاطر بسپارید. شاید این کار برایتان سخت بنظر برسد اما مغز عضوی شگفت انگیز از بدن است و قادر به به خاطر سپردن اتفاقات با استفاده از ایجاد ارتباط بین آنهاست. هر حافظه جدیدی که ایجاد می کنید سبب شکل گیری سیناپس (مسیرهای مغزی) های جدید می شود و سیناپس هایی هم که از قبل در مغز وجود داشته اند را تقویت میکند، این امر به حافظه کوتاه مدت کمک می کند.(سیارک)

6. تفکر تحلیلی

حتما تا به حال رمانی مرموز خوانده اید و تلاش کرده اید که معماهای آن را قبل از تمام کردن کتاب در ذهنتان تحلیل کنید. با این کار شما تمام جزئیات را در نظر میگیرید و جوری آنها را در کنار هم می چینید که به نتیجه برسید.

این کار همچنین برای تجزیه و تحلیل طرح داستان هم به کار می آید. تشخیص این که آیا کتابی که خوانده اید به خوبی نوشته شده یا نه، شخصیت های داستان به خوبی گسترش داده شده اند یا نه و غیره، تمام این فعالیت ها که به هنگام خواندن رمان انجام می شود سبب تقویت تفکر تحلیلی شما خواهند شد.

7. تقویت تمرکز

در دنیای امروزی که تاثیر اینترنت را در جای جای آن می توان مشاهده کرد، توجه مان به میلیون ها چیز متفاوت در آن واحد جلب می شود. در یک مدت زمان کوتاه 5 دقیقه ای، یک فرد معمولی فعالیت های چون چک کردن ایمیل و توییتر،  چت کردن، دید زدن گوشی موبایل و ارتباط با همکاران را انجام می دهد. اینگونه فعالیت ها سبب افزایش اضطراب و کاهش قدرت خلاقیت ما می شوند.

زمانی که در حال خواندن کتاب هستید، تمام تمرکزتان بر روی داستان است، و خود را در تک تکِ جزئیات غرق می کنید. سعی کنید برای مدت زمان 15 تا 20 دقیقه، قبل از این که سر کار بروید، مطالعه کنید ( مثلا هنگامی که در اتوبوس یا مترو نشسته اید)، و زمانی که به محل کارتان برسید از میزان تمرکزتان شگفت زده خواهید شد.

8. مهارت نوشتاری بهتر

خواندن یک متن خوب، کمک بسزایی به قدرت نوشتن فرد می کند. زیرا هنگام خواندن، شما می توانید سبک و سیاق نوشته را تحلیل کنید و این کار در نوع نوشتن شما هم تاثیر می گذارد و مهارت های نوشتاریتان را بهبود می بخشد. موسیقی دان ها و نقاش ها هم مانند نویسندگان از این مهارت برای بهتر کردن کارشان استفاده می کنند.

9. آرامش

علاوه بر تمدد اعصابی که به هنگام خواندن یک کتاب خوب ایجاد می شود، ممکن است موضوعی که در حال خواندن آن هستید باعث ایجاد حس آرامش درونی در شما شود. خواندن متون معنوی سبب کاهش فشار خون شده و حس آرامش را در فرد ایجاد می کند، در حالی که خواندن کتب انگیزشی (self-help books) (مانند کتاب "راز" یا کتاب "چه کسی پنیرم را جا به جا کرد") باعث ایجاد اختلالات روحی و ذهنی در فرد می شوند.ترجمه  itrans.ir  

نظرات

در ادامه بخوانید...

تاریخچه هوش مصنوعی

در


(سیارک) نخستین بار در افسانه های یونانی به تفکر ماشینی و مصنوعی اشاره شده است. برای نمونه داستان تالوس شاه سرزمین کریت، آدم ماشینی به نام هفستوس و نمایشنامه گالاتا. انسان نماها بر این باور بودند که هوش شان باعث پدید آمدن هر تمدن بزرگی خواهد شد: تصاویر مذهبی نمایش داده شده در مصر و یونان باستان که مورد پرستش قرار می گرفتند و انسان های ماشین نما که توسط یان شی قهرمان اسکندریه و الجزیره ساخته شدند. این باور گسترده وجود داشت که موجودات مصنوعی توسط جابرابن حیان، جودا لاون و پاراسلوس خلق شده اند. تا قرن نوزدهم و بیستم موجودات مصنوعی در داستانهای تخیلی رواج یافتند، داستانهایی همچون شلی فرانکیشتین یا کارل کاپکس(ربوت های جهانی روسوم).پاملا مک کورداک که تمامی این مثال ها را یک انگیزش باستانی می داند به تشریح " خلق خدایاین" می پردازد. داستان این مخلوقات و سرنوشت شان مورد بحث فراوان قرار گرفته و ترس ها و موارد اخلاقی را که بعدها در هوش مصنوعی نماد پیدا کردند.
از عهد عتیق میان فیلسوفان و ریاضیدانان دلایل فیزیکی و رسمی مورد بررسی قرار گرفت.مطالعات منطق و مبنای تحقیقات ریاضی الن تورینگ و سایرین مستقیما به ساخت رایانه های الکترونیکی دیجیتال قابل برنامه ریزی انجامید . نظریه تورینگ در مورد پیشنهاد محاسباتی برای یک ماشین با استفاده از علایم بهم ریخته بصورت صفر و یک که قادر است هر حرکتی را شبیه سازی نموده و امکان شبیه سازی ریاضی حرکات را فراهم نماید. این امر همزمان با اکتشافات دانش عصب شناسی، نظریه اطلاعات و سایبرنتیک موجب شد تا گروه کوچگی از محققان امکان ساخت مغز الکترونیک را امری ممکن بدانند.
در تابستان 1956 در دانشکده دارتموس در یک کنفرانس رشته ی تحقیقاتی AI (هوش مصنوعی)بنا نهاده شد. حاضران شامل جان مک کارتی، ماروین مینسکی، الن نیوول و هربرت سیمون بدل به سردمداران تحقیقات هوش مصنوعی برای دهه های متمادی شدند. آنان به همراه دانشجویانشان اقدام به برنامه نویسی نمودندکه موجب حیرت بسیاری از افراد شد: رایانه ها در جبر و مقابله مشکلات واژگانی را برطرف نموده و حتی در قضیه های علم منطق و صبحبت کردن به زبان انگلیسی توانمند شدند. تا اواسط دهه شصت، تحقیقات در ایالات متحده توسط دپارتمان وزارت دفاع انجام می شد و ازمایشگاه هایی در سراسر دنیا ساخته شد. بانیان هوش مصنوعی در رابطه با اینده این رشته جدید کاملا مثبت اندیش بودند:هربرت سیمون پیشبینی نمود :"ظرف مدت بیست سال، ماشین ها قادر خواند بود هر انچه انسان انجام میدهد را انجام دهند" و ماروین مینسکی اظهار موافقت نمود و نوشت:" طی گذشت یک دهه...مشکل ایجاد هوش مصنوعی اساسا قابل حل خواهد بود".
آنها در شناسایی برخی مسایل پیش رو با مشکل مواجه شدند. در سال 1974 در پاسخ به انتقاد سر جیمز لایتیل و فشارهای پیوسته کنگره در جهت ایجاد پروژهای خلاقانه ، ایالات متحده و دولت انگلیس تمامی تحقیقات بدون جهت در زمینه هوش مصنوعی را متوقف نمودند. سالهای بعد را می توان "زمستان هوش مصنوعی" نامید، دورانی که دسترسی به پروژه های هوش مصنوعی بسیار دشوار می نمود.
در اوایل دهه هشتاد، تحقیقات هوش مصنوعی تحت تاثیر موفقیت های تجاری "سیستم خبره" که برنامه هوش مصنوعی دانش و مهارت تحلیلی یک یا چند کارشناس انسانی را شبیه سازی کردند. تا سال 1985 بازار هوش مصنوعی به حد میلیارد دلار رسید. در همین دوران، پروژه نسل پنجم رایانه های ژاپنی موجب تشویق دولت های آمریکا و انگلیس مبنی بر انجام تحقیقات آکادمیک در این رشته بود. گرچه ورشکستگی بازار فروش ماشین لیسپ در سال 1987 آغاز شد و هوش مصنوعی یکبار دیگه دچار بدنامی شد و دومین زمستان طولانی هوش مصنوعی آغاز شد.
در دهه نود و ابتدای قرن بیست و یکم هوش مصنوعی بزرگترین موفقیت خود را کسب نمود.گرچه این موفقیت بصورت پشت پرده بود. هوش مصنوعی در جهت لجستیک ، دیتا کاوی، تشخیص دیجیتال و سایر مرزها را حتی در فن آوری صنعتی را پوشش داد. این موقیت ناشی از چندید عامل بود: افزایش توان محاسباتی رایانه ها(به قانون مور مراجعه شود)، تاکید بیشتر بر حل مشکلات خاص و ایجاد ارتباط میان هوش مصنوعی و سایر رشته هایی که بر مشکلات مشابه کار می کردند و اظهارات تازه محققان در زمینه روش های ریاضی جامدات و استانداردهای پیچیده علمی بود.
در ماه می 1997، دیپ بلو نخستین رایانه ای بود که تواناست گری کاسباروف قهرمان شطرنج جهان را شکست دهد. در سال 2005، روبوت استنفورد رقابت بزرگ DARPA که 131 مایل رالی بیابان پیمایی بود را با موفقیت به انجام رساند. دوسال بعد، یک تیم از دانشگاه CMU موفق شد 55 مایل از رالی شهری را با وجود رعایت تمامی قوانین ترافیکی و مشکلات رانندگی در شهر بواسطه مسیریابی اتوماتیک سپری نماید.

در فوریه 2011، در رقابت نمایشگاهی حل مسایل پیچیده، سیستم پاسخگویی مسایل شرکت IBMتوانست راد راتر و کن جنینگز دو قهرمان نامی حل مسایل پیچیده را با فاصله ای خیره کننده شکست دهد. کینکت که بر اساس حرکات سه بعدی بدن انسان با واسطه دستگاه ایکس باکس 360 و ایکس باکس وان زراحی شده بود با استفاده از الگوریتم های بکارگرفته شده توسط محققان هوش مصنوعی شرکت ای فون اختراع شد.ترجمه  itrans.ir 

نظرات

در ادامه بخوانید...

واسط مغز و رایانه BCI

در

(سیارک) واسط مغز و رایانه (BCI)، که همچنین به صورت واسط ماشین و مغز (BMI) اشاره شده، یک سیستم مخابراتی نرم افزاری و سخت افزاری است که انسان ها را قادر می سازد تا با پیرامونشان بدون درگیری اعصاب و ماهیچه های محیطی و بیرونی، و با استفاده از سیگنال های کنترلی تولیدشده از فعالیت الکتروانسفالوگرافیک تعامل نمایند.  BCI یک کانال غیرماهیچه ای جدیدی را برای اتصال دادن نیات فرد به تجهیزات خارجی مثل رایانه ها، ترکیب کننده های گفتاری، اسباب کمک کننده و پروتزهای عصبی ایجاد می کند. این موضوع بخصوص برای افرادی با ناتوانی های شدید حرکتی جذاب است. چنین واسطی کیفیت زندگی شان را بهبود می داد و در همان زمان هزینه مراقبت ویژه را کاهش می داد.

BCI یک سیستم هوش مصنوعی است که می تواند یک مجموعه معینی از الگوها را در سیگنال های مغزی که پیروی 5 مرحله اجرایی هستند، تشخیص دهد: دریافت سیگنال، پیش پردازش یا بالا بردن سیگنال، استخراج خصیصه، طبقه بندی و واسط کنترلی.

مرحله دریافت سیگنال، سیگنال مغزی را در اختیار می گیرد و همچنین ممکن است کاهش اختلال و پردازش مصنوعی را اجرا نماید. مرحله پیش پردازش سیگنال هایی را به شکل مناسب برای پردازش بیشتر تهیه می کند. مرحله استخراج خصیصه اطلاعات متناقض را در سیگنال های مغزی که ثبت شده بودند را شناسایی می کند. به محض اینکه این اطلاعات سنجیده شد، سیگنال روی برداری حاوی خصیصه های موثر و جداکننده از سیگنال های مشاهده شده رسم می شود. استخراج این اطلاعات جالب خیلی کار چالش برانگیزی است. سیگنال های مغزی با سیگنال های دیگری که از مجموعه متناهی فعالیت های مغزی  هم مرز در هر دو وادی فضا و زمان می آیند، ترکیب و مخلوط می شوند. بعلاوه سیگنال معمولا ساکن و ایستا نیست و همچنین ممکن است بوسیله وسایل ساخته شده مثل الکترومیگرافی (EMG) یا الکترواکلوگرافی (EOG) از شکل طبیعی خارج شود. بردار خصیصه نیز باید به منظور کاهش پیچیدگی مرحله استخراج خصیصه اما بدون تلف کردن اطلاعات مربوطه از بعد پایینی باشد.

مرحله طبقه بندی سیگنال هایی را طبقه بندی می کند که بردار خصیصه را مهم در نظر می گیرند. بنابراین انتخاب خصیصه های متناقض خوب بابت دستیابی به بازشناسی و تصدیق الگو موثر به منظور رمزگشایی نیات کاربر اساسی است. سرانجام مرحله واسط کنترلی سیگنال های طبقه بندی شده را در دستورهای معنی دار برای هر دستگاه متصل مثل ویلچر یا یک رایانه ترجمه می نماید. تکنولوژی BCI به طور سنتی برای پژوهش های علمی جدی جذاب نبوده است. ایده رمزگشایی موفق افکار و نیات بوسیله فعالیت مغزی در گذشته اغلب به عنوان پدیده ای عجیب و بعید رد شده است. از اینرو پژوهش در زمینه فعالیت مغزی معمولا به تحلیل اختلال های عصب شناختی در کلینیک یا به کاوش کارکردهای مغزی در آزمایشگاه محدود شده-است. طرح BCI به خاطر قدرت تشخیص و قابلیت اطمینان محدود اطلاعاتی و تغییرپذیری بالایش که در مغز قابل کشف بود، خیلی پیچیده ملاحظه شد. بعلاوه سیستم های BCI نیازمند پردازش بلادرنگ سیگنال و آخرین و جدیدترین فناوری که یا موجود نبود یا واقعا خیلی گران بود، می باشند. ترجمه  itrans.ir 

نظرات

در ادامه بخوانید...

عادات مطالعه ای انسانهای موفق

در

(سیارک)کسانی که در عرصه زندگی به موفقیتهای چشمگیری دست یافتند و به آرزوهای خود رسیدند، همه در یک چیز مشترک بودند؛ اگر فکر می کنید آن چیز، هوش فوق العاده بالا یا یک شانس بزرگ در زندگیشان بوده، سخت در اشتباهید؛ آنها فقط از فواید مطالعه کردن آگاه بوده اند. کتابها بزرگترین سرمایه گذاریشان در زندگی بوده است.

از 2 دلار تا 20 بیلیون دلار

دو نوجوان در اوهامای نبراسکا کاری در یک مغازه خوار و بار فروشی پیدا کردند. یکی از آنها که سنش بیشتر بود، حسابی از اوضاع دشوار مالی و شرایط سخت زندگی اش به تنگ آمده بود؛ او مجبور بود همستر نگهداری کند و بعد بفروشد تا بتواند کمی پول پس انداز کند. آن یکی که جوان تر بود، نوه صاحب مغازه نیز بود و کمی رفتن به کالج را به تعویق انداخت تا بتواند پول دربیاورد؛ او برای این که پول دربیاورد کارهای عجیبی می کرد؛ مثلا آدامس می فروخت یا یکی یکی درب خانه هارا می زد و به آنها نوشابه می فروخت.

جالب است بدانید که آنها در آن زمان روزی دو دلار درآمد داشتند. حالا که دهه ها از آن وقت می گذرد، با تأسیس شرکت هلدینگ برکشایر هاتاوی، آنها نزدیک به 20 بیلیون دلار درآمد سالانه دارند. حالا فکر می کنید این دو نوجوان چه کسانی بودند؟ بله. چارلی مانگر و وارن بوفت. اما مسئله اصلی اینجاست که این دو نوجوان که در خیابان دست فروشی می کردند و حتی پول کافی برای رفتن به کالج نداشتند چگونه به یکی از بزرگترین سرمایه داران آمریکا بدل شدند؟

بوفت 80 درصد از وقت خودرا در روز به مطالعه اختصاص می دهد

چارلی مانگر که حالا پیرمردی 84 ساله شده، برای دانشجویان حقوق علاقه مند و کنجکاو، پرده از راز موفقیتش برداشت و برای آنها از چگونگی آن گفت: «من دائما با کسانی مواجه می شوم که خیلی از نظر هوش و استعداد با مردم عادی فرقی ندارند، گاهی حتی کسانی را می بینم که خیلی دل به کار نمی دهند و حوصله آنرا ندارند اما مثل یک ربات هر چیزی که علاقه دارند را یاد می گیرند. دانشِ آنها، در حیطه کار یا علاقه شان، هرشب که به رختخواب می روند، کمی بیشتر از قبل شده است و همین است که برایشان معجزه می کند، بخصوص اگر مسیری طولانی در پیش داشته باشند.»

شاید کمی باور کردنش دشوار باشد، اما زمانی که تازه این شرکت هلدینگ را راه اندازی کرده بودند، چارلی بیشتر وقت خودرا در روز صرف مطالعه می کرد و چیزی بین 600 تا 1000 صفحه در روز کتاب می خواند. همین حالا هم که پا به سن گذاشته و چشمانش همانند قبل یاری نمی کنند، 80 درصد روز خود را به مطالعه اختصاص می دهد. این عادت روزانه چارلی را به یکی از بزرگترین سرمایه داران آمریکا و جهان بدل کرد. بله چارلی همان نوجوانی است که روزی در خیابان دست فروشی می کرد.

او در ادامه صحبتهایش با دانشجویان گفت: «در طول روز حداقل 500 صفحه کتاب بخوانید. اینگونه خواهید توانست دانش کافی در اختیار داشته باشید. دانش همانند پولی که جایی سرمایه گذاری می کنید، روز به روز بیشتر می شود. همه شما توانایی آن را دارید که روزی 500 صفحه کتاب بخوانید، اما اینکه چند نفر از شما اراده این کار را داشته باشند را نمی دانم.» در آخر نیز چارلی همه صحبتها خودرا در این یک جمله خلاصه کرد: «مهم نیست کجای زندگی ایستاده اید، بیشتر و بیشتر یاد بگیرید و اینگونه است که موفق خواهید بود.منبع

باشگاه کتاب خوانی مولتی میلیاردرها

بوفت و مانگر تنها کسانی نیستند که موفقیت این روزهای خودرا مدیون مطالعه و کتاب خواندن می دانند. الن ماسک، که یکی از کارآفرینان حال حاضر در حوزه تکنولوژی به حساب می آید، با مطالعه کتاب توانست یاد بگیرد چگونه موشک درست کند. الن در اوان کودکی از سمت بچه های دیگر بسیار مورد آزار و اذیت قرار می گرفت؛ او در آفریقای جنوبی زندگی می کرد. برای اینکه کمی آرامش پیدا کند و از فشار آنچه در طول روز تحمل کرده بود بکاهد، رو به کتاب خوانی آورد؛ او بیشتر کتابهای علمی خیالی و فانتزی می خواند. همین کتاب خواندن قوه تخیل اورا به کار انداخت و الهام بخش او شد تا یک میراث شگفت انگیز در دنیا از خود به جای بگذارد.

بیل گیتس، که معرف حضور همه هست و ثروتمندترین مرد روی کره زمین است، یکی از کسانی است که مطالعه زیادی دارد. او نزدیک به پنجاه کتاب در طول سال می خواند، اما با این تفاوت که کتابهایی که بیل می خواند، ادبیات داستانی نیستند و بیشتر کتابهای مربوط به دانش و تکنولوژی مربوط به کارش را مطالعه می کرد. با اینکه بیشتر اوقات روز را مجبور به سفر کردن و ملاقات با انسانهای جدید است، بازهم برای کسب دانش بیشتر، کتاب خواند را بهترین راه می دانست.

فراموش نکنید که نام مارک زاکربرگ، خالق فیسبوک نیز در این لیست جای می گیرد. در سال 2015 بود که مردم را به چالشی دعوت کرد؛ او از انها خواست در باشگاه کتاب خوانی به وی بپیوندند تا دو هفته یکبار یک کتاب بخوانند.

خب. حالا شما بگویید، اهدافتان از مطالعه کردن چیست؟

آیا مایل هستید امشب که به رختخواب خود می روید نسبت به روز قبل دانش بیشتری اندوخته باشید؟

با وجود اینکه خواندن کتاب بسیار ثمربخش و مفید است، بسیاری از مردم اینکاررا خسته کننده و آزاردهنده می دانند. سؤالهایی از این قبیل می پرسند: چرا کتاب بخوانم وقتی می توانم آخر شب به جای آن سریال مورد علاقه ام را تماشا کنم؟ یا چرا مطالعه کنم وقتی می توانم با دوستانم بیرون بروم و اوقات خوشی را سپری کنم؟ خب درپاسخ این دوستان عزیز باید گفت که نابرده رنج گنج میسر نمی شود. آرزوهای بزرگ انسانهای بزرگ نمی خواهد. تنها باید خودرا مجبور به داشتن برنامه ای در طول روز کنید. برنامه ای برای مطالعه. شاید در اولین نگاه کمی دشوار به نظر برسد که واقعا دشوار هم هست، اما می توان با ترک عادات رفتاری گذشته و جانشین کردن عادت خوب مطالعه به هرچه که می خواهید دست پیدا کنید. کمی دانش بیشتر در طول یک روز به دانش عظیمی در سال بدل می شود که می توانید از آن در مسیر پیشرفتن و رسیدن به آرزوهایتان بهره بگیرید. تکنولوژی نیز به کمک شما آمده و دیگر نیازی به حمل کتابهای کاغذی ندارید. می توانید هرکتابی را که دوست داشته باشید روی تلفن همراه خود بریزید و در اوقاتی که کاری ندارید به مطالعه مشغول شوید.(سیارک)

نظرات

در ادامه بخوانید...

داستان کوتاه "خاطره " نوشته مارسل پروست

در

سال گذشته من مدتى را در «ت» گذراندم، در گراند هتل که در انتهاى دوردست ‏ساحل، رو به دریا قرار داشت. به دلیل دود و بخارى که از آشپزخانه‌ها و آب‏‌هاى مانده‏ برمی‌خاست و ابتذال مجلل پرده‌هاى نقش ‏دارى که تنها شى‏ء متفاوت روى دیوارهاى ‏لخت خاکسترى بود و تزئینات این تبعید را کامل می‌کرد، سخت دلتنگ بودم؛ آنگاه ‏روزى همراه با تندبادى که خبر از توفان می‌داد، در راهرویى به سوى اتاقم قدم ‏برمی‌داشتم که بوى نادر دلاویزى درجا میخکوبم کرد. دریافتم که نمی‌شود از ماجرا سردرآورد، اما بو، آن چنان پرمایه و آن چنان به نحوى پیچیده گلستانى بود که به گمانم ‏تمامى باغ‏‌هاى گل وگلزارها را لخت کرده بودند تا چند قطره از آن عطر تولید کنند. این‏‌ برکت نفسانى آن چنان نیرومند بود که زمانى دراز پابه‌ پا کردم بى‌آن که پیش بروم؛ آن‏سوى شکاف درى نیمه‏ باز که تنها راه خروج آن بوى مست کننده بود اتاقى یافتم که به‏ رغم یک نگاه آنى، حضور شخصیتى بس متعالى در آن احساس می‌شد. چگونه مهمانى ‏می‌توانست در دل چنین هتل تهوع آورى، محرابى چنین پاک به خود اختصاص دهد، به‏ خلوتگاهى چنین مهذب تکامل بخشد و برج عاجى منزوى از رایحه دلاویز برپا کند؟ صداى پاهایى، ناپیدا از سرسرا و پیش‏تر از آن، حرمتى تقریبا مذهبى مانعم شد که با آرنج در را بازتر کنم. به یکباره، باد خشمگین، پنجره فکسنى راهرو را درهم شکست، بادى شور با موجى گسترده و تند به درون وزید و آن عطر گلستانى غلیظ را بى‏ آن که به ‏کلى در خود غرق کند، در هوا پراکنده کرد.
من هیچگاه مقاومت ظریف آن عطر اصیل را از یاد نخواهم برد که با جان مایه خود بربوى آن باد گسترده فائق آمد. وزش باد، در اتاق را بسته بود و به ناگزیر به طبقه پائین رفتم. اما حاصل بخت و اقبال بد و آشفته این بود: وقتى درباره ساکنان اتاق ۴۷ (چون آن‏ موجودات گزیده نیز مثل دیگران شماره داشتند) پرس و جو کردم، تنها اطلاعى که مدیر هتل توانست پیدا کند، مشتى اسم آشکارا مستعار بود. تنها یکبار صداى متین و لرزان وموقر و آرام مردانه‌اى را شنیدم که گفت: «ویولت»، و صداى آهنگین فوق طبیعى زمانه‌اى‏ را که پاسخ داد: «کلارنس». به رغم این دو نام انگلیسى، بنا به گفته کارکنان بومى هتل به‏ نظر می‌رسید که غالبا به زبان فرانسوى حرف می‌زنند- و بى‌هیچ لهجه خارجى.
چون غذای‌شان را در اتاقى خصوصى می‌خوردند، نمی‌توانستم ببینمشان. تنها یک‏بار، در طرح و خطوطى محو، آنچنان به نحوى روحانى نمایان، آن چنان به نحوى یگانه ‏مشخص که در ذهنم به صورت یکى از متعالی‌ترین مظاهر زیبایى باقى مانده است، زنى‏ بالا بلند را دیدم که از نظر دور مى‏ شد، چهره‌اش گریزنده، اندامش لغزان در روپوشى ‏دراز و پشمین به رنگ قهوه‌اى و صورتى.
چند روز بعد، همانطور که از پلکانى کاملا دور از آن راهروى اسرارآمیز بالا می‌رفتم، بوى خوش خفیفى، به طور قطع همانند همان بوى بار اول را حس کردم. به‏ سمت راهرو پیش تاختم و همین که به آستانه در رسیدم، هجوم همان عطرهاى وحشى‏ که مثل موجودات زنده می‌غریدند و مردم پرمایه‌تر می‌شدند، کرختم کرد. از میان در کاملا گشوده، آن اتاق بی‌مبلمان انگار دل و روده‏‌اى بیرون ریخته بود. چیزى حدود بیست شیشه کوچک شکسته روى پارکت کف اتاق، آلوده به لکه‌هاى خیس، پخش و پلا بود. مستخدم بومى که داشت کف اتاق را کهنه می‌کشید گفت «امروز صبح رفتند. عطردان‏ها را شکستند تا کسى از عطرشان استفاده نکند، نمی‌توانستند همه را درچمدان‏هایشان که انباشته از اجناسى بود که از این جا خریده بودند جا دهند. چه وضع ‏بلبشویى!» من یکى از عطردان‏ها را که هنوز چند قطره ‏اى در آن مانده بود قاپیدم. این‏ قطره‏‌ها که از چشم آن مسافران مرموز دور مانده بود، هنوز اتاقم را عطرآگین می‌کنند.
من در زندگى ملال‏ آور خود، روزى از عطرهاى تراویده از دنیایى که آن قدر دلاویز بود مست شدم. این‏ها منادیان زحمت افزاى عشق بودند. ناگهان خود عشق آمده بود، باگل‏هاى سرخش و فلوت‏هایش، تندیس‏گر، کاغذین جامه، دربسته که هر چیز پیرامون‏ خود را معطر می‌کرد. عشق با تندترین نفس اندیشه‌ها درهم آمیخته بود، نفسى که بی‌آن‏که عشق را تضعیف کند، لایتناه‌اش کرده بود. اما من از خود عشق چه می‌دانستم؟ آیا من، به نوعى به رازش پى برده بودم؟ درباره‌اش آیا چیز دیگرى می‌دانستم جز آن عطر اندوهش و بوى عطرهایش؟ آنگاه، عشق رفت و عطرها از عطردان‏‌هاى خرد شده، باغلظت ناب‌ترى بیرون تراویدند. رایحه یک قطره تضعیف شده، هنوز که هنوز است‏ زندگی‌ام را بارور می‌کند.

مارسل پروست نویسنده کتاب در جستجوی زمان از دست رفته

نظرات

در ادامه بخوانید...