اصول داستان نویسی
عطااله درویش نیادر۱۴۰۳/۲/۱۸یکی از حرفه هایی که امروزه بسیاری از افراد به آن روی آورده اند نویسندگی است.
(سیارک) اما در بین انواع نوشته های علمی، خبری، فرهنگی، اجتماعی و غیره و غیره، نوشته های ادبی چون رمان و شعر و داستان های کوتاه طرفدار های خاص خود را دارد و متاسفانه و یا خوشبختانه با پیشرفت تکنولوژی و فناوری و دسترسی آسان به سایت ها و وبلاگ ها، هر فردی که اندکی ذوق و سر سوزن هوشی داشته باشد مشغول نوشتن رمان می شود. متاسف برای این که این آثار یا چاپ نمی شوند و یا آنقدر پختگی ندارند که بعد ها جزو آثار فاخر و تاثیر گذار به شمار بیایند و خوشبخت از آن جهت که نوشتن و خواندن بهای بیشتری نسبت به گذشته یافته و این خود جای مسرت و شادکامی است.
حال آن چه مهم است نحوه ی نوشتن یک داستان خوب است.
داستانی که مخاطب را با خود همراه کند و بتواند او را تا آخر ماجرا پای کتاب نگه دارد. نوشتن و سبک های ادبی، خود مباحث پیچیده ای است که خارج از بحث گفت و گوی ماست و ما این جا تنها به اصول نوشتن رمان می پردازیم و بعد ها به نحوه ی نوشتن صحیح شعر و داستان های کوتاه خواهیم پرداخت.
هرچیز و هرکاری اصولی دارد و نوشتن رمان هم از این قاعده مستثنا نیست. بنا براین اگر می خواهید از روی اصول یک رمان خوب بنویسید با ما همراه باشید.
ایده ی کلی: اولین کار در نوشتن یک رمان داشتن یک ایده کلی از موضوعی است که می خواهید راجع به آن بنویسید. برای این کار باید قلم و کاغذ را برداشته و آنچه راجع به رمان و طرح کلی که در ذهن دارید یادداشت کنید. برای مثال می خواهید راجع به یک رمان عاشقانه بنویسید. پس یک ایده ی کلی از زمان اتفاق داستان، تعداد شخصیت ها و شخصیت اصلی داستان داشته باشید. برای مثال اگر می خواهید داستان در یک کشور متفاوت از محل زندگی خودتان باشد، راجع به آن کشور اطلاعاتی کسب کنید و تا حدودی با فرهنگ و زبان و رسوم آن جا آشنایی پیدا کنید. اگر قرار است در زمانی اتفاق بیفتد که خیلی گذشته است، مثلا در زمان یک جنگ داخلی و یا یک حادثه مانند زلزله باشد، باید مطالب و روزنامه ها و نوشته های مربوط به آن زمان را بخوانید. به یاد داشته باشید که تنها برای طرح کلی این اطلاعات لازم اند زیرا یک نوشته ی خوب هرچه با اتفاقاتی که در آن می افتد ملموس تر باشد بیشتر به دل خواننده می نشیند. برای مثال نویسنده ی رمان بر باد رفته ده سال از عمر خود را صرف جمع آوری اطلاعات و نوشتن راجع به جنگ و اتافاقات و تاثیرات آن بروی تک تک شخصیت ها شد. شاید ده سال زیاد به نظر برسد اما نتیجه یک شاهکار ادبی شد که تا ابد جاودان خواهد ماند.
انتخاب سبک: بعد از این که یک ایده ی کلی از طرح خود را روی کاغذ آوردید و شخصیت ها را تا حدودی مشخص کردید، نوبت به این می رسد که برای نوشته ی خود یک سبک انتخاب کنید و یا حتی به خود این جرئت را بدهید که یک سبک جدید و مخصوص به خود ابداع کنید.
نوشته ها می توانند طنز، درام و یا جد باشند. اما به یاد داشته باشید یک نویسنده ی خوب می تواند چند سبک را با هم هنرمندانه در آمیخته و از یک نواختی نوشته جلو گیری کند.
زبان نوشتار یا معیار؟ مسأله این است: این بستگی به خود شما دارد که دوست دارید زبانی که با آن می نویسید زبان شکسته و عامیانه باشد و یا یک سبک ادبی شسته رفته و یا تلفیقی از هر دو باشد. اگر از زبان عامیانه استفاده می کنید مطمئن شوید که به خوبی کنایه ها و نکات ظریف رایج در زبان معیار را بدانید تا آن ها را در جاهای اشتباهی به کار نبرید. زیرا حتی یک اشتباه کوچک در این موارد برای از بین بردن ارزش رمان کافی است. اگر هم به زبان کتابی می نویسید، املای دقیق کلمات و عبارات را به خوبی بدانید و از به کار بردن کلمات پیچیده و به اصطلاح قلمبه سلمبه بپرهیزید. زیرا افراط در به کار بردن آن می تواند مخاطب را خسته و دلزده کند. سبک تلفیقی هم می تواند ترکیبی از هر دوی این موارد باشد. به این نوشته دقت کنید( آنقدر در این مورد صحبت کرده بود که جانم را به لبم رسانده بود.آخر سر فریاد زدم: ای بابا بس کن دیگه مگه من چقدر تحمل دارم که تو هی میای و این طوری منو عاصی می کنی؟) این نوشته تلفیقی از هر دو سبک بود که نویسنده هنرمندانه آن دو را بدون زیاده روی با یک یک دیگر آمیخته بود.
نحوه ی روایت داستان: داستان ها معمولا با چند روش نوشته می شوند. یا اول شخص است و یا سوم شخص. در نوع اول شخص، هر فرد خود مسؤلیت روایت داستان خود را برعهده دارد.
به این نوشته دقت کنید( من که خودم می دانستم پدر دستش تنگ تر از این حرف ها است که بخواهم با یک بچه نان خور اضافه هم شوم. چاره چه بود می سوختم و می ساختم) این نوشته یک نمونه از نوشته ی اول شخص است که فرد خود آنچه را که در می خواهد روایت می کند. نوع دیگر سوم شخص است. در این نوع نوشته یک نفر دانای کل است و او همه ی ماجرا و داستان را روایت می کند به این نوشته دقت کنید: (سیمین می دانست که یک جای کار جواد می لنگد اما می خواست حرمت های بینشان از بین نرود و البته می دانست که جواد از آن مرد هایی نیست که نان حرام بر سفر و بچه اش بیاورد. از یک طرف هم این دیر آمدن های جواد و این پول های زیادی که زیر دست و پای سیمین می ریخت او را آنقدر نگران می کرد که انگار در دلش رخت شور خانه راه انداخته اند) در این نوشته یک نفر که سوم شخص و دانا ی کل است روایت گر حالات و احساسات درونی سیمین نسبت به ولخرجی های اخیر جواد است و اوست که از زبان سیمین صحبت می کند.
شروع کار: این قسمت سخت ترین قسمت کار است.
شروع خوب همواره در امر نوشتن بسیار مهم بوده است. آغاز یک نوشته باید به گونه ای باشد که فرد را مشتاق ادامه ی ماجرا کند. او را ترغیب کند که شخصیت ها را دنبال کند. این مهارت تنها با خواندن متون و داستان های متنوع و دقت به آغاز آن ها و تجربه ی نوشتن به دست می آید. در واقع یک نویسنده ی خوب کتاب های بسیار می خواند تا با نحوه ی نوشتن ها و نحوه ی آغاز ها آشنا شود و همچنین خود در نویسندگی بسیار تمرین کرده باشد.ازاین بابت گفته می شود که آغاز یک نوشته بسیار مهم است زیرا به مانند در وردی یک جشن است که هر چه باشکوه تر باشد، مهمان از جشن راضی تر خواهد بود.
نقطه ی اوج داستان: هر داستان یک شروع، یک نقطه ی اوج و یک نقطه ی پایان دارد. در مورد آغاز داستان به تفصیل توضیح داده شد. اما در خصوص نقطه ی اوج باید بگوییم که نقطه ی اوج بخشی از داستان است که روال عادی داستان را برهم می زند. داستان در ابتدا یک روال آرام دارد و هر کدام از شخصیت ها تقریبا یک نقش بدون تنش را بازی می کنند. تا نقطه ی اوج داستان. در این جا نویسنده باید با مهارت تمام یک حادثه حال چه تلخ و چه شرین خلق کند و تمامی شخصیت ها را به گونه ای درگیر کند. البته نباید فراموش کرد که این حادثه همین طور پیش نمی آید بلکه باید خود نویسنده با مهارت تمام تمهیداتی را برای اجرای پله پله ی آن در نظر گرفته باشد. در این قسمت تمام شخصیت ها درگیر حادثه شده اند و هر کدام به نوعی با توجه به شخصیتی که به آن ها داده شده و با توجه به میزان انعطاف پذیریشان با حادثه ی پیش آمده رو به رو می شوند به طوری که آن آرامش و سکون اولیه از بین می رود و جای خود را به تنش و تشنج می دهد که میزان و نحوه ی آن به مهارت و توانایی نویسنده بستگی دارد.
نقطه ی پایان: هر چقدر که شروع یک نوشته مهم است، پایان آن نیز از اهمیت وافری برخوردار است.
زیرا نوشته هر چقدر هم که خوب باشد اگر یک پایان خوب نداشته باشد خواننده نا خوداگاه گیج شده و احساس سرخوردگی می کند. بعد از تنشی که در نقطه ی اوج به وجود می آید، کم کم و پله پله همان طور که به اوج رسید به نزول هم می رسد. در این قسمت تمام شخصیت ها دست خوش تغییرات شده اند و به نقطه ی آرامش و یا سکون می رسند. اما این آرامش و سکون دیگر مثل نقطه ی اول نیست و در این قسمت همه ی داستان تغییر کرده است و جریان رو به انتها است. این قسمت ،بخش مشخص شدن معما ها و بر ملا شدن حقایق است. یک پایان خوب می تواند نوشته را در خاطر خواننده نگه دارد و از روشن شدن مسائل لذت ببرد. البته نحوه ی اتمام آن به خود نویسنده بستگی دارد. برخی از نویسندگان نکاتی را تاریک و مبهم نگه می دارند و مخاطب را برای جلد بعدی آماده می کنند. برخی دیگر ترجیح می دهند خواننده خود به استنباط برسد. خود او باشد که در مورد پایان تصمیم می گیرد. اما برخی دیگر ترجیح می دهند که تمام زوایا و خفایا را روشن کرده و از روندی مشخص برای روشن کردن این گوشه ها استفاده می کنند. هر کدام از این پایان ها طرفداران خود را دارند پس هر کدام را که انتخاب می کنید دقت کنید که به درستی انجام گیرد.ترجمه itrans.ir