نقد و بررسی ونوم 2018

ساخت فیلمی که شخصیت محوری و اصلی آن ونوم باشد و از مرد عنکبوتی در آن خبری نباشد، به خودی خود چالشی دشوار محسوب می شود. با این وجود، بیشتر ایراداتی که به این فیلم وارد است، ارتباطی با نبود مرد عنکبوتی پیدا نمی کند و مشکلات دیگری است که گریبان گیر فیلم شده است. اکران رسمی فیلم سینمایی ونوم که برای مدت ها تیتر خبرهای مرتبط با سرگرمی را به خود اختصاص داده بود، چند روزی است آغاز شده و این گونه به نظر می رسد که آن گونه که باید و شاید نتوانسته توجه مخاطبین و منتقدان را به خود جلب کند. با سیارک همراه باشید تا با هم یکی از نقدهای وارد شده به این فیلم را مرور کنیم.

یکی از نقایص خط داستانی فیلم که در همان ابتدا به چشم می خورد این است: در ابتدای فیلم شاهد یکی از افرادی هستیم که به منظور انجام آزمایش تحت نظر قرار گرفته است، فردی که نام اش رایت (Riot). رایت از آزمایشگاه فرار می کند و در بازاری در مالزی با زنی رو به رو شده و او را گرفتار ویروسی می کند که خود از آن رنج می برد. البته هدف اصلی رایت این است که خود را به سن فرانسیسکو برساند. پس از مشاهده این صحنه، داستان اصلی آغاز می شود: ادی براک (با بازی تام هاردی) تصمیماتی در زندگی اش می گیرد که چندان نتیجه بخش نیستند، شغل اش را از دست می دهد و نامزد اش او را رها می کند و زندگی اش وارد یک مرحله بحرانی می شود. سپس شش ماه از این وقایع می گذرد و در صحنه بعدی رایت را می بینیم که هنوز در مالزی مانده است؛ سؤالی که برای مخاطبان پیش می آید این است که چگونه طی این شش ماه قادر به رسیدن به فرودگاه نبوده است؟ مگر قصد رفتن به سن فرانسیسکو را نداشت؟ در طی این شش ماه رایت به چه کاری مشغول بوده است؟ آیا قربانی های بیشتری در مالزی گرفته بوده است؟ و دیگر سؤالات این چنینی که در پایان هیچ پاسخ قابل توجهی به آن ها داده نمی شود. متأسفانه این نقطه مبهم و نا مفهومی که در نوشتن فیلم نامه و به تصویر کشیدن آن چندان دقتی متوجه اش نشده است، هیچ ارتباطی با شخصیت اصلی ونوم که در سال 1990 خلق شد پیدا نمی کند، و نه حتی با چالش بزرگی که برای ساخت فیلمی بر پایه ونوم و بدون هیچ گونه ارجاعی به مرد عنکبوتی، پیش روی دست اندرکاران آن بوده است و تنها از بی مبالاتی و عدم دقت آن ها نشأت می گیرد.

البته نکته دیگری که حائز اهمیت است و نباید نا گفته بماند این است که در حقیقت نبود مرد عنکبوتی نیز در فیلم به یکی از نقاط ضعف آن بدل شده است (و یا حتی نبود هیچ گونه ارجاعی به او) و مشکلاتی را پدید آورده. ایده کلی فیلم درباره ونوم است که در نقاط مختلف کره زمین، به دنبال طعمه ای جدید این طرف و آن طرف می رود و در نهایت از ادی براک به عنوان قالب اصلی خود استفاده می کند و دیگر او را ترک نمی کند. پس از آن به گونه خود خیانت می کند. تمامی این داستان با نبود مرد عنکبوتی قدرت و تأثیر چندانی ندارد. در کتاب های کامیکی که شاهد شخصیت ونوم و داستان های مرتبط با او هستیم، ونوم بیش از هر چیز دیگری از مرد عنکبوتی بیزار است و این مسئله فکر شب و روز او شده است، و به همین خاطر است که هدفی مشترک با ادی پیدا کرده و او را تسخیر می کند. حال که مرد عنکبوتی به کلی از داستان فیلم کنار رفته است، می بایست چیز دیگری به جای او به عنوان هدف نهایی ونوم تأیین شود. در فیلم سعی بر آن بوده است که ونوم و ادی را دو شخصیت سرخورده ای به تصویر بکشند که در زندگی خود ناموفق بوده اند و به این طریق با یکدیگر مرتبط شوند و احساس نزدیکی کنند. یکی از دیالوگ های فیلم به این نکته اشاره دارد (از زبان ونوم): «در سیاره ای که در آن زندگی می کنم، من هم به گونه ای یک بازنده به شمار می روم، دقیقا همانند تو.». متأسفانه این پیوند چندان منطقی به نظر نمی رسد و توضیح زیادی هم در مورد اش داده نمی شود که آن را بیش از پیش عجیب می کند. در حال حاضر دیالوگی که عنوان شد به یکی از دستاویزهای مخاطبان برای مسخره کردن فیلم بدل شده است و این به هیچ وجه برای سازندگان خوشایند نخواهد بود.

ونوم، به طور غیر منتظره ای جالب و خنده آور است و این مسئله بیش از هر چیز دیگری به صحبت های ناخوشایندی مربوط می شود که ونوم به طور مستقیم در مغز ادی و خطاب به او ادا می کند. او به طور معمول این جملات را زمانی می گوید که نقشی که تام هاردی ایفای اش را به عهده گرفته است، کاری خجالت آور یا بزدلانه می کند. برای نمونه در صحنه ای از فیلم، ادی دستان خود را به نشانه تسلیم در مقابل نیروهای امنیتی بالا می برد و ونوم ناراحت شده و به او می گوید: «تو مایه سرافکندگی ما هستی»؛ یا در صحنه ای دیگر ادی به جای آن که از یک آسمان خراش به پایین بپرد، تصمیم می گیرد از آسانسور استفاده کند و ونوم او را «بزدل» خطاب می کند. البته کاملا مشخص است که طراحی  این گونه صحنه ها و دیالوگ ها عمدی بوده و هدف خنداندن مخاطبان؛ که البته در دست یابی به این مهم موفقیت حاصل شده است. مشکل و نقطه ضعف بزرگتری که به سرعت جلب توجه می کند این است که یک موجود فضایی عجیب و غریب چرا باید همانند داش مشتی ها صحبت کند، و مهم تر این که اساسا موجودی که از نوعی ماده چسبنده به وجود آمده، شکل و حالت به خصوصی نداشته و ماهیت آن کاملا مشخص نیست، چرا باید همانند انسان ها دندان و چشم داشته باشد؟ این ها به نظر نکات ضروری و مهمی می رسند که بهتر بود در نوشتن فیلم نامه دقت بیشتری به آن ها معطوف می شد، که متأسفانه این گونه نبوده است و چندان توضیحی درباره این مسائل داده نمی شود.

البته بهتر است از جنبه های مثبت فیلم هم غافل نشویم و آن ها را هم ذکر کنیم: ونوم و سایر هم زیست هایی که از فضا آمده اند در این فیلم ظاهر خوبی دارند. البته اگر بخواهیم کارهای سی جی را به طور کلی مد نظر قرار دهیم، باید عنوان کنیم که معمولا کارهای اش فاقد یکپارچگی بوده و نقاط مثبت و منفی زیادی در هر یک به چشم می خورد. با این حال، بر خلاف فیلم دیگری که ونوم در آن به تصویر کشیده شده است، مرد عنکبوتی 3، در این فیلم ظاهر به مراتب بهتری برای آن در نظر گرفته شده و طراحی اش بهتر است. این موجودات فضایی با وجود این که جثه لاغری دارند، کاملا قدرتمند به نظر می رسند؛ لاغری سبب شده تا ونوم با چابکی بسیاری این طرف و آن طرف برود و در زمان نیاز نیز، می تواند جثه خود را بزرگ تر کرده و قدرت اش را به رخ بکشد. در صحنه ای که ونوم به دور سر ادی می پیچد تا وارد بدن او شود، همه چیز بسیار خلاقانه و زیبا به تصویر کشیده شده است و علاوه بر این، نبرد هایی که میان خود هم زیست های فضایی اتفاق می افتد نیز بسیار جالب توجه و خوب است؛ در این صحنه ها هم انسان هایی که به تسخیر در آمده اند و هم خود هم زیست ها، علاوه بر تلاش شان برای از پا در آوردن حریف، باید خود را هم سر پا نگاه دارند.

با مشاهده تریلرهایی که از ونوم به نمایش در آمده بود، تقریبا همگی تصوری کلی درباره بازی گیج کننده تام هاردی در نقش ونوم پیدا کرده بودند. او که زاده نیویورک است، به واسطه مسائل شغلی راهی سن فرانسیسکو می شود و در آن جا با لهجه ای شبیه به راننده تاکسی های نیویورک صحبت می کند و بعضا با خود اش هم زیر لبی صحبت می کند. این ها البته همه تا پیش از زمانی است که ونوم به سراغ او رفته و شخصیت اش به طور قابل درکی دمدمی تر می شود. گذشته از بازی عجیب و غریب تام هاردی، خود شخصیت براک نیز چندان دوست داشتنی نیست و شاید کمتر کسی بتواند با آن همزاد پنداری کرده و یا ارتباط برقرار کند. براک در یک نقشه نه چندان عاقلانه از نامزد خود استفاده می کند تا در فعالیتی مربوط به کار اش (روزنامه نگاری) به هدف برسد و مسبب اخراج هر دو شان از کار می شود، و دیگر این که حتی به خاطر این بی مبالاتی از نامزد اش عذرخواهی هم نمی کند، تا آن که ونوم، به دلایلی که مشخص نمی شود، داستان فیلم که کمی پیش می رود او را تحریک می کند تا دل نامزد اش را به دست آورده و از او عذرخواهی کند. به طور کلی شخصیت ادی براک به اندازه کافی برای پیش برد داستان فیلم پیچیده و خوب طراحی نشده است و تام هاردی نیز نتوانسته این سطحی بودن شخصیت براک را برطرف کند.

بازیگر مقابل تام هاردی، میشل ویلیامز در نقش «آن» بازی می کند و به خوبی از پس ایفای نقش اش بر آمده است، البته ارتباط اش با ادی در فیلم چندان گیرا به نظر نمی رسد و تصور رابطه میان این دو چندان ساده نیست. نکته ای که به مراتب عجیب تر از این مسئله است، تن دادن دوست پسر تازه «آن» (که دکتر است) به مشاهده نتایج آزمایش های ام آر آی ادی براک است، حتی پس از آن که ادی قرار ملاقات رؤیایی آن دو را به صرف غذا به هم می ریزد (در این صحنه ونوم به شکل بسیار عجیبی ادی را ترغیب به این کار می کند).

نقش دیگر به ریز احمد تعلق دارد که مدیر مسئول اصلی آزمایشگاهی است که در آن جا هم زیست ها بر روی قالب های انسانی امتحان می شوند و به خوبی از پس این کار بر آمده است. او بر این باور است که انسان ها باید برای پیشرفت خود و بدل شدن به گونه ای قدرتمند تر، به این هم زیست های فضایی تن در دهند تا بتوانند در مقابل تغییرات جوی دوام آورده و به زندگی ادامه دهند و به خوبی هم این باور خود را به شکلی واقع گرایانه نمایش می دهد. البته در مقابل تمامی نقاط ضعف فیلم، این گونه مسائل چندان دید مخاطب را تغییر نمی دهند و به احتمال زیاد در پایان فیلم کسی چندان نمره خوبی به بازیگر نقش دکتر کارلتون دریک هم ندهد. اما اگر بخواهیم صادقانه صحبت کنیم، تنها شخصیتی که در فیلم به گونه ای تغییر یا پیشرفت می کند، دانشمندی است که ایفای نقش آن را کمدین و بازیگر نه چندان مطرح جنی اسلیت به عهده گرفته است و در این فیلم بازی ماهرانه و بسیار خوبی از خود به نمایش می گذارد (که متأسفانه سکانس های زیادی با حضور او به نمایش در نمی آید).

شاید اگر ده یا حتی پانزده سال پیش کسی به فکر ساخت فیلمی می افتاد که شخصیت محوری آن ونوم باشد، می شد انتظار موفقیت آن را داشت، اما متأسفانه فیلمی که در حال حاضر به روی پرده ها رفته است، به هیچ عنوان از مقبولیت عامه برخوردار نشده است. شخصیت ها در فیلم نامه به طور کاملا بارز و آشکاری با مشکل رو به رو هستند، فیلم از ثبات و یکپارچگی لازم برخوردار نیست و صحنه هایی که به منظور خندان مخاطب طراحی شده اند، بعضا مسخره به نظر می رسند، شخصیت زن حاضر در فیلم نقش چندانی در پیش برد داستان ندارند و به کلی کنار می روند، حتی موسیقی متن فیلم هم چندان تعریفی ندارد و به طور کلی گویی با یادگاری از گذشته رو به رو شده ایم و فیلم به عصر حاضر تعلق ندارد، زمانی که هنوز مارول در سینما حرف چندانی برای گفتن نداشت و به طور مؤثر به عرصه وجود نرسیده بود. البته شاید توجیه منطقی برای این اثر نا کارآمد این باشد که از سال 2008 تا کنون بارها و به شکل های گوناگون روند ساخت و تولید آن تغییر کرده است. با تمام این تفاسیر باید عنوان کرد که مشکلات فیلم تنها به مسئله کمبود کیفیت آن نسبت به فیلم های عصر حاضر محدود نمی شود و از جذابیت، شفافیت و احساس جاه طلبی ای که تقریبا تمامی هواداران فیلم های ابر قهرمانی برای تجربه شان رو به سوی این گونه فیلم ها می آورند، محروم است.

در سیارک بخوانیم:

نقد و بررسی فیلم مسافر همیشگی، آخرین حضور های لیام نیسون در فیلمهای اکشن 

نقد و بررسی فیلم پلنگ سیاه با نگاهی اجمالی به دنیای مارول ( قسمت دوم) 

نقد و بررسی فیلم "دونده هزارتو : علاج مرگ" 

نقد و بررسی انیمیشن فردیناند 

 

نظرات

برای ارسال نظر باید وارد حساب کاربری شوید. ورود یا ثبت نام

بیشتر بخوانید