چرا من هنوز مجردم؟
مصطفی صحراپیمادر۱۴۰۳/۲/۱۸(سیارک) این موضوع مشخص است که بعضی از افراد تنهایی را انتخاب میکنند. انتخاب در زمینههای فردی حق افراد است. این افراد ممکن است علاقهای به برقراری ارتباطی جدی در زندگی خود با دیگران نداشته باشند. بعضی از افراد ممکن است که تنهایی را دوست نداشته باشند، اما شرایط زندگی آنها به گونهای باشد که آنها را در مسیر تنهایی و مجردی قرار دهد. گاهی هم ممکن است حالتی دیگر پیش بیاید و افراد واقعا فرد مورد نظر خود را که در ذهن خود متصور هستند نیابند. نکتهی مهم در اینجا این است که ما نباید همهی افراد مجرد را در یک طیف قرار داده و یا به اصطلاح به یک چشم به آنها نگاه کنیم. اما در هر صورت، زمانی که سن افراد از سی سال میگذرد، این سؤال در ذهن آنها شکل میگیرد که "چرا من هنوز مجرد هستم؟". ممکن که افراد در ذهن خود پاسخی به این قبیل سؤالات داشته باشند و یا گاهی سعی کنند با بی توجهی به آن از کنارش بگذرند و با بی اعتنایی به آن سعی کنند تا صورت مسأله را پاک کنند.
گاهی افراد ترسی که ممکن است ناشی از یک تجربهی تلخ باشد را در وجود خود دارند. تجربهای تلخ که به آنها گوشزد میکند؛ در رابطه یا روابط گذشته، آنها قربانی بودهاند. این احساس بسیار ناگوار است. البته شاید این مورد تقصیر فرد نباشد و به دلیل عدم شناخت صحیح او از طرف مقابل خود، دچار آسیب شده باشد. باید بدانیم که ما جهانی که در آن زندگی میکنیم را میسازیم، هرچند از چگونگی این فرایند چندان آگاه نباشیم. در حقیقت این ما هستیم که میتوانیم دائما به چشم یک قربانی به خود نگاه کنیم و یا با حرکتی جدید، هدفی تازه را در زندگی برای خود ترسیم کرده و دنیای خود را بر اساس این تفکرات جدید بسازیم. پس باید بر روی آن چیزهایی متمرکز شویم که میتوانیم از آنها بهرهمند شده و به طور کامل آنرا عملی کنیم. منفی بافی را کنار بگذاریم و به نقاط قوت خود تکیه کنیم. چالشهای خود را به درستی بشناسیم و با آنها برخوردی منطقی داشته باشیم. بنابراین، کسی که به دنبال یافتن "عشق" است، باید بداند که با کدام چالشهای درونی خود قرار است روبرو شود. در این مقاله هشت مبحث مهم در خصوص علت مجرد ماندن مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
1- دفاع
در جهان کنونی، شاید اکثر مردم در روابط بین فردی صدمه دیده باشند. مفهوم ما از این روابط الزاما روابط بین یک مرد و زن نیست. با گذشت زمان و تجربههای دردناک، همه ما در معرض افزایش درجه تلخی و دفاع از خود در برابر ایجاد روابط جدید با افراد هستیم. این امر باعث می شود تا ما دائما بین خود و دیگران دیوار بکشیم و هراسی همیشگی و گاها بیمورد در خصوص برقراری ارتباط با دیگران را در وجود خود احساس کنیم، در حالی که بسیاری از این هراسها صرفا سوءتفاهماتی است که برای حل و فصل آنها و یا کنار آمدن با آنها تلاشی نکردهایم. این موارد ممکن است تا باعث شود ما گاردی را در وجود خود علیه دیگران بگیریم. آسیب پذیری در این موارد، در میان طیف بزرگسالان میتواند بیشتر باشد. این مورد میتواند ریشه در تربیت افراد نیز داشته باشد. برای مثال، افرادی که تحت سرپرستی والدین بی دقت یا کم دقت و یا بدسرپرستی قرار داشته باشند، در آینده اعتماد به نفس کمتری نسبت به سایرین داشته و حتی در اعتماد کردن به دیگران نیز دچار مشکل خواهند بود. در این حالت، ممکن است شما واکنش صحیحی نسبت به افرادی که به شدت به شما ابراز علاقه میکنند بروز ندهید و حتی به رفتار وی مشکوک شوید و در عوض، به دنبال روابطی باشید که خلاء گذشتهی شما را پر کند. در این شرایط، شما نیاز به شخصی دارید که تا حدود زیادی برای شما خاص باشد. پس اگر نیاز به رهایی از تنهایی داریم، باید سعی کنیم تا به مرور از لاک دفاعی خود بیرون بیاییم. به عنوان یک نتیجه میتوان گفت که ما نباید به هرگونه ابراز علاقه و محبتی را از بیرون، به عنوان یک مهاجم که ممکن است مجددا اتفاقات تلخ گذشته را برای ما تکرار کند نگاه کنیم. اما این به معنی عدم توجه درست و کنار گذاشتن عمل حسابشده نیست.
2- الگوهی ذهنی
هنگامی که اعمال ما تدافعی است، ما تمایل پیدا خواهیم کرد تا که شرکایی را برای روابط خود برگزینیم که کمی از ایدهآلها فاصله دارد. ممکن است با انتخاب فردی که به لحاظ احساسی خیلی در دسترس ما نباشد، رابطهای نامطلوب را شکل دهیم. ممکن است اشتباه از طرف مقابل نباشد و این ما باشیم که در انتخاب فرد مناسب خود اشتباه کرده باشیم. اما تمام اشتباهات را به گردن شریک و یا طرف مقابل خود میاندازیم. این روند عمدتا ناخودآگاه اتفاق می افتد.
اما چرا ما این کارها را انجام میدهیم؟ دلایل پیچیده هستند و اغلب بر مبنای ترسهایی است که در وجود خود ما قرار دارند. بعضی از افراد قدرت تفکیک مسائل را نداشته و دائما با نگاه به گذشته تصمیم میگیرند. با اینکه این کار به خودی خود اشتباه نیست و عبرت از گذشته سنگ بنای آیندهای بهتر است، اما تکیه بیش از اندازه به آن باعث پس رفت خواهد شد و تنها نتیجهی آن افزایش سن و تنهایی بیشتر خواهد بود. سعی کنید افکار منفی را از خود دور کنید و ذهنیت جدید را بر اساس واقعیتهای موجود شکل دهید. ممکن است فاصله گرفتن از الگوهای ذهنی گذشته، باعث نوعی سردرگرمی در ما شود و حتی در مواقعی منجر به اضطراب و استرس گردد. این احساس عجیب را با قرار گرفتن در محیطی صحیح و عاطفی پوشش دهید. برای اینکار، افکار منفی را به دور بریزید و سوالاتی که مانع از حرکت شما میشود را به کنار بگذارید. در الگوهای ذهنی خود، سطح خواستههای خود را مطابق با واقعیت شکل دهید و به دنبال افرادی نباشید که واقعا در دسترس شما نخواهند بود.
3- ترس از صمیمیت
ترس از صمیمت، با ترس از جدایی پیوندی ناگسستنی دارد. این ترس با افرایش علاقه و عشق ما به طرف مقابل به شدت افزایش مییابد. افراد زمانی که شخصی را بیش از اندازه دوست دارند، دائما با این فکر که آیا او را از دست خواهم داد؟ اگر روزی او در زندگی من نباشد چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ آیا ما همیشه در کنار هم خواهیم ماند؟ این سؤالاتی است که دائما از ترس جدا شدن ناشی میشود. همین ترسها و همین تفکرات باعث میشود تا برخی از انسانها از برقراری ارتباط و ایجاد یا افزایش صمیمیت هراس داشته باشند.
4- شادابی و فرصت
ترس از گذشته ممکن تحت شرایطی احساس خوشایندی و شادابی را در افراد تحت تأثیر خود قرار دهد. تجربیات گذشته باعث میشود تا زنان و مردان، هر کدام به نوعی خود را درگیر اتفاقات گذشته کنند و یا به اصطلاح مدام در گذشته زندگی کنند. امروز خود را به طور پیوسته با دیروز خود پیوند میزنند. بسیاری از زنان در این خصوص میگویند: " هیچ مرد شایستهای وجود ندارد" و یا " تمام مردان خوب تصاحب شدهاند". مردان نیز در مقابل احساسات مشابهی را در تفکر و کلام خود منعکس میسازند. مانند: " شما نمیتوانید به یک زن اعتماد کنید" و یا اینکه زنان تنها به دنبال بهرهبردن از شما هستند".
ما ممکن است انتظاراتی غیر واقعی در خصوص یک شریک زندگی و یا نقاط ضعف فردی را در وجود خود داشته باشیم اما از آنها بی خبر باشیم. زمانی که ما این عینک بدبینی را به چشمان خود زدهایم و از پشت عدسیهای آن به دنیا نگاه میکنیم، هرگز نمیتوانیم فرصتی را در اختیار خود و یا دیگران برای نزدیک شدن به ما قرار دهیم و نتیجهی آن هم هدر دادن فرصتهای بالقوهای است که میتوانست یکی از آنها، بزرگترین شانس زندگی ما باشد. نگاه ما به کسب شادی باید بلند مدت باشد. ما نباید برای اتفاقی که هنوز رخ نداده خود را ناراحت کنیم، بلکه با نگاهی باز، به دنبال شادابی و نشاطی باشیم که در نهایت نصیب ما خواهد شد.
پس فرصت قرار دادن خود در رابطهای منطقی و عاقلانه را از خود نگیریم و یا اینکه این فرصت را برای پیش دستی شخص دیگری ضایع نکنیم. ما در واقع میتوانیم خودمان را در رابطهای قرار دهیم که بسیار با ارزشتر از آنچیزی است که ما در گذشته تجربه کردهایم. به طرز عجیبی ، در ابتدا ما تمایل نداریم به افرادی که حتی واقعا ما را دوست دارند اعتماد کنیم، اما وقتی فرصتی را در اختیار آنها قرار می دهیم، متوجه می شویم که ما فردی را انتخاب کردیم که برای ما واقعا ارزش دارد، کسی که واقعا ما را خوشحال میکند.
5- عزت نفس پایین
عزت نفس پایین، به منزلهی این است که افراد تصور میکنند برای دیگران ارزش چندانی ندارند. این احساس میتواند دلایل متعددی داشته باشد که بیشتر جنبهی روانی دارد و عدم رضایت از ظاهر نیز تشدید کننده آن باشد. نداهایی درونی که به ما میگوید ما بیش از حد چاق، زشت، خیلی پیر و یا خیلی متفاوت هستیم. هنگامی که به این "صداها" گوش میدهیم، ما در طول رفتارهایی قرار میگیریم که ما را به دور شدن از مردن سوق می دهد. اینها نداهایی هستند که دائما ما را مجرد نگه میدارند، در حالیکه واقعا ما نیازی به بها دادن به این نداها نداریم. بسیاری از افرادی که به شدت تحت تأثیر این افکار قرار دارند، استرس زیادی را در زمان بیرون رفتن از خانه و قرار گرفتن در میان اجتماع تحمل میکنند. آنها حتی در زمانی که به شخصی علاقه پیدا میکنند، به دلیل ترس از پذیرفته نشدن و پس زده شدن، هرگز پیش قدم نشده و حرف دل خود را نمی زنند.
6- ترس از رقابت
فقدان عزت نفس اغلب منجر به ترس از رقابت میشود. این امر در بین مردان بیشتر از زنان دیده میشود. شما حتی اگر تجربهای در این خصوص نداشته باشید، اما شاید در بین دوستان و یا نزدیکان خود با چنین مواردی برخورد داشته باشید. تحت این شرایط، هنگامی که ما به شخصی که دوستش داریم ابراز علاقه میکنیم، آیا میتوانیم در برابر یک رقیب نیز مقاومت کنیم و یا خیر؟ افرادی که خود را کوچک میشمارند، سریع پا پس میکشند. سطح زیبایی، خوشتیپی و ثروت و تحصیلات خود را با شخص دیگری که او نیز خواستگار شخص مورد نظر ما است مقایسه میکنیم، و با یک دو دو تا چهارتای ریاضی عقب نشینی میکنیم. این یک ضعف بزرگ است. یک بیماری است. این شرایط نشانگر علائم خوبی نیست. اگر شما نتوانید در چنین شرایطی برای کسب خواستهی خود مبارزه و رقابت کنید، چطور در آینده قادر خواهید بود در موارد بزرگتری وارد رقابت شوید. رقابت کنید، حتی اگر در نهایت پیروز نشوید. حداقل کاری که کردهاید این است که نشان دادهاید قدرت مبارزه و رقابت را دارید. احساس رقابت را در خودتان به وجود آورید تا در آینده شخصیتی ضعیف را در ذهن خود برای خود نسازید. به وسیلهی رقابت، ما در نهایت احساس قویتری از خودمان به دست میآوریم و شانسهای ما برای ایجاد رابطه با شریکهایی که واقعا آنها را میخواهیم، افزایش مییابد.
7- استقلال مالی منجر به انزوا
با افزایش سن، افراد به طور طبیعی ممکن است بیشتر و بیشتر از اجتماع فاصله گرفته و به تنهایی پناه ببرند. در دنیای مدرن، با افزایش ورود زنان به بازار کار و رقابت پاپای در کنار مردان در بسیاری از عرصههای کاری و مدیریتی، توانستهاند تا حدود زیادی به استقلال مالی و خودکفایی رسیده و دیگر مانند گذشته خود را وابسته به ازدواجی ندانند که در طی آن تحت حمایت و پشتیبانی مردی قرار میگرفتند. استقلال مالی داشتن، کار کردن، فعالیتهای اجتماعی، همه و همه در دورانی که در آن زندگی میکنیم، اگر نگوییم امری حیاتی، اما بی شک امری مطلوب و چه بسا در مواردی لازم است. اما گسترهی این فعالیتها نباید به تنهایی منجر شود. این تنهایی و در نهایت افزایش سن و انزوا در زن و مرد میتواند به شیوههای مختلفی بروز یابد. مردها عموما زمانی که که وارد عرصهی فعالیت کاری و اقتصادی میشوند، ممکن است در پیش خود اینگونه فکر کنند که بهتر است چند سال اول به طور مداوم به کار بپردازد و بعد از اندوختن پسازاندازی مطمئن به فکر ازدواج باشد. شدت این قبیل تفکرات در بین زنان قویتر و بیشتر است. داشتن استقلال مالی برای زنان بیاندازه لذتبخش است. زنان با داشتن استقلال مالی احساس میکنند تحت سلطهی مردان قرار ندارند. در این حالت، زنان تصور میکنند با داشتن یک موقعیت کاری و اقتصادی خوب، قطعا فرصتهای ازدواج بهتر و شایستهتری را نصیب خود خواهند کرد. شاید این موضوع اشتباه نباشد، اما همیشه نیز به نتیجهای مطلوب نخواهد رسید. انزوایی که از آن صحبت میکنیم، در نتیجهی هدر رفت فرصتها به امید آیندهای است که تنها در خیال ما شکل گرفته است. به بیانی دیگر، ما در آرزوهای خود زندگی میکنیم. چه تضمینی وجود دارد که گذشت زمان و افزایش سن کاهش دهندهی انگیزه و جذابیتهای ما نباشد؟ آیا تابحال به این موضوع فکر کردهاید که چرا به طور معمول زنان بالای 35 سال مجرد دارای شغل و استقلال مالی، بیش از زنان همسن اما متأهل (چه شاغل و چه غیرشاغل) خود نگران جوان ماندن خود و ترس از افزایش سن خود هستند؟
این ترسها به شدت بر اعتمادبنفس افراد تأثیر گذاشته و در نهایت ناامیدی و یأس از ازدواج را برای آنها بر جای خواهد گذاشت. باید بدانیم که اگر سن ما از حد خاصی فراتر رود و مقصر از دست دادن فرصتهای ایجاد ارتباط و ازدواج خود ما بوده باشیم، در نهایت چیزی جز یک انزوای زودهنگام نصیب ما نخواهد شد.
8- قوانین و شرایط سخت
ما در بسیاری از اوقات خود را در زنجیر قوانین خود خواستهای قرار میدهیم که همیشه برای ما سودمند نیستند. قوانین محدودیت آفرین هستند. اما محدودیتهایی که در نهایت به نفع ما باشند. اگر ما نتوانیم قوانین صحیحی را وضع کنیم، نه تنها برایَ خود محدودیت ایجاد کردهایم، بلکه به سودمندی نیز نرسیدهایم. در زمینه ازدواج گاهی محدودیتها و وضع شرایط در خانوادهها اتفاق میافتد و افراد، چه دختر و چه پسر شاید در اصل این شرایط نقشی نداشته باشند. اما بحث ما در اینجا در خصوص قوانین و شرایطی است که افراد به طور شخصی در خصوص پذیرفتن دیگران قائل میشوند. این قوانین شخصی در کنار شرایطی که خانوادهها وضع میکند، اوضاع را به مراتب بدتر میکند.
پس سختگیری بی مورد و اضافی را کنار بگذارید. به افراد فرصت بدهید. بهتر است واقعیتها را ببینید. ایدهآلهای خود را درست تعریف کنید. با وضع شرایط سخت تنها کار خود را سختتر میکنید. شما هرگز برای همیشه جوان نخواهید ماند و فرصتها نیز همیشه با شما همراه نخواهند بود. فرصتهای ازدواج بیش از همه با سن و سال وسال شما گره خورده خورده است. افزایش رقم سن، خصوصا در بین خانمها که در طی سنین بیست تا بیست و هشت سال بیشترین درخواست را به طور معمول از جانب دیگران دارند، کار را برای آنها دشوار خواهد کرد. قوانین و شرایط را آسانتر در نظر بگیرید تا فرصتی را برای بررسی درخواستهای ازدواج داشته باشید. قوانین سختگیرانه بیش از آنکه تضمینی برای آیندهای روشن باشد، ممکن است باعث آیندهای شود که شما را در حصار تنهایی خودتان گرفتار کند.