"آیا می دانید سنت دست دادن از کجا آمده است؟" در زمان های قدیم مردم با دست دادن ، نشان می دادند که سلاحی در دست ندارند. "من آن را نمی دانستم." "جالب است که ویروس از این امر آگاهی داشت!"
معرفی فیلم:
فیلم شیوع یک داستان نیست ، یک درام اجتماعی است. قبلاً اتفاق افتاده است و این امر در آینده کاملاً امکان پذیر است.(شیوع ویروس کرونا در 2020) در سال 1918 بود که به اصطلاح "آنفولانزای اسپانیایی" جان 50 میلیون نفر را گرفت. این یک وضعیت بسیار واقعی است که در آن یک ویروس جهش یافته با ترکیبی جدید ظاهر می شود.
سناریوی فیلم شیوع ، Contagion براساس داستانی در مورد :
ویروس کشنده ناشناخته است که از طریق لمس اشیاء آلوده منتقل می شود و تعداد زیادی از افراد را آلوده می کند.
اما ، اول از همه ، این یک فیلم درباره جامعه است ، درباره رفتار مردم در شرایطی که همه چیز از کنترل خارج می شود. بر اساس نام یا تریلر ، ممکن است فکر کنید که این یک فیلم تخیلی یا هیجانی دیگر درباره انقراض بشریت است ، اما این ساده اندیشی است .فیلم در مورد بیماری نیست ، بلکه در مورد مردم و جامعه در طول همه گیر شدن با یک ویروس ناشناخته است.فیلم شیوع ما را به واقعیت نزدیک می کند و نشان می دهد که وقایع تقریباً مستند را از نزدیک ببینیم.
در فیلم شیوع، هیچ میمون کوچکی از Epidemic Wolfkang Peteren وجود ندارد که بتواند کل بشریت را نجات دهد. بله ، فیلم شیوع سودربرگ برخلاف شیامالان ، تا حد ممکن واقعی و قابل درک به نظر می رسد.فیلم در هر دو مقیاس جهانی همه گیر و جزئیات خانگی را نشان می دهد. تخیل نویسندگان تقریباً در آن نقشی ندارد و این طرح براساس تاریخ بشر بنا شده است ، که در آن شیوع های مشابه و بیماری های قبلاً ناشناخته و همچنین بر فرضیات بسیاری از دانشمندان و پزشکان مشاهده شده است.
تماشای این فیلم را به دوستداران فیلم هایی که طبق استانداردهای هالیوودی ساخته شده اند توصیه نمی کنم ، زیرا شما هیچ داستان مستحکمی در این فیلم با شخصیت اصلی در مرکز حوادث نخواهید دید. تعداد زیادی بازیگر مشهور وجود دارند که اصلی ترین آنها هم در مرکز توجه قرار ندارد.
با وجود زمان محدودی که برای هر بازیگر روی پرده اختصاص داده شده است ، همه بدون استثنا در نقش خود ، خوش درخشیده اند.
به نظر من ، نفوذ هالیوود فقط با جابجایی برخی از ارزشهای خانوادگی یا یک قهرمان مجرد در این داستان ، همه چیز را خراب می کند (در ابتدا به نظرم می رسید که آن قهرمان مت دیمون باشد ، اما انتظارات من تحقق نیافت)) که یک بار دیگر دنیا را نجات خواهد داد. . خوشبختانه این اتفاق نیفتاد. سودربرگ جامعه را بررسی می کند ، نه یک فرد را. این فیلم سرنوشت تمام سیاره زمین را نشان می دهد.
در همین زمان ، نکاتی در فیلم شنیده می شود مانند:
" دستان خود را بشویید" ، "صورت خود را با دستان خود لمس نکنید"دست ندهید، روبوسی نکنید و غیره.
بله ، دقیقاً این جزئیات پیش پا افتاده و روزمره است که فیلم به آن پرداخته است. همه اینها برای یک هدف واحد در نظر گرفته شده است: تا حد ممکن بیننده را به دام بیندازد ، زیرا این روزمرگی و تا حدی پیش پا افتادگی است که مسبب اصلی همه گیری بیماری می شود.
این فیلم از دقایق اول اعتیاد آور است و تا آخر بینندگان را به حالت تعلیق در می آورد ، از آن خنده ها و شوخی های عصبی فقط گاه و بیگاه شنیده می شود ، جواب آن فقط لبخندهای کج همسایگان است. هر چه به آخر فیلم نزدیکتر می شود ، همه چیز واضح تر می شود:
منشا ویروس؛ چگونه با آن مقابله کنیم؛ چه کسی دروغ می گوید و چه کسی حقیقت را می گوید. این دقیقاً مثل نشستن در خانه و گوش دادن به خبرنامه ها است ، مثلاً در سال 2009.
واقعی ترین ، ساده ترین و جذاب ترین فیلم درباره ویروس را می توانید با تماشای فیل شیوع ببینید. کارگردان به قابلیت اطمینان بالایی و تقریبا مستند به آن دست یافته است. همه اینها با بازی فوق العاده بازیگران و کار فیلمبردار و همچنین موسیقی هیجان انگیز و تقریباً ترنس آهنگساز ثابت وی کلیف مارتینز ، کاملاً آشنا با فیلم های سودربرگ تکمیل شده است. اگرچه ممکن است کسی از تنوع تصاویر ناشناخته و نبود یک داستان محکم خوشش نیاید اما تصمیم گیری بر عهده شماست.
و باز هم تکرار می کنم انتظار جلوه های فوق العاده یا بازیگری درخشان را نداشته باشید. این فیلم باید به عنوان داستانی و مستند تماشا شود و با آن رفتار شود.سخنان میچ باعث می شود شما فکر کنید و به گذشته نگاه کنید که چگونه زندگی می کنیم و چه می کنیم!
بعد از تماشای فیلم شیوع من از این واقعیت که هر روز زندگی می کنیم و به چیزهای جزیی مثل لمس کردن صورت ، دستگیره ها ، درها و سایر موارد توجه نمی کنیم، فکر کردم. و به یاد می آورم که شیشه های موجود در وسایل حمل و نقل عمومی به دلیل تنفس ما و مقدار زیادی میکروب روی شیشه، غبار جمع می شود و اگر شما برای دیدن خیابان شیشه را با کف دست خود پاک کنید ، ما خطر ابتلا به همان ویروس را داریم.(و خیلی ها این کار را می کنند) به دلایلی ، این دقیقاً همان چیزی است که من درست پس از صحنه ای به یاد آوردم که بارنز از اتوبوس پیاده شد.
به طور کلی ، فیلم شخصیت هایی را نشان می دهد که سبک زندگی آنها را در اولویت قرار می دهد. کدام یک باعث می شود در مورد سؤال "چگونه زندگی می کنید و چرا؟"
نبرد بین Fishbourne و Low می تواند با قدرت بیشتری مستقر شود. شخصی که می خواهد میلیون ها دلار درآمد داشته باشد و شخصی که می خواهد میلیون ها نفر را نجات دهد.
شخصیت های کیت و جنیفر بسیار خوشحال هستند. حتی در مواقع اضطراری ، افرادی وجود دارند که آماده جنگ برای این جهان هستند و با به خطر انداختن جان خود ، به مرکز خطر می روند تا سعی در بومی سازی عفونت و یافتن دلایل بیماری داشته باشند.
اگر به دنبال یک فیلم برای مقایسه هستید ، "تاریکی" فرانک دارابونت به ذهن می آید ، جایی که همه چیز مشابه بود ، اما در مقیاسی بسیار کوچکتر (کل اقدام در یک فروشگاه با 30 نفر انجام می شود ، در حالی که "شیوع" تمام دنیا را در بر می گیرد). اگر "تاریکی" خیال با درهم آمیختن از ژانر ترسناک است (بعد از همه استفان کینگ) ، پس از آن در "شیوع" تنها روشی که همه چیز واقع بینانه درک و اثبات شود ترسناک است.
استیون سودربرگ فیلمی ساخته که در آن ژانرهای زیادی همزیستی هستند: از درام گرفته تا داستان كارآگاهی. و او آن را بسیار ماهرانه به هم جوینت کرده است ، نه اینکه روی شخصیت های فردی متمرکز شود بلکه جامعه را به عنوان یک سیستم نشان داده است. در اینجا شما پزشکان ، سیاستمداران و شرکت های دارویی را دارید که در تلاشند تا از غم و اندوه مشترک مردم سود ببرند.جمعیت خشمگین که مغازه ها و داروخانه ها را خرد می کنند ...
وحشت، خشم ، عصبانیت. همه اینها دقیقاً هنگامی متولد می شوند که احساس می کنیم ،باید زنده بمانیم! اما به یاد داشته باشید ، ما انسان هستیم ، حیوان نیستیم.
اما نکته اصلی حضور شخصیت هایی است که واقعاً سعی می کنند به دیگران کمک کنند ، حتی تحت از دست دادن زندگی خودشان. شما واقعاً نگران این افراد هستید و در زمان تماشای فیلم هر دقیقه احساساتی تر می شود.
کار دوربین استیون سودربرگ سزاوار ستایش ویژه است: بیشتر عکس ها ایستا هستند که به شما امکان می دهد فیلم را با آرامش نسبی تماشا کنید و به آن سبک خاصی می دهد. موسیقی متن فیلم در ابتدای فیلم تقریبا نامرئی است ، اما با بزرگتر شدن طرح ، سرعت می یابد و فضای پرتنش ایجاد می کند.
بازیگران فوق العاده هستند. گوئینت پالترو ، نقش زنی که باعث انتشار ویروس شد ، را بازی می کند، با شگفتی با نقش خودکنار آمد. داستان قهرمان کیت وینسلت از بینندگان بویژه احساسی ها ، اشکشان را در می آورد. ماریون کوتیار مثل همیشه بسیار زیباست و بسیار جسورانه نقش خود را بازی می کند. جنیفر آل به نظر من بصورتی هوشمندانه، نقش شجاع ترین شخصیت این فیلم را بازی کرد.
در مورد بازیگران مرد ، Jude Law که به دلایلی بسیاری، دوست دارند او را فقط یک چهره زیبا بنامند ، از دیگر بازیگران مرد بهتر در نقشش فرو رفت . او در این فیلم نقش یک وبلاگ نویس را بازی می کند که سعی می کند از افرادی که به او اعتماد دارند درآمد کسب کند. این احتمالاً تنها شخصیت منفی فیلم است : شخصیت جود آنقدر منزجر کننده است که شما فراموش می کنید که وی توسط یکی از بازیگران کاریزماتیک ترین زمان ما بازی می شود. مت دیمون و لارنس فیبربور خوب بازی کردند.
شیوع یک فیلم بسیار جسورانه است. جسورانه ترین از زمان افشای کلاهبرداری از منابع رسانه ای در فیلم ها ، Erin Brockovich و Informant است.فیلم هایی مثل Che و The Good German وجود داشتند ، اما همه درباره جنگ و همیشه با یک انگیزه. هر آنچه در این قبیل فیلم ها اتفاق می افتد توسط کسی از بالا نظارت می شود.
اما سودربرگ بیشتر جلو رفت. وی به غول های دارویی جهان و همچنین "بهداشت عمومی" یونیسف - واکسیناسیونها حمله کرد.بنابراین ، ما یک تصویر واقعاً جسورانه داریم که شرکت های داروسازی را به چالش می کشد.
آنها با عجله در حال پول درآوردن از بیماری شما هستند. همایش ها به صورت فوری تشکیل می شوند ، مقیاس شیوع ، ضرایب ترس و اعتماد محاسبه می شود. شرکت ها اجازه می دهند بیماری ها توسعه پیدا کنند ، زیرا هر چه افراد آلوده تر شوند ، واکسینه بیشتر می شوند.
اوج کل فیلم صحنه مکالمه قهرمان آلن کراموید (جود لاو ) روی نیمکت در پارک است. این را گوش کنید ، بیشتر اوقات ، با دقت بسیار زیاد ، مونولوگ کنید. من شخصاً از این صحنه لذت زیبایی شناسی کسب کردم. این عبارت بیشترین توجه را به خود جلب می کند:
شاید این واکسن بعد از 10 سال باعث بیماری اوتیسم ، نارسایی خون یا سرطان شود ، چه کسی می داند. در سال 76 ، مردم در حال زدن واکسن آنفولانزا بودند. بیماری سیستم عصبی. اکنون همه ما خرگوش های آزمایشی هستیم ، توهمات را رها کنید. کمی بیشتر ، و آنها شروع به لیست عوارض جانبی مانند زیرنویس ها در پایان فیلم می کنند. "
آیا ما در حال آماده سازی برای همه گیری جدید هستیم؟ سندرم شدید تنفسی حاد (SARS) ، آنفولانزای خوکی (H1N1) و اکنون MEV-1. تاکنون این فقط تصور یک کارگردان بود ، اما برای شرکت های داروسازی مهمترین چیز این است که مصرف دارو پایین می آید و هر چه بالاتر باشد ، بهتر می شود.
و باز هم می خواهم بگویم تماشای این فیلم برای همه مناسب نیست. آن دسته از افرادی که از فیلم انتظار خون و خونریزی دارند بهتر است "مه" را تماشا کنند. فیلم شیوع که در پشت دوربین استیون سودربرگ ایستاده و در جلوی دوربین گروهی از مشهورترین بازیگران سینمای جهان، برای کسانی است که تمایل به تماشای یک فیلم مفهمومی باکیفیت در اوقات فراغت دارند که اگر به طور صحیح برداشت شود ، یک شعار را در کل فیلم مشاهده می کنند"به زودی جهان آلوده خواهد شد"
فیلم علمی تخیلی که ما را با خود به جهانی فراتر از محدوده ی کره ی زمین می برند می توانند حس هیجانی زیر پوستی را به ما تزریق کنند. از سال های دور با فیلم هایی مانند پیشگامان فضا ،جنگ ستارگان ، بیگانه، رسیدن ، مسافران و دیگر فیلم هایی از سینمای جهان که با محوریت دنیایی خارج از زمین، مخاطب را به خود جذب می کنند، آشنا هستیم. اما دست و پنجه نرم کردن با موجوداتی که ما تصویر درستی از شکل، اندازه و حتی نحوه ی تغذیه ی آن ها نداریم بنظر جذاب می رسد.
و البته که برخی از ما خوره این نوع فیلم ها هستیم. فیلم هایی که مخاطب را با خود به دنیایی منزوی محدود به یک سفینه فضایی و شاید یک ایستگاه فضایی تحقیقاتی می برد.فیلم حیات یکی از این دسته فیلم هاست که هرچند بی نقص نیست اما توانایی این را دارد که تا آخر فیلم مخاطب را مشتاق نگه دارد. با ما همراه باشید تا با هم نگاهی به فیلم ترسناک و علمی تخیلی LIFE "حیات" داشته باشیم.
معرفی فیلم و داستان فیلم حیات
داستان فیلم حیات توسط ﺭﺕ ﺭﯾﺲ و ﭘﺎﻝ ﻭﺭﻧﯿﮏ نوشته شده است. هم چنین کارگردانی آن برعهده ی ﺩﺍﻧﯿﻞ ﺍﺳﭙﯿﻨﻮﺯﺍ بوده است. از بازیگران فیلم می توان به ﺭﺍﯾﺎﻥ ﺭﯾﻨﻮﻟﺪﺯ ﺩﺭ ﻧﻘﺶ ﺟﮏ ﻫﺮﯾﺴﻮﻥ،ﺟﯿﮏ ﺟﯿﻠﻨﻬﺎﻝﺩﺭ ﻧﻘﺶ دیوید جوردن،ﺭﺑﮑﺎ ﻓﺮﮔﻮﺳﻦ، ﻫﯿﺮﻭﯾﻮﮐﯽ ﺳﺎﻧﺎﺩﺍ،ﺁﺭﯾﻮﻥ ﺑﯿﮑﺮ اشاره کرد. ماجرای فیلم مانند اکثر فیلم های علمی تخیلی و فضایی با چندین فضانورد و خارج از جو کره ی زمین شروع می شود. که دست برقضا برای تحقیقات آن جا هستند. هرکدام زندگی شخصی خود با دلبستگی های روی زمین را دارند. تا این جای فیلم بنظر قابل پیش بینی می آید. چند دانشمند و یک ایستگاه تحقیقاتی و حتما یک سری اتفاقات که جو آرام و دوستانه را برهم بزند شاید و جود یک خطر و کمی مرگ!
این جا iss است گران ترین خانه ای که تا به حال برای دانشمندان فضایی ساخته شده است. قرار است نمونه ای از مریخ آورده شود که حامل زندگی است. به طرز خوشبینانه ای امید را در دل قضانوردان می کارد. با ورود نمونه ی خاک مریخ مشخص می شود که این نمونه تنها شامل خاک نیست بلکه یک تک سلولی نیز در آن زندگی می کند که به دلیل شرایط جوی مریخ خواب است. کسی نمی داند که چطور به مریخ آمده است. اصلا از اول هم آن جا بوده یا با یک شهاب سنگ به آن جا رفته.؟امروزه اغلب فلیم ها با دید مثبت ساخته می شوند و این حس را به مخاطب القا می کنند که موجودات بیگانه خوب و صلح طلب هستند. اما فیلم حیات بازی را عوض می کند. موجود تک سلولی کوچک ما که هیو بسیار به آن علاقه مند شده است و روری آن را خطرناک می پندارد، یک هیولای در حال رشد از آب در می آید.
اولین حمله ی نمونه ی تک سلولی رشد یافته که به افتخار بچه های یک مدرسه کالوین نامیده شده است به هیو است. انگشتان دست راست او را کاملا می شکند. اولین شوک به مخاطب اینجا وارد می شود. چطور این موجود کوچک اینقدر وحشی می شود. شوک دوم زمانی است که روری دوست با وفای هیو سعی می کند که او را از دیواره ی امنیتی دوم خارج کند اما کالوین باهوش تر است و خارج می شود و ابتدا به موش آزمایشگاهی و سپس به اندام های داخلی روری حمله می کند. در فیلم شاهد صحنه هایی هستیم که ما را با ترس هایی روبه رو می کند که فکرش را نمی کردیم.
کالوین به ظاهر آرام به سرعت رشد می کند و مشتاق آب و غذا و اکسیژن است. این جا است که باید بگوییم هیولا بیدار شده است. برخی از این صحنه ها و برخی از سناریو کلیشه ای و تکراری هستند ماجرای آن چنان هیجان انگیزی را روایت نمی کنند و حتی مخاطب از خود می پرسد، اگر این فیلم حیات است پس کو؟ تضاد محتوی فیلم با اسمش کمی تو ذوقی و البته کمی هم خنده دار است. کاراکتر ها سعی می کنند برای حفظ زمین از این هیولا تلاش کنند.
مخاطب انتظار دارد با چیزی که ربطی به بقای زندگی دارد روبه رو شود و در نهایت شاهد مرگ دردناک شخصیت های سطحی است که هرکدام دل مشغولی های خود را دارند و با پروتوکول های امنیتی خود را به دام مرگ می کشانند. در برخی از صحنه ها می شد رفتار منطقی تری داشت ولی کارگردان برای ادامه ی فیلم و کش دادن آن راه این کارها را بسته است و تنها به ادامه ی رفتار های نامعقول بسنده می کند.
با این که فیلم تاحدودی موفق شد که نشان دهد نمی توان همواره نسبت به موجودات خارجی دید مثبت داشت و می توانند بسیار خطرناک باشند، اما تا حدودی این قضیه که انسان موجودی هوشمند تر است را زیر سوال برده است. فیلم نشان می دهد که سیاره ما با تمام انسان هایش تا چه حدود آسیب پذیر است و این تا حدودی با عث ایجاد رعب و وحشت می شود. می شد فیلم را قوی تر ساخت و کمی موضوع را پیچیده تر از کشتار تمامی افراد کرد. در این فلیم هیچکدام از افراد قهرمان نیستند هیچکدام خودخواه نیستند و همه حاضرند خود را فدا کنند تا کالوین پایش به زمین نرسد.
در واقع ماموریت آن ها و طبق قرار دادشان دورکردن این موجود از زمین است. البته به چه بهایی؟به بهای فدا کردن جان خودشان. اما صحنه ی آخر این فیلم ترسناک ، تمام این فداکاری ها را زیر سوال می برد. جایی که انتطار داریم کالوین به اعماق فضا رفته باشد. اما زمانی که کشتی نجات فضایی در منطقه ای بومی فرود می آید کالوین را همراه با دیوید درون آن میبینم و این جا ست به خود می گوییم اوه خدای من عجب فاجعه ای!!!
به طور کلی اگر از آن دسته از افراد هستید که آخر هفته ها را دوست دارید با تماشای یک فیلم خوب و کمی حس هیجان و ترس بگذرانید تماشای فیلم حیات را به شما پیشنهاد می کنم . تصمیم گیرنده شما هستید .آیا حیات ارزش دوباره دیدن را دارد یا نه؟!
24 دسامبر، شصت و یکمین سالگرد تولد یکی از هنرمندان و برجسته ترین هنرپیشه های آمریکایی و زیباترین زنان قرن بیستم، اوا گاردنر در سینمای جهان است. در دهه 1950 او یکی از سلبریتی های پرطرفدار هالیوود بود که به عنوان "اغواگر روی زمین" معرفی شد. ازدواج اول اوا گاردنر با بازیگر معروف میکی رونی ،ازدواج دوم آوا گاردنر ، با آرتی شاو موسیقیدان جاز بود و ازدواج سوم او با خواننده افسانه ای فرانک سیناترا بود،(۱۹۵۷-۱۹۵۱) بعد از طلاق، میلیاردر معروف هاوارد هیوز خواستار ازدواج با آواگاردنر بود. اما او سال های بعد را در تنهایی کامل صرف کرد. هنگامی که اواگاردنر را از یک استودیوی فیلم برای بازی در نقش یک زن پولدار و تنها خواستند، اوا گاردنر گفت: "من این نقش را در تمام زندگی خود بازی کرده ام!"
اواگاردنر
آوا گاردنر زندگینامه
ایوا لاویینا گاردنر در سال 1922 در یک خانواده کشاورزی Puritor در شهر کوچکی در کارولینای شمالی متولد شد.تنها کتاب موجود در خانه آنها کتاب مقدس بود ، کودکان در آن زمان به شدت اطاعت می کردند و دختران مجاز به استفاده از لوازم آرایشی، خریدلباس های جدید نبودند و اجازه نداشتند به چیزی غیر از مطالعه کتاب مقدس فکر کنند. برای کوچکترین خطا، مادر آنها را بشدت مجازات و با خشم خدا آنها را تهدید می کرد.
آوا گاردنر
به محض اینکه اوا گادنر 18 ساله شد، برای وارد شدن به کار تایپ و منشیگری به یک شهر دیگر رفت. یک سال بعد خواهرش پیشنهاد کرد که به نیویورک برود، جایی که شوهر خواهرش دارای استودیوی عکاسی بود. شوهر خواهرش عکسی از آوا را پشت ویترین مغازه گذاشت این عکس توسط کارمند شرکت فیلم مترو گلدن مایرMetro Goldwyn Mayer دیده شد. او از زیبایی دختر شگفت زده شد و از اوا گارنر دعوت کرد تا به تئاتر برود و در کلاس های بازیگری شرکت کند.
آواگاردنر
در ابتدا او در فیلم های پیش و پا افتاده نقش های کوچکی بازی می کرد و زیاد جدی گرفته نمی شد. اولین موفقیت او در سال 1946 پس از فیلمبرداری فیلم "قاتلان" بود و بعد از آن مدیران استودیوهای فیلمبرداری شروع به ارائه نقش های جدی به او کردند، در سال 1952، زمانی که در فیلم برفهای کلیمانجارو اثر ارنست همینگوی "The Snow of Kilimanjaro" بازی میکرد، شهرت زیادی بدست آورد این فیلم برای اسکار نامزد شد و آوا گاردنر را تبدیل به یکی از ستارگان برجسته سینماییکرد. او یک سال بعد برای فیلم Mogabmo که با کلارک گیبل بازی کرده بود نامزد دریافت جایزه اسکار شد.
در دهه 1950 اواگادنر تبدیل به یکی از موفق ترین و محبوب ترین هنرپیشه های هالیوود شد. منتقدان در مورد استعداد بازیگری او یک صدا نبودند و هرگز او را یک بازیگر بزرگ نخواندند، اما همه آنهامعتقد بودند که او یک زن بسیار جذاب است که هیچکس در مقابل جذابیت اواگارنر نمیتواند مقاومت کند.
اوا گاردنر و میکی رونی ( رونی اوا )
او همیشه طرفداران زیادی داشت،هنگامی که بازیگر معروف میکی رونی به او پیشنهاد ازدواج دارد او به سرعت قبول کرد و در سال 1942، با او ازدواج کرد، اما این ازدواج فقط یک سال ادامه داشت. آوا تقاضای طلاق را ثبت کرد. بعدها او گفت: " من خیلی احمق بودم که تصور می کردم ازدواج یک شخص را تغییر می دهد. ما فقط در رختخواب به یکدیگر نزدیک بودیم و نه در هیچ چیز دیگری . "
با این حال، به لطف مایک رونی، مدیران استودیوهای فیلمبرداری متوجه آوا گاردنر شدند بعد از طلاق از مایک رونی در سال ۱۹۴۳ با هوارد هیوز میلیاردر معروف که یکی دیگر از طرفداران او بود و به اوا گاردنر کمک کرد تا به یک ستاره مشهور تبدیل شود تا سال 1950 رابطه برقرار کرد.هاوارد هیوز، اوا گادنر را با جواهرات و لباس های لوکس سورپرایز میکرد. اما هوارد هیوز از لحاظ پاتولوژیک حسود بود و برای اوا گاردنر بیشتر یک بادیگارد بود، و دائما او را زیر نظر داشت اوا گارنر خواب فرار از این قفس طلایی را می دید.
آوا گاردنر و هامفری بوگارت در فیلم کنتس پابرهنه یکی از فیلمهای اوا گاردنر
آرتی شاو و اوا گاردنر
در سال 1945، موسیقیدان معروف جاز Arti Shaw آرتی شاو را ملاقات کرد.زیبایی آواگاردنر ، آرتی شاو را متقاعد کرد که با او ازدواج کند اما این بار هم، خوشبختی کوتاه بود1945-1946 - آرتی شاو از دست اوا گاردنر عصبانی بود که چگونه ممکن است همسر او در تمام عمر به جز کتاب مقدس و بر باد رفته کتاب دیگری نخوانده است. گاردنر د راین باره گفت : " او بدن من را می پرستید اما فکر من را نفرین میکرد. برای زندگی با آرتی اشتیاقی نداشت و آنرا مثل رفتن به کالج تشبیه می کرد
اوا گاردنر و فرانک سیناترا
ملاقات با فرانک سیناترا، محبوب ترین خواننده آمریکایی و مورد علاقه زنان، برای آوا فرصتی برای شروع زندگی جدید بود. فرانک سیناترا همسرش را طلاق داد و در سال 1951 با گاردنر عروسی کرد.جای تعجب نیست که او را "اغواگری در هالیوود" نامیده اند.
ارتباط آنها طوفانی به پا کردو دائما با رسوایی و مصالحه همراه بود به صورتی که کار فرانک را تحت تاثیر قرار داد، فرانک از طرف روزنامهنگارهای معروف آن زمان هدا هاپر و لولا پارسونزو همچنین از طرف کلیسای کاتولیک و هوادارانش مورد انتقاد قرار می گرفت.این انتقادها کار فرانک را تحت تأثیر قرار داد اما به لطف گاردنر، او محبوبیت از دست رفته خود را به دست آورد. فرانک سیناترا از طریق شهرت گاردنر در فیلم "از اینجا تا ابدیت" بازی کرد و جایزه اسکار برای این نقش به او تعلق گرفت. اوا گاردنر در طول مدت ازدواج با فرانک 2 بار حامله شد که هر دو بار به سقط منجر شد.ازدواج آنها بعد از 2 سال در سال 1957 به پایان رسید و او به اسپانیا نقل مکان کرد.
بعد از آن که این بازیگر موفق با ارنست همینگوی وارد رابطه عاشقانه شد و به خاطر علاقه همینگوی به گاو بازی او هم از دوستداران مسابقه گاو بازی شد. در این دوران او به شدت می نوشید و با سرعت با مرسدس خود در جاده های شبانه می راند. آوا گاردنر دو بار تصادف داشت، اما زنده ماند. یک روز او یکی از عاشقان خود را متقاعد کرد تا بتواند درمسابقه گاوبازی شرکت کند. گاو مسابقه شکمش را پاره کرد. پس از جراحی پلاستیک، زخم تقریبا قابل دیدن نبود، بعد از این بازیگری را کنار گذاشت و دیگر در انظار عمومی ظاهر نشد و برای مدت طولانی در آپارتمان در مادرید خود را زندانی کرد.
پیری آوا گاردنر
پیری اوا گاردنر :
در سال های آخر عمر ،بیشتر از تنهایی که خود داوطلبانه آن را انتخاب کرده بود، می
ترسید، میل بازی در فیلم برای اوا گاردنر به تدریج کاهش یافت و به دلیل بیش از حد نوشیدن و افسردگی دائمی، اغلب نقش جدی به او پیشنهاد نشد. آوا گاردنر به انگلستان نقل مکان کرد و به جز فرانک سیناترا، با کسی ارتباط نداشت. نوشیدن بیش از اندازه و افسردگی باعث بروز مشکلات جدی برای سلامت او شد و بعد از یک حمله قلبی سیناترا هزاران دلار برای درمانش صرف کرد، اما پزشکان نتیجه ای نگرفتند و در سال 1990 یکی از درخشانترین ستارگان هالیوود در سن 67 سالگی از دنیا رفت. آخرین کلمات بازیگر 67 ساله عبارت بودند از: " من خیلی خسته ام ... ".
دیدار دوباره در فرانسه (۱۹۴۲) آدمکشها (۱۹۴۶) سنگاپور (۱۹۴۷) دورهگردها (۱۹۴۷) در گذشته ممنوع من (۱۹۵۱) برفهای کلیمانجارو (۱۹۵۲) گریگوری پک و اوا گاردنر
واگن دسته موزیک (۱۹۵۳) موگامبو (۱۹۵۳) کنتس پابرهنه (۱۹۵۴) آوا گاردنر و هامفری بوگارت خورشید همچنان میدرخشد (۱۹۵۷) در ساحل (۱۹۵۹) ۵۵ روز در پکن (۱۹۶۳) شب ایگوانا (۱۹۶۴) هفت روز در ماه مه (۱۹۶۴) کتاب مقدس (۱۹۶۶) مایرلینگ (۱۹۶۸) زمینلرزه (۱۹۷۴) پرنده آبی (۱۹۷۶) گذرگاه کاساندرا (۱۹۷۶) سنتینل (۱۹۷۷)
نظرات
Cyelii 193۱۴۰۰/۵/۲۱جوایز اوا گاردنر
نامزدی اسکار (1953):
بهترین بازیگر زن ("موگامبو")
نامزدی بفتا:
1956 - بهترین بازیگر زن خارجی ("ایستگاه بهوانی")
1959 - بهترین بازیگر زن خارجی ("در ساحل")
1964 - بهترین بازیگر زن خارجی ("شب ایگوانا") ")
نامزدی گلدن گلوب (1964):
بهترین بازیگر زن درام (" شب ایگوانا ")
چرا این افسانه سینمای جهان در سالهای پایانی عمر خود در انزوا فرو رفت؟
27 دسامبر 117مین سالگرد تولد افسانه سینمای جهان، بازیگر مشهور آلمانی و آمریکایی، مارلین دیتریش را نشان می دهد. او که تجسم تمام تناقضات و روحیه شورش در قرن بیستم بود. آنها او را تحسین کردند،نام او را روی برند های تجاری گذاشتن، از او تقلید کردند، از او نفرت داشتند، او را پرستش می کردند. مارلین دیتریش تمام عمر خود را به عنوان یک سلبریتی مورد توجه قرار گرفته بود، حتی زمانی که از صحنه نمایش ناپدید شد. 50 سال شهرت جهانی و موفقیت و بالاخره 20 سال در تنهایی، انزوا و بیماری هایی که در سالهای پایانی عمر بر مارلین دیتریش غلبه کردند ...
مارلنه دیتریش
مارلن دیتریش که بود
مارلین دیتریش کیست
مارلنه دیتریش در سال 1901 در حومه برلین در یک خانواده نظامی متولد شد. دیتریش تقریبا پدرش ندید، وقتی که 6 ساله بود، پدر خانواده را ترک کرد و یک سال بعد درگذشت.در دوران کودکی او اغلب "پدر بازی می کرد"،مارلنه به موسیقی علاقمند شد،ویولن آموخت، و پس از تحصیل در یک خانه خصوصی در ویمار،در ارکستر سینما مشغول به کار شد
.
مارلين ديتريش
دیتریش تصمیم گرفت تا وارد مدرسه بازیگری شود و موازی با بازیگری به عنوان یک رقصنده و خواننده در یک کاباره کار میکرد. پس از آن مارلين ديتريش شروع به بازی در فیلم ها، در برخی از نقش های جزئی کرد. موفقیت اول پس از فیلمبرداری در فیلم "فرشته آبی" به او رسید، مارلن دیتریش قراردادی با هالیوود بست و به امریکا منتقل شد.
مارلين ديتريش
کتاب "ستاره های هالیوود" در مورد او نوشت: "در هالیوود، یک الهه واقعی از او ساخته شده است." در فیلم "مراکش" با میکاپی کاملا متفاوت ظاهر شد و باعث تعجب تمام کسانی که قبل از فیلم مراکش او را دیده بودند شد، از موی پلاتینی، هلال های نازک ابروهای بلند، چشم های درخشان، گونه های براق به افسون گری مرموز بدل شده بود. در این ظاهر جدید، به دشواری دختر قدیمی و پرمخاطب آلمانی دیده می شد.نقش او درفیلم مراکش،نامزدی اسکار را برایش به ارمغان آورد.
در آلمان نازی از مارین دیتریش برای بازگشت به میهن دعوت شد و حتی گوبلز به او پیشنهاد دستمزد 200،000 Reichsmarks برای هر فیلم ساخته شده با مشارکت او را داد، اما دیتریش نمی خواست که بخشی از ماشین تبلیغات نازی ها باشد. او یک ضد نازی بود و مخالفت با یهودیان را محکوم مینمود. در سال 1939 شهروند آمریکا شد. در سال 1943، با گداشتن کنسرت در نیروهای متحد در ایتالیا، فرانسه و آمریکای شمالی برنامه اجرا می کرد.
دیتریش صدایی گرفته و بیزار از زندگی داشت که تأثیر بسزایی بر بسیاری از فیلم ها، ضبط ها، و تورهای کنسرتهای سراسر جهانش گذاشت. کنت تینان صدای دیتریش را «بعد سوم» وجودش نامید و ارنست همینگوی دربارهٔ او گفت «اگر او چیزی جز صدایش نداشت، میتوانست قلبت را با آن بشکند».
در سربازخانه ها و بیمارستان ها، حدود 500 نمایش اجرا کرد، در حالی که همانند سربازان، او در سنگر ها می خوابید و خودش برف ها را برای آب آشامیدنی ذوب می کرد. این موقعیت اجتماعی بازیگر زن آلمان قابل تحسین بود و در پایان جنگ به اوعنوان لژیونر افتخاری و مدال آزادی آمریکا اهدا شد.
خواننده مارلن
مارلین دیتریش با این زیبایی اغواگرانه و مرگبارش به راحتی قلب مردان و زنان را فتح میکرد، او تعداد زیادی ماجراهای عاشقانه با بازیگران جین گابین، جان وین، بریان اهرن، جیمی استوارت و جان گیلبرت، تهیه کننده داگلاس فیربنکس جونیور، خواننده موریس شالیر، مدیر جوزف فون استرنبرگ، بازرگان یوزف کندی - پدر جان اف کندی داشت.
با وجود ماجراهای عاشقانه بی شمار، مارلین دیتریش تنها یک بار ازدواج کرد . در 22 سالگی او همسر تولید کننده رودلف سیبر شد، یک سال بعد آنها صاحب یک دختر، به نام ماریا شدند. این زن و شوهر تنها چند سال با هم زندگی کردند، اما آنها رسما طلاق نگرفتند - دیتریش یک زن متاهل باقی مانده بود تا زمانی که شوهرش در سال 1976 درگذشت. زمانی که از او پرسیدند که چرا ژان گابین را ترک کرده، ژان گابین مارلین را بسیار دوست داشت، بازیگر پاسخ داد: " او می خواست با من ازدواج کند. من از ازدواج متنفرم. " مارلین دیتریش به یکی از دوستانش گفت: " من خیلی از تنهایی می ترسم! اما این تنها دلیل استقلال من است . "
در دهه 1950 او کمتر و کمتر در فیلم ها بازی کرد و به عنوان میزبان و خواننده در لاس وگاس با اجرای آهنگ های مشهور از فیلم هایش مشغول بود. زمان شهرت او به پایان رسیده بود. آخرین نقش اصلی مارلین دیتریش، نقش کریستین در فیلم «شاهد دادستان» (1957) اقتباس از رمان آگاتا کریستی ، نامزد اسکار شد. بعد از آن، مارلین فقط در 4 فیلم بازی کرد و در سال 1966 به آپارتمانی در پاریس نقل مکان کرد. در سال 1975به علت شکستی در پا چندین ماه را در بیمارستان گذراند. بعد از آن دهه آخر عمرش را در آپارتمانش در شماره ۱۲ مونتایژن پاریس بخاطر شکستگی گردن فمور بر روی تخت سپری کرد و در آن مدت بهیچ وجه در انظار عمومی دیده نشد.در سال 1976، شوهرش، رودلف سیبر درگذشت
جهان سینما سلبریتی اسطوره مارلین دیتریش
مارلین دیتریچ بقیه عمر خود تقریبا 20 سال در تنهایی را در آپارتمان پاریس خود گذراند و تنها با یک خط تلفن با دنیای خارج در ارتباطبود. مارلین نمی خواست کسی شاهد پیری و ضعف وی باشد. تنها دخترش ماریا،منشی و خدمتکار می توانستند او را ببیند. او بر روی یک کتاب خاطرات، ABC از زندگی من، که در سال 1979 منتشر شد، کار میکرد، و در سال 1982 موافقت کرد که یک مصاحبه صوتی انجام دهد.
در 13 سالی که مارلین به علت شکستگی گردن فمور نمی توانست از تخت خارج شود، به مواد مخدر و الکل وابسته شد، که بیشتر اوضاع را تشدید می کرد. با توجه به این که مارلین در انظار عمومی طاهر نمی شد و اجازه نمی داد روزنامه نگاران به او مصاحبه کنند، شایعاتی در مورد مرگ او پخش شد. زمانی که دیتریش در یکی از نشریات شایعه مرگش را خوانده بود، به نشریه اعتراض کرد و بعد از آن، عنوان مجله با این عموان چاپ شد: " دیتریش تماس گرفت و هشدار داد که او هنوز زنده است ." مارلین دیتریش به دلیل بیماری و سوء استفاده از الکل، در سال 1992، به علت نارسایی کلیه درگذشت. در آن زمان او 90 ساله بود. در زمان مرگ بجز تعداد زیادی عکس از دوستانش، هیچ کس با او نبود.
فیلم های مارلین دیتریش
شیطان یک زن است (۱۹۳۵) من عاشق یک سرباز بودم (۱۹۳۶) ناتمام آرزو (۱۹۳۶) باغ الله (۱۹۳۶) شوالیه بدون سلاح (۱۹۳۷) فرشته (۱۹۳۷) دستری دوباره میتازد (۱۹۳۹)
در سایههای خوشبختی (۱۹۱۹) تراژدی عشق (۱۹۲۳) ناپلئون کوچک (۱۹۲۳) مرد کنار جاده (۱۹۲۳) جستن به زندگی (۱۹۲۴) رقص دیوانه (۱۹۲۵) بارون جعلی (۱۹۲۶) مانون لاسکات (۱۹۲۶) مادام بچه نمیخواهد (۱۹۲۶) یک دوباری مدرن (۱۹۲۷) بکش بالا، چارلی! (۱۹۲۷) بزرگترین چاخان او (۱۹۲۷) کافه الکتریک (۱۹۲۷) پرنسس اولالا (۱۹۲۸) خطرات دوران نامزدی (۱۹۲۹) دستت را میبوسم مادام (۱۹۲۹) زنی که آرزو دارد (۱۹۲۹) کشتی مردان گمشده (۱۹۲۹) فرشته آبی (۱۹۳۰) مراکش (۱۹۳۰) بیآبرو (۱۹۳۱) قطار سریعالسیر شانگهای (۱۹۳۲) ونوس بلوند (۱۹۳۲) آهنگ آهنگها (۱۹۳۳) ملکه اسکارلت (۱۹۳۴) بخش مد هالیوود (۱۹۳۵)
هفت گناهکار (۱۹۴۰) شعله نیواورلئان (۱۹۴۱) نیروی انسانی (۱۹۴۱) بانو مایل است (۱۹۴۲) تباه کنندگان (۱۹۴۲) پیتسبرگ (۱۹۴۲) شغل نمایش در جنگ (۱۹۴۳) دنبال پسرها برو (۱۹۴۴) سرنوشت (۱۹۴۴) مارتین رومانیاک (۱۹۴۶) گوشوارههای طلایی (۱۹۴۷) یک ماجرای خارجی (۱۹۴۸) اره برقی (۱۹۴۹) از کارهای برجسته ترس از صحنه (۱۹۵۰) در آسمان بزرگراهی نیست (۱۹۵۱) رانچوی بدنام (۱۹۵۲) داستان مونت کارلو (۱۹۵۶) دور دنیا در هشتاد روز (۱۹۵۶) از کارهای برجسته شاهد تحت تعقیب (۱۹۵۷) تماس شیطان (۱۹۵۸) دادگاه نورنبرگ (۱۹۶۱)
روباه سیاه: داستان حقیقی آدولف هیتلر (۱۹۶۲) (مستند) (راوی) پاریس، وقتی جلز ولز میکند (۱۹۶۴) از کارهای برجسته عصری با مارلین دتریش (۱۹۷۲) فیلم کنسرت لندن فقط یک ژیگولو (۱۹۷۹) مارلین (۱۹۸۴) (مستند) مارلین دیتریش از کارگردان خواست تنها صدایش را ضبط کند و از او و صورتش فیلم نگیرد.
به مناسبت تولد الویس پریسلی سلطان راک اند رول + عکس
طاهره مصطفویدر۱۴۰۳/۲/۱۸
در 84 سال پیش، 8 ژانویه خواننده افسانه ای آمریکایی و یکی از بنیانگذاران راک اند رول الویس پریسلی بدنیا آمد. او یکی از درخشان ترین و فوق العاده ترین هنرمندان قرن بیستم است، شخصیت این خواننده معروف و بازیگر مشهور سینمای جهان، الویس پریسلی تا کنون به عنوان یک رمز و راز برای بسیاری از مردم باقی مانده است.
عکس الویس در دوران کودکی
اولین اجرای الویس بر روی صحنه در 10 سالگی اتفاق افتاد . معلم او را متقاعد کرد تا در رقابت شرکت کند و آهنگی از سبک کانتری را در لباس یک گاوچران بخواند. والدین او از این موفقیت بسیار خوشحال شدند و به او یک گیتارهدیه دادند، اما الویس مانند همه همسالان خود،خواب یک دوچرخه را می دید. الویس ابتدا از اجرای عمومی رنج می برد. او اعتراف کرد: " من یک ترس و هراس از سالن نمایش داشتم.
عکس خواننده با والدین
سلطان راک اند رول یک سرگرمی عجیب داشت او نشانه های پلیس و مدالها را جمع آوری می کرد .در شبها، الویس دوست داشت که در خیابان های شهر رانندگی کند و اگر او متوجه میشد که کسی قوانین جاده را نقض می کند، او مزاحم را متوقف می کرد و نشان خود را نشان می داد و با تماشای واکنش مزاحم سرگرم میشد. یک بار او حتی با ریچارد نیکسون رییس جمهور آمریکا ملاقات کرد و به لطف این ملاقات الویس، مدرک کارمند اداره مبارزه با مواد مخدر را به دست آورد.
عکس ریچارد نیکسون رییس جمهور آمریکا و الویس پریسلی
او عادت های عادی بیشتر سلبریتی های دنیای هنر و سینمای جهان را داشت - اتومبیل های گرانبها را جمع آوری میکرد، و حتی تعداد دقیق آنها را نمی دانست. آخرین ماشین لیموزین او با مینی بار، تلویزیون و رینگ های طلایی بر روی چرخ ها مجهز شده بود. علاوه بر این، نقطه ضعف این خواننده معروف و بازیگر مشهور سینمای جهان، الویس پریسلی اسلحه بود .در کلکسیون خود 37 تپانچه داشت.
شامپانزه حیوان خانگی مورد علاقه خواننده
حیوان مورد علاقه الویس، یک شامپانزه به نام Scatter بود، او پیراهن های هاوایی را میپوشید و "ترفندهای مختلف" را به او آموزش می داد - برای مثال، بالا رفتن از پای دختران .به او برای انجام هر کاری اجازه داده شدبود. او آزادانه در اطراف املاک الویس می چرخید، علاوه بر این، او یک ماشین با یک راننده شخصی داشت. شایعه شده بود که خواننده دوست داشت که ویسکی را به حیوان خانگی اش بنوشاند و حتی ادعا می کردند که به الکل معتاد شده است، به همین دلیل علت مرگ Scatter را الکل می دانستند.
عکس سلطان راک اند رول الویس پریسلی
خواننده علاقه مند به مذهب بود، اما نگرش وی نسبت به مذهب بسیار عجیب بود. او به عنوان یک کودک، اغلب معبد را دیده بود و حتی در کلیسا نیز میخواند. پریسلی بعدا اعتقادات بودایی و هندو را مورد بررسی قرار داد و ستاره داوود و یک صلیب را در گردنش انداخت.
خواننده دارای یک کمربند سیاه در کاراته بود
الویس بدن نرم و انعطاف پذیر منحصر به فردی داشت و کاملا روی صحنه تحرک داشت. به حرکات معمول رقص، او اغلب عناصر هنرهای رزمی را اضافه میکرد. الویس پریسلی طرفدار کاراته و دارای کمربند سیاه در کاراته بود. همسرش او را بخاطر یک مربی کاراته ترک کرد. جدایی طوفانیی بود - پریسلی نمیتوانست احساسات خود را کنترل کند اما پس از طلاق، آنها توانستند دوستان هم باقی بمانند.
الویس پریسلی خواننده افسانه ای آمریکایی
الویس سلطان راک اند رول نامگذاری شد و سلطان بدون همدست نمی توانست وجود داشته باشد.همراهانش نقش مهمی در زندگی خواننده ایفا کردند. او عاشق دادن هدایا بود و در این امر فوق العاده سخاوتمند بود. عشق به لاکچری و چیزهای لوکس یکی از ضعف های اصلی او بود. الماس و طلا و جواهرات طلا را علامت شناسایی خود قرار داد . همه چیز باید در اطراف سلطان میدرخشید! لباس Elvis منحصر به فرد بود و نام های خود را داشت: "طاووس"، "کولی"، "شعله"، "ببر دیوانه" - با این تعاریف می توان حدس زد که چقدر لوکس بود! این لباس ها به عنوان بخشی از عملکرد او تبدیل شده بود.
خواننده الویس پریسلی روی صحنه
الویس پریسلی چاقی
این شیوه زندگی بر سلامت و ظاهر اوتاثیر گذاشت - الویس شروع به افزایش وزن کرد. در سال های اخر، او 117 کیلوگرم وزن داشت! از این رو، او به سادگی از خودش متنفر شد و سعی داشت وزن خود را با قرص های کاهش وزن کم کند، در عین حال به داروهای ضد افسردگی و قرص های خواب آور معتاد شده بود.
الویس پریسلی علت مرگ
چه چیزی پریسلی را از پا درآورد؟
شور و شوق برای داروها منجر به شیدایی در سال های اخر زندگی او شد و او بدون چمدان ضد گلوله ای لباس های افسانه ای خود را پنهان می کرد، وارد محل کنسرت نمی شد و با ترس از اقدامات تروریستی، او حتی در صحنه با سلاحی که در چکمه هایش پنهان می کرد ظاهر می شد. سلطان راک اند رول در سن 43 سالگی در اثر حمله قلبی در 16 آگوست 1977 فوت کرد. دلیل این امر اعتیاد مخرب به باربیتورات بود . 22 نوع از داروهای مختلف در خون او پیدا شد!
15 حقیقت در باره الویس پریسلی
1. الویس یک برادر دوقلو داشت
جسی گارن 35 دقیقه قبل از الویس متولد شد و روز بعد از تولد فوت کرد.
2. تورنتو در Tupelo
عواقب یک گردباد
الویس می توانست طی یک گردباد، وقتی فقط پانزده ماه سن داشت، فوت کند. این یک گردباد در Tupelo، می سی سی پی بود، که یکی از چهار گردباد مخرب در ایالات متحده است.
3. الویس رویای یک دوچرخه را داشت.
اولین گیتار هدیه ای از والدین بود.
او اولین گیتار خود را والدین دریافت کرد ولی در مورد آن بسیار ناراحت بود. پسر فقیر رویای دوچرخه سواری داشت، اما برای خانواده اش خرید دوچرخه خیلی گران بود.
4. پانزده عنوان "آبی" در آهنگ های الویس پریسلی
رنگ مورد علاقه الویس پریسلی
کلمه "آبی" در پانزده عنوان آهنگ الویس وجود دارد. آبی کریسمس، آبی چشم غمگین در باران، آبی هاوایی، آبی ماه، کنتاکی، آبی ماه، آبی رودخانه و غیره
5. عشق به مادر
اولین ضبط استودیو. عکس: funik.ru
اولین آلبوم استودیویی را Elvis برای مادرش ساخته است. او 4 دلار برای استودیو پرداخت کرد تا 2 آهنگ برای مادرش ضبط کند: «شادی من» و «این زمانی است که درد و رنج شما شروع می شود».
6. ساندویچ کره بادام زمینی
به نطر الویس آشپزی ساده است
غذای مورد علاقه او ساندویچ کره بادام زمینی، بیکن، عسل و موز بود.
7. فقط ماشین
پدر و مادر دخترها که از الویس یک بت ساخته بودند، متنفر بودند. والدین دختران جوان به شدت از اشتیاق دخترانشان به الویس رضایت نداشتند.
8. عمارت "Graceland"
در 22 سالگی، الویس عمارت گریلندس را در شهر ممفیس خریداری کرد که ارزش آن 102،500 دلار بود. الویس چند دهه در آن زندگی کرد.
9. الویس یک راهب بود
در سال 1965، الویس ابراز تمایل به رفتن به یک صومعه کرد.
10. الویس یک طرفدار بزرگ بازیگر فرانسوی بود بریجیت باردو بود.
الویس در ارتش خدمت کرده است. زندگی ارتشی الویس در سال 1957 آغاز شد. در طول زمان خود در ارتش، او واقعا می خواست با Brigitte Bardot ملاقات کند. الویس یک طرفدار بزرگ بازیگر فرانسوی بود بریجیت باردو بود.
11. مدیر برنامه هایش از این که الویس ممکن بود مجاز به بازگشت به ایالات متحده نباشد ترس داشت
او علاوه بر ایالات متحده، در سال 1957 در کانادا چند کنسرت انجام داد. مدیر او هر گونه پیشنهاد برای اجرا در خارج از کشور را رد کرد، چرا که مدیر برنامه هایش از این که الویس ممکن بود مجاز به بازگشت به ایالات متحده نباشد ترس داشت .
12. قایق ریاست جمهوری
قایق بادبانی فرانکلین روزولت.
پس از مرگ رئیس جمهور روزولت، پریسلی Potomac را 55،000 دلار خرید.این قایق را قبلا الویس به روزولت هدیه داده بود.
13. Graceland - سرزمین بدون ماهی
او هرگز طعم ماهی را دوست نداشت. اما همسرش عاشق ماهی بود. الویس این شرط را در Graceland Manor گذاشت که هرگز ماهی سرو نشود.
14. در سینما ممفیس
سخاوتمندانه، به خاطر یک شکلات ... اخراج شد
او در سینما ممفیس کار می کرد اما به خاطر گرفتن شکلات مجانی از دست یک دختر، اخراج شد.
15. ماتادور راک اند رول
الویس سیگار آلمانی میکشید
به هر حال، آلمانی ها الویس را "ماتادور راک اند رول" می نامیدند.
الویس در مورد ظاهر خود وسواس زیادی داشت، مژه ها و ابروهای را رنگ میکرد و این باعث شد تا مشکلات بهداشتی در زندگی خود داشته باشد. پریسلی تقریبا کور بود و از گلوکوم رنج می برد، تحت عمل های جراحی پلاستیک قرار گرفت - رینوپلاستی(جراحی بینی). او همچنین از آکنه رنج می برد.
می گویند تعیین سرنوشت هر فرد در دستان خودش است اما این برای بعضی کودکان صادق نیست تعیین سرنوشت هنرمندانی که در سینمای جهان مشهور هستند و در این مقاله آورده شده است تا حد زیادی به خانواده هنری آنها ارتباط دارد هنرمندانی که زندگی خود را از کودکی با پدر و مادر سلبریتی بزرگ شده و روز خود را زیر نظر دوربین ها آغاز می کرده اند.آنها ذاتا بازیگر متولد شده اند.
بوریس ولچک، فیلمبردار و کارگردان مشهور و ورا Ismaakovna Maymina، فیلمنامه نویس، به سختی تصور می کردند که دختر خجالتی و نه خیلی زیبای آنها بتواند در حرفه بازیگری به موفقیت برسد. اما آنها به وضوح گالینا را دست کم گرفتند.
گالینا ولچک / عکس
گالینا، در یک محیط خلاق بزرگ شد و نمی توانست زندگی خود را بدون روی صحنه بودن تصور کند، و به همین دلیل او برای ورود به دانشکده هنر تئاتر مسکو آماده شد. گالینا ولچک پس از رسیدن به هدفش، به عنوان مدیر موفق و مدیر هنری تئاتر سوورمننیک انتخاب شد.
کیت بکینسیل
کیت بکینسیل در دوران کودکی با پدر و مادرش. / عکس
بازیگر انگلیسی بریتانیایی، ستاره فیلمهای "ون هلسینگ" و "عالم اموات" در یک خانواده هنری متولد شد. امروز به طور گسترده ای در محافل تئاتر شناخته شده است، اما پدرش، بازیگر با استعداد ریچارد بکینسیل، در سن 31 سالگی درگذشت.کیت جوان در فضای خلاق بزرگ شد اما خودش را نه به عنوان یک بازیگر، بلکه به عنوان یک نویسنده می دید.
کیت بکینسیل. / عکس
در حالی که هنوز در مدرسه بود، دو بار جایزه V. Smith برای نویسندگان جوان را دریافت کرد. البته، اودر حرفه ی هنرپیشگی هم تلاش می کرد، بلافاصله پس از فارغ التحصیلی از مدرسه در فیلم "یک نفر علیه باد" شروع به کار کرد. اوبرای مطالعه ادبیات فرانسه و روسی وارد آکسفورد شد.کیت بکینسیل قاطعانه تصمیم گرفت که به یک بازیگر موفق تبدیل شود و برای گسترش افق دیدش به آکسفورد نیاز داشت .
مارگارتا ترخوا
مارگاریا ترخوا به عنوان یک کودک با مادرش. / عکس
والدین بازیگر آینده، بوریس ترخو1 و گالینا توماشویچ بازیگران تئاتر در منطقه سوردلوفسک بودند و خود مارگارتا پس از فارغ التحصیلی از مدرسه به دانشکدۀ فیزیک و ریاضی دانشکده دانشگاه تاشکند وارد شد.
مارگارتا ترخوا. / عکس
با این حال، علاقه شدید او به تئاتر منجر به این شد که پس از سال دوم، مارگارتا به پایتخت برود. او به راحتی به مدرسه استودیوی تئاتر Mossovet وارد شد، بعدا تبدیل به بازیگر برجسته تئاتر و یکی از محبوب ترین بازیگران شوروی شد.
درو بریمورم
درو بریمور در دوران کودکی با استفان کینگ. / عکس
بازیگر آمریکایی نه تنها در یک خانواده هنری بلکه کارگردان و تولید کننده موفق، متولد شد.از کودکی با بازی در فیلم ئی تی که شاهکار سینمایی اسپیلبرگ بود مشهور شد.
درو بریمور. / عکس
درو بریمور به گفته خودش الکل را در سن نه سالگی، ماریجوانا در ده سالگی، و در دوازده سالگی او با کوکائین آشنا شد. در سن 15 سالگی، درو بریمور توانست از شر مشروبات الکلی و مواد مخدر خلاص شود.در حال حاضر به طور جدی در حرفه خود مشغول به کار است.
آنجلینا جولی
جان وایت با دخترش آنجلینا جولی در فرش قرمز. / عکس
ازدواج جان ویت و مارچالین برتراند ، بیش از حد طول نکشید، اما به لطف این ازدواج، دو فرزند متولد شد، آنجلینا جولی و جیمز هیون. اغلب مادر که بازیگر و تهیه کننده بود سلبریتی معروف آنجلینا و برادرش را با خود به صحنه فیلم ها می برد.
آنجلینا جولی. / عکس
خواهران ورتینسکی
الکساندر ورتینسکی با دختران ماریان و آناستازیا. / عکس
آناستازیا و ماریانا در خانواده شاعر معروف، خواننده و بازیگر الکساندر ورتینسکی و همسرش، هنرمند و بازیگر نقش مکمل لییدیا تیرگواوا متولد شده اند. پدر از دوران کودکی دوست داشت دختران او در هنر موفق شوند وسعی کرد تا به طور کامل رشد کنند. با این حال، والدین آماده بودند تا انتخاب دختران را هر چه که بود، بپذیرند .
ماریانا و آناستازیا ورتینسکی. / عکس
از دوران کودکی، ماریانا روی صحنه تئاتر می خوابید، پس از فارغ التحصیلی از مدرسه، بلافاصله وارد مدرسه شووکین شد. آناستازیا ابتدا می خواست که تبدیل به یک بالرین شود، سپس او برای ورود به موسسه زبان های خارجی آماده می شد. اما در سن 15 سالگی، او با «الکساندر پوتاشکو» کارگردان اشنا شد و از آن زمان تا به حال زندگی او را به سینما متصل شده است. بعدها او به تئاتر پوشکین وارد شد و از همان مدرسه مانند خواهر بزرگترش فارغ التحصیل شد.
جین فوندا
جین فوندا در سال 1943 با پدرش هنری فوندا. / عکس
بازیگر و مدل آینده حاصل ازدواج بازیگر معروف هنری فوندا و فرنسیس فورد بروکا سیمور است .جین از دوران کودکی به عنوان یک بازیگر شناخته شد. او از استودیوی بازیگری فارغ التحصیل شد، در تئاتر کار کرد، همزمان به عنوان یک مدل عمل کرد، و بعد در سینما شرکت کرد.
جین فوندا. / عکس
کیرا نایتلی
کایرا نایتلی با پدر و مادرش. / عکس
والدین کایرا نایتلی، بازیگران وین نایتلی و شرمن مک دونالد هستند او اصول اولیه این حرفه را در مدرسه آموخت و در سن هفت سالگی او نقش اول فیلم را دریافت کرد.
خواهر آرنت گولت
خواهران آرنت گولت در دوران کودکی با پدر و مادرش و برادرش. / عکس
بازیگران تئاتر منطقه ای کالینگراد، آلبرت آرنت گولت و والنتینا گالیچ سه فرزند، یک پسر و دو دختر دوقلو را به عهده داشتند. همه بچه ها بازیگر شدند، خواهرزاده های معروف از مدرسه شپکینسک فارغ التحصیل شده اند. آنها موفقیت خود را از والدین خود می دانند که دختران را آموزش خوبی دادند و عشق به هنر را به آنها آموختند.
تاتیانا و اولگا آرنت گولت. / عکس
جنیفر انیستون
جنیفر آنیستون با پدر و مادرش به عنوان یک کودک. / عکس
ستاره سری "دوستان" یا فرندز نیز در یک خانواده هنری متولد شد. پدر او، جان آنیستون، از سری "روزهای زندگی ما" شناخته شده است، مادر مامور نانسی داف به عنوان یک بازیگر تئاتر شناخته شده بود. از دوران کودکی، جنیفر در ادامه راه خانواده مجذوب هنر شد. او در یک گروه درام تحصیلی مشغول به فعالیت شد و بعدها تحصیلات خود را در مدرسه هنر ادامه داد. حرفه جنیفر از تولیدات برادوی شروع شد و با مجموعه تلویزیونی محبوب "دوستان" در جهان به عنوان یکی از سلبریتی های سینمای جهان معروف شد.
25 آوریل، 79 ام سال تولد، هنرمند، بازیگر مشهور آمریکایی، کارگردان، تولید کننده آل پاچینو است. در دهه 1970 آل پاچینو یکی از بازیگران برجسته و محبوب آمریکایی در سینمای جهان بود. بعد از نقش مایکل کورلئونه در فیلم «پدرخوانده». در دهه 1980، او تقریبا 10 سال از صفحه نمایش ناپدید شد و در دهه 1990، او با فیلم «بوی خوش زن» به سینما بازگشت. چه چیزی باعث توقف طولانی و خلاقانه ی او شد، چرا او نام مستعار شیطان و شاگرد اصلی هالیوود را کسب کرد؟
احتمالا نقش «مرد بد» در جوانی او، مدتها قبل از اینکه به کار حرفه ای برسد، نهادینه شده بود. آلفردو جیمز پاچینو در یک خانواده فقیر در محلهی افسانهای خلافکاران نیویورک، هارلم متولد و بزرگ شد. وقتی 2 ساله بود، والدینش طلاق گرفتند. او در دوران کودکی خود گفت: "زندگی در خیابان با جرم و جنایت همراه بود، و ما، کودکان، مجاز به رفتن در خیابان نبودیم. بنابراین، ما روی سقف ها ساکن بودیم و دائما در حال ریسک کردن برای فرار از ارتفاع شش طبقه. در نتیجه چنین "تحصیلاتی"، در سن 9 سالگی، سیگار کشیدن را شروع کردم. و در 13 - نه تنها تنباکو بلکه الکل را دوست داشتم و معمولا توسط یک پلیس گشت به ما داده می شد، در شرایطی که ما تحت نظارت او می نوشیدیم. او معتقد بود که به این ترتیب او وضعیت را کنترل می کند ... در دوران کودکی من برای داشتن دوچرخه دعا کردم و از خدا خواستم. بعد از آن متوجه شدم که خدا به طور متفاوتی کار می کند ... دوچرخه را دزدیدم و برای بخشش دعا کردم.
بازیگر مشهور آمریکایی، کارگردان و تولید کننده آل پاچینو | عکس
رویای بازیگری او پس از چند بار رفتن به سینما شکل گرفت او در 14 سالگی"مرغ دریایی" از چخوف را دید. هنگامی که او به مادرش در مورد میل خود برای تبدیل شدن به یک بازیگر گفت، او خشمگین شدو گفت که این یک شغل برای ثروتمندان است و او باید حرفه ای جدی تر را انتخاب کند و به خانواده اش کمک کند. به علت این درگیری، او از سن 16 سالگی درس را رها کرد و از خانه فرار کرد،هنگامی که او 22 سال داشت، مادرش فوت کرد. در آن زمان آنها برای چندین سال ارتباط نداشتند. او می گوید : " بزرگترین تراژدی در زندگی من این است که هرگز به اندازه کافی او را ندیدم ."
افسانه سینمای آمریکا آل پاچینو | عکس
بیوگرافی بازیگری او با نقشهای اپیزودیک در تئاتر شروع شد و بعد از آن توسط لی استراسببرگ، او شروع به فعالیت در فیلم کرد. در دهه 1970 آل پاچینو پس از بازی در فیلم گانگستری فرانسیس فورد کوپولا "پدرخوانده" بازیگر مشهور جهان شد. در ابتدا، تولیدکنندگان به موفقیت او اعتقادی نداشتند. در آن زمان، او یک بازیگر جوان و هنوز ناشناخته بود، که در کارنامه هنری او فقط سه فیلم وجود داشت.
جک نیکلسون و وارن بیتی برای این نقش در نظر گرفته شده بودند، اما بعد از اینکه کارگردان آل پاچینو را در این مجموعه دید، همه شک و تردید ها از بین رفت. کوپولا گفت: " من مایکل کورلئونه را فقط در چهره پاچینو دیدم، و نه هیچ کس دیگری .
"چند ماه طول کشید تا پاچینو از نقش مایکل کورلئونه بیرون بیاید و به زندگی عادی خود ادامه داد . "
پس از موفقیت در دهه 1970. در دهه 1980 ، آل پاچینو ناگهان از صفحه نمایش ها ناپدید شد. در دهه 1980 او تنها در 5 فیلم بازی کرد، یکی از آنها چهار بار برای "تمشک طلایی" نامزد شد .در این زمان او یک بحران شخصیت جدی را تجربه میکرد و شروع به سوء استفاده از الکل کرد. برای خلاص شدن از شر این اعتیاد، او حتی مجبور به رفتن به یک کلینیک تخصصی ترک الکل شد.
او این واقعیت را پنهان نمی کرد که عادت های بدی دارد. بازیگر اعتراف کرد: " زمانی بود که من صادقانه اعتقاد داشتم الکل به حل بسیاری از مشکلات کمک می کند.در دهه 1990، او الکل و سیگار را ترک کرد، و به زودی با موفقیت به صفحه نمایش بازگشت. در سال 1992، آل پاچینو برنده اسکار برای بهترین بازیگر نقش اول مرد در فیلم The Scent of Woman شد. قبل از آن، او 7 بار نامزد اسکار شده بود و این جایزه ی به رسمیت شناختن طولانی مدت موفقیت های او بود.
آل پاچینو هرگز ازدواج نکرد. آل پاچینو خارج از ازدواج، سه فرزند داشت و گفت: تولد کودکان بهترین چیزهایی است که در زندگی من اتفاق افتاده است . تمام عمر او به عنوان شاگرد اصلی هالیوود شناخته شد - غیر انسانی، تهاجمی و سریع و همراه با موفقیت با زنان. آل پاچینو برای شخصیت غیر قابل تحمل و بعدها برای "بازی غیر انسانیو با استعداد خود سزاوار نام مستعار شیطان بود.در فیلم "وکیل مدافع شیطان"، هیچکس نمیتواند بازیگری به جز آل پاچینو را تصور کند.
آل پاچینو اغلب مجبور به گوش دادن به انتقادات در مورد خودش است - او خودش این واقعیت را پنهان نمی کند که در برخی از فیلم ها فقط برای پول بازی کرده است و بعضی از آنها در زمان اکران شکست خورده اند و هزاران منتقد عصبانی را جمع کرده اند.
امروز، آل پاچینو به انتقادات واکنش آرام تری نشان می دهد و تلاش نمی کند کسی را متقاعد کند. هنگامی که شما قوی هستید، به جنگ نمی روید. او می گوید، فرد تنها زمانی قادر به خودکفایی است که در مورد خودش مطمئن باشد و بداند که چه توانایی هایی دارد و حرف دیگران را باور نکند .