ژان کلود ون دام درسال 1970 قهرمان کاراته و کیک بوکسینگ بود. درسال های 1980 تا 90 با اندام ورزیده و ماهیچه ای خود معروف به عضلات بروکسل ، لقب پادشاه بلژیکی ها را از آن خود کرد و ستاره رزمی سینمای جهان شد. فیلم های کیک بوکسر، هدف سخت و ... حاصل دوره طلایی جان کلود ون دام است. بعد از دوره طلایی سینمای رزمی، ژان کلود به همان سرعتی که معروف شده بود از دنیای سلبریتی ناپدید شد.
یکی از بهترین فیلم های ژان کلود ون دام، فیلم علمی تخیلی اکشن "سرباز جهانی" بود. فیلم فروش خوبی داشت و دست اندرکاران تصمیم به ساخت سریال با همین نام گرفتند. ساخت فیلم سربازجهانی در سال 2012 با نسخه روز حساب و کتاب ادامه پیدا کرد.
بعد از موفقیت فیلم پلیس زمان، ون دام برای سه فیلم کاندید شد که قرار بود برای هر کدام 12 میلیون دلار دستمزد دریافت کند. در همان زمان جیم کری با دریافت دستمزد 20 میلیون دلاری در صدر اخبار بود و ون دام دستمزد 12 میلیون دلار را نپذیرفت، اون میخواست مانند جیم کری دستمزد 20 میلیون دلار را دریافت کند. ساخت هر سه فیلم لغو شد و جان کلود ون دام در بلک لیست هالیوود قرار گرفت. این اتفاق تاثیر زیادی بر آینده این بازیگر داشت.
ژان کلود هرگز برای دیالوگ ها معروف نشد. او مرد اکشن است.
ژان کلود ون دام در سال 2012 در مصاحبه ای با گاردین گفت، جیم کری دستمزد خوبی گرفت و من میخواستم با او رقابت کنم. مثل یک احمق
ون دام که به "عضلات بروکسل" معروف شده در کشور خود بلژیک بسیار محبوب است و حتی مجسمه ای از او در روبروی مرکز خرید معروف نیز نصب شده است.
در سال 2010 در فیلمی به نام The Expendables با کارگردانی سیلوستر استالونه بازی کرد. فیلم موفقیت خوبی داشت و او دوباره جایگاهی برای خود کسب کرد. فیلم با نسخه دوم ادامه پیدا کرد و استالونه نقش مخصوصی برای ون دام در نظر گرفته بود.
ژان کلود وندام متولد: ۱۸ اکتبر ۱۹۶۰ در بلژیک است او 61 سال سن (متولد 1960 میلادی) دارد . وزن ژان کلود 80 کیلوگرم قد ژان کلود ون دام 177 سانتیمتر است.
او دوستار حیوانات است و موسسه خیره ای در استرالیا برای کمک به حیوانات دارد.
عکس نیکولاس پسر ژان کلود ون دام
خشونت ژان کلود هیچ وقت خارج از کادر دوربین دیده نشد ولی پسر ژانکلود، نیکولاس در سال 2017 بخاطر درگیری فیزیکی دستگیر شد. نیکولاس برای 2 ساعت هم اتاقی خود را با چاقو گروگان گرفته بود.
پیش پرده فیلم الکساندر نوسکی با دختر ون دام منتشر شد
پیش پرده پروژه تولید الکساندر نوسکی "رویاهای تاریک" در یوتیوب منتشر شده است .
در این فیلم هیجان انگیز بازیگر نقش اول زن ، بیانکا بری ، دختر 29 ساله ژان کلود ون دام حضور داشت . کرسی کارگردانی را ماتیاس مولتراسیو بر عهده گرفت.
طبق خلاصه داستان ، قهرمان فیلم هنگام استراحت با همسرش با خطر مرگبار روبرو می شود.
در سال 2020 ، "رویاهای تاریک" بصورت آنلاین در بازار فیلم کن Marche du Film شرکت کرد. اولین بار این فیلم پاییز امسال در اروپا و آسیا به نمایش در می آید.
عکس همسر و دختر ژان کلود ون دام
همه این تبلیغ را دیده ایم. قهرمان پلیس ژان کلود ون دم زمان 53 ساله که روی 2 کامیون بزرگ ولوو در حال نمایش توانایی های بدنی فوق العاده خود است.86 میلیون نفر این کلیپ را دیده اند این عدد بیشتر از تعداد کسانی است که کل بلیط های فیلم های او را خریده اند.
درسال 2017 ژان کلود در سریالی متفاوت با نام ژان کلود ون جانسون بازی کرد. این سریال روایت زندگی خود اوست، حقایقی که هیچ وقت گفته نشد.
کاراکتر جانی کیج در بازی مورتال کامبتاز از روی این بازیگر محبوب ساخته شده است.
اعتیاد به کوکائین نزدیک بود او را بکشد.
متاسفانه ژان کلود ون دام به کوکائین اعتیاد دارد و یکی از بزرگترین مشکلات زندگی اوست، ون دام گفته است از سال 1999 هر روز 10 گرم کوکائین استفاده کرده که هفته ای 10.000 دلار خرج داشته است. بعد از ترک ناموفق دوباره به اعتیاد رو اورده است.
در این دوران بیشتر فیلم های ون دام مستقیم روی dvd پخش شده و بیننده زیادی نداشته است.
ون دام در نقش یک مأمور سابق مرموز سرویس مخفی بازی می کند که پس از متهم شدن پسرش به قاچاق اسلحه و مواد مخدر ، فوراً به فرانسه بازمی گردد.
ژان کلود ون دام گفت: "آخرین مزدور" یک پروژه فوق العاده هیجان انگیز است و به من اجازه می دهد ژانر جدیدی را انتخاب کنم. من همیشه از طرفداران ژان پل بلموندو بوده ام و امیدوارم که به روش خودم مشعل کمدی اکشن را به دست بگیرم. فیلمنامه دیوید چارون همه این عناصر را به روشی کاملاً موفق گرد آورده است - یک داستان زیبا همراه با احساسات ، اکشن زیاد و شوخ طبعی. من همچنین بسیار خوشحالم که در کنار نسل جدیدی از استعدادها مانند آلبان ایوانف ، آسا سیلا و سمیر دکاززا کار می کنم ، اما همچنین با پاتریک تیمزیت ، اریک جودور ، میو دوباره در صفحه نمایش هستیم. "
دیوید شارون اضافه کرد: "من می خواهم به سنت بزرگ فیلم های اکشن دهه 80 و 90 برگردم - آن فیلم های افسانه ای که همه ما دوست داریم در جایی که قهرمانان بیش از حد معمول نیستند ، بدلکاری ها از زندگی چشمگیرتر و واقعی تر بودند ، و همه با شوخ طبعی نقطه گذاری شده اند. فقط ژان کلود می توانست تجسم این دوران طلایی بی نظیر سینما باشد. "
ژان کلود ون دام در 18 اکتبر 61 ساله می شود. زندگی حرفه ای او داستان برخاست درخشان ، سقوط ناامیدکننده و بازگشت طولانی به اوج است. در اواخر دهه 1980 و نیمه اول دهه 1990 ، جنگنده هایی با یک ستاره به طور مداوم در باکس آفیس خاطره دارند. ژان کلود از انشعابات استراتژیک و از خطرات طفره نرفت و دشمنان را با یک ضربه در یک پرش دور خانه مجازات کرد. فرمول موفقیت او ، بی عیب و نقص کار کرد تا اینکه ون دام به قدرت مطلق خود ایمان آورد و از هالیوود تبعید شد.
اگر نام رزمی کار بلژیکی برای شما بیش از حد عجیب به نظر می رسد ، بدیهی است که شما نام او را از بدو تولد نشنیده اید: ژان کلود کامیل ، فرانسوا ون وارنبرگ اراده از کودکی او را به جلو سوق داد. او از یک مرد نان شیرینی زنجبیلی تبدیل به یک قهرمان کاراته شد و به عنوان "آقای عضله بلژیک" رسید.
در سن 16 سالگی ، ژان-کلود ون دام فکر کرد که کمربند سیاه در ورزشهای رزمی برای او کافی نیست و لازم است چیزی را امتحان کند ، حتی وحشیانه تر - این "ماشین کشتار" پنج سال به باله اختصاص داد. ژان کلود اطمینان می دهد که اگر شخصی آموزش های رقص شده ، اما طاقت فرسای رقص را تحمل کند ، هرگونه تست ورزشی برای او هیچ سودی نخواهد داشت. کلاس ها به او لطف و چابکی خاصی می بخشیدند ، و متعاقباً با این کار کاف ها را به رقبا می داد. ون دام از 17 تا 22 سالگی در نبردهای حرفه ای که منجر به 18 ناک اوت شد ، جنگید - البته برای حریفانش.
پس از آن ، آن جوان تصمیم گرفت كه وقت آن است كه با یك دعوا حرفه ای این كار را ترك كند و برای تسخیر آمریكا در اكران سینماها به آنجا رفت. ژان کلود پول خاصی ، ایده بازیگری ، ارتباط صنعتی و حتی دانش انگلیسی قابل قبولی نداشت. همه این چیزهای کوچک او را به هیچ وجه اذیت نمی کرد.
ژان کلود یک روش عجیب و غریب برای گذراندن ممیزی ها ایجاد کرد: او آنها را به تنهایی مرتب کرد ، و توانایی های خود را برای یک کارفرمای بالقوه تبلیغ کرد. استعداد چشمگیر خود را.
این بازیگر مشتاق به تدریج به شهرت رسید: ابتدا در میان جمعیت درخشید ، و سپس در نقش شخصیت های منفی (علاوه بر این ، روس ها) در "عقب نشینی نکن و تسلیم نشو" (1986) و "عقاب سیاه" شد. "(1988).
یک لحظه کنجکاوی در بیوگرافی ژان کلود: برای مدتی او درگیر فیلمبرداری فیلم اکشن علمی تخیلی Predator (1987) بود. به عنوان یک مبتدی ، حتی نقش یکی از شرکای آرنولد شوارتزنگر به او پیشنهاد نشد ، اما به او اجازه داده شد که در لباس یک هیولای بیگانه مخفی شود.
ژان کلود ون دام با آرنولد شوارتزنگر
درست است که این بازیگر وقت نداشت که واقعاً وارد شخصیت شود و به یک دیوانگی خونین بیفتد - او به سرعت اخراج شد. چرا به طور قطع مشخص نیست ، همه طرفین دلایل مختلفی را بیان می کنند ، بنابراین می توانید هر توضیحی را که بیشتر دوست دارید انتخاب کنید. آنها می گویند که ژان کلود به دلیل ناخوشایند بودن لباس هیولا همیشه دمدمی مزاج بود (در آن زمان از طرحی متفاوت از نسخه نهایی استفاده می شد) ، که جای تعجب نیست - به دلیل گرم شدن بیش از حد داخل لباس ، گاه و بیگاه غش می کرد.
ژان کلود معتقد است که او را به دلیل امتناع از انجام کاری که خطرناک می دانست ، اخراج شده. به گفته وی ، بدلکار در پایان شکستن پای خود را در این صحنه نشان داد ، اگرچه گروه فیلم اطلاعات زخمی شدن را تأیید نکردند.
در سال 1988 ، اولین موفقیت ون دام در نقش اصلی منتشر شد - "Bloodsport" در مورد مسابقات زیرزمینی هنرهای رزمی.
"ورزش خونین" با دعواهای کاملاً صحنه دار تماشاگران را به وجد آورد ، جایی که ضربات به منزله برخورد واقعی از تماس ها بود (معمولاً در فیلم های هالیوود آنها را می زنند ، اما آنها با زاویه ها و تحمیل صدا، خطاها را می پوشانند). سبک های مختلف مبارزان نیز نزاع ها را تماشایی کرده است.
به دنبال آن مجموعه ای از تولیدات ارزان قیمت اما موفق ، جایی که ژان کلود قدرت جنگندگی خود را نشان داد ، بود. از جمله Kickboxer (1989) ، Universal Soldier (1992) و Hard Target (1993) توسط جان وو ، عملكرد برجسته هونگ كون ، طراحي شد. این روزها رسم بود که ستارگان اکشن که به خود احترام می گذارند خودشان را در داستان پردازی امتحان کنند: شوارتزنگر در Total Recall بر بیماری اسکلروزیس غلبه کرد ، بروس ویلیس در یک تاکسی پرنده در عنصر پنجم بمب گذاری کرد و غیره. ون دام ، به نوبه خود ، در زمان گشت (1994) به پلیس زمان تبدیل شد. این فیلم در سراسر جهان 101 میلیون دلار درآمد کسب کرد که در نهایت کاراته کا بلژیک را به عنوان یکی از پادشاهان ژانر جنگی رساند.
سبک مبارزه سینمایی ون دام از چندین سبک شکل گرفته است. او از ده تا 18 سالگی در رشته شوتوکان (نوعی کاراته) تحصیل کرد و کمربند مشکی گرفت. او در دوران نوجوانی به کیک بوکسینگ نیز علاقه مند شد و شگردهای خود را مطرح کرد.
عکس از فیلم شیردل "AWOL" ، 1990
ژان کلود پس از انتقال به ایالات متحده ، سالن آموزش را افتتاح کرد و در آنجا دو نوع ورزش رزمی دیگر را تکمیل کرد: تکواندو و موی تای. اولی اصالتاً کره ای است و با ضربات قوی و بلند ساخته شده است ، در حالی که موی تای معادل تایلندی کیک بوکسینگ است که در آن گرفتن و پرتاب ممنوع است. شخصیت ون دام در کیک بوکسر تمرین موی تای بود.بعلاوه ، البته ، شما نباید گذشته باله هنرمند را فراموش کنید.
بعد از فیلم "پلیس زمان" ، به نظر می رسید جالب ترین چشم اندازها برای ژان کلود باز شده است. در عوض ، او به تدریج از رادار ناپدید شد!
ژان کلود زندگی حرفه ای خود را خراب کرد. یک روز او از یونیورسال تماس گرفت و پیشنهاد سه فیلم با حق امتیاز 12 میلیون دلار را پیشنهاد داد. ون دام به سازندگان فیلم گفت كه استعداد او را نمی بینند ، مگر اینكه پیشنهاد او را به 20 میلیون دلار برسانند ، مثل جیم كری (ظاهراً بازیگر معتقد بود كه ضربات او به اندازه شوخی ها و تمسخرهای یك بازیگر طنز مرگبار است). در کارخانه رویاها ، چنین علاقه به پول مورد توجه قرار نگرفت و مرد حریص سوداگر! در لیست سیاه قرار گرفت. در هر صورت این همان چیزی است که خود ژان کلود می گوید.
نکته جالب این است که کاراته کا معروف حتی دلایل خاصی برای چنین خواسته هایی داشته است. حیف است که او در آن زمان مطالعه ای انجام نداده که در سال 2017 انجام شد و طبق آن ژان کلود دومین بازیگر پردرآمد دهه های اخیر است (اولین امیلیو استوز ). اساس کار کل کارمزد همه فیلم ها نبود ، بلکه نسبت هزینه ها به درآمد بود. معلوم شد که ژان کلود هر دلار خرج شده اش را صد برابر (یا بهتر بگوییم ، چهار دلار و 20 سنت) پس داده است. بی سودترین کارگر صنعت برد پیت بود که فقط ده سنت دلار تولید کرد. ون دام همه آنچه را که لمس می کرد به طلا تبدیل کرد و فیلم های اکشن با بودجه کم را به بازدیدهای گیشه تبدیل کرد.
انصافاً ، اشتهای گزاف مالی تنها چیزی نبود که زندگی حرفه ای او را خراب کرد. در اواسط دهه 1990 ، با الهام از شهرت ، این بازیگر کاملاً به بیراهه رفت: او هرگز از کوکائین جدا نمی شد ، مرتباً همسران جدید می گرفت ، با پاپاراتزی دعوا می کرد ، به دلیل رانندگی در حالت مستی جریمه می شد (و یک بار در یک کلوپ شبانه با ماشین تصادف کرد) و دائماً برای فیلمبرداری دیرمی آمد. گروه تولید "جنگجوی خیابانی" (1994) شکایت کردند که کار با او غیرممکن است و حتی آنها از گفتن داستان هایی درباره رفتار او شرم داشتند. استودیو کارمند ویژه ای را موظف کرد که از اولویت های کنترل نشده مراقبت کند ، اما ژان کلود خودش به او چیزهای بد یاد داد!
در اتاق دادگاه عالی لس آنجلس ، 1998
در نیمه دوم دهه 1990 ، فیلم های ژان کلود در گیشه شکست می خورند و به زودی از رفتن به سینما منع شدند و آنها را مستقیماً به دی وی دی ها منتقل کردند.
برای پی بردن به غیرقابل بازگشت بودن غم انگیز سقوط وی ، کافی است که ژان کلود حتی به حضور خود در کمدی ناخوشایند داخلی "Rzhevsky علیه ناپلئون" اشاره کند.
بعد از یک رشته تحقیرها ، ژان کلود ، متواضع شد ، درسش را گرفت و یاد گرفت که خودش را از کنار حاشیه نگاه کند. برای بسیاری ، جیسیویدی JCVD فیلم او "JCVD" به الهام تبدیل شد. (2008) ، جایی که او خودش بازی کرد. و دقیقاً همان چیزی که او بازی کرد - منتقدان از خوشحالی خفه شدند و بوق زدند که وقتی آنها به دنیا آمدند چنین بازی قدرتمندی را از مردی که عادت به حل همه مشکلات زندگی با نخ ریسمان داشت ، ندیده بودند. یک مونولوگ شش دقیقه ای در فیلم وجود دارد ، جایی که ژان کلود ون دام مستقیماً به دوربین و تماشاگر نگاه می کند و با اشک ، از رویاها و ناکامی های خود صحبت می کند. هنگام بازبینی این بخش ، خودش احساس شرمندگی از نحوه کنار گذاشتن زندگی حرفه ای خود کرد.
در اکران فیلم JCVD ، 2008
در این صحنه ، جنبه نفسانی بازیگر به وضوح نمایان می شد. شاید ، ژان کلود ون دام همیشه از نوع انعطاف ناپذیر شوارتزنگر دقیقاً به دلیل ساده لوحی ، آسیب پذیری و انسانیت و همچنین البته توانایی شکستن یک گردو با باسن متمایز بود. ژان کلود بیش از یک بار به این ابرقدرت مباهات کرده است ، از جمله در کامو در سریال تلویزیونی دوستان (سیزدهمین قسمت از فصل دوم).
JCVD می تواند بسیار بیشتر مورد توجه قرار گیرد و با قدرت بیشتری به احیای حرفه ژان کلود ون دام کمک کند . این بازیگر مشغول نظافت سگ خود در تایلند بود که مرگ بالینی را تجربه کرد. ژان کلود معتقد بود که حمایت از یک دوست چهار پا در مقیاس ابدی مهمتر از تعقیب موفقیت است.
استالونه او را به مهمانی ستاره های اکشن پیر در The Expendables II (2013) دعوت کرد ، جایی که ون دام با یک چشمک زدن شخصیت شرور را به تصویر کشید. سیلوستر او را به قسمت اول دعوت کرد ، اما پس از آن ژان کلود مجذوب ویرایش پروژه کارگردان طولانی مدت "راه عقاب" شد (این فیلم در سال 2008 فیلمبرداری شد ، اما آنها نمی توانند آن را به طور معمول منتشر کنند ، و نام ها را به طور مداوم تغییر می دهند).
ژان-کلود ون دام نه تنها در تبلیغات بازی کرد ، بلکه در مجموعه تلویزیونی Jean-Claude Van Johnson (2016-2017) نیز بازی کرد. طبق طرح این نمایش ، کار بازیگری ون دام فقط پوششی برای نوع واقعی فعالیت او بود: انجام ماموریت های مخفی. این کمدی نه تنها فیلم های او را مسخره کرد ، بلکه عشق خود را به آنها اعتراف کرد و خود ژان کلود نشان داد که واقعاً می تواند با جیم کری در مسیر طنزپردازی رقابت کند.
در طول کنفرانس مطبوعاتی سریال "Jean-Claude Van Johnson" ، 2017
اکنون امور ون دام به آرامی در حال بهبود است. وی در صداپیشگی کارتون ها (دنباله و سه گانه "کونگ فو پاندا" ، جدید "مینیون ها") مورد تقاضا قرار دارد و نتفلیکس اقدام به ساخت اکشن کمدی "آخرین مزدور" با بازی وی می کند.
"Bloodsport" (1988)
"کیک بوکسر" (1989)
"JCVD." (2008)
"ژان کلود ون جانسون" (2016 - 2017) (مجموعه تلویزیونی)
سال |
نام فیلم |
نقش |
نکات مهم |
---|---|---|---|
۱۹۸۴ |
موناکو جاویدان |
Gay Karate Man |
|
۱۹۸۴ |
بریکین |
Spectator in First Dance Sequence |
Uncredited |
۱۹۸۶ |
نه سازش، نه تسلیم |
Ivan Krushensky |
Also known as Karate Tiger (European) |
۱۹۸۸ |
رینگ خونین |
فرانک داکس |
Fight choreographer, فیلمنامهنویس، تدوینگر First work with بلو یانگ. |
۱۹۸۸ |
عقاب سیاه |
Andrei |
Also known as Red Eagle or Red Hunter (European) |
۱۹۸۹ |
سایبورگ |
Gibson Rickenbacker |
تدوینگر |
۱۹۸۹ |
کیک بوکسور |
Kurt Sloane |
نویسنده Also known as Karate Tiger ۳ (European) |
۱۹۹۰ |
حکم مرگ |
Louis Burke |
|
۱۹۹۰ |
شیردل |
Lyon Gaultier |
Fight choreographer, نویسنده Also known as Leon or A.W.O.L. – Absent Without Leave (European) |
۱۹۹۱ |
ضربه دوجانبه |
Alex Wagner/Chad Wagner |
دو نقش، تهیهکننده، نویسنده دومین همکاری با بلو یانگ. |
۱۹۹۲ |
سرباز جهانی |
Luc Deveraux/GR۴۴ |
اولین همکاری با دولف لاندگرن. |
۱۹۹۳ |
آخرین حرکت قهرمان |
خودش |
حضور افتخاری |
۱۹۹۳ |
راهی برای فرار نیست |
Sam Gillen |
|
۱۹۹۳ |
هدف سخت |
Chance Boudreaux |
|
۱۹۹۴ |
پلیس زمان |
Max Walker |
دو نقش |
۱۹۹۴ |
مبارز خیابانی |
Colonel William F. Guile |
|
۱۹۹۵ |
مرگ ناگهانی |
Darren McCord |
|
۱۹۹۶ |
نهایت خطر |
Alain Moreau/Mikhail Suverov |
دو نقش |
۱۹۹۶ |
هدف نهایی |
Christopher Dubois |
کارگردان، نویسنده |
۱۹۹۷ |
تیم دو نفره |
Jack Quinn |
|
۱۹۹۸ |
تقلب |
Marcus Ray |
|
۱۹۹۸ |
لژونر |
Alain Lefevre |
نویسنده، تهیهکننده |
۱۹۹۹ |
سرباز جهانی: بازگشت |
Luc Deveraux |
تهیهکننده |
۱۹۹۹ |
دوزخ |
Eddie Lomax |
تهیهکننده Also known as Desert Heat |
۲۰۰۱ |
فرمان |
Rudy Cafmeyer/Charles Le Vaillant |
دو نقش، نویسنده |
۲۰۰۱ |
بدل |
Edward "The Torch" Garrotte/Replicant |
دو نقش |
۲۰۰۲ |
از خط خارج شده |
Jacques Kristoff |
|
۲۰۰۳ |
در جهنم |
Kyle LeBlanc |
|
۲۰۰۴ |
برخاسته از مرگ |
Ben Archer |
|
۲۰۰۴ |
نارکو |
Jean's ghost by Lenny |
نقش کوتاه |
۲۰۰۶ |
سپاه سخت |
Phillip Sauvage |
|
۲۰۰۶ |
دومین فرمانده |
Sam Keenan |
|
۲۰۰۶ |
امتحان |
Charles |
|
۲۰۰۷ |
تا دم مرگ |
Anthony Stowe |
|
۲۰۰۸ |
چوپان: گشت مرزی |
Jack Robideaux |
اولین همکاری با اسکات ادکینز. |
۲۰۰۸ |
جیسیویدی |
JCVD |
مدیر اجرایی تولید |
۲۰۱۰ |
سرباز جهانی: احیا |
Luc Deveraux |
دومین همکاری با دولف لاندگرن. اولین همکاری با آندری آرلوفسکی. Limited theatrical release in Israel, Singapore, Philippines, Malaysia, United Arab Emirates, India, Jordan, Lebanon, Italy, Japan, and Pakistan. |
۲۰۱۱ |
پاندای کونگفوکار ۲ |
Master Croc |
صداپیشه |
۲۰۱۱ |
بازیهای ترور |
Vincent Brazil |
Limited theatrical release in US, Russia, and Ukraine. دومین همکاری با اسکات ادکینز. مدیر اجرایی Also known as Weapon (European) |
۲۰۱۱ |
Beur sur la ville |
Colonel Merot |
|
۲۰۱۲ |
Rzhevskiy vs. Napoleon |
خودش |
|
۲۰۱۲ |
چشمان اژدها |
Jean-Luis Tiano |
اولین همکاری با کانگ لی با پیتر ولر. |
۲۰۱۲ |
یکبارمصرفها ۲ |
Jean Vilain |
سومین همکاری با اسکات ادکینز با دولف لاندگرن. |
۲۰۱۲ |
سرباز جهانی: روز حساب |
Luc Deveraux |
چهارمین همکاری با اسکات ادکینز و دولف لاندگرن. دومین همکاری با آندری آرلوفسکی. |
۲۰۱۲ |
شش گلوله |
Samson Gaul |
|
۲۰۱۲ |
یو.اف. او |
George |
|
۲۰۱۳ |
به جنگل خوش آمدید |
Storm Rotchild |
|
۲۰۱۳ |
دشمنان نزدیک |
Xander |
|
۲۰۱۴ |
گرمای کشنده |
Stillman |
|
۲۰۱۵ |
یک تکه گوشت |
Deacon |
Post-production |
۲۰۱۵ |
'Jian Bing Man |
|
Cameo |
۲۰۱۵ |
Yüksek Derece |
|
Cameo Filming |
۲۰۱۶ |
Kickboxer: Vengeance |
Master Durand |
Filming |
۲۰۱۶ |
The Tower |
|
Announced |
نامشخص |
عشق کامل |
Frenchy |
کارگردان، نویسنده، Completed |
ناشناس۱۴۰۰/۳/۲۰ژان کلود ون دام بازیگر و کاراته کار در 18 اکتبر 1960 در بلژیک متولد شد و از سن 10 سالگی ورزش های رزمی را انجام می دهد. در نیمه دوم دهه 1980 ، برنده چندین دوره مسابقات قهرمانی هنرهای رزمی و دارنده کمربند سیاه . نقش ایوان کراشینسکی کاراته کار روسیه را در فیلم "عقب نشینی نکن و تسلیم نشو" بازی کرد. پس از اولین صدای شهرت ، این ورزشکار شروع به حضور فعال در فیلم های "Bloodsport" ، "Cyborg" ، "Kickboxer" و "Universal Soldier" کرد (برای آخرین ون دام که آنها 1.5 میلیون دلار پرداخت کردند). در سال 1994 ، این بازیگر 8 میلیون دلار برای بازی در فیلم Street Fighter دریافت كرد. در پایان دهه 90 ، مد فیلم های اکشن رو به زوال بود و مدت ها بود که این بازیگر نمی توانست به درآمد قبلی خود دست یابد و به اوج خود بازگردد. محبوبیت نکته روشن بعدی در کار ون دام حضور در فیلم "J.C.VD" در سال 2008 بود ، که وی در آن شخصیت اصلی شد. این بازیگر سپس در دو دنباله سرباز جهانی ظاهر شد و نقش شخصیت منفی اصلی فیلم The Expendables را بازی کرد. سالانه فیلم هایی با حضور ون دام به عنوان بازیگر و صداپیشه منتشر می شود. سال آینده دو فیلم با بازیگر اکشن - "آخرین مزدور" و "فرانسوی" به نمایش در می آید.
ناشناس۱۴۰۰/۳/۲۰ژان کلود ون دام بازیگر ، فیلمنامه نویس و تهیه کننده آمریکایی الاصل بلژیکی است. او قبل از شروع حرفه بازیگری ، بدنساز معروف ، کاراته کا و کیک بوکسر بود. مشهورترین فیلم ها با مشارکت وی عبارتند از "رینگ خونین" ، "تأثیر مضاعف" ، "سرباز جهانی" ، "هدف سخت" ، "پلیس زمان".
طاهره مصطفوی۱۴۰۰/۳/۲۰بیوگرافی ژان کلود , اعتیاد ژان کلود ون دام متولد 18 اکتبر 1960 در بلژیک. نام اصلی تولد وی ژان کلود کامیل فرانسوا ون وارنبر است. پدر او به عنوان حسابدار کار می کرد و صاحب یک گل فروشی بود. وقتی پسرش ده ساله بود ، او را در مدرسه کاراته ثبت نام کرد. و در شانزده سالگی ، ژان کلود قبلاً وارد تیم ملی کاراته بلژیک شده بود و بعداً قهرمان اروپا شد. اما جدا از هنرهای رزمی مانند کیک بوکسینگ ، موی تای ، کونگ فو و تکواندو ، ژان کلود در اوایل جوانی به تحصیل باله کلاسیک پرداخت. همچنین در اوج موفقیت (با بودجه همسر اولش. ژان-کلود ون دام همسر) ، سالن ورزشی خود را با نام "Gym Gym" افتتاح کرد.قد و وزن ژان کلود در مقاله بالا آورده شد + عکس ژان کلود و پسر ژان کلود ون دم. در سال 1981 ، ژان کلود پس از جدا شدن از همسرش و فروش این باشگاه ، در آرزوی بازیگر شدن به کالیفرنیا رفت. اما همه چیز خیلی خوب پیش نمی رفت ، علاوه بر این ، ون دام واقعاً انگلیسی بلد نبود ، بنابراین در ابتدا او به عنوان راننده ، دروازه بان ، کارگر ساختمانی کار می کرد و هنرهای رزمی را آموزش می داد. در آن دوره ، او تصمیم گرفت برای بار دوم ازدواج سودآور انجام دهد. در سال 1984 ، ون دام سرانجام در فیلم هایی مانند موناکو برای همیشه (1984) و Break Dance (1984) زمان کوتاهی در فیلم ها گرفت. سپس او نام خود را از ژان کلود ون وارنبرگ به ژان کلود ون دام تغییر داد ، که به یاد دوست فقید خود انتخاب کرد. اولین نقش تمام عیار این بازیگر در سال 1986 کار او در فیلم "عقب نشینی نکن و تسلیم نشو" (1986) بود ، جایی که او در آن بازیگر اصلی ، مبارز روسی ایوان بازی می کرد. اما واقعاً موفقیت دو سال بعد حاصل شد ، پس از اکران فیلم "Bloodsport" (1988). در همان سال ، فیلم های اکشن عقاب سیاه (1988) ، سایبورگ (1988) و کیک بوکسر (1988) اکران شدند. دو مورد اخیر از نظر تجاری بسیار موفق بوده اند. فعالیت بازیگری او به سرعت در حال پیشرفت بود ، در مدت کوتاهی چندین فیلم با مشارکت او مانند "AWOL" (1990) و "سفارش به مرگ" (1990) منتشر شد. اما گام بعدی محبوبیت ، بازی در فیلم "تأثیر مضاعف" (1991) بود. پس از اکران فیلم اکشن "سرباز جهانی" (1992) ، اوج حرفه بازیگری ژان کلود می آید و به دنبال آن چندین فیلم موفق با مشارکت وی از جمله "هیچ کجا اجرا نمی شود" (1993) ، "هدف سخت" (1993) ، "زمان گشت" (1994) ، "مرگ ناگهانی" (1995) ، "حداکثر خطر" و برای فیلم "در جستجوی ماجراجویی" (1996) ، او همچنین بر روی فیلمنامه کار کرد و به عنوان کارگردان بازی کرد . اما به زودی برای ژان کلود یک مرحله از مشکلات مربوط به مواد مخدر ، الکل و پلیس ایجاد شد ، زندگی شخصی نیز به خوبی پیش نرفت. همه اینها نمی تواند روی کار بازیگری تأثیر نگذارد. در سال های بعدی ، فیلم های با مشارکت او کمتر منتشر می شدند ، از جمله نقش در فیلم های "مستعمره" ، (1997) ، "انفجار" (1998) ، "لژیونر" قدیم فرانسه (1999) ، "سرباز جهانی 2": بازگشت »(1999) ، جهنم (1999) ، Replicant (2001) ، سراشیبی (2002) ، در جهنم (2003) ، تا زمان مرگ (2004). اما پس از بهبود بازیگر از مشکلات مواد مخدر ، برای سومین بار ازدواج کرد و بازگشت به صفحه نمایش را آغاز کرد. بنابراین ، در سال 2008 فیلم JCVD. که بسیاری آن را بهترین کار در حرفه ژان کلود می دانند ، و سپس قسمت سوم "سرباز جهانی" (2010) منتشر شد و یک سال بعد ژان کلود صدای شخصیت کارتون "پاندا کونگ فو کار 2" را صحبت کرد(2011) ) به دنبال آن نقش در چندین فیلم اکشن رده B وجود داشت و سپس ون دام در فیلم "The Expendables 2" (2012) که در آن نقش آنتاگونیست اصلی را بازی می کرد به اکران های بزرگ بازگشت. تا سال 2016 ، در سال 2016 ، ژان کلود به صداپیشگی برای فیلم انیمیشن Kung Fu Panda 3 (2016) بازگشت ، یکی از نقش های اصلی را در بازسازی Kickboxer (2016) و دنباله بعدی آن بازی کرد و همچنین در مجموعه تلویزیونی Jean بازی کرد -کلود وانگ جانسون ”(2016-2017) ، که در آن ژان کلود ، حرفه ای خود را مسخره کرد. با این حال ، این سریال ناموفق بود و پس از فصل اول لغو شد.در حال حاضر ، ون دام همچنان به طور فعال در فیلم های گروه B بازی می کند. جدید ترین بازی او در فیلم آخرین مزدور کمدی اکشن نتفلیکس است.
hadi 522۱۴۰۰/۳/۲۰بله داداش ،حیف که پیر شدی ، من با تماشای فیلم های ژان کلود بزرگ شدم و اکنون به یاد دوران کودکی ام می افتم. رینگ خونین ، کیک بوکسر ، ضربه دوجانبه ، سرباز جهانی، اکنون چنین فیلم هایی وجود ندارد.
hadi 522۱۴۰۰/۳/۲۰ژان کلود ون دام بازیگر خوبی است ، من با مشارکت او در تماشای فیلم بزرگ شدم. تصاویر شایسته زیادی در فیلمبرداری او وجود دارد! به عنوان مثال فیلم های Hard Target ، Cyborg ، AWOL و بسیاری دیگر را در نظر بگیرید. درست است ، اکنون محبوبیت ژان کلود شروع به کاهش می کند ، اما فیلم های این بازیگر هرگز فراموش نمی شوند!
ناشناس۱۴۰۰/۳/۲۰من ژان کلود ون دام خوش تیپ را دوست دارم. فیلم های با مشارکت وی کتابچه راهنمای آموزش هنرهای رزمی است. و چه تعداد پسران پس از "جنگجوی خیابانی" طرفدار هنرهای رزمی شدند و عکس ژان کلود را در اتاق خود آویزان کردند.
ناشناس۱۴۰۰/۳/۲۰از زندگی نامه این بازیگر ، ژان کلود ، در مورد ضعف او در رابطه با جنسیت زن مشخص است. من نمی دانم این چقدر درست است اما واقعیت این است که جنسیت زن نسبت به او بی تفاوت نیست. فیلم های این بازیگر بیشتر مربوط به دسته فیلم های مردانه است ، اما من شخصاً و بسیاری از دوستانم با لذت زیادی فیلم های ژان کلود را تماشا می کنیم.
ناشناس۱۴۰۰/۳/۲۰ژان کلود ون دام بازیگری است که فیلمنامه نویس و تهیه کننده نیز هست ، برای من بت بود و می ماند. عکس هایی با تصویر او حتی امروز روی دیوار من آویزان است. سرباز جهانی او فیلم مورد علاقه من است.
وحید م۱۴۰۰/۳/۲۰ژان کلود در فیلم "The Expendables-2" مشارکت جالب خود را به نمایش گذاشت.این بازیگر علی رغم سن و سالش فقط یک معجزه است. به هر حال ، در این فیلم سوپرمن ها زیاد هستند ، بنابراین لذت تماشای آنها تضمین می شود.
وحید م۱۴۰۰/۳/۲۰ژان کلود ون دام مورد علاقه میلیون ها زن است. من فیلم های اول بازیگر را با لذت تماشا کردم ، اما فیلم های آخر خیلی زیاد نیستند. هنرهای رزمی او بیش از آنکه یک دعوای واقعی باشد ، بیشتر شبیه یک باله خوش فرم است. اما این نظر شخصی من است.
وحید م۱۴۰۰/۳/۲۰اکنون محبوبیت ژان کلود ون دام دیگر مانند گذشته نیست ، اما کارهای بازیگری و کارگردانی وی همچنان توجه ها را به خود جلب می کند. چنین فیلم هایی از بازیگر مانند "ضربه دوجانبه" ، "عقب نشینی نکن و تسلیم نشو" احساس دلتنگی برای زمان های گذشته را برانگیخته ، می توان آنها را با لذت و به صورت آنلاین تماشا کرد.
وحید م۱۴۰۰/۳/۲۰ژان کلود ون دام 15 سال پیش آرزوی هر دختری بود! حرفه ای ، همه فیلم های بازیگر ، البته فیلم های اکشن. اما حتی من آنها را تماشا کردم ، فقط به خاطر او. بیوگرافی بازیگر نیز جالب است ، من آن را خواندم ، می خواستم در مورد زندگی شخصی او بدانم ...
Doraslasy 757۱۴۰۰/۳/۲۰ژان کلود ون دام بت من است! من با تماشای فیلم های او بزرگ شدم. او بازیگر و مبارز بزرگی است. بود ، هست و خواهد بود! با وجود انتقادات ، او به همه چیز دست یافت. و منتقدان بازنده های رقت انگیز هستند!
Doraslasy 757۱۴۰۰/۳/۲۰بچه ها ، البته محبوبیت ژان کلود افت کرد. اما او بازیگر خوبی است. علاوه بر این که او واقعا رقص کوروگرافی جنگی را انجام می دهد ، او واقعاً به بازیگری نیز پایبند است! آیا می توانید تصور کنید که وقتی شهرت و محبوبیت خیره کننده ای گذشت چگونه بود؟! .. خوب ، شما می توانید دیوانه شوید. خلاصه اینکه حداقل "Double Impact" و جدال نهایی "Bloodsport" را تجدیدنظر کنید و عشق به بازیگر به هر حال دوباره در شما بیدار می شود !!!)
خوره فیلم۱۴۰۰/۳/۲۰من واقعاً ون دام را دوست ندارم! رقصنده! تصمیم گرفتم فیلم آنلاین "Kickboxer" را تماشا کنم و بعد از 20 دقیقه آن را خاموش کردم! او قطعاً بازیگر نیست و اکنون شک دارم که ژان کلود اصلا کیک بوکسور باشد! ضربات او فقط باعث تمسخر بیننده است.
Doraslasy 757۱۴۰۰/۳/۲۰شاید بهتر باشد "JCVD" نگاه کنید؟
Billymer 175۱۴۰۰/۱۱/۱۱ این بازیگر آمریکایی در تمام دنیا با نام ژان کلود ون دام شناخته می شود. اگرچه نام کامل او اینگونه به نظر می رسد - ژان کلود کامیل فرانسوا ون وارنبرگ. این پسر بلژیکی آرزوی بازیگر شدن را داشت و به لطف ظاهر عالی، هنرهای رزمی و استعدادش توانست به شهرت جهانی دست یابد. اما بیشتر از همه، این بازیگر به فرزندان خود از ازدواج با گلادیس پرتگ - کریستوفر و بیانکا افتخار می کند. آنها نیز به موفقیت های زیادی دست یافتند. اما کوچکترین پسرش نیکلاس از ازدواجش با دارسی لاپیر هنوز از پدرش راضی نیست. اگرچه ممکن است همه چیز را در پیش داشته باشد.
در ادامه بخوانید...
فيلم يک خصوصيت خيلی دلنشين دارد، آن هم نقاشی بودنش است. خيلی از نماها نقاشی هستند. يک عکس هستند. يک لحظه دوست داشتنی هستند.
ساختار کنايه آميز زندگی دوگانه ورونيک
به همراه بسياری از کارگردانها و فيلمسازهای اروپای مرکزی، کريستوف کيشلوفسکی و کريستف پیزیویچ با ايجاد يک ساختار کنايه آميزی ايجاد کرده اند تا به بررسی زندگی يک زن جوان در دوران معاصر بپردازند. آنها در اين کار از امير کوستاريکا زيرکانه تر عمل کرده اند، کيشلوفسکی و پیزیویچ عامل های محرک سياسی را پرداخت به جنبه های روانکاوانه کنار زده اند.
زندگی دوگانه ورورنيک درباره دو زن جوان است، ورونيک که در فرانسه زندگی می کند و ورونيکا که ساکن لهستان است. هر دوی آنها در يک زمان متولد شده اند و در شرايطی مشابه با هم بزرگ شده اند، ولی همديگر را نمی شناسند، حداقل به شکل خودآگاه هم را نمی شناسند. ورونيکا يک موزيسين است، خواننده با استعدادی است که در ميانة کنسرت از دنيا می رود. در همان لحظه، ورونيک مشغول عشق بازی است و ناگهان احساس می کند چيزی را از دست داده است.
او بدون اين که بداند چرا يا توضيحی برای کارش داشته باشد درس آوازش را رها می کند. داستانی که بعد از اين اتفاق می آيد درباره چگونگی عاشق شدن ورنيک به مردی خيمه شب باز و نويسنده است. به نظر می آيد ورونيک با اينکه فقط يک بار مرد را در اجرای مدرسة بچه ها ديده است، می داند چطور مرد خودش را به او می رساند. در حين اينکه روابط آنها گسترش می يابد، ورونيک به اين دانش می رسد که گويی به صورت خودآگاه می تواند پيش بينی حوادث و احساساتش را بکند، گويی او يک زندگی ديگر نيز داشته است.
در اواخر فيلم، خيمه شب باز عکسی پيدا می کند که اعتقاد دارد عکس ورونيک در سفر خارکف است، ولی آن عکس متعلق به ورونيکا است. در نهايت درکی از وجود ورنيکای ديگر ايجاد می شود. نويسنده ها اين دو زن را از پس ظواهر بهم ارتباط می دهند. هر دو به پدرشان نزيدک هستند، هر دو مادرشان را در دوران کودکی از دست داده اند و هر دو دارای استعداد موسيقی هستند.
از نظر ساختار، ادراک وجود يک همزاد درماتيک باعث می شود تماشاگر و شخصيت به بازتابی از شخصيت نگاه داشته باشند. استفاده از همزاد يک ابزار برای ايجاد فاصله است. سئوال اين است که فيلم زندگی دوگانه ورونيک به چه منظور از کنايه استفاده می کند؟ ورونيک دختری سر زنده، زيبا و جذاب است.
مثالی از نيروی مثبت در زندگی. در همين بين ورنيکا که همزاد اوست، به ناگاه در خارکف می ميرد. گويی کشيلفسکی و پیزیویچ دارند از دست رفتن و ترس از دست دادن را بررسی می کنند و به ضرورت، ترس از مرگ را از طريق زنی جوان و جذاب به نمايش می گذراند. با ايجاد يک همزاد برای او، نويسنده به ديالکتيکی درباره زندگی و مرگ می پردازند، برای اين کار تفسيری بر کيفيت زندگی می دهد. برای ورونيک زندگی کردن يعنی عشق ورزيدن و به خاطر سپردن ورونيکای ديگر، ورونيکايی که نمايندة انباشت از دست دادنها در زندگی خودش است.
خوانشی ديگری که از ساختار می توان انجام داد اين است که آن را راهی برای هدايت وقايع در نظر گرفت. زمانی که ورونيک متوجه می شود چه اتفاقی برای ورونيکا افتاده است، می تواند از خودش محافظت کند. بازتاب اين نگاه احتياط آميز به خود، در مرد خيمه شب باز هم ديده می شود ـ او عروسکی هايی از ورنيکا و ورونيک ساخته است، اما به ورونيک می گويد فقط زمانی از عروسک دوم استفاده می کند که اولی در طول اجرا آسيب ببيند. هنرمند، که در اينجا مرد خيمه شب باز و نويسنده است، به اندازة خود ورونيک احتياط به خرج می دهد.
فیلم زندگی دوگانه ورونيک منظور را می رساند، اما فقط يکی از مثالهای ساختار کنايه آميز است. کارهای کيشلوفسکی معمولاً از نظر سختار شکلی کنايه آميز دارند. فيلمهای سفيد و فيلمی درباره عشق قدرتمندتر هستند، چون از ساختار کنايه آميز استفاده می کنند. اما در هر صورت کریستوف کيشلوفسکی با ظرافت و زيرکانه تر از ساير نويسنده ها و کارگردانهای اروپای مرکزی و سینمای جهان، کنايه را در آثارش به کار می برد.(سیارک)
همه ما نسلی از بهترین فیلم های هالیوودی را بخاطر داریم. آل پاچینو و رابرت دنیرو یکهتاز میدان بودند و با فیلمهایی در دهه هفتاد میلادی به روی پرده سینمای جهان رفتند، بازیگرانی چون این دو را شناخته و برای همیشه در خاطر خواهیم داشت. شاید دهه هفتاد میلادی سکوی پرتابی برای این بازیگران بزرگ به حساب بیاید، اما روند موفقیت آنها محدود به این یک دهه نبوده و درحقیقت تا چندین سال بعد نیز در فیلمهایی نقش آفرینی کردهاند که بدل به آثاری ماندگار در دنیای سینمای هالیوودی شده است. در این مقاله قصد داریم ده مورد از فیلم های یکی از این بازیگران را که به عقیده rottentomatoes جزء ده فیلم برتر این بازیگر هستند را بررسی کرده و نگاهی به آنها بیندازیم. این بازیگر آل پاچینو است. با سیارک همراه باشید. زیر عنوان هر فیلم امتیازی که توسط rottentomatoes به آن اختصاص داده شده است نیز ذکر شده است. از دهمین مورد شروع میکنیم:
فیلم دنی براسکو با بازی آل پاچینو Donnie Brasco
با امتیاز 88 از 100
تا سال 1997، آل پاچینو را بیشتر با فیلمهایی میشناختیم که در آنها به نبرد بیپایان قانون با گروههای خلافکاری سازمانیافته و چالشهایی که دراین مسیر پیش میآمد، اشاره میشد و درحقیقت این، درونمایه اصلی فیلمهایی بود که او در آنها به ایفای نقش میپرداخت، اما فیلم دنی براسکو (به کارگردانی مایک نول) یک تغییر و نوآوری اساسی در این سبک فیلمهای بوجود آورد و با امضایی که به نام خود داشت، آل پاچینو را نیز وارد دنیایی دیگر کرد.
این فیلم که براساس داستانی واقعی تولید شده است، روایت زندگی مأمور اف بی آی، جوئی پیستون (با بازی جانی دپ) و تلاش دردناک و بیوقفه او برای پی بردن به رازها و زد و بندهای یک گروه مافیایی و درنهایت فراهم آوردن مدارکی برای دادگاهی کردن آنها است. جوئی برای دستیابی به هدف خود حتی حاضر میشود رفاقتی با یکی از اعضای این باند خلافکاری، به نام لفتی روگیرو (با بازی آل پاچینو) به هم بزند.
رفاقتی که لفتی فریب ظاهر آن را میخورد و درنهایت جان خود را به خاطر این کار نا عاقلانهاش از دست میدهد. باوجود اینکه فیلم داستان بسیار تأثیرگذاری را روایت کرده و تکنیکهای سینمایی درآن به زیبایی هرچه تمامتر از آب درآمده است، بسیاری از منتقدان، ماندگاری این اثر را مدیون بازی زیبای آل پاچینو درآن میدانند.
فیلم بوی خوش زن با بازی آل پاچینو Scent of a Woman
با امتیاز 88 از 100
بوی خوش زن فیلمی بود که درنهایت توانست جایزه اسکار را برای آل پاچینو به عنوان بهترین بازیگر مرد، به ارمغان بیاورد. جایزهای که پیش از این نیز آل پاچینو چهار بار نامزد دریافت آن شده بود و البته در کسب آن ناکام مانده بود. ازجمله فیلمهایی که پاچینو بخاطر ایفای نقش در آنها نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شده بود، میتوان به قسمت دوم سری فیلمهای پدرخوانده و بعد از ظهر سگی اشاره کرد.
با نگاهی به بازی آل پاچینو در این فیلمها میتوان روی این اتفاق نظر داشت که این جایزه کمی دیر نصیب وی شده و شاید بخاطر آن نقشآفرینیها نیز میشد این جایزه را به این بازیگر بزرگ داد،
با اینحال دیگر در این نکته هیچ شکی نمیتوان داشت که بوی خوش زن به کارگردانی مارتین برست، بخش اعظم موفقیت خودرا مدیون بازی بینظیر آل پاچینو بود. داستان این فیلم درباره یک دانشجوی کم سن و سال (با بازی کریس او دونل) است که برای گذران زندگی خود نیاز به درآمد دارد و درنهایت کاری پیدا میکند.
این کار نگهداری و مواظبت از یک افسر بازنشسته ارتش آمریکا است که اکنون بینایی خود را از دست داده و دائمالخمر است (با بازی آل پاچینو). البته انتقادهایی نیز به این فیلم وارد شده که به ذکر یکی از آنها اکتفا میکنیم: راجر ابرت درخصوص این فیلم گفته: «زمانی که به سکانس پایانی فیلم میرسیم، همان چیزی را میبینیم که در اینگونه فیلمها انتظارش را میرود. درحقیقت ما درطول فیلم شاهد بزرگ شدن نوجوانی هستیم و درنهایت هم این اتفاق رخ میدهد. اما برای رسیدن به سکانس پایانی و اتفاقی که در آخر فیلم میافتد، میشد مهارت بیشتری به خرج داد و از قدرت تصویرپردازی بیشتری بهره گرفت.»
فیلم صورت زخمی با بازی آل پاچینو Scarface
با امتیاز 82 از 100
کارگردان صورتزخمی، برایان دیپالما، با الهام گرفتن از نسخه قدیمیتر این فیلم که درسال 1932 و توسط هاوارد هاوکس و ریچارد روسون به روی پرده رفته بود، اقدام به تولید این فیلم کرد. نسخه قدیمیتر این فیلم البته چیزی جز یک داستان خطی و یک پیام اخلاقی در پایان فیلم نداشت، حالآنکه برایان دیپالما با ساخت درامی هیجانانگیز از زندگی تونی مونتانا، داستان این فیلم را به سطحی بالاتر رساند و برای علاقهمندان به این سبک، حرفهای زیادی برای گفتن داشت.
صحنههای خشونتآمیزی که در فیلم صورت زخمی به چشم میخورد، باعث شد که نظر منتقدان درباره آن متفاوت باشد و درزمانی که فیلم به روی پردههای سینما رفت، مدتی طول کشید تا بتواند جای خود را در میان عامه مردم پیدا کند. البته زمانی که این اتفاق افتاد، فیلم بدل به یک اثر موفق شد و فروش چشمگیری داشت.
درنهایت، بیشتر منتقدان هم به این نتیجه رسیدند که بیشتر اظهارنظرهای منفی درباب این فیلم، درحقیقت کملطفی است و آن را به عنوان یک اثر ماندگار سینمای جنایی دهه هشتاد میلادی پذیرفتند. وینسنت کنبی، منتقد نیویورک تایمز یکی از معدود کسانی بود که درهمان ابتدای اکران فیلم به تحسین این اثر سینمایی پرداخت. با هم نگاهی به نظر او درباره فیلم بیندازیم: «جو حاکم بر فیلم صورت زخمی به هیچوجه خندهدار نیست و صرفاً جهت سرگرم کردن تماشاگران ساخته نشده است.
همه چیز نشان از غمانگیز بودن زندگی و پوچی آن دارد؛ هرچیزی که در زندگی بدست میآید روزی از دست خواهد رفت و هر صعودی با سقوطی ناگزیر همراه است. در صورتزخمی این سقوط بسیار ترسناک است و تماشاچی فیلم با تمام وجود آن را احساس میکند و از دیدنش به وحشت میافتد.»
فیلم سرپیکو با بازی آل پاچینو Serpico
با امتیاز 90 از 100
نخستین باری که آل پاچینو نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد اسکار شد، بخاطر بازی در سرپیکو بود. فیلمی که سیدنی لومت کارگردانی آن را به عهده داشت. درحقیقت این شروعی بود بر مطرح شدن نام آل پاچینو در مراسم اسکار میان سالهای 1972 تا 1975 که چند باری نامش به عنوان نامزد دریافت این جایزه مطرح شد.
ناگفته نماند که این فیلم فاصله زیادی با شاهکارهایی دارد که آل پاچینو در دهه هفتاد به ایفای نقش در آنها پرداخت، اما نکتهای که درخصوص این فیلم وجود دارد این است که بسیاری از استعدادهای بالقوه آل پاچینو در امر بازیگری دراین فیلم به عرصه ظهور رسید و همه با تمام وجود دیدند که پاچینو بازیگری قابل است.
البته نکتهسنجی کارگردان این فیلم، لومت و نیز فیلمنامه خوب آن که مشترکاً به قلم والدو سالت و نورمن وکسلر نوشته شده بود نیز در این ایفای نقش پاچینو تأثیر بسزایی داشتند. داستان فیلم سرپیکو الهام گرفته از زندگی واقعی یک افسر پلیس نیویورک آمریکا است که در تلاش برای ریشه کن کردن فساد حاکم بر روابط میان پلیس و باندهای خلافکاری است؛ تلاشی که درنهایت به تهدیدی برای جان این افسر پلیس وظیفهشناس بدل میشود.
کلین موریس یکی از منتقدانی بود که بشدت تحت تأثیر این فیلم قرار گرفت. اودرباره این فیلم گفت: «یکی از بهترین فیلمهایی بود که دردوران ما به روی پرده رفت. سرپیکو فیلمی است که در آن میتوانید پاچینوی واقعی را مشاهده کنید و از بازیش لذت ببرید. این فیلم بشدت تأثیرگذار است.»
فیلم بیخوابی با بازی آل پاچینو Insomnia
با امتیاز 92 از 100
آل پاچینو در دوران بازیگری خود، نقشهای زیادی را به عنوان افسر پلیس ایفا کرده است، اما هیچیک از این نقشها به پیچیدگی نقش ویل دورمر در فیلم بیخوابی نبوده است: افسری که عذاب وجدانی از گذشته با خود به دنبال دارد و همین گذشتهاش است که در مواقع بحرانی اورا مضطرب میکند.
داستان فیلم درمورد همین افسر پلیس است که برای پیگیری مأموریتی که به او محول شده است، لوس آنجلس را به مقصد مکانی دورافتاده در آلاسکا ترک میکند. ویل دورمر در آلاسکا پیگیری یک پرنده قتل مشکوک را بعهده دارد و با مرگ همکارش و بیخوابی که در این مکان به سراغش آمده است، شرایطش به مراتب دشوارتر از پیش میشود. کارگردانی این فیلم به عهده کریستوفر نولان بود و بازیگران با استعداد دیگری گه در کنار پاچینو در این فیلم به ایفای نقش پرداختند
(ازجمله هیلاری سوانک، مارتین دونوان و البته رابین ویلیامز که در نقش عجیب و غریبترین نویسنده دنیای سینما در این فیلم به ایفای نقش میپردازد) و همه این عوامل دست به دست هم داده تا این فیلم را بدل به اثری ماندگار کنند. بیخوابی، درزمان اکرانش توانست فروشی صد و سیزده میلیون دلاری داشته باشد. منتقدان بسیاری به تحسین این فیلم پرداختهاند، از آن جملهاند اندرو او هیر که با هم نگاهی به نظر او درباره این فیلم میاندازیم: «این فیلم گواهی براین ادعا است که هنوز هم میتوان به فیلمهای عامهپسندتر جلوهای دیگر داد و امضای شخصی خودرا بر آن نهاد. ایفای نقش بازیگران در این فیلم از مهمترین عوامل موفقیت آن است.» (سیارک)
این مقاله ادامه دارد...
با امتیاز 94 از 100
فیلم گلنگری گلن روس با بازی آل پاچینو Glengarry Glen Ross
با وجود موفقیتهای بسیاری که آلپاچینو در طول دوران بازیگری خود بدست آورد، سال 1992 برای او سالی بخصوص بود. این همان سالی است که پاچینو موفق شد بخاطر بازی در فیلم بوی خوش زن جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را از آن خود کند. اما این تنها موفقیت آل پاچینو در این سال نبود و درکنار این جایزه توانست بخاطر بازی درفیلم گلنگری گلن روس نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد نیز بشود؛ اثری که بدل به فیلم کلاسیک و ماندگار در سینمای جهان شد.
جالب است بدانید که این فیلم اقتباسی از نمایشنامهای به همین نام است که برای مدتی روی صحنه تئاتر به نمایش درآمد و متأسفانه با بازخورد خوبی مواجه نشد. با اینحال کارگردانی بینظیر جیمز فولی درکنار ایفای نقش هنرمندانه بازیگران این فیلم، آن را بدل به اثری ماندگار کرد.
غم و اندوهی که در زندگی شخصی نقشهای مختلف فیلم دیده میشود، درکنار دیالوگهایی که به خوبی نوشته شده بودند، ازمهمترین عوامل ماندگار شدن این اثر بودند. اون گلیبرمن یکی از منتقدانی بود که به تحسین این اثر پرداخت: «ایفای نقش بازیگران در این فیلم ریتم دقیق و مشخصی دارد و به خوبی از پس آن برآمدهاند. دفتری که بیشتر اتفاقات فیلم درآن جریان دارد نیز، به خوبی طراحی شده و از آب درآمده است.»
با امتیاز 96 از 100
فیلم نفوذی با بازی آل پاچینو The Insider
اگر بخواهیم نکاتی که یک فیلم هیجانانگیز معمایی-جنایی را بدل به یک اثر خوب و ماندگار میکنند، بررسی کنیم، مهمترین نکته این خواهد بود که دیالوگها و پیرنگ داستان فیلمنامه به گونهای طرحریزی شده باشد که تماشاگر فیلم را مدام در جوش و خروش نگاه دارد و بخواهد بداند که درجریان فیلم اتفاق بعدیای که رخ خواهد داد، چیست.
این دقیقاً نکاتی است که در فیلم Insider به چشم میخورد و نشان میدهد چرا این فیلم توانست در هفت مورد نامزد دریافت جایزه اسکار شود (حتی سکانس تبلیغاتیای که در فیلم وجود دارد نیز از ارزش هنری این اثر کم نمیکند).
در نگاه اول ممکن است به نظرتان فیلمی بیاید که حرفی برای گفتن نخواهد داشت، اما کارگردانی فیلم (مایکل من) هنرمندانه انجام شده و درکنار نقش آفرینی مثالزدنی آل پاچینو در کنار راسل کرو (بازیگر نقش اصلی در فیلم گلادیاتور و بسیاری فیلمهای موفق دیگر) آن را بدل به شاهکاری در دنیای سینما کرده است.
نگاهی به نظر یکی از منتقدان این فیلم میاندازیم: اندرو سریس، منتقد روزنامه نیویورک تایمز درخصوص این فیلم گفت: «میدانید چیزی که انتظارش را نداشتم چه بود؟ درحقیقت زمان کلی فیلم چیزی حدود دو ساعت و چهل دقیقه است و در تمام طول این مدتی که پای فیلم نشسته بودم حتی برای لحظهای به ساعتم نگاه نکردم و این هدفی است که از هر فیلم خوب برای سرگرم کردن باید دنبال کند. تعریفی بهتر از این در وصف این فیلم نمیتوانم ارائه دهم.»
با امتیاز 95 از 100
فیلم بعد از ظهر سگی با بازی آل پاچینو Dog Day Afternoon
گاهی اوقات واقعیت چیزهای عجیبتری نسبت به داستان و افسانه، در پس پرده خود دارد و این مسئله کاملا در رابطه با بعد از ظهر سگی صادق است. این فیلم که همکاری مجدد آل پاچینو و سیدنی لومت به حساب میآید.
(پیش از این در فیلم سرپیکو با یکدیگر همکاری داشتهاند) روایت داستان یک سرقت مسلحانه شگفتانگیز و غیرمعمولی بانک است که در بعد از ظهری بسیار گرم در اثنای ماه آگوست سال 1972 در نیویورک آمریکا رخ میدهد.
داستان این فیلم همه چیز در خود دارد: از هیجان و درام عاشقانه گرفته تا مشکلات تلخی که در اجتماع و سیاست آمریکا در اوایل دهه هفتاد میلادی جریان داشت و همین نکات است که این فیلم را نامزد دریافت جایزه اسکار در شش بخش متفاوت کرد (آل پاچینو برای سومین بار بخاطر ایفای نقش در این فیلم نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شد).
بعد از ظهر سگی در طول دوران اکران خود توانست به فروشی پنجاه میلیون دلاری دست یابد که در زمان خود به نسبت فروش فوقالعادهای است. این فیلم هنوز که هنوزه در مرکز ملی فیلم آمریکا به نمایش درمیآید و افراد بسیاری به تماشای آن مینشینند و هنوز هم گاهی منتقدان راجع به آن صحبت میکنند.
استفان فاربر، منتقد استودیوی فیلمسازی Movieline درخصوص این فیلم گفته است: «بعد از ظهر سگی فیلمی است سرشار از انرژی و شوخطبعی بیادبانه و بیماریهایی که نادیده گرفته شدهاند.»
با امتیاز 97 از 100
فیلم پدرخوانده 2 با بازی آل پاچینو The Godfather, Part II
برخی فیلمها به قدری خوب و تأثیرگذار هستند که امکان ادامه یافتن و ساخت نسخههای دنباله آن فیلم بدل به قطعیت میشود. درکنار اینگونه فیلمها، دستهای دیگر هستند که حتی فکر کردن راجع به ساخت نسخه دنباله آنها نیاز به مهارت و ارادهای استادانه دارد. پدرخوانده فرانسیس فورد کوپولا، فیلمی است که در دسته دوم جای میگیرد و این تنها بخشی از پاسخ به این سؤال است که چرا قسمت دوم سری پدرخوانده تا این اندازه خوب و هنرمندانه از آب درآمده است.
نه تنها قسمت دوم این سهگانه توانست موفقیتی که از ساخت قسمت اول در جدول فروش نصیبش شده بود را تکرار کند، بلکه در کنار آن تا حد بسیار زیادی توانست بازخورد خوبی که از قسمت پیشین نصیبش شده بود را تکرار کند. با وجود اینکه دیگر خبری از بازی استادانه مارلون براندو در نقش دون کورلئونه نبود، داستان فوقالعاده فیلمنامه که روایتی بود از دو نسل جداگانه و درکنار به تصویر کشیدن چگونگی به قدرت رسیدن مایکل کورلئونه (با بازی آل پاچینو)، فلشبکهایی به گذشته نیز زده میشد و نشان داده میشد.
که دون کورلئونه جوان (با بازی به یاد ماندنی رابرت دنیرو) چگونه از دهکده کوچک خود در سیسیل ایتالیا جان سالم به در برد و به آمریکا مهاجرت کرد. کشوری که زمینه ساز تشکیل یکی از بزرگترین خانوادههای مافیایی به دست او شد. جفری ام.
اندرسون یکی از منتقدانی بود که راجع به این فیلم اظهار نظر کرد: «در این فیلم شاهد به تصویر کشیدن داستانی هستیم که بیش از اندازه گسترده است، اما نکته جالب توجه درخصوص فیلمنامه این است که تمامی جزئیات به خوبی به نمایش درآمدهاند و هیچ سؤالی برای بیننده باقی نمیگذارند. نکته قوت دیگر داستان فیلم قسمتهایی است که بیننده را از لحاظ عاطفی غافلگیر میکند.»
با امتیاز 98 از 100
پدرخوانده 1 با بازی آل پاچینو The Godfather, Part I
در این لیست به بررسی فیلم های زیادی پرداختیم اما هیچکدام از این فیلمها یک امتیاز کامل صددرصدی از سایت ما دریافت نکردهاند. این درحالی است که به باور بسیاری (بنا به آمار فروش و بازخورد تماشاگران فیلمهای سینمایی) پدرخوانده (قسمت اول) فیلمی است که تمامی رکوردها را از آن خود کرده و بیشک، بهترین فیلمی است که تاریخ سینما به خود دیده است.
درحقیقت این همه تعریف و تمجید لایق این شاهکار دنیای سینما است. پدرخوانده فیلمی بود که برای نخستین بار مارا با دنیای مدرن سینمایی آشنا میکند. روایت چند نسل از انسانهایی که همه به دنبال قدرت و لذت میگردند.
داستان فیلمنامه بسیار خوب کار شده است (داستانی که فرانسیس فورد کوپولا با اقتباس از رمانی به همین نام، نوشته ماریو پازو، به قلم درآورده است). نقش آفرینی بازیگران این فیلم از دیگر نقاط قوت آن است (آل پاچینو، جیمز کان و رابرت دوال کسانی بودند که نامزد دریافت جایزه اسکار شدند و مارلون براندو کسی بود که افتخار دستیابی به این مهم را در کارنامه دارد و بخاطر بازی در این فیلم برنده جایزه اسکار شد).
اینها همه نکاتی است که زبان منتقدان بسیاری را به تحسین از این فیلم گشوده است، کسانی چون جی کاکز (منتقد روزنامه تایمز) که درخصوص این فیلم عنوان کرد: «اثری کمیاب و اثری که بعید است همانند آن دیگر ساخته شود. شاهکاری که درکنار سرگرم کردن تماشاگر، چیزی از ارزش هنریاش کاسته نمیشود. پدرخوانده یک شاهکار در عرصه هنر است.»
ناگفته نماند که لیستهایی اینچنینی بر اساس امتیازی که سایتهای معتبر به فیلمها اختصاص می دهند تنظیم میشود.
(در مورد لیستی که مشاهده نمودید، همانگونه که در ابتدای این مقاله نیز عنوان شد، سایت rottentomatoes منبع ما بوده است) و ممکن است به مذاق همه خوش نیاید و نبود برخی فیلمهای سینمای جهان برای کسانی عجیب و غیرقابل انتظار باشد که امری اجتناب ناپذیر است. درخصوص لیستی که توسط این سایت مطرح شد (به گفته نویسنده خود سایت) دو فیلم دیگر نیز هستند که میتوانستند در این لیست جایی داشته باشند: مخمصه The Heat، و راه کارلیتو Carlito’s Way دو فیلم دیگری هستند که میتوانستند جایی در این لیست داشته باشند.ترجمه itrans.ir
با احتساب سال جاری، نزدیک به پانزده سال از نخستین فعالیت بازیگر شناخته شده این روز های سینمای جهان ، تام هاردی می گذرد. برای بار نخست در سریال «جوخه برادران (Band of Brothers)» بود که با این بازیگر با استعداد آشنا شدیم؛ سریالی که روایت گر داستان زندگی و جنگ تعدادی از سربازان حاضر در جنگ جهانی دوم بود و با بازخورد بسیار خوبی رو به رو شد؛ در حال حاضر این سریال دومین سریال برتر در سایت «imdb» است. تام هاردی، از همان سال ها به تلاش بی وقفه خود ادامه داد و به سرعت همگان متوجه این موضوع شدند که بازیگری با استعداد پا به عرصه سینما گذاشته است. از آخرین فعالیت های تام هاردی می توان به حضورش در سریالی با نام «Taboo» اشاره کرد؛ تام هاردی در این سریال نقشی پیچیده دارد و نقش کسی را بازی می کند که در سال 1814 از آفریقا به شهر زادگاه اش در بریتانیا باز گشته است و هدایت کسب و کار پدر اش را به عهده می گیرد. آخرین فیلم سینمایی ای که تام هاردی در آن به ایفای نقش پرداخته است نیز «Venom» نام دارد که تا چندی دیگر به روی پرده خواهد رفت. در این مقاله قصد داریم مروری جزئی تر بر موفق ترین و بهترین فیلم هایی داشته باشیم که تام هاردی در آن ها به ایفای نقش پرداخته است. با سیارک همراه باشید.
تام هاردی نقش اصلی را در این فیلم بازی می کند و نیز یکی از خشن ترین و دشوار ترین نقش های اش را در دوره تقریبا پانزده ساله فعالیت اش در دنیای سینما. داستان این فیلم روایتگر زندگی خشن ترین و شناخته شده ترین جنایتکار و زندانی تاریخ بریتانیا، چارلز برانسون است و تام هاردی توانست به خوبی قابلیت ها و استعداد های خود را به عنوان بازیگری قابل در معرض نمایش همگان قرار دهد. نقش آفرینی تام هاردی به عنوان چارلز برانسون باید به گونه ای می بود که تمامی خصوصیات رفتاری او را منعکس کند و بازی تام هاردی در این نقش به خوبی نشان دهنده شخصیت اسکیزوفرنیک برانسون بود و در برخی از صحنه ها ترکیب از ترس و خنده را می شد در او دید؛ کاری که تام هاردی به شکلی هنرمندانه از پس انجام آن بر آمد. برانسون، فیلمی بود که نقش تأثیر گذار و بسیار مهمی در سرنوشت و چگونگی دوران حرفه ای تام هاردی به عنوان یک بازیگر داشت و علاوه بر این که این افتخار نصیب تام هاردی شد تا در نقشی غیر معمول و منحصر به فرد بازی کند، توانست قابلیت های خود را برای نخستین بار به این شکل در معرض دید همگان بگذارد و سکوی پرتابی برای خود فراهم کند.
نکته ای که در خصوص این فیلم کریستوفر نولان وجود دارد و قابل تمجید است، ریسک پذیری بالای نولان و نترسیدن او از به نمایش گذاشتن فیلمی است که هیچ شباهتی به سایر فیلم های سینمایی مربوط به جنگ جهانی ندارد. دانکرک فیلمی است منحصر به فرد که شخصیت مرکزی چندان به خصوصی ندارد و از بسیاری از احساس های غیر ضروری به دور است؛ احساس هایی که بعضا در فیلم های مربوط به جنگ مشاهده می شود. تماشاگران فیلم هیچ اطلاعات به خصوصی در باره گذشته شخصیت های فیلم و چند و چون زندگی گذشته آن ها پیدا نمی کنند. البته داستان فیلم جایی برای روابط عشقی نیز نگذاشته است. تمامی تلاش عوامل سازنده فیلم و در رأس آن ها کریستوفر نولان این بوده است که روایت گر برهه ای قابل توجه از جنگ جهانی باشند و تمامی صحنه پردازی ها و فیلم برداری ها به گونه ای است که تماشاگر فیلم خود را در میان حوادث احساس خواهد کرد. البته بخشی از این ارتباط مؤثری که فیلم با تماشاگر آن برقرار می کند، به واسطه تکنولوژی هایی است که در ساخت فیلم بهره گرفته شده (صدا پردازی و این گونه مسائل که تنها در سینما های پیشرفته جهان امکان تجربه شان وجود دارد). به همین دلیل است که در تمامی طول اکران فیلم، تماشاگر ضربان قلب خود را احساس خواهد کرد و هیجان خواهد داشت. بنا بر این بیراه نیست اگر بگوییم دانکرک بیش از آن که در ژانر درام باشد هیجان انگیز است. تام هاردی نیز در این فیلم یکی از نقش ها را به عهده داشت و باز هم کار دشواری که پیش رو داشت این بود که بدون ادای دیالوگ های چندان زیادی می بایست احساسات خود را به تماشاگر منتقل کند و به خوبی از پس این کار بر آمد.
تام هاردی یکی از معدود بازیگرانی است که طی یکی دو دهه اخیر، به واسطه نقش آفرینی در فیلم هایی که تقریبا همگی آن ها موفقیت آمیز بوده اند، شناخته می شود و البته تأثیر بازی فوق العاده او در هر یک از این فیلم ها را نمی توان به سادگی نادیده گرفت. فیلم سینمایی جاده لندن که در سال 2016 به روی پرده ها رفت، می تواند به عنوان گواهی برای این ادعا باشد و نیز نشان می دهد که تام هاردی، قوه تشخیص فیلم نامه های بد از خوب را دارد و به خوبی می تواند تصور کند نقشی که به عهده خواهد گرفت تا چه حد برای اش با موفقیت همراه خواهد بود؛ شاید همین دلیلی باشد برای این که بیشتر فیلم هایی که تام هاردی در آن ها به ایفای نقش پرداخته است، خوب از آب در آمده اند. فیلم سینمایی جاده لندن پیش از هر چیز دیگری روایت گر داستانی مرتبط با قتل است (فیلم بر اساس داستانی واقعی است) و بخش دیگری از فیلم نیز حال و هوای موزیکال دارد و هر چند چنین ترکیبی به نظر بسیاری ممکن است عجیب و غریب به نظر برسد، باید عنوان کرد که این سبک کار و شیوه هنری به خصوص کارگردان این فیلم، روفو نوریس است. در این فیلم بیش از هر چیز دیگری شاهد تأثیری هستیم که این قتل های سریالی و دنباله دار، بر مردم ناحیه ای کوچک از بریتانیا گذاشته است و کارگردان فیلم توانسته است تمامی این عوامل را به خوبی با یکدیگر ارتباط داده و اثر نهایی، بسیار خوب و زیبا از آب در آمد. از دیگر عوامل موفقیت فیلم می توان به نقش آفرینی بسیار خوب تام هاردی و دیگر ستارگان فیلم اشاره کرد که هر یک به گونه ای جنبه هایی تازه از قابلیت های خود به عنوان بازیگرانی بسیار با استعداد را به نمایش می گذارند. دیو کالهون، منتقد دنیای سینما در مقاله ای در روزنامه تایمز در خصوص این فیلم عنوان کرد: «داستان فیلم بسیار جذاب است و تماشاگر مدام در انتظار سکانس بعدی و اتفاقات پیش رو خواهد بود، این در حالی است که خلاقیت و علاقه تمامی عوامل فیلم کاملا مشهود است.».
عنوان فیلم به گونه ای است که اگر کسی آن را ندیده باشد، به احتمال زیاد انتظار تماشای یک فیلم کمدی شیرین و لذت بخش را خواهد داشت، با این وجود باید عنوان کرد که داستان این فیلم متیو وان، کارگردان آن، کاملا متفاوت از چنین برداشتی است که عنوان آن به دست می دهد. داستان فیلم فضایی بسیار تاریک را به وجود می آورد؛ شخصی که به خرید و فروش عمده مواد مخدر مشغول است (دنیل کرگ بازی در این نقش را به عهده دارد)، قصد دارد وارد دوران بازنشستگی خود شده و به فعالیت اش در خرید و فروش مواد مخدر خاتمه دهد. این درحالی است که قصد پرداخت حق الزحمه تامین کننده قدرتمند و بزرگ اش را (کنث کرانهام در این نقش بازی می کند) ندارد و برای خلاصی از پرداخت این حق الزحمه از مشاور جوان و باهوش اش (تام هاردی در این نقش بازی می کند) کمک می گیرد و با او مشورت می کند. البته در نهایت تمامی این مشاوره ها و اقدامات او بی نتیجه می ماند و بیش از آن که به فکر صحبت کردن باشد، باید فکری به حال کسانی بکند که قصد جان اش را کرده اند و می خواهند او را به خاطر این اقدام، به سزای عمل اش برسانند. کایل اسمیت، منتقد نیو یورک پست در خصوص این فیلم عنوان کرد: «متیو وان نتوانست فیلم اش را به خوبی «رفقای خوب (Goodfellas)» از آب در آورد، اما نکته قوتی که در خصوص این فیلم وجود دارد، استعداد و مهارت متیو وان در سازمان دهی کردن یک داستان پیچیده و گیرا است و به این نکته، تصویر برداری فوق العاده خوب بن دیویس را نیز باید اضافه کرد. کیک لایه ای، فیلم فوق العاده ای به نظر ام آمد و نمی توان به سادگی نقطه ضعفی برای آن متصور شد.».
فیلم هایی که سبک درگیری های تن به تن و این گونه مسائل را روایت می کنند، در تاریخ سینمای هالیوود بسیار مشاهده شده اند، اما چگونه می توان نو آوری به خصوصی در این گونه فیلم ها به وجود آورد؟ مطمئنا چنین کاری امکان پذیر نیست و امکان بروز خلاقیت چندانی در این گونه فیلم ها وجود ندارد، با این حال، وارد شدن با کسانی چون تام هاردی، جوئل اجرتون و نیک نولتی (بازیگران فیلم مبارز) به رینگ مبارزه باعث شد تا تصور دیگر گونه ای از این سبک فیلم ها به دست آوریم، تجربه ای بسیار جالب توجه و جذاب. در این فیلم که گوین اکونر کارگردانی آن را به عهده داشته است، تام هاردی و جوئل اجرتون در نقش برادرانی بازی می کنند که هر کدام در مسیر های جداگانه خود به دنبال راهی برای رستگاری می گردند، اما در نهایت کار هر دو به رینگ مبارزه کشیده می شود: جایی که یکی از رقبا باید تا سر حد خونریزی پیش رفته و دیگر قادر به ادامه مسابقه نباشد تا پایان مسابقه اعلام شود. داستان فیلم به خوبی روایت شده است و تحسین منتقدانی را بر انگیخت که معمولا نظر های خوبی در خصوص فیلم های این چنینی عنوان نمی کردند و همین مسئله از نقاط قوت فیلم است. برای نمونه راجر ابرت، منتقد دنیای سینما در خصوص فیلم مبارز عنوان کرد: «این یکی از فیلم های نایاب سبک مبارزه ای است که در آن نمی توان طرف یکی از دو شخص حاضر در رقابت و مبارزه را گرفت و انتخاب و هواداری از یکی از دو مبارز کاری است بس دشوار.».
لئوناردو دی کاپریو، در این فیلم بازی بی نظیری از خود به نمایش گذاشت و داستان فیلم نیز به گونه ای است که حول محور شخصیت او می گردد (و نیز البته حول محور یک خرس گرسنه) و همین مسئله باعث شده است تا نقش آفرینی تام هاردی در این فیلم کمی در سایه قرار بگیرد، اما نکته ای که هر سینما گری به خوبی می داند این است که هر داستان انتقام کلاسیکی که روایت می شود، وابستگی مستقیمی به نقش بد فیلم و شخصیت ضد قهرمان داستان اش دارد و شرارت او است که عطش انتقام را به وجود می آورد و شکل می دهد. تام هاردی در این فیلم در نقش جان فیتزجرالد بازی می کند؛ شخصیتی منفور که به خوبی توانست این احساس عطش را در شخصیت اول و قهرمان داستان به وجود بیاورد و باعث شد تا دی کاپریو، شخصیت نیمه جان و زخم خورده اش را خزان خزان در سراسر مرز آمریکا بکشاند و خود را به کسی برساند که عزیز ترین کس اش را از او دریغ کرد. الخاندرو گوسنالس کسی است که کارگردانی این فیلم را به عهده داشت؛ فیلمی که جان تازه ای به دنیای سینما داد و نیز توانست تحسین منتقدان بسیاری را بر انگیزد. برایان تالریکو، منتقد سینما طی مطلبی که در سایت «RogerEbert.com» در خصوص نقد فیلم از گور برخاسته نوشته بود، عنوان کرد: «شما تنها این فیلم را مشاهده نخواهید کرد، بلکه با تمام وجود تجربه اش خواهید کرد. زمانی که فیلم به پایان می رسد، احساس خستگی بی اندازه ای خواهید داشت و علاوه بر این از کیفیت فوق العاده فیلم سازی و امکانات و مهارت های بهره گرفته شده در آن به وجد خواهید آمد. البته اگر به خوبی فیلم را زیر نظر گرفته بوده باشید، پس از تماشای آن، حتی برای اندک مقداری هم که شده، به خاطر امکانات و نعمت هایی که در اختیار دارید، قدر دان خود و زندگی خواهید بود.». این مقاله ادامه دارد...
در سیارک بخوانیم:
JamesEluro 464۱۴۰۱/۲/۷تریلر جنگی ریدلی اسکات، Black Hawk Down، سقوط شاهین سیاه ، اولین فیلم سینمایی تام هاردی بود. این فیلم بر اساس اتفاقات واقعی ساخته شده بود. کتاب مارک باودن که اسکات فیلمش را بر اساس آن ساخته است، درگیری در موگادیشو را پوشش می دهد. با این حال، فیلم فقط نبرد را بازسازی نمی کند، یک درام تاریخی است.
JamesEluro 464۱۴۰۱/۲/۷شرکت در پروژه یک کارگردان مشهور تام را از سایه بیرون آورد. او چند پیشنهاد جالب دارد. در سال 2002، او در ملودرام متیو پارکهیل Dots on the I's ظاهر شد. درست است، نه در نقش اصلی، اما شریک او در فیلم گائل گارسیا برنال بود. و ژانر ملودرام به هاردی اجازه داد تا از موضوع جنگی دور شود.
JamesEluro 464۱۴۰۱/۲/۷اثر دیگری از تام هاردی بیشتر نمایان شد. در حماسه فانتزی پیشتازان فضا، او نقش شبیهسازی Reman Preton Shinzon را بازی کرد. Star Trek: Into Darkness استعداد هاردی را به نمایش گذاشت. این بازیگر جوان در کنار پاتریک استوارت برجسته اصلا گم نشد . شخصیت شرور او شبیه یک شخصیت ساختگی نیست. بیننده ناگهان به این فکر می افتد که حتی با او همدردی می کند. این تجربه سپس برای هاردی در فیلم دیگری - "بتمن" مفید بود.
JamesEluro 464۱۴۰۱/۲/۷راک اند رول اثر گای ریچی سپس فیلم شناسی تام هاردی با پروژه های مختلف پر شد - فانتزی، هیجان انگیز، کمدی ("فرار از قلعه کولدیتز"، "ماری آنتوانت"، "آندرومدا"، "کیک پفکی"). به موازات آن، هاردی بر صحنه تئاتر تسلط دارد. بازی در نمایش های "خون" و "عربستان، ما پادشاه خواهیم شد" برای او یک جایزه به ارمغان آورد - جایزه ای از تئاتر ایونینگ استاندارد لندن. و در سال 2003، تام هاردی نامزد جایزه لارنس اولیویه به عنوان آیندهدارترین بازیگر جوان تئاتر شد. پروژه های تلویزیونی قوی در کارنامه او وجود داشت. مثلاً سریال تاریخی انگلیسی «ملکه باکره» یا درام تلویزیونی درباره بی خانمان ها «استوارت: زندگی گذشته».
JamesEluro 464۱۴۰۱/۲/۷با این حال، موفقیت، دعوت گای ریچی بود. در «راک اند رول» نقش کوچکی داشت، اما گای ریچی هرگز شخصیت های گذرا ندارد، به همین دلیل او کارگردان بزرگی است. بو خوش تیپ، یک همجنسگرا، یک راهزن، یک مرد عالی و پایین تر از لیست، کاملاً در تیم جا می شود. طرفداران گای ریچی از عملکرد شگفت انگیز تام هاردی قدردانی کردند. او به سرعت سبک امضای کارگردان را بر روی پرده نمایش داد و به شکلی تکرار نشدنی ارائه کرد. بازبینی فیلم هایی با تام هاردی آغاز شد. و تهیه کنندگان متعهد شدند که او را به پروژه هایی برای نقش های اصلی دعوت کنند.
JamesEluro 464۱۴۰۱/۲/۷درام بیوگرافی «برانسون» از نیکلاس ویندینگ رفن تقریباً برای تام هاردی به یک مونولوگ تبدیل شده است. کل فیلم تنها بر کاریزمای بازیگر استوار است. این تئاتر یک نفر است. داستان خود چارلز برونسون مانند یک پوچ است، مانند یک مجنون مترقی. او در تمام زندگی خود برای شهرت تلاش کرد، تنها با روش های بسیار عجیب و غریب، بدون اینکه از زندان خارج شود. او به دلیل حمله، سرقت و مقاومت در برابر مقامات زندانی شد. علاوه بر این، حتی مشخص نیست که این مرد یک انقلابی بود که علیه نظام می جنگید، یا یک آدم متوسط که با دندان گره را باز می کرد یا یک دیوانه متجاوز. یک چیز واضح است، برونسون شهرت را به دست آورده است - . او را خطرناک ترین جنایتکار انگلیس می نامیدند، کتابی درباره او نوشته شد، فیلمی ساخته شد. بنابراین تام هاردی که روی فیلم برانسون سرمایهگذاری کرده بود، روی فرم بدنی خود کار کرد. تام هاردی که قدش حدود 178 سانتی متر است برای فیلمبرداری توده عضلانی به دست آورد. او توانست 19 کیلوگرم وزن اضافه کند تا روی صفحه نمایش چشمگیر به نظر برسد.
JamesEluro 464۱۴۰۱/۲/۷کریستوفر نولان همیشه بازیگران پروژه هایش را با دقت انتخاب می کند. بنابراین برای فیلم "Inception" او یک تیم باورنکردنی جمع کرد: لئوناردو دی کاپریو، کن واتانابه، تام برنگر، ماریون کوتیار. از میان بازیگران کمتر شناخته شده، اما به سرعت در حال کسب محبوبیت، و از همه مهمتر، بازیگران جوان با استعداد، کیلین مورفی، الن پیج، جوزف گوردون-لویت در این فیلم ایفای نقش کردند. و تام هاردی او نقش یک تقلید کننده را بازی می کند. شخصی که هر گونه لباس مبدل به خود می گیرد. در خواب، او مانند آفتاب پرست به بدن افراد دیگر صعود می کند و احساسات و روابط را دستکاری می کند.
JamesEluro 464۱۴۰۱/۲/۷پس از فیلمبرداری با نولان، هاردی برای بازی در یک درام ورزشی قرارداد امضا کرد. فیلم «جنگجو» او را به تمرینات بازگرداند. تام هاردی باید به یک مبارز واقعی تبدیل می شد. این بازیگر در مصاحبه ای با کمال میل اسرار مجموعه ای سریع از توده عضلانی را به اشتراک گذاشت. در ده هفته منتهی به فیلمبرداری «جنگجو»، تام هر روز دو ساعت وزنه بلند میکرد، سپس به همان میزان جیو جیتسو تمرین میکرد، دو ساعت بوکس کار میکرد و دو ساعت میرقصید. چنین بارهای شدید به او ظاهر یک مبارز حرفه ای هنرهای رزمی ترکیبی را می داد.
JamesEluro 464۱۴۰۱/۲/۷نقش های اصلی تام هاردی بدنی که تام هاردی برای فیلمبرداری «جنگجو» به دست آورد برای پروژه دیگری به کار آمد. کریستوفر نولان که ساخت فیلم جدیدی درباره بتمن را بر عهده گرفت، او را به تیم دعوت کرد. فیلم شناسی تام هاردی یک شخصیت منفی به یاد ماندنی دیگر دریافت کرد.
در ادامه بخوانید...تا کنون نویسندگان اندکی بوده اند که قادر به آفرینش اثری باشند، که همچون اثر جان لی کری به واسطه جذابیت داستان و به خوبی کنار هم گذاشتن اتفاقات مختلف داستان، ذهن را درگیر خود کند (داستان در سبک جنایی جاسوسی است) و همین مسئله است که اقتباس از این اثر فوق العاده را نیز به مراتب دشوار تر می کند، چرا که اثر به گونه ای است که بیش از آن که به گیر و دار های ذهنی و این گونه مسائل بپردازد، هیجان انگیز است. با این وجود، توماس آلفردسون، کارگردان این فیلم، نوشتن این فیلم نامه اقتباسی را به عهده بریجت اکانر و پیتر استراگان گذاشت و در نهایت با فیلمی که در سال 2011 به روی پرده های سینما برد، نشان داد که کارگردان قابلی است و به خوبی از پس این کار دشوار برآمد. رمان اصلی که فیلم نامه از آن اقتباس شده است (دوره گرد خیاط سرباز جاسوس) در سال 1974 نوشته شده است. در این فیلم گری الدمن، در نقش یک جاسوس بازنشسته بازی می کند که به واسطه مشکلاتی که یک مأمور ناکارآمد ام آی سیکس (با بازی تام هاردی) ایجاد می کند، مجبور می شود دوباره وظایفی را به عهده گرفته و به کار مشغول شود. روایت داستان فیلم بسیار هنرمندانه و هوشمندانه انجام شده و در کنار بازی فوق العاده خوب بازیگران آن توانسته از عوامل اصلی موفقیت فیلم باشد؛ فیلمی که در زمان اکران توانست تحسین منتقدان بسیاری را بر انگیزد. الا تیلور، منتقد سینمای جهان در خصوص این فیلم عنوان کرد: «این فیلم به گونه ای نیست که تماشاگر بتواند تصمیمی در خصوص خوب و بد شخصیت ها بگیرد و از آن دسته فیلم هایی نیست که پیامی اخلاقی به همراه داشته باشند. تمامی تلاش فیلم نامه نویسان و کارگردان این اثر هنری، آن بوده است که به فضای غمگین و سرد رمان اصلی که داستان از آن اقتباس شده است، پایبند باشند و به خوبی توانستند از پس این کار بر آیند و لحظاتی از قرن بیستم را به نمایش کشیدند که شکوهمند بود و در عین حال ماتم زده.».
نمایش درخشان تام هاردی در فیلم «برانسون» باعث شد تا تقریبا همگان از ظهرو یک استعداد جدید کسب اطمینان کنند و تام هاردی به واسطه بازی اش در آن فیلم توانست هواداران زیادی برای خود دست و پا کند، با این وجود در سال 2010 بود که اتفاق خوشایند دیگری برای این بازیگر دنیای هالیوود افتاد و زمینه ساز موفقیت اش را بیش از پیش فراهم آورد. در این سال، تام هاردی، به دعوت کارگردان بزرگ دنیای سینما، کریستوفر نولان برای بازی در فیلم تلقین دعوت شد و نمایش خوب اش توانست دست آورد جدیدی برای اش باشد. البته ستارگان دیگری نیز در این فیلم به ایفای نقش پرداخته اند؛ در رأس آن ها لئوناردو دی کاپریو، نقش اول فیلم بود و از دیگر بازیگران حاضر در این اثر سینمایی می توان به جوزف گوردون لویت و الن پیج اشاره کرد. تام هاردی در این فیلم در نقش ایمز بازی می کند؛ ایمز عضوی است از گروهی که لئوناردو دی کاپریو هدایت آن را به عهده دارد؛ شخصیت دی کاپریو در فیلم کسی است که شیوه و روش به خصوصی برای دزدیدن هویت افراد دارد، به گونه ای که به همراه سایر اعضای تیم اش وارد رؤیای فرد شده و در غالب کسانی در می آیند که فردی که هویت اش از او دزدیده شده است، به آن ها اعتماد دارد و تمامی اتفاقاتی که در دنیای خیال و رؤیا رخ می دهند تا حدودی بر دنیای واقعی فرد تأثیر می گذارند. ژانر اصلی این اثر سینمایی علمی خیالی است و پر است از صحنه هایی هیجان انگیز و تصویر برداری هایی فوق العاده که تماشاگر را به وجد می آورد. سکانس پایانی فیلم نیز به قدری خوب از آب در آمده بود که هنوز که هنوزه برخی در خصوص آن صحبت می کنند. آن هورنادی مقاله ای در خصوص این فیلم در روزنامه واشینگتن پست آمریکا منتشر کرد و در خصوص آن عنوان کرد: «تلقین از آن دسته فیلم هایی است که هم تصویر های فوق العاده ای دارد و تماشاگرانی که برای تفریح و ساعاتی خوش آمده اند را سر گرم می کند و هم لایه های عمیق تری در داستان آن نهفته است که تنها تماشاگران زیرک تر قادر به تشخیص آن خواهند بود. داستانی که قهرمان اصلی و نقش اول این فیلم در زندگی شخصی دارد، بسیار جذاب و گیرا است.».
یکی از نکاتی که در خصوص فیلم های سه گانه یا تریلوژی حائز اهمیت است و فشار سنگینی را متوجه عوامل سازنده آن می کند (البته سه گانه هایی که موفق از آب در می آیند؛ سه گانه هایی چون جیسون بورن، پدر خوانده، ارباب حلقه ها) این است که قسمت های بعدی فیلم به گونه ای ساخته شود که احساس پسرفتی نسبت به قسمت قبلی آن احساس نشود و از لحاظ کیفی بهتر باشد (یا با قسمت قبلی اش در یک سطح باشد). این مسئله باعث شد تا در ساخت شوالیه تاریکی بر می خیزد (قسمت سوم و پایانی سه گانه بتمن) نیز همین فشار وجود داشته باشد؛ فشاری که بخش اعظم آن متوجه تام هاردی و نقشی می شد که به عهده گرفته بود؛ او در این فیلم در نقش بین بازی می کرد؛ تروریستی که همه او را با ماسک به خصوص اش می شناختند. تام هاردی در این فیلم شخصیت ضد قهرمان داستان را به عهده داشت و در مقابل بتمن و قهرمان داستان قرار می گرفت. تام هاردی، با گریم عجیب و غریب و خلاقانه خود در مقابل دوربین های فیلم برداری قرار گرفت و این در حالی بود که سایه بازی فوق العاده خوب هیث لجر در دو قسمت قبلی در نقش جوکر، به عنوان شخصیت ضد قهرمان داستان، بر روی او سنگینی می کرد، با این وجود این مسئله نتوانست از درخشش تام هاردی جلوگیری کند و او نیز امضای خود را با بازی فوق العاده خوب اش بر این سه گانه به یاد ماندنی گذاشت. کریستن بیل در این فیلم در نقش بتمن بازی می کرد و سکانس های درگیری او با بین (با بازی تام هاردی) که بعضا به شکستن استخوان های شان می انجامید، واقعا دیدنی بود. دن گایر، منتقد سینما و شاغل در مجله دیلی هرالد است و از جمله کسانی که شیفته بازی فوق العاده تام هاردی در نقش بین شده بود و بر این باور بود که جدای از گریم، دیالوگ ها، فیلم نامه و سایر مسائل این چنینی، بخش اعظم شخصیت ضد قهرمان داستان به واسطه استعداد و هنر تام هاردی نمایان شد.
در حال حاضر فیلم های سبک جنایی که در محله های مختلف شهر های امروزی جریان دارد، بسیار زیاد شده و تقریبا تمامی تکنیک های جالب برای تماشاگران در این گونه فیلم ها به کار بسته شده است. این مسئله باعث می شود تا کمتر امکان تولید فیلم های با کیفیت و خلاقانه ای در این ژانر وجود داشته باشد و نیز فیلمی چون The Drop (به کارگردانی مایکل آر روسکام و بر اساس فیلم نامه ای نوشته دنیس لیهین) به طور گسترده ای و بیش از هر مسئله دیگری به استعداد و هنر بازیگران اش در نقش ها شان متکی باشد (برای دست یابی به موفقیت). در این خصوص شانس با روسکام یار بود؛ نقش اصلی این فیلم به عهده تام هاردی است و در نقش یک متصدی محل سرو نوشیدنی مشغول به کار است که توسط یک گروه خلافکاری سازمان یافته چچنی کنترل می شود و به عنوان مکانی برای مخفی کردن پول های حاصل از فعالیت ها شان استفاده می شود. این محل سرو نوشیدنی، توسط پسر خاله نقش تام هاردی (آخرین نقش آفرینی جیمز گاندولفینی) هدایت می شود و متعلق به او است. از دیگر بازیگران حاضر در فیلم می توان به نومی رپیس و متیاس چوانارتز اشاره کرد که همگی توانستند از پس ایفای نقش خود به خوبی بر آیند. مایکل فیلیپس، منتقد دنیای سینما، در خصوص این فیلم و در مطلبی که در شیکاگو تریبون منتشر کرد، عنوان کرده بود: «مدت ها است که ساخت این گونه فیلم های جنایی دیگر چندان چنگی به دل نمی زند، با این وجود، بازی فوق العاده خوب و جالب تام هاردی، گالدونفینی و رپیس در کنار هم باعث شده است تا داستان و فیلم به طور کلی شانس این را پیدا کنند که تماشاگر را تا ثانیه های پایانی کنجکاو نگاه دارند. فیلم بسیار خوبی بود.».
این فیلم به طور کلی و از ثانیه های ابتدایی تا آخرین سکانس، تنها یک لوکیشن دارد و این لوکیشن اتومبیلی است که تام هاردی در حال راندن آن است. جالب این جا است که دوربین فیلم برداری نیز تقریبا در تمامی لحظات فیلم روی صورت تام هاردی متمرکز است و کمتر صحنه های دیگری را نشان می دهد، با این وجود، داستان فیلم و نقش آفرینی تام هاردی به اندازه ای خوبند که در تک تک دقایق فیلم، تماشاگر را کنجکاو و هیجان زده نگاه می دارند. نقشی که تام هاردی در این فیلم ایفای آن را به عهده دارد، با سرعت در حال رانندگی به سمت مقصد و نیز سرنوشت خود است، چرا که در برهه زمانی ای تعیین کننده از زندگی خود به سر می برد و بحران هایی در زندگی شخصی و کاری اش پیش آمد کرده که باید بر آن ها غلبه کند و شرایط احساسی برای او به گونه ای می شود که همه نوع احساسی را تجربه می کند؛ از خواهش کردن و التماس گرفته تا خشم و بر افروختگی و تام هاردی همان گونه که عنوان شد، در ایفای این نقش منحصر به فرد، فوق العاده بوده است و هیچ گاه تسلیم شرایط سخت کاری اش در این فیلم نمی شود. تای بر، منتقد دنیای سینما در این خصوص عنوان کرد: «تام هاردی به خوبی توانست کاریزمای لازم برای این نقش را در خود شکل دهد. بازی او به اندازه ای خوب است که تماشاگر حتی برای لحظه ای قادر به چشم پوشیدن از او نخواهد بود و این اتفاق خوشایندی برای عوامل سازنده بود، چرا که جز تام هاردی و نقشی که به عهده داشت، چیز دیگری نمی شد دید و شکست تام هاردی در ایفای نقش اش، برابر می شد با شکست فیلم که خوشبختانه این گونه نشد.».
برای چند سال اخیر، اتفاق خوشایند و فیلم های خیلی خوب و با کیفیت در سینمای هالیوود کمتر مشاهده شدند و هر گونه ایده تازه ای برای ساخت یک سری فیلم خوب، باز سازی یا ایده پردازی مجدد برای ساخت فیلم های قدیمی تر قابل دفاع به نظر می رسید. نزدیک به سی سال از نمایش آخرین نسخه فیلم های مد مکس می گذرد و این مسئله باعث شد تا ایده بازسازی این فیلم با استقبال خوبی رو به رو شود و از زمان اعلام اولین خبر های رسمی مبنی بر ساخت مجدد این فیلم و انتخاب تام هاردی به عنوان بازیگر نقش اصلی آن، چشم ها برای مدتی طولانی در انتظار پرده برداری از نسخه نهایی فیلم ماند. این مدت زمان طولانی دوری جورج میلر (کارگردان و دستیار نویسنده فیلم) از دنیای مد مکس سبب شد تا در این نسخه باز سازی شده با ایده های خلاقانه و جدیدی باز گردد؛ ایده هایی که تماشاگران و منتقدان را بیش از آن چه که انتظار می رفت شگفت زده کردند. به جرأت می توان عنوان کرد که مکس دیوانه: جاده خشم، از آن دسته فیلم هایی است که کمتر به عرصه ظهور می رسند و از همه جنبه ها فیلمی اس فوق العاده. این فیلم داستان و صحنه هایی بسیار هیجان انگیز دارد و بسیار فرا تر از قرار گرفتن چند سکانس معمولی در کنار یکدیگر است. در حقیقت مکس دیوانه از آن فیلم هایی است که بسیار بر روی آن فکر شده و برای طرح ریزی داستان آن زحمت کشیده شده است، چرا که در کنار صحنه های فوق العاده اکشن و هیجان انگیز که فیلم از آن ها لبریز است و نفس را در سینه ها حبس می کند، داستان فیلم نیز به همان اندازه گیرا است و پیامی که دارد را با تمام توان به گوش تماشاگران اش می رساند. گذشته از تمامی این مسائلی که قدرت فیلم را سبب شده اند، به بازی تام هاردی در نقش مکس راکاتانسکی می رسیم؛ نقشی که در کل مدت زمان فیلم چند کلمه بیشتر به عنوان دیالوگ ندارد و کمتر صحبت می کند؛ مکس، زمان زیادی از فیلم را با ماسکی بر صورت اش می گذراند و این مسئله به کلی امکان صحبت کردن را از او دریغ می کند. با این وجود، باز هم تام هاردی استعداد های خود را به عنوان بازیگری بالقوه به رخ می کشد و در کنار نقش دیگر فیلم، شارلیز ترون، به خوبی احساسات خود را در قالب حالات صورت و رفتار های خود نشان می دهد که کاری است بسیار دشوار. کریستی لمایر، منتقد دنیای سینما در خصوص این فیلم گفت: «مطمئن باشید که این همه تعریف و تمجیدی که از این فیلم می شنوید، به خاطر مسائل بازرگانی و بالا رفتن فروش فیلم نیست. مکس دیوانه فیلمی است که سال ها زمان می برد تا اثری مشابه با آن خلق شود.
در سیارک بخوانیم: