با توجه به اینکه این مکانها مربوط به مرگ و دنیای ناشناخته پس از آن هستند، طبیعی است که داستانهای وحشتناک زیادی در مورد فعالیتهای اشباح و سایر موجودات و اوهام ترسناک در آنها رواج داشته باشد. اما به جز داستانهایی که وجود دارد، برخی از قبرستانها به دلیل دکوراسیون عجیب، معماری خاص و تاریخچهای که دارند فضای رازآلودی را به وجود میآورند که برای بسیاری از افراد بسیار وحشتناک به نظر میرسد.
در ادامه و در این تاپ ۱۰ نگاهی میاندازیم به ترسناکترین قبرستانهای دنیا، با ما همراه باشید.
۱۰- قبرستان چامولا
قبرستان چامولا (Chamula) که در روستای سن خوان چامولا در جنوب ایالات چیاپاس مکزیک قرار دارد در دهه ۶۰ میلادی به عنوان یک کلیسای کاتولیک ساخته شد، اما از زمانی که کشیش رسمی این کلیسا آن را ترک کرده است هیچ مراسم رسمیای در آن برگزار نشده. به جز مواقع محدودی که کشیش روستای همسایه به این کلیسا مراجعه میکند، شمنها (جادوگران محلی) از این فضا برای ارائه محصولات و راهنماییهای خود استفاده میکنند. مراسمات شفابخشی نیز در این مکان برگزار میشود و مرغهای قربانی شده در گوشه و کنار این قبرستان ترسناک به وفور یافت میشوند.
۹- قبرستان ساحرهها
قبرستانی که در مناطق کوهستانی نزدیک به جاده برادرتون در ایالت تنسی آمریکا قرار دارد استمپس نام دارد، اما به دلیل وجود ویژگیهای عجیبی مثل تکه سنگهای چادر شکلی که برای سوزاندن مردهها از آن استفاده میشود و سنگ قبرهایی که اشکال ستاره مانند یا پنج ضلعی در آنها دیده میشود، به قبرستان ساحرهها شهرت دارد. برخی از افراد محلی ادعا میکنند که آقای استمپس که این قبرستان را ایجاد کرده از یک پنج ضلعی به عنوان امضا استفاده میکرده است و به همین دلیل از این نشانها در این گورستان استفاده میشود. البته این افراد هیچ توضیحی برای حیوانات قربانی شده مختلفی که در این قبرستان دیده میشود ارائه نمیکنند!
۸- آرامگاه سنت لوئیس
آرامگاه شماره یک سنت لوئیس که در سالهای ۱۷۸۰ در ایالت نیو اورلئان آمریکا احداث شده قدیمی ترین و ترسناکترین قبرستان این ایالت بوده و هنوز هم همه ساله افراد زیادی در آن به خاک سپرده میشوند. به دلیل سفره آبی که در زیر این قبرستان وجود دارد و نزدیک به سطح زمین است، مردگان در دخمهها و یا طاقهایی بر روی سطح زمین قرار داده میشوند که فضای ترسناکی را به وجود میآورد. معمولا بازدیدکنندگان ترجیح میدهند که به تنهایی وارد این آرامگاه نشوند.
۷- قبرستان قدیمی یهودیان
قبرستان قدیمی یهودیان در منطقه Josefov در پراگ، پایتخت جمهوری چک قرار دارد. این آرامگاه که در منطقه یهودی نشین پراگ واقع شده از اوایل دهه ۱۵ میلادی مورد استفاده قرار گرفته و به این دلیل که طی این سالها افراد زیادی بر روی یکدیگر به خاک سپرده شدهاند، داستانهای زیادی در مورد آن وجود دارد. تخمین زده میشود که ۱۲ هزار سنگ قبر در این آرامگاه وجود دارد و تاکنون بیش از صد هزار نفر در آنجا به خاک سپرده شدهاند.
گزارشهای متعددی مبنی بر دیده شدن روح یا فعالیتهای عجیب در این قبرستان منتشر شده است.
۶- آرامگاه سن میشل
این قبرستان که نام اصلی آن Cimitero di San Michel است در جزیره سن میشل در ونیز ایتالیا قرار دارد. در اوایل قرن ۱۹ میلادی پس از اینکه ناپلئون ونیز را به تصرف خود در آورد، دفن مردگان در بافت اصلی تاریخی شهر ممنوع شد، به همین دلیل مردم برای خاکسپاری بستگان خود به جزیره سن میشل مراجعه کرده و این جزیره را به گورستانی بزرگ تبدیل کردند. مراسم خاکسپاری و انتقال اجساد به این جزیره با قایقهای مخصوص ونیزی (Gondola) انجام میشد. حتی امروزه نیز افراد میتوانند قبرهای این جزیره را به مدت ۱۰ سال اجاره کرده و مردگان خود را در آن خاک کنند. ایده جزیرهای که تماما متعلق به مردگان باشد قطعا ترسناک است.
۵- آرامگاه رکولهتا
این آرامگاه معروف در منطقه رکولهتا (Recoleta) بوئنوس آیرس، پایتخت آرژانتین قرار داشته و به عنوان یکی از مهمترین مناطق گردشگری این شهر توریستهای زیادی را به سمت خود جلب میکند. دروازههای نئوکلاسیک این آرامگاه و ستونهای یونانی و سردابها و مجسمههای هنری بسیار زیبا که دارای سبکهای متنوع معماری است نمونه کاملی از هنر خاکسپاری قرن ۱۹ و ۲۰ میلادی به شمار میرود. یکی از زیباتری ویژگیهای این آرامگاه طراحی خیابان مانند آن و پیاده روهای آن است. با این تفاوت که پیاده روهای این شهر زیبا برای مردگان طراحی شده است!
۴- قبرستان گلادیاتور
در شهر اِفِسوس (Ephesus) ترکیه قبرستانی وجود دارد به گورستان گلادیاتورها مشهور است. جنگجویانی که در میدانهای مبارزاتی رومیها کشته میشدند در این قبرستان به خاک سپرده میشدند. باستان شناسان بقایای ۶۷ مرد ۲۰ تا ۳۰ ساله را در این محل پیدا کردهاند که دارای زخمهای متعددی بودند. گفته شده که این زخمها بر اثر مبارزه افراد با حیوانات، تبهکاران و سایر گلادیاتورها به وجود آمده است. اولین بار باستان شناسان با مشاهده تصاویر مربوط به گلادیاتورها که بر روی سنگ قبرها کشیده شده بود به تدفین این افراد جنگجو در این محل پی بردند.
۳- قبرستان شاد
این قبرستان در روستای ساپانتا کشور رومانی واقع شده است. سال ۱۹۳۵ بود که “ائون استان پاتراس” تصمیم گرفت تا خاطره شادی از رفتگان بر جای بگذارد و به همین دلیل شروع به حکاکی بر روی چوبهای رنگیای کرد که در آنها معمولا داستان مرگ شخص و یا یکی از خاطرت او به تصویر کشیده میشدند. همچنین قطعه شعری نیز که مربوط به این فرد بود بر روی این چوبها نوشته میشد. در قبرستان تصاویری که مربوط به وقایع تلخ، جنگ جهانی دوم و رژیم کمونیست رومانی است نیز به تصویر کشیده شده است. پس از مرگ پاتراس، دستیاران او بزرگترین و زیباترین سنگ قبر را برای او در این آرامگاه نصب کردند.
۲- دخمههای کاپوچین
مردگان در دخمههای کاپوچین در سیسیل ایتالیا به شکل ترسناکی نگهداری میشوند، آنها مومیایی شده و با لباسهای معمول خود در کنار یکدیگر به دیوار تکیه داده شده یا بر روی صندلی و تابوت نگهداری میشوند. امروزه حدود هشت هزار نفر، از ثروتمندان و اشراف زادگان سیسیل گرفته تا راهبها در این دخمه که از قرن ۱۶ میلادی مورد استفاده قرار گرفته است وجود دارند. البته روش مومیایی کردن اجساد نیز در این سالها فرق کرده است، مثلا روزالینا لومباردوی دو ساله که در سال ۱۹۲۰ بر اثر بیماری از دنیا رفته است به گونهای مومیایی شده که حتی صورت او نیز سالم مانده است.
۱-گورستان هایگیت
گورستان هایگیت یک آرامگاه متعلق به عصر ویکتوریایی است که در یک فضای ۱۴ هکتاری با درختان بسیار بلند در نزدیکی لندن قرار گرفته است. این قبرستان دارای ۵۳ هزار سنگ قبر بوده و ۱۷۰ هزار نفر در آن دفن شدهاند. این منطقه همچنین به عنوان یک فضای طبیعی حفاظت شده نیز شناخته میشود. چیزی که این گورستان بزرگ را ترسناک کرده مجسمههای فراوانی از انسانها، حیوانات و فرشتگان است که نشان از علاقه شدید مردم دوران ویکتوریا به خدایان و تمدن قدیم مصری دارد. بسیاری از مجمسههای قدیمی این محل در حال پوسیدگی بوده و نماد تمایل انسان به زوال هستند.منبع: دیجیرو
بیوه به فردی می گویند که همسرش فوت شده باشد. در تقویم (۲۳ ژوئن /دوم تیر ماه) روز جهانی زنان بیوه نامگذاری گردیده اشت. بعضی از زنان بیوه میراثدار مردانی هستند که جایگاه ویژهای را دارا بوده اند. هلموت کهل، صدراعظم و معمار وحدت آلمان، حامی اروپای واحد و پول یورو اولین سیاستمداری می باشد که پس از مرگ، مراسمی فرا ملی و در سطح اروپا برایش برگزار کردند.
هانهلوره کهل، همسر اول هلموت کهل دچار آلرژی به نور شد و مجبور به زندگی در تاریکی بود. او پس از مدتی به زندگیاش خاتمه داد. چهار سال بعد کهل و مایکه ریشتر که ۳۵ سال از او جوانتر بود عاشق هم شدند. این دو در سال ۲۰۰۸ به هنگامی که کهل در درمانگاهی بستری بود، ازدواج کردند. مایکه ریشتر – کهل حالا میراثدار یکی از بزرگترین سیاستمداران آلمان و اروپا پس از جنگ جهانی دوم شده است.
ژاکلین آخرین همسر پابلو پیکاسو نقاش و مجسمهساز بزرگ و تاثیرگذار اسپانیایی بود. پیکاسو در ۸ آوریل ۱۹۷۳، در اوج دلباختگیاش به ژاکلین درگذشت و ژاکلین روک نیز، که پس از پیکاسو شدیدا از نظر روحی دگرگون شده بود، در سال ۱۹۸۶، با شلیک گلوله خودکشی کرد. ژاکلین چهار سال درگیر بدستآوردن میراث پیکاسو بود که در نهایت ۲۴۰ میلیون فرانک به او تعلق گرفت.
پس از قتل ایندیرا گاندی، نخستوزیر هند توسط دو نفر از محافظان "سیک" در ۳۱ اکتبر سال ۱۹۸۴، راجیو گاندی پسر او (عکس به همراه همسرش سونیا در حال ادای احترام به مادرش) مقام نخستوزیری را برعهده گرفت. او در انتخابات سال ۱۹۸۹ شکست خورد و استعفا داد. گاندی در سال ۱۹۹۱ دوباره مامور تشکیل کابینه شد، ولی در عملیات انتحاری "سنمجی راجاراتنام" یکی از اعضای ببرهای تامیل کشته شد.
بعد از مرگ راجیو گاندی، همسرش، سونیا گاندی (نام اصلی ادویج آنتونیا آلبینا ماینو متولد ۱۹۴۶ در حومه ونیز ایتالیا) رهبری حزب کنگره ملی هند را در سال ۱۹۹۸ برعهده گرفت. سونیا گاندی پس از پیروزی در انتخابات سال ۲۰۰۴ از به عهده گرفتن مقام نخستوزیری به نفع مانموهان سینگ انصراف داد. پسر و دختر او راهول و پریانکا (که شباهت زیادی به مادربرزگش دارد) نیز وارد دنیای سیاست شدهاند.
ایملدا مارکوس، بیوه رئیس جمهور سابق فیلیپین، فردیناند مارکوس است.ایملدا به خرید و جمعآوری کفش معتاد بود و در طول دوران زندگیاش بیش از سه هزار جفت کفش خرید. پس از سقوط حکومت دیکتاتوری مارکوس او با ۹ میلیون دلار پول نقد، جواهرات و اوراق بهادار به آمریکا رفت. مارکوس در سال ۱۹۸۹ درگذشت و همسرش دوسال بعد به فیلیپین رفت و حتی بهعنوان نماینده مجلس نیز انتخاب شد.
خوآن دومینگو پرون ژنرال و سیاستمدار آرژانتینی بود که سه بار به عنوان رئیس جمهور آرژانتین انتخاب شد. پرون و همسر دومش اوا نزد بسیاری از مردم آرژانتین محبوبیت گستردهای داشتند. اوا پرون در سال ۱۹۵۲ درگذشت و دولت پرون نیز طی یک کودتا در سال ۱۹۵۵ سرنگون شد. پرون به خارج گریخت و در پاناما با ایزابل مارتینز دوپرون آشنا شد و در اسپانیا با او ازدواج کرد.
در دوران حکومت هکتور خوزه کامپورا در ۲۰ ژوین ۱۹۷۳ پرون به آرژانتین برگشت و همان سال در انتخابات ریاست جمهوری پیروز و همسرش ایزابل هم بعنوان معاون رئیس جمهور انتخاب شد. اما در ۱ ژوئیه ۱۹۷۴ پرون درگذشت و ایزابل عهدهدار مقام ریاست جمهوری شد. کودتای نظامیان در ۲۴ مارس سال ۱۹۷۶ به دولت ایزابل پرون خاتمه داد.
جیانگ چینگ، چهارمین و آخرین همسر مائو تسه تونگ، رهبر حزب کمونیست چین بود. او از سال ۱۹۳۹ با مائو که ۲۰ سال از خودش مسنتر بود رابطه عاشقانه برقرار کرد. او در ۸ سال نخست زندگیشان به عنوان منشی مائو شناخته میشد. از سال ۱۹۶۴ به بعد بود که مائو در مراسمهای مهم با او در انظار عمومی ظاهر شد و در سال ۱۹۶۶ بود که مائو مسئولیت انجام "انقلاب فرهنگی" را به او سپرد.
در قلع و قمع انقلاب فرهنگی که تا سال ۱۹۷۶ ادامه داشت، دانشگاهها تعطیل، بیش از یک و نیم میلیون چینی کشته و بسیاری از آثار فرهنگی در چین و تبت به بهانه مبارزه با مظاهر سنتی و فرهنگ سرمایهداری تخریب شدند. جیانگ چینگ یک ماه پس از مرگ مائو در سال ۱۹۷۶ به همراه ۳ نفر دیگر که به "باند چهار نفره" شهرت یافتند، کوشید قدرت را بهدست گیرد. اما تلاش او به شکست انجامید و سرانجام بازداشت و محاکمه شد.
یوکو اونو، هنرمند ژاپنی- آمریکایی و بیوه جان لنون خواننده، ترانه سرا، موسیقیدان، آهنگساز، شاعر و عضو گروه بیتلها است. لنون در سال ۱۹۸۰ به ضرب گلوله به قتل رسید و از آن پس یوکو اونو، میراث هنری لنون را مدیریت میکند. گرچه از یوکو اونو آثار هنری بسیاری منتشر شده، اما او به عنوان بیوه جان لنون بیشتر شناخته شده است تا بخاطر آثارش.
پس از قتل نینو آکینو در سال ۱۹۸۳، همسرش کرازون (عکس: در حال ادای سوگند) میراث سیاسی او را برعهده گرفت و در انتخابات ۱۹۸۶ در مقابل مارکوس به پیروزی دست یافت و به عنوان رئیس جمهور فیلیپین برگزیده شد. آكینو اول اوت سال ۲۰۰۹ بر اثر ابتلا به سرطان روده درگذشت. آکینوها پنج فرزند داشتند که پسر آنها بنیگنو آکینو نیز در سال ۲۰۱۰ به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد.
نینو سیمئون آکینو سناتور و فعال سیاسی مخالف حکومت فردیناند مارکوس دیکتاتور پیشین فیلیپین بود. آکینو پس از تحمل هفت سال زندان انفرادی در سال ۱۹۸۰ به آمریکا رفت. وی در بیست و یکم اوت ۱۹۸۳ بهرغم تهدید به ترور به فیلیپین بازگشت و پس از پیاده شدن از هواپیما هدف اصابت گلوله به سرش قرار گرفت و کشته شد.
نادژادا کروپسکایا، همسر ولادیمیر ایلیچ لنین، رهبر انقلاب بلشویکی در روسیه بود. پس از مرگ لنین، رهبری اتحاد جماهیر شوروی به دست استالین افتاد و تسویه حسابهای خونین درون حزبی به مرگ میلیونها نفر انجامید. بیوه رهبر انقلاب که از سیاستهای استالین ناراضی بود به مخالفت برخواست که استالین با تهدید به او گفت: «اگر مراقب رفتارت نباشی یک بیوه دیگر برای لنین دست و پا میکنیم».
ژاکلین کندی، همسر جان اف کندی، سی و پنجمین رئيس جمهور ایالت متحده آمریکا بود. او دانش آموخته دانشگاه جورج واشنگتن بود. کندیها نسبت به روسای جمهور پیشین در آمریکا جوانتر بودند و محبوبیت زیادی داشتند. جان اف کندی در روز جمعه ۲۲ نوامبر سال ۱۹۶۳ در شهر دالاس تگزاس ترور شد و به قتل رسید.
ژاکلین کندی پنج سال پس از ترور جان اف کندی در روز ۲۰ اکتبر سال ۱۹۶۸ با ارسطو اوناسیس، میلیاردر یونانی ازدواج کرد که تعجب بسیاری از آمریکاییان را برانگیخت. او در دفاع از خود گفت که "من دیگر تحمل زندگی به عنوان یک بیوه را نداشتم".
دانشمندان با بررسی رسوبات و لایههای عمیق زیرزمینی در بستر دریاچههای کشور شیلی که یکی از زلزلهخیزترین مناطق جهان است، دریافتهاند که وقوع زلزلههای شدید معمولا تابع نظم خاصی است و زمینلرزههای قدرتمند در بازههای زمانی مشخصی رخ میدهند.
تیمی از پژوهشگران بینالمللی با آنالیز هسته رسوبات تهنشینشده در دریاچههای کشور شیلی دریافتهاند که زلزلههای بزرگ از الگو و ریتم ثابتی پیروی میکنند و معمولا در بازههای زمانی مشخصی رخ میدهند.
به گفته پژوهشگران، در این مطالعات زمینلرزههای کوچکتر نیز مدنظر قرار گرفتهاند و مشخص شده است که زمینلرزههای کوچک هر چه در فاصله کمتری از سطح زمین رخ دهند، الگوی تصادفیتر و نامنظمتری دارند.( سیارک)
«جاسپر مورنات» (Jasper Moernaut) استادیار دانشگاه اینسبروک اتریش در این رابطه گفت: «سال ۱۹۶۰ (۱۳۳۹) بخشهایی از جنوب و مرکز کشور شیلی با عظیمترین زلزله ثبتشده در تاریخ که شدت آن از قدر ۹٫۵ بود، لرزید. در پی این زلزله، سونامی شدیدی رخ داد که علاوه بر ویران کردن سواحل شیلی، کل اقیانوس آرام را پیمود و بیش از ۲۰۰ نفر را در ژاپن به کام مرگ فرستاد؛ بنابراین دانستن و فهم این موضوع که زلزلههای ویرانگر و بزرگ در چه زمانی و چه محلی رخ میدهند، موضوعی حیاتی و بسیار مهم برای جامعه علمی زمینشناسی است و میتواند جان بسیاری از انسانها را نجات دهد.»
به گفته دانشمندان، وقوع زلزلهای سهمگین و قدرتمند نیازمند انرژی زیادی است که باید در طول قرنها انباشته شود؛ اما بسیاری از مدارک تاریخی و مستندات علم زلزلهشناسی بهاندازه کافی قدیمی نیستند که برای مطالعه الگوی تکرار زلزلههای بزرگ مورد استناد و استفاده قرار گیرند.
اما پژوهشگران با آنالیز و تجزیهوتحلیل رسوبات کف دو دریاچه در کشور شیلی توانستند به مدارک لازم دست پیدا کنند. آنها دریافتند که هر زمینلرزه بزرگ موجب رانش بستر زیر دریاچهها و دستنخورده باقی ماندن لایههای رسوبی در این مناطق میشود. آنها با نمونهبرداری از لایههای رسوبات بستر دریاچهها تا عمق ۸متری به این نتیجه رسیدند که در این منطقه هر ۵هزار سال یکبار زلزلههای بزرگی رخ میدهد. به این ترتیب آنها توانستند وقوع ۳۵ زلزله بزرگ را با شدت حداقلی ۷٫۷ شناسایی و بررسی کنند.
در این بررسیها همچنین مشخص شد که زلزلههای بزرگی مانند زلزله سال ۱۹۶۰ (۱۳۳۹)، هر ۲۹۲ سال یکبار تکرار شده و بنابراین، خطر وقوع زلزلهای با این شدت طی ۵۰ تا ۱۰۰ سال آینده بسیار کم است. پژوهشگران همچنین دریافتند که زلزلههایی با شدت ۸ نیز در بازه زمانی ۱۳۹ سال یکبار تکرار میشود و احتمال رخ دادن چنین زلزلهای در منطقه موردنظر طی ۵۰ سال آینده، حدود ۲۹٫۵ درصد است. این الگو تقریبا در مورد تمامی زلزلهها صدق میکند و به این ترتیب با مطالعه نحوه تکرار و رخ دادن زلزلهها در مناطق مختلف جهان، میتوان به احتمال بروز زلزله بعدی در بازه زمانی مشخص پی برد.
شرح کامل این پژوهش و یافتههای بهدستآمده از آن در آخرین شماره «مجله تخصصی زمین و علوم سیارهای» (Earth and Planetary Science Letters) منتشر شده و در اختیار پژوهشگران قرار گرفته است.منبع:برنا
(سیارک)عرصه فیلمسازی در هالیوود در سال 2017 شاهد فیلمهای ترسناک بسیار خوبی بود، از نسخه جدید فیلم ارّه که روی پرده ها رفت گرفته تا فیلم ترسناک «It» که استیون کینگز نویسنده آن بود (استیون کینگز نویسندگی فیلمهای بسیار معروفی چون «Shining» با بازی جک نیکلسون را در کارنامه دارد). اما این سال به نسبت خوبی که فیلمهای ترسناک به خود دید، دلیل نمی شود که در سال 2018 طرفداران این سبک از فیلمهای سینمایی چیزی عایدشان نشود؛ بلکه شرایط کاملا برعکس این است و بسیاری از تهیه کنندگان مطرح سینمایی، فیلمهای ترسناک بسیار خوبی برای سال 2018 در نظر گرفته اند. این خبر بسیار خوبی برای طرفدران ژانر وحشت است. از همین حالا می توانند خودرا آماده کنند تا در 12 ماه پیش رویشان هر وقت خالی که پیدا کردند را برای تجربه ای بی نظیر اختصاص دهند. داستان این فیلمهای ترسناک متفاوت و متنوع است؛ از داستانهای ماورائی گرفته تا آنها که بر اساس وقایع حقیقی نوشته شده اند در این لیست حضور دارند. حتی یک کارکتر کلاسیک ژانر وحشت نیز امسال بر روی پرده های سینما خواهد رفت و این خبر خوشی برای طرفداران است. در این مطلب قصد داریم تا به بررسی چند فیلم که بسیاری انتظار دیدن آن را دارند بپردازیم:
این فیلم که برای نخستین بار در فستیوال فیلم ساندنس و تورنتوی کانادا معرفی شد، داستانی کلاسیک را روایت می کند؛ چیزی شبیه به داستان فیلمهایی چون «Ms. 45» و I Spit On Your Grave که در آنها شخصیت زن داستان (که شخصیت اصلی داستان نیز هست) مجبور به گرفتن انتقام از مردان خلافکاری می شود که اورا مورد آزار و اذیت قرار می دهند. یکی از دلایل اصلی که باعث شد تا ما این فیلم را در لیست خود قرار دهیم افتخار بزرگی است که نصیب آن شده و هیچ یک از فیلمهای پیشین که چنین داستانی را نقل می کردند، قادر به دریافت آن نشده است. Revenge از Rotten Tomatoes یک ریتینگ 100 درصدی گرفته است و این مهم نصیب هرکسی نمی شود. با این ریتینگ می توان گفت انتظار فیلم هیجان انگیزی را باید داشته باشیم.
کارگردان این فیلم کورالی فارگیت فرانسوی است و با وجود داستان بیش از اندازه خشنی که فیلمش روایت می کند توانسته است نظر بسیاری از منتقدان را به خود جلب کند. داستان فیلم از این قرار است که زنی شخصیت اصلی داستانبا همسر و دوستان مرد همسرش راهی سفری تفریحی می شوند. آنها به منظور شکار، راهی یک ویلای بزرگ و دورافتاده می شوند. اما اوضاع آنگونه که انتظار می رود پیش نمی رود و دوستان مرد کمی کنترل خودرا از دست می دهند و اورا مورد آزار و اذیت قرارداده و در بیابان رها می کنند. این بی احترامی برای زن بسیار گران تمام می شود و اورا ازکوره به در می کند. منتقدان زیادی به تمجید از این فیلم پرداخته اند؛ «فارگیت این ژانر را زیر و رو کرده است.» این نظر یکی از منتقدان است.
دیگری بر این باور است که این فیلم یک فانتزی خشونت بار و تمام عیار است اما هرکسی قادر به تحمل صحنه های این فیلم نخواهد بود و آن چند تنی که دل به دریا بزنند و به مشاهده آن بنشینند، لحظات هیجان انگیزی را تجربه خواهند کرد. اگر این صحبت منتقد گرامی شمارا متقاعد نکرد یک اتفاق جالب توجه برایتان نقل می کنیم: شبی در یک مراسم این فیلم نمایش داده شد و یکی از کسانی که به تماشای آن نشسته بود، پس از یک صحنه بسیار خشن، دیگر قادر به ادامه تماشای فیلم نبود و کنترل خودرا از دست داد و مجبور شدند اورا از سالن خارج کنند تا کمی هوا بخورد. خب حالا خودتان می دانید، اگر جرئت کافی در خود سراغ دارید، یازدهم می سالنهای سینما انتظار شمارا می کشند.
Woodhaven Media و Lionsgate مشترکا تولید و تهیه کنندگی این فیلم را به عهده دارند. خلاصه ای که از داستان این فیلم نقل شده است می تواند برایتان بسیار جالب باشد. توجه شمارا به آن جلب می کنم: 18 سالگرد تولد ایمی است. انتظار شما از تولد یک دختر هجده ساله چیست؟ واضح است که در چنین روزی هر دختری با دوستان یا خانواده خود حسابی خوش می گذراند و تفریح می کند. اما اوضاع برای ایمی داستان ما کمی متفاوت است. او در این روز تازه از بیمارستان روانی مرخص شده است. مادر ایمی، جین، تصمیم می گیرد اورا به همراه سایر اعضای خانواده به یک گردش بیرون از شهر ببرد تا کمی حال و هوایش عوض شده و به شرایط جدید عادت کند. اما شرایط آنگونه که جین انتظار دارد پیش نمی رود و آخر هفته رویایی که برای دخترش در نظر گرفته بود، تبدیل به یکی از مخوف ترین دورهمی های خانوادگی در تاریخ ایالات متحده می شود.
تیم بازیگری این فیلم نیز بسیار هوشمندانه انتخاب شده است. دستیار تهیه کننده این فیلم، جاناتان شمرهون وظیفه انتخاب این بازیگران را به عهده داشته و به خوبی از پس آن برآمده است. شخصیت اصلی داستان کریستینا رابینسون است. البته ستاره شناخته شده مسابقات کشتی کج، مایک کانلیس (که در گذشته اورا «آقای معجزه گر» لقب داده بودند) در نقش اصلی همراه کریستیناست. خواننده اصلی گروه Godsmack، یعنی سولی ارنا نیز در تیم بازیگری حضور دارد. از کسانی که تجربه بیشتری در عرصه بازیگری دارند می توان به راشل ترو که بازی در فیلم لاراکرافت را در کارنامه خود دارد و نیز کوین نش که در جان ویک به ایفای نقش پرداخته اشاره کرد. این فیلم قرار است اواسط ماه می سال 2018 به روی پرده سینماها برود و با وجود رقابت تنگاتنگی که میان فیلمهای ژانر وحشت درگرفته است، به نظر می رسد با بازخورد خوبی که از تریلرهای دیوانه کننده خود گرفته، می تواند امید به فروش خوبی داشته باشد.
این فیلم نیز همچون Revenge در فستیوال فیلم ساندنس معرفی شد. در چند سال اخیر فعالیت این فستیوال در ژانر وحشت کمی بهتر شده است و با فیلمهایی چون The Babadook که درسال 2014 و نیز The Witch که در سال 2015 منتشر شده اند، توانسته نظر بسیاری از منتقدان را به خود جلب کند. امسال قرار است با فیلم Hereditary دوباره در ژانر وحشت تجدید قوا کند. نمایش این فیلم در فستیوال تماشاچیان را به شدت وحشت زده کرده است و این فیلم نیز از Rotten Tomato توانسته ریتینگ 100 درصدی بگیرد.
داستان فیلم درباره زنی است که زندگی خانوادگی و به طور کلی زندگی اش پس از مرگ ناگهانی مادرش به هم می ریزد و همه چیز برایش تیره و تار می شود نوید آینده شوم و نحس می دهد. اما یکی از نقاط قوت داستان، آنگونه که منتقدان اذعان کرده اند، پایان غافلگیر کننده و روند آهسته داستان در طول فیلم است، به همین خاطر تصمیم برآن گرفته شده که بیش از این اطلاعاتی در رابطه با داستان فیلم منتشر نشده و تماشاچیان بتوانند از یک داستان ناب و تمام عیار لذت ببرند. یکی از بازیگران اصلی این فیلم تونی کولته است که یک بار به خاطر بازی در فیلم The Sixth Sense (اگر خاطرتان باشد فیلمی قدیمی است که نیکولاس کیج در آن به عنوان نقش اصلی بازی می کرد)، نامزد جایزه دریافت اسکار شده است. از دیگر بازیگران این فیلم می توان به گابریل بیرن ( که بازی در فیلم مظنونین همیشگی را در کارنامه دارد) و نیز الکس ولف (بازیگر فیلم Jumanji: Welcome to the Jungle) اشاره کرد. میلی شاپیرو نیز به عنوان اولین تجربه بازیگری خود در این فیلم به ایفای نقش پرداخته است. این فیلم اولین تجربه حرفه ای نویسنده و کارگردان آن، آری آستر است و اگر بتوانیم به آنچه منتقدان و تماشاچیانی که تجربه مشاهده فیلم در فستیوال را داشته اند، اعتماد کنیم، باید انتظار یک فیلم ترسناک عالی دیگر را داشته باشیم.(سیارک)
در اواخر سال 2016 بود که انتشار سومین نسخه ازاین سری فیلم با نام The Purge: Election Year همه را به این فکر فرو برده بود که دیگر این سری فیلم ادامه نخواهد داشت. اما با توجه به درآمد 315 میلیون دلاری ای که نصیب این فیلم شد ( درمقابل بودجه ای که صرف ساخت آن شد این رقم بسیار خوب است)، و نیز طرفدارانی که در سراسر دنیا پیدا کرد، ادامه ندادن این سری فیلم برای هالیوود منطقی به نظر نمی رسید. جیمز دموناکو، طراح و ایده پرداز این فیلم ادعا کرده که قصد دارد این سری فیلم را به گونه ای دیگر راهی تلوزیون کند، اما فعلا و پیش از آن قصد دارد نسخه ای دیگر روی پرده سینماها ببرد. این نسخه وقایعی را روایت می کند، که پیش از اولین نسخه از این سری فیلم اتفاق افتاده است.
طرفدران این سری فیلم، با مشاهده The First Purge راهی زمانی می شوند که هنوز ایده این یک شب آزادی که مردم می توانند یکدیگر را بکشند اجرایی نشده بود و نشان می دهد چگونه کسانی که اختیارات در دستشان بود این ایده را عملی کردند. این یک شب آزادی در یک شهر بخصوص بود و مسئولین قصد داشتند آن را همه گیر کنند و در شهرهای دیگر نیز پیاده سازی کنند. ناگفته نماند که دموناکو، نویسنده و کارگردان نسخه های پیشین، تنها نویسندگی این نسخه را بر عهده داشت و کارگردان این فیلم جای خودرا به جرارد مک. مورای داده است. جرارد مک. مورای فیلم Burning Sands را به عنوان اولین فیلم حرفه ای خود در کارنامه دارد و با نمایش این فیلم در نت فلیکس، بازخورد بسیار خوبی دریافت کرده است. همچنین در سال 2017 این فیلم در فستیوال سوندانس به نمیاش درآمد و انجا توجه بسیاری را به خود جلب کرد. البته فراموش نکنید که این فیلم داستانی بخصوص تر از دیگر فیلمهای این لیست دارد و پیش از برنامه ریزی برای دیدن آن بهتر است کمی راجع به نسخه های پیشین آن تحقیق کنید.
این فیلم محصول مشترک کشورهای آمریکا و چین است و صرف نگاه کردن به عنوان فیلم، ایده ای به شما درباره اینکه فیلم درباره چیست و چه داستانی را دنبال خواهد کرد، نخواهد داد. بیایید کمی به عقب تر برگردیم. به سال 1997 که رمانی با این عنوان منتشر شد A Novel of Deep Terror (ترجمه تحت اللفظی: رمانی از وحشتی عمیق). در حقیقت این داستان این فیلم، بر اساس این رمان نوشته شده است و اقتباسی از آن است. Meg کوتاه شده کلمه Megalodon است که یک کوسه عظیم الجثه متعلق به افسانه های گذشته است. داستان فیلم درباره یک گروه اکتشافی است (البته مردم عادی هم همسفر این گروه هستند) که با زیردریایی خود راهی اقیانوس می شوند و پس از اینکه مشکل فنی برایشان پیش می آید با این کوسه عظیم الجثه روبه رو می شوند. اگر داستان فیلم به اندازه کافی شمارا تحت تأثیر قرار ندهد، مطمئن باشید با مشاهده نام بازیگرانی که در این فیلم به ایفای نقش پرداخته اند، نظرتان کمی تغییر خواهد کرد.
نقش اصلی این فیلم جیسون استاتهام است، که به عنوان ناخدای زیردریایی و یک قواص حرفه ای به ایفای نقش پرداخته است. رانین ویلسون از دیگر چهره های مطرحی است که در این فیلم بازی می کند و نیز روبی رز که به عنوان بازیگر نقش فرعی بازی می کند. کارگردانی این فیلم به عهده ژان ترتلتائوب است و جیمز واندربیلت که نویسنده فیلمنامه هایی چون Zodiac و Amazing Spider-Man است، نویسندگی این فیلم را به عهده دارد. یکی دیگر از بازیگرانی که در این فیلم بازی می کند و به تازگی خود را در عرصه بازیگری در هالیوود مطرح کرده، لی بینگ بینگ چینی است که بازی در فیلمهایی چون Transformers و Resident Evil را در کارنامه خود دارد. ابتدا قرار بود این فیلم در ماه مارچ به روی پرده ها برود، اما به خاطر همزمان شدن تاریخ اکران آن با فیلمهایی چون New Mutants از مارول، تصمیم برآن گرفته شد که تاریخ اکران کمی به تعویق بیفتد. با تمام این تفاسیر باید تا دهم آگوست منتظر باشیم تا تجربه دیدن این فیلم را بدست آوریم. ناگفته نماند که این فیلم به صورت 3D IMAX روی پرده ها خواهد رفت و تماشای جیسون استاتهام در حالی که با یک کوسه عظیم الجثه مبارزه می کند ارزش صبر کردن دارد.
سیلوین وایت، کارگردان مطرح برنامه های تلوزیونی، به سراغ یکی از پرطرفدارترین داستانهای اینترنتی رفته است. دیویو برایک نویسندگی این فیلم را به عهده داشته است. کسانی که زیاد با اینترنت سر و کار دارند به خوبی می دانند انتظار چه چیزی را باید داشته باشند. Slender Man یا مرد لاغر از سال 2009 بود که وارد فضای مجازی شد. در رقابتی میان کسانی که از فوتوشاپ استفاده می کردند، عکسی از یک مرد لاغر اندام و بلند قد منتشر شد که صورت نداشت و به نام کسی شناخته می شد که کودکان را شکار می کند. جالب است بدانید اریک نودسن که طراحی این مرد لاغراندام را در رقابت فوتوشاپی سال 2009 به عهده داشت، نقشی در پردازش داستان فیلم داشته است و بسیار برایش غیر منتظره بود. زمانی که در حال طراحی این پوستر بود به هیچ وجه انتظار شرکت در ساخت یک فیلم ترسناک را نداشت. تنها هدف او ترساندن دیگران با مهارتهایش در استفاده از فوتوشاپ بود. از بازیگران این فیلم می توان به جوئی کینگ ( که بازی در فیلمهای نظیر Wish Upon, Independence Day: Resurgence را در کارنامه دارد) و نیز جاز سینکلیر اشاره کرد. داستان فیلم درباره چند دختر نوجوان است که مراسمی مذهبی مرتبط با مرد لاغراندام برگزار می کنند و ماجراهایی عجیب و غریب و ترسناک برایشان حادث می شود. یکی از نکات جالب توجه فیلم، حضور خاویر بوتت در نقش Crooked Man است؛ همان شخصیت بد داستان فیلم احضار 2. در این فیلم نیز در کنار مرد لاغراندام به آزار کودکان می پردازد.
بازیگر اصلی این فیلم شی میشل است که پیش از این در سریال تلوزیونی Pretty Little Liars به ایفای نقش پرداخته و بازی در یک فیلم ترسناک می تواند برایش چالش بزرگی به حساب آید. دیدریک فان روجن، کارگردان هلندی، ساخت این فیلم را به عهده دارد و فیلمنامه آن توسط برایان سیو نوشته شده. برایان سیو نویسندگی فیلمهایی چون Teen Wolf وسریالهایی چون The Scream را در کارنامه خود دارد. میشل در این فیلم به عنوان یک تکنسین سردخانه مردگان بازی می کند که پیش از آن پلیس بوده و به خاطر مشکلاتی مربوط به مواد مخدر شغل قبلی خودرا از دست داده است. شبی در محل کار میشل یک جنازه می آورند که به طور وحشیانه ای به قتل رسیده است. از اینجاست که داستان فیلم و تنشهای آن آغاز می شود.
داستان ترسناک و عجیب فیلم انتخاب میشل به عنوان نقش اصلی را کمی غیرمنتظره می کند. با اینکه تصویربرداری و کارهایی نهایی این فیلم تقریبا به پایان رسیده است باید تا بیست و چهارم آگوست منتظر اکران آن باشیم. فان روجن، کارگردان این فیلم، از همین حالا روی پروژه بعدی خود سرمایه گذاری کرده و در حال تدارک دیدن بازسازی فیلم کلاسیک The Birds، ساخته آلفرد هیچکاک است.
نویسنده و کارگردان ایرلندی، لنی آبراهامسون، چند سالی را بی آنکه خبر بخصوصی راجع به او بشنویم در کشور خود وقف علاقه خود، فیلمسازی کرد. در سال 2015 اما همه چیز به گونه ای دیگر برای او رقم خورد. انتشار فیلم The Room با وجود محدودیتهایی که از بابت اکران در سینماهای آمریکا داشت، فروش فوق العاده ای برای عوامل این فیلم به کارگردانی آبراهامسون به همراه داشت و با کسب جوایز بسیار (جایزه اسکار بهترین بازیگر زن نصیب نقش اول این فیلم بری لارسون شد) نام آبراهامسون را به صدر اخبار آنروزهای فیلمسازی آورد. برای پروژه بعدی خود، آبراهامسون به سراغ رمان The Little Stranger (ترجمه تحت اللفظی: غریبه های کوچک) نوشته سارا واترز رفت و با اقتباس از این رمان اقدام به نوشتن سناریوی جدید خود کرد. تنها ده ثانیه پس از انتشار خبر کار برروی فیلم جدیدش، کاربران در شبکه های اجتماعی و فضای مجازی شروع به صحبت کردن راجع به آن کردند.
داستان فیلم که در روزگار پس از جنگ جهانی دوم روایت می شود، در رابطه با دکتری است که با خانواده ای عجیب و غریب و احتمالا یک روح سرگردان در میان آنها سر و کار دارد. مادر این دکتر داستان، روزگاری، به عنوان خدمت کار در این خانه کار می کرده است. بازیگران مطرحی برای این فیلم انتخاب شده اند. از آن جمله اند: دامنهال گلیسون (بازی در فیلمهای The Revenant, Ex Machina را درکارنامه دارد)، روث ویلسون (بازی در فیلم I Am the Pretty Thing That Lives in the House را درکارنامه دارد) و نیز ویل پولتر که قرار بود نقش دلقک پنی وایز را در فیلم It نوشته استیون کینگز بازی کند و بنا به مسائلی این همکاری صورت نگرفت. برای انتشار فیلم تاریخ بسیار مناسبی در نظر گرفته شده است چراکه در هفته اکران فیلمهای زیادی به روی پرده نخواهند رفت و احتمال فروش بالایی برای این فیلم وجود دارد.
و اما می رسیم به یکی از مهمترین فیلمهای این لیست. عوامل سازنده سری فیلمهای احضار که اکنون در سطح جهانی به خوبی شناخته شده است، درساخت و نوشتن داستان فیلم آنابل نیز شرکت داشتند و به پرده برداشتن از راز عروسک موزی و شوم فیلم احضار پرداختند. با فروشی که از این فیلم عایدشان شد مجموعا به درآمدی 1 میلیارد دلاری از این سری فیلم دست یافتند. زمانی که درآمد این چنینی از فیلم یا فیلمهایی نصیب عوامل سازنده می شود، مطمئنا اقدام به بسط و توسعه داستانها دیگری در رابطه با فیلم خود می کنند. حال بسیاری چشم انتظار فیلم جدیدی هستند که داستان آن بر محور راهبه ای که در فیلم احضار 2 وجود داشت و یکی از ترسناک ترین شخصیتهای فیلمهای ژانر وحشت لقب گرفته است، می باشند؛ The Nun
داستان این فیلم از آنجایی آغاز می شود که راهبه ای در رومانیا اقدام به خود کشی کرده و می میرد. سپس کشیشی که گذشته پیچیده و بعضا ماورائی ای را تجربه کرده را به همراه دستیار زنش که به تازگی در مسیر راهبه شدن قرار گرفته، از طرف واتیکان برای بررسی علل این حادثه در نظر گرفته شده و به رومانیا فرستاده می شوند. آنها در این بررسی متوجه حضور نیروهایی شوم شده و پی می برند که دست نامقدسی در کار است. تایسا فارمیگا که در فیلم احضار یک نقش خواهر کوچکتر را ایفا می کرد در این فیلم از نقشهای اصلی است. بونی آرونس نیز همانند نسخه دوم فیلم احضار به بازی در نقش راهبه خبیث، والاک، می پردازد. نویسندگی این فیلم به عهده گری دوبرمن (نویسنده فیلمهای آنابل) است و کارگردانی آن نیز به کورین هاردی سپرده شده است (کورین هاردی ممکن است در بازسازی فیلم The Crow نیز که هنوز تاریخ دقیق از اکرانش مشخص نشده است، به کارگردانی بپردازد).
هاردی در فیلم The Nun سعی کرده از هرچیزی که کاربردی برایش داشته باشد فیلمبرداری کند. لوکیشن تصویربرداریها نیز در رومانیا و ترانسیلوانیاست. او در مصاحبه ای که با Entertainment Weekly داشت گفت: «من همیشه به همکارانم می گویم که باید هرچه می توانیم صحنه هارا نزدیک تر به واقعیت خلق کنیم.»(سیارک)
در سال 2001 بود که قسمت سوم این سری بازی محبوب، GTA III، وارد بازار شد و دنیای بازی های اُپن ورد را دگرگون کرد. نکته جالب اما این است که با وجود آن همه نو آوری و خلاقیتی که در قسمت سوم این بازی به کار گرفته شده بود، San Andreas توانست جایگزین بی نظیری برای آن باشد و توجه همه را به خود جلب کند؛ از طرفداران بازی های اُپن ورد گرفته تا منتقدین عرصه بازیسازی.
در این بازی دیگر محدود به تجربه زندگی در یک شهر نخواهید بود، و به جای آن سه شهر بزرگ و زیبا طراحی شد که در بازی به کار گرفته شد. میان این شهرها نیز پر از جنگل ها و بیابان های گوناگون است که تنوع ویژه ای به بازی می بخشد. وسایل نقلیه ای که در این قسمت از بازی به کار گرفته شد نیز در نوع خود بی نظیر بود. چیزی حدود 250 نوع وسیله نقلیه در این بازی به کار گرفته شده است؛ از دوچرخه و تراکتور و ماشین های مد روز گرفته تا وسایل نقلیه پروازی و دریایی. موسیقی متن بازی نیز مثال زدنی است و زمانی که سوار خودروی خود می شوید، قادر به گوش دادن به یازده ایستگاه رادیویی متفاوت خواهید بود که در کل چیزی حدود صد و پنجاه موسیقی متفاوت را شامل می شود. بیایید نگاهی دقیق تر به نوآوری هایی که در این بازی وجود دارد بیندازیم: در این بازی می توانید بوسیله چتر از ارتفاع فرود بیایید، می توانید وارد کازینو شده و از امکانات آن بهره ببرید، می توانید بوسیله جت پک به هر مکانی که دلتان می خواهد پرواز کنید، همانند دنیای واقعی زمانی که فست فود می خورید چاق می شوید و نیز می توانید به باشگاه بدنسازی بروید. به همه این ها کدهای تقلب بی نظیری که برای بازی در نظر گرفته شده است را هم اضافه کنید. سیستم دو نفره بازی هم که صفحه را به دوبخش تقسیم می کند، از دیگر امکانات جالب این بازی خاطره انگیز است.
جالب است بدانید که GTA San Andreas پرفروش ترین بازی کنسول پلی استیشن 2 است، کنسولی که خود پرفروش ترین کنسول دنیا است و با توجه به تمامی نوآوری هایی که در بازی به کار گرفته شده است، این فروش فوق العاده، جای هیچ تعجبی ندارد.
نمایشگاه E3 سال 2007 برای طرفداران بازی های کامپیوتری، از ارزش بخصوصی برخوردار است، چراکه در این سال بود که مکان برگزاری همیشگی نمایشگاه تغییر کرده و از مرکز گردهمایی لوس آنجلس که همه ساله نمایشگاه در آن برگزار می شد، به سانتا مونیکا منتقل شد. نکته دومی که در خصوص نمایشگاه آن سال وجود دارد، نمایش بازی COD 4 برای نخستین بار است. بازی ای که در این قسمت، از کوران جنگ جهانی دوم خود را جدا کرده و با استفاده از ادوات و امکانات مدرن و جدید تجربه ای منحصر به فرد و جدید را برای گیمر ها به ارمغان آورد.
نخستین صحنه ای که Infinity Ward از این بازی در نمایشگاه E3 در معرض دید عموم قرار داد، صحنه ای از بازی بود که در آن دو تک تیرانداز با لباس های مخصوص به دنبال انجام هدفی در اوکراین بودند. فوق العاده ترین قسمتی که از این صحنه در ذهن همگان ماندگار شد، لحظه ای بود که دو تک تیر انداز در میان بوته ها مخفی شده بودند و این درحالی بود که یک گروه زره ای از دشمن در حال عبور از آن منطقه بودند. تنش و چالشی که گیمر در آن لحظه تجربه می کرد در نوع خود بی سابقه بود.
ادوات فوق العاده خلاقانه ای که در بخش تک نفره و مرحله های این بازی به کار گرفته شده بود، بخش تک نفره آن را به تجربه ای ماندگار برای گیمر ها بدل کرد، اما در حقیقت این بخش چند نفره و آنلاین این بازی فوق العاده بود که اسم آن را بیش از پیش بر سر زبان ها انداخت. بخش مولتی پلیر این بازی به قدری خوب طراحی شده بود که هنوز که هنوزه برخی برای لذت بردن از تجربه بازی آنلاین، COD 4 را انتخاب می کنند. هیچ بازی شوتر اول شخصی دیگر نتوانست چنین طراحی بی نظیری در قسمت چند نفره بازی خود بوجود بیاورد.
Counter Strike بازی است که همچنان به ساخت قسمت های جدید از آن اقدام می شود و یکی از محبوب ترین بازی های آنلاین به شمار می رود. شروع این سری بازی محبوب با Counter Strike 1.6 بود. این بازی بدل به معیاری شد که با توجه به آن بازی های دیگر مورد سنجش قرار می گیرند. نقشه ها و مناطقی که درگیری ها در آن صورت می گیرد، به زیبایی و با مهارت تمام طراحی شده است؛ همکاری تیمی در این بازی بسیار پویا است؛ برای پیدا کردن مهارت در بازی باید وقت زیادی را صرف آن کنید و به هیج وجه از صرف کردن این زمان، خسته نخواهید شد؛ محیط دوستانه و زیبایی برای رقابت بوجود آمده است. در این بازی می توان با تمام وجود از پیروزی لذت برد، چراکه رسیدن به این مهم بسیار کار دشواری است و در کنار آن از شکست های خود نیز درس خواهید گرفت. بازی های کامپیوتری تا حدودی مدیون این بازی هستند که در سال های اولیه گیمینگ، توانست هواداران زیادی را در سراسر دنیا پیدا کند و بازی بر روی کامپیوتر بدل به تفریح مورد علاقه جوانان و نوجوانان در آن سال ها شد.
نکته جالبی که در خصوص این بازی وجود دارد این است که استودیوی بازیسازی Valve در ابتدا نگران این بود که بازی بازخورد خوبی نداشته باشد و به همین خاطر آن را نه به صورت یک بازی جداگانه، بلکه به عنوان یک بسته الحاقی از بازی فوق العاده Half-Life روانه بازار کرد، اما در نهایت به خاطر بازخورد خوبی که بازی داشت، آن را به صورت یک بازی مستقل عرضه کرده و در اختیار گیمرها گذاشت.
سازندگان این بازی توانستند با مهارت تمام، اقدام به بازسازی نسخه اصلی این بازی کنند و در این راه به گونه ای قدم گذاشتند که نه تنها چیزی از ارزش ها و زیبایی های نسخه اصلی بازی نکاستند، بلکه نوآوری های فوق العاده ای نیز در بازی پیاده کردند که آن را بدل به شاهکاری در میان بازی های ژانر وحشت کرد و توانست امضای بخصوصی برای خود پیدا کند. طراحی ویلای بزرگی که بازی در آن جریان دارد، به قدری هنرمندانه است و فضای ترسناک و گوتیکی که بوجود آمده است، به گونه ای است که از پیمودن چندباره راه های تکراری خسته نخواهید شد و هر بار که وارد راهرویی می شوید که پیش از آن نیز در آن حضور داشته اید، خسته نمی شوید و گویی تجربه ای جدید است. معما هایی که در بازی وجود دارد و باید آن ها را حل کنید تا قادر به ادامه بازی باشید، در کنار فضای بسیار ترسناک بازی و نیز سیستم اینونتوری یا مدیریت مهمات و وسایل به خوبی طراحی شده است و پیشرفت چشمگیری در این موارد نسبت به نسخه نخست بازی مشاهده می شود. دو نکته در خصوص این بازی وجود دارد که تمامی گیمر ها، آن را به خوبی به خاطر دارند: اولی صدای بسیار ترسناکی و مرموزی است که از پشت دروازه منتهی به پلکان شنیده می شود و دومین نکته این است که تا پایان بازی به این نکته شک خواهید داشت که آیا واقعا زامبی هایی که به قتل می رسانید می میرند یا نه. طراحی زامبی های بازی با کله هایی که به رنگ قرمز می مانند، حال و هوای ترسناک محیط و لوکیشن بازی را دو چندان می کند. گشت و گذار به دنبال چیزی برای نزدیک تر شدن به هدف، درگیری و داشتن برنامه ای بخصوص در استفاده از مهمات و وسایل، چالش هایی است که در این بازی پیش رو دارید و به خاطر همین چالش ها است که این بازی تا این حد خاطره انگیز و میان گیمر ها محبوب است. همانگونه که می دانید تا کنون قسمت های بسیاری از این سری بازی روانه بازار شده است، با این حال، شاید بتوان گفت که این قسمت، بهترین در این سری بازی محبوب است.
استودیوی بازیسازی Blizzard با عرضه این بازی فوق العاده، ژانر بازی های چند نفره آنلاین را در اختیار خو گرفت و تسلط ابدی خود بر آن را تثبیت نمود. تا کنون شش بسته الحاقی برای این بازی روانه بازار شده است و هنوز هم طرفداران آن، از انجامش لذت می برند و گویی پایانی بر عمر این بازی نیست. البته شاید این گفته خالی از اغراق نباشد، اما نکته ای که حائز اهمیت است این است که، بسته های الحاقی ای که برای بازی طراحی شده و عرضه می شوند، به قدری دارای امکانات و فضاهای تازه و جدیدی هستند که حتی آن هایی که از انجام بازی خسته شده اند نیز به گرفتن نسخه الحاقی و تجربه آن وسوسه می شوند.
بنا به نظر بسیاری از منتقدین، نکته ای که سبب شده این بازی تا این حد محبوب باشد، آزادی عملی است که در اختیار گیمر ها قرار می گیرد و هرگونه که مایل باشند، می توانند روند بازی را پیش ببرند. این بازی در اکتبر سال 2010 با دوازده میلیون کاربر، بدل به بازی ای شد که بیشترین تعداد کاربران را تا آن زمان در اختیار داشت. نکته بسیار جالبی که در خصوص این بازی وجود دارد این است که از سال 2004 تا 2011، گیمرهای سراسر دنیا در مجموع چیزی حدود شش میلیون سال وقت صرف انجام این بازی کردند که حتی نوشتن این رقم روی کاغذ کار ساده ای نیست.
دسته ای از بازی ها وجود دارند که نقش ویژه ای در تاریخ بازی ها ایفا می کنند، به بیان دقیق تر، بازی هایی وجود دارند که در زمان انتشار، دوران بازی ها را به دو دوره پیش و پس از خود تقسیم می کنند. Resident Evil 4 یکی از این بازی ها است. ناگفته نماند که شمار این بازی ها شاید به تعداد انگشتان دست هم نرسد. ساخت و انتشار این بازی، روی کاغذ یک ریسک بود که ارزش پذیرفتن نداشت. بازی بود که استودیوی بازیسازی GameCube به طور انحصاری ساخت آن را به عهده گرفت. در حقیقت این بازی برای نخستین بار سری بازی های Resident Evil را از شهر مشهور راکون سیتی بیرون آورد و به دهکده ای دور افتاده برد. دیگر تفاوت این قسمت با قسمت های پیشین در زاویه دیدی بود که گیمر در طول بازی تجربه می کرد، دوربین که در سه قسمت نخست این بازی از بالا و بدون تغییر بود، به زاویه دید سوم شخص تغییر یافت و همین امر سبب افزایش هیجان بازی شد.
اما خبر خوشایند برای این استودیوی بازیسازی این بود که تمامی ریسک هایشان به نتیجه رسید و بازخورد فوق العاده از سمت گیمر ها و منتقدین عرصه بازیسازی دریافت کردند. RE 4 بدل به بهترین قسمت این سری بازی محبوب شد و زاویه دید دوربین و تغییراتی که در کنترل شخصیت بازی بوجود آمد، بدل به الگوی استانداردی برای دیگر استودیوهایی شد که قصد ساخت بازی سوم شخص داشتند.
بدون شک تهدیدهایی که متوجه شخصیت اصلی داستان بازی است، مأموریت هایی که به منظور شکار هیولاهای مختلف انجام می شود و نیز قدرت های جادویی مورد استفاده در بازی، از نکاتی است، که این بازی را بدل به شاهکاری در میان بازی های نقش آفرینی کرده است. یکی از نکات جالب دیگر در مورد داستان بازی، حقیقت مانندی آن است که سبب شده گیمر با جرالت (شخصیت اصلی بازی) همزاد پنداری کرده و با موفقیت او خوشحال شده و از اتفاق های ناخوشایندی که برایش می افتد احساس ناراحتی کند. همین موضوع است که در زمانی که همه چیز زیر و رو می شود و جرالت دچار یک دگرگونی عمده می شود، گیمر در داستان بازی درگیر می شود.
داستان بازی ترکیبی است از وقایعی که برای جرالت می افتد و درامی که روایت گر داستان زندگی خانوادگی او است. انتخاب هایی که جرالت در طول داستان بازی می کند، از حقیقت و اهمیت بالایی برخوردار است و در روند دنیای بازی تأثیر بسزایی دارد. بسته های الحاقی ای که برای بازی در نظر گرفته شده است نیز، از بهترین بسته های الحاقی دنیای گیمینگ به شمار می رود.
از نکات جالبی که در خصوص این بازی وجود دارد می توان به این دو مورد اشاره کرد: اول اینکه بازی به گونه ای طراحی شده است که جرالت در طول بازی همانند انسان های واقعی ریشش بلند می شود، و نکته دوم این است که سازندگان این بازی عنوان کرده اند که برای طراحی سیستم های نبرد این بازی فوق العاده از بازی نقش آفرینی Dark Souls ایده گرفته اند.ترجمه itrans.ir
این مقاله ادامه دارد...
به نظر شما ترسناک ترین بازی هایی که تا کنون برای کامپیوترهای شخصی ارائه شده اند کدام اند؟ در بازی های ترسناک از همان اِلمان های ژانر اکشن و هیجانی استفاده می شود، با این تفاوت که تنشی بر بازی حاکم است و دشمنانی با ظاهر عجیب و غریب هر لحظه به دنبال شما هستند و قصد کشتن شما را دارند. همین نکته است که ژانر وحشت را به وجود آورده و آن را متمایز از سایر ژانر ها، در عرصه بازی سازی کرده است. تفاوتی که در این گونه بازی ها وجود دارد این است که دیگر شما قدرت مطلق در بازی نیستید. نه تنها قدرت در دستان شما نیست، بلکه در معرض عوامل ماورائی قرار گرفته و بسیار ضعیف هستید. نکته جالب در خصوص این سبک از بازی ها این است که تا مدت ها در خیال و رؤیا شما را رها نخواهد کرد و به آن فکر خواهید کرد. در این مقاله قصد داریم شما را با چند مورد از بهترین بازی های ترسناکی که تا کنون عرضه شده اند آشنا کنیم. با سیارک همراه باشید.
بازی ترسناک تنها محدود به ظاهر شدن یک زامبی با قیافه عجیب و غریب و ترساندن ناگهانی شما نمی شود. هر بازی ای که بتواند ضربان قلب شما را بالا ببرد و در طول مدت زمانی که بازی می کنید، به اندازه ای تنش در وجود شما ایجاد کند که دستانتان شروع به عرق کردن کنند، ترسناک محسوب می شود. به همین خاطر است که در کنار بازی هایی چون Outlast و Amnesia، بازی های دیگری نیز در این لیست حضور دارند. بیایید نگاهی به لیست این بازی ها بیندازیم.
اگر قصد مقایسه بازی های ترسناک را با یکدیگر داشته باشیم، آن دسته از این بازی ها که شما را شب ها بیدار نگاه می دارد، از بهترین ها محسوب می شود. با در نظر گرفتن این نکته، The Evil Within 2 یکی از بازی هایی است که به خوبی از پس انجام دادن این کار بر می آید. پس از مشاهده تمامی آن بدن های تکه تکه شده که روی زمین افتاده اند و از ترکیب آن ها موجوداتی عجیب به بوجود آمده است که به جای یک صورت چند صورت دارند و بعضاً به جای دست از یک اره استفاده می کنند، خوابیدن در نیمه های شب کمی دشوار می شود. البته اگر این موجودات به شما لبخند های شیطانی هم بزنند، این تنش دو چندان می شود.
در این بازی از این گونه موجودات بسیارند و طراحی بخصوص و منحصر به فردی برای هریک از آنها در نظر گرفته شده است. در این بازی هم وظیفه از بین بردن باس (غول) های ترسناک را دارید و هم به مانند بازی ها اُپن ورد کلاسیک، باید در فضای دلهره آور بازی و در خانه ها و ویلا های بزرگ و متروکه به دنبال مهمات و وسایلی بگردید که در طول بازی به آن ها نیاز پیدا خواهید کرد. در این خانه ها ممکن است چند گلوله برای اسلحه شاتگان خود پیدا کنید و یا اینکه روحی خبیث شما را پیدا کند و تا مدت ها دست از سرتان بر ندارد. علاوه بر ساخت و طراحی هوشمندانه دشمنان بازی که از هوش مصنوعی نسبتاً خوبی برخوردار هستند، و نیز طراحی مراحل و فضای بازی، The Evil Within 2 به سبک بازی های سروایوال (تلاش برای بقا) در ژانر وحشت پایبند مانده است.
Alien: Isolation به عنوان یکی از بهترین بازی های سال 2014 شناخته شد. یک بازی در ژانر وحشت است که موضوع آن در رابطه با فردی است که در یک ایستگاه فضایی گرفتار شده و یک موجود فضایی بسیار ترسناک و عجیب و غریب (عکس آن را در تصویر مشاهده می کنید) به دنبال کشتن آن است. طراحی و ساخت هوش مصنوعی دشمن بازی و نیز مراحل و فضا به طور قابل ملاحظه ای ترسناک است و به خوبی روی آن کار شده است. این بازی که دارای دوربین اول شخص است، در کنار بازی هایی قرار می گیرد که هدف از آن ها تنها تلاش برای زنده ماندن و مخفی شدن است، چرا که هیچگونه راهکاری برای از بین بردن و یا حتی بی هوش کردن این موجود ترسناک، در بازی وجود ندارد.
بهترین بازی های ترسناک آن هایی هستند که شما را بی دفاع رها می کنند و همین نکته است که تنش بازی را چند برابر می کند. دقیقاً همین موضوع در بازی Alien: Isolation صادق است و تنها راهی که برای زنده ماندن در اختیار شما گذاشته شده است، خزیدن زیر میزها، رفتن و مخفی شدن در کمد ها و استفاده از وسایلی است که به واسطه آن ها قادر خواهید بود حواس دشمن خود را پرت کنید. Alien در لحظه هایی که انتظارش را نمی کشید سر راه شما سبز می شود و هر لحظه امکان این اتفاق وجود دارد. چه چیزی بیشتر از این می توان از یک بازی ترسناک انتظار داشت؟ Alien: Isolation از آن دسته بازی هایی است که پس از تمام کردن آن به خود افتخار خواهید کرد که جرأت انجام این کار را داشته اید و نفس راحتی خواهید کشید.
این قسمت از سری بازی محبوب Resident Evil یکی از بهترین بازی های ژانر وحشت به حساب می آید و یکی از رقبای اصلی سایر قسمت های خوب این بازی برای به دست آوردن مقام بهترین بازی این سری بازی است. داستان و طراحی بازی از سبک بازی های بسیار خوبی چون Outlast و Amnesia ایده می گیرد. در این بازی شما در یک خانه بسیار کثیف و به هم ریخته و مرموز گرفتار شده اید و حال وظیفه شما این است که از دست خانواده Baker که در آن خانه روز گار می گذارنند خلاصی یابید. خانواده ای که تنها نقطه مشترکشان با سایر خانواده ها این است که متشکل از پدر و چند فرزند و یک مادر بزرگ پیر هستند.
یکی از تدابیری که Capcom در این بازی به کار بست استفاده از سه شخصیت بد بازی به جای دسته ها و گروه های زامبی ای بود که در قسمت های قبلی بازی شاهد آن بودیم. ایده ای که بسیار خلاقانه و نو آورانه بود و بازخورد بسیار خوبی داشت و توانست امضای بخصوصی برای این بازی به ارمغان بیاورد و تجربه ای بی نظیر برای گیمرها به همراه داشته باشد. گیمرهایی که تا هفته ها پس از اتمام بازی کابوس شخصیت های آن را خواهند دید.
نا گفته نماند که تمامی ایده ها به کار بسته شده در این قسمت بازی تازه و جدید نیستند. در حقیقت Capcom با ساخت این بازی وارد فضای قسمت های نخستین این سری بازی محبوب شده است. خانه ای که بازی در آن جریان دارد و در حقیقت لوکیشن بازی است، یک حالت معمایی و مرموز دارد و برای باز کردن درب هایی که قفل هستند، بی وقفه باید به دنبال کلید بگردید. باس های بازی همان طراحی هوشمندانه ای را دارند که پیش از این نیز در ویلای اسپنسر در نسخه های قبلی دیده بودیم. Capcom به خوبی و درستی نیاز به خارج شدن از فضای اکشن و هیجان انگیز دو قسمت پیشین این بازی (RE 5 و RE 6) و به کار گیری همان سبک کلاسیک تلاش برای بقا را حس کرد و این ایده را عملی کرد و به خوبی نیز جواب این نوآوری را گرفت. بدون هیچ گونه اغراقی این بازی یکی از ترسناک ترین بازی هایی است که ژانر وحشت تا کنون به خود دیده است و در زمره بهترین ها قرار می گیرد.
آیا دوست دارید بازی های ترسناکی را انجام دهید که خشونت در آن ها بیش از اندازه باشد و تنش موجود در بازی ضربان قلب شما را بالا ببرد؟ بازی Condemned: Criminal Origins که استودیو بازی سازی Monolith ساخت آن را به عهده داشته است بدون شک یکی از بازی های ترسناکی است که اگر به ژانر وحشت بازی های علاقه داشته باشید، حتماً باید آن را امتحان کنید. حتی پایین بودن گرافیک بازی چیزی از ارزش های آن کم نمی کند و هنوز هم می توان از انجام آن لذت برد و تنش حاکم بر بازی به گونه ای است که آن را در زمره بهترین ها قرار می دهد.
در این بازی که شبیه سازی نبردها و درگیری های یک شخص بی خانمان است، شما در نقش اتان توماس، بازجوی جنایی بازی می کنید. یکی از منحصر به فرد ترین ایده هایی که در این بازی به کار گرفته شده است، عدم امکان استفاده از سلاح گرم است و همین مسئله Condemned: Criminal Origins را بدل به یکی از بهترین های ژانر وحشت کرده است. دشمنان اتان در بازی بسیار مخوف و ترسناک طراحی شده اند و هر لحظه ممکن است از گوشه و کناری و یا از تاریکی مطلقی که قادر به دیدن آنچه در آن است، نمی باشید، به سمت شما حمله ور شوند و این خود تنش بسیار زیادی را ایجاد می کند. حال اگر در روند بازی توانستید جان سالم به در ببرید، در مواجه با دشمنان خود باید زمان بندی دقیقی را اتخاذ کنید و ضربات مشت خود را به زمان بندی درست روانه دشمن کنید و به درستی اقدام به دفاع کردن در مقابل ضربات آن ها کنید. در صورتی هم که تعداد آن ها افزایش پیدا کند، در بیشتر مواقع بهترین راهکار فرار کردن است.
Condemned: Criminal Origins استاندارها و معیارهای تازه ای برای بازی های ترسناک وضع کرده است و برای استودیو های بازیسازی رسیدن به تنش موجود در این بازی و فراتر رفتن از آن کار ساده ای نخواهد بود.
در بازی های ترسناک به طور معمول به صداها توجه چندانی نمی شود و اگر قصد داشته باشید بدانید که صدای خراشیدن ساده و یا حتی یک صدای ضربه ای که از دور به گوش شما می رسد، تا چه حد می تواند ترسناک باشد، پیشنهاد ما به شما انجام بازی Darkwood است. Darkwood یک بازی فوق العاده ترسناک و عالی است و محوریت داستان بازی بر یک مرد مرموز و ناشناس است که در خانه خود که در میان جنگلی قرار گرفته که یک بیماری مسری در آن رواج یافته است، در حال پختن قارچ است.
زمانی که هوا روشن است قادر خواهید بود در این جنگل پر رمز و راز به جستجو بپردازید و با کشتن سگ های وحشی اقدام به جمع آوری منابعی کنید که در ادامه بازی به آن ها نیاز پیدا خواهید کرد و در نهایت مدارکی به دست بیاورید؛ مدارکی که به شما کمک کند بفهمید در حقیقت چه کسی هستید و چه چیزی سبب شده است تا شما در این جنگل ناشناخته و مرموز و خطرناک یکه و تنها رها شوید. اما زمانی که شب می شود و هوا رو به تاریکی می گذارد، تنها کاری که از دستتان بر می آید این است که به سمت کلبه خود برگردید و با وحشتی که شب با خود به همراه خواهد آورد، مقابله کنید و آن را تحمل کنید. برای مقابله با دشمنانی که شب به سراغ شما می آیند چند راهکار در اختیار شما گذاشته شده است: اولین کاری که می توانید انجام دهید این است که منبع برق (ژنراتور) خود را پر از سوخت کنید و با روشنایی حاصل از آن دشمنان خود را متواری کنید و از کلبه دور نگاه دارید، دومین راهکار این است که موانعی روی قاب پنجره ها قرار دهید و خود در کلبه مخفی شوید و در نهایت سومین راهکار این است که تله هایی در مسیر منتهی به کلبه خود قرار دهید و بدین ترتیب از شر دشمنان خود خلاص شوید. اما هیچ کدام از این ها، اراده دشمنان شما برای دست یابی به شما و کشتن تان را از بین نمی برد و هر کاری هم که بکنید، باز هم خواهند آمد. تنها کاری که از دست شما ساخته است، تلاش برای بقا است. از دیگر نکاتی که فضای این بازی را به شدت تنش زا کرده است، صدای جیغ ها و فریاد هایی است که گویی از دهان موجودی به غیر از انسان خارج می شود. صدای باز و بسته شدن در ها و خودن محکم آن ها به قاب در، از دیگر صدا های تنش زای بازی است. تا حدی که گاه به گاه کلید Esc را فشار می دهید و از بازی خارج می شوید، چراکه دیگر توان و جرأت ادامه بازی را در خود نمی بینید.
Darkwood یکی از بهترین بازی های چند سال اخیر ژانر وحشت است و تجربه آن به طرفداران این سبک توصیه می شود.
System Shock 2 از آن دسته بازی هایی است که اِلمان های جدیدی به سبک اول شخص تلاش برای بقا اضافه کرده است. فضا و اتمسفر بازی به گونه ای طراحی شده است که پر از معماهایی است که باید برای حل کردن آن ها و پیش بردن مسیر بازی تلاش کنید. باید گوشه به گوشه این مکان تو در تو را بگردید و هر چیزی را که به دردتان می خورد استفاده کنید. در حقیقت شما در مکانی گیر افتاده اید که دشمنان شما لحظه ای از شکار شما غافل نمی شوند. دشمنانی که به نظر می رسد دچار اختلال روانی نیز هستند.
مدتی طول کشید تا بالاخره Capcom اعلام کرد که نسخه قابل بازی بر روی کامپوترهای شخصی این قسمت از سری بازی های RE به زودی عرضه خواهد شد و این خبری بود که بسیاری انتظار آن را می کشیدند. RE 4 سبک بازی های تلاش برای بقا در میان دسته های زامبی را به اوج خود رساند و نیز اولین باری بود که Capcom از سیستم دوربین سوم شخص جدید خود رونمایی کرد. در حقیقت Capcom با ارائه این قسمت از سری بازی خود، فضای بازی را به کلی تغییر داد و هیجان دو چندانی نسبت به روند آرام قسمت های قبلی در این بازی مشهود بود.
Leon Kennedy محافظ مخصوص رئیس جمهور است که برای یافتن دختر وی پا به دهکده ای مرموز می گذارد و به زودی متوجه می شود که در این راه باید با زامبی های ترسناکی روبه رو شود که برای کشتن سریع آن ها باید اقدام به شلیک به سرشان کند و این سوای زامبی های ترسناکی است که با اره برقی به لئون حمله ور می شوند. گیم پلی بازی فوق العاده طراحی شده است و برای اینکه قادر باشید روی لئون کندی را به سمت دیگری برگردانید به مدتی زمان احتیاج است و به سرعت نمی توان این کار را کرد و این مسئله تنش زیادی به بازی می دهد. نکته دیگر در خصوص این بازی مکان و لوکیشنی است که وقایع بازی در آن جریان دارد، روستایی مرموز و ترسناک که جز کلاغ های سیاه و حیوانات مرده و خانه های متروک چیزی در آن نمی توان یافت. RE 4 بدون شک بهترین قسمت این سری بازی محبوب است و یکی از بهترین بازی های ترسناکی است که تا کنون تولید و عرضه شده است.ترجمه itrans.ir
در سیارک بخوانیم: