بسیاری هستند که برای همیشه در خاطر ما نقش می بندند و نیز اشخاص زیادی را ملاقات می کنیم که شاید ترجیح دهیم نقشی از آن ها در خاطرمان باقی نماند. در حقیقت بیش از هرچیز دیگری همین خاطراتی که در ذهن انسان باقی می ماند، شخصیت او را شکل می دهد. اگر ذهنیتی از گذشته در خاطر ما نمی ماند، قادر به برقراری ارتباط با دیگران نمی شدیم، در کار خود پیشرفت نمی کردیم و حتی راجع به مسائل ساده ای چون غذای مورد علاقه خود ذهنیتی پیدا نمی کردیم. بسیاری بر این باور اند که حافظه، کلیدی است که قفل های بسیاری را در زندگی باز می کند.
با وجود نقش عمده خاطرات و حافظه انسان، بسیاری از ما اطلاعات ناچیزی در خصوص آن ها داریم و از چگونگی کارکرد حافظه و این گونه مسائل شاید بتوان گفت، بی اطلاع هستیم. با این وجود، بر خلاف تمامی آن کلاس های خسته کننده زیست شناسی که همه ما در مدرسه گذرانده ایم، آن چه در مراکز حفظ و نگه داری خاطرات در مغز انسان می گذرد، بسیار جالب توجه است. برای نمونه یکی از حقایق جالبی که در خصوص مغز ما وجود دارد این است که نظریه ای وجود دارد در این خصوص که مغز انسان قادر به ذخیره اطلاعاتی است که میزان آن از مجموع اطلاعات چهار هزار گوشی موبایل آیفون بیشتر خواهد شد. در این مقاله قصد داریم شما را با حقایق جالبی آشنا کنیم که در خصوص حافظه و مغز انسان وجود دارد و به احتمال زیاد، این حقایق برایتان جدید و قابل توجه خواهد بود. با سیارک همراه باشید.
آیا کسی را سراغ دارید که زمانی را که برای نخستین بار روی پاهای خود ایستاده و شروع به راه رفتن کرده را به خاطر داشته باشد؟ و یا کسی که نخستین تجربه رفتن به مهد کودک را به یاد داشته باشد؟ مطمئناً پاسخ به این سؤال منفی خواهد بود و حتی خود ما نیز قادر به یادآوری این اتفاقات دوران کودکی نیستیم. اما سؤال اینجا است که از چه زمانی فراموش کردن خاطرات دوران کودکی آغاز می شود؟ جالب است بدانید که روان شناسان و محققان دانشگاه اِموری هم این سؤال برایشان پیش آمده و به همین خاطر بود که تحقیقات و اقدامات خود را آغاز کرده تا در یابند دقیقاً از چه زمانی فرایندی که تحت عنوان «فراموشی کودکی» شناخته شده، آغاز می شود. نتایج این تحقیقات حاکی از آن بود که کودکان بین پنج تا هفت سال، چیزی حدود شصت درصد از خاطرات دوران کم سن و سال تر خود را به خاطر داشتند و این در حالی بود که این میزان برای کودکان بین هشت و نه سال، تا چیزی حدود چهل درصد کاهش پیدا کرد. بنا براین فرایند فراموشی از سنین پایین تر آغاز شده و به مرور تقریباً هیچ خاطره ای از سال های ابتداییِ زندگی در ذهن کودک باقی نخواهد ماند.
التبه این مسئله به هیچ عنوان جای تعجبی ندارد، اما باید بدانیم که خواب کافی در طول شب، باعث می شود مغز کارکرد بهتری به طور کلی داشته باشد. تحقیقاتی در این خصوص انجام شد و گروهی از افراد در نظر گرفته شده و پس از این که به آن ها آموزش داده شد چگونه انگشتان خود را روی پیانو حرکت دهند تا صدای مشخصی تولید شود، گروهی که دوازده ساعت استراحت کرده بودند، عملکرد بهتری از خود نشان داده و به خوبی به خاطر داشتند که چگونه باید انگشتان خود را حرکت دهند. متیو واکر، مدیر مسئول لابراتوار بی آی دی، در این خصوص عنوان کرد: «زمانی که خواب هستید، این گونه به نظر می رسد که مطالب و مسائلی که در طول بیداری آموزش دیده و یا خوانده و شنیده اید، به سمت آن قسمت هایی از مغز می روند که در حفظ و نگاه داری خاطرات، عملکرد مؤثرتری از خود نشان می دهند.».
گابریل رادوانسکی که روانشناس است در گفتگویی که با او در این خصوص انجام شده بود عنوان کرد: «وارد یا خارج شدن از چهار چوب یک در، نقش نوعی محدوده را در ذهن انسان ایفا می کند. این محدوده، فعالیت هایی که توسط انسان انجام گرفته است را از سایر فعالیت ها جدا کرده و در قسمت دیگری از مغز ذخیره می کند.». گابریل به همراه تیم تحقیقاتی اش آزمایشی در این خصوص انجام داد که با هم نگاهی به جزئیات آن خواهیم انداخت: برای این منظور گابریل، دو گروه از افراد را در نظر گرفت. گروه اول باید وسایلی را در یک اتاق جا به جا می کردند و به گروه دوم این وظیفه محول شده بود که وسایلی را از اتاقی به اتاق دیگر ببرند؛ به این معنی که در مسیر خود باید از چهار چوب درهایی که اتاق ها را از یکدیگر جدا می کرد، عبور کنند. نتایج تحقیقات در نهایت حاکی از آن بود که افرادی که وسایل را میان اتاق ها جا به جا می کردند، تا چیزی حدود سه برابر افراد گروه دیگر، امکان داشت که فراموش کنند کدام شیء را باید بردارند.
جالب است بدانید که اگر قصد حفظ کردن مطلبی را داشته باشید، بهتر است راجع به چهار چوب در فکر نکنید. این مسئله هم در ادامه تحقیقات گابریل رادوانسکی و تیم اش مشخص شد. در انجام این تحقیقات از افراد خواسته می شد که مطلبی را به خاطر بسپارند و این در حالی بود که از گروهی از این افراد خواسته شد که در حال به خاطر سپردن مطلب به چهار چوب در فکر کنند. نتایج حاکی از آن بود که کسانی که به چهار چوب در فکر می کردند، کمتر از گروه دیگر قادر به به خاطر سپردن مطالب بودند. این مسئله به احتمال بسیار زیاد، از نقشی که درب ها در ذهن انسان به خود گرفته اند نشأت می گیرد؛ نقش محدود کننده و نقش جدا کننده درب ها.
شاید ارزش صرف هزینه برای شرکت در کلاس هایی که با بهره گیری از وسایل دیجیتال کمک آموزشی کلاس های خود را برگزار می کنند، فکر بدی نباشد. جالب است بدانید که چیزی حدود شصت و پنج درصد از کل جمعیت آمریکا، به اصطلاح، دانش آموزان بصری هستند؛ در واقع برای این که مطلبی را به خوبی یاد بگیرند، باید حتماً چیزی که به آن ها آموزش داده می شود را مشاهده کنند و تنها شنیدن صدای معلم برای فرد کافی نخواهد بود. نزدیک به یک چهارم مطالبی که می شنویم از یاد ما خواهند رفت و جلوه های بصری و به کار گیری وسایل دیجیتال برای این منظور، در نهایت سبب می شود فرایند یادگیری با پیشرفتی چهار صد درصدی به نسبت حالت عادی رو به رو شود.
تحقیقاتی به صورت مشترک میان محققان دانشگاه های دارموث و هاروارد صورت گرفت و نتایج حاکی از آن بود که پس از گذر از مرز سی سالگی، قابلیت تشخیص دیگران با توجه به چهره آن ها رو به افول می نهد. اگ بخواهیم به طور دقیق تر به این مطلب نظری بیندازیم، باید عنوان کنیم که به طور تقریبی، بین سی تا سی و چهار سالگی، زمانی است که انسان از لحاظ تشخیص دیگران از روی چهره در شرایط ایده آل ذهنی خود به سر می برد و پس از سی و چهار سالگی، این قابلیت به مرور زمان کاهش پیدا می کند. این کاهش تا جایی ادامه پیدا می کند که یک فرد هفتاد ساله، تقریباً چیزی حدود هفتاد و پنج درصد از کسانی را که می بیند، تنها به واسطه چهره شان به یاد خواهد داشت و چهره دیگران را فراموش خواهد کرد.
حقیقتی وجود دارد که انکار آن غیر ممکن است: همه انسان ها کم و بیش، دروغ می گویند. اما چگونگی عنوان کردن این دروغ ها است که در نهایت مهمترین تأثیر را در به خاطر آوردن (یا نیاوردن) داستان هایی که سرِ هم کرده ایم خواهد داشت. تحقیقاتی در این خصوص در دانشگاه ایالتی لوئیزیانا صورت گرفت و نتایج حاکی از آن بود که توضیحاتی که به دروغ ادا می کنیم (گسترش دادن مطالب و مسائلی که تنها زاییده خیال ما بوده و دروغ هستند و وجود خارجی ندارند) بعد ها ساده تر به یاد فردی خواهد آمد که آن ها را عنوان کرده است و این روند در مقام مقایسه با انکار های به دروغ قرار می گرفت (انکار به دروغ به این معنی است که چیزی را انکار کنید که در حقیقت وجود دارد و درست است). کسی که عهده دار این آزمایش شده بود، شان لِین نام داشت و در این خصوص عنوان کرد: «اگر قرار باشد در خصوص چیزی که اتفاق نیفتاده و وجود خارجی ندارد به شما توضیحاتی دهم و یا این که به عبارت دیگر دروغی در خصوص آن اتفاق نیفتاده بگویم، باید تجزیه و تحلیل های بسیاری در مغز خود انجام دهم تا چیزی از قلم نیفتد. به همین خاطر است که در نهایت فراموش کردن این گونه مطالب کمی دشوار تر است از حالت دیگر.».
تحقیقاتی در این خصوص صورت گرفته است و نتایجش حاکی از آن است که احساسی که با نام عشق در نگاه اول شناخته می شود، در حقیقت وجود خارجی ندارد و تنها ذهن انسان است که این باور را به وجود می آورد که دو فردی که با یکدیگر رابطه دارند، در نگاه اول عاشق یکدیگر شده اند. شخصی را در نظر بگیرید که عاشق همسر خود است و این باور در او وجود دارد که در همان نگاه اول عاشق همسر خود شده است. در حقیقت اتفاقی که در این خصوص برای این فرد می افتد این است که خاطرات خود از نخستین دیدارش با شریک زندگی اش را با احساسات حال حاضر خود مورد سنجش قرار می دهد و همین مسئله است که باعث می شود این باور در او به وجود بیاید. در حقیقت احساس شخص در همان زمان نخستین آشنایی با همسرش متفاوت از احساسات حال حاضرش بوده است، تنها دیگر آن را به خاطر نمی آورد. دُنا جو بریج کسی بود که مسئولت انجام این تحقیقات را به عهده گرفته بود و در این خصوص عنوان کرد: «انسان به طور غریزی خاطرات خود را تغییر شکل می دهد و داستان هایی باور پذیر در خصوص آن ها به وجود می آورد به گونه ای که با شرایط زندگی حال حاضر او سنخیت و سازگاری داشته باشند.».
بنا به تحقیقاتی که تا کنون در این خصوص صورت گرفته است، میان پنج تا نه مطلب و مسئله گوناگون را می توان در حافظه کوتاه مدت نگه داشت و این مطالب یا مسائل تنها برای مدتی حدود بیست تا سی ثانیه در ذهن فرد و حافظه کوتاه مدت او باقی خواهند ماند. نکته ای که در این خصوص وجود دارد این است که تنها مطالبی در ذهن انسان باقی خواهند ماند و فرد آن ها را بعد ها به خاطر خواهد آورد، که در حافظه بلند مدت او جای گرفته باشند. البته ارقامی که در خصوص حافظه کوتاه مدت عنوان شد، کاملاً دقیق نمی باشند و هنوز تحقیقات در این خصوص ادامه دارد، با این وجود، این مسئله مسلم است که مطالبی که در حافظه کوتاه مدت جای می گیرند، بعد ها از ذهن انسان خواهند رفت.
آگاهی ذهنی و داشتن تسلط بر شیوه کارکرد مغز، هر دو در نتیجه مدیتیشن به دست می آیند و نقش مهمی در چگونگی حافظه فرد و کارایی آن ایفا می کنند. تحقیقاتی در این خصوص در دانشگاه کالیفرنیای آمریکا صورت گرفته است و نتایج این تحقیقات گواهی بر این ادعا است. برای انجام این تحقیقات دانشجویانی را در نظر گرفته و آن ها را به دو گروه تقسیم کردند. گروه اول از این دانشجویان موظف بودند که چهار جلسه در طول هفته، در کلاس های مدیتیشنی شرکت کنند که زمان هر جلسه از چهل و پنج دقیقه تجاوز نکند. گروه دیگر نیز به روند معمول زندگی خود پایبند می ماندند و کار به خصوصی نباید انجام می دادند. در نهایت و پس از دو هفته هر دو گروه در یک آزمون مشابه شفاهی شرکت کردند و دانشجویان گروه اول که این دو هفته در کلاس های مدیتیشن شرکت می کردند، توانستند به طور کلی شصت امتیاز بیشتر از دانشجویان گروه اول دریافت کنند.
این مقاله ادامه دارد...
رژیم غذایی تاثیر مستقیمی بر سلامت مغز دارد. به عنوان مثال، مشخص است که مصرف بیش از حد قند و چربی های ترانس می تواند حافظه را مختل کند، در حالی که سبزیجات، برعکس، آن را پشتیبانی می کنند. دانشمندان تحقیقات زیادی در رابطه با تغذیه انجام داده اند و مفیدترین غذا برای مغز را نام برده اند. ما گزیده ای از مقالات علمی مهم در این زمینه گردآوری کرده ایم.
یک مطالعه سه ساله اخیر بر روی 3562 نفر حدوداً 71 ساله نشان داد کسانی که رژیم غذایی غنی از فلاونول های موجود در چای، سیب و انواع توت ها را مصرف می کنند، کمتر در معرض از دست دادن حافظه مرتبط با افزایش سن هستند. دانشمندان دریافته اند که فلاونول ها عملکرد هیپوکامپ را بهبود می بخشد و حافظه کوتاه مدت را تقویت می کند. علاوه بر این، چای سبز سرشار از L-theanine است که باعث آرامش می شود و از سلول های مغز محافظت می کند.اما دانشمندان شکلات را به عنوان محصولی برای حافظه خوب توصیه نمی کنند، زیرا فلاونول ها اغلب در طول پردازش آن از بین می روند.
حدود 60 درصد از مغز انسان از چربی تشکیل شده است و نیمی از آن چربی اسیدهای امگا 3 است. مغز از آنها برای ساخت سلول های عصبی مورد نیاز برای یادگیری و حافظه استفاده می کند. کمبود امگا 3 با ناتوانی های یادگیری، افسردگی و زوال ذهنی مرتبط با سن مرتبط است.
بنابراین، برای حفظ عملکردهای شناختی، مصرف منابع امگا مهم است. به عنوان مثال، حداقل دو بار در هفته از ماهی های چرب استفاده کنید که این ماهی ها عبارتند از: سالمون، قزل آلا، ماهی تن آلباکور، شاه ماهی و ساردین. دانشمندان ژاپنی در سال 2020 به این نتیجه رسیدند که افرادی که به طور منظم از چنین ماهی هایی در رژیم غذایی خود استفاده می کنند، ماده خاکستری و سلول های عصبی بیشتری در مغز خود دارند که تصمیم گیری، حافظه و احساسات را کنترل می کنند.
کافئین و آنتی اکسیدان ها به حفظ سلامت مغز کمک می کنند. دانشمندان می گویند که این مواد به موارد زیر کمک می کنند:
نشاط. اول از همه، به دلیل این واقعیت است که کافئین، آدنوزین را مسدود می کند، ماده ای که باعث خواب آلودگی می شود.
حال خوب. یک فنجان قهوه می تواند سطح برخی هورمون ها (مانند دوپامین) را که مسئول احساس خوب هستند، افزایش دهد.
تمرکز توجه. قهوه به شما کمک می کند تا کارها را با کارایی بیشتری انجام دهید.
کاهش خطر ابتلا به بیماری های عصبی. سه تا چهار فنجان در روز ممکن است خطر پارکینسون و آلزایمر را کاهش دهد
این ادویه زرد تیره حاوی کورکومین است که از سد خونی مغزی عبور می کند، به این معنی که می تواند مستقیما وارد مغز شود و به سلول های مغز کمک کند. مطالعات در طول سال ها نشان داده است که کورکومین:
به رشد سلول های مغزی جدید کمک می کند که بدون شک بر توانایی های ذهنی تأثیر می گذارد.
برای تقویت حافظه مفید است. به عنوان مثال، همکاری سال 2018 بین دانشمندان هندی و آمریکایی نشان داد که کورکومین از زوال شناختی در بیماران آلزایمر جلوگیری می کند .
کاهش افسردگی کورکومین سطح سروتونین و دوپامین را افزایش می دهد که باعث بهبود خلق و خو می شود. مطالعات نشان داده اند که کورکومین حتی می تواند علائم افسردگی و اضطراب را کاهش دهد.
اگرچه افزودن زردچوبه به غذای شما ممکن است مفید باشد، اما به خاطر داشته باشید که محتوای کورکومین آن به اندازه کافی بالا نیست که بتوان اثرات مثبتی را که دانشمندان توصیف کرده اند، مشاهده کرد.
کلم بروکلی و تخمه کدو حاوی ویتامین K هستند. مطالعات متعددی که در افراد مسن انجام شده است، مصرف زیاد غذاهای غنی از ویتامین K را با بهبود حافظه مرتبط دانسته اند.
دانه کدو تنبل علاوه بر ویتامین ها منبع عالی منیزیم، آهن، روی و مس است. هر یک از این مواد مغذی برای سلامت مغز مهم هستند:
روی برای انتقال سیگنال های عصبی حیاتی است. کمبود روی با بسیاری از بیماری های عصبی از جمله بیماری آلزایمر و پارکینسون مرتبط است.
منیزیم برای یادگیری و حافظه ضروری است. سطوح پایین منیزیم باعث میگرن و افسردگی می شود.
مغز از مس برای کنترل سیگنال های عصبی استفاده می کند. و زمانی که سطح مس غیر طبیعی باشد، خطر ابتلا به بیماری های عصبی افزایش می یابد.
کمبود آهن اغلب باعث اختلال در عملکردهای مختلف مغز می شود.
آجیل، به ویژه گردو، دارای خواص مفید برای حافظه هستند. به عنوان مثال، دانشمندان چینی رژیم غذایی و سلامت 4822 فرد 55 ساله و بالاتر را مطالعه کردند و به این نتیجه رسیدند که خوردن حدود 10 گرم آجیل در روز به طور قابل توجهی عملکرد شناختی را بهبود می بخشد. مطالعه دیگری نشان داد زنانی که به طور منظم برای چندین سال آجیل می خورند، در مقایسه با کسانی که خود را انکار می کنند، حافظه قوی تری دارند.
آجیل حاوی ویتامین E و همچنین اسیدهای چرب امگا 3 و آنتی اکسیدان های مختلف است که از سلول های مغز در برابر آسیب محافظت می کند.
پرتقال سرشار از ویتامین B9 (اسید فولیک) است که باعث تقویت حافظه و مهار اختلالات عصبی می شود. یک پرتقال متوسط نیاز روزانه بدن به ویتامین C را تامین می کند که بدون آن مغز نمی تواند به درستی کار کند. دانشمندان استرالیایی در سال 2019 سطوح بالای ویتامین C خون را با بهبود حافظه، تمرکز و سرعت تصمیمگیری مرتبط دانستند .
محققان تاکید می کنند که بدن نمی تواند ویتامین C را سنتز کند، بنابراین دریافت آن از منابع طبیعی مهم است. این ویتامین علاوه بر پرتقال در لیمو، کلم سفید، کیوی، گل رز، توت فرنگی، گوجه فرنگی و پاپریکا به وفور یافت می شود.
تحقیقات کمی در مورد ارتباط بین مصرف تخم مرغ و سلامت مغز وجود دارد. با این وجود، دانشمندان تأثیر مثبت مواد مغذی موجود در تخم مرغ را بر مغز تأیید می کنند.
تخم مرغ منبع بسیار خوبی از ویتامین های B6 و B12، اسید فولیک و کولین است. بدون ویتامین، سنتز طبیعی مواد شیمیایی و تنظیم سطح قند در مغز غیرممکن است. و کمبود کولین و اسید فولیک که گاهی افراد مسن را درگیر می کند باعث زوال عقل می شود. خوردن غذاهای غنی از این مواد با بهبود حافظه و عملکرد ذهنی مرتبط است.
مقدار روزانه کولین برای اکثر زنان 425 میلی گرم و برای مردان 550 میلی گرم است و یک زرده تخم مرغ حاوی حدود 112 میلی گرم کولین است.
مجله پزشکی هاروارد چند راه دیگر برای بهبود حافظه نام برده است . علاوه بر یک رژیم غذایی متعادل و متنوع، به موارد زیر کمک کنید:
فرآیند مداوم یادگیری چیزی جدید؛
تکرار آنچه مهم است به خاطر بسپارید؛
تکنیک های یادگاری برای حفظ بر اساس تداعی ها.
فعالیت اجتماعی.
(سیارک) : دانشمندان درباره مرد فرانسوی که ۹۰ درصد مغز خود را از دست داده و در عین حال زندگی عادی و نرمالی دارد، مات و مبهوت مانده اند.
زندگی نرمال بدون 90 درصد از مغز!
یک مرد فرانسوی با وجود اینکه ۹۰ درصد از مغز خود را از دست داده اما با این حال زندگی نرمال و سالمی را پشت سر می گذارد، دانشمندان را به فکر فرو برده تا دوباره درباره آنچه که از دیدگاه بیولوژیکی باعث هوشیاری و آگاهی انسان شده، فکر کنند.
علیرغم چندین دهه پژوهش و تحقیق، دانش ما نسبت به هوشیاری و آگاهی – آگاه بودن از موجودیت یک فرد – بسیار اندک است. ما می دانیم که بنیان این آگاهی به نحوی در مغز ماست اما چگونه می شود که افرادی با وجود از دست دادن قسمت اعظمی از نورون ها و رشته های مغزی می توانند نسبت به خود و اطرافیانشان آگاه باشند؟
این مورد که برای اولین بار در سال ۲۰۰۷ در The Lancet توصیف شده بود، درباره مردی است که حدودا ۱۰ سال دانشمندان را مات و مبهوت خود کرده است. (سیارک)
این مرد فرانسوی که در زمان انتشار این مقاله ۴۴ سال سن داشت، هویتش کاملا محرمانه باقی مانده و به همین واسطه، دانشمندان کاملا توضیح داده اند که این مرد چگونه بدون اطلاع از شرایط بسیار نادرش و بدون هیچ مشکلی به زندگی ادامه داده است.او به دلیل ضعف اندکی که در پای چپش حس می کرد به دکتر مراجعه کرد و پس از اینکه اسکن مغز بر روی انجام شد، تصاویر نشان می دادند که جمجمه او اکثر با مایعی پر شده است. اسکن مغز این شخص نشان می داد که تنها یک لایه نازک از بافت واقعی مغز باقی مانده و بخش داخلی مغز او تقریبا به طور کامل از بین رفته است. عکس زیر، اسکن مغزی این شخص را نشان می دهد:
تصویر اسکن مغز این مرد فرانسوی – تجمع مایعات ۹۰ درصد از مغز این فرد را از بین برده است.
پزشکان باور دارند که قسمت اعظم مغز این فرد به طور آهسته و در یک بازه زمانی ۳۰ ساله توسط تجمع مایعات از بین رفته است؛ پدیده شناخته شده ای که به آن هیدروسفالی می گویند. او از کودکی به این بیماری مبتلا بود که البته توسط یک استنت درمان شده بود؛ اما این استنت زمانی که او ۱۴ ساله بود برداشته شد و از آن پس، بخش اعظم مغز او از بین رفته است (شایان ذکر است که استنت در پزشکی به لوله توری مصنوعی از جنس فلز گفته می شود که در یک گذرگاه یا مجرایی طبیعی در بدن به منظور جلوگیری یا مقابله با انقباض موضعی جریان درون آن مجرا، قرار داده می شوند).
اما علیرغم باقی ماندن مقدار اندکی از بافت مغزی او، این شخص ناتوانی مغزی نداشت؛ او دارای یک ضریب هوشی پایین (۷۵) بود اما به عنوان یک کارمند دولت مشغول به کار بود. او همچنین ازدواج کرده، دارای دو فرزند و نسبتا هم سالم بود.
پرونده پزشکی پر رمز و راز این شخص، نه تنها در ذهن دانشمندان این سوال را به وجود آورد که او چگونه توانسته زنده بماند، بلکه دانش ما از هوشیاری و آگاهی را نیز زیر سوال برد.
در گذشته پژوهشگران اظهار می کردند که هوشیاری و آگاهی احتمالا به نواحی مختلف و بخصوصی از مغز مرتبط است؛ از جمله کلاستروم (یک لایه نازک از سلول های عصبی مابینِ نواحی اصلی مغز) یا قشر بینایی (کرتکس بصری).
اما اگر این فرضیه ها درست بودند، این شخص فرانسوی که قسمت اعظمی از مغز خود را از دست داده نباید از آگاهی و هوشیاری بهره مند می بود.
Axel Cleeremans، یک روانشناس شناختی از دانشگاه آزاد بروکسل در بلژیک در این خصوص به کوارتز (Quartz) گفت: "هر تئوری درباره هوشیاری و آگاهی باید بتواند توضیح دهد چرا این فرد که ۹۰ درصد از بافت مغزی اش را از دست داده همچنان به صورت کاملا طبیعی به زندگی خود ادامه می دهد”.
به عبارت دیگر، به نظر نمی رسد که یک قسمت خاص از مغز به تنهایی مسئول هوشیاری و آگاهی انسان باشد.
به نظر نمی رسد که یک قسمت خاص از مغز به تنهایی مسئول هوشیاری و آگاهی انسان باشد.
Cleeremans بر فرضیه ای معتقد است؛ پایه و اساس این فرضیه این است که انسان با هوشیاری به دنیا نیامده، بلکه مغز آگاهی و هوشیاری را بارها و بارها یاد می گیرد. این بدان معناست که محل قرارگیری هوشیاری در مغز ثابت نبوده و بسیار انعطاف پذیر است و فراگیری آن می تواند توسط مناطق مختلف مغز صورت پذیرد.
او در ادامه بیان می کند: "آگاهی، نظریه غیر مفهومی مغز درباره خودش است و از طریق تجربه به دست می آید و این نیز از طریق یادگیری، تعامل با خود، جهان و افراد حاصل می شود.”
Axel Cleeremans این فرضیه را در ابتدا در سال ۲۰۱۱ منتشر کرد و حال در کنفرانس انجمن مطالعات علمی درباره آگاهی در مورد این موضوع سخنرانی کرد. این کنفرانس در ماه ژوئن امسال (سال ۲۰۱۶ میلادی) در بوئنوس آیرس برگزار شد.
او فرضیه خود را "تز شکل پذیری رادیکال” (radical plasticity thesis) نامیده است. این نظریه با پژوهش های اخیری که نشان می دهند مغز یک فرد بالغ نسبت به آن چیزی که در گذشته فکر می کردیم، سازگار تر است.
Olivia Goldhill برای کوارتز اینگونه می نویسد:
"Cleeremans بیان می کند که برای داشتن آگاهی، تنها دانستن اطلاعات کافی نیست، بلکه باید دانست که یک شخص، اطلاعاتی را می داند. به عبارت دیگر، برخلاف یک ترموستات که به سادگی دما را ثبت و ضبط می کند، انسان های آگاه، هم می داند و هم برایشان اهمیت دارد که می دانند. (سیارک)
کلیریمنس مدعی است که مغز به طور پیوسته و ناآگاهانه یاد می گیرد تا فعالیت خودش را دوباره تعریف کند و این حالت تعاریف، اساسِ تجربه آگاهانه است.”
اما تمامی این صحبت ها درباره فردی که با وجود باقی ماندن تنها ۱۰ درصد از مغزش زندگی می کند به چه صورت است؟
براساس گفته های کلیریمنس، با اینکه تنها قسمت کوچکی از مغز این شخص باقی مانده، همین بافت مغزی موجود قادر است نظریه ای درباره خودشان به وجود آورند و این بدین معناست که شخص هنوز آگاهی کامل نسبت به کارهایی که انجام می دهد، دارد.
این مفاهیم به نوبه خود چندان هم جدید نیستند و هر روزه ما چیزهای بیشتری درباره مغزمان یاد می گیریم و به این موضوع پی می بریم که مغزهای ما چقدر انعطاف پذیر و سازگارند. به عنوان مثال در هفته اخیر دانشمندان توانستند سلول های مغزی یک موش را برای رشد مجدد فعال کرده و در نتیجه بینایی را به یک موش نابینا باز گرداندند.
مغز ما بسیار انعطاف پذیر است
این های تنها نشانه های قابل توجهی است که به ما نشان دهد که چقدر مغز ما می تواند قدرتمند بوده و حتی می تواند در آسیب های فوق العاده زیاد هم به یادگیری خود ادامه دهد. این موارد نوری از امید را در دل های ما روشن کرده و نشان می دهد که شاید روزی انسان بتواند بیماری هایی که ناشی از تخریب نورون ها (بیماری های نورودژنراتیو) است را نیز درمان کند.
نظر شما در رابطه با آگاهی و هوشیاری انسان چیست؟ آیا شما با الکس کلیریمنس هم نظر بوده و یا فکر می کنید آگاهی متعلق به قسمت خاصی از مغز است؟ اگر اینگونه فکر می کنید، شما چگونه می توانید دلیل هوشیاری و آگاهی این شخص فرانسوی را توجیه کنید.منبع : عصر ایران
این پست را چگونه میبینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید. (سیارک)