اهداف درمان روانکاوی

در


مباحث طولانی درباره اهداف درمان روانکاوی، موجود است. برخی تحلیل گران اعتقاد دارند که روانکاوی می بایست بدون هدف باشد ( "صرفأ تحلیلی"). تعداد رو به افزایش مطالعات روی نتایج، برای مجموعه قابل قبولی از انتقادات الزامی است که بواسطه آنها، نتایج درمانی را می توان مورد قضاوت قرار داد.در این مقاله ، تعریفی از اهداف روانکاوی پیشنهاد می شود که چهار حوزه را تحت پوشش قرار می دهد:  تسکین علائم و شکایات، تغییرات در سازگاری با زندگی، تغییرات در ساختار شخصیتی و اهداف روندی همچون حل روان رنجوری انتقال. در این مقاله سعی می شود که ، ارتباط این مفهوم سازی  بواسطه مطالعه ای تجربی نشان  داده شود که ارزیابی های 19 روانکاو را با بحث درباره اظهارات بیمار سابق، درباره روش درمانی اش، مورد توجه قرار می دهد. 
تعداد رو به افزایشی از مطالعات روی تأثیرات درمان روانکاوی، در 10 تا 15 سال اخیر انجام شده است. یکی از انتقادها، معیارهایی را مورد توجه قرار می دهد که نتایج درمانی بر اساس آنها، مورد قضاوت قرار می گیرند. عملیاتی کردن تغییرات بعد از جستجو که خاص درمان روانکاوی هستند، غیر ممکن به نظر می رسد، یعنی بر اساس این دیدگاه، این تغییرات را نمی توان در محدوده تحقیقات تجربی، به خوبی شناخت. بررسی این بحث نشان می دهد که روانکاوها، عقاید مختلفی درباره اهدافی که الهام بخش روانکاوی برای درمان بیماران است، دارند، از جمله این نکته نهایی، که درمان روانکاوی می بایست " بی هدف " باشد. بدون شناخت عادی نتایج، که از درمان روانکاوی دقیق انجام شده انتظار می روند، قضاوت درباره روشها ممکن نیست، جدای از تقاضاها و انتظارات افراد خارج از میدان ( برای مثال: سیستم بهداشتی درمانی).(سیارک)

حتی اگر شخص روانکاو اعتقاد داشته باشد که تغییرات حاصل از درمان روانکاوی را نمی توان بصورت روان سنجی مورد ارزیابی قرار داد، این تغییرات می بایست بعنوان تأثیرات درمانی در نظر گرفته شوند، بنابراین، اصلاحات ضروری را می توان در شناخت و تکنیک ها، توسعه داد. بعلاوه، قابل تصور است که روانکاوها، نسبت به تأثیرات درمانی روش شان، کاملا بی تفاوت هستند، در عین حال می بایست درباره آنها توضیحاتی داده شود. تعریف معیارهای بکاررفته در قضاوت تغییرات و بررسی نتایج درمانی، نباید به عهده محققان روانکاوی در روانشناسی باشد.

در واقع تمایل دارم مدافعه ای آزاد برای مباحثات درباره تغییراتی را ارائه دهم که روانکاو ها در انجام حرفه شان، آن را انتظار دارند یا آنچه الهام بخش فعالیت هایشان بوده است، تا اهداف مختص به روانکاوی، مشخص شوند. این امر، مبنایی را برای انعکاس درونی ارائه می کند، لیکن توسعه اشکال مختلف بازبینی را بر اساس این معیارها، ممکن می کند. توجه این مقاله، ارائه نقطه نظرات مختلفی است که در مباحثه پیرامون موضوع تعریف اهداف، بکار رفته اند. مباحث، مشخص خواهند شد. در پروسه، روشن خواهد شد که تعداد زیادی از تعاریف اهداف، توسط روانکاوهای مکاتب تئوریکی مختلف، وجود دارد، که می توان بر اساس مشخصه های خاصی، آنها را سازماندهی کردد. خلاصه ای از مطالعه ای که من ارائه دادم، در ادامه می آید. مفهوم سازی اهداف درمان روانکاوی که در آن شرایط انجام شد، پیشنهادی را ارائه می کند که می تواند نقطه نظرات مختلف را منسجم نماید.
افرادی که مطالعه اهداف در درمان روانکاوی را بعنوان در خطر قرار دادن پرهیز روانکاو می پندارند، اغلب فرمول بندی فروید از یک " روانکاوی صریح و غیر عمدی " را نقل می کنند که بعنوان شاهدی عمل می کند که نشان می دهد بنیان گذار روانکاوی، تنها به بکارگیری ناخودآگاه متمایل است. چنانچه فردی " مسیر پیشرفت در درمان روانکاوی " را مطالعه کند، می فهمد که فروید، دستورالعمل هایی با ماهیت عملی را درباره چگونگی بهبود شانس درمان، ارائه می دهد. فروید، داشتن ترس از جستجوی موقعیت ترس آور را پیشنهاد می کند، تا کار تحلیلی روی موارد واکنش آسیب شناختی، تسهیل شود.(سیارک)

" غیر عمدی " در این متن، متضاد " هدف مطلق تحلیل .... با وجود حدس و گمان مستقیم " است. درمان بواسطه بررسی دلایل بیماری روانی حاصل می شود نه با حدس و گمان، و این بررسی اختلافات ناخودآگاه که باعث ایجاد علائم می شود، نباید با هر شناختی از طرف تحلیل گر، مختل شود. البته، این معادل هر گرایش ذهنی و خلاقانه به سمت حل مسئله می باشد، بدون محدودیت های ایدئولوژیکی یا جهش به سوی راه حل های آسان. برای شناخت بیشتر، " غیر عمدی " در این کاربرد، بدان معناست که تحلیل گر، بی قید و شرط وارد جهان درونی، گوناگونی افکار و خیال بیماران، می شود. اقدام غیر عمدی، به تنهایی یک هدف نیست که در صدد القای یک پروسه، بدون هیچ هدفی باشد. بلکه بیشتر، دارای ماهیت یک پیش شرط برای کسب شناختی از شکایات بیمارانی می باشد که در مواجه با مشکلاتشان، کمک خواهند کرد.

آرنولد ام. کوپر، از بی هدفی بعنوان " تاکتیکی ضروری برای فعالیت لحظه به لحظه "، صحبت می کند. کوپر اینطور توضیح می دهد، " بی هدفی و ارتباط آزاد، تاکتیک هایی برای رسیدن به اهداف استراتژیک درباره تغییر شناخته شده در زندگی درونی و بیرونی، می باشند." این مقاله ادامه دارد......ترجمه  itrans.ir

نظرات

در ادامه بخوانید...

اهداف درمان روانکاوی بخش دوم

در

( سیارک) بسیاری از تعاریف اهداف توسط فروید، پیش پا افتاده هستند که رسیدن به فرضیات درباره پیشرفت آن بر مبنای بی هدفی در پروسه روانکاوی، مشکل می باشد. اظهارات زیر، پروسه را به اینصورت بخوبی توضیح می دهد " تغییر شکل بیچارگی به بدبختی عادی "، با دست یافتن به " ظرفیت کافی برای شادی و کارآیی " یا فرمول بندی شده بر حسب تئوری ساختاری، " هر جا نهاد باشد، ضمیر باید آنجا باشد ". در کنار این تعاریف معروف، این نقل قول ارائه می شود: درمان، " ایمن کردن بهترین شرایط روانی برای عملکرد های ضمیر است، که با کمک آن، درمان، وظیفه اش را انجام می دهد.

بیشتر بخوانید:

اهداف درمان روانکاوی

چگونه از سلامت روان خود مراقبت کنیم؟

افسردگی و حمایت اجتماعی

فرهنگ معمول در اشتباه بود ، احتمال بیشتری دارد که بیماران روانی هوش زیر سطح متوسط داشته باشند 

 

محققانی مانند " Sandler و Dreher پیشتر رفته و مشخص می کنند که نه تنها فروید، بلکه طرفدارانش نیز، تعاریفی از هدف را در نشریات مختلفی ارائه داده اند. این نویسندگان، گزارشی تاریخی درباره توسعه فرمول های مختلف، فراهم می کنند و مطابق با ظهور نگرشهای تئوریکی جدید، و نیز تغییرات لغت شناسی، مفاهیم جدید را معرفی می کنند که بواسطه آنها، اهداف تعریف می شوند.( سیارک)

بعد از معرفی تئوری ساختاری، تغییرات مطلوب، بعنوان تغییرات در تعادل ضمیر، نهاد و فراضمیر، درک می شوند. مدتها بعد از فروید، سایر جنبه ها، دوباره مورد تأکید قرار گرفتند. بر اساس گفته های Winnicott، پیشرفت در بررسی ها، به کاهش تمایلات درونی کاذب، مرتبط است، این پیشرفت شامل سازماندهی مجدد خویشتن می شود بطوریکه باید بتواند اهداف خویشتن را شناسایی کند و اضطراب های آزار دهنده می بایست تسکین داده شده و بخشهایی از شخصیت که پیش از این، خارج از پروسه شناسایی قرار گرفته اند، دوباره منسجم شوند. G. R. Ticho توانایی انجام خود شناسی را بعنوان هدف درمان روانکاوی مورد تأکید قرار می دهد و Thomä و Kächele ، تحت عنوان "معیارها برای خاتمه" جمع بندی می کنند که " ما...خودمان را با قرار دادن بیمار در موقعیتی برای ساختن زندگی اش، راضی می کنیم به طریقی که موافق با تمایلات و محدودیت ها، قبل از درمان باشد." اگرچه از زمان فروید، نوآوری های بساری در تئوری روانکاوی انجام شده است، بر اساس Sandler و Dreher، امروزه همچنان توافق جامعی وجود دارد که مهم ترین هدف در درمان، حل روان رنجوری انتقال می باشد.
تنها این مجموعه توصیفات درباره هدف، نشان می دهد که ممکن است هیچ حرفی از بی هدفی از طرف یک تحلیل گر در درمان بیماران، وجود نداشته باشد. Dreher، اینطور می نویسند:

آنهایی که معتقدند هدف روش روانکاوی، چیزی بیشتر از تحلیل نیست، خودشان را متقاعد می کنند و ... تمامی تحلیل گران، تحت تأثیر فعالیت هایشان بر اساس اهداف درمانی هستند، چه آنها را بشناسند یا نه.

طرفداری از شناخت غلط "غیرعمدی" به عقیده این نویسندگان، دارای عملکردی تهاجمی است، تا جایی که این دیدگاه، برای حفظ فرد در برابر مشکلات مربوط به تعریف هدف فعالیت تحلیلی، به خدمت گرفته می شود.
مشکلات بیشتری در تعریف هدف وجود دارد: چنانچه اهداف را بتوان تعریف کرد، این پرسش اجتناب ناپذیر است که آیا می توان به آنها دست یافت. ادامه ی تصور یک تحلیل گر که در حال بررسی ناخودآگاه بیمار است نیز برای حذف فرد از ارزیابی فرضیات تئوریکی و پروسه روش شناسی و نیز برای دوری از آگاهی درباره تفاوت بین تئوری و عمل، بکار می رود زمانیکه امیدواری برای پیشرفت به سمت انتظارات تحقق یافته، وجود نداشته باشد.
نگرش دیگر اغلب روی متمایز کردن اهداف تحلیلی از درمانی، تمرکز دارد. مقدمه Mertens درباره درمان روانکاوی، با مسئله اهداف سروکار دارد. او می نویسد:

" اگر فردی، عقاید درباره اهداف درمانی و تحلیلی را به شکل یک هرم نشان دهد، تغییرات در رفتار و رهایی از علائم، در رأس هرم قرار می گیرند. از دیدگاه تحلیلی، اینها مورد توجه قرار نمی گیرند. از نظر این محقق، اهداف مهم تحلیلی، تغییرات ساختاری هستند، "

با اثبات و حل روان رنجوری انتقال، ادامه پروسه متناوب، کسب اختیار درون روانی و توسعه قابلیت ها برای خود شناسی". Mertens به خوبی از ماهیت مسئله ساز این قسمت بندی آگاه بوده و تأیید می کند که روانکاو نمی تواند راضی باشد اگر موفقیت تحلیلی با موفقیت درمان، همزمان نباشد. با وجود این موضوع، او تمایل به حفظ تمایز دارد، چون فرد نباید بهبود علائم را معادل تغییرات تحلیلی بپندارد.( سیارک)
همانطور که Weinshel و Renik تأکید می کنند، حتی اگر اهداف درمانی، بعنوان اهداف روانکاوی در نظر گرفته نشوند، (چون این نتیجه، بواسطه سایر شکل های درمان حاصل می شود)، حذف تسکین علائم و شکایات از اهداف روانکاوی را مسئله ساز در نظر می گیریم.

یک روانکاو که تمایل دارد فقط فرد نا آگاه را هوشیار کند، یعنی، نگاهی به رشد روان رنجوری انتقال داشته باشد، در حالیکه شرایط بیمار را نادیده می گیرد، صرفا فعالیت بی مسئولیتی انجام نمی دهد، لیکن، توجهات تئوریکی اصلی را که ارتباط بین علائم، تضاد ناخودآگاه و روش درمانی را فرض می کنند، نادیده می گیرد.

ثابت کردن این رابطه متقابل، مشخصه ای مجزاست که خاص تلاش روانکاوی می باشد. تحلیل روان رنجوری انتقال، به نوبه خود، هدفی با یک پیامد نا مشخص نیست. در عوض، می تواند امکان شناخت دلایل مشکلات بیمار در مدت درمان را ایجاد کند. به گفته Thomä:

روانکاوی، " پروسه درک ارتباطات سببی " ریشه دار در شناخت است بطوریکه دلایل "ناخودآگاه" دارای تأثیری سببی هستند."

Sandler و Dreher، عقیده دارند که ما باید این را سؤال کنیم که چرا تحلیلگر تمایل دارد هدفی خاص را با بیماری خاص بدست آورد، مثلا هوشیار کردن فرد ناآگاه و حل روان رنجوری انتقال. اهمیتی ندارد پاسخ چگونه شکل می گیرد، بلکه می بایست بعنوان شاخصی از سلامت روانی در نظر گرفته شود. اگرچه علائم، بدون عدم پوشش دلایل ناخودآگاه آن، ناپدید می شوند، اصل مهم روانکاوی، مورد سؤال خواهد بود اگر ادعای علائم تأثیرگذار در این حالت خاص، مربوط به عدم پوشش تعیین کننده ناخودآگاه در انتقال، حذف شده باشد و اگر این موضوع، هدف روش در نظر گرفته نشود. در نهایت، فروید، با شناخت دلایل علائم هیستریایی، با هدف توانایی حل یا کاهش علائم بواسطه شناخت دلایل آنها، روانکاوی را توسعه داد. مقاله ای مهم، این پرسش را مطرح می کند که چه مشکلاتی معمولأ مانع موفقیت درمانی، می شوند، فروید می نویسد که هدف درمان، بدست می آید( سیارک)

زمانیکه دو شرط بطور کامل انجام شوند: اول، بیمار، دیگر نباید دچار علائم باشد و باید با اضطراب ها و بازداری ها مقابله کند و دوم اینکه، تحلیل گر باید قضاوت کند که بیشتر موارد جلوگیری شده، آگاهانه تر شده اند، بیشتر مطالب پیچیده، توضیح داده شده اند و بیشتر مقاومت درونی، بدست آمده است ، که دیگر نیازی به ترسیدن از تکرار پروسه های پاتولوژیکی، وجود ندارد.

احساسات ذاتی نیستند بلکه بستگی به محیط پیرامون شما دارد

ارتباط مصرف کم گوشت با بروز ناراحتی روانی در جوانان 

در حال حاضر، اهداف تحلیلی، جدای از اهداف درمانی نیست. بعلاوه، تأثیر پیشگیری کننده نیز ذکر می شود، با توجه به این انتظار که پیشرفت تدریجی تضادهای ناخودآگاه، از مشکلات ناشی از پیدایش مجدد آنها در آینده، جلوگیری می کند.ترجمه  itrans.ir 

نظرات

در ادامه بخوانید...