جزئیاتی هولناک در خصوص چگونگی آغاز تجارت برده ها از طریق اقیانوس اطلس
محمد رضا عاشوریدر۱۴۰۳/۲/۱۸امسال پانصدمین سالگرد یکی از غم انگیز ترین و در عین حال مهمترین حوادث و رویداد های تاریخ جهان است؛ رویدادی که در دنیای مدرن امروزی به طور کلی به فراموشی سپرده شده است: این رویداد آغاز تجارت برده ها از قاره آفریقا به آمریکا است که از طریق سفرهای دریایی در اقیانوس اطلس صورت می گرفت. دقیقا پنج قرن پیش (هجدهم آگوست سال 1518 و اگر تاریخ را با تاریخ گریگوری یا مسیحی حال حاضر بسنجیم، بیست و هشتم آگوست 1518) بود که پادشاه وقت اسپانیا، چارلز یکم، به عنوان اصلی ترین شخصیت مطرح در تجارت برده ها از قاره آفریقا به قاره آمریکا مطرح شد. تا پیش از آن تاریخ (حداقل از سال 1510) نیز برده های آفریقایی طی بازه زمانی مشخصی از محل سکونت شان به اسپانیا و یا پرتغال منتقل شده و از آن جا، آن ها را روانه مجمع الجزایر کارائیب می کردند.
پس از تصمیم چارلز یکم مبنی بر ایجاد راهی مستقیم تر و از لحاظ اقتصادی به صرفه تر برای انتقال برده ها از قاره آفریقا به آمریکا بود که تغییرات گسترده ای در چگونگی و حجم انتقال برده ها به وجود آمد. بنا به تخمین مورخان تا سیصد و پنجاه سال پس از شکل گیری این مسیر به دستور چارلز یکم، حداقل 10.7 میلیون برده آفریقایی به قاره آمریکا منتقل شدند و چیزی حدود 1.8 میلیون نفر از این تعداد در مسیر جان خود را از دست می دادند.
ماه جاری برابر است با پانصدمین سالگرد آغاز این رویداد غم انگیز و نا خوشایند که چنان اثرات گسترده ای از خود به جای گذاشته است که حتی هنوز هم میراث فقر، نژاد پرستی، تفاوت طبقاتی و متمرکز شدن ثروت و قدرت نزد افراد به خصوص ناشی از آن رویداد در چهار قاره بزرگ دنیا مشاهده می شود. اما این نکته را هم نمی توان نادیده گرفت که آغاز این رویداد تغییرات عمده ای در جهان به وجود آورد (از لحاظ جغرافی شناسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی) و حتی هنوز هم اثرات آن به طور کلی از بین نرفته است و تمامی این اهمیت در حالی است که هیچ کس از این سالگرد آگاهی ندارد و مسئله ای است که کمتر توجهی به آن می شود. با سیارک همراه باشید تا اطلاعات دقیق تری در این خصوص در اختیار تان قرار دهیم.
پروفسور دیوید ریچاردسون، یکی از تاریخ شناسان متخصص دوران برده داری است و هم اکنون نیز در دانشگاه ویلبرفورس انگلستان در حال تکمیل کردن مطالعات خود در زمینه برده داری و آزاد سازی برده ها است؛ او در این خصوص عنوان کرد: «بیشتر مورخان و به طور کلی عموم مردم جامعه قادر به درک اهمیت رویدادی که در آگوست سال 1518 آغاز شد (داستان چند و چون تغییر انتقال برده ها از طریق اقیانوس اطلس) نمی باشند.». مسئله ای که بیش از پیش این اتفاق را برای نسل امروز ناراحت کننده تر می کند این است که در حال حاضر تنها دو یا سه فرد تحصیل کرده برجسته در نقاط مختلف دنیا وجود دارند که در حال تحقیق و مطالعه بر روی عوامل اصلی تأثیر گذار بر آغاز تجارت برده ها در آن سال هستند. بیشتر اطلاعاتی هم که از این رویداد به دست آمده، نتیجه تحقیقاتی است که در سه سال اخیر انجام شده و پیش از آن کمتر کسی اقدام به انجام چنین تحقیقاتی کرده است.
پروفسور دیوید ویت از دانشگاه میشیگان دیگر مورخی است که نقش تأثیر گذار و بسزایی بر روند انجام این تحقیقات داشته است؛ او نیز در این خصوص عنوان کرد: «اطلاعات تازه ای که در این حوزه به دست آورده ایم، به طور گسترده ای در حال تغییر دادن آن چیزی است که از آغاز این رویداد انتقال برده ها در ذهن ما تا کنون شکل گرفته بوده است و به آن باور داشته ایم. متأسفانه این رویداد از آن دسته اتفاقاتی است که با اقبال بسیار کمی رو به رو بوده است و مطالعات و تحقیقات بسیار اندکی در این حوزه صورت گرفته است.». در آگوست سال 1518 بود که پادشاه اسپانیا فرمانی رسمی به یکی از اصلی ترین اعضای شورای حکومتی خود یعنی لورنزو د گوریود اعلام کرد؛ فرمانی که طی آن اجازه انتقال چهار هزار برده سیاه پوست (هم مرد و هم زن) صادر شده بود. طی این فرمان برده ها به چند گروه تقسیم شده و هر یک روانه نقطه مختلفی می شدند: بخشی از آن ها به هند غربی، بخشی به مجمع الجزایر کارائیب و بخشی دیگر به آن قسمت از قاره آمریکا که از طریق اقیانوس اطلس قابل دسترسی بود. طی این فرمان برده ها می بایست از ناحیه غربی قاره آفریقا (گینه) و از طریق کشتی به این نقاط ارسال می شدند. با وجود این که بیش از صد سال است که از کشف این فرمان پادشاه اسپانیا می گذرد تا همین اواخر کسی به این مسئله علم نداشته است که آیا واقعا این سفر های دریایی انجام پذیرفته بوده اند و یا این که مسئله به همین فرمان پادشاه ختم می شود. تحقیقاتی که در چند سال اخیر انجام پذیرفته و هنوز نتایج آن به طور رسمی انتشار نیافته است نشانگر این مسئله است که دستورات چارلز یکم عملی شده است و این سفر های دریایی برای انتقال برده ها به طور رسمی از اوایل سال 1519 آغاز شده است و با انتقال هایی دیگر طی سال های 1520 و در ماه های می و اکتبر سال 1521 ادامه یافته است.
(تصویری که مشاهده می کنید تصویر فرمانی است که توسط چارلز یکم صادر شد)
تمامی این چهار سفر دریایی به منظور انتقال برده ها از بندر کشتی رانی آرگوئیم واقع در پرتغال به مقصد پورتو ریکو کارائیب بوده است. در سه سفر ابتدایی بنا به تخمین مورخان به ترتیب چیزی حدود 60، 54 و 79 برده منتقل شده اند. علاوه بر این این گونه به نظر می رسد که حداقل سفر دریایی مربوط به سال 1520 (و احتمالا سفر دیگری که در سال 1519 صورت گرفته است) توسط کشتی ای که متعلق به اسپانیا یا پرتغالی ها بوده است (کشتی ای به نام سانتا ماریا د لا لوز) صورت گرفته است. بندر آرگوئیم واقع در پرتغال قدمتی طولانی تر دارد و به نظر می رسد و پیش از آن تاریخ و در اسل 1445 احداث شده بوده است (بندری که به منظور استفاده های تجاری احداث شده بوده است). تا سال 1445 سالانه چیزی حدود هشتصد برده در این بند تجاری خریداری می شده و عازم پرتغال می شدند.
تحقیقات صورت گرفته حاکی از آن است که روند سفر های دریایی به منظور انتقال برده طی سالیان بعدی ادامه پیدا کرده است و برای نمونه سفری که در سال 1522 صورت گرفته است حداقل تعداد 139 برده به نقطه ای دیگر منتقل کرده است. سفر های دریایی دیگری که اخیرا و در سال 2016 پرده از آن ها برداشته شده است، مربوط به سال های 1527، 1529 و 1530 می شوند و به مراتب تعداد بیشتری برده طی این سفر ها منتقل شده اند: به ترتیب تعداد 257، 248 و 231 برده. بنا بر این می توان عنوان کرد که به مرور زمان تعداد برده های منتقل شده نیز افزایش یافته اند و سفر های بسیاری هم میان سال های 1518 تا 1530 انجام گرفته است که هنوز توسط مروخان و محققین کشف نشده اند. اما نکته دیگری که در این خصوص وجود دارد این است که جدای از پادشاه اسپانیا، چه کسان دیگری بوده اند که در انتقال برده ها از قاره آفریقا به مجمع الجزایر کارائیب نقش عمده داشته اند؟ تحقیقات حاکی از آن است که عمده ترین نقش را در این گونه انتقال ها همان شخصی داشت که چارلز یکم دستور انتقال برده ها را به او واگذار کرد؛ نام او لورنزو د گوریود بود؛ لورنزو اشراف زاده ای فنلاندی بود که به عنوان یکی از اعضای اصلی شورای حکومتی پادشاه وقت اسپانیا شناخته می شد.
این گونه به نظر می رسد که برای لورنزو، حکم صادر شده توسط پادشاه به گونه ای به عنوان مجوزی به این منظور استفاده می شد که کار نا شایست خود را به بهانه دستور پادشاه انجام داده و به واسطه آن برای خود مال و منالی به ارمغان آورد. او که به واسطه مفاد موجود در اجازه نامه رسمی صادر شده توسط شاه چارلز یکم، در چند و چون فروش برده ها و انتقال آن ها تام الختیار بود، تمامی اختیارات خود را با هزینه ای مشخص به لوپز د ریکالد سپرد؛ لوپز در آن زمان خزانه دار اسپانیا بود و تمامی فعالیت های مربوط به مجمع الجزایر کارائیب تحت نظارت او صورت می گرفت. لوپز بیش از سه هزار نفر از کل چهار هزار برده ای که در آن زمان در اختیار داشتند را به تاجری با نام آگوستین د ویوالدی در شهر سه ویا فروخت. آگوستین در آن زمان با تاجر دیگری به نام فرناندو واسکز در منافعی که به دست می آوردند شریک بود. تعداد باقی مانده برده ها نیز به تاجر دیگری به نام دومینگو د فرناری فروخته شد.
(تصویر چارلز یکم پادشاه اسپانیا و صادر کننده فرمان فروش برده)
در نهایت ویوالدی و واسکز حق انحصاری فروش سه هزار برده ای که در اختیار شان بود را به دو تاجر شناخته شده دیگر آن زمان فروختند: خوان د لا توره و خوان فرناندز د کاسترو. این دو تاجر با استفاده از روابط بسیاری که با افراد مختلف داشتند این سه هزار برده در اختیار شان را به نا خدای کشتی هایی می سپردند که در آن زمان به مقصد مورد نظر شان می رفت و این گونه بود که روند فروش برده ها از طریق مسیر های آبی و اقیانوس اطلس صورت می گرفت. تمامی این تجار و بازرگانانی که کم و بیش در این روند تأثیر گذار بودند، از خانواده هایی می آمدند که تجربه بسیاری در زمینه فروش برده به دست آورده و به گونه ای کسب و کار خانوادگی شان به شمار می رفت.
آفریقایی ها بهای سنگینی برای این گونه تجارت ها می پرداختند. برده فروشی اعراب در مناطق مختلف در آن زمان خود مشکلات بسیاری را به وجود آورده بود، اما این نیاز مبرم اروپایی ها که در آن زمان آغاز به توسعه صنعتی کرده بودند به برده ها بود که شرایط را بیش از پیش وخیم کرد. نا گفته نماند که بسیاری از برده هایی که در نهایت سر از بازار های برده فروشی اعراب در می آوردند و یا این که از طریق اقیانوس اطلس به نقاط دیگر می رفتند، توسط حکم رانان بومی آفریقایی دستگیر شده و به دیگران فروخته می شدند، با این وجود، در نهایت این تقاضای اروپایی ها بود که نقش اصلی را در این ماجرا ایفا می کرد. این گونه اقدامات و برده فروشی ها در نهایت سبب ایجاد جنگ ها و درگیری های داخلی خون باری در قاره آفریقا شد. چرا که در میانه های قرن شانزدهم میلادی بود که به واسطه بر آورده کردن نیاز های خریداران اروپایی، حکمرانان بومی آفریقایی به تعداد بیشتری از مردم قاره خود برای فروش به عنوان برده نیاز پیدا می کردند: به این معنا که باید جنگ ها و درگیری های بیشتری برای اسیر گرفتن به راه می انداختند. بنا بر این می توان عنوان کرد که فرمان صادر شده توسط چارلز اول که قدمتی پانصد ساله دارد، نه تنها سبب شد بسیاری از مردم توسط حکمرانان خودکامه و عوامل جیره خورشان دزدیده شوند و زندگی پر درد و رنجی را تحمل کرده و پشت سر بگذارند، بلکه هم از لحاظ سیاسی و از لحاظ نظامی قاره آفریقا را به مسائل عدیده ای رو به رو کرده و آن را به مرور زمان به ورطه نیستی و نابودی کشاند.
اما این اتفاقات نا خوشایندی که در قاره آفریقا به وقوع می پیوست به یک فاجعه انسانی دیگر در بخشی از اقیانوس اطلس که به قاره آمریکا مرتبط می شد نیز ارتباط داشت و ابعاد آن به واسطه تحقیقات اخیر مشخص شده است. در حقیقت اصلی ترین دلیلی که به واسطه آن کشور های اروپایی به برده نیاز پیدا می کردند این بود که (برده هایی که به کارائیب فرستاده می شدند) از زمان تبدیل شدن بخش های زیادی از جزایر کارائیب به مستعمره های اسپانیا، بیش از سه میلیون نفر از مردم بومی این مناطق توسط نیرو های نظامی اسپانیا به قتل رسیده و یا به واسطه عواملی چون قحطی جان خود را از دست داده بودند و اسپانیایی ها مجبور بودند برده هایی که به خدمت می گرفته و با پول خریداری می کردند را در این مناطق به عنوان نیروی کار استخدام کنند. در سال 1492 بود که کریستوف کلمب جزیره هیسپانیولا (یکی از جزایر منطقه کارائیب) را کشف کرد و در آن زمان حداقل چیزی حدود دو میلیون نفر در این جزیره ساکن بودند که تا سال 1517 هشتاد درصد از جمعیت این جزیره کاسته شد و تمامی این ها به واسطه فعالیت های نظامی اروپایی ها در این منطقه بود (قتل، غارت، قحطی، اعدام و ...) و هیچ حقی برای مردم بومی این منطقه به رسمیت شناخته نمی شد. بسیاری از مردم بومی منطقه نیز مجبور به فرار به رشته کوه های اطراف جزیره شدند و به این صورت از دسترس اسپانیایی ها در امان ماندند. تنها تحقیقات باستان شناسی اخیر بوده که نشان می دهد جمعیت واقعی این جزیره در زمان گذشته چگونه بوده است: حقیقت این است که تا سال 1514 تنها بیست و شش هزار نفر از جمعیت ساکنان بومی منطقه زنده مانده بودند. همین کاهش جمعیت مردم بومی بود که بیش از هر چیز دیگر سبب اجرای اجازه نامه خرید و صدور برده به این مناطق توسط پادشاه وقت اسپانیا شد. اسپانیایی ها می خواستند از این مسئله کسب اطمینان کنند که معادن کشف کرده و فعالیت های مربوط به کشاورزی شان در جزیره هیسپانیولا و سایر جزایر مستعمره شان در کارائیب، به واسطه نبود نیروی کار، متوقف نخواهد شد. مصیبت دیگری که در آن زمان گریبان گیر آن دسته از مردم بومی مناطق واقع در کارائیب که به کار برای نیرو های خارجی و متجاوز تن در داده بودند شد، رواج بیماری آبله بود که جان چیزی حدود دو سوم کل مردم باقی مانده را گرفت (واقعه ای که تاریخ آن به اواسط سال 1518 باز می گردد).
با تمامی این تفاسیر می توان عنوان کرد که سال 1518 که در آن فرمان رسمی شکل گیری مسیر های مستقیم دریایی برای انتقال برده از قاره آفریقا به قاره آمریکا صادر شد، یکی از تأثیر گذار ترین سالیان تاریخ بشر است. اما صرف نظر از مطالبی که در این مقاله عنوان شده است، کمتر در جای دیگری از آن صحبت به میان می آید و به طور کلی در حال فراموش شدن است. بخش اعظم این فراموشی به واسطه نبود نیرو های تحقیقاتی ای است که وقت خود را صرف مطالعه در خصوص این فرمان نامه و وقایع مرتبط با آن سالیان کنند. البته نکته دیگری که به این فراموشی دامن می زند نقش تأثیر گذار کشور های پرتغال و اسپانیا در آغاز برده داری و پیش برد فعالیت های مرتبط با آن است که به هیچ عنوان دوست ندارند مردم نقاط مختلف دنیا دید بدی به واسطه این گونه فعالیت ها شان در تاریخ، نسبت به آن ها پیدا کنند.
علاوه بر آن چه عنوان شد، دولت ها و سازمان های گوناگونی که بر ضد برده داری فعالیت می کرده اند، بیشتر تمرکز خود را بر روی شورش های برده ها و این گونه فعالیت ها گذاشته و آن ها را به خاطر مردم می آورند (شورش هایی که در نهایت سبب پایان گرفتن دوران برده داری شد) و کمتر در خصوص اتفاق هایی صحبت به میان می آورند که در درجه اول سبب آغاز این گونه فعالیت ها شد. نکته ای که نباید فراموش کنیم این است که آن دسته از وقایع تاریخی که نشان می دهند چگونه فاجعه هایی این چنینی به بار آمده اند، به همان اندازه حائز اهیمت اند که داستان های الهام بخش تاریخی و باید این گونه وقایع تاریخی را نیز شناخته و راجع به آن ها اطلاعات کسب کنیم تا اشتباهات نیاکان خود را تکرار نکنیم.