هدف اصلی از تأسیس موزه ماتر فیلادلفیا ، کمک به آموزش و تحقیقات پزشکی در قلب فیلادلفیا بوده است . در این موزه نمونه هایی به نمایش گذاشته شده اند که شاید باورش برایتان سخت و عجیب باشد، از برشهایی از مغز نابغهی معروف جهان آلبرت انیشتین تا بخشی از حنجرهی آبراهام لینکلن و صدها نمونهی نادر از اختلالات عجیب غریب ژنیتکی و ناهنجاریهای جسمانی دیگر. در واقع موزه ماتر ، نمونهای عجیب، تماشایی و البته ترسناک در تاریخچهی عمل پزشکی می باشد.
نمونه هایی که در موزه ماتر وجود دارد.
بطور کلی موزه ماتر در فیلادلفیا بیشتر از هر کس ، برای محققان دنیای زیست پزشکی جذابیت داشته و دارد و دنیای مملو از سرگرمی را برای آن دسته از افراد فراهم کرده تا حس کنجکاوی با رگههایی از شیطنت بیمارگونه شان را راضی کنند . در واقع در موزه ی ماتر فیلادلفیا شماری از ترسناکترین های دنیای زیست پزشکی را مشاهده خواهید نمود که نمایشی واقعی از کابوسهای دلهرهآور می باشند، به همین دلیل بهتر است حتی المقدور برای بازدید از این موزه را با شکم خالی انجام دهید!
حال در موزه موتر همراه شما به تماشای گوشهای از عجیبترین داراییهای این موزه میرویم. نمونههایی که هر کدام درنوع خود جذاب، غیر عادی و البته تا حدودی ترسناکمی باشند.
موزه ماتر فيلادلفيا
اشیای خارج شده از بدن انسان در موزه ماتر
"شوالیه جکسون" در واقع یک “Otolaryngologist”بود، این واژه را در مورد طبیبیبکار می برند که به مطالعهی ناهنجاریهای بوجود آمده در ناحیه گوش، بینی، حلق، سر و گردن انسان میپردازد. این متخصص در دههی ۱۹۰۰، در کالج پزشکی فیلادلفیا کار می کرد. او بیش از هر چیزی به دلیل توسعهی روشهای مخصوص برای خارج نمودن اشیای خارجی از بدن بیماران خود مشهور شده بود، به عنوان مثال اشیایی که به اَشکال مختلف باعث مسدودی مسیر تنفسی بیماران شده بود.
آقای جکسون در طول ۷۵ سال دوران کاری خود اشیای زیادی را از گلو، نای و ریهی بیماران خود خارج نمود که بخش قابل توجهی از آنها در این موزه به نمایش درآمده است. حدود ۲۳۷۴ شی همچون دکمه، سنجاق، انواع آجیل، سکه، تکههای استخوان، پیچ، دندان مصنوعی و اسباب بازیهای کوچک در کنار بسیاری از اشیای دیگر بخشی از مجموعه قابل توجه را بوجود آورده است.
در موزه موتر تاریخ پزشکی، فیلادلفیا نسخ متعددی از کتابهایی دیده می شود که در باره پیدایش و تکامل انسان می باشند، درست در مجاورت این موزه، کتابخانهی تاریخی و پزشکی بنا شده که دارای یکی از بزرگترین مجموعه کتابهای مرتبط با تکامل انسان می باشد، شاید بزرگترین مجموعه جهان. در عین حال فرصت بازدید از کتابهای متفاوتی نیز نصیب بازدید کنندگان موزه ماتر شود، کتابهایی که با پوست انسان مجلد گردیده اند! سه کتاب در این مجموعه موجود است که با پوست زنی به نام ماری لینچ (Mary Lynch) روکش شده اند. زنی که به دلیل بیماری موسوم به "باتریشین" (Trichinosis) جان خود را از دست داد. این بیماری به دلیل انتقال انگل خوک به انسان به وجود میآید. در طول عملیات کالبدشکافی این زن، تکّهی بزرگی از پوست ران او جدا و برای سالها نگهداری و بعدها سه کتاب با موضوع تولد کودک، با این پوست روکش گردید.
بخش قابل توجهی از مجموعه نمونههای موجود در موزه ماتر به نام " نمونههای خیس" (Wet Specimens) می باشند. قسمتهایی از کالبد انسان که در شیشههایی مملو از فرمالدهید حفظ و نگهداری شده اند. به دلیل طبیعت شکننده و بافت در معرض آسیب، در حدود ۱۳۰۰ محفظهی شیشهای مراقبت و نگهداری آنها را برعهده دارند. یکی از عجیبترین و در عین حال ترسناکترین نمونههای موجود، کودکی بدون جمجمه است. این کودک با توجه به وضعیت جسمانی خاص و نادرش، بعد از تولد امکان زندگی خارج از شکم مادر خود را نداشت و از دست رفت. اکنون او در تابوت شیشهای و خیس خود در آرامش به بازدیدکنندگان وحشت زده خیره نگاه می کند.
این مجموعه تماشایی و جالب توجه دارای ۱۳۹ جمجمهی انسانمی باشد کهمتعلق به کالبد شناس وینی "ژوزف هِرتل" (Joseph Hyrtl) می باشد. متخصصی که تمام عمر خود را صرف مطالعهی جمعیت قفقازیهای اروپا بود. او به دنبال ثابت کردن تنوع در آناتومی جمجمه در یک نژاد بود. جزئیات هر جمجمه روی دیوار مثل سن فرد، نژاد و علت مرگ بصورت کامل توسط خود هِرتل آماده و جمع آوری شده است. (سیارک)
"چَنگ و اینگ بانکر" (Chang & Eng Bunker)، دوقلوهای به هم چسبیدهی تایلندی آمریکایی که در سال ۱۸۱۱ بدنیا آمده بودند و در ۱۸۷۴ فوت شدند. آنها از ناحیهی استخوان جناغ سینه به هم متصل بودند و دارای یک کبد مشترک بودند. از طرف دیگر، جدا از این به هم چسبیدگی، دو قلو های سیامی هر کدام از نظر ساختار بدنی، یک مرد بالغ و مستقل بودند. دوقلوها هر کدام زندگی جداگانه داشتند و اتفاقا با دو خواهر ازدواج کردند. چنگ صاحب ۱۱ فرزند شد در حالی که اینگ تنها ده فرزند داشت. پس از مرگ آنها ، این کبد مشترک در موزه ماتر نگهداری شد.
همچون مورد دوقلوهای بانکر، موزه ماتر دارای مجموعه بزرگ و قابل توجهی از جنینهای به هم چسبیده می باشد که یکی از آنها جنینی با دو سر می باشد. این جنین که در میان ظرف فرمالدهید قرار دارد از بدنی واحد اما دارای دو سر است. این دو سر به نامهای جیم و جو (Jim & Joe) نامگذاری شده اند. این نمونه در تالار "گِرچِن وُردِن" (Gretchen Worden) در معرض دید عموم قرار دارد. نام گذاری اتاق بر مبنای یاد کتابدار محبوب موزه که در سال ۲۰۰۴ فوت شده، است.
این جسد که در پی نبش قبری در سال ۱۸۷۵ به دست آمده، به نام بانوی صابونی می باشد آن هم به علت بقایای عجیب باقی مانده از جسد که حالتی شبیه به موم و صابون دارد. ظاهرا اجسادی که دارای چربی زیاد بدنی هستند، پس از مرگ به ندرت دچار چنین وضعیتی میشوند. وضعیتی که طی آن بدن به واسطه در هم شکستن چربی که به نام "چربی لاشه" (Adipocere) شناخته میشود، حالتی مومی به خود میگیرد. دانشمندان فعال موزه ماتر معتقدند بانوی صابونی حول و حوش ۱۸۰۰ فوت کرده است. بدن او از نبش قبری در گورستان محلی به دست آمد که در دست مرمت و بازسازی بود. در آن زمان "جوزف لیدی" (Joseph Leidy)، متخصص کالبدشناسی دانشگاه فیلادفیا، شانس مطالعه روی این پدیدهی عجیب و غیر معمول را به دست آورد.
هری ایستلک
هری ایستلک در سال ۱۹۳۳ متولد بدنیا آمد. او از وضعیتی بیماری نادر به نام “Fibrodysplasia Ossificans Progressiva” یا به اختصار “FOP” رنج میبرد .به علت این بیماری تغییری در مکانیسم و عملکرد استخوانهای بدن بوجود می آمد، به طوری که عضلات و دیگر بافتهای بدن به تدریج به بافت استخوانی تبدیل میشدند. کل بدن او استخوانی شده بود، به طوری که نمی توانست حتی لبهای خود را برای صحبت کردن باز کند. ایستلک سرانجام درسال ۱۹۷۳ اندکی بعد از تولد چهل سالگیش از دنیا رفت. اسکلت غیر عادی او در کنار دیگر عجایب علم پزشکی، در موزه ماتر حفظ و نگهداری شده است.
در موزه ماتر، ممکن است احساس کنید که گویی کسیانی به شما نگاه میکنند. خب البته این مسئله چندان هم عجیب نیست. در طبقهی پایین موزه، دیواری وجود داردکه نزدیک به ۴۰ چشم روی آن در کنار قرار گرفته اند، به همین دلیل آن را دیوار چشم میگویند. اگرچه آنها تنها نمونههایی مومی هستند، اما به اندازه کافی وحشتناک و ناخوشایند می باشند. این نمونهها به نوعی معرف مشکلات و بیماریهای چشمی همچون سرطان چشم، ورم ملتحمه، کیست و قانقاریا هستند.
چیزهای عجیب و غریب دنیا
برشهایی از مغز نابغهی معروف جهان آلبرت انیشتین
فکر میکنید اگر روزی شانس بازدید از این موزه را داشته باشید، کدام را بیشتر حس میکنید، ترس؟ یا بیزاری؟این پست را چگونه میبینید؟برای شما مفید بود؟لطفا با نوشتن کامنت درقسمت نظرات ما را مطلع کنید.
موجود ناشناخته مربوط به سال 1842 که در کلکسیون دیوید لیال در اسکاتلند نگهداری می شود.
کاربر گرامی در صورتی که راجع به کلکسیون دیوید لیال اطلاعاتی دارید لطفا در قسمت نظرات به اشتراک بگذارید.
ایران با تمدن غنی و با عظمت خود و در تاریخ پر فراز و نشیب و با ابهتی که دارد، نام دلاوران زیادی را در خود حک کرده که چون الماس بر سینه اش می درخشند. یعقوب لیث صفاری (رادمان پور ماهک) یکی از این نام آوران پر افتخار می باشد. این سردار نامی و دلاور ایرانی، بنیانگذار سلسله صفاریان در ایران است که در زمان حکومت او زبان پارسی جانی دوباره گرفت. او اولین شهریار ایران بعد از ورود اسلام به ایران می باشد.
آرامگاه یعقوب لیث صفار با گنبد مخروطی شکل دندانه دار در قسمت شمال شرقی روستای شاه آباد در 10 کیلومتری جاده دزفول به شوشتر در استان خوزستان، در میان یکی از مهم ترین محوطه های تاریخی ایران یعنی در خرابه های شهر جندی شاپور قرار دارد. وجود گورستانی با سنگ قبرهای باستانی در اطراف مقبره گواهی بر قدمت این اثر دارد. گنبد مخروطی شکل آرامگاه، از بهترین نوع گنبدهای مخروطی واقع در خوزستان محسوب می شود.
جلال و زیبایی نمای گنبد از دور کاملا جلوه گر این است که روزی این بقعه برای شخصی بزرگ و محترم بنا شده است. معماری آرامگاه یعقوب لیث صفاری از یک ورودی برخوردار است و سطح داخلی آرامگاه را از سطح بیرونی آن جدا می کند. سازه اصلی آرامگاه یعقوب لیث صفاری در خوزستان خشت خام است و نقوش برجسته و ملات گچ و خاک دارد.
شاید بنظرتان اینجا آرامگاه یک آدم نه چندان معروف یا شاید شخصیتی که چندان تاثیرگذار نبوده است ولی عجیب اینکه این مکان، آرامگاه یعقوب لیث صفاری یکی از بزرگ مردان با ارزش تاریخ ایران است که در زمان حکومت خود نقش و تأثیر به سزایی دربازسازی و حفظ فرهنگ و زبان پارسی داشته است. برخلاف معماری نمای بیرونی بقعه یعقوب لیث صفار که از گذشتگان به زیبایی به یادگار مانده درون آرامگاه در کمال تاسف از پادشاه با ارزش وبزرگ ایرانی بعید است که با وجود نام نیکی که در تاریخ این مرز و بوم از خود به جای گذاشته چنین آرامگاه فراموش شده ای را دارا باشد. متأسفانه آرامگاه وضعیت مناسبی ندارد و در ضریح آهنی مقبره از چوب صندوق میوه برای اتصال بخش های مختلف استفاده شده است و روی دیوار قدیمی آرامگاه هم میخ های زنگ زده، سیم های کج و معوج، تارعنکبوت هایی با گستره ی زیاد، موکت های رنگ و رو رفته و محوطه سازی نامناسب به نحو نازیبایی جلب توجه می کند که انسان را اگر از سرنوشت صاحب مقبره خبر داشته باشد، متاسف می کند. ولی هیچ کدام از این مطالب از بزرگی و ارزش این شخصیت مهم و تأثیرگذار در تاریخ ایران کم نمی کند.
پیشینه تاریخی معماری آرامگاه یعقوب لیث صفار به دوره سلجوقی تا قاجار می رسد و با توجه به مرمت های مختلف که بر آن گذشته است، قدیمی ترین آن مربوط به دوره ی سلجوقی می باشد. بنا به گفته مردم بومی این منطقه در حدود چندین دهه قبل روی دیوار گنبد کتیبه ای با خط عربی قدیم وجود داشته و روی آن اسم یعقوب لیث سردار بزرگ به وضوح نوشته شده بود که بعدها توسط عده ای با اسپری مشکی پوشیده شده است. وجود تندیس بزرگی از این شهریار ایرانی که سوار بر اسب خود می تازد و در بخش غربی شهر دزفول از مسیر اندیمشک به دزفول نصب شده، مهر تأییدی بر وجود آرامگاه یعقوب لیث صفار است و البته شواهد و اسناد تاریخی بر این حقیقت هم مهر تایید می زند.
یعقوب لیث صفار پسر مسگری از قریه قرنین اهل سیستان بود و از آنجا که شغل رویگری را از پدر به ارث برده بود به صفار معروف شد. ولی به خاطر دلاوری ها و منش والا عده ای از عیاران او را به سرداری خود انتخاب کردند. با محبوبیتی که میان مردم به خاطر جنگ با خوارج به دست آورده بود توانست به قدرت برسد. مرکز حکومت او شهر زرنگ (زرنج) در افغانستان امروزی بود. در زمان به قدرت رسیدن یعقوب لیث صفار، حکومت بنی عباس در ایران قدرت و نفوذ بسیاری داشتند و یعقوب لیث صفار که از به قدرت رسیدن اعراب و همینطور نفوذ آنان در ایران ناراضی بود، از ابتدای حکومت خود رویای سرنگونی حکومت بنی عباس را در سر داشت و معماری آرامگاه یعقوب لیث صفاری مربوط به ایرانیان است.
عقاید متعددی در مورد پیشینه این دلاور مرد ایرانی دارند، برخی بر این عقیده هستند که رگ و ریشه صفاری به پادشاهان ساسانی می رسد. شاید این خود گواه بر دشمنی این ایرانی وطن پرست با اعراب بود. از این رو بعد از فتح کرمان و نیشابور و بعد از آن فتح خراسان و سرنگونی حکومت طاهریان به جهت سرنگونی بنی عباس به خوزستان لشکر کشید و از آنجا به بغداد رفت، اما در جنگ با خلیفه شکست خورد و از ناحیه گردن به شدت زخمی و مجبور به عقب نشینی شد. سپس دوباره به شوش بازگشت تا لشکر خود را احیا و به بغداد لشکرکشی کند، ولی در میانه راه و بر مبنای اسناد تاریخی در نزدیکی دزفول کنونی (جندی شاپور) به طور ناگهانی بیمار شد و کمی بعد از دنیا رفت. همه ی مورخان بر اینکه یعقوب لیث صفار دلاوری شجاع و باهوش و بسیار سیاستمدار بود اتفاق نظر دارند .
پس از حمله ی اعراب تا زمان حکومت یعقوب لیث صفار، زبان رسمی ایران و حکومت های ایرانی عربی بود، یعقوب نخستین پادشاه ایرانی بود که زبان پارسی را 200 سال بعد از ورود اسلام به ایران دوباره بازسازی و زبان رسمی کشور اعلام کرد و بعد از آن هیچ کس در دربار او حق نداشت به غیر زبان پارسی سخن بگوید. تا جایی که از زبان مورخان نقل شده است: وقتی یکی از شاعران آن عصر در مدح یعقوب لیث صفار شعری به زبان عربی سرود او را ملامت کرد و به او گفت چرا به زبان پارسی شعر نمی گویی من این زبان را نمی دانم.
یعقوب لیث صفار زبان پارسی دری را زبان رسمی کشور اعلام کرد و بعد از آن حکومت وطن دوست و فرهنگ دوست سامانی راه او را دنبال و زبان پارسی را تا حد زیادی گسترش دادند و این رسمیت تا به امروز و عصر کنونی ادامه دارد .
از آن پس گرانمایه گویندگان گشودند شعر دَری را زبان
وز آن گفته چون شعر سامان گرفت به نظم اندرون پارسی جان گرفت
سزد گر به یعقوب خوانی درود که در بر رخ پارسی درگشود
نخستین هوادار شعر دَری همو بود و شاید که یادآوری
منبع:همگردی
این کاروانسرا دارای محوطه تاریخی بسیار زیبا است که در حال حاضر بزرگ ترین مجموعه کاروانسرایی شهری قزوین محسوب می شود که در عهد قاجار و در زمان ناصر الدین شاه توسط سعدالسلطنه، فرماندار وقت قزوین بنا شده است.
کاروانسرای سعدالسلطنه بزرگترین کاروانسرای سر پوشیده جهان و بزرگترین کاروانسرای درون شهری ایران و یکی از معدود کاروانسرا های ایران است که دارای چندین حمام، سرا، تیمچه، شترخان، راسته، چهارسوق، مسجد، چایخانه و … می باشد. نقش کاروانسرای سعدالسطنه در گذشته به عنوان یک سرای بازرگانی بوده است. کاروانسرای سعدالسطنه به یکی از قطب های گردشگری در شهر قزوین تبدیل شده است.
برخی می گویند چون مجموعه کاروانسرای سعدالسطنه در محل میدان چوگان دوران صفویه (کاخ باغ سعادت، میدان سعادت) بنا شده بود به آن سرای سعادت می گفتند. محمد باقرخان سعدالسلطنه اصفهانی حاکم وقت شهر قزوین در اواخر دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار (سال ۱۳۱۰ هجری قمری) با توجه به مراودات اقتصادی فراوان ایران با روسیه و ترکیه، دستور داد کاروانسرایی در زمینی به مساحت 2.7 هکتار با حدود ۴۰۰ حجره در شهر قزوین بنا کنند و لقب خویش را بر روی آن نهاد و کاروانسرای سعدالسلطنه بعد از حدود دو سال با همت دو معمار اصفهانی و دو معمار قزوینی یعنی در سال ۱۳۱۲ هجری قمری به بهره برداری رسید.
این کاروانسرا از سراهای تودرتو و پیوسته به هم تشکیل گردیده است. حجره هایی که در حیاط ها واقع شده اند با ایوانچه های کاربندی شده نشانگر کمال زیبایی طرح می باشند که محورهای شرقی، غربی و شمالی، جنوبی بازار از آنها می گذرند. محورهای عمود بر هم در چهار سوق کاروانسرای سعدالسطنه به هم می پیوندد و معماری مکتب قزوین در فضاهای تجاری را به شیوه ای بسیار زیبا و ماندگار به نمایش می گذارند. بر فراز این چهار سوق گنبدی بزرگ و در چهار طرف آن چهار نیم گنبد قرار دارد که همگی دارای کاربندی و در اوج زیبایی از نظر معماری هستند.
عملیات مرمت کاروانسرای سعدالسطنه نیز در قالب تفاهم نامه از طریق صندوق احیا و بهره برداری از اماکن تاریخی و فرهنگی سازمان میراث فرهنگی به سازمان بهسازی و نوسازی شهرداری قزوین واگذار شد و عملیات اجرایی مرمت ادامه دارد و این بنا روند مطلوبی را در حوزه مرمت و بازسازی طی می کند.
عملیات مرمت با استفاده از منابع مالی سازمان بهسازی و نوسازی و زیر نظر سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در دست انجام است و در حال حاضر بسیاری از قسمت ها بنا مرمت شده اند قرار است قسمت های مرمت شده به زودی توسط متولی آن به کاربری هایی مانند رستوران، تولیدی و فروشگاه لباس و … اجاره داده شود.
این اثر تاریخی ابتدا در تاریخ 1316/9/17 با شماره ثبت ۱۰۲۱ در زیر مجموعه بازار قزوین ثبت شد، سپس در مورخ 1377/5/11 با شماره ۲۰۸۹ به صورت مجزا به نام کاروانسرای سعدالسلطنه ثبت و بعدها گرمابه سعدیه با شماره ۱۲۵۹۸ در تاریخ ۱۳۸۴/۵/۱۱ از کاروانسرا جدا گردید.
(سیارک) در اوایل قرن نوزدهم میلادی اگستیوس پوگین کتاب کانتراستس (1836) (تضادها) را نوشت. همانطور که عنوان کتاب گویاست، وی در این کتاب جهان مدرن صنعتی را با یک تصویر ایده آل گرایانه از قرون وسطی مقایسه و تحقیر می کند.
به اعتقاد پوگین معماری گوتیک تنها اصول معماری مسیحیت بود.
جان راسکین منتقد هنری انگلیسی قرن 19 و نگارنده کتاب "هفت مشعل معماری" در نگاه خود به مشکلات معماری بسیار ریزبین تر بود.
در نظر او معماری هنریست که برج های ساخته شده به دست بشر را ساماندهی و زینت می بخشد...و در نتیجه دیدن آنها به انسان بهداشت روان، قدرت و لذت می بخشد.
برای راسکین، زیبایی شناختی بسیارمهم بود او در ادامه کار می گوید که یک ساختمان فی الواقع یک اثر معماری نیست مگر اینکه به گونهای آراسته شده باشد.
به اعتقاد راسکین یک ساختمان کاربردی مناسب باید حداقل رگههایی در نمای بیرونی خود داشته باشد.
لو کوربوزیه معمار معروف قرن بیستم در باب تفاوت مابین ایدهال های معماری و ساخت و ساز صرف نوشت:
شما برای ساخت خانه ها و اماکن، سنگ، چوب و بتن را به کار می گیرید این ساخت و ساز است.اما زمانی که نبوغ را وارد کار می کنید به یکباره کار برایم دلنشین میشود و من از آن رضایت دارم و خوشحال هستم و می گویم: این زیباست این معماری است.
لودویگ میس فن در روهه (معمار هم عصر لو کوربوزیه) می گوید:
معماری از هنگامی شروع می شود که با احتیاط دو آجر را روی یکدیگر می گذارید. آنجا نقطه آغازین است
لوئیس سالیوان معمار معروف قرن 19 در زمینه آسمان خراش ها به یکی از اصول مهم طراحی معماری تاکید بسیاری کرده است او میگوید: ((شکل(فرم) پیرو کارکرد است))
در حالی که تصور اینکه ملاحظات ساختاری و زیبایی شناسی باید به طور کامل تحت تاثیر عملکرد باشند، با طرفداران و منتقدانی مواجه شده بود این موضوع در اثر جایگزینی مفهوم کارکرد به جای کارایی ویترویوس بود.
مفهوم فانکشن یا کارکرد برای در برگرفتن تمامی معیارها و ضوابط کاربری، ادراک و برخورداری از یک ساختمان، نه فقط از جنبه عملی بلکه از لحاظ زیبایی شناختی، روانشناختی و فرهنگی مطرح شد.
خانه اپرای سیدنی در بندر به گونهای شناور به نظر می رسد.
برشهای سقفی فراوان در معماری این بنا به شکل یک بادبان سفید درخشان مبدل گشته است.
نونزیا روندانینی می گوید: از این طریق جنبه زیبایی شناختی معماری فراتر از جنبه کاربردی آن است که در این مورد با دیگر رشته های علوم انسانی مشترک است. از طریق این روش خاص بیان ارزش ها، معماری می تواند زندگی اجتماعی را تحت تاثیر قرار دهد حتی بدون در نظر گرفتن این موضوع معماری به خودی خود باعث پیشرفت در توسعه اجتماعی خواهد شد.
محدود کردن معنی فرمالیسم (در شاخه معماری) به اینکه هنر فقط برای هنر است نه تنها ارتجاعی است بلکه این تلاش بیهوده در جهت اصالت و کمال هنر، می تواند فرم را به ابزاری صرف تنزل دهد.
عقل گرایی، تجربه گرایی، ساختارگرایی، پساساختارگرایی، و پدیدارشناسی از جمله فلسفه هایی هستند که در معماران مدرن و رویکرد آنها در طراحی ساختمان تاثیر داشتهاند.
در اواخر قرن 20 یک مفهوم جدید به نام "معماری پایدار" برای در بر گرفتن هر دو حوزه ساختار و عملکرد به مفاهیم معماری اضافه شد.
ساختمان باید برای ارضای نیازهای زندگی معاصر، با در نظر گرفتن سازگاری با محیط زیست از لحاظ مصالح ساختمانی، تاثیر آن بر محیط زیست طبیعی و شهری مجاور، آب و فاضلاب و مدیریت و روشنایی و نیازهایی که ملزم به مصرف منابع انرژی غیر پایدار برای گرمایش، سرمایش است، ساخته شود.ترجمه itrans.ir
بر اساس سابقه تاریخی معماری، تاریخ معماری اجبارا باعث پیشرفت یا تقویت یک مفهوم تاریخی از معماری همراه با تعریف شرط های تاریخی از یک کمبود تاریخی معماری معاصر می شود .
چه چیزی از دانش کنونی ما درباره معماری به ما اجازه می دهد تا معماری را تاریخی بدانیم ؟
و مردم در گذشته (و ما اکنون) چه چیز را معماری می دانستند؟ در این زمینه ، موادی که توسط تاریخ های معماری به عنوان نوعی از اقتدار در برابر آنچه که پاسخ به نخستین سوال از این سوالات سنجیده می شود شناخته می شود. وسیله ای که بواسطه آن ، ماده مورد نظر به شکل آهنگین به شکل سوال دوم می رسد. لذا این سوالات که " معماری چیست" ؟ و " معماری چه بوده است" ؟ تاریخ دانان ، معماری را به مقاصد مختلفی رهنمون می کند. از آنجایی که تاریخدانان به این سوالات از طریق تحلیل و ارزیابی مواد خود می پردازند، همین مسئله ممکن است برای آنان نیز حادث باشد. رابطه تاریخ به شواهد، به عنوان مثال، به طور خاص در مورد "چگونگی" و "زمان 'ساخت یک ساختمان است ، که همراه با مسائلی از جمله " چه "(طبیعت مصنوع و اهمیت آن)، «چرا» (دلایل این طبیعت، نیت نویسنده، پیش شرط حاکم بر ظاهر و مسائل فنی) و "چه کسی" (در مورد ریشه های مصنوع هم به عنوان یک کار تالیفی وهم به عنوان یک کار خاص مورد توجه اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و یا مذهبی).
مقاله علمی مفاهیم مدرن معماری
مقاله علمی ادبیات معماری معاصر
با وجود برخی محدودیت ها، چنین پرسش هایی در انتزاع خود برای مسکن های پیش ساخته در کشورهای جنوب صحرای آفریقا به اندازه خانه های با شکوه انگلیسی خدمت می کنند. اما "چگونگی" تاریخ معماری به سرعت تبدیل سوال در مورد تعریف معماری از نظر آداب و رسوم، معیارهای زیبایی شناسی و محتوای نظری می شود. بحث در مورد مسئله وجود، واینکه چه چیزی می تواند معماری شناخته شود ، با اجماع در سال 1920 و بد از آن در1960 و سپس به طرز چشمگیری در پایان قرن بیستم تغییر کرد.
در نتیجه، در حال حاضر مورخان معماری ممکن است یک ساختمان را به راحتی پایان دادن به آن آغاز کنند و یا از ساختمان به طور کلی چشم پوشی کنند. "چگونه " و " چه زمانی" در حال حاضر ممکن است در رابطه با یک سند و یا موضوع پرسیده شود که این مسئله به عنوان موضوع تاریخ معماری در سال های 1960، 1970 و یا حتی 1980 غیر قابل تصور بوده است.
با توجه به این مشاهدات ، ما ممکن است به این نتیجه برسیم که شواهد تاریخی تکیه بر سوالات مفهومی و مسائل مورد اهمیت و توجه دارند که با توجه به این مسئله به سه دسته رویه ای، متنی و مفهومی تقسیم بندی می شوند که با هم تداخل دارند.
شواهد رویه ای ما را به حقایقی از هر موضوع داده شده رهنمون می کند: چگونه همه چیز از آغاز تا پایان به دست می آمد ، و چه کسی در هر مرحله از راه درگیر بوده است.
سوال از پرسنل نیز مربوط به شواهد متنی است، که موضوع تاریخی در تنظیمات گسترده تر خود قرار می دهد. اثبات زمان، توالی، محل، و همچنین چهره های درگیر و ارتباط آنها با دیگر چهره ها - کی، کجا و چه کسی - کمک می کند تا مورخان موضوع خود را به افراد دیگر و در نهایت، به شبکه گسترده تر از راویان گذشته تاریخی متصل کنند ،که همه مورخان معماری کار خود را توسط این فرایند اندازه گیری دیگران هم توسط آن ارزیابی می کنند.
دسته سوم، یعنی شواهد مفهومی، مربوط به نوع موادی که به سوال از صلاحیت در یک موضوع می پردازد می باشد. این اغلب غیر ممکن یا نامطلوب خواهد بود که همه اسناد، ساختمان ها و یا چاپ ها را به یک دسته بندی اختصاص دهیم. با این حال، صلاحیت های انضباطی در جستجوی تاریخ معماری، یک موقعیت (حتی ضمنی) در مورد چگونگی دسته بندی یک موضوع غیر متعارف و یا حاشیه ای را به ما ارائه می دهد که اهمیت گسترده ای برای این رشته دارد - و در نتیجه هر چیز را در زمانهای گوناگون و گفتمان در خصوص تاریخ معماری در جای خود قرار می دهد. استقرار شواهد در تعقیب سوالهای تاریخ نگارانه و یا حدت تاریخی ، سوالاتی در خصوص مسائل مفهومی در کنار روش و زمینه ها را ایجاد می کند.
یک سری از نمونه ها به ما اجازه می دهد تا ببینیم که این نقاط در عمل چگونه ممکن است به کار گرفته شوند. متخصصان در تاریخ آثار باستانی معماری، اسناد طراحی و ساخت و ساز، و نمایندگی های معماری، لازم است تا پیش بینی، مستند سازی یا نقد مطرح شده در طول سه دهه ی گسترده از بررسی در طیف وسیعی از شیوه های تحلیلی تاریخی و دیگر روش اقتباس شده را به منظور نفوذ عمیق تر به مسائل تاریخی نیاز داشته باشند. تکنیک ها و فن آوری های مناسب برای نقشه برداری، مهندسی و سایر زمینه ها نیازمند اندازه گیری دقیق همه ابعاد هستند، به عنوان مثال، برخی برای بررسی دقیق ساختمان ها و سایت های باستان شناسی مورد استفاده هستند – که البته کامل بودن دقت آنها نسبی است. مشکلات سده های گذشته مانند ابعاد ستون ها و نسبت آنها به نظریه ارتفاع ستونی و قطر باقی همچنان پابرجا و در نتیجه محل بحث است.
در این راستا، مقاله اخیر توسط متیو کوهن در JSAH اسناد نظرسنجی جدیدی از قربانگاه قدیمی کلیسای سن لورنزو (فلورانس، 9-1420) ارائه کرده است، که معمولا به عنوان سهم متعارف فیلیپو برونلسکی بر پایه و اساس فلورانس در معماری رنسانس در نظر گرفته می شود. کوهن انجام یک "مشاهده دقیق از ساختمان، ساخت یک مطالعه تازه از عناصر آن و سیستم متناسب با آن را به انجام رساند. او نقشه اندازه گیری و تجزیه و تحلیل گرافیکی را در کنار یک بحث تاریخی مربوط به تالیف ساختمان، که یافته های تجربی خود را برآن اساس نهاده بود ارائه کرد. او نتیجه گرفت که مسئولیت بخشی از طراحی سن لورنزو با جد برونلسکی، ماتئو دی بارتولومئو دولفی نی بوده است . تجزیه و تحلیل کوهن نشان می دهد که، همانقدر که سن لورنزو ممکن است به عنوان یک ساختمان منادی آغازی نو شناخته شود، باید آن را از نظر ترکیب قرن چهاردهم و روش های ساخت و ساز آن زمان که به قرن پانزدهم هم کشیده شدند نیز بررسی کرد، و در نتیجه از نظرسنت این قرون وسطی است که سایه های بلند بر روی رنسانس انداخته است. اگر بتوان این ساختمان را به عنوان بخشی از قرون وسطی درک کرد، این مسئله با دسته بندی و زمان شناسی رنسانس چه می کند؟ در نتیجه خود کوهن تنها تا آنجا پیش می رود که شناخت چنین پرسش هایی را در جزئی مهم در بررسی شواهد تاریخی معماری می داند. او مینویسد: «این یکپارچگی و رویکرد مبتنی بر مشاهدات به مطالعه تاریخ معماری است که پتانسیل افزودن به دانش جدید را نه تنها در زمینه اجزای معماری، بلکه در بسیاری از حیطه های دیگر نظریه های معماری ایجاد می کند.
اندازه گیری ابعاد و فاصله ستونی به خودی خود، منجر به دسته بندی «طبیعی» یک ساختمان چه در اواخر قرون وسطی و چه اوایل رنسانس نمی شود. قبل از اواسط قرن نوزدهم، ساختمان قرن پانزدهم رنسانس در نظر گرفته نمی شدند چرا که هنوز ابزار دسته بندی که توان این کار را داشته باشد به تاریخ فرهنگی معرفی نشده بود. مطالعه کوهن یادآوری ارزشمندی را ارائه می کند که وظیفه "قدیمی" درک گذشته از طریق مطالعه تجربی آثار باستانی به سختی تاکنون انجام شده است . مورخان می توانند داده های جدید را تفسیر و دوباره روابط تناسبی را در پرتو انواع دیگر دانش ها ازساختمان، و همچنین نحوه تهیه و طراحی و ساخت آن بدست بیاورند. این مطالعات ما را مجبور می کند که به طور مستمر به تجدید دسته بندی های گسترده از تاریخ معماری بپردازیم. به عنوان مثالدر رابطه با انواع ادله که در بخش قبلی در نظر گرفته شده، این مورد اندازه گیری های جدیدی را از ساختمان به عنوان شواهد رویه ای انجام می دهد، که در پرتو عوامل زمینه ای در نظر گرفته شده و آگاهی کاملی از مفاهیم مفهومی آن ارائه می کند.
مقاله کوهن، مساله چگونگی ارزیابی دوباره شواهد موجود را بررسی می کند (از طریق دوباره اندازه گیری در مطالعه او) و دسته بندی را مشخص می کند که بر تاریخنگاری کل دوره دلالت دارد. مثال بعدی ما مربوط به یک مشکل تخصصی در آثار پیرانسی است : چگونه و به چه منظور او طراحی اثر ودوت دی رم خود را طراحی کرد. (منتشر شده در 1748)
و اینکه چه وقت و چگونه او در طول زمان در آنها تجدید نظر کرده است. روبرتا باتالیا در اثر خود به نام مار و قلم، نشان می دهد که این پرسش ها ناشی از تقاضای مورخان برای کشف روش پیرانسی و آثار مادی آن در بشقاب های مسی وچاپ های ساخته شده از آن که او در آنها کار می کرد، است، مثال او یکی از مشکلات مشترک زمان شناسی است که توسط کشف یک نمونه جدید از یک سری مطرح شده ، که باید بر اساس تاریخ موجود حکاکی و همچنین بر اساس دانش تخصصی از آثار معماری و روش طراحی مورد بررسی قرار گیرد.این مقاله علمی ادامه دارد........ (سیارک)