سه مهارت مهم که موفقیت فرزند را در زندگی تضمین می کند

در
دانشمندان به سه مهارت مهم که موفقیت فرزندتان را در زندگی تضمین می کند، دست یافته اند.
همه آرزو می کنیم که کودکان ما در آینده به افراد موفقی تبدیل شوند و برای این کار تلاش می کنیم: از کودکی برای آنها بهترین اسباب بازی ها را می خریم، آنها را در اسرع وقت به کلاس های آموزشی و درسی می رسانیم، سپس آنها را مجبور می کنیم تا درس ها را بخوانند و در نهایت.... از آنها یک کامپیوتر" با اطلاعات زیاد می سازیم و نه یک فرد دارای شخصیت.
دائما به کودک خود یادآوری می کنیم که شما نیاز دارید که به خوبی در مدرسه تحصیل کنید، سپس به یک دانشگاه معتبر بروید، در غیر اینصورت چگونه می توانید در زندگی موفق شوید؟ هر چند در اعماق قلب خود احساس می کنیم که موفقیت  تنها با مطالعه بدست نمی آید . پس چه چیزی باعث موفقیت می شود؟ ژن ها، سرنوشت یا شانس؟
این مقاله که مشاوره بسیاری از دانشمندان و روانشناسان را تجزیه و تحلیل کرده است،  تنها داشتن سه ویژگی را که به فرزند شما در زندگی کمک می کند به ارمغان آورده است.با ما همراه باشید و  چکیده این تجزیه و تحلیل ها را بخوانید. 
کدام والدینی می خواهند فرزند خود را به عنوان یک مرد عادی و بدون یک هدف بزرگ در زندگی رشد دهند؟ شاید چنین والدینی وجود نداشته باشند. همه می خواهند بچه های موفق تر، پولدار تر و شادتر از خودشان داشته باشند. 
مطالعات علمی زیادی در مورد موضوع موفقیت وجود دارد که تایید می کند، توانایی های ذاتی، عقل و وراثت نقش اصلی در زندگی ندارند. اقتصاددان جیمز Heckman در تایید این نظریه ثابت کرد که: شاخص IQ تا حدودی هیچ تاثیری بر رفاه مالی ندارد. اما سعی و کوشش، پشتکار و توانایی همکاری، در مقابل شاخص IQ ، بسیار مهم هستند. با این حال، توسعه و پرورش مهارت هایی مانند سعی و کوشش، پشتکار و توانایی برقراری روابط اجتماعی، با توجه به اهمیتی که درموفقیت ما برای تغییر همه چیز،دارند، صورت نگرفته است.
 در اینجا سه خصوصیت و ​​مهارت اصلی که با پرورش آنها در فرزندانمان باعث موفقیت شان در زندگی می شویم به شرح زیر است:
 

1. توانایی برقراری ارتباط با دیگران

دانشمندان دانشگاه پنسیلوانیا و دانشگاه دوک مطالعه ای انجام دادند . آنها در حدود 700 کودک آمریکایی از سن کودکی تا 25 سالگی را مورد بررسی، مشاهده و تجزیه و تحلیل قرار دادند تا رابطه میان مهارت های اجتماعی آنها در دوران کودکی و موفقیت آنها در بزرگسالی را مشخص کنند.
در نتیجه تحقیقات معلوم شد که بچه های با روابط  اجتماعی بالا  اغلب از همتایان غیر اجتماعی  خود بیشتر موفق به کسب موفقیت در زندگی شدند: در اکثر موارد آنها از دانشگاه فارغ التحصیل شدند، در سن 25 سالگی کار خوبی داشتند و بدون سابقه کیفری بودند.
احتمالا دلیل آن اینست که کودکان با روابط اجتماعی توسعه یافته می توانند به راحتی یک زبان مشترک با دیگران پیدا کنند، در موقعیت های مختلف برای دیگران مفید باشند و به احساساتشان احترام بگذارند. توانایی برقراری ارتباط تنها به توانایی صحبت کردن محدود نمی شود.
استیون کوی، نویسنده کتاب  The Seven Skills توانایی برقراری ارتباط - یعنی صحبت کردن به اندازه تلاش برای درک مخاطب را - مهمترین مهارت در زندگی فردی نامیده است. هنگامی که ما گوش می دهیم ، تقریبا  درتمام زمان با گوینده ارتباط برقرار می کنیم.
اما در مورد این فکر می کنم: ما سال ها صرف یادگیری خواندن و نوشتن می کنیم، سال ها یاد می گیریم که صحبت کنیم. اما درباره هنر گوش کردن چه آموزش هایی دیده ایم؟ 
مهم است که به کودک آموزش دهید تا با احترام به دیگران رفتار کند، قادر به اجتناب از شرایط درگیری و خودخواه بودن داشته باشد. این مهارت برای کودک در کسب موفقیت بسیار مفید خواهد بود: کودکانانی که می توانند مذاکره کنند،گوش بدهند و چگونگی بازی با یکدیگر را به شادی مشترک تبدیل کنند کودکانی موفق هستند.
 
حال در مورد زندگی بالغی صحبت می کنیم که با داشتن مدارک علمی بالا،  به دلیل انزوا، عدم توانایی برقراری روابط اجتماعی و همکاری در یک تیم، به موفقیت و درآمد خوب دست نیافته است و اما همتایان فعال او با زمینه برقرار کردن روابط اجتماعی قوی، هرچند نه همیشه با مشخصه های بالای IQ، موقعیت های جدی را به دست می گیرند و مدیران آینده می شوند.
 
این مهم است که به یاد داشته باشید، موفقیت تنها با کار کردن بدست نمی آید.  فردی که موفق به کسب حرفه ای در کسب و کار خود می شود، موفقیت خود را در نظر می گیرد، یک خانواده قوی را برقرار می کند و روابط خود را با دوستانی که شادی و پشتیبانی را در دوره های دشوار با آنها به اشتراک می گذاشت، حفظ می کند. و بدون مهارت های ارتباطی توسعه یافته، ایجاد روابط نزدیک می تواند دشوار باشد.
 

2. هدفمند بودن

اگر می خواهید زندگی شاد داشته باشید، باید به یک هدف گره بخورید، نه به افراد و چیزها.آنجلا داوکورث، روان شناس آمریکایی معروف آمریکایی، نویسنده کتاب " ثبات شخصیت. چگونگی توسعه مهمترین دلیل برای موفقیت افراد را"، توجه به اشتیاق و استقامت  با توجه به اهداف بلند مدت آنها می داند.
 پروفسور داکورث، همراه با تیم تحقیقاتی اش، چندین سال در آکادمی نظامی وست پوینت، معلمان و مدیران فروش شرکت ها را مورد مطالعه قرار داده است. هدف مطالعه این بود که پیش بینی کند چه کسی و چه چیزی در موفقیت افراد نقش دارد. در نگاه اول، مردم با دیدگاه های مختلف، نظری شبیه به هم داشتند. و این زیبایی، قدرت و یا IQ بالا نبود! این همان چیزی است که پروفسور داوکورث کلمه "Grit" یا "ثبات شخصیت" نامیده است.
توانایی و استعداد مادرزادی تقریبا با دستاورد واقعی در بزرگسالی رابطه ای ندارد، اعتماد به نفس اما موفقیت واقعی تعهد و استقامت را به ارمغان می آورد. علاوه بر سالها تحقیق، نمونه های زیادی از زندگی وجود دارد، زمانی که یک فرد با هوش متوسط اما هدفمند نتایج بهتری از یک فرد بدون هدف نابغه بدست می آورد.
 

3. تفکر خلاق داشتن

 تصورات خلاق بسیار مهمتر از دانش است، زیرا دانش محدود و تخیل بی نهایت است.هرگز کنجکاوی خود را از دست ندهید.
این تفکر خلاق است که به ما کمک می کند تا گاهی اوقات راهی غیرقابل کشف برای سخت ترین موقعیت ها پیدا کنیم و مشکلاتی را حل کنیم که زندگی به ما می دهد. و این نیمی از موفقیت است.
هیچ کس نمی داند که کسب و کار در آینده چگونه خواهد بود، اما یک چیز روشن است: با زمان ما متفاوت خواهد بود. تفکر خلاق به فرزندان ما اجازه می دهد تا به سرعت به سمت بازار کار حرکت کنند و زمان و فرصت را برای خود ایجاد کنند.
شما چه عاملی را در موفقیت فرزندتان موثر می دانید؟ نظرات خود را با کاربران به اشتراک بگذارید.
 

نظرات

در ادامه بخوانید...

پنج اشتباه مدیریتی زنان درکسب‌وکار

در

(سیارک) :بدون شک، زنان در مشاغل و مدیریت به اندازه مردان مهارت، هوش و قابلیت دارند. اما مدیریت کارکنان زن، به‌ویژه وقتی خود مالک کسب‌وکار زن باشد، گاهی اوقات نیازمند اتخاذ رویکردی متفاوت از کارمندان مرد است.

 برای من، موفقیت در ایجاد فضایی سرشار از احترام متقابل، دلواپسی، انطعاف‌پذیری و فرصت‌ها هیچ‌گاه کار آسانی نبوده است. در طول سال‌هایی که کارمندان زن را در تیمم مدیریت کرده‌ام، همواره مجبور بوده‌ام سبک مدیریتی خود را با آنها سازگار کنم. اعتراف می‌کنم در این مسیر اشتباهاتی داشته‌ام. همچنین شاهد بوده‌ام که دیگر صاحبان کسب‌وکار زن نیز خطاهایی مرتکب شده‌اند. با بررسی همه این مسائل، نتیجه‌ای که می‌گیرم این است که به عنوان یک مدیر زن، هنگام مدیریت کارمندان هم‌جنس خود، سعی کنید از این پنج اشتباه اجتناب کنید:

1) تلاش بیش از حد برای برقراری روابط دوستانه نزدیک
این اغواکننده است که به عنوان یک مدیر زن بخواهید با همکاران هم‌جنس خود صمیمی شوید، اما مرزبندی‌ها را فراموش نکنید تا در اختیاری که برای تصمیم‌گیری و واگذاری وظایف دارید، دچار مشکل نشوید. این به معنای آن نیست که نباید رفتار دوستانه داشته باشید یا به آنها اهمیت ندهید، بلکه باید نقش‌ها و مسوولیت‌ها را فارغ از روابط دوستانه معین کنید. البته برخی کارمندان زن وقتی مدیر هم‌جنس‌شان به آنها نزدیک می‌شود و می‌خواهد با آنها روابط صمیمانه داشته باشد، خودشان احساس معذب بودن می‌کنند. مطمئنا هیچ مدیری دوست ندارد با کارمندانش به رستوران یا خرید برود. برخی افراد دوست دارند کار را از دیگر ابعاد زندگی خود جدا کنند. بنابراین باید مطمئن شوید که به فضای خصوصی کارمندان خود ورود نمی‌کنید.

2) تصور اینکه پول بیشترین اهمیت را دارد
بدون شک، بیشتر زنانی که به صورت حرفه‌ای در عرصه کسب‌وکار فعالیت می‌کنند، در تامین نیازهای مالی خانواده خود نقشی جدی دارند اما در ضمن، آنها به نقش پرورشی خود و نیز حمایت اخلاقی از رویاها و اهداف اعضای خانواده تعهد دارند. بنابراین با اینکه یک حقوق خوب می‌تواند به برخی زنان انگیزه بدهد و رضایت شغلی آنها را جلب کند، برخی دیگر از زنان بیشتر از انعطاف‌پذیری محیط کارشان و کنار آمدن آن با برنامه‌های زندگی‌شان احساس رضایت می‌کنند. برای این دسته از زنان، پاداش اضافه‌کاری یا کارانه‌ای که در ازای شب‌کاری و غافل شدن از برنامه‌های اجتماعی فرزندان‌شان دریافت می‌کنند، اهمیت چندانی ندارد.

پول نمی‌تواند خاطره همراه بودن با فرزندان در مهم‌ترین لحظات زندگی را بخرد. درک بالای شرکت‌هایی که فضای منعطف دارند و این گونه نیازهای کارمندان خود را درک می‌کنند و امکان بودن در کنار خانواده را برای آنها فراهم می‌آورند، برای کارکنان زن از طلای ناب بیشتر ارزش دارد. همچنین انجام کارهای معنادار و اثربخش، بیش از دریافت مبالغ بالا برای وظایف مادی ارزش دارد. البته کارهای تکراری و کسل‌کننده هم بالاخره باید انجام شوند، اما این به آن معنا نیست که یک کارمند باید تمام وقت درگیر این گونه وظایف شود. مدیران باید هر زمان که امکان داشت، کارهای خشک و خسته‌کننده را بین اعضای تیم تقسیم کنند و روش‌هایی بیابند که همه کارمندان این شانس را داشته باشند که در کنار انجام این گونه کارها فرصت‌‌هایی برای تمرین خلاقیت و مهارت‌های تحلیلی داشته باشند.

3) تلاش برای مربی بودن
صرفا چون شما یک مدیر زن هستید و کارمندتان هم یک زن است، دلیل بر آن نیست که می‌خواهد برای چیزهای بهتر و بزرگ‌تر همواره راهنمایش باشید و آماده‌اش کنید. مطمئنا احترام متقابل باید وجود داشته باشد، اما می‌توانید یک رابطه کاری کاملا موفق ایجاد کنید، بدون اینکه نقش مربیگری داشته باشید. حتی اگر کارمند زنی دارید که می‌خواهد شما برای او مربیگری کنید، باید در نظر داشته باشید که این موضوع چقدر بر طرز فکر کارمندان دیگر اثر می‌گذارد. این کار ممکن است تعادل روابط شخصی در فضای شرکت را به هم بریزد، چون تیم‌تان فکر می‌کند هوای یک نفر را بیشتر دارید.

4) نقش مادری ایفا کردن
از آنجا که مادر چهار فرزند هستم، همیشه این تمایل در من وجود دارد که چنین نقشی را در محل کار هم پیاده کنم. اینکه به عنوان یک مدیر زن اجازه دهیم غریزه‌های مادری در روابط کاری با همکاران اثر بگذارد، از یک طرف می‌تواند به نفع دینامیک‌های محل کار شما باشد و از طرف دیگر، می‌تواند کاملا نتیجه معکوس داشته باشد. نشان دادن درک و صبوری می‌تواند روحیه و وفاداری اعضای تیم را تقویت کند، اما نصیحت‌های مداوم و نابجا هم می‌تواند اعتماد به نفس آنها را بگیرد. سعی نکنید در محل کار «مادر» باشید. این نقش شما به عنوان صاحب یک کسب‌وکار نیست.

5) افراط در تحسین و اعتباربخشی
تحسین کردن کارمندان مزایای بسیار زیادی دارد اما بسیار مهم است که از درست انجام شدن آن کار اطمینان حاصل کنید (هم در مورد کارمندان زن و هم کارمندان مرد). ستایش بیش از حد افراد می‌تواند به دورویی تعبیر شود و آزاردهنده باشد. همچنین وقتی شخصی واقعا کاری را عالی انجام می‌دهد، چنین فضایی می‌تواند اثر معنابخش عبارات تحسین‌برانگیز شما را کم کند. همیشه مطمئن شوید تعریفی که از کارکنانتان می‌کنید، با اهمیت دستاوردهای آنها مطابقت داشته باشد. در نهایت، به عنوان یک مدیر زن، موفقیت شما مستلزم صیقل دادن مهارت‌های مدیریتی‌تان است تا بتوانید تعادلی اثربخش میان اختیار، درک، صبوری، قدرت و انصاف نسبت به افرادی که در تیم شما کار می‌کنند، ایجاد کنید. یاد بگیرید توانمندی‌های زنانه خود را برای قدرت بخشیدن به کارمندان زن و مدیریت هماهنگ آنها به‌کار ببرید، بدون اینکه نیاز باشد از حدود مشخص و خطوط قرمز عبور کنید.

 این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید.  (سیارک

نظرات

۱۳۹۵/۱۱/۴من خودم مدیر هستم سعی می کنم عادلانه رفتار کنم

۱۳۹۵/۱۰/۲۹آره منم موافقم . کار کردن باهاشون سخته

۱۳۹۵/۱۰/۲۸من خودم با مدیر زن کار کردم با آقایون بهتر هستن، ظاهرا با خانما خوبن

۱۳۹۵/۱۰/۲۸با مدیر زن کار کردم اصلا کار کردن باهاشون تعریفی نداره

در ادامه بخوانید...

شکل دادن اهداف و جامعیت یک استراتژی

در

شرکت ها در محیط های به سرعت در حال تغییر که به خاطر استراتژی هایشان قادر به توسعه هستند به موفقیت می رسند. دیگر عوامل تعیین کننده ی موفقیت شرکت شامل: توانایی سرعت عمل، رغبت به تغییر، تشکیل روشن اهداف، و توانایی عمل در روشی چشمگیر در مقایسه با رقبا (کازوکو، 2011؛ دمیتراس 2013)است. امکانات شرکت در انتخابهای استراتژیک فراوانند. مهمترین تنگناهایی که شرکت ها با آنها روبرو اند مربوط به انتخاب بین بقا، رشد، خطرپذیری و ابتکارات می شود. بنابراین یک استراتژی می تواند به عنوان انگیزه در تشکیل اهداف و اولویت های توسعه درک شود که سازنده ی خط مبنا برای اقدامات استراتژیک است.

اهداف استراتژیک

گفته می شود که اهداف استراتژیک پایه ای برای تشکیل هر کسب و کار هستند و باید اراده را برای موفقیت با ایجاد چالش های مورد انتظار در تغییر محیط منعکس کنند. "اهداف همیشه بر اساس انتظارات هستند. اهداف باید از آنچه که کسب و کار ماست و آنچه که باید باشند استخراج شوند. "(دراکر 2009). یک شرکت با تشکیل اهداف نیات و آرزوهای خود را بیان می دارد که باید تحت مفهوم منتخب استراتژی شناخته شود. اهداف استراتژیک برای موفقیت مهم اند زیرا نشان دهنده ی جهت توسعه و اولویت ها، فعالیتهای هماهنگ، معیار ارزیابی را میسازد، پایه ای را برای سیستم برنامه ریزی تامین می کند، و همچنین فعالیتهای شرکت را سازماندهی، تحریک و کنترل می کند (پروستی، پراتاپ، موهاپارتا، موخرچی 2010). به طور همزمان آنها نقش معیار مهم را که بر انتخاب های ایجاد شده توسط شرکت ها در فرایند مدیریت استراتژیک اثر می گذارند را انجام می دهند.

بقا در مقابل توسعه و رشد

استراتژی هایی که در جهت اطمینان یافتن بقا و به حداقل رساندن ضررها هستند را می توان به عنوان دفاعی شرح داد. شرکتهایی که استراتژی های دفاعی را به روشی هوشیارانه اجرا می کند، رشدشان را محدود می کنند و هیچ نیاز توسعه ای را نشان نمی دهند (والادلیر، وورال، یلدیریم، یلمازتورک 2013؛ پورتر 1991). این استراتژی ها محافظه کارانه، منفعل، حمایت گرانه و دفاعی اند، در بقای شرکت توجیه شده اند و برای به حداقل رساندن آشفتگی هایی که در محیط منبع دارند تلاش می کند (هال 1980). شرکتهایی که تصمیم به اجرای چنین استراتژی هایی می گیرند، از خطر اجتناب می کنند و با محدود ساختن تغییرات ضررها را به حداقل می رسانند و احتمال یک شکست را کاهش می دهند. اجرای استراتژی های دفاعی خود را با رها کردن سرمایه ها، پایین آوردن استخدام، فروش بخشی از امتیازها، برداشت از بعضی از بازارها و کاهش تولید خود نشان میدهد.

 

چنین استراتژی هایی توسط شرکتهایی اجرا می شوند که به دنبال تثبیت در زمان بحران و برنامه ریزی برای چشم اندازی کوتاه مدت اند. استراتژی هایی که به دنبال بقا هستند را می توان مانند آنهایی شرح داد که همیشه عمدی نیستند اما با این حال قابل اجرا هستند و در مدت فرایند به دست آوردن اهداف مورد نظر رشد می کنند (مینتزبرگ، وارتز 1985). در منظر طولانی تر اجرای چنین استراتژی آشفته ای می تواند محدود به پاسخ دادن به تغییراتی باشد که در محیط اتفاق می افتند و شرکت را مجبور به اقدامی خاص می کنند. در نتیجه، شرکت استراتژی کوتاه مدتی را تحت فشار اجرا می کند.


استراتژی ها که توسعه را در اولویت می دانند رشدی مستمر از شرکت را فرض می کنند که اغلب شامل بزرگ سازی است (کاسیا،مینولا 2010). این امیدها با انجام اعمال سرمایه گذاری بیان می شوند، در حالی که اجرای چنین استراتژی ای اغلب به معنی اغاز فعالیتی جدید، ورود حوزه ای جدید و استفاده از روشهای کاری جدید است. استراتژی های توسعه به گروه استراتژی های دفاعلی تعلق دارند که بر اساس تلاش برای توسعه یا استیلا هستند. با در نظرگرفتن حالت فعال یا غیرفعال عملیاتها، استراتژی هایی مانند استرازیهای دفاعی فعال، در حال چالش، در حال گسترش و ابتکاری هستند. شرکتهایی که این استراتژی ها را اعمال می کنند بر توسعه مستمر متمرکز اند، دارای دیدگاهی مثبت به راه حلهای جدید هستند و به دنبال فرصتهای جذابی اند. استراتژی هایی که به منظور توسعه هستند می توانند دشوار و پرخطرباشند، نیازمند سرمایه ها در محصولات یا بازار و همچنین پذیرش خطرات و عدم قطعیات اند (شولمن، کوکس، استالمکپ 2011).

اولویتهای توسعه سازمانهای معاصر

در حال حاضر اولویت استراتژیک مهم نبرد با زمان است که سرعت اعمال را به عنوان امتیازی خاص برای یک شرکت نشان می دهد (دی تونی، منگتی 2000؛ دمتر 2013). با فرض اینکه زمان می تواند سلاحی موثر در نبرد رقابتی باشد، مانند منابع مالی، کیفیت، ابتکار و بهره وری، به منبعی منحصربفرد برای شرکت تبدیل می شود.

استراتژی رقابت با مصرف زمان گاهی اوقات بر اساس این فرض است که موفقیت در کسب و کار به سرعت تغییرات روی داده در محیط و سرعت انجام نیازهای مشتریان بستگی دارد که به نوبه خود شرکتها را به پاسخی سریع و بجا وادار می کند و همچنین نیازمند اعمال بسیار انعطاف پذیری است.


موفقیت دراز مدت شرکت را می توان با جهت گیری قوی به سمت ابتکارات تضمین کرد که به گروهی از اهداف مهم پیش می رود (گرو 2009؛ بیت، جانسون 2005). در زمان خلق ابتکارات، دانش، خلاقیت، و تمرکز نقش مهمتری را بازی می کند. تفکری الهام شده به ابتکارات بسیاربه ندرت به ابتکارات منجر می شود، در حال که بسیار کم اتفاق می افتد که آنها از یک تجزیه و تحلیل ناشی شوند (دراکر 2009).

 

استراتزی ناشی شده از پیشرفت فناوری خود را در دو حوزه مهم نشان می دهد: محصولات و روشهای کار (ضرابی،پورصادق، جعفروند 2013). اجرای این استراتژی به همکاری شرکت با منابع R&D نیازمند است اما خلاقیت برجسته در وحله اول لازم است (تسی 2013).
در حال حاضر به علت تغییرات غیرقابل پیش بینی در محیط، مشکل خطر در استراتژی پایه ای مهم را می سازد. تصمیمات استراتژیک خصوصا در زمانی که عمل کردن یا حتی بقا برای شرکت دشوار است،به مشکلات مرتبط با خطر در عملیاتهای شرکت تبدیل می شوند (کلارک،وارما 1999؛ امبلمسواژ 2002). در عمل، نزدیک شدن به خطر اعلب به معنی پرهیز از آن است و بنابراین بسیاری از شرکتها دارای روشی متشخص برای خطر نیستند.

 

ارتباط بین استراتزی، خطر و زمان از دیدگاه بقا و توسعه شرکت مهم است(محرم 2011). خطر استراتژیک که مرتبط با اجرای اهداف استراتژیک است خصوصا مهم است، با این که یک شرکت نمی تواند تمام عوامل را کنترل کند و بر آنها تاثیر گذارد. بنابراین، اجرای روشی صحیح برای خطر یعنی کاهش خطر بسیار مهم است در حالی که به طور همزمان از فرصتهای در حال رشد استفاده می کند(اوجیاکو 2012).
استدلال های بالا به بیان این فرضیات منجر می شود:
H1: داشتن مزیت رقابتی بر رقبا به معنی این است که بقا در دیدگاه بلند مدت (بیش از 3 سال) هدفی رضایت بخش نیست.
H2: کمبود ضایت از سطح توسعه به دست آمده مزیت رقابتی اصلی شرکت را بر اساس ابتکارات و فناوری تقویبت می کند.
H3: ایجاد استانداردهای جدید(فرایند، محصول، استانداردهای سازمانی و استانداردهای مشابه) در صنعت به مزیت رقابتی اساسی بر اساس ابتکارات و فناوری نیازمند است.
H4: رشد پویا به عنوان اولویت استراتژیک دارای اثری بر ایجاد استانداردهای جدید (فرایند، محصول، استانداردهای سازمانی و مشابه) در صنعت است.
H5: تغییر در دستورالعمل کسب و کار با دیدگاه به دست آوردن مشتری به انعطاف پذیری و سرعت عکس العمل به عنوان مهمترین ارکان مزیت رقابتی مشتری مرتبط است
H6: آمادگی تغییر دستورالعمل کسب و کار به منظور به دست آوردن مشتریان به بازار و موقعیت مالی به دست امده ای مربوط است که شرکتها را به انجام عمل گرانتر مجبور می کند.
H7: مزیت رقابتی اساسی بر اساس ابتکارات و فناوری به پذیرش استراتژی های پرخطر نیازمند است
H8: پذیرش استراتژی های پرخطر اجازه ی ایجاد مزیت مهمی را در ارتباط با رقبا می دهد.
H9: پذیرش استراتژی های پرحطر به ایجاد استانداردهای جدید( فرایند، محصول، استانداردها سازمانی و مشابه) در صنعت اجازه می دهد.


هدف تحقیق

نتایج مطالعات حاضر در این مقاله بخشی از پروژه به نام " روشهای مدیریت استراتژیک در مشاغل فهرست شده عمومی و شرکتهای سهامی" که از بودجه های مرکز علوم ملی به عنوان پروژه تحقیقی شماره N N115 402240 تامین سرمایه شد. به علت بررسی مسائل مرتبط با روابط بین مزیت رقابتی و امیدهای انعکاس یافته در اهداف اولیه، هر دو حوزه موضوع مطالعات جزیی بوده اند.

نظرات

در ادامه بخوانید...

چگونه مالکوم فوربس توانست در مدت کوتاهی یک انتشارات متوسط ​​را به یک برند معروف دنیا تبدیل کند

در
چگونه مالکوم فوربس توانست در مدت کوتاهی یک انتشارات متوسط ​​را به یک برند معروف دنیا تبدیل کند
امروزه ، مجله Forbes، مجله فوربس یکی از معتبرترین نشریات اقتصادی در جهان کسب و کار است. در اینجا آنها می دانند که چگونه پول دیگران را به درستی استفاده کنند و داستانهای موفقیت از ثروتمندترین و تأثیرگذارترین افراد جهان را بازگو کنند. اما زمانی بود که برتی چارلز فوربس ، که این مجله را تأسیس می کرد ، از هزینه های روزنامه نگاری خود، هزینه های سرمقاله را پرداخت می کرد. پسر خالق ، با رهبری مشاغل خانوادگی ، توانست در مدت کوتاهی یک انتشارات متوسط ​​را به یک برند معروف دنیا تبدیل کند.
 
 

اولین درس کارآفرینی

برتی سی فوربس به همراه همسر و فرزندانش
برتی سی فوربس به همراه همسر و فرزندانش.  / عکس
 
برتی فوربس ، ششمین فرزند از ده فرزند یک خیاط اسکاتلندی ، در سن 14 سالگی شروع به رویای روزنامه نگاری کرد. به خاطر همین ، او از مدرسه خارج شد و به عنوان دستیار در چاپخانه شغل پیدا کرد ، به اشتباه اعتقاد داشت که آنها کسانی هستند که مقالات را می نویسند. با گذشت زمان ، او یاد گرفت که به یک ستاره شناس تبدیل شود و در سال 1904 وارد ایالات متحده شد و موفق شد یکی از موفق ترین روزنامه نگاران مالی شود و سپس در سال 1917 مجله خود را آماده کرد.
برتی سی فوربس به همراه همسر و فرزندانش
برتی سی فوربس به همراه همسر و فرزندانش.  نقاشی توسط جان كوچ ، 1956.  / عکس
 
او می دانست که چگونه پول را حساب کند ، و به همین دلیل فرزندان Bertie Forbes تنها 10 سنت پول جیبی دریافت کردند و همسرش همواره به دلیل عدم تمایل به پس انداز ، توبیخ می شد. مالکوم دانش آموز خوبی بود. اما وقتی اوراق قرضه به ارزش 1000 دلار که برتی به افتخار پنجاهمین سالگرد تولد خود به پسرش داد ، ورشکست شد ، مالکوم اولین درس را یاد گرفت: پول باید کار کند. پسرش پس از آن رویای دوچرخه را در خواب دید ، اما پدرش به او اجازه فروش اوراق بهادار را نداد. 
 
این داستان کل آینده مالکوم فوربس را مشخص کرد. رویای غیرقابل تحقق دوچرخه به یک عشق پرشور برای موتور سیکلت تبدیل شد و اوراق بهادار کاهش یافته ی او را به خاطر آورد: باید یاد بگیریم که برای بدست آوردن بیشتر خرج کنیم.
 

از سرباز گرفته تا سیاستمدار

مالکوم فوربس
مالکوم فوربس.  / عکس
 
مالکوم فوربس از بینایی ضعیفی برخوردار بود و به خوبی نمی توانست به ارتش بپیوندد. اما در سال 1942 وی لنزهای تماسی را سفارش داد و به خدمت رفت و خود را در گرمای جنگ جهانی دوم در سال 1944 یافت. او با دو پاداش مهم از آنجا بازگشت: یک ستاره برنز و یک قلب بنفش. او با هنگ 334 خود ، از طریق فرانسه ، بلژیک و هلند راهپیمایی کرد ، در نبردهایی شرکت کرد که نیروهای نخبه اس اس دشمن بودند و به شدت زخمی شد. بعد از اینکه مالکوم فوربس 10 ماه را در بیمارستان ها، ابتدا در آلمان ، سپس در آمریکا گذراند ،  او به هیچ وجه مطمئن نبود که پزشکان می توانند پای او را نجات دهند. 
 
پس از خدمت در ارتش ، سرباز پیشین تصمیم گرفت كه تلاش خود را در سیاست امتحان کند ، جایی كه او توانست با پیروزی در انتخابات محلی دو بار به موفقیت هایی دست یابد. او ابتدا در شورای شهر برناردزویل ، سپس در سنا در نیوجرسی کار کرد.
مالکوم فوربس
مالکوم فوربس.  / عکس
 
با این حال ، پس از موفقیت ،خود را از سیاست دور کرد ، و مالکوم ، که در انتخابات بعدی دو بار پشت سر هم باخت ، تصمیم گرفت قدرت خود را به امور خانواده اختصاص دهد. در آن زمان برتی فوربس درگذشت ، و انتشارات به سرپرستی پسر ارشدش ، بروس بود. 
 
اما مالکوم قاطعانه تصمیم به رئیس شرکت خانوادگی گرفت و برای همین سهام Forbes را از بیشتر خویشاوندان خود خریداری کرد و یک سهامدار کلیدی شد. پس از مرگ برادر بر اثر سرطان ، مالکوم فوربس رهبری فوربس را برعهده گرفت.
 
مالکوم فوربس
مالکوم فوربس.  / عکس
 
تا زمانی که مالکوم ریاست شرکت فوربس را به دست گرفت ، هیچ کس از مجله Forbes خبر نداشت. تاجر این هدف را تعیین کرده است: رسیدن به شهرت جهانی. وی بارها گفته است که ما فقط باید با آنچه که صمیمانه دوست داریم ، مقابله کنیم. او عاشق شرکت فوربس بود و با فداکاری کامل به آن مشغول بود و همچنین معتقد بود که فقط یک محصول با کیفیت حق زندگی و موفقیت را دارد و به همین دلیل در صدد بود تا این چاپ را به بهترین شکل در بخش خود قرار دهد. 
 
در سال 1945 ، هنگامی که تازه کار خود را در این شرکت آغاز کرد ، چندین نوآوری را معرفی کرد: او به جای نویسندگان مستقل ، استخدام روزنامه نگاران حرفه ای را آغاز کرد ، شروع به انتشار گزارش در صنایع و شرکت های مختلف کرد. این گزارشات است که با گذشت زمان ، Forbes را برای تبلیغ کنندگان جذاب کرده است.
مالکوم فوربس
مالکوم فوربس.  / عکس
 
به زودی یک خبرنامه هفتگی با توصیه هایی در بورس سهام و تجزیه و تحلیل اخبار تجاری منتشر شد. هزینه اشتراک سالیانه سرمایه گذار Forbes تقریباً نه برابر هزینه اشتراک خود مجله بود. با این حال ، او از محبوبیت زیادی برخوردار بود و اجازه سازماندهی مجدد بیشتری را داد. 
 
حتی در آن زمان ، مالکوم می دانست: انتشار او باید یک نوع باشد. او در تبلیغات کم رنگ نبود ، او از مجموعه ای باورنکردنی از تخم مرغ های Faberge عید پاک استفاده کرد و یک قیاس را ترسیم کرد: همانطور که کارل فابرژ کار خود را می دانست ، بنابراین فوربس خودش را می شناسد. مجموعه مالکوم استفن فوربس برای روشن شدن این موضوع در لابی دفتر مرکزی Forbes به نمایش گذاشته شده است: این شرکت بی نظیر است 
مالکوم فوربس با مجموعه خود از تخم مرغ های عید پاک توسط کارل فابرژ
مالکوم فوربس با مجموعه خود از تخم مرغ های عید پاک توسط کارل فابرژ.  / عکس
 
با این حال ، تمام مجموعه هایی که مالکوم فوربس جمع آوری کرده ، به زودی در این موزه شگفت انگیز ، به نمایش گذاشته می شوند. در اینجا انواع نامه ها و نسخه های خطی مربوط به چهره های تاریخی ، مجموعه عظیمی از قایق های اسباب بازی و سربازان وجود داشت. یکی دیگر از کلکسیونرهای مالکوم فوربس یک ملک غیرمعمول بود که در سراسر جهان خریداری شد و برای افزودن جذابیت فوربس طراحی شده است.
مالکوم فوربس در انبار شراب خودش
مالکوم فوربس در انبار شراب خودش.  / عکس
 
رئیس شرکت از هر فرصتی برای برقراری ارتباطات تجاری مفید استفاده کرد: صبحانه های غیر رسمی ، هدایای غیرمعمول ، اتفاقات باورنکردنی روی قایق بادبانی و به دنبال آن ارائه گواهی اعطای عنوان کاپیتان افتخاری. علاوه بر این ، هر چند سال یکبار کشتی به روز می شود. 
 
مالکوم فوربس هرگز به طور رسمی به بازاریابی نزدیک نشده است ، همیشه با کمی لجبازی همراه بود. وی كتابی از قصورهای خود را به قیاس با كتاب مائو زدونگ منتشر كرد ، تنها با ذکر بیش از پنج هزار آشنا ، بستگان ، روسای شركتهایی كه با فوربس همکاری داشتند ، آن را تهیه كرد. این افراد نه تنها خودشان کتاب را خریدند بلکه آن را به همه افراد اطراف خود توصیه کردند.
مالکوم فوربس و الیزابت تیلور
مالکوم فوربس و الیزابت تیلور.  / عکس
 
هر رویدادی که توسط فوربس برگزار شد باورنکردنی بود. حتی مالکیت هفتاد و هفتمین سالگرد تولد خود ، مالکوم فوربس در مقیاسی بزرگ و شایسته پادشاهی واقعی جشن گرفت. همه اینها آنطور که به نظر می رسد اتلاف پول نبود. متأسفانه تنها شش ماه پس از سالگرد تولد ، مالکوم فوربس درگذشت ، اما ایده ها و برنامه های وی توسط پسرش استفان همچنان ادامه دارد.
مالکوم فوربس
مالکوم فوربس.  / عکس
 
هر تعطیلات که به میزبانی مالکوم فوربس برگزار می شد ، برای نشان دادن تصویر برجسته فوربس فراخوانده می شد. مالکوم فوربس کاملاً در ایده خود موفق شد تا اطمینان حاصل کند که هر تاجر یا بازیگر موفق اعتقاد دارد که ظاهر او روی جلد این نشریه به معنای بالاترین سطح شناخت حرفه ای است. امروز Forbes معتبرترین و تأثیرگذارترین نشریه در دنیای امور مالی است و مسیر موفقیت آن با انتشار رأی گیری هایی صورت گرفت که پول افراد دیگر را به حساب می آورد و داستان هایی درباره افرادی که موفق به رسیدن به بالاترین سطح در دنیای تجارت شدند.
مالکوم فوربس
مالکوم فوربس.  / عکس
 
در میان چیزهای دیگر ، مالکوم فوربس مبلغ هنگفتی را صرف امور خیریه ، کمک و پشتیبانی از نیازمندان کرد و ترجیح داد کمکهای هدفمند را ارائه دهد. و همیشه فکر می کرد: هدف یک تجارت صرفه جویی در پول نیست بلکه شادی مردم است.

نظرات

در ادامه بخوانید...

15 کار کوچکی که می توانید هر روز برای رسیدن به موفقیت انجام دهید.

در

آیا تاکنون به رازی که در پس موفقیت قرار گرفته، فکر کرده اید؟ برای اکثر افراد، این مساله فقط یک چیز خاص نیست. بلکه، نتیجه ی بسیاری از عادت های روزانه  است که دائما تکرار می شوند. در اینجا 15 کار کوچک روزانه وجود دارد تا مطمئن شوید که عمدتا  زمان و صرف آن روی اولویت های خود را انجام میدهید. این نکات را در کارهای روتین روزانه ی خود قرار دهید و  مراقب اوج گرفتن موفقیت خود باشید !(سیارک)

  1. اولویت های خود را تعریف کنید.

سه اولویت برتر شما در زندگی کدام است ؟ سه چیزی که در بیشتر مواقع ، وقت خود را صرف آن می کنید کدام است ؟ آیا اولویت های شما با جایی که شما وقت خود را صرف می کنید ، تطابق دارد ؟ اگر این طور است ، ترسناک است. اگر نه ، باید سخت تلاش کرده تا زمان خود را صرف اولویت ها ارادی کنید و از شر این چیزهای بی ارزشی که شما را از انجام کارهای مهم باز می دارد ، خلاص شوید. واقعا به روشی که می خواهید زندگی خود را صرف کنید فکر کنید – شما احتمالی فقط زمانی احساس موفقیت می کنید که زمان خود را صرف چیزهایی کنید که برایتان بسیار اهمیت دارد.

  1. برای ادامه ی روز برنامه ای را تنظیم کنید.

زمان با ارزش ترین سرمایه ی ماست و دوباره بدست نمی آید. اگر واقعا می خواهید موفق باشید ، باید روش گذراندن زمان خود را برنامه ریزی کنید.

یک راه انجام این کار ، هر شب وقتی را به برنامه ریزی برای روز بعد اختصاص دهید. نوشتن برنامه ی زیری به سه دلیل به شما کمک می کند : باعث می شود ساعت های بیداری خود را به ماکزیمم زمان برسانید ؛ می توانید زمانی را هر روز به تمرکز روی اولویت های خود اختصاص دهید ؛ و می توان کشف کرد که آیا زمان زیادی را هدر داده اید یا نه. من اخیرا در جایی خواندم که متوسط آمریکایی ها 5 ساعت از روز خود را صرف تماشای تلویزیون می کنند. تنظیم برنامه  باعث می شود شما در دام کارهای کشنده ی زمان مثل تلویزیون نیفتید.

  1. قورباغه را قورت بده

در ابتدا یک قورباغه ی زنده را هر روز صبح قورت داده  و در بقیه ی روز هیچ چیز بدنی برایتان دیگر رخ نمی دهد. " مارک تواین

اگر شما نیز مثل بقیه ی مردم  هستید ، کاری هست که هر روز پشت گوش می اندازید چونکه شما از آن هراس داشته یا دستپاچه میشوید. این کار قورباغه ی شما است ، و طبق گفته ی مارک تواین ، باید هر روز صبح آن را بخورید. مساله ی به تعویق انداختن خوردن قورباغه این است که تمرکز روی انجام کارهای دیگر ، کار سختی است ؛ شما این قدر مشغول فکر کردن به این قورباغه هستید که نمی توانید آن را الان بخورید و به تعویق می افتد. همچنین ، طفره رفتن از آن باعث می شود حتی این مساله برایتان دشوارتر باشد چونکه زمان برای تصور چیزهای احتمالی دارید که این کاررا بدتر می کند.

خوردن این قورباغه در ابتدای روز به شما حس کمال می بخشد و آغاز روز برای حس موفقیت بسیار مناسب است. تمام کردن فوری این کار ترسناک به شما نیروی آنی را برای انجام کارهای دیگر در طول روز می دهد. همچنین ، در مقایسه با قورباغه ای که در ابتدا با آن روز خود را شروع کرده اید ، بسیار آسان به نظر می رسد.(سیارک)

  1. با فرد درون آینه صادق باشید

حالا که راجع به خوردن قورباغه صحبت می کنیم ، می خواهم شما را تشویق کنم که با خودتان روراست باشید و چونکه قورباغه ای هست که در ابتدای روز باید بخورید یعنی زودتر از  زمانی که همیشه بیدار می شوید ، از خواب بلند شده تا خوردن آن را شروع کنید.

برخی از افراد تمام سعی خود را قبل از طلوع خورشید  می کنند و بقیه به طور باور نکردنی در آخر شب ، پرحاصل هستند. اگر عاشق آغاز روز در ساعت 5 صبح هستید ، عالی است – جلو رفته و این قورباغه را در ساعات اولیه ی صبح بخورید. اگر ترجیح می دهید بخوابید ، بسیار خوب است – جلو رفته و آن را در ابتدای روز خود  بخورید.

افراد موفق با خود صادق هستند. آنها تنظیم هدف تمرین را هر روز صبح در ساعت 4:30 می دانند. آیا این بهترین ایده نیست که هرگز آدم صبح زود نیستند. آنها اهداف خود را بر مبنای پر حاصلترین زمان خود تنظیم میکنند.

  1. خط قرمزهای خود را مشخص کنید.

از کلنگ Hack حاصلخیز اصلی سود ببرید : قانون پارکینسون .

طبق قانون پارکینسون ، کار برای پر کردن زمان موجود برای تکمیل  آن توسعه یافته است. اگر زمان کمی برای تکمیل کار دارید ، احتمالا تلاش خود را باید افزایش دهید. راجع به روش تمیز کردن خانه ی خود فکر کنید زمانی که فردی تماس می گیرد و میگوید تا بیست دقیقه ی دیگر می آید و روش تمرکز شدید شما روی ماموریتی که فردا صبح دارید. تلاش تان به طور قابل توجهی افزایش می یابد زمانی که زمان کم باشد.

خط قرمزهایی را برای تکمیل کار ، مشخص کنید تا برای رسیدن به اهداف به شما کمک کند. چونکه برنامه ی روزانه ی خود را تنظیم کرده اید ، می توانید از قانون پارکینسون برای بهره بردن شما ، استفاده کنید. یک راه انجام این کار استفاده از بلوک های زمان است . 5 دقیقه به تکمیل هدف اختصاص داده و سپس یک استراحت 5 دقیقه ای در نظر بگیرید. دانستن اینکه زمان کمی دارید  به شما کمک می کند تا سودمندی خود را در عرض 55 دقیقه  جلسه ی کاری، به ماکزیمم زمان برسانید. همچنین ، وقفه های روانی کوتاه در حین کار سخت در هر ساعت ، باعث سازماندهی دوباره ی شما می گردد.

  1. حواس پرتی ها را به حداقل برسانید.

از بسیاری از حواس پرتی ها در حین کار تا حد ممکن خلاص شوید. اگر اینترنت حواستان را پرت می کند ، کامپیوتر خود را به گونه ای تنظیم کنید که برخی از سایت های خاص در زمان طول روز ، قفل باشد. گوشی خود را خاموش کنید. وقتی با فهرست کارهای روتین سر و کار دارید ، پیام هایتان در آنجا خواهند بود.

  1. مکث

زمان را هر روز برنامه ریزی  کنید تا مراقب خود باشید . زمان را در جدول زمانبندی خود برای تنظیم کنید تا ورزش کرده و زمان آرامش یا هر دو را  داشته باشید.

  1. برنامه ی معکوس

یک روش برای حرکت به سمت اهداف بزرگ ، برنامه ریزی وارونه در زمان تنظیم اهداف ، است .

مثلا ،‌می خواهید 26 پوند وزن کم کنید. بعد از اینکه یک هدف طولانی مدت کاهش وزن 26 پوندی از حالا تا سال دیگر تنظیم کردید ، برنامه ریزی معکوس را آغاز شکرده و هدف را به بخش های ممکن تقسیم کنید. اگر می خواهید 26 پوند در یک سال کم کنید ، باید نیم پوند (1750 کالری) هر هفته کم کنید یعنی 250 کالری در روز . بسیاری از افراد سه وعده ی غذایی و دو وعده ، اسنک در طول روز می خورند ، به این معنا که می توانید جذب مواد را تا 50 کالری در زمان خوردن کاهش می دهید. که این کار یک هدف شدنی است! شما اکنون مقدار زیادی جذب کرده و اشتیاق خود را زیر پا گذاشته و آن را به اجزاء کوچک تقسیم کردید، یعنی اهداف روزانه ی قابل دستیابی.

برنامه ریزی برعکس برای حرکت به سمت جلو ، برای همه ی اهداف بزرگ موثر است. من یک هدف مالی دارم که می خواهم امسال به آن برسم و دقیقا می دانم چند دلار و سنت روزانه بدست بیاورم تا به هدفم برسم.

  1. یادداشت کنید.

تحقیقات نشان می دهد که فقط با نوشتم اهداف خود روی شانس رسیدن شما به آنها تا حد زیادی افزایش می یابد! اهدافتان را روی کاغذ بنویسید ، آنها را در جایی روی دیوار که به راحتی قابل روئیت باشد ، بچسبانید ، مرتبا به آن رجوع کنید ، و شانس بیشتری برای موفقیت خواهید داشت.

  10. یک شریک ذیحساب پیدا کنید.

شرکای مالی بسیار مهم هستند؛ آنها ما را حمایت و تشویق کرده تا برای رسیدن به اهدافمان تلاش کنیم. شاید شما همیشه می خواستید کتابی بنویسید یا یک شغل خانگی را شروع کنید. به کسی می گویید که به حفظ مسئولیت حساب شما کمک کرده و به طور هفتگی بررسی پیشرفتتان را کنترل کند.  داشتن یک شریک ذی حساب که اهداف مشابهی با شما دارد ، اثر بیشتری دارد.

  1. فقط خودتان را با افرادی مقایسه کنید که عزم و اراده ی شما را بر می انگیزانند.

آیا واقعا می خواهید احساس خوبی درباره ی زندگی تان داشته باشید ؟ مقایسه خود را با افراد دیگر رها کنید اگر حس بدنی به شما دست می دهد. حسادت به دیگران ، به سرعت شادی شما را کاهش داده و حس موفق نبودن را به شما می دهد.

مقایسه همان طور که در عنوان گفته شد ، می تواند مفید باشد اگر آن را در ارتباط با تحسین به جای حسادت ، انجام دهید. اگر دوستانتان دائما در شغل ارتقا می گیرند ، عادت های آنان را در اداره بررسی کنید. آیا او همیشه زود می رسد و دیر می رود و درخواست پروژه های اضافی می کند ؟ رقابت با اخلاق کاری او به شما کمک کرده تا اشتیاقتان تحریک شود. آیا همکارتان ، نمای سلامت کامل است ؟ مقایسه ی عادتهایتان با او باعث می شود شما بفهمید او هر روز بعد از ناهار پیاده روی می کند در حالی که شما در حال خوردن اسنک پشت میز کار خود هستید. اگر میل دارید تناسب اندام  خود را بهتر کنید در پیاده روی به او ملحق شوید.

" وقتی خود را به گونه ی سالم مقایسه کنیم (آنها آن را دراند ، من آن را دوست دارم ، چگونه راه رسیدن به آن را از آنها یاد بگیرم) ، که می تواند عزو م اراده ی ما را برای موفقتر شدن ، تقویت کند.

  1. بدنبال یک مربی ( منتور ) باشید.

اگر حوطه ی خاصی در زندگی شما وجود دارد که اشتیاق زیادی نسبت به آن دارید ، یک منتور موفق انتخاب کرده تا به شما کمک کند تا در آن حوزه رشد کنید. شما شاید بفهمید که در حوزه های مختلف زندگی تان ، منتورهای مختلفی دارید- من می دانم که دارم. استخدام یک  مربی را در نظر بگیرید؛ مربی درست ،با دادن انگیزه و ابزارهای لازم برای رسیدن به سطوح بالای موفقیت ،  دنیایی از تفاوت را در زندگی تان ایجاد می کند .

  1. وکیل یا نماینده

" اگر می خواهید الان کارهای بسیار کوچکی انجام دهید ، آن را خودتان انجام دهید. اگر می خواهید کارهای بزرگ انجام دهید و تاثیر زیادی داشته باشید ، نماینده بودن را یاد بگیرید" – جان سی ماکسول

ترک کنترل برخی کارها و نمایندگی کارهای خاص ، به همان اندازه که مشکل است ، نیز اهمیت دارد. رویهم رفته ، فقط 24 ساعت در یک روز وجود دارد ، و اگر واقعا می خواهید روی اولویت های خود تمرکز کرده و موفقیت زیادی داشته باشید ، باید به دیگران اعتماد کرده تا مسئول چیزهایی باشند که برای شما کمتر اهمیت دارد.

سال های پیش ، من کارهای هفتگی خود را روی کاغذ نوشتم و دریافتم که 56 کار وجود دارد که هر هفته آنها را تکمیل کرده ام. تعجبی ندارد که در آن لحظه احساس تاثیر بر انگیزی داشتم! ارزیابی اهمیت هر کدام از آن کارها را آغاز کرده و تصمیم گرفتم کارهایی را که انجامشان برایم اجباری نبود ، به وکیل واگذار کنم ، هنوز هم باید برای آن کارها را انجام مید ادم. حالا من زمان بیشتری برای تمرکز روی اولویت های خود دارم. زمانی که برخی از کارهای خود را به دیگران وکالت می دهیم ، می توانیم روی چیزهای مهم تمرکز کنیم – یک عامل مهم برا موفقیت.

  1. شرکت خود را عاقلانه انتخاب کنید.

علیرغم داشتن شریک ذی حساب مخصوص ، کل گروه خود را با دقت انتخاب کنید.

طبق نظر تاجر چیم ران ، " شما متوسط 5 نفر هستید که اکثر وقت خود را با او می گذرانید".

آیا شما وقت خود را با افرادی می گذرانید که مشوق ، مثبت و حامی شما هستند ؟ یا بیشتر زمان تان صرف افرادی می شود که برای شما مثل سم هستند ؟ انتخاب کنید که زمان خود را با فرادی بگذرانید که تلاش می کنند شما بهترین ها باشید.

  1. مطالعه کنید.

آیا می خواهید موفقیت بالایی داشته باشید؟ مطالعه کنیدو دائما  مطالعه کنید. مطالعه به ما انرژی داده و زهنمان را باز می کند. متونی را بخوانید که به شما انگیزه داده و در ذهنتان جرقه ایجاد می کنند. در توسعه ی نفس خود کاوش بسیار کنید. تا حد امکان اطلاعات بدست بیاورید. همیشه چیزی باری یادگیری بیشتر وجود دارد.

همه ی این کارها را روزانه انجام داده تا سریعا در مسیری قرار بگیرید که به موفقیت بسیار ختم می شود!(سیارک)

ترجمه توسط itrans.ir

نظرات

۱۳۹۵/۱۰/۲۸ما هیچ وقت با خورمان صادق نیستیم

در ادامه بخوانید...

6 خصوصیت معمولی افراد خیلی موفق

در

افراد خیلی‌موفق اگر چه دارای خصوصیات معمولی مشترکی هستند، ولی آنها افرادی غیرمعمولی هستند.
آنها بر روی همان جاده‌هایی که شما قدم می‌زنید، گام برمی‌دارند؛ زیرِ همان آفتاب می‌ایستند، ولی جهان را از پشت یک لنزی می‌نگرند که باعث می‌شود آنها از افراد عادی متمایز شوند.
در سطور آتی، من آن لنز را به شما امانت خواهم داد.

 

6 نکته‌ای که ملاحظه خواهید فرمود، ممکن است چیزی نباشد که شما انتظار آن را دارید، ولی جذابیت و فریبندگی آنها مربوط به این قابلیت آنهاست که یک چیزی به نظر می‌رسند، ولی چیز دیگری هستند. و آنجا، من یک خصوصیت را به شما ارائه می‌کنم که لب شما را تر کند:
افراد خیلی موفق، در هر موقعیتی، خوبی می‌بینند.

اما آنها چه خصوصیت مشترک دیگری دارند؟
ترتیب ارائه نکات، اهمیتی ندارد:

1- آنها هرگز تلاش نمی‌کنند
آنهاهرگز تلاش نمی‌کنند، زیرا تلاش کردن به معنی انجام دادن کار نیست. در عوض، آنها کاری را می‌کنند که هدف‌گذاری کرده‌اند به آن برسند. چگونه؟
• از طریق شفافیتی همچون بلور در خصوص اهدافشان
• از طریق قربانی کردن هر چیزی که منابع (مثلاً وقت) را از آن اهداف می‌دزدد.
• از طریق جشن گرفتن هر برد کوچکی در طول راه

2- آنها هر کاری را با اهرم انجام می دهند
انجام کار با اهرم، یعنی استفاده از یک ورودی کوچک برای درو کردن حداکثر نتایج. به همین سادگی.
افراد خیلی موفق دارای قابلیت منحصر به فردی برای استفاده از ذره ذره تجربه‌های انسانی خود هستند. آنها راهبردهای بَرنده خود را در کتاب ها به فروش می‌رسانند، تجارب خود را در نمایش‌های تلویزیونی به بازار عرضه می‌کنند، نقاط آسیب‌پذیر خود را به کار می‌گیرند تا به افراد غریبه وصل شوند و از دوستی با آنها، اهرمی را برای دستیابی به هدف‌های دوردست بسازند. به زندگی و امتیازات خود با دقت نگاه کنید. چیزهای زیادی در بین آنها وجود دارند که می‌توانید از آنها به عنوان اهرم استفاده کنید.

3- آنها بیشتر از آنچه که می‌گیرند، می‌دهند
یک ارتباطی بین تعداد افرادی که شما به آنها خدمت می کنید و مقدار سودی که می‌برید، وجود دارد. به همین دلیل است که میلیاردرها می‌خواهند به بیشترین تعداد مردم خدمات بدهند. آیا شرکت آمازون از این لحاظ برایتان آشنا نیست؟ یک نیاز و درد جامعه را پیدا کنید ، برای رفع آن تمرکز نمایید و سود این کار در موعد مناسب به سراغتان خواهد آمد.
تو نیکی می‌کن و در دجله انداز که ایزد ددر بیابانت دهد باز

4- آنها قلب‌ها را تسخیر می‌کنند
اکثر منابع و چیزهای باارزش، در ورای دیوار روابط پنهان شده‌اند. افراد خیلی موفق، بسته به اینکه درون‌گرا یا برون‌گرا باشند، راهی را برای ایجاد ارتباط با افرادی که ملاقات می‌کنند پیدا می‌نمایند. آنها درک می‌کنند که جاه‌طلبی‌ها و حاشیه‌هایمان ما را ول نمی‌کنند، و ایضاً کاستی‌ها و نقص‌هایمان. بنابراین آنها بلافاصله از شرایط استفاده کرده و به فلب شما دست می‌یابند.
به عنوان مثال:
• آنها با شما به زبان محلی‌تان سلام و احوال‌پرسی می‌کنند
• تا جایی که بتوانند شما را به اسم صدا می‌زنند
• اگر اطلاع نداشته باشند که شما در مورد چه ورزشی صحبت می‌کنید، آیینه زبانِ بدنِ شما می‌شوند (به عبارت دیگر، اگر از علاقمندی‌های شما خبر نداشته باشند، رفتار شما را تقلید می‌کنند)
• ولی اگر هیچکدام از این کارها جواب نداد، انها با تعریف کردن سرگذشتشان، خودشان را ضعیف و بی‌پناه نشان می‌دهند. این مثل طلسم خوش‌شانسی جواب می‌دهد.

5- آنها تسلیم می‌شوند
فقط یک احمق است که یک کاری را تکرار می‌کند و انتظار نتایج متفاوت دارد. افراد موفق این را می‌دانند.
در نتیجه، آنها وقت خود را صرف افسوس خوردن نمی‌کنند یا به ایده‌ها و روش‌هایی که جواب نمی‌دهند، وفادار نمی‌مانند. آنها عاشق هدف نهایی خود هستند و نه مسیر رسیدن به آن؛ و لذا به چیزی می‌چسبند که جواب می‌دهد.
چیزی را که جواب نمی‌دهد دور بریز! زود باش! و چیز دیگری را امتحان کن.

6- آنها دانش‌آموزان بیست‌بگیر هستند
ریچارد برانسون از این دسته است. اگر چه خیلی از افراد خیلی موفق، جزو ترک تحصیل کرده‌ها هستند، ولی یک چیزی که آنها هرگز از آن ترک‌تحصیل نمی‌کنند، مدرسه زندگی است.
برای مثال:
• آنها شاگرد فوق‌العاده اشتباهات خود هستند (و از اشتباهات خود به خوبی درس می‌گیرند). به همین دلیل است که اکثر آنها یک دفترچه خاطرات دارند.
• آنها شاگرد بزرگ موفقیتهای دیگران هستند (و از موفقیت های دیگران الگو می‌گیرند). به همین دلیل است که آنها نسبت به یک فرد متوسط، کتاب‌های بیشتری را مطالعه می‌کنند.
• آنها شاگرد چیزهایی هستند که مردم را ترغیب به انجام کاری می‌کند. مثال این مورد، همان چیزی است که شما این هفته آن را خریداری کردید ولی واقعاً نیازی به آن نداشتید.
• آنها شاگردان تیزهوش مسائل مردم هستند. دلیل؟ میزان فروش محصولات (راه‌حل‌های) آنها.
اگر شما بپذیرید که یک دانش‌آموز زیرک زندگی باشید، جهش بزرگی را در سفر به سوی موفقیت انجام داده‌اید.
من ایمان دارم که شما این کار را خواهید کرد، بنابراین بهترین ها را در این مجاهدت برایتان آرزو دارم.

 

نظرات

۱۳۹۵/۱۰/۲۸ما ایرانی ها روز می گذرونیم هدف خاصی نداریم

در ادامه بخوانید...

10 نکته ای که اگر والدین انجام دهند مسیر موفقیت فرزندان را هموار می کنند

در

خواستن بهترین ها برای بچه ها خصوصیت مشترک همه والدین می باشد. بهترین منزل، بهترین موقعیت، بهترین مدرسه، بهترین زندگی ... . والدین می خواهند که مطلوب ترین موقعیت ها را پیش روی فرزندان خود قرار دهند. بدون در نظر گرفتن تاثیرات بیرونی، همه والدین تمام توانایی های خود را برای داشتن فرزندانی با رشد سالم، مسئول، و موفق به کار می گیرند.


1. احترام را به آنها یاد بدهید
والدین باید حس احترام را به فرزندان القا کنند. نه فقط احترام به انسان ها و جانداران بلکه احترام به هر چیزی که در جهان وجود دارد (و این موضوع حائز اهمیت زیادی می باشد). والدین باید ارزش احترام را هم به بچه ها نشان دهند؛ و به انها بگویند که کسی احترام دریافت می کند که احترام بگذارد. یاد دادن احترام گذاری به همه جنبه های زندگی به آنها یاد می دهد که قدر داشته های خود را بدانند، و ارززش کار برای در آمد بیشتر را بفهمند.


2. به آنها تحمل و بردباری را یاد بدهید.
بچه ها باید یاد بگیرند که چگونه بردبار تر از همه موجودات کره زمین باشند. نگاه کردن از بالا به دیگران خوب نیست؛ بچه ها باید یاد بگیرند که در صورت نیاز به هم نوعان خود کمک کنند، تا اینکه در زمان نیاز دیگران هم به کمک انها بیایند. هم چنین، بچه ها باید در مقابل افرادی که در حق
انها بدی کرده اند نیز بردبار باشند، و بدانند که چرا این بردباری را به خرج می دهند (مانند قلدری که پول ناهار خود را از دیگران می گرفت چرا که مادرش به او پول ناهار نمی داد). در جهان چیزهایی وجود دارند که تغییر نمی کنند، و بچه هایی که با این موقعیت آشنا باشند بهتر می توانند با آنها مقابله کنند.


3. مسئولیت پذیری را به آنها آموزش دهید.
والدین باید به بچه ها یاد بدهند که چگونه مسئولیت اعمال خود را بپذیرند. برای آنها مهم است که بدانند که کارهایی انجام می دهند و یا حرف هایی که می زنند دارای عواقبی می باشد، و مسئولیت مثبت بودن و یا منفی بودن این عواقب بر عهده خود آنها می باشد. با ساده گیری اشتباهات بچه ها، به آنها بد می کنید. نظم دهی به کارهای آنها دشوارتر می شود، و این ساده انگاری تاثیر بدی بر ذهن انها می گذارد. به عنوان یک فرد بالغ، عملکردهای منفی آنها دارای عواقب وخیم تری خواهد بود. از سوی دیگر، به بچه ها آموزش دهید که اعمال مثبت پاداش های مثبتی دارند و مسیر موفقیت را هموار می کنند.(سیارک)


4. خود کنترلی را به آنها یاد بدهید.
بچه هایی که می تواند خود را کنترل کنند سریع تر بالغ های مستقل می شوند. بچه هایی که همواره به آنها یادآوری می شود که تکالیف خود را انجام دهند و خودشان این کارها را به خود انجام نمی دهند در هنگام زندگی فردی بیشتر دچار مشکل می شوند. بچه ها باید مدریت هزینه را زود یاد بگیرند، و بدانند که چگونه منابع خود را اولویت بندی کنند (و همین طور زمان خود را)، تا اینکه در عدم وجود والدین خود سرگردان نشوند. خود کنترلی در زمان های دشوار بسیار مهم می باشد، با خود کنترلی آنها خود را از یک دشواری کوچک وارد یک دشواری بزرگتر با تاثیرات منفی تر نخواهند کرد.


5. صداقت را به آنها یاد بدهید.
بچه ها باید یاد بگیرند که با دیگران و با خودشان صادق باشند. یک بچه صادق تبدیل به یک بالغ قابل اعتماد با آینده ای درخشان خواهد شد. بسیار مهم است که به بچه ها یاد بدهیم که حتی اگر منافع فردی شان در خطر باشد فقط و فقط حقیقت را بگویند، بهتر است که راستگو بوده و تنبیه شوند تا اینکه حرف دروغ بزنند. بچه ها اشتباه می کنند، اما دروغ گفتن اشتباه نیست – دروغ گفتن یک تلاش آگاهانه و هوشیارانه است که در هر سطح و هر سنب ممکن است که اتفاق بیافتد. بچه ها باید با خودشان هم صادق باشند تا بتوانند کارهای روزانه خود را به نحو احسن انجام دهند. با مستقل شدن، باید بتوانند با صداقت جنبه های مختلف زندگی خود را ببینند و گزینه های پیش روی خود را مورد ارزیابی قرار دهند. با صادق بودن با خود، بچه ها پس از کنار رفتن والدین بیشتر و بیشتر به رشد خود ادامه خواهند داد.


6. به آنها یکپارچگی را یاد بدهید.
داشتن شغل پر درآمد، موقعیت بالا، و ماشین های اسپورت زیبا اگر از راه غیر قانونی و خلاف به دست آمنده باشند هیچ ارزشی ندارند. از سوی دیگر، داشتن یک خانه مدرن، اتومبیلی که شما را به مقصد می رساند، و کسب درآمدی که با آن بتوانید هزینه های زندگی را پرداخت کنید بیشتر به موفقیت نزدیک می باشد. بچه ها باید تفاوت بین سخت کوشی و کاهلی را بدانند. همان طور که باید بدانند که حتی اگر با راستگویی از بین می روند باز هم صداقت خود را از دست ندهند، بچه ها باید یکپارچگی را هم یاد بگیرند؛ حتی اگر کسی در اطرافشان مجود ندارد باید بدانند که بهتر است که درست عمل نمود. چه بخواهید و چه نخواهید برخی عقاید مذهبی را به آنها تحمیل می کنید، ارزش فرشته های بالای سر به آنها بگویید، و به آنها یاد بدهید که از شیطان دوری کنند.


7. پشتکاری را به آنها آموزش دهید.
بسیاری از بچه ها از انجام دادن کاری که قبلا نکرده بوده اند می ترسند. این موضوع شامل انجام تکلیف، آزمون، سرگرمی های جدید، تقاضای دوستی، و درخواست اولین شغل می شود، بچه ها خیلی بیشتر از چیزی که شما فکر می کنید از دنیا می ترسند. به آنها یاد بدهید شکست مشکلی ندارد. مشکل این است که زندگی از روی شما بدون هیچ تلاشی گذر کند. هنگام شکست و سقوط بچنه های خود را بگیرید. به آنها کمک کنید که بلند شوند، و دوباره اقدام کنند. آنها باید یاد بگیرند که شکست پایان نیست، بلکه یکی از راه های رسیدن به موفقیت می باشد. رویاهای آنها به سادگی به حقیقت تبدیل نمی شوند بلکه با سختی و پشتکار به دست می ایند.(سیارک)


8. به آنها یاد بدهید که متشکر باشند.
به بچه ها یاد بدهید که بابت چیزهایی که دارند و افرادی که در خدمت آنها هستند قدر دان باشند. تشکر کردن را به آنها نشان دهید، مانند انجام کارهایی بدون این که کسی از شما آنها را خواسته باشد، گذراندن زمان با اقوام، و یا نوشتن یادداشت تشکر برای معلم بدون هیچ دلیلی. تشکر کردن از همدیگر به بچه ها نشان می دهد که هر یک از ما مسئولیت هایی را در قبال هم داریم. بچه ای که با این طمینه بزرگ می شود بهتر وارد اجتماع شده و مورد تقدیر جامعه قرار می گیرد چرا که تمام تلاش خود را برای کمک رسانی از خود نشان می دهد.


9. مهارت های زندگی را به آنها یاد بدهید.
والدین باید در میان درس ها و ارزش های زندگی، مهارت هایی را هم به بچه ها آموزش بدهند. به آنها یاد بدهید که چگونه ظرف ها را بشویند، دستشویی و حمام را تمیز کنند، چمن ها را کوتاه نمایند، یک لاستیک پنچر را معاوضه کنند، و یا برف ها را پارو نمایند. از آنها این مسئولیت ها را بخواهید تا اینکه در آینده در هنگام مواجهه با این مسئولیت ها دچار سر در گمی نشوند. به آنها بگویید که لیستی از ناتوانی های خود تهیه کنند و در هنگام فراغت سعی در یاد گیری انها داشته باشند و از این طریق کیفیت زندگی خود را افزایش دهند. آنها باید بتوانند در هنگامی که دوستانشان در بیرون از خانه در حا بازی هستند به شما در انجام کارها کمک کنند، البته هر زمان که در آینده از اموخته هایشان استفاده کردن ارزش این کارها را خواهند فهمید.


10. همواره یک الگو برای آنها باشید.
اگر شما الگویی مناسبی برای فرزندان نباشید هیچ یک از موارد بالا مقدور نیست . "آن طور که می گویم انجام بده نه آن طور که عمل می کنم" این حرف کاملا بی فایده است (چرا که در این صورت در هر لحظه که شما حضور نداشته باشید کار خودشان را ادامه خواهند داد). همان فردی باشید که می خواهید بچه هایتان باشند. در حقیقت، فردی بهتر از آن چیزی باشید که تا به حال در زندگی خود بوده اید، و این کاررا به خاطر فرزندان خود انجام دهید. البته که این کار دشوار می باشد، اما بزرگ کردن یک فرد مسئول و خوب برای جامعه الگو می خواهد. بزرگ کردن فرزندی که بتواند در بیرون از منزل مستقل باشد یک موفقیت بزرگ می باشد.  (سیارک)

 این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید. 

ترجمه توسط itrans.ir

نظرات

در ادامه بخوانید...