جنبش زیبایی شناختی
عطااله درویش نیادر۱۴۰۳/۲/۱۸دوران سلطنت طولانی مدت ملکه ویکتوریا(1837-1901) دوره ی تغییرات بزرگ بود. هنرمندان ویکتوریایی به لطف انقلاب صنعتی، دنیای جدیدی را تجربه کردند که باخود تغییرات اساسی اجتماعی، اخلاقی و فکری به همراه داشت.
هنرمندان واکنش های خود را با روش های مختلف نشان دادندبرخی از آن ها جامعه ای که در آن زندگی می کردند را با شیوه ای واقعیت گرایانه به تصویر کشیدند. این نوع از هنر را می توان در یکی از کار های دبلیو. پی. فریز در نقاشی (روز داربی) چهره های مختلف را با جزئیات آن ها و لباس هایشان که نشان دهنده ی طبقه ی اجتماعی شان است و به خوبی به تصویر کشیده است را می توان مشاهده کرد. در این نقاشی تضاد عمیقی بین طبقه های مختلف اجتماعی دیده می شود. این تنها نقاش ها نبودند که با انقلاب صنعتی توانستند تضاد ها را به چالش بکشند و آن ها را برجسته کنند، در این بین نویسنده ها هم نقش خود را به خوبی ایفا کردند، نویسندگانی مانند چارلز دیکنز و اوسکار وایلد دست بالایی در این حیطه داشتند.
نوشته ای بر اسکار وایلد
برخی از نقاش های ایتالیایی تصمیم گرفتند که با تصویر سازی مناسک مذهبی و یا افراد مقدس و افسانه ها و شخصیت های قهرمانانه تغییرات خود را به نمایش بگذارند. یکی از مشهور ترین این نقاشی ها، نوری برای دنیا است که توسط هولمن هانت به تصویر کشیده شده است. این نقاش از همان تکنیک هایی استفاده کرده که قبل تر ها توسط هنرمند بزرگ ایتالیایی، رافئل، استفاه شده است. به همین دلیل، گروهی از نقاش ها را نقاشان سبک قبل از رافائلیست می نامند که در سال 1848 مرسوم بود. در این میان نام برخی از افراد مانند: دانته گابریل روسیتی که یک شاعر بود، ویلیام هولمن هانت و جان اوریت میلاز به چشم می خورد.
اگر به نقاشی (مراسم ازدواج سنت جورج و شاهزاده خانم سابرا) که یک نقاشی با آب رنگ است و توسط دانته گابریل روسیتی به تصویر کشیده شده است، نگاه کنید، در می یابید که سرشار از رنگ های زنده، شاد و نشانه ها است.
این تغییرات را همه مدیون انقلابی هستیم که در عرصه ی هنر پیش آمد و به موجب آن هنرمندان رنگ و لعاب بیشتر و جزئیات بهتری را به نقاشی ها، نوشته ها و گفته هایشان اضافه کردند.
در دوران پیش از رافئلیست استفاده از اشیا بسیار مرسوم بود به طوری که از افراد و اشیا به عنوان یک سمبل در نقاشی ها در عصر میانی استفاده می کردند. دوران پیش از رافئلیست همواره با خود پیام های اخلاقی به همراه داشت. همواره یک نقاش با یک روحانی مقایشه می شد، اغلب نقاشی ها احساس بر انگیز بودند. نهضتی که در سال 1853 خاتمه یافت و راه را برای ایجاد نهضت زیبایی شناسی در سال های 1870 هموار کرد. اوسکار وایلد خطابه های موفقیت آمیزی در مورد دوران پیش از رافئلیست ایراد کرد و هنرمندان بعد از او نهضت های بزرگی را در بریتانیای کبیر و آمریکا به راه انداختند.
در طول سال های 1870 بود که جنبش زیبایی شناختی آغاز شد. این جنبش با دو جنش اروپایی انحطاط گرایی و سمبل گرایی همسو بود.
طرفداران زیبایی شناختی معتقد بودند که هنر فقز برای خلق زیبایی است. و تنها زیبایی برای هنر به کار می آید. آن ها همچنین بر این اساس کارهای خود را پیش می برند زیرا عقیده داشتند که انشان تنها از زیبایی ها می تواند لذت ببرد و تنها زیبایی ها هستند که دوست داشته می شوند. ایجاد زیبایی از دید آن ها کار ساده ای بود.
دانش پژوه مشهور انگلیسی، والتر پاترتاثیرات عمیقی بر روی اوسکار وایلد و جنبش زیبایی شناختی با نوشتن کتابی به نام مطالعاتی در خصوص تاریخ رنساسن در سال 1873، گذاشت.
در این دوران بود که نویسدگان تمامی خط مشی های نوسندگان قدیمی را شکستند و هر کدام برای خود یک راه تازه برگزیدند. آن ها در نوشته های خود از لذت ها و دست یابی به شکوه و جلال همچنین در مورد احساسات و میل به زیبایی و زیبایی گرایی قلم ها را به رشته ی تحریر در آوردند. این یک طغیان علیه دورنگی، اخلاق گرایی و نمایش عفت در حد افراطی در مرکز خانواده های ویکتوریای بود.
اسکار وایلد در یکی از خطابه هایش نوشته بود که، هنر برای لذت آفریده می شود.
هنرمند از راه چشم هایش است که لذت را تجربه می کند و تنها برای ایجاد اشتیاق و لذت است که اشیا را به کار می برد به گفته ی وایلد هنر بدون لذت هیچ مفهومی ندارد و هنر وسیله ای برای عملگرایی نیست.
اسکار وایلد نه تنها از بیان این موضوعات ابایی نداشت بلکه در زندگی شخصی خود نیز از آن نیز استفاده می کرد. او دوست داشت که خوب لباس بوشد، از وسائل خانه اش لذت ببرد و شخصیت بذله گو وشوخ طبع او افراد زیادی را به خود جلب کرده بود و همواره نقل مجالس بود و همانند یک الماس در بین دوستانش می درخشید. او زندگی خود را صرف کار برای هنر کرد. میل او به زیبایی شناختی بود که باعث خلق تنها رمان او یعنی عکس دوریان گری شد.
نقاشی و موسقی هنوز هم می توانند باعث ایجاد احاسات لطیف شوند. برای مثال، جیمز وستلر نقاش، دوست وایلد، اغلب به نقاشی های او عنوان های آهنگین می داد. وستلر معتقد بود که رنگ و لعاب در یک نقاشی از موضوع و معنی بسیار مهم تر است. و می توان این تفکر را در (سمفونی در سفیدی شماره ی2) و (دختر سفید کوچک) به خوبی مشاهده کرد.
جوریز-کارل هایسمن، یک طرفدار انحطاط گرایی اروپایی بود، یک روبیوز را در سال 1884 نوشت، یک رمان پر طرفدار شد. نجیب زاده ای به نام داک جین دس اسینتس شخصیت اصلی داستان است که طرفدار انحطاط است. شخصیت این داستان یک مدل بسیار مهم برای شخصیت نقاشی دوریان گری بود.
ما می توانیم این گونه فرض کنیم که کتاب زردی که لرد هنری به دوریان گری داد، کتاب یک روبیوز بود.اگر چه هرگز خود اسکار وایلد هیچ نامی بر روی کتاب زرد دست دوریان گری ننوشت، اما اشاراتی وجود دارد که نویسنده ی این کتاب زرد فردی فرانسوی بوده است که دوریان زندگی خود را بر اساس آن پیش برد و به یک انتهای تراژدیک رسید.
این ها تنها نمونه هایی از زیبایی شناختی بود که در این قسمت بیان شد. مباحث هنر و هنر شناسی بسیار عمیق تر از آن هستند که ما بتوانیم در یک مطلب به آن بپردازیم. توصیه می کنم در مورد مطالب و کتاب هایی که این جا نوشته شد تحقیق کنید و ساده از کنار نام ها نگذرید. هرچند برخی از افراد شاید با زیبایی شناختی صرف موافق نباشند اما از این حیطه و این مسلک افراد موفقی سر بر آورده اند که اگر نام آن ها را بشنوید تعجب خواهید کرد.ترجمه itrans.ir