جزئیاتی تازه از خانوادهای که در اندونزی بمب گذاری کردند
محمد رضا عاشوریدر۱۴۰۳/۲/۱۸اتفاق ناخوشایندی که هفته گذشته آرامش را از مردم اندونزی سلب کرد و آنهارا عزادار عزیزانشان کرد، نکته تازهای درخود داشت که همه را نگران کرده است: بمبگذاریها توسط والدینی به همراه فرزندانشان صورت گرفته بود.
خانوادهای که درتصویر ملاحظه میکنید، کسانی هستند که مسئول بمبگذاری اخیر اندونزی شناخته شدهاند. همسایگان عنوان کردهاند که این خانواده به واسطه بخشیدن غذا به نیازمندان توانسته بودند در محله برای خود احترامی کسب کنند. برای سالهای متوالی غذاهای متفاوتی از موز سرخ شده تا برنج پخته شده از روی حصار حیاط خانهشان دست به دست میشده و برای نیازمندان محل برده میشده است. حتی بعدازظهر روزی که پوجی (خانم این خانواده) چهل و دو ساله با بمبهایی که به خود بسته بود وارد یک کلیسای اهل مسیحیت در اندونزی شده و خود را منفجر کرده است، در آشپزخانه خانهشان دیده شده است. وری تری و همسرش (از همسایگان این خانواده) تنها ساعاتی پیش از این اتفاق دلخراش، اورا دیدهاند که درحال خرید میوه و سبزی بوده است. وری در مصاحبهای دراین خصوص عنوان کرده است: «همسرم از او (پوجی) پرسید که چه میپزد و در پاسخ شنید که چیز بخصوصی نیست و چیز حاضری برای فرزندانش آماده میکند.»
این آخرین صحنهای است که در ذهن وری از این خانواده نقش بسته است و از روزی که خبری تحت این عنوان شنیده است که پوجی و همسرش، دیتا اوپریاتو، مسئول بمبگذاری اخیر در کلیساهای اندونزی هستند، بارها و بارها این صحنه را در ذهن خود مرور کرده است. این تازه تمام ماجرا نیست و این زن و شوهر از فرزندان خود نیز در این حمله انتحاری کمک گرفتهاند.
پوجی چطور حاضر شد این کار را با فرزندان خود بکند؟
صبح روز یکشنبه بود که این زن و شوهر به همراه چهار فرزندشان سه حمله به کلیساهای مختلف در شهر سورابایای اندونزی را تدارک دیدند. در یک دهه اخیر در اندونزی، این پرتلفاتترین و خطرناکترین حمله تروریستی بوده است. دیتا، در ابتدای این حمله، همسر و دو دختر خود (فدیلای دوازده ساله و پاملای نه ساله) را دم درب ورودی یک کلیسا در این شهر پیاده میکند و سپس خود به همراه ماشینش که پر از مواد منفجره بوده است، به سمت کلیسای مرکزی این شهر میرود و باقی ماجرا. تمام این اتفاقات درحالی درجریان بود که از سوی دیگر دو پسر خانواده (یوسف هجده ساله و فرمان شانزده ساله) با موتور سیکلتی که درآن بمب کارگذاری شده بود به سمت کلیسای سانتا ماریای این شهر رفتند (کلیسای کاتولیک) و در آنجا اقدام به انفجار موتورسیکلت خود کردند. تمامی این حملهها در چیزی حدود نیم ساعت عملی شد و هجده کشته بجای گذاشت. هجده کشتهای که خود بمبگذارها هم شامل آن بودند.
اما زمانی که این خبر به گوش همسایگان این خانواده رسید، آنها بسیار متعجب شدند و هنوز در تلاشاند تا توضیحی منطقی برای کار آنها بیابند. وری، یکی از همسایگان آنها در مصاحبهای گفت: «سالها بود که هرروز آنها را میدیدم و با آنها آشنایی داشتم. پوجی به عنوان پرستار در بیمارستان کار میکرد، اما پس از مدتی از کار خود استعفا داد و دلیلش این بود که با دیدن خون حالت تهوع پیدا میکرد و حالش بد میشد. او از دیدن درد و رنج مردم به هم میریخت. با این چیزهایی که از پوجی میدانم برایم بسیار عجیب است که او با این روحیات چگونه حاضر شده است این کار را با فرزندان خود بکند؟
دیتا و همسرش، به چشم سایر اعضای محله، کاملا انسانهایی عادی بودند. آنها مؤدب بوده و رفتاری دوستانه داشتهاند. سرشان به کار خودشان بوده است، با اینحال در فعالیتهای محلهشان نیز شرکت میکردهاند. آنی دانی، یکی دیگر از همسایگان این خانواده گفت: «همه شگفتزده شدهایم. چیزهایی که با آوردن نام یک تروریست در ذهن انسان نقش میبندد، به هیچ وجه در کردار و رفتار این خانواده دیده نمیشد.» بنابه گفته همسایگان، بچههای این خانواده همانند بچههای عادی بعد از ظهرها به دوچرخهبازی مشغول میشدند و پدر خانواده، دیتا، شلوار جین و تیشرت میپوشیده (پوشش اسلامی به آن صورت نداشته است) و کسب و کار کوچکی داشته و بادام و روغن و اینگونه محصولات میفروخته است.
نورول احسان، خیاطی است که در محله قدیمی دیتا با او آشنایی داشته است و در خصوص او عنوان کرده که انسان دینداری بوده است، اما به هیچوجه تندرو نبوده. تنها یک نکته درخصوص او عنوان کرد که میتواند سرنخ کوچکی از حادثه اخیر بدست دهد. به گفته احسان، زمانی که دیتا جشنی یا دورهمیای چیزی برپا میکرد، هیچگاه کسانی را که مسیحی یا هندو بودند به مراسم خود دعوت نمیکرد.
تولد یک شیوه تازه
حادثه بمبگذاری دلخراشی که در اندونزی رخ داده است نشان از حرکت افراطی جدیدی داشت که تاکنون بیسابقه بوده است: خانوادهای کامل به همراه فرزندانشان در یک حملهای که اصطلاحاً جهاد نامیده میشود شرکت کردهاند. این نخستین باری بود که در اندونزی یک حمله انتحاری بوسیله یک خانواده صورت میگیرد. نکته نگران کننده این است که تنها پس از بیست و چهار ساعتی که از این حمله گذشت، خانواده دیگری نیز دست به چنین کاری زدند.
پس از حملاتی که به کلیساها صورت گرفت، یک خانواده پنج نفره دیگر نیز چنین کاری را تکرار کردند. تری مورتیونو و همسرش، تری ارناواتی، به همراه سه فرزندشان دو موتورسیکلت را که بمبگذاری شده بوده را به سمت ایستگاه مرکزی پلیس در شهر سورابایا راندند و اقدام به انفجار آن کردند. در این حمله، به جز آیس، دختر هشتساله این خانواده، همه کشته شدند. آیس، میان پدر و مادر خود نشسته بوده و کمربند حاوی بمب به خود نبسته بوده است. این حمله در روز دوشنبه صورت گرفته بود.
تنها ساعاتی پیش از صورت گرفتن این حمله دوم، یعنی در بعد از ظهر روز یکشنبه، بمبی پیش از کارگذاری درخانه آنتون فبریانتو و خانوادهاش منفجر میشود (به دلیل نقص فنی یا مشکلی این چنینی). در این مورد نیز والدین خانواده به همراه دختر هفده سالهشان کشته میشوند. سه فرزند دیگر خانواده جان سالم به در میبرند.
پلیس اندونزی براین باور است که هرسه این خانوادهها عضو گروه اسلامی JAD اندونزی بودهاند و هر یکشنبه در نشستی از این گروه اسلامی شرکت میکردهاند که درآن ویدئوهایی پخش میشده که درآنها حملات جهادی در سوریه و عراق را کاری ارزشمند و خدادوستانه قلمداد میکرده و شهادت را راه رسیدن به خدا عنوان کردهاند. پلیس در ادامه توضیحات خود در خصوص این خانوادهها عنوان کرده است که فرزندان خود را در خانه درس میدادهاند تا با رفتن به مدرسه، افکار ضداسلامی در آنها شکل نگیرد. این خانوادهها در معرض ایدئولوژی کسانی چون خالد ابو باکار نیز بودهاند. خالد عضو سابق گروهک اسلامی نظامیای بوده است که در اندونزی فعالیت دارند و اکنون عضو گروه JAD شده است. او بدل به الگویی برای دیتا و بسیاری دیگر شده است. هیچیک از افراد این سه خانواده تاکنون به سوریه نرفتهاند، اما خالد ابوباکار، سال گذشته تلاش کرده بود به سوریه برود که در راه و در ترکیه دیپورت شده و اجازه این سفر به او داده نشد.
نوا نورانی که آنالیزور حملههای تروریستی است و درباره آنها تحقیق میکند در مصاحبهای عنوان کرده که مشارکت زنان و کودکان خانواده در حملههای تروریستی نوید شروعی تازه در حیطه فعالیتهای تروریستی در اندونزی را میدهد. او در ادامه صحبتهای خود گفت: «بله، این حادثه واقعا شوکهکننده بود. چراکه تاکنون خانوادهای اقدام به اینگونه کارها نکرده بوده است. اما اگر دقیقتر نگاه کنیم پیش از این نیز مشارکت زنان و کودکان در اینگونه حملات را مشاهده کردهایم (در سوریه). حالا هم همان است، اما اینبار در قالب خانواده.»
در دسامبر سال 2016، زنی اندونزیایی تلاش داشت تا خود را در کاخ ریاستجمهوری اندونزی منفجر کند که پیش از عملی کردن نقشه خود، دستگیر شد. چندماه پیش از این حادثه هم فرزند دوازده ساله یک تروریست محکوم به زندان، با نام هتف، به همراه جمعی از بستگانشان به سوریه سفر کرد. آنجا در درگیری درکنار یک عضو فرانسوی گروه داعش در درگیری کشته شد. پدرش درباره این اتفاق نوشت: «به سلامت، مجاهد کوچک من، پدر و مادرت به تو افتخار میکنند.»
بیماری تروریسم
علی فئوزی، تروریست سابق بر این باور است که کودکانی که دراینگونه حملات مشارکت دارند، به مرور زمان راضی به انجام این کار میشوند و روی فکر و ذهن آنها کاملا کار میشود. او در ادامه صحبتهای خود گفت: «پروسهای وجود دارد که بوسیله آن طی مدتزمانی افکار بخصوصی به کودکان القاء میشود. این چیزی است که من به آن نام تندرویِ زودهنگام را میدهم. من کاملا اطمینان دارم که خانواده بر سر فعالیتی که انجام دادهاند توافق کردهاند و هیچگونه توطئه و دروغی میان آنها نبوده است. انگیزه از انجام چنین کارهایی دنیایی نیست، بلکه مربوط به مسائل ایدئولوژی میشود. تمام افراد خانواده برای راهیابی به بهشت، دست به انجام این کارها میزنند.
علی فئوزی، که اکنون مدتها است دیگر این فعالیتها را دنبال نمیکند تندروی مذهبی را نوعی بیماری میداند. او دراین باره گفت: «من هم اینگونه بودم. زمانیکه کسی شبیه به شمارا میدیدم، زنی که لباس سفیدی به تن دارد، با خود فکر میکردم: `به سرش باید شلیک کنم یا به سینهاش؟`»
مسئولان پیگیری این مسئله در اندونزی براین باورند که گروه اسلامی JAD مسئول این حملات است. برخی دیگر هم بر این باورند که داعش باید مسئول این حملات باشد. البته در این ماه شورشی در یکی از زندانهای اندونزی رخ داده است که برخی آن را مرتبط با این حملات میدانند. روز هشتم ماه می بود که صد و پنجاه زندانی در اندونزی که به اتهام شرکت در فعالیتهای تروریستی دستگیر شده بودند، شورش کرده و پنج پلیس را که گروگان گرفته بودند به قتل رساندند (گروگان ششم زنده آزاد شد). این شورش چهل ساعت به طول انجامید. با تصاویری که از این شورش پخش شده انتظار حملات بیشتری میرود. برخی حتی علناً عنوان کردهاند که انتقام رفتاری که با این زندانیان میشود را خواهند گرفت.
کاریونو یک معلم بازنشسته است که برای مدتی بالغ بر چهل سال با دیتا و خانوادهاش آشنایی داشته است و در مصاحبهای که با او شد عنوان کرد: «شاید او این کلیساها را به این خاطر انتخاب کرده باشد که بخوبی راجع به آنها اطلاعات داشت.» کاریونو گفته که پس از دیدن چهره دیتا رو ی نمایشگر تلویزیون به سرعت به سمت خانه آنها دویده و بسیار شوکه شده است.
چند روز اول برایش بسیار دشوار بوده و نمیتوانسته توضیحی برای اینکار دیتا و خانوادهاش بیابد. کاریونو صحنهای را در صحبتهای خود توصیف کرد که بشدت اورا تحت تأثیر قرار داده است: اریک که مسئولیت روستایشان را به عهده دارد و یک مسیحی است، پدر و مادر، بمب گذارهارا تا ایستگاه پلیس همراهی کرده و تدابیر لازم را صورت داده تا بقایای اجساد فرزندانشان را دریافت کنند.(سیارک)