20 جولای 2019، 120مین سالگرد تولد یکی از هنرمندان عرصه ادبیات، ارنست همینگوی در جهان جشن گرفته می شود. سبک منحصر به فرد نویسنده به طور گسترده ای ادبیات قرن بیستم را تحت تاثیر قرارداده است. در سال 1954، همینگوی جایزه نوبل را به دست آورد.
ارنست همینگوی شهرت جهانی را به دست آورد و نه تنها به لطف کارهای خود، بلکه همچنین زندگی پر از ماجرا و چرخش های غیر منتظره ای که دوست داشت.
در آستانه تاریخ به یاد ماندنی سالگرد تولد ارنست همینگوی، sayarak.com به یاد نویسنده ی افسانه ای آمریکایی به حقایق جالبی درباره زندگی و کار این جاودانه در ادبیات می پردازد.
تحقیقات نشان داده است که پدر و مادر همینگوی دارای مشکلات روانی بودند. پدر از شدت افسردگی رنج می برد و در نهایت با تقنگ خودکشی کرد (پسر هم همین کار را می کند). مادر، خواننده اپرا ی شکست خورده بود: در برخی موارد او تصمیم میگرفت لباس و کلاه ارنست و خواهرش مارسلینو را به یک شکل، انتخاب کند. او آنها را "دختران" می نامید. و گاهی اوقات ، برعکس، مارسلینو و ارنست را به عنوان پسران صدا می کرد و آنها را "پسران کوچک" می نامید. ماکسیم چرتانوف، نویسنده بیوگرافی همینگوی که چند سال پیش توسط انتشارات گارد جوان منتشر شده است، معتقد است که او می خواست آنها را به عنوان دوقلوهای یکسان جنسی ببیند.
محققان معتقدند که این امر باعث خستگی همینگوی شده است. به همین دلیل است که او پس از آن تلاش کرد تا با کمک فعالیت های کاملا مردانه، خود را ثابت کند: سفر به جنگ به عنوان سرباز یا روزنامه نگار، سافاری، ماهیگیری ... در واقع هیچ شواهدی از این وجود ندارد: با وجود کلاه ها، همینگوی از همان ابتدا پسر معمولی بود که بازی فوتبال، بوکس و مسافرت را دوست داشت.
محققان معتقدند که همینگوی تلاش کرده است تا خود را و تمام زندگی خود از طریق آزمون های مردانه ثابت کند.ارنست همینگوی در تاریخ ۲ ژوئیه ۱۹۶۱ میلادی با یکی از تفنگهای محبوبش،دولول ساچمهزنی باساندکو، خودکشی کرد.
داستان آبخوری در خانه موزه که گربه ها از آن آب می خورند
ارنست همینگوی زمان زیادی را در بارِ مورد علاقه خود سپری می کرد ارنست از بار مورد علاقه اش یک سنگ توالت که مخصوص ادرار بود را دزدید و منطقش برای این عمل این بود که او در این محل مقدار زیادی پول ریخته ، پس مالک آن می باشد.
بعدها، Himingway سنگ توالت را به یک آب نمای باغی که گربه هایش از آن آب می خوردند، تبدیل کرد!
با موسولینی مصاحبه کرد
یکی از شگفت انگیز ترین نمونه ها از تغییرات شخصیتی موسولینی که همینگوی آن زمان در مقالاتش نوشته بود :او را در کنفرانس مطبوعاتی با 200 خبرنگار دیدم در لباس سیاه، زمانی که وارد اتاق شدیم چنان جذب مطالعه ی کتابی بود که گویا ورود ما را متوجه نشد!به آرامی به پشت سر او رفتم تا ببینم کتابی که این چنین او را جذب کرده و با علاقمندی می خواند چیست؟کتاب یک فرهنگ لغت انگلیسی فرانسوی بود که دیکتاتور آن را سر و ته گرفته بود! همینگوی بعد از این ملاقات او را بزرگ ترین شارلاتان نامید.
همینگوی آزار و شکنجه را متحمل شده است
اعتقاد بر این است که همینگوی از اختلال عاطفی دوقطبی رنج می برد: در پایان عمر خود، دچار فاز های سرخوشی با مراحل افسردگی عمیق و متناوب شده بود. نویسنده از ترس ناعادلانه رنج می برد (هرچند او به طور منظم مالیات پرداخت می کرد، فکر می کرد که قرار است به خاطر عدم پرداخت به زندان فرستاده شود)، از نظر نظارت FBI ترسناك بود(آنها واقعا به دنبال او بودند، اما همینگوی به افراد بی گناه مانند پیشخدمت ها حمله می کرد، فریاد می زد که آنها عامل FBI هستند). از آنجا که او جوان بود، الکل را در مقادیر زیادی می نوشید و علاوه بر آن قرصهای زیادی نیز مصرف می کرد - او مشکلات جسمی داشت و عوارض جانبی داروها همچنین باعث افسردگی شد ... به طور کلی، تصمیم گرفتند با درمان الکتروشوک درمانش کنند. این روش به آن اندازه ای که در فیلم ها نشان داده می شود هیجان انگیز نیست، البته، واقعا می تواند به افسردگی کمک کند، اما همچنین می تواند باعث از دست رفتن حافظه شود. همينگوي حقيقت را فراموش کرد (و به اين دليل بود که او نميتوانست «تعطيلات، که هميشه با شماست» را تمام کند) او نميتوانست هيچ چيز بنویسد. و این خود عاملی شد برای بازگشت افسردگی مجدد. بعد از این همینگوی به فکر خودکشی افتاد.
همینگوی می دانست که او زیر نظر است. او به دوستان خود میگفت که تلفن او شنود شده است، و عوامل اف بی آی او را دنبال میکردند.
به دلیل این شیدایی، نویسنده به یک کلینیک روانپزشکی آمد و تلاش کرد تا خودکشی کند. به زودی او از مؤسسه پزشکی مرخص شد.
ارنست همینگوی دوقلو داشت
محبوبیت نویسنده، یک شوخی بی رحمانه با او داشته است. در سال 1933، همينگوی جعلی در ايالات متحده ظاهر شد . سرگردان در سرتاسر کشور سفر میکرد، به عنوان نویسنده و خود را نویسنده معرفی می کرد، امضا همینگوی را جعل کرد، پول گرفت و به طور کلی شهرت نویسنده را نابود کرد. او هرگز دستگیر نشد و یک جریان حساب های پرداخت نشده به حساب های همینگوی اضافه کرد.
همینگوی بارها خطر کرد
همینگوی از چندین جنگ جان سالم به در برد. او زخمی شد و تقریبا در یک معجزه از مرگ نجات یافت: در طی جنگ جهانی اول، پزشکان 26 عدد ترکش از بدن او را خارج کردند و حدود 200 زخم بر بدن او وجود داشت. در سال 1930 او به یک حادثه جدی در خودرو داشت و در سال 1953 تقریبا در تصادف هواپیما نزدیک بود جان خود را از دست بدهد.
در سال 1918، همینگوی در جنگ جهانی اول شرکت کرد. همینگوی گفت: "اگر من نروم، پس از جنگ نمی توانم در چشم مردم نگاه کنم". همانند بسیاری از مردان جوان در آن زمان، جنگ را به عنوان یک مسابقه فوتبال می شناخت. او گلوله توپ را به شرح زیر توصیف کرد: "تیم مهمان یک بازی کثیف را آغاز کرد. چیزی به ما پاسخ داد؟ »با این حال، به زودی، نظر او شروع به تغییر کرد: اغلب مجبور شد با اجساد روبرو شود. "پس از یک حمله مستقیم، بیشتر دوستان او پراکنده شدند.سپس او مجروح شد - ده ها ترکش را از بدن او خارج کردند که بسیار دردناک بود، (او یکی از آنها را بصورت آویز همیشه همراه خود داشت).
اما او به یک ستاره تبدیل شد: اولین آمریکایی که در ایتالیا زخمی شد .او در مرکز توجه عکاسان و روزنامه نگاران قرار گرفت. و همینگوی در بیمارستان برای اولین بار به طور جدی عاشق پرستار Agnes von Kurovski ، که 8 سال مسن تر از او بود شد؛ اعتقاد بر این است که از این زمان به بعد رمان مشهور وداع با اسلحه را نوشت.
او در حلقه با مخالفان مبارزه کرد، بسیار قدرتمند بود و می توانست به قفس شیر وارد شود. او در طول یک شکار زخمی شد و تقریبا در آتش سوخت. او اسکی و ماهیگیری را دوست داشت.او از سیاه زخم، مالاریا، پنومونی، سرطان پوست، دیابت، هپاتیت، و از یک گلوله که از تفنگ محبوبش آزاد شد جان سالم بدر برد.
نوشیدنی مورد علاقه همینگوی
همینگوی نوشيدنی ها کوکتل کوبایی را ترجیح می داد.
همینگوی برای هر زن در زندگیش یک کتاب نوشت
نویسنده به راحتی زنان را دوست داشت و اغلب عاشق می شد. فرانسیس اسکات فیتزجرالد گفت که همینگوی یک کتاب برای هر زن دارد.او اولین عشق خود را برای یک پرستار، آگنس فون کوروفسکی، در رمان خود به نام "وداع با اسلحه" توصیف کرد.
"تعطیلات است که همیشه با شما است" او به اولین همسر خود - الیزابت هندلی ریچاردسون اختصاص داده شده است. عشق به همسر دوم را ، Paulina Pfeiffer، همینگوی در داستان "Snow Kilimanjaro" برف های کلیمانجارو توصیف کرده است.
مارتا ، همسر سوم، الهام بخش نویسنده برای ایجاد رمان زنگ ها برای که بصدا در می آید". و کتاب "در امتداد رودخانه به سمت درختها" را به افتخار آخرین همسرش، مری ولش نوشت.
همینگوی گربه ها را خیلی دوست داشت
تا زمان مرگش، نویسنده به معنای واقعی کلمه به گربه ها عشق می ورزید. عشق نامحدود زمانی آغاز شد که یک گربه گربه شش انگشتی به نام Snow-White را از کاپیتان کشتی در Key West دریافت کرد. نویسنده به حیوان خانگی خود علاقه زیادی داشت.همیشه ده ها گربه در خانه همینگوی زندگی می کردند.
اعتقاد بر این است گربه ها و گربه های شش و هفت انگشتی که تا به حال در خانه همینگوی زندگی می کنند (اکنون خانه موزه) از نسل سفید برفی است. آنها حدود پنجاه گربه سرگردانند، هر جا که دوست دارند، می توانند روی مبل و تخت استراحت کنند و در باغ پیاده رویی کنند. آنها به طور منظم توسط یک دامپزشک معاینه می شوند، آنها هنوز هم از یک نوشیدنی ساخته شده توسط همینگوی از شیشه ی زیتون آب آشامیدنی می نوشند. حتی در باغ موزه همینگوی قبر گربه نیز وجود دارد. به هر حال، تعداد زیادی از گربه های شش انگشتی وجود دارد، نه تنها در خانه موزه، بلکه در سراسر شهر.
تیر اندازی به تصویر یک حریف عشقی
همسر چهارم همینگوی مری ولش در هنگام دیدار با نویسنده متاهل بود. طلاق از همسر قبلی او دشوار بود - او نمی خواست همسرش را ترک کند.
این نویسنده را خشمگین کرد و یک بار در هتلی در پاریس، یک عکس از شوهر سابق مری ولش، به نام نوئل مانکز را در یک کاسه توالت قرار داده و به سمت او شلیک کرد. در نتیجه، لوله های فاضلاب به طور جدی آسیب دید و در چندین طبقه از هتل فاضلاب سرازیر شد. رسوایی وحشتناکی بود.
از عکس گرفتن متنفر بود
با وجود محبوبیت فراوان، همینگوی دوست نداشت عکسهای خود را ارائه دهد. به نظر می رسید که او به ستایش مشتاقانه هوادارانش اعتقادی نداشت.یکی از تحسین کنندگان کار او به شدت خواهان گرفتن عکس از نویسنده بود و همیشه دنبالش می کرد. پس از 3 ماه، همینگوی یک کتاب را برداشت و در صفحه اول آن نوشت: «به ویکتور هیل، پسر واقعا مجنون.« نه »!
عکس مشهور همینگوی - یکی از آنها که در آن یک ژاکت ماهیگیری با یقه اسکی پوشیده در سال 1957 گرفته شد. با وجود سادگی ظاهری ژاکت، این ژاکت بسیار گران قیمت بود: توسط همسرش از بوتیک کریستین دیور خریداری شده بود و برای تولدش به او هدیه داده بود.
با وجود سادگی ظاهری ژاکت، این ژاکت بسیار گران بود
آیا همینگوی عامل اطلاعات شوروی بود
همینگوی در دهه 60 میلادی در روسیه بود . و او خود یکی از طرفداران بزرگ ادبیات روسیه بود، تورگینف ، تولستوی و گوگول را خواند . در اوایل دهه 20 آنها می خواستند او را به عنوان روزنامه نگار به مسکو بفرستند . او از رفتن خودداری کرد به این علت که در روسیه، به گفته او، "هتل های بد و کثیف" وجود داشت.
در 1940s، نام همینگوی در لیست آمریکا عامل اطلاعاتی شوروی موسوم به "آرگو" ذکر شده بود. چنین نتیجه گیری ها توسط نویسندگان کتاب "جاسوسان: ظهور و سقوط KGB در آمریکا" ("جاسوس: ظهور و سقوط KGB در آمریکا") جان ایل هینز، هاروی کلر و الکساندر وصلیف ساخته شده است.
نویسنده در زمستان سال 1940-1941 در نیویورک، عضو شورای جاکوب گلوس استخدام شد. با همکاری برای کار برای NKVD، همینگوی قانون کشورش در مورد جاسوسی را نقض نکرد.
شوروی ها از نوشته های او شگفت زده و جذب او شده بودند، زیرا آنها برای یک ایده نزدیک به آن، ایده ضد فاشیسم مبارزه می کردند.
در مورد منافع افسران اطلاعاتی شوروی، سیاستمداران و روزنامه نگاران که توسط آنها استخدام شده بودند می توانند به آنها در درک این کشور بیگانه کمک کنند، مقالاتی را چاپ کنند که تصویر مثبتی از اتحاد جماهیر شوروی را تشکیل دهند و همچنین بر سیاست ایالات متحده تاثیر بگذارد. در اتحاد جماهیر شوروی، همینگوی به عنوان یک روزنامه نگار به شمار می رفت که دارای ارتباطات فراوان و دایره ای گسترده از مخاطبین است.اما نویسنده به یک عامل جاسوسی تبدیل نشد، کمک او به نمایندگان اتحاد جماهیر شوروی، ناچیز بود، زیرا او اطلاعات مهمی نداشت.
نام همینگوی به عنوان یک برند تجاری
امروزه ارنست همینگوی یک نام تجاری در معنای واقعی کلمه است و یک علامت تجاری ثبت شده است. در اینترنت یک وبسایت وجود دارد که در آن شما می توانید محصولات این نام تجاری را خریداری کنید. به عنوان مثال ادکلن، بوربن، سدر، چرم، کهربا، صندل چوب ، توتون و وانیل (69 دلار برای 50 میلی لیتر). قهوه از کوبا یا از کیلمانجارو (1399 دلار برای 340 گرم) . و همچنین قایق های Himingway، عینک، قلم، سس، نمک دریا و ادویه جات و ... را خرید کنید.
چرا شعرهای مصر باستان بسیار مدرن و شبیه شعر شکسپیر به نظر می رسد
طاهره مصطفویدر۱۴۰۳/۲/۱۸
چرا شعرهای عاشقانه مصر باستان، بسیار مدرن و شعر شکسپیری به نظر می رسد
هیچ کس نمی داند که نخستین شعر عاشقانه در کجا سروده شده است. اما کاملاً مشخص است که این ادبیات در ابتدا چگونه شروع به نگارش و در ابیات زیادی در مصر باستان سروده شده است. اگرچه فقط در حدود پنجاه نمونه به زمان ما رسیده است ، اما مصر شناسان ادعا می كنند كه آنها بیشتر اوقات آنها را می نوشتند. و شاید ، زنان مصر بنیانگذار این ژانر شدند.
اشعار عاشقانه هنرمندان مصر باستان در مورد گفتگوی برابر بین عاشقان به طرز شگفت آوری مدرن به نظر می رسد ، و جای تعجب ندارد - در مصر از قرن شانزدهم قبل از میلاد (که کهن ترین شعر ها در آن یافت شده است) زنان تقریباً از همان حقوق و فرصت های مردان برخوردار بودند. جامعه از نظر جنسیت برابر بود و به این معنی که زنان نیز از حقوق اساسی مالکیت برخوردار بودند.
اگرچه سرنوشت یک زن در مصر باستان به عنوان خانه و خانواده در نظر گرفته می شد ، و تعداد معدودی مانند هاتشپسوت یا کاتب زن قادر به شکستن این موقعیت بودند ، با این حال زنان یونانی که به همراه همسر خود به مصر می آمدند به آزادی زنان محلی حسادت می کردند: زنان مصری در خیابان ها با صورت باز قدم می زدند.زنان مصری می توانستند وصیت نامه بنویسند ، به تنهایی قرارداد ببندند ، در دادگاه شهادت دهند و شکایت کنند و حتی کودکان را به نام خود ثبت کنند ، نه به نام پدرشان!
ظاهراً مصری ها در ابتدا به بکارت عروس توجه زیادی می کردند - زیرا عرفی برای رستگاری ازدواج وجود داشت و آن رستگاری بکارت خوانده می شد - اما با پیشرفت جامعه این فضیلت قابل ستایش شد اما تنها گزینه ممکن نبود. علاوه بر این ، فرزندان نامشروع وجود نداشتند - کودک به هر حال مادر خود را به ارث می برد.
این قانون همچنین در صورت طلاق از زنان محافظت می کرد. او در هر زمان می توانست طلاق دهد ، مانند هر مرد - اما آغازگر طلاق نیمی از دارایی خود را به شریک مقابل می داد. فقط می توان حدس زد که مردانی با شخصیت بدخواهانه سود چندانی کسب می کرده اند ، اگر یک زن دارایی بیشتری داشت ، بنابراین "طلاق گرفتن" از او سودآور بود. در هر صورت ، بچه ها در کنار مادر خود می ماندند.
اگر زنی می خواست شغلی برای خود را انتخاب کند ، معمولاً حرفه ی سوگواری (برگزاری مراسم عزاداری) یا پزشکی را انتخاب می کرد. به طور کلی ، در دنیای باستان ، یک زن اگر می توانست به مصر برود، فقط می توانست به عنوان پزشک آموزش ببیند و این شانس ، بدون شوخی ، توسط برخی مورد استفاده قرار گرفت. این رشته چنان توسعه یافته بود که داروهای ضد بارداری شناخته شده بودند.
در مصر باستان اعتقاد بر این بود كه زن و شوهر باید به یك روش به زندگی نگاه كنند.و اگر نگاه به زندگی متفاوت بود ، به این معنی بود که به زن و شوهر دیگری احتیاج دارید.(تفاهم داشتن در زندگی)
چنین آزادی زنان، آزادی خاصی در عشق ورزیدن به او بخشید. دختران عاشق پسران شدند ، زنان متاهل همسر خود را تغییر دادند ، بیوه ها عشق جدیدی پیدا کردند. در نتیجه ، فرهنگ عشق در مصر باستان بسیار توسعه یافت و بخش مهمی از آن از حروف عشق شاعرانه تشکیل شده بود. بسیاری از این پیامها نویسندگی زن یا به نمایندگی از یک زن صورت گرفته است.
آنچه در شعرهای عاشقانه مصر باستان آواز شده است
به طور کلی ، اشعار عاشقانه مصر باستان ، گرچه طبیعت کاملاً سکولار دارد ، ریشه در سرودهای مقدس دارد که عشق به خدایان و ایزدان را ستایش می کنند - به همین دلیل است که بسیاری از تصاویر در شعرهای عاشقانه با نمادگرایی مذهبی همراه هستند. در اینجا می توانید با ادبیات کلاسیک اروپا مقایسه کنید ، که به نمادهای قابل تشخیص مسیحی اشاره دارد.
بسیاری از مردمان باستان دارای رازی بودند: ظاهراً به زن پیشنهاد می شد كه اگر می توانست شوهر ، برادر یا فرزند خود را از اعدام نجات دهد ، چه كسی را نجات می داد؟ و او پاسخ داد كه شما هنوز هم می توانید یك شوهر پیدا كنید ، فرزندی به دنیا بیاورید ، اما شما نمی توانید برادر خود را جایگزین كنید
البته عاشقان توجه زیادی به زیبایی های یکدیگر کرده اند ، بسیاری از اشعار به عشق به آرزوی جداگانه اختصاص یافته است. همچنین نقوش مودبانه ای وجود دارد که برای خواننده مدرن آشنا است - وقتی مرد رویای تبدیل شدن به برده (!) زن را دارد ، لمس پوست لطیف او ، شستن پاهای او یا ....
بیشترین تصاویر در شعر عشق مربوط به یک باغ ، گل یا آب است - که توسط نیروهای باروری شناخته می شود ، و برای ساکنان کویر - نیز سعادتمندی است. تصاویر پرنده دائمی از شکنندگی و اضطراب احساس صحبت می کند - پرنده ، علاوه بر این ، همیشه یا گرفتار یا کاملاً مورد اصابت قرار می گیرد. طبیعتاً عشق با صدمه دیدن مقایسه می شد.
جالب اینکه معمولاً زن و شوهر به عنوان چهره های مساوی به تصویر کشیده می شدند.
و اینجا خطوط تقریباً با محتوای شکسپیر آمده است:
من روی تخت دراز می کشم
و وانمود می کنم که مریض هستم.
همسایگان به دیدار من خواهند آمد.
معشوق با آنها همراه خواهد شد.....
به هر حال ، انگیزه های مشهور در زمان شکسپیر - هنگامی که یک عاشق می توانست با یک جوراب ساق بلند از حواس پرتی قدم بزند یا از عشق بیمار شود - در شعر مصر باستان نیز ثابت بود ، جایی که عاشق تنها نیمی از موهای خود را شانه می کرد و یا خوردن و آشامیدن را فراموش می کرد.
نگار جواهریان در ۲۲ دی ۱۳۶۱ در تهران بدنیا آمده است . هنرپیشه سینما، تلویزیون و تئاتر ایران است. او در بیست و هشتمین جشنواره فیلم فجر موفق به دریافت جایزه سیمرغ بلورین در رشته بهترین بازیگر نقش اول زن برای فیلم طلا و مس شد.وی در چهاردهمین جشن خانه سینما نیز برای فیلم طلا و مس تندیس بهترین بازیگر زن نقش اول را دریافت کرد.
فیلمشناسی نگار جواهریان ۱۳۹۴ نگار کارگردان رامبدجوان ۱۳۹۳ اعترافات ذهن خطرناک من کارگردان هومن سیدی ۱۳۹۳ قندون جهیزیه کارگردان علی ملاقلیپور ۱۳۹۳ پریدن از ارتفاع کم کارگردان حامد رجبی ۱۳۹۲ ملبورن کارگردان نیما جاویدی ۱۳۹۱ حوض نقاشی کارگردان مازیار میری ۱۳۹۱ آشغالهای دوست داشتنی کارگردان محسن امیریوسفی
نگار جواهریان
۱۳۹۰ قصهها کارگردان رخشان بنی اعتماد ۱۳۹۰ بی خود و بی جهت کارگردان عبدالرضا کاهانی ۱۳۸۹ اینجا بدون من کارگردان بهرام توکلی ۱۳۸۹ یه حبه قند کارگردان رضا میرکریمی ۱۳۸۸ هیچ کارگردان عبدالرضا کاهانی ۱۳۸۷ طلا و مس کارگردان همایون اسعدیان ۱۳۸۷ شبانه روز امید کارگردان بنکدار و کیوان علیمحمدی ۱۳۸۷ کتاب قانون کارگردان مازیار میری
نگار جواهریان
۱۳۸۶ تنها دو بار زندگی میکنیم کارگردان بهنام بهزادی ۱۳۸۶ صد سال به این سالها کارگردان سامان مقدم ۱۳۸۶ جعبه موسیقی کارگردان فرزاد مؤتمن ۱۳۸۵ نسل جادویی کارگردان ایرج کریمی ۱۳۸۴ پابرهنه در بهشت کارگردان بهرام توکلی ۱۳۸۳ خوابگاه دختران کارگردان محمدحسین لطیفی ۱۳۸۲ چند تار مو کارگردان ایرج کریمی ۱۳۸۲ قدمگاه کارگردان محمدمهدی عسگرپور
نگار جواهریان
۱۳۸۰ من، ترانه ۱۵ سال دارم کارگردان رسول صدرعاملی ۱۳۸۳ گیلانه کارگردان رخشان بنیاعتماد در گروه صحنه و لباس
نگار جواهریان
نگار جواهریان در مجموعه تلویزیونی ۱۳۹۳ کلاه قرمزی ۹۳ کارگردان ایرج طهماسب مهمان برنامه ۱۳۹۰ کلاه قرمزی ۹۰ کارگردان ایرج طهماسب مهمان برنامه ۱۳۸۵ زیر تیغ (مجموعه تلویزیونی) کارگردان محمدرضا هنرمند ۱۳۸۲ این راهش نیست (مجموعه تلویزیونی) کارگردان نوید میهن دوست
نگار جواهریان
نگار جواهریان در فیلم تلویزیونی و شبکه خانگی سال تله فیلم کارگردان یادداشت ۱۳۸۹ ستارههای سوخته کارگردان سیروس الوند ۱۳۸۹ همین یک ساعت پیش کارگردان سینا آذین فیلم کوتاه
نگار جواهریان
نگار جواهریان در تئاتر دیوار چهارم: ۱۳۹۱ کارگردان امیررضا کوهستانی دیوان تیاترال: ۱۳۸۱ کارگردان محمود استاد محمد قرمز و دیگران: ۱۳۸۳ کارگردان محمد یعقوبی شهرهای نامرئی: ۱۳۸۴ کارگردان حسن معجونی بدون خداحافطی: ۱۳۸۵ کارگردان کتایون فیض مرندی ایوانف: ۱۳۹۰ کارگردان امیررضا کوهستانی رؤیاها وکابوسهای زنانه: گلهای شمعدانی: ۱۳۸۴ کارگردان محمد یعقوبی تهران: ۱۳۸۶ کارگردان محمود استاد محمد خون خشک، سبزی تازه: ۱۳۸۶ کارگردان امیررضا کوهستانی ۱۷ دی کجا بودی: ۱۳۸۸ کارگردان امیررضا کوهستانی دون کیشوت: ۱۳۹۰
نگار جواهریان
جوایزو افتخارات نگار جواهریان برنده تندیس بهترین بازیگر نقش اول زن از چهارمین جشن انجمن منتقدان برای طلا و مس - ۱۳۸۹ برنده تندیس بهترین بازیگر زن نقش اول از چهاردهمین جشن خانه سینما برای طلا و مس - ۱۳۸۹ برنده سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول زن از بیست و هشتمین جشنواره فیلم فجر برای طلا و مس - ۱۳۸۸
نگار جواهریان
برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره اوسیان سینه فن برای تنها دو بار زندگی میکنیم - ۱۳۸۸ برنده تندیس بهترین بازیگر نقش مکمل زن از پانزدهمین جشن خانه سینما برای اینجا بدون من - ۱۳۹۰ کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن ازسی و یکمین جشنواره فیلم فجر برای حوض نقاشی - ۱۳۹۱ برنده جایزه پروین بطور مشترک با (لیلا حاتمی وترانه علیدوستی) - ۱۳۹۱ نامزد جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن از هفتمین دورهٔ جشنواره فیلم آسیا پاسیفیک برای حوض نقاشی - ۱۳۹۲
احتمال اینکه سریال بازی تاج و تخت پیش از انتشار کتاب ششم از مجموعه هفت جلدی نغمه آتش و یخ پخش شود قوت پیدا کرد و این موضوع مطمئنا بحث و منازعات بین طرفداران کتاب و سریال را شدیدتر خواهد کرد.
به نظر می رسد که طرفداران سری کتابهای نغمه آتش و یخ که شبکه اچ بی او سریال معروف بازی تاج و تخت را بر اساس آن ساخته است برای خواندن کتاب ششم باید یک سال دیگر هم صبر کنند
جرج آر آر مارتین در آخرین اظهار نظرش گفت که کتاب ششم از سری نغمه آتش و یخ هنوز آماده نیست
مارتین می داند که طرفدارانش از انتظار خسته شده اید اما با این حال در آخرین اظهار نظرش از آنها خواست یک مقدار دیگر هم صبر کنند. او در شبکه اجتماعی خودش در پاسخ به سئوال یکی از طرفدارانش که از تاریخ انتشار کتاب ششم از مجموعه نغمه آتش و یخ پرسیده بود گفت : من مشغول کار روی کتاب آتش و خون بودم و امیدوارم جلد اول این مجموعه دو جلدی امسال به پایان برسد.
او در ادامه گفت : مطمئنا جلد دوم آتش و خون را شروع نمی کنم تا به کتاب بادهای زمستان پایان دهم .
جلد اول آتش و خون به زودی تمام می شود.
مارتین می گوید : او در کتاب آتش و خون که به خاندان تارگرین می پردازد بیشتر روی بخشها فرعی که در کتابهای نغمه فقط به آنها اشاره شد، کار کردم . نسخه های کوتاه بخشهایی از داستان این مجموعه که قبلا منتشر شده بودند عبارتند از : شاهزاده خانم و ملکه ، ملکه سرکش، و پسران اژدها اما این کتاب حاوی نسخه های کامل این داستانها به علاوه داستانهایی است که قبلا در هیچ کجا منتشر نشده اند.
مارتین کتاب بادهای زمستان را در زمان مورد نظر تموم نکرد اما گفت که امسال جلد اول آتش و خون را تمام خواهد کرد البته این بدین معنی است که طرفداران کتاب بادهای زمستان که از سال 2011 که کتاب رقض با اژدهایان منتشر شد منتظر هستند حداقل باید یکسال دیگه هم منتظر بمانند
پنج جلد کتاب نغمه آتش و یخ که تا کنون منتشر شده اند عبارتند از :
بازی تاج و تخت
نزاع پادشاهان
طوفان شمیشیرها
جشنی برای کلاغها
رقص با اژدهایان
این اولین بار نیست که مارتین از طرفدارانش می خواهد بیشتر صبر کنند. در ژانویه 2017 مارتین در یک مصاحبه گفت که فر می کند که کتاب بادهای زمستان به زودی تمام می شود اما اذعان کرد که قبلا هم چنین پیش بینی کرده است و عملی نشده است . ( سیارک)
او در آخرین اظهار نظرش گفت : هنوز تموم نشده ولی داره انجام میشه!
او درادامه گفت : البته اونجایی که پارسال امیدوار بودم باشم ، نیستم اما فکر می کنم که امسال انجام بشه ( البته او پارسال هم گفت فکر می کنم امسال تموم بشه)
طرفداران سرسخت سری کتابهای نغمه آتش و یخ باد از شنیدن این خبر خوشحال بشن : درست است که مارتین اشاره ای به زمان دقیق انتشار کتاب جدید نکرد اما ناشر رسمی مجموعه نغمه آتش و یخ اعلام کرد که اطلاعات دقیق و کامل در این ماه به اطلاع طرفداران خواهد رسید .
مجموعه پر طرفدار بازی تاج و تخت که از شبکه اچ بی او پخش می شود بر اساس رمان جرج آر آر مارتین ساخته شده است و فصل هشتم و پایانی این سریال در سال 2019 پخش خواهد شد این مجموعه تلوزیونی تاریخی (اسطورهای) از سال 2011 در حال پخش است.
آیا انتشار فصل پایانی سریال و کتاب بادهای زمستان در یک زمان خواهد بود؟ کسی چه می داند؟ اما اینکار برای کتاب و فیلم تبلیغ بسیار خوبی خواهد بود.
بر اساس گفته های تایید شده قرار بر ساخت چند اسپین آف از سریال بازی تاج و تخت وجود دارد که مسلما کتاب آتش و خون که به بررسی گذشته خاندان تارگرین می پردازد .
از منابع ای اسپین آف ها خواهد بود. سریال بازی تاج و تخت یکی از پر طرفدارترین سریالهای تلوزیونی است که از شبکه HBO پخش می شود و این شبکه از هم اکنون استارت ساخت سریالهای فرعی بر اساس این داستان جذاب را زده است. ترجمه itrans.ir
زندگی در دنیای امروز باعث شده است که اطلاعات با سرعتی باور نکردنی از این سر دنیا به آن سر دنیا در عرض چند ثانیه مخابره شود. همه ی ما این سرعت را مدیون پیشرفت تکنولوژی و زندگی در دهکده ی جهانی هستیم.
هر چند شاید برخی از افراد این مخابره های تند و سریع و بعضا عاری از احساس را نپسندند اما ما عضوی از این جامعه هستیم و گریزی از این واقعیت نیست که باید همرنگ جماعت بود. اما در این بازار داغ عرضه و تقاضای اطلاعات تنها افرادی موفق خواهند بود که بتوانند بگونه ای بنویسند که مخاطب را به خود جلب کنند. در واقع دنیای امروز باعث شده است که چه شما بخواهید برای مادرتان در یک شهر دیگر نامه بنویسید و چه یک درخواست رسمی داشته باشید و حتی یک کارمند عالی رتبه باشید که لازم است برای مقام مافوق خود گزارشی تهیه کند، لازم است با یک سری اصول نگارشی آشنا باشید که به موجب آن ، موفقیت کسب کنید. در این مقاله سعی می کنیم شما را با روش هایی آشنا کنیم که می توانید به کمک آن ها در همان حال که یک نوشته ی تمیز و مرتب دارید، خواننده را تا آخر با خود همراه کرده و نگارش خوب شما آن ها را مشتاق نگه دارد.
سبک خود را مشخص کنید و در انتخاب واژه ها دقت کنید. یک سبک خوب و روان باعث به وجود آمدن تصویر ذهنی مثبت می شود.
اگر قرار است ارتباط شما الکترونیکی باشد، از یک زبان ساده و قابل فهم و به دور از ابهام استفاده کنید.
سعی کنید همواره با یک دید مثبت دست به قلم شوید. دید مثبت شما در دیگران نیز اثر گذاشته و خواه ناخواه باعث می شود آن ها هم به موضوع مثبت نگاه کنند.
قطعا این ضرب المثل که می گوید: "کم گوی و گزیده گوی چون دُر تا از کم تو جهان شود پُر" را شنیده اید. این خود نشان دهنده ی اهمیت این موضوع است که کوتاه و گویا سخت گفتن تا چه اندازه می تواند موثر واقع شود . سعی کنید از کلمات و عباراتی استفاده کنید که درعین حال که ساده هستند گویای مطلبی باشند که قرار است بیان کنید.
اگر قرار است که با افراد مختلف در ارتباط باشید، سعی کنید انواع روش های ارتباطی روز دنیا را بیاموزید.
با این کار شما قادر خواهید بود با افراد مختلف که روش های ارتباطی متفاوتی را می پسندند ارتباط برقرار کنید.
قرار نیست همه ی ارتباط های شما یک ارتباط رسمی باشد. خود را برای زمان هایی آماده کنید که قرار است یک متن را به صورت غیر رسمی و برای یک دوست بنویسید.
فرقی نمی کند یادداشتی که می خواهید بنویسید برای چه کسی است، سعی کنید در یادداشت های خود از خلاصه نویسی استفاده کنید. متون خلاصه و ساده بیشتر به دل می نشیند و راحت تر و بهتر مخاطب را به خود جذب می کند.
زمانی که می خواهید یک مکاتبه ی تجاری داشته باشید، سعی کنید از ادبیاتی دوستانه اما ساده و خوشایند استفاده کنید.
مکاتباتی که حاوی اطلاعات ارائه شده هستند، بهتر است که بیشتر بر روی مواردی مترکز شده باشند که شما قصد ارائه آن را دارید.
نوشته های خود را بعد از اتمام کار با صدای بلند چند بار بخوانید. این کار به شما کمک می کند که اشکالات نگارشی خود را یافته و متن روان تری داشته باشید.
سعی کنید مطالب خود را قابل فهم بنویسید. متونی که قابل فهم هستند بیشتر توجه مخاطب را به خود جلب می کنند.
برای نوشتن ابتدا هدف از نوشتن خود را در ذهنتان مجسم کرده و برای بیان پله پله ی آن برنامه ریزی کنید و طبق برنامه و هدف تعین شده شروع به نوشتن کنید.
اگر در نوشته های خود از داده ها ی آماری استفاده می کنید و یا سعی می کنید از یک منبع استفاده کنید، تحقیق کرده و مطمئن شوید که داده های شما معتبر و درست هستند.
برای نوشتن مطالب تحقیقی، متون خود را منسجم نگه دارید و از از این شاخه به آن شاخه پریدن و بیان مطالب غیر ضروری خود داری کنید.
یک متن که دارای نگارش خوبی است، نقش موثری در شکل گیری ارتباط میان نویسنده و خواننده دارد.متنی که نگارش ضعیفی دارد، در ذهن خواننده تصویری منفی از نویسنده ایجاد می کند.
در نوشته های خود از اصطلاحات و کلمات قلنبه سلنبه خود داری کنید و تا جایی که امکان دارد نوشته هایتان ساده و کوتاه باشد.
برخی از لغات دارای معانی مختلف هستند و امکان دارد که برای خواننده ابهام ایجاد کنند. از بکار بردن این دسته از کلمات در نوشته های خود خود داری کنید.
سطح دانش و تخصص فردی یا افرادی که قرار است نوشته های شما را بخوانند را در نظر بگیرید.
برای این که بتوانید نوشته ای قوی داشته باشید، کتاب زیاد بخوانید. آشنایی با انواع جمله بندی های مختلف و نوشته ها و موضوعات متفاوت باعث تقویت ذهن و دامنه لغات و بهبود جمله بندی های شما می شود.
نوشته های دیگر افراد که در باره ی همان مطلب شما نوشته اند را بخوانید. تجربه ی دیگران برا ی شما می تواند الهام بخش بسیار خوبی باشد.
ساختار و جمله بندی های خود را از لحاظ دستوری بار ها و بار ها مورد بررسی قرار دهید. یک حمله بندی درست تاثیر بسزایی در خواننده و جلب اعتماد او دارد.
برای نوشته های خود چرک نویس داشته باشید. در چرک نویس می توانید هر چقدر که بخواهید جملات را کوتاه و بلند کنید، جای حرف ها را عوض کنید و حتی بند ها و پاراگراف هایی را حذف و اضافه کنید و بعد از چند بار باز خوانی آن را به پاک نویس خود انتقال دهید.
اگر نوشته ی شما روی کاغذ است، سعی کنید از یک کاغذ مرغوب و یک جوهر پرنگ و خوب استفاده کنید. این کار به خواننده نشان می دهد که شما برای وقتی که برای خواندن متن شما گذاشته است، احترام قائل هستید.
در متن خود از نوشتن کلمات عامیانه، فنی و بعضا کلیشه ای خود داری کنید.
یک نویسنده ی خوب می تواند به گونه ای نکات مثبت را بیان کند که نکات منفی بی تاثیر بنظر برسند.
از نوشتن جزئیات غیر ضروری در نوشته های خود خود داری کنید. این کار باعث گیجی و سردرگمی مخاطب شما می شود.
اگر یک گزارش کاری تهیه می کنید، از بیان عقاید شخصی خود و دخیل کردن آن در گزارش خود داری کنید. به جای قضاوت های شخصی به بیان واقعیاتی بپردازید که برای اثبات آن ها مدرک دارید.
سبک نگارشی دوستانه داشته باشید و از بیان مطالب منفی و پر حاشیه دوری کنید.
شاید مجبور شوید یک نامه ی انتقادی بنویسید. از ادبیاتی مودبانه و لحنی دوستانه استفاده کنید. انتقاد های تند و کوبنده نه تنها مفید واقع نمی شوند، جه بسا خواننده را دلسرد کرده و مضر هم واقع می شوند.
برای این که توجه خواننده را به خود جلب کنید (شما) خطابش کنید تا در طول خواندن نوشته حواسش به نوشته ی شما باشد.اگر نوشته های شما حاوی عکس و یا داده های آماری است آن را برای آگاهی بیشتر خواننده به نوشته ی خود پیوست کنید و در نوشته ی خود خواننده را به پیوست های مربوطه ارجاع دهید. ترجمه itrans.ir
دوران سلطنت طولانی مدت ملکه ویکتوریا(1837-1901) دوره ی تغییرات بزرگ بود. هنرمندان ویکتوریایی به لطف انقلاب صنعتی، دنیای جدیدی را تجربه کردند که باخود تغییرات اساسی اجتماعی، اخلاقی و فکری به همراه داشت.
هنرمندان واکنش های خود را با روش های مختلف نشان دادندبرخی از آن ها جامعه ای که در آن زندگی می کردند را با شیوه ای واقعیت گرایانه به تصویر کشیدند. این نوع از هنر را می توان در یکی از کار های دبلیو. پی. فریز در نقاشی (روز داربی) چهره های مختلف را با جزئیات آن ها و لباس هایشان که نشان دهنده ی طبقه ی اجتماعی شان است و به خوبی به تصویر کشیده است را می توان مشاهده کرد. در این نقاشی تضاد عمیقی بین طبقه های مختلف اجتماعی دیده می شود. این تنها نقاش ها نبودند که با انقلاب صنعتی توانستند تضاد ها را به چالش بکشند و آن ها را برجسته کنند، در این بین نویسنده ها هم نقش خود را به خوبی ایفا کردند، نویسندگانی مانند چارلز دیکنز و اوسکار وایلد دست بالایی در این حیطه داشتند.
برخی از نقاش های ایتالیایی تصمیم گرفتند که با تصویر سازی مناسک مذهبی و یا افراد مقدس و افسانه ها و شخصیت های قهرمانانه تغییرات خود را به نمایش بگذارند. یکی از مشهور ترین این نقاشی ها، نوری برای دنیا است که توسط هولمن هانت به تصویر کشیده شده است. این نقاش از همان تکنیک هایی استفاده کرده که قبل تر ها توسط هنرمند بزرگ ایتالیایی، رافئل، استفاه شده است. به همین دلیل، گروهی از نقاش ها را نقاشان سبک قبل از رافائلیست می نامند که در سال 1848 مرسوم بود. در این میان نام برخی از افراد مانند: دانته گابریل روسیتی که یک شاعر بود، ویلیام هولمن هانت و جان اوریت میلاز به چشم می خورد.
اگر به نقاشی (مراسم ازدواج سنت جورج و شاهزاده خانم سابرا) که یک نقاشی با آب رنگ است و توسط دانته گابریل روسیتی به تصویر کشیده شده است، نگاه کنید، در می یابید که سرشار از رنگ های زنده، شاد و نشانه ها است.
این تغییرات را همه مدیون انقلابی هستیم که در عرصه ی هنر پیش آمد و به موجب آن هنرمندان رنگ و لعاب بیشتر و جزئیات بهتری را به نقاشی ها، نوشته ها و گفته هایشان اضافه کردند.
در دوران پیش از رافئلیست استفاده از اشیا بسیار مرسوم بود به طوری که از افراد و اشیا به عنوان یک سمبل در نقاشی ها در عصر میانی استفاده می کردند. دوران پیش از رافئلیست همواره با خود پیام های اخلاقی به همراه داشت. همواره یک نقاش با یک روحانی مقایشه می شد، اغلب نقاشی ها احساس بر انگیز بودند. نهضتی که در سال 1853 خاتمه یافت و راه را برای ایجاد نهضت زیبایی شناسی در سال های 1870 هموار کرد. اوسکار وایلد خطابه های موفقیت آمیزی در مورد دوران پیش از رافئلیست ایراد کرد و هنرمندان بعد از او نهضت های بزرگی را در بریتانیای کبیر و آمریکا به راه انداختند.
در طول سال های 1870 بود که جنبش زیبایی شناختی آغاز شد. این جنبش با دو جنش اروپایی انحطاط گرایی و سمبل گرایی همسو بود.
طرفداران زیبایی شناختی معتقد بودند که هنر فقز برای خلق زیبایی است. و تنها زیبایی برای هنر به کار می آید. آن ها همچنین بر این اساس کارهای خود را پیش می برند زیرا عقیده داشتند که انشان تنها از زیبایی ها می تواند لذت ببرد و تنها زیبایی ها هستند که دوست داشته می شوند. ایجاد زیبایی از دید آن ها کار ساده ای بود.
دانش پژوه مشهور انگلیسی، والتر پاترتاثیرات عمیقی بر روی اوسکار وایلد و جنبش زیبایی شناختی با نوشتن کتابی به نام مطالعاتی در خصوص تاریخ رنساسن در سال 1873، گذاشت.
در این دوران بود که نویسدگان تمامی خط مشی های نوسندگان قدیمی را شکستند و هر کدام برای خود یک راه تازه برگزیدند. آن ها در نوشته های خود از لذت ها و دست یابی به شکوه و جلال همچنین در مورد احساسات و میل به زیبایی و زیبایی گرایی قلم ها را به رشته ی تحریر در آوردند. این یک طغیان علیه دورنگی، اخلاق گرایی و نمایش عفت در حد افراطی در مرکز خانواده های ویکتوریای بود.
اسکار وایلد در یکی از خطابه هایش نوشته بود که، هنر برای لذت آفریده می شود.
هنرمند از راه چشم هایش است که لذت را تجربه می کند و تنها برای ایجاد اشتیاق و لذت است که اشیا را به کار می برد به گفته ی وایلد هنر بدون لذت هیچ مفهومی ندارد و هنر وسیله ای برای عملگرایی نیست.
اسکار وایلد نه تنها از بیان این موضوعات ابایی نداشت بلکه در زندگی شخصی خود نیز از آن نیز استفاده می کرد. او دوست داشت که خوب لباس بوشد، از وسائل خانه اش لذت ببرد و شخصیت بذله گو وشوخ طبع او افراد زیادی را به خود جلب کرده بود و همواره نقل مجالس بود و همانند یک الماس در بین دوستانش می درخشید. او زندگی خود را صرف کار برای هنر کرد. میل او به زیبایی شناختی بود که باعث خلق تنها رمان او یعنی عکس دوریان گری شد.
نقاشی و موسقی هنوز هم می توانند باعث ایجاد احاسات لطیف شوند. برای مثال، جیمز وستلر نقاش، دوست وایلد، اغلب به نقاشی های او عنوان های آهنگین می داد. وستلر معتقد بود که رنگ و لعاب در یک نقاشی از موضوع و معنی بسیار مهم تر است. و می توان این تفکر را در (سمفونی در سفیدی شماره ی2) و (دختر سفید کوچک) به خوبی مشاهده کرد.
جوریز-کارل هایسمن، یک طرفدار انحطاط گرایی اروپایی بود، یک روبیوز را در سال 1884 نوشت، یک رمان پر طرفدار شد. نجیب زاده ای به نام داک جین دس اسینتس شخصیت اصلی داستان است که طرفدار انحطاط است. شخصیت این داستان یک مدل بسیار مهم برای شخصیت نقاشی دوریان گری بود.
ما می توانیم این گونه فرض کنیم که کتاب زردی که لرد هنری به دوریان گری داد، کتاب یک روبیوز بود.اگر چه هرگز خود اسکار وایلد هیچ نامی بر روی کتاب زرد دست دوریان گری ننوشت، اما اشاراتی وجود دارد که نویسنده ی این کتاب زرد فردی فرانسوی بوده است که دوریان زندگی خود را بر اساس آن پیش برد و به یک انتهای تراژدیک رسید.
این ها تنها نمونه هایی از زیبایی شناختی بود که در این قسمت بیان شد. مباحث هنر و هنر شناسی بسیار عمیق تر از آن هستند که ما بتوانیم در یک مطلب به آن بپردازیم. توصیه می کنم در مورد مطالب و کتاب هایی که این جا نوشته شد تحقیق کنید و ساده از کنار نام ها نگذرید. هرچند برخی از افراد شاید با زیبایی شناختی صرف موافق نباشند اما از این حیطه و این مسلک افراد موفقی سر بر آورده اند که اگر نام آن ها را بشنوید تعجب خواهید کرد.ترجمه itrans.ir
سال گذشته من مدتى را در «ت» گذراندم، در گراند هتل که در انتهاى دوردست ساحل، رو به دریا قرار داشت. به دلیل دود و بخارى که از آشپزخانهها و آبهاى مانده برمیخاست و ابتذال مجلل پردههاى نقش دارى که تنها شىء متفاوت روى دیوارهاى لخت خاکسترى بود و تزئینات این تبعید را کامل میکرد، سخت دلتنگ بودم؛ آنگاه روزى همراه با تندبادى که خبر از توفان میداد، در راهرویى به سوى اتاقم قدم برمیداشتم که بوى نادر دلاویزى درجا میخکوبم کرد. دریافتم که نمیشود از ماجرا سردرآورد، اما بو، آن چنان پرمایه و آن چنان به نحوى پیچیده گلستانى بود که به گمانم تمامى باغهاى گل وگلزارها را لخت کرده بودند تا چند قطره از آن عطر تولید کنند. این برکت نفسانى آن چنان نیرومند بود که زمانى دراز پابه پا کردم بىآن که پیش بروم؛ آنسوى شکاف درى نیمه باز که تنها راه خروج آن بوى مست کننده بود اتاقى یافتم که به رغم یک نگاه آنى، حضور شخصیتى بس متعالى در آن احساس میشد. چگونه مهمانى میتوانست در دل چنین هتل تهوع آورى، محرابى چنین پاک به خود اختصاص دهد، به خلوتگاهى چنین مهذب تکامل بخشد و برج عاجى منزوى از رایحه دلاویز برپا کند؟ صداى پاهایى، ناپیدا از سرسرا و پیشتر از آن، حرمتى تقریبا مذهبى مانعم شد که با آرنج در را بازتر کنم. به یکباره، باد خشمگین، پنجره فکسنى راهرو را درهم شکست، بادى شور با موجى گسترده و تند به درون وزید و آن عطر گلستانى غلیظ را بى آن که به کلى در خود غرق کند، در هوا پراکنده کرد. من هیچگاه مقاومت ظریف آن عطر اصیل را از یاد نخواهم برد که با جان مایه خود بربوى آن باد گسترده فائق آمد. وزش باد، در اتاق را بسته بود و به ناگزیر به طبقه پائین رفتم. اما حاصل بخت و اقبال بد و آشفته این بود: وقتى درباره ساکنان اتاق ۴۷ (چون آن موجودات گزیده نیز مثل دیگران شماره داشتند) پرس و جو کردم، تنها اطلاعى که مدیر هتل توانست پیدا کند، مشتى اسم آشکارا مستعار بود. تنها یکبار صداى متین و لرزان وموقر و آرام مردانهاى را شنیدم که گفت: «ویولت»، و صداى آهنگین فوق طبیعى زمانهاى را که پاسخ داد: «کلارنس». به رغم این دو نام انگلیسى، بنا به گفته کارکنان بومى هتل به نظر میرسید که غالبا به زبان فرانسوى حرف میزنند- و بىهیچ لهجه خارجى. چون غذایشان را در اتاقى خصوصى میخوردند، نمیتوانستم ببینمشان. تنها یکبار، در طرح و خطوطى محو، آنچنان به نحوى روحانى نمایان، آن چنان به نحوى یگانه مشخص که در ذهنم به صورت یکى از متعالیترین مظاهر زیبایى باقى مانده است، زنى بالا بلند را دیدم که از نظر دور مى شد، چهرهاش گریزنده، اندامش لغزان در روپوشى دراز و پشمین به رنگ قهوهاى و صورتى. چند روز بعد، همانطور که از پلکانى کاملا دور از آن راهروى اسرارآمیز بالا میرفتم، بوى خوش خفیفى، به طور قطع همانند همان بوى بار اول را حس کردم. به سمت راهرو پیش تاختم و همین که به آستانه در رسیدم، هجوم همان عطرهاى وحشى که مثل موجودات زنده میغریدند و مردم پرمایهتر میشدند، کرختم کرد. از میان در کاملا گشوده، آن اتاق بیمبلمان انگار دل و رودهاى بیرون ریخته بود. چیزى حدود بیست شیشه کوچک شکسته روى پارکت کف اتاق، آلوده به لکههاى خیس، پخش و پلا بود. مستخدم بومى که داشت کف اتاق را کهنه میکشید گفت «امروز صبح رفتند. عطردانها را شکستند تا کسى از عطرشان استفاده نکند، نمیتوانستند همه را درچمدانهایشان که انباشته از اجناسى بود که از این جا خریده بودند جا دهند. چه وضع بلبشویى!» من یکى از عطردانها را که هنوز چند قطره اى در آن مانده بود قاپیدم. این قطرهها که از چشم آن مسافران مرموز دور مانده بود، هنوز اتاقم را عطرآگین میکنند. من در زندگى ملال آور خود، روزى از عطرهاى تراویده از دنیایى که آن قدر دلاویز بود مست شدم. اینها منادیان زحمت افزاى عشق بودند. ناگهان خود عشق آمده بود، باگلهاى سرخش و فلوتهایش، تندیسگر، کاغذین جامه، دربسته که هر چیز پیرامون خود را معطر میکرد. عشق با تندترین نفس اندیشهها درهم آمیخته بود، نفسى که بیآنکه عشق را تضعیف کند، لایتناهاش کرده بود. اما من از خود عشق چه میدانستم؟ آیا من، به نوعى به رازش پى برده بودم؟ دربارهاش آیا چیز دیگرى میدانستم جز آن عطر اندوهش و بوى عطرهایش؟ آنگاه، عشق رفت و عطرها از عطردانهاى خرد شده، باغلظت نابترى بیرون تراویدند. رایحه یک قطره تضعیف شده، هنوز که هنوز است زندگیام را بارور میکند.
مارسل پروست نویسنده کتاب در جستجوی زمان از دست رفته