داستان غم انگیز دختری که قرار بود ابر انسان شود
طاهره مصطفویدر۱۴۰۳/۲/۱۸
مود ژولین: داستان غم انگیز دختری که قرار بود ابر انسان شود
در زمان های مختلف ، دانشمندان جهان بارها و بارها افرادی را آزمایش کرده اند که بسیاری از آزمایش ها واقعاً ظالمانه بودند. با این حال ، داستان تربیت مود ژولین بسیار چشمگیرتر از اکثر تحقیقات علمی گذشته است - قهرمان امروز ما برای پدر خود به "خوکچه هندی" تبدیل شده بود!
داستان غم انگیز "مود" ژولین مدتها قبل از تولد او آغاز شد-در سال 1936 ، لویی دیدیه ، ثروتمند فرانسوی ، فرزند یک معدنچی ، دختری شش ساله به نام ژانین را خرید. مسیو دیدیه ، وقتی دختر به سن بلوغ رسید ، با او ازدواج کرد. این ازدواج سوالات بسیاری را برای دیگران برانگیخت ، آنها نظریه های مختلفی را در مورد مقاصد دیدیه بیان کردند ، اما انگیزه های واقعی او بسیار وحشتناک تر از جسورانه ترین حدس ها بود.
در سال 1957 ، لویی و ژانین صاحب یک دختر شدند که "مود" نام داشت. مسیو دیدیه یک ملک کوچک در شمال فرانسه ، نه چندان دور از دانکرک ، خرید و خانواده خود را به آنجا نقل مکان کرد. درست است که زندگی زن و شوهر دیدیه اصلاً شبیه یک افسانه نبود - لویی به رفاه همسر و دخترش علاقه ای نداشت ، او در فکر ایجاد یک فرد ایده آل بود که از همه زندگی پیشی بگیرد. افراد قدرتمند و توسعه یافته ، موجودی برتر با داده های فکری و فیزیکی برجسته.
"مود" ، دختر دیدیه ، قربانی برنامه های بلند پروازانه آقای دیدیه شد. از کودکی ، این دختر در شرایط اسپارت زندگی می کرد - او هیچ اسباب بازی نداشت ، از صحبت ، گریه ، خندیدن و نشان دادن هرگونه احساسات دیگر ممنوع بود. دختر بچه روی یک تشک سفت در یک اتاق سرد می خوابید و تنها دوستان او یک اسب ، اردک و سگ حیاط بودند که پدر "مود" برای او خرید ، زیرا معتقد بود که ارتباط با حیوانات به توسعه توانایی های ذهنی کودک کمک می کند.
واقعیتهای شگفت انگیز زندگی "مود" به این دلیل بود که آقای دیدیه به موارد زیر اعتقاد داشت - یک ابر انسان ، یعنی فردی با هوش خارق العاده و رشد جسمانی فوق العاده کمتر ، فقط در چنین شرایطی می تواند شکل بگیرد ، و هرگونه لذت ، پتوی گرم یا غذای معمولی ، پیشرفت را مختل می کند. لویی دیدیه با اطمینان از اینکه حق با اوست ، آزمایش خود را آغاز کرد و تمام زندگی خود را وقف آن کرد.
با افزایش سن "مود" ، انتظارات پدرش نیز افزایش یافت - هر سال او شرایط بازداشت او را تشدید می کرد. این دختر از خوردن هر غذایی که حداقل طعم و مزه داشت ممنوع شد - بخش اصلی رژیم غذایی کودک شامل برنج آب پز بدون مخمر یا سبزیجات خام بود. "مود" علاوه بر رژیم سخت ، سایر قوانین ظالمانه زندگی پدرش را نیز دنبال می کرد - فقط یک بسته دستمال توالت برای بهداشت شخصی به او اختصاص داده شد ، کودک فقط یک بار در هفته و منحصراً با آب یخ دوش می گرفت ، و از وقت آزاد هیچ خبری نبود. ...
پنجمین سالگرد "مود" فرصتی بود تا آقای دیدیه دخترش را از مسئولیت های جدید آگاه کند - از این پس ، دختر کوچک تمام روز خود را وقف تحصیل کرد. برنامه پدر دختر شامل درس های موسیقی بود - لویی می خواست "مود" یاد بگیرد که همه سازهای جهان را بنوازد. این کودک همچنین شمشیربازی ، اسب سواری ، دوچرخه سواری ، ژیمناستیک و شنا را چند ساعت در روز تمرین می کرد.
مود ژولین در زندگی نامه خود خاطرات خود را درباره نحوه آموزش دوچرخه سواری توسط والدینش با خوانندگان به اشتراک گذاشت:
آنها [والدین من] چرخ های اضافی را از دوچرخه تمرینی من برداشتند. مادرم من را مجبور کرد روی یک دوچرخه ناپایدار بنشینم و دوچرخه ام را با زور به سمت شیب پایین آورد. زمین خوردم ، زانویم را زخم کردم و گریه کردم ، اما وقتی چهره تزلزل ناپذیر آنها را دیدم ، سکوت کردم. مادر در سکوت به من نزدیک شد و دوباره سوار دوچرخه شد - آموزش تمام روز ادامه داشت ، تا اینکه سرانجام یاد گرفتم که چگونه تعادل خود را حفظ کنم. "
به هر حال ، مادر "مود" در تربیت دخترش کمتر از خود آقای دیدیه شرکت کرد.به هر حال ، او بود که "مجری" دستورات لویی دیدیه بود - او دوچرخه ناپایدار "مود" را از کوه به پایین هل داد ، کودکی را که قادر به شنا نبود به استخر عمیق آب یخ انداخت و او را در اواسط شب بیدار می کرد تا او را برای ورزش بفرستد.
سپس داستان "مود" غم انگیزتر شد. مسیو دیدیه معتقد بود که تمام روشهای سخت آموزشی او کافی نیست ، و شروع به آزمایش بر روی دختر خود کرد. "مود" مجبور بود کابل الکتریکی را که پدرش از طریق آن شوک های الکتریکی را با دستانش برقرار می کرد ، نگه دارد - به نظر او ، چنین آزمایش هایی قرار بود قدرت و استقامت جسمانی او را تقویت کند. همچنین ، لویی دیدیه دخترش را برای هفته ها از غذا ممنوع کرد ، او را گرسنه نگه می داشت ، به او نوشیدنی نداد و هرگونه نقض قوانین به شدت مجازات شد.
وقتی "مود" نه ساله بود ، پدرش تصمیم گرفت رژیم غذایی او را "متنوع" کند - هر وعده غذایی اکنون با یک قسمت کوچک ویسکی یا یک لیوان شراب همراه بود. به گفته دیدیه ، این به رشد بدن کمک می کرد.
لویی دیدیه توجه زیادی به ترس های دخترش داشت. وقتی متوجه شد که "مود" از جوندگان می ترسد ، تصمیم گرفت این فوبیای دخترش را به صورت زیر ریشه کن کند: او مرتباً کودک را در نیمه های شب بیدار می کرد و حتی اجازه نمی داد کفش هایش را بپوشد ، او را به تاریکی در زیرزمین سرد می فرستاد.
بعداً ، مسیو دیدیه قبل از فرستادن او به زیرزمین شروع به پوشیدن ژاکت "مود" با زنگوله کرد. این روش باعث می شد که کودک حرکت نکند تا جوندگان مورد علاقه خود را با زنگ جذب نکند. "مود" ژولین بزرگسال در کتاب خود به یاد آورد که در آن زمان او به طرز دیوانه واری ترسیده بود و فقط می خواست بمیرد.
"در آن زیرزمین وهم انگیز ایستاده بودم و فقط یک چیز را ازخدا خواستم - مرگ."
آزمایشات "مود" وحشتناک بود ، اما آنها واقعاً نحوه سازگاری با هرگونه واقعیت زندگی را آموختند - در شانزده سالگی ، دختر یاد گرفته بود که بسیاری از ممنوعیت های پدرش را دور بزند. او به طور مخفیانه دستمال توالت ، غذاهای خوشمزه را از آشپزخانه می دزدید و شب ها از پنجره به خیابان می آید تا قدم بزند و هوای پاک آزاد را تنفس کند. والدین "مود" هرگز نفهمیدند ، اگرچه هر قدم او را از نزدیک دنبال می کردند.
در سال 1973 ، پدر "مود" کمی ضعیف شد و مجبور شد برای دخترش معلم موسیقی استخدام کند - مردی به نام موسیو مولین. هنگامی که مربی برای اولین بار به خانه دانش آموز خود آمد ، از آنچه دید - به شدت شگفت زده شد - کودکی لاغر و ترسیده ، والدینی متعصب که از "مود" غیرممکن را طلب می کردند و فضای ناامیدی کامل که در خانواده آقای دیدیه حاکم بود. سپس موسیو مولین اصرار داشت که درسهای موسیقی را به خانه خود منتقل کند ، جایی که او توانست با "مود" به صورت رودررو ارتباط برقرار کند.
با شنیدن داستان "مود" ، او را مجبور کرد در یک مغازه کوچک آلات موسیقی کار کند و این آغاز زندگی جدیدی برای این دختر بود. در آنجا بود که او با همسر آینده خود ، ریچارد ژولین ، ملاقات کرد و در هجده سالگی با او فرار کرد.
پدر "مود" به شدت عصبانی شد و از دخترش خواست كه برگردد ، اما دختر قدرت لازم را پیدا كرد تا استحكام خود را نشان دهد و به شكنجه گر خود "نه" بگوید. او در سال 1981 درگذشت و دیگر دخترش را ندید.
زندگی "مود" فوراً بهتر نشد - دختر مهارتهای ارتباطی نداشت ، نمی دانست چگونه در جامعه رفتار کند و رژیم غذایی نامناسب و مصرف الکل از سنین پایین باعث چندین بیماری مزمن شد که سالها طول می کشد تا بهبود یابد.
به هر حال ، ریچارد شوهر "مود" نیز بلافاصله حقیقت را در مورد گذشته معشوق خود پیدا نکرد - دختر داستان خود را فقط پس از مرگ پدرش به او گفت. و در سال 2019 ، "مود" ژولین تصمیم گرفت با انتشار یک زندگینامه ، که نسخه ای از آن را به عنوان هدیه به مادرش ارسال کرد ، به سرنوشت خود به تمام جهان بگوید. با این حال ، ژانین هرگز نتوانست اعتراف کند که زندگی دختر خود را فلج کرده است و پاسخ داد که "مود" "به سادگی ایده های بزرگ پدرش را درک نمی کند."
زندگینامه مود ژولین
خوشبختانه مود ژولین توانست جایگاه خود را در زندگی پیدا کند و گذشته را پشت سر بگذارد - او در حرفه روانشناسی تسلط داشت و شروع به کمک به مردم کرد تا آسیب روانی را تجربه کنند. زندگی شخصی "مود" نیز موفقیت آمیز بود - به همراه ریچارد ، آنها دو دختر بزرگ کردند که دوران کودکی آنها با مادر متفاوت بود.