این مسئلۀ سادۀ ریاضی را در نظر بگیرید: یک راکت و توپ یکدلار و دهسنت قیمت دارند. راکت یک دلار گرانتر از توپ است. قیمت توپ چقدر است؟
اکثر مردم بلافاصله و با اعتمادبهنفسِ هرچهتمام جواب میدهند: ده سنت. این پاسخ هم بدیهی است و هم غلط. پاسخ درست این است: پنج سنت برای توپ و یکدلار و پنجسنت برای راکت.
آیا می دانید بیش از پنج دهه است که دنیل کانمن، برندۀ نوبل اقتصاد و استاد روانشناسی دانشگاه پرینستون، چنین پرسشهایی را مطرح کرده و پاسخهای ما را تحلیل میکند. آزمایشهای ساده و پیشِپاافتادۀ او عمیقاً نگاه ما به نحوۀ تفکرمان دربارۀ جهان را دگرگون کرده است.
فلاسفه، اقتصاددانان و عالمان علوم اجتماعی قرنهاست که با این پیشفرض طی طریق میکنند که انسانها موجوداتی عقلانی هستند و عقل همان هدیهای است که پرومتئوس برای ما به غنیمت آورد؛ اما کانمن بههمراه آموس تورسکی و دیگران، ازجمله شین فردریک طراح پرسش راکت و توپ، در مقابلِ این سنت ستبر نشان دادهاند که ما به آن اندازه که تصور میکنیم، موجوداتی عقلانی نیستیم.
وقتی مردم در موقعیتی متزلزل قرار میگیرند، بهدقت اطلاعات را نمیسنجند یا به دادههای آماریِ مرتبط توجه نشان نمیدهند. برعکس، تصمیمهای آنها بسته است به فهرستی طویل از میانبرهای ذهنی؛ یعنی میانبرهایی که اغلب باعث میشود تصمیمهای احمقانه بگیرند. این میانبرها سریعترین راه برای حل مسائل ریاضی نیستند؛ آنها راهی هستند برای قلمگرفتن ریاضی. وقتیکه ما در برابر پرسش راکت و توپ قرار گرفتیم، تمام دانش ریاضیمان را در پرانتز گذاشتیم و بهدنبال پاسخی رفتیم که نیازمند کمترین کوشش ذهنی بود.
کانمن را اکنون یکی از تأثیرگذارترین روانشناسان قرن بیستم میشناسند؛ بااینحال، کارهای او تا مدتهای مدید نظر هیچ کسی را به خود جلب نمیکرد. کانمن خود تعریف میکند که یک بار نتایج تحقیقاتش را با فیلسوفی امریکایی در میان گذاشته بود و او فوراً جواب داده بود که هیچ علاقهای به روانشناسی حماقت ندارد.
اما گذشت زمان نشان داد که اوضاع دقیقاً بر خلاف چیزی است که آن فیلسوف امریکایی تصور میکرد. بهتازگی در ژورنال شخصیت و روانشناسی اجتماعی تحقیقی بهسرپرستی ریچارد وِست از دانشگاه جیمز مدیسن و کیت استانویچ از دانشگاه تورنت انجام پذیرفته است. نتیجۀ بهدستآمده این است که در بسیاری موارد، افرادِ باهوش در برابر این نحوۀ خطااندیشی آسیبپذیرترند. عموماً تصور میکنیم افراد باهوش در برابر پیشداوری مصوناند. دقیقاً به همین دلیل است که افرادی که در آزمون اس.ای.تی نمرۀ بیشتری میگیرند، خیال میکنند کمتر در معرض این قبیل خطااندیشیهای جهانشمول قرار دارند؛ اما درواقع این انگاره ممکن است خطرات نهفتۀ بسیاری داشته باشد.
وست و دستیارانش کارشان را با پخش پرسشنامه میان چهارصدوهشتادودو دانشجوی کارشناسی آغاز کردند. در این پرسشنامه انبوهی از پرسشهای کلاسیک برای سنجش پیشداوری طرح شده بود:
در درون رودخانهای، دستهای از نیلوفرهای آبی رُستهاند. هر روز، اندازۀ این دسته نیلوفرها دو برابر میشود. اگر ۴۸ روز طول بکشد که نیلوفرهای آبیْ کل دریاچه را بپوشانند، چقدر طول خواهد کشید که این نیلوفرها نصف دریاچه را بپوشانند؟
احتمالاً اولین پاسخی که به ذهن شما خطور میکند، مبتنی است بر یکی از میانبرهای ذهنی: تقسیم پاسخ نهایی بر نصف: ۲۴ روز؛ اما این پاسخ غلط است. پاسخ درست ۴۷ روز است.
کانمن و تورسکی در دهۀ ۱۹۷۰ مفهوم «پیشداوری لنگرانداخته»۱ را مطرح کردند. آنها بر اساس این مفهوم پرسشهایی مطرح کردند که هدفشان ارائۀ راهی برای سنجش میزان آسیبپذیری افراد در برابر خطااندیشی بود. در این پرسشها مثلاً به افراد گفته میشد که ارتفاع بلندترین درخت سکویا در جهان بیش از x فوت است و رقمی که به افراد مختلف گفته میشد، بین هشتادوپنج فوت تا هزار فوت متغیر بود. آنگاه از افراد خواسته میشد که ارتفاع بلندترین درخت سکویا در جهان را حدس بزنند. پرسشدهندگانی که «لنگر» کوچکتر، مثلاً هشتادوپنج فوت، به آنها ارائه شده بود، بهطور میانگین حدس میزدند که ارتفاع بلندترین درخت سکویای دنیا فقط صدوهجده فوت است. در مقابل، افرادی که «لنگر» بزرگتری، مثلاً هزار فوت به آنها ارائه میشد، ارتفاع بلندترین درخت سکویای دنیا را هفتبرابر بیشتر تخمین میزدند.
مقصود وِست و همکارانش صرفاً این نبوده که وجود چنین پیشداوریهایی را تصدیق کنند. این پیشداوریها پیش از تحقیقات آنها نیز کموبیش شناختهشده بودند. هدف آنها این بوده که رابطه و نسبت این پیشداوریها را با هوش انسانی بسنجند. درنتیجه، آنها آزمونهایشان را در درون آزمونهای اندازهگیری تواناییهایی شناختی، مانند اس.ای.تی و «سنجۀ نیاز به شناخت»۲، قرار دادند. هدف این سنجه اندازهگیری «گرایش فرد برای تفکر و لذتبردن از آن است».
نتایج تحقیقاتْ تکاندهنده بود. فیالمثل نتایج نشان میداد که خودآگاهی از این پیشداوریها در عمل تأثیری در کاهش آنها ندارد: «افرادی که از پیشداوریهایشان مطلعاند، در غلبه بر آنها موفقیت خاصی نسبتبه بقیه نشان نمیدهند.» اما نتایج تحقیقات برای کانمن اصلاً غیرمنتظره نبود. او در کتاب فکر کردن؛ کند و سریع۳ اظهار میکند که پس از دههها تحقیق دریافته که آگاهی از این پیشداوریها حتی بر عملکرد ذهنی خود او هم تأثیر قابلتوجهی نگذاشته است. «تفکر شهودی من، علیرغم سالها تحقیق دربارۀ موضوع پیشداوریهای ذهنی، همچنان در معرض مسائلی مانند اعتمادبهنفس کاذب، پیشبینیهای افراطی و مغالطۀ برنامهریزی»۴ است.
چهبسا خطرناکترین پیشداوری ذهنی ما در این گرایش ذاتیمان نهفته است که دیگران در معرض خطااندیشیاند و نه ما. این گرایش به «نقطۀ کور پیشداوری»۵ معروف است. این «فراپیشداوری» دو ریشۀ اصلی دارد: نخست، توانایی ما برای تشخیصدادن اشتباهات سیستماتیک در تصمیمات دیگران: ما در گوشزدکردن اشتباهات دوستانمان از همه بهتریم؛ دوم، ناتواییمان برای تشخیصدادن همان اشتباهات در درون خودمان. گرچه مفهوم نقطۀ کور پیشداوری مفهومی تازه نیست، آخرین مقالۀ وست نشان میدهد که این مفهوم را میتوان بر هر پیشداوری خاصی اطلاق کرد: از «پیشداوری لنگرانداخته» تا بهاصطلاح «اثر طراحی».۶ در هر کدام از این موارد، ما خس را در چشمان دیگران میبینیم و نیزه را در چشمان خودمان نه.
حال به حیرتانگیزترین و البته نگرانکنندهترین بخش این پژوهش میرسیم: از قرار معلوم هوش اوضاع را بدتر میکند. دانشمندان برای سنجش «پیشرفتگی شناختیِ»۷ دانشجویان چهار آزمون طراحی کردند. نتایج هر چهار آزمون نشاندهندۀ همبستگی مثبت متغیرها بود: «افرادی که سیستم شناختی پیچیدهتری دارند، بیشتر دچار معضل نقطۀ کور پیشداوریاند.» این نتیجه دربارۀ بسیاری از پیشداوریهای خاص نیز بعینه تکرار شد و این یعنی افراد باهوشتر، لااقل بر اساس سنجۀ اس.ای.تی و آنهایی که بیشتر تأمل و تفکر میکنند، بیشتر در معرض این اشتباهات ذهنیاند. چنانکه کانمن و فردریک سالها قبل متذکر شدند، حتی آموزش نیز نمیتواند خللی در سد سدید این پیشداوریها ایجاد کند. برای مثال، بیش از پنجاهدرصد از دانشجویان هاروارد، پرینستون و ام.آی.تی به پرسش راکت و توپ پاسخ غلط دادند.
یک فرضیۀ جالب توجه این است که نقطۀ کور پیشداوری بدین خاطر رخ مینماید که ما همانگونه که دیگران را به تیغ ارزیابی جرح میکنیم، خود را به محک نقد نمیسپاریم. برای مثال، وقتی انتخابهایی غیرعقلانی دیگران را مشاهده میکنیم، بالاجبار بر دادههای رفتاری تکیه میکنیم. ما پیشداوریهای آنها را از بیرون میبینیم و همین امر این مجال را برای ما فراهم میآورد تا به چشمبرهمزدنی خطااندیشیهای سیستماتیک آنها را دریابیم.
بااینحال، وقتی به ارزیابی انتخابهای بد خودمان مینشینیم، به جای نگاه بیرونی و تکیه بر دادههای رفتاری، دل به دروننگری میسپاریم. ما بهدقت انگیزههایمان را وامیرسیم و بهدنبال دلیل مقنعی برای انتخابهایمان میگردیم. پیشِ درمانگران بر اشتباهاتمان افسوس و حسرت میخوریم و نزد خودمان دربارۀ باورهایی که ما را به ترکستان بردند، غور و تأمل میکنیم.
مشکل این رویکرد دروننگرانه این است که نیروی پیشبرندهای که در پشت پیشداوریها خفته و ریشۀ انتخاب غیرعقلانی ماست، تا اندازۀ زیادی ناخودآگاه است؛ ناخودآگاهی که تن به افسون خودکاوی نمیدهد و راه را بر هوش میبندد. درواقع دروننگری عملاً میتواند این خطاها را افزون کند و چشم ما را بر فراروندهای بنیادینی ببندد که مسئول بسیاری از خطاهای روزمرۀ ما هستند. ما برای خودمان آسمانوریسمان میبافیم و همیشه نخ تسبیح را این وسط گم میکنیم. هرچه بیشتر بکوشیم که خودمان را بشناسیم، در عمل فهم کمتری از خودمان به دست میآوریم.
* یادداشت ویراستار انگلیسی: نخستین بندهای این مقاله در مقالۀ جونا لرر در والاستریت ژورنال (اکتبر ۲۰۱۱) نیز آمده است. از بازنشر این بخش پوزش میطلبیم.
پینوشتها:
* این مطلب در تاریخ ۱۲ ژوئن ۲۰۱۲ با عنوان Why Smart People Are Stupid در وبسایت نیویورکر منتشر شده است.
Lyza 729۱۴۰۰/۱۱/۲۰شکسپیر هشدار داد حماقت مانند یک بیماری مسری است، بنابراین مهم است که محیط خود را با دقت انتخاب کنید. اما چگونه می توان فهمید که از چه کسی اجتناب کنید؟ و آیا واقعا لازم است؟
Lyza 729۱۴۰۰/۱۱/۲۰من یک فرد انسان گرا هستم، بنابراین مطمئن هستم که حماقت یک حالت ذهنی موقتی است، چیزی شبیه ناپختگی . اما بیایید ببینیم حماقت دقیقاً در چه چیزی خود را نشان می دهد و چگونه می تواند نه تنها کسانی را که با چنین شخصی سروکار دارند، بلکه خود او را نیز از لذت بردن از زندگی باز دارد.
Lyza 729۱۴۰۰/۱۱/۲۰احمق فقط در مورد خودش صحبت می کند. هر ارتباطی مستلزم گفتگو است و یک فرد بالغ معمولاً میداند که این راهی برای تبادل اطلاعات است.این اتفاق می افتد، که یک فرد نیاز دارد راجع به موضوعی صحبت و تبادل نظر کند. اما اگر صحبت از یک انفرادی بیمارگونه باشد، زمانی که طرف مقابل فرصت حداقل یک کلمه را ندارد، چه برسد به اینکه چیزی بگوید، با یک احمق روبرو هستیم. و در مورد شخصیت خودشیفته با من صحبت نکنید. تنها چیزی که در این مورد اهمیت دارد این است که فرد متوجه نشده است که گوش دادن منبع مهمی در فرآیند کسب تجربه زندگی است. علاوه بر این، کیفیت گوش دادن در ارتباطات دوستانه بسیار ارزشمند است.
Lyza 729۱۴۰۰/۱۱/۲۰صدای احمق بلند است من فوراً تصحیح می کنم، مواردی از کاریزمای خاص و با صدای بلند وجود دارد - اما در چنین مواردی سؤالی مانند "یا شاید او فقط یک احمق است؟" وجود ندارد. من در مورد آنها صحبت نمی کنم، بلکه در مورد آن افراد احمقی که اغلب کمبود عمق و معنا را با شدت صدای بلند جایگزین می کنند. تصور کنید: یک رستوران، چراغهای خاموش، مردم در حال صحبت کردن، شخصی که با لپتاپ کار میکند، کسی که یک جلسه رمانتیک آرام دارد. اینجا و آنجا صدا کمی افزایش می یابد: می خندیدند، به کسانی که می آمدند احوالپرسی می کردند... و ناگهان در میان این سروصدای دنج صدای آزاردهنده خانمی به گوش می رسد که جزئیات زندگی شخصی خود را به همکار می گوید. قوانین آداب معاشرت، مانند دفترچه راهنمای کتری، از بسیاری جهات بی خطا هستند. ما نمی خواهیم گوش کنیم، به خصوص که جالب نیست، احمقانه و سطحی است... اما مغز ما اینگونه کار می کند: ما مجبور هستیم به صداهای تیز توجه کنیم، زیرا زندگی می تواند به آن بستگی داشته باشد. و اکنون کل رستوران به جزئیات طلاق این زن احمق اختصاص یافته است ... تنها افراد خوش شانس رستوران آنهایی هستند که لپ تاپ دارند و از هدفون استفاده می کنند . زن و شوهر جوانی به سرعت حساب می کنند و فرار می کنند: همه چیز برای آنها تازه شروع شده است و طلاق دیگران موضوعی بسیار نامناسب است. خانم شراب بیشتری سفارش می دهد، صدایش بلندتر می شود. و حتی کسانی که در تراس خیابان نشسته اند قبلاً در مورد حماقت او شنیده اند ...
Lyza 729۱۴۰۰/۱۱/۲۰احمق نیازهای همکار را نادیده می گیرد آیا او به صحبت من علاقه مند است؟ همکارم خسته نیست؟ شاید او نیاز به دور شدن داشته باشد، اما او نمی تواند یک پاسخ مناسب پیدا کند؟ در یک نفس، چنین فردی تمام فضا را پر می کند. فقدان نیاز به بازخورد از خودپسندی کودکانه صحبت می کند. چنین همدلانی مانند کودکی هستند که هنوز همدلی ندارد و نمی تواند بفهمد که مادرش از کشیدن او روی سورتمه تا کیلومترها خسته شده است. بنابراین، از یک طرف، به نظر می رسد که آنها به وضوح بیان می کنند: "اگر چیزی را دوست ندارید، فقط آن را بگویید." و از سوی دیگر - بله، آن را امتحان کنید، به من بگویید. پرداخت به حساب شکایات شما - با تشکر، اما نه امروز.
Lyza 729۱۴۰۰/۱۱/۲۰یک فرد احمق از همه چیز می ترسد. من آنجا نخواهم رفت. من نمی خواهم اینجا بروم. با این حال، جستجوی مداوم برای منطقه ای از ایمنی و آسایش مانع از تکامل می شود. هر ذهن زنده ای برای تکامل گرسنه است و راه هایی برای مقابله با ترس های خود یا درخواست کمک پیدا می کند. احمقانه است که اجازه دهیم ترس ها زندگی را تنظیم کنند. روی دیگر سکه نیز وجود دارد - زمانی که یک فرد بدون سنجیدن خطرات و مقایسه نکردن آنها با نقاط قوت خود می شتابد. چقدر کارهای احمقانه روی این شجاعت انجام شده! اما این نوع دوم «سواران بی سر» هنوز به من نزدیکتر از منتظران است که از همه چیز می ترسند. با انجام برخی عمل ها، فرد تجربه، حتی منفی، نوعی خرد به دست می آورد. و تجربه و حکمت کسی که در چهار دیواری می ماند و از سر کسالت فقط برای یافتن بهترین کانال تلویزیونی آزمایش می کند چیست؟ ..
Lyza 729۱۴۰۰/۱۱/۲۰احمق در رفتار خود شک نمی کند. به نظر من این اوج حماقت است. به هر رشته ای از علم نگاه کنید، چگونه ایده ها در طول زمان تغییر کرده اند. چیزی درست و غیرقابل انکار تلقی شد و سپس یک کشف کل نظام دانش را زیر و رو کرد و باورهای گذشته در یک روز به توهمات تبدیل شد. علاوه بر این، تفکر سفت و سخت، زمانی که فرد نمی داند چگونه انعطاف پذیر باشد و دانش جدید را در نظر بگیرد، راهی مستقیم به آلزایمر است. این چیزی است که تحقیقات مدرن می گوید. اما کی میدونه شاید نظرشون عوض بشه...
Lyza 729۱۴۰۰/۱۱/۲۰یک فرد احمق همه چیز را به سیاه و سفید تقسیم می کند. نگرش های طبقه بندی شده، به ویژه در لجاجت، نشانه دیگری از حماقت است. نوبت را از دست دادید - شما کرتینیسم توپوگرافیک دارید. و بس، تا آخر عمرت همینطوری خواهی ماند. عدم شناخت ویژگی های زمینه و موقعیت - این قطعاً مشخصه افراد باهوش نیست.
Lyza 729۱۴۰۰/۱۱/۲۰این متن نمونه ای از چنین تقسیم بندی است. تقسیم مردم به احمق و باهوش بسیار احمقانه است. از این گذشته ، هر فرد داستان و تجربه خاص خود را دارد ، که منجر به این واقعیت می شود که در این مرحله از زندگی فرد فقط در مورد خودش صحبت می کند ، با همکار خود چک نمی کند یا اسیر ترس ها می شود.
Lyza 729۱۴۰۰/۱۱/۲۰هر یک از ما گاهی اوقات ممکن است رفتار احمقانه ای داشته باشیم، بنابراین بهترین کاری که می توانیم انجام دهیم این است که توجه خود را به زندگی درونی خود معطوف کنیم و حداکثر حسن نیت را به دنیای اطراف خود بدهیم.
در ادامه بخوانید...آیا می دانید ناهمرنگی عنبیه که برای خیلی ها جالب است در انسان و حیوان دیده می شود.این تفاوت رنگی حاصل از فقدان یا مقادیر اضافی ملانین یا رنگدانه می باشد.تفاوتی که باعث می شود سرها به سمتشان چرخیده و نگاهها را متوجه خود کنند.
هنری کویل بازیگر انگلیسی با چشم های 2 رنگ
جین سیمور بازیگر انگلیسی با ناهمرنگی عنبیه
در نقش دکتر کوئین در سریال پزشک محله دارای یک چشم سبز و یک چشم قهوه ای می باشد.
آلیس ایو بازیگری انگلیسی با رنگ چشمهای متفاوت
کیت باسورث دارای یک چشم آبی و یکی فندقی تیره می باشد
میلا کونیس بازیگر با ناهمرنگی عنبیه
الیزابت برکلی بازیگر سینما و تئاتر دارای یک چشم سبز و دیگری نیمه سبز، نیمه قهوه ای
این پست را چگونه میبینید؟ کسانی را می شناسید که دارای عنبیه متفاوت باشند؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر به اشتراکبگذارید.(سیارک)
مردی اندونزیایی مدعی شده است که پیرترین مرد جهان است و حالا دیگر برای مرگ آماده می باشد. براساس اطلاعاتی که از دولت اندونزی به دست آمده است به این نتیجه رسیده اند که این مرد در 31 دسامبر 1870 متولد و در حال حاضر 145ساله می باشد. وی میباه گوتو نام دارد و تاکنوت 4 همسر اختیار نموده که آخرین آنها در سال 1988 فوت شده است.
آیا می دانید که تمام فرزندان وی از دنیا رفته اند و وی با نوه و نتیجه هایش زندگی می نماید. تا قبل از این مرد, رکورد دار پیرترین انسان ، زنی فرانسوی با 122 سال سن بوداما در حال حاضر میباه گوتو رکورددار شده است.(سیارک)
این پست را چگونه میبینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.
آیا تا به حال تلاش کردهاید که اتاق شماره ۴۲۰ را در یکی از هتلهای جهان برای خود رزرو کنید؟نخستین بار عده ای از دانشجویان کالیفرنیا در دهۀ ۱۹۷۰، ساعت ۴:۲۰ دقیقه را برای جمع شدن دور مجسمه لویی پاستور و استعمال ماده مخدر حشیش میان خود تعیین کردند و عبارت «لویی ۴۲۰» را به عنوان کلمه رمز خود قرار دادند و در نهایت ۴۲۰ در کشورهای غربی به نماد بین المللی این قبیل معتادان تبدیل شد.
آیا می دانید شماره ۴۲۰ یک نماد جهانی برای استعمال ماده مخدر حشیش است، از این رو هتلداران تلاش می کنند تا با حذف این شماره از اتاق های خود، و یا استفاده از عدد «۱+۴۱۹» از استعمال این ماده مخدر در هتل جلوگیری کنند.
در برخی هتل ها نیز زیر شماره ۴۲۰ علامت ممنوعیت استعمال مواد مخدر نصب شده است. با این حال بسیاری از هتل ها ترجیح داده اند اصلا اتاقی با شماره ۴۲۰ نداشته باشند.
عبارت آسیب ورزشی در گستردهترین مفهوم، اشاره به انواع آسیب هایی دارد که اغلب در طول ورزش رخ می دهند. برخی از آسیب های ورزشی در نتیجه حوادث رخ می دهد، برخی دیگر با توجه به شیوه های ضعیف آموزشی، تجهیزات نامناسب، فقدان شرایط، یا ناکافی بودن حرکات گرم کردن و کششی می باشد.
آیا می دانید شایع ترین آسیب های ورزشی کدام است؟
انواع شایع آسیب های ورزشی
• رگ به رگ شدن ماهیچه و کشیدگی عضلات
• پارگی رباط که مفاصل را بهمدیگر متصل می نماید.
• پارگی تاندون ها که مفاصل را پشتیبانی کرده و به حرکت آنها اجازه می دهد.
• در رفتگی مفاصل
• شکستگی استخوان از جمله مهره ها.
اخترشناسان چگونه میتوانند راز "ستاره ی عجیب مگاساختاری" را حل کنند.
به گزارش (سیارک) اگر به اندازه کافی به اطراف نگاه کنید نهایتا چیزهای عجیب و غریبی پیدا میکنید. این قانون طبیعت در تاریخچهی علم است، و در سال گذشته باز هم این مساله به اخترشناسی به نام تابتا بویاجین ثابت شد. او در عین کند و کاش در داده های تلسکوپ فضایی کپلر ناسا، که بر علائم سیارات محوری 150000 ستاره نظارت میکند، متوجه شیء شد که شبیه بقیه نبود. یک تک ستاره که نام رسمی آن KIC 8462852 است اما نام غیررسمی آن ستاره تابی است، و به صورت غیر قابل توضیحی چشمک میزند: برخلاف سایه های ایجاد شده توسط سیارات، برخلاف هر ضربان ستارهای شناخته شده ای، و بر خلاف هر آنچه که قبلا شناخته شده بود.
ستاره تابی بسیار غیرمعمول است و چند ستاره شناس از جمله همکار بویاجین یعنی جیسون رایت، این احتمال را دادهاند که چشمک زدن این ستاره عادی نیست و این چشمک زدن به دلیل حضور یک ساختار مصنوعی عظیم است. این حدس و گمان باعث شد که نام مستعار دیگری به ستاره ی KIC 8462852 داده شود و آن نام عبارت است از "ستاره مگاساختار عجیب"، و موجب سیلی از داستانهای نفسگیر شد: در برنامهی شب شنبه به شدت به معرفی آن پرداختند. پس از آن بویاجین یک سخنرانی TED انجام داد و توجهات بیشتری را به ستارهی خود جلب کرد. بروزرسانی: یک هفته بعد این مصاحبه را نوشتم، ستاره تابی هنوز هم عجیب و غریب است: یک مطالعه جدید نشان میدهد که در طول سه سال گشته تاریک تر شده است.
حالا بویاجین که اخیرا به دانشگاه ایالاتی لوئیزیانا پیوسته است، با وظیفهی دلهره آور طبقه بندی از طریق طیف گسترده ای از توضیحات روبرو شده است، از پیش پا افتاده ترینها تا عجیب و غریبترینها. احتمالا از شنیدن این مساله متعجب نمیشوید که او طرفدار نظریهی فضای-بیگانه نیست، بلکه اعتقاد دارد که ایدههای علمی تر عجیب تر هستند. من در مورد اینکه چگونه میخواهد این راز را حل کند با خانم بویاجین صحبت کردم – و همچنین در مورد راههای عجیبی که علم بنیادی در برابر تحقیقات اکتشافی انباشته شده است و تضمینی نیست که منجر به پاسخهایی واضح شوند گفتگو کردیم. (برای شنیدن اخبار بیشتر در مورد فضا و ستاره شناسی، من را در توییتر دنبال کنید: @coreyspowell). (سیارک)
چه زمانی متوجه شدید که با چیز بسیار عجیبی سر و کار دارید؟
اشکالات زیادی وجود دارد که میتوانید در داده ها بیابید، و البته نمیخواهید وقت خود را روی چیزی که اثبات شده و قطعی است بگذارید. اگر بخواهیم صادقانه بگوییم، شکارچیان سیاره (یک شهروند داوطلب در گروه علمی) این مساله را کشف کردند. وقتی این مساله را به من نشان دادند، گفتم: "داده ها بد هستند، حتی نمیخواهم به آنها نگاه کنم"، اما آنها گفتند: "ما آزمایشات اولیه را انجام دادیم و این مساله را بررسی کردیم." اگر برای اینکار نبود دیگر به KIC 8462852 نگاه نمیکردم.
سپس بررسیهای بیشتری انجام دادم، و دیگر افراد تیم هم برای این کار به من کمک کردند، این بررسیها را گروههای متفاوت کمی در ناسا نیز انجام داده بودند، و تیم کپلر هم دادهها را تایید کردند. کم کم یک رابطهی عشق- نفرت ساخته شد، زیرا هرچه بیشتر در مورد این ستاره مطلبی یاد میگرفیتم، فهمیدن و شناخت آن سختتر میشد. هر آنچه در ستاره میدیدم بسیار بسیار عادی بود (بجز تغییرات بسیار بسیار غیرعادی آن در روشنایی). این ستاره شبیه هیچ یک از ستارگان گروه بندی شده نبود و تفاوتهایی را میشد در آن دید. یک فرآیند یک فرآیند یادگیری تدریجی است، یادگیری در مورد خود ستاره و بررسی نظریههای مختلف.
وقتی با چنین مسالهای روبرو شوید چکار میکنید، با ستارهای که به نظر میسرد از تمام اکتشافات علمی سرپیچی کرده است؟
وقتی چیزی میبینید که در هیچ کدام از مقولات جای نمیگیرد، شروع میکنید و با مردم در مورد آن صحبت میکنید. من هم همین کار را انجام دادم. ایده های همکارانم را شنیدم و نظریه های مختلف را آزمایش کردم. وقتی تصمیم گرفتیم مقاله ای در این مورد بنویسیم واقعا نتایجی قطعی نداشتیم، و این رفتار غیر عادی به خودی خود نمیتواند یک مقاله هیجان انگیز باشد. روشی که دانشمندان با آن آموزش میبینند این است که دادههای بدست آوردند، نظریه ها را تست کنند، و یک مقاله علمی ارائه دهند. نوشتن مقاله ای اینچنینی که نتیجه ای ندارد، و فقط طرح سوال است، با این طرز فکر بسیار خسته کننده است.
ما زمان زیادی برای فکر کردن به KIC 8462852 صرف کردیم. ایده این بود که هرچه یاد گرفته بودم را بنویسم، هر نظریه ای که سعی دارد در مورد این ستاره توضیح دهد، و آن را همانطور که هست نشان دهم. این کار موجب هیجانانگیز شدن مقاله نمیشد، بلکه آن چیزی که آن را هیجان انگیز میکرد این بود که این مقاله یک سبک جدید بود. بنابراین این مساله را عنوان کردم: رابطه عشق – نفرت. هیجان انگیز است اما در این زمان کمی خسته کننده به نظر میرسد. همه چیزی که میدانیم این است که به یک گروه جدید دست پیدا کردهایم.
البته حجم زیاد گزارشات جدید تضادی با هم نداشتند. این اخبار کمی سر در گمیها را کم کردند، و با این احتمال را دادند که ما در اطراف یک ستاره در دور دست یک شی مصنوعی بیانه دیده ایم. در مورد این پاسخ چه نظری دارید؟
قطعا خواهم گفت که این امر، امری قریب الوقوع است. حتی در مقالات خوبی که در مورد این ستاره نوشته شده است، عنوان آن اغلب پیشرو است. برخی افراد گزارشات مسئولیت پذیری نداشتند و فقط آن را قدمی رو به جلو میدانستند. میدانید، این همان چیزی است که باید باشد. در کل انتظار چنین هیجانی را نداشتم، اما با نگاهی به گذشته متوجه شدم که باید هم همین گونه باشد! (سیارک)
تعجب کردم که چرا برای حل این مساله به ناسا یا دیگر آژانسهای بزرگ نزدیک نشدید تا برای حل این راز به شما کمک کنند. چرا اینکار را نکردید؟
این ستاره نیاز به نظارتهای بلند مدت و مداوم داشت، زیرا راهی برای پیش بینی رخ دادن مجدد این مساله نبود. این اتفاق روند دورهای مرتبی نداشت. تجهیزات دولتی توانایی نظارت بلند مدت را نداشتند. نظارتهای عمومی به خوبی برنامه ریزی شده بودند به طوری که میتوانستید امکان مشاهده در سه شب متوالی را داشته باشید. هیچ راهی برای نظارت مستمر بر مبنایی روزانه نبود. شما میتوانید از امتیازات دولتی برای خریدن زمان استفاده کنید (روی یک شبکه تلسکوپ خصوصی)، اما گرفتن امتیازات دولتی بسیار طول میکشد. اگر همین حالا پروپزالی بنویسم، و اگر واقعا پیروز شوم، یک سال طول میکشد تا پولمان را بگیریم. همچنین گرفتن امتیازات دولتی فرآیندی رقابتی دارد. تضمینی برای موفقیت نیست، مخصوصا برای پروپزالی مانند این. ما به یک ستاره نگاه میکنیم: ریسک بالا، پاداش بالا. این چیزی نیست که متوسل به بنیاد علمی ملی باشد.
برای راه انداختن کمپین Kickstarter از چه چیزی الهام گرفتید؟ این مساله مرا هم متعجب کرده است.
در طول چند ماه گذشته بعد از اکتبر که ستاره در کانون توجهات قرار گرفت، در واقع – هزاران ایمیل از مردم دریافت کردم که از من در مورد اینکه چگونه میتوانند همکاری داشته باشند سوال پرسیده بودند. ما یک Reddit AMA داشتیم و مردم پیشنهاد هر گونه خدماتی را میدادند: "من چیزی در مورد علم نمیدانم اما میتوانم کار کدگذاری را انجام دهم". آنها میخواستند مشارکت داشته باشند. سپس من یک گفتگوی TED در فوریه انجام دادم و پس از آن توانستم به مردمی که علاقه مند به مشارکت هستند نزدیک شوم. ستاره کیک استارتر طرفداران خودش را در TED پیدا کرد. اتفاقات یکی پس از دیگری افتاد تا اینکه این پروژه خلق شد.
کمپین کیک استارتر تبدیل شد به بهترین کمپین در دنیا، زیرا عموم مردم اجازه داشتند در آن مشارکت کنند. این پروژه با موضوع علم برتر ادامه پیدا کرد، زیرا اینگونه بود که ستاره کشف شد. در این پروژه امکان بروزرسانی کارکرد علم امکان پذیر بود. این امتیاز مثبتی است که در امتیازات دولتی نمیتوانید آن را داشته باشید، زیرا بسیار خصوصی هستند. (سیارک)
بنابراین طرح حمله چیست؟ چطور اتفاق ناگواری که ممکن است در اطراف ستاره بیافتد را تجسم میکنید؟
طرح ما رصد ستاره در طول یک سال تقویمی کامل توسط شبکه (خصوصی) تلسکوپ جهانی رصدخانه ی کامبر (LCOGT) است. ما بودجه کامل برای پوشش این طرح را داشتیم و حتی بودجه ما کمی بیشتر هم بود. ما هم اکنون در حال رصد هستیم، زمانی پایانی که LCOGT به هدیه داده است 200 ساعت است. در انتهای تابستان، وقتی بودجهی کیک استارتر منتقل شد، میتوانیم فرآیند را در آگوست و شاید هم در دسامبر سال 2017 ادامه دهیم.
باز هم میخواهیم شیب روشنایی ستاره را ببینیم – به همان صورت ساده ای که است. وقتی شیب ها شروع شوند، چقدر طول میکشند، اگر تعداد شیبها زیاد باشد، همه دادهها در رابطه با نظریهها روی میز است. همچنین میتوانیم مشاهدات جزئی تری از اتفاقاتی که در جلوی ستاره میافتد بدست آوریم، زیرا ما سیستمی داریم که وقتی ستاره روشنایی نرمال خودش را نداشته باشد به ما اطلاع میدهد. LCOGT به ما کمک میکند تا به محض وقوع یک رخداد طیف آن را داشته باشیم و همچنین میتوانیم به مشاهدات شدیدتری برسیم.
اگر این شی یک مگاساختار بیگانه نیست که از جلوی ستاره تابی عبور میکند، پس چیست – و چطور میتوانید بفهمید که چیست؟
با توجه به مشاهدات جدیدی که داریم، میتوانیم مطالب زیادی در مورد مواد در حال عبور از جلوی ستاره بگوییم: اینکه آیا یک شی غبارآلود است، آیا نوعی ماده جامد است. [فرضیه بویاجین این است که شیبدار شدن بر اثر گروه زیادی ستاره دنباله دار رخ میدهد، و شاید هم دلیلش برخی از رخدادهای زمین شناسی است که در اطراف ستاره رخ میدهد]. آنچه مهم است این است که ما میتوانیم به یک سری مشاهدات طیفی پایه برسیم و در نتیجه اگر تغییری در سرعت شعاعی آن رخ دهد و یا اگر تشعشات متغیری از خطوط رخ دهد میتوانیم آن را ببینیم، در نتیجه میتوانیم آنچه که رخ میدهد را پیش بینی کنیم.
اگر شیبهای کاهنده بر اثر یک خانواده ی ترانزیتی از ستارگان دنباله دار رخ دهد، این اتفاق امری کاملا جدید است. ما هرگز ندیده بودیم که ستارگان دنباله دار به جلوی ستاره بروند. گرد و غبار ناشی از ستاره های دنباله دار همان چیزی هستند که شما به صورت منحنی نور میبینید. آنچه که در رصد طیفی میبینید گاز متشکل از ستارگان دنباله دار است. این امر بسیار هیجان انگیز است. در سیستم خورشیدی یا در اطراف ستارگان دیگر قبلا چنین چیزی رخ نداده بود. ما از این مساله چیزهای زیادی میتوانیم یاد بگیریم.
چه سیگنالی دریافت کردید که متوجه شدید توده ستاره دنباله دار پاسخ شما نیست، و اینکه باید شی عجیب و غریب تری را در نظر بگیرید؟
ما به دوره اوربیتالی نگاه میکنیم (همانطور که با اپیسودهای کاهنده نشان داده میشود). اینکار باعث میشود که نظریه ها یکی پس از دیگری به نفع ما باشد. البته ستارگان دنباله دار در مدار بسیار بیضوی حرکت میکنند، و اگر بخواهیم در مورد کل خانواده های ستارگان دنباله دار صحبت کنیم، باید گفت که برخی از اعضای آن ممکن است عبور مجدد نداشته باشند. این امر ماجرا را پیچیده میکند. هرچه به شیبهای بیشتری برسیم برای ما بهتر است. اگر آنها عمیقتر باشند (نسبت به آنچه که قبلا دیده بودیم)، اگر بیشتر طول بکشند، هر کدام از این مشاهدات به ما کمک میکند تا بتوانیم نظریه ها را تست کرده و به نظریه درست برسیم.
تا کنون به نظر میرسد که ستاره تابی منحصر به فرد است. چگونه میتوانیم بفهمیم که این ستاره مشابهی دارد یا نه؟ و یا اینکه چطور بفهمیم این ستاره از چه نوعی است؟
ما از طریق پایگاه داده ای کپلر تحقیقاتی انجام دادیم و در هیچ سطحی مانند این ستاره را ندیدیم، اما کپلر فقط به 0.2% از آسمان رصد دارد. تحقیقاتی وجود دارند که به قسمت زیادی از آسمان رصد دارند. اکنون که ویژگیهای زیادی از این ستاره را میدانیم، میتوانیم یک Al راه اندازی کنیم تا ستاره دیگری شبیه آن را پیدا کنیم؟ و یا ممکن است ستاره بعدی اصلا شباهتی با این ستاره نداشته باشد؟ الان چیزی نمیدانیم. چیزی که میدانیم این است که اگر بخواهیم شی مشابه دیگری پیدا کنیم نیاز به دادههای اصلی طولانی مدت تری داریم. کپلر چهار سال به طول انجامید، و این ستاره فقط برای بخش کوچکی از آن زمان جالب بود.
چه چیزی موجب افزایش نگرانیها میشود؟ اگر یک سال رصد کنید و چیزی پیدا نکنید چه اتفاقی میافتد؟ اگر از بد شانسی شما وقتی ستاره را میبینید هیچ کار جالبی انجام ندهد چه میشود؟
قطعا موقع شروع به کار این موارد را در نظر گرفتیم. هر چه بیشتر رصد کنیم شانس بیشتری برای رسیدن به جزئیات بیشتر داریم. شاید باید یک پروژه ده ساله را راه اندازی کنیم. این امر نیاز به کار بیشتری دارد. رصد خانه LCOGT با ما همکاری میکند، و اگر نیاز داشته باشیم که یک کیک استارتر دیگر رخ دهد این کار را انجام میدهیم هرچند که نیاز به کار زیادی دارد.
به نظر میرسد که برای انجام این تحقیق اکتشافی بدون توسل به کیک استارتر یا چیزی مشابه آن، راهی طولانی در پیش دارید. نظر شما چیست؟
همانطور که مشخص است، هزاران ستاره شناس از ما حمایت میکنند. نظرات زیادی در کیک استارتر ثبت شده اما هیچکس نگفته است که کارتان بیهوده است، نمیتوانید اینکار را انجام دهید، باید بیشتر با علم پیش بروید. همه دیدگاه ما را درک میکنند. نظرات بسیار خوب هستند، اما ممکن است در پایان سال به نتیجه کمی برسیم. کانال تحت حمایت دولت برای دانشمندان است که از طریق آن میتوانند طرحهای پر ریسک را اجرا کنند و قطعا به علومی که امید چندانی به آنها نیست نیز اجازه کار میدهند.
این پست را چگونه میبینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید. (سیارک)
مترجم itrans.ir