رفع چاقی قبل از هر چیز، نیاز به تغییر دیدگاه شما نسبت به خودتان دارد
رضا عزتپوردر۱۴۰۳/۲/۱۸این روزها کمتر کسی را می بینید که از وضعیت بدن و اندام خودش رضایت داشته باشد و همین عدم رضایت باعث ایجاد ذهنیت منفی در افراد نسبت به خودشان میشود. مسلما قبل از انجام هر رژیم غذایی و هر ورزشی شما باید نسبت به خودتان حس بهتری داشته باشید تا انگیزه اصلاح در شما به وجود بیاید.
آلیسا سرز معتقد است که اگر به بدنتان احترام بگذارید، از آن مراقبت می کنید.
Andie Mitchel خبرنگار یاهو در مجله سبک زندگی یاهو به بررسی نحوه کاهش وزن خانم Alyssa Cerez پرداخته است. در ادامه با هم صحبتهای آلیسا را می خونیم و روش او را در این کاهش وزن استثنایی،که برنده Yahoo Lifestyle هم شده است مرور می کنیم .
این زن 74 کیلوگرم از وزن بدنش را با تغییر ذهنیت کم کرد،او معتقد است قبل از ورزش و رژیم غذایی باید به ذهن و بدنتان احترام بگذارید
آلیسا سرز 28 ساله است و 158 سانتی متر قد دارد وزن فعلی او 61 کیلوگرم است.
در سال 2012 آلیسا بعد از سالها تلاش ناموفق برای کم کردن وزن تصمیم گرفت یک آینده بهتر برای خودش بسازد او تصمیم به درمان خود و بدنش گرفت . در ادامه داستان وزن کم کردن او را با هم مرور می کنیم.
آلیسا حرفهایش را ا این جمله شروع کرد :
وقتی که فقط شش یا هفت سالم بود و در کلاس اول دبستان بودم روزی یکی از دختران همکلاسی جلوی معلم و بقیه بچه های کلاس به من گفت چاقالو!
این اولین باری بود که در زندگیام فهمیدم که وزن شما چیزی است که دیگران شما را با آن قضاوت می کنند. هر چقدر بزرگتر شدم متاسفانه این برچسب چاق بودن هم با من ماند و بزرگتر و بزرگتر شد. نمی توانستم و یا شاید نمی خواستم کاری بکنم و حتی با وجود ورزش کردن همیشگی هم باز چاق بودم. پس شروع کردم به خوردن بی ملاحظه و دیگر اهمیتی به تغذیه سالم داشتن نمی دادم.
اولین قدم، تمرین دوست داشتن و مهربان بودن با خویشتن است
با اینکه در سن بلوغ و در دبیرستان افسرده شده بودم اما بدنم همچنان نشان دهنده این بود که من زیاد میخورم و کمتر حرکت می کنم.
افسردگی و انتخاب های بد در تغذیه برای مدت طولانی همراه من بود. راستش را بخوایید از وقتی که یادم میآید همیشه از بدن و هیکلم متنفر بودم و این تنفر وقتی که میرفتم لباس بخرم بیشتر میشد، وقتی که در یخچال رو باز می کردم با دیدن خوراکیهای داخل یخچال از خودم بدم می آمد.
تصمیم بزرگ
نقطه عطف زندگی من درست قبل از تولد 23 سالگی من اتفاق افتاد. من در تخت خواب دراز کشیده بودم و شروع کردم به فکر کردن به این موضوع که چرا من هیچوقت برای درست کردن هیکلم تلاش نکردم؟ این فکر کردن منجر شد به اینکه از خودم بپرسم : دوست داشتن بدن و هیکلت چه حس خوبی می تونه باشه ؟و بعد متوجه شدم که من دوست ندارم تو این بدن زندگی کنم راستش از هیکل خودم متنفر بودم و واقعا متاسف شدم . من ازخودم پرسیدم اگر امروز آخرین روز زندگیم باشد هنوز هم از بدنم نفرت دارم ؟ راستش دوست نداشتم جواب این سوال هم بله باشه. پس باید یه کاری می کردم و لذا تصمیم گرفتم. ( سیارک)
شروع تغییر
باید قبول می کردم که این بدن خونه منه! من شروع کردم به تمرین اینکه وقتی خودم رو تو آینه نگاه می کنم لبخند بزنم. این موضوع باعث شد حس بهتری نسبت به خودم در من ایجاد بشود و حالا دیگر به خودم اهمیت می دادم و همین اهمیت دادن باعث شد سعی در بهتر کردن خودم داشته باشم و به سمت مسیر تغییر گام بردارم. بدن و ذهن من شایسته احترام هستند
بعد از دوست داشتن خود و علاقه به خویشتن نوبت قدم دوم بود. این مرجله برای من خیلی ساده تر بود. من تغییرات کوچکی در سبک زندگی و شیوه تغذیه ام ایجاد کردم. اصلا قرار نبود که تمرینات سخت ورزشی و رژیم های طاقت فرسای غذایی بگیرم . شخصا برای خارج کردن گوشت از رژیم غذایی خودم تصمیم به جایگزینی اون با سبزیجات و دیگر منابع پروتئینی گرفتم.
من یک برنامه حرکتی هم برای خودم تدوین کردم و دقیقا عکس رفتار قبلی خودم که از جمع فراری بودم خیلی آگاهانه تلاش می کردم که جلوی دیگران ظاهر بشم. من شروع کردم روزی یک مایل پیاده روی کردن و یا همین مسافت را روی تردمیل راه می رفتم. یواش یواش سرعت پیاده روی را بیشتر کردم و گاهی اوقات هم با سرعتی بین راه رفتن پیاده روی حرکت می کردم. ( هر مایل معادل 6/1 کیلومتر است.
در تمام طول این فرایند بدون در نظر گرفتن اینکه هیکلم از نظر دیگران چطور به نظر میاد احساس خیلی خوبی داشتم. تمام تلاشم را میکردم که در لحظه زندگی کنم. اینکه دیگران فکر میکردند من هنوز هم چاق هستم برایم مهم نبود. مهم این بود که من از خودم راضی بودم، خوردن، تمرین کردن و بیرون رفتن با دوستام و هر کار دیگه ای که می کردم فقط سعیام این بود که ازش لذت ببرم. ادامه دادن برنامه پیاده روی روزانه و تغییر سبک غذا خوردنم ،باعث شد که شروع به وزن کم کردن کنم. کیلوها یکی بعد از دیگری کم می شد و البته هنوز هم مهم این بود که من از شرایطم لذت می بردم.
یوگا برای من در نقش یک کاتالیزور عمل کرد
نکته اساسی:
با وجود تغییر ورزش و حذف گوشت و چربی از رژیم غذایی، شخصا معتقد بودم انگیزه من برای ادامه برنامهام برمیگشت به اینکه برای بدنم ارزش قائل بودم و خودم را دوست داشتم. چون اگر ما به بدنمون احترام بگذاریم، ازش مراقبت میکنیم. اگر ما برای تغییرات کوچک در بدنمون شکرگذار باشیم، انرژی بیشتری به دست میاریم و در نتیجه انگیزه بیشتری برای ما ایجاد میشه، من همیشه از این نگرش پیروی می کردم که : بدن و ذهن ما هر دو احتیاج به تمرین و توجه و کار دارند. و با همین دیدگاه و برای حفظ انگیزه و تقویت روحیه ام شروع کردم به یوگا کار کردن. عاشق ترکیب این دوتا بودم. در حین تمرینات ذهنی هر بار که به صدای نفسم گوش میدادم احساس می کردم که ذهن و بدنم در حال یکی شدن هستند. ذهنم میخواست که من وزن کم کنم و بدنم هم در حال انجام این کار بود.
روزهای خوب
هر چقدر بیشتر وزن کم می کردم بیشتر در معرض توجه مردم و اطرافیانم قرار می گرفتم ، البته از اینکه موضوع وزن کم کردن من در همه جا نقل محافل شده بود واقع احساس راحتی نمیکردم و برام مقداری آزاردهنده بود. همین موضوع برای مدتی وقتم را گرفت تا اینکه بهش عادت کردم.
یادم میاد بعد از یک و نیم سال از شروع تصمیمم برای کم کردن وزن ، وقتی با یکی از دوستام رفته بودیم بیرون یک عکس از روزهای قدیم رو بهم نشون داد.. این اولین باری در طول عمرم بود که عکسی از خودم را دیدم و نتونستم خودم را بشناسم. وقتی شما روز به روز خودتون میبینید متوجه تغییرات در بدنتون نمی شید. اما این عکس بهم نشون داد که چقدر تغییر کرده بودم.
احساس خارقالعاده ای داشتم چه از لحاظ بدنی و چه از لحاظ روحی حس خیلی خوبی داشتم. هنوز که هنوزه از اون رفتار بدی که در طول اون سالها با بدنم داشتم ناراحت هستم و معتقدم که کار درستی نبوده است.
پیدا کردن خود واقعیتون مثل برداشتن لایه های مختلف پیاز است و بعضی وقتها لایه های بیرونی ممکن است کثیف و خاکی باشند اما وقتی به درونی ترین لایه می رسید می بینید که اون چقدر درخشان و تمیز است. این افتخار آمیز است . و برای پیدا کردن این خود واقعی هر چقدر وقت بگذارید و تلاش کنید ارزشش رو دارد. من درونی ترن لایه خودم را پیدا کرده بودم و معتقدم خود واقعی من از زندگی داخل بدن جدیدم راضی بود.
یکی از هیجان انگیز ترین و شکفت انگیزترین لحظاتی که در این سفر ( کم کردن وزن) تجربه کردم وقتی بود که فهیدم چقدر حرکاتم سریعتر شده است، من در دوران چاقی همیشه باعث کند شدن کارها می شدم و حتی گاهی اوقات جلوی دست و پای بقیه رو میگرفتم . هر چند به نظر خودم تعادلم به هم خورده بود و سیستم بدنم نیاز به تنظیم مجدد داشت. ذهنم هنوز به این بدن عادت نکرده بود اما بعد از چند ماه بدن جدیدم با ذهنم به یک تعادل رسیدند و در این زمینه یوگا و تمرکز ذهنی خیلی به من کمک کرد.
حتی سرگرمیها و علائقم بعد از وزن کم کردن عوض شدند
یک موضوع شگفت انگیز دیگه این بود که تعریفم از سرگرمی کاملا عوض شده بود یعنی چیزهایی که قبلا اصلا باعث خوشحالیم نمی شدند الان برام تبدیل به سرگرمیهای لذت بخش شدند. به عنوان مثال در حال حاضر از پیاده روی رفتن با دوستام خیلی بیشتر لذت می برم تا برای شام خوردن با دوستام بیرون برم. قبلا اینکه با دوستام برم یک رستوران برام یک تفریح فوق العاده بود اما الان اصلا برام جذابیتی ندارد.
در بحث غذا خوردن همیشه سعی می کنم که از مواد غذایی سالم بدون چربی و کلسترول استفاده کنم اما خودم را محدود نمی کنم من برای بدنم ارزش قائلم و معتقدم که خوردن و آشامیدن باید در جهت سلامتی بدن باشد اما لذت بردن از زندگی هم همیشه اولویت من بوده است.
زندگی جدید
من حالا دیگه از فعال و اکتیو بودن لذت می برم، برنامه پیاده روی حداقل یک مایل در روز و تمرین روزانه یوگا جزء برنامه های ثابت زندگی من شدند. برای اینکه این موضع برام لذت بخش تر هم باشه یک سگ خریدم تا هر روز با خودم به پیاده روی ببرمش و یک انگیزه جانبی هم داشته باشم
اما کلید اصلی ادامه دادن این تمرینات و ورزشها همون انگیزه درونی هست. وقتی که ورزش
میکنم و یا یوگا کار می کنم بدون اغراق انرژی بیشتری دارم و همین باعث میشه که در کارم پرانرژیتر و موفقتر ظاهر بشم. ( سیارک)
البته سعی می کنم که برنامه هام را طوری بچینم که دچار تکرار و یکنواختی نشوم. برای همین هر روز یک برنامه زمانی و تمرینی متفاوت را دنبال می کنم . گاهی اوقات ممکنه فقط بک مایل پیاده روی کنم و گاهی اوقات بیشتر از 4 مایل. بعضی وقتها فقط 15 دقیقه یوگا کار می کنم و گاهی بیشتر از یک ساعت، حتی گاهی اوقات تو خونه تمرین می کنم و با دوچرخه ثابت یا تردمیل ورزش می کنم. برنامه تمرینی داشتن مهمه ولی شما باید یک برنامه انعظاف پذیر داشته باشید تا بتونید اون را با هر شرایطی در زندگی امروزی تطبیق بدهید
مراقبت ذهنی در شیوه من بسیار مهم است . یوگا برای من در نقش یک کاتالیزور عمل کرد. همین تمرینات دم و باز دم در مدیتیشن و تماشای نفسهایی که وارد بدن مبشود و باز دمی که از آن خارج می شود یکی از ساده ترین و در عین حال مهمترین روشهای حفظ سلامتی است . بعد از تمرین ذهنی و یوگا نه تنها انگیزه ورزش کردن در شما بسیار بیشتر میشود بلکه شما برای بقیه مراحل زندگی هم حس مثبتی خواهید داشت.
نوشتن خاطرات
در طول این مدت یکی از سرگرمیهای که واقعا بهم کمک می کرد نوشتن خاطرات روزانه بود . گاهی اوقات چیزهای خنده داری که در طول روز برام اتفاق میافتاد رو می نوشتم و گاهی اوقات هم خاطراتم تبدیل می شد به فقط لیست کارهایی که انجام میدادم. اما هر چی که بود بهم کمک می کرد و اجازه میداد تا در پایان روز ذهنم را تخلیه کنم و فردا را با یک ذهن و تفکر مثبت شروع کنم.
من تمرین آشپزی هم می کنم. گاهی اوقات چندین وعده غذا برای هفته بعدم آماده می کنم و گاهی فقط برای روز بعد غذا آماده می کنم درسته که این فقط یک وعده غذایی برای صبحانه یا ناهار و شام است اما آشپزی باعث می شود که روز دلپذیرتری داشته باشید.اینکه برای خودم یک وعده غذایی سالم تهیه می کنم حس خیلی خوبی دارد. ( سیارک)
من سعی می کنم که تمرین یوگا را هر روز برم اما تمرینات کششی و فشاری را بسته به اینکه بدنم چقدر آماده باشه و یا چقدر زمان داشته باشم انجام میدم. یک قاعده کلی که من در این مورد همیشه رعایت می کنم اینه که : 10 دقیقه تمرین یوگا یا تمرین ورزشی بهتر از اینکه 10 دقیقه از طول روز هیچکاری نکنم و وقتم هدر برود.
همه ما در زندگی از یک چیزی انرژی می گیریم. یک نفر ممکنه با تمرین ورزشی اینکار رو بکنه و یک نفر ممکنه از طریق طبیعت به این انرژی برسد. من دوست دارم هر روز به خودم یادآوری کنم که وقتی که من یک کار خوب انجام میدهم مطمئنا اثر اون کار در زندگی من دیده خواهد شد. هر چیزی را که برای خودمان دوست داریم برای دیگران هم بخواهیم. گاهی اوقات پیش میاد که انگیزه انجام تمرینات را ندارم به همین خاطر سعی می کنم همیشه یک یا چند همراه برای تمرین داشته باشم و به این ترتیب این انگیزه جانبی باعث میشه ذهنم فریب بخورد و برای تمرین آمادگی پیدا کند. ممکن است که دیگرانی که با شما تمرین می کنند هم کار داشته باشند و یا حس و حال نداشته باشند اما اینکه افرادی هستند که به تمرین کردن شما اهمیت می دهند باعث می شود که این انگیزه در شما بوجود بیاید که به خاطر اونها هم که شده باید تمرینات رو انجام بدهید. ( سیارک)
ین بدن همیشه با شما می ماند پس باید کاری کنید که بدون قید و شرط بدنتان را دوست داشته باشید.
مبارزه با چیزهای منفی:
یکی از چیزهایی که همیشه باهاش مشکل داشتم افتادگی پوست بدنم بود. حقیقتش اینه که من بیمه ای ندارم که هزینه های جراحی پوست و برداشتن قسمتهای اضافی اون رو پرداخت کنه. بنابراین یک انگیزه منفی در من ایجاد میشود که سعی میکند علاقه به پوستم را در مقابل انگیزه من برای کار و تلاش سخت قرار دهد و این یک فرصت برای خود شناسی است. اینکه من چه تصمیمی می گیرم . مثل هر آدم دیگری من هم درگیر احساسات خواهم شد و این موضوع مطمئنا باعث میشود که دچار شک و تردید بشم. اما در این شرایط من سعی می کنم که به چیزهای مثبتی که بدست آوردم نگاه می کنم . چیزهای که شاید کوچک به نظر برسند ولی برای من ارزشمند هستند. به اینکه چشمهایم هنوز زیبا هستند و موهام روی سرم هستند. و در آخر این مسیر به قدرت پاهام نگاه می کنم و اینکه با همه این سختیها در تمام این چند سال من هنوز هم سر پا موندم.
"وقتی ناراحت و افسرده میشم از خونه میرم بیرون و به دل طبیعت میزنم و به پرندگان که پرواز می کنند و به گوزنهایی که دنبال هم می دوند نگاه می کنم و با خودم میگم تمام موجودات برای رسیدن به اهدافشان رو به جلو حرکت می کنند پس رو به باد می ایستم و فریاد می زنم تا باد تمام استرسهای منو با خودش ببره. و من بتونم دوباره رو به جلو حرکت کنم "
حرف آخر
نباید از خودتان و بدنتان متنفر باشید ، یک تمرین برای نشان دادن حس خوبتان به خودتان پیدا کنید. بعضی افراد صحبت کردن با روانشناس رو انتخاب می کنند بعضیها با دوستانشان حرف میزنند و بعضی هم در آینه به خودشان نگاه می کنند و از علاقه و عشقی که به شخصیت خودشان دارند حرف میزنند. نباید این را با خودشیفتگی اشتباه بگیرید، این یعنی پذیرش خودمان آنگونه که هستیم و بعد اقدام برای بهتر شدن، این زندگی شماست و شما باد تصمیم بگیرید در آخرش چه حسی داشته باشید. هنگامی که به دنبال این پاسخ می گردید به عقب برگردید و با خودتون مرور کنید که چه کاری را برای داشتن یک حس خوب نسبت به خودتون انجام ندادید؟ و برای ایجاد چنین حسی چیکار می تونید بکنید؟ قطره قطره و گام به گام این حس رشد می کند و شکوفا می شود و البته در آغاز و پایان هر روز خیلی ملایم به خودتان یاد آوری کنید که این بدن شماست و باید با آن زندگی کنید، این بدن همیشه با شما می ماند پس باید کاری کنید که بدون قید و شرط بدنتان را دوست داشته باشید.ترجمه itrans.ir
منبع : یاهو
در سیارک بخوانیم: