دلایل سرمایه گذاری بر روی کارکنان پیرتر بخش دوم

در

ادامه مقاله دلایل سرمایه گذاری بر روی کارکنان پیرتر را در این پست بخوانید.

(سیارک) علاوه بر بهره گیری از کارمندان پیرتر برای آموزش به افرادی که در کنار آن ها هستند، مهم است که مهارت های این کارکنان نیز، افزایش یابد. نسل جوان تر تمایل دارد تا در مورد وسایل دیجیتال، به روز باشد، و شاید کارکنان پیرتر در زمینه ی فناوری های رو به رشد، نیازمند آموزش باشند.
دولت بریتانیا، اخیراً پیشنهاد کرده تا کسب و کارها باید کارکنان بالای 60 سال خود را به دانشگاه ها بفرستند تا در یک محیط کلیدی، مجدداً آموزش ببینند. این یک پیشنهاد جالب است، اما آیا واقع گرایانه ترین راه برای بهبود مهارت-های کارکنان پیرتر است؟
فرستادن کارمندان به دانشگاه، سوالات زیادی را پیرامون هزینه ی این کار مطرح می کند. با توجه به بودجه های حقوق های بازنشستگی که در حال کاهش یافتن هستند، آیا برای کارمندان پیرتر امکانپذیر است که وام های دانشجویی را بازپرداخت کنند و این هزینه را با استفاده از حقوق بازنشستگی خود پرداخت کنند؟ کسب و کارهایی که هزینه های آموزش مجدد کارکنان پیرتر خود را می پردازند، بار اقتصادی این اقدام را به دوش کشیده و فداکاری و حمایت خود را به کارکنان خود نشان می دهند.
کارمندان برای اینکه بیشترین میزان تولیدکنندگی(ثمربخش بودن) را از خود نشان دهند، نیاز دارند که احساس اشتیاق کنند و احساس کنند که مورد نیاز یک شرکت هستند. فرستادن مجدد افراد بالای 60 سال به دانشگاه، می تواند موجب انتقال کل منابع(مالی) به دانشگاه شود در حالیکه آموزش این افراد در منزل، موجب افزایش ثمربخشی و تعهد آن ها می شود.
کسب و کارها باید کارمندان پیرتر را تشویق کنند تا مهارت های خود را افزایش دهند و می توانند این کار را با پیشنهاد یک شغل و آموزش در قالب یک بسته و همراه یکدیگر، همانطور که برای نسل جدیدتر صورت می دهند، انجام دهند. همچنانکه چک لیست مثبت، آشکار می شود، برای حصول اطمینان از اینکه همه ی کارمندان، خشنود هستند، کسب و کارها می توانند بدین ترتیب کار را شروع کنند:
- حصول اطمینان از اینکه مدیران و سرپرستان، اقدامات مالی مربوط به سن و سال افراد را بسادگی و بنا بر فرضیات خود درباره ی گروه های سنی مختلف، وضع و اجرا نمی کنند؛
- حصول اطمینان از اینکه آموزش و توسعه، بعنوان یک بخش جدایی ناپذیر از فرهنگ کسب و کار، دیده می شوند و کارمندان با هر سنی، فعالانه در شناسایی نیازهای رو به رشد خود، درگیر هستند؛ و
- کنترل و مدیریت آموزش برای حصول اطمینان از اینکه تمامی کارمندان، از فرصت ها آگاهند و مشتاق استفاده از این فرصت ها هستند.
یکپارچه سازی کل کسب و کار
این ها، نقاط شروع خوبی هستند، اما کسب و کارها اگر بدنبال بدست آوردن بیشترین سود از کارمندان پیرتر خود هستند و بنا بر ادعای 92 درصد از مدیران اجرایی که اعتراف کردند در آموزش برای کارمندان بالای 60 سال خود سرمایه گذاری نمی کنند، کسب و کارها باید توجه داشته باشند که موجب خسارت به خود می شوند.
کسب و کارها باید اطمینان حاصل کنند که می توانند این نقاط مهم را بصورت محیط کاری عادلانه که در آن، هر فرد ارزشمند است و فرصت های مشابهی را برای پیشرفت کردن دارد، به کارمندان خود پیشنهاد کنند. با معرفی این ارزیابی ها، این معنی نیز حاصل می شود که شرکت ها به سایر کارمندان، فرصتی برای ایفای نقش خود در یک کسب و کار را می دهند؛ با نادیده گرفتن این نکات مهم، کارمندان پیرتر در نهایت نا امید شده و نتاج ضعیف تری را از خود نشان می دهند.
اکنون، نیروی کاری انگلستان، دربرگیرنده ی چهار نسل جداگانه است، هر یک با تفکر و شیوه های یادگیری مختص به خود، که درک این موضوع را برای کسب و کارهایی که باید نیروی کاری خود را(نه تنها نیروهای جوان تر بلکه نیرویهای پیرتر را) تشویق کرده و آموزش دهند، مهم تر می کند.
"مهم است که یک محیط کاری عادلانه برای کارمندان فراهم آید که در آن، همه دارای ارزش برابر هستند و فرصت-های مشابهی برای پیشرفت کردن دارند"

بجای نادیده گرفتن این مشکلات، کسب و کارها باید بدانند که چگونه کارمندان پیرتر را مشتاق(با انگیزه) نگه دارند و درک کنند که چگونه کسب و کار می تواند از این منبع ارزشمند، سود ببرد.

یک ارتباط آشکار بین مدیران حامی کارمندان و انتخاب یادگیری وجود دارد، درحالیکه مدیرانی که حامی کارمندان نیستند، آموزش را به تأخیر می اندازند. بنابراین باید یک اولویت برای مدیران و سرپرستان کسب و کارها وجود داشته باشد تا شرایط را برای تشویق کارمندان و فراهم آوردن احساس راحتی و اعتماد به نفس برای یادگیری و توسعه ی مهارتهای آن ها، فراهم کنند. برای انجام این کار، مدیران باید اطمینان حاصل کنند که:
- کارمندان را تشویق کنند تا در یادگیری، مشارکت داشته باشند و به آن ها کمک کنند تا زمان لازم را به این کار اختصاص دهند؛
- پرسنلی را بعنوان داوطلب، برای مشارکت در این کارها و کمک به این افراد، تعیین کنند؛
- انتظاراتی که از کارمندان وجود دارد را قبل از شرکت در برنامه ی آموزشی، تعیین و؛
- نتایج و پیشرفت هایی که پس از یادگیری رخ داده است را بررسی کنند.
طرح های توسعه ی پرسنل
مدیران همچنین می توانند طرح های توسعه ی پرسنل را ایجاد و آن ها را در سیستم های ارزیابی، مورد سنجش قرار دهند؛ بازخورد عملکرد منظم را درخواست و به کارکنان، فرستاده شدن به سایر بخش های کسب و کار برای آموزش را پیشنهاد دهند. برای کارکنان، فرصت هایی را فراهم آورند تا مدتی از برنامه ی روزانه ی خود دور شده و روی پروژه-های استراتژیک بیشتری کار کنند تا موجب افزایش اشتیاق، انگیزه و ثمربخشی آن ها شوند. با در نظر گرفتن کارمندان پیرتر و ایجاد برنامه ی آموزشی برای آن ها، این افراد نسبت به کاری که انجام می دهند، احساس اشتیاق پیدا می کنند. کارمندان خرسند، ثمربخش تر بوده و اشتیاق بیشتری نسبت به اهداف کسب و کار خود دارند. بدین ترتیب، کسب و کار نیز هیچ نقطه ضعفی در رابطه با منابع استفاده نشده، نخواهد داشت.
افراد بالای 60 سال، در محیط کاری مدرن، کارایی بیشتری داشته و نباید بعنوان یک موجود جدا افتاده و دارای فرصت های کمتر برای پیشرفت و توسعه ی مهارت های خود با آن ها رفتار شود. اگر این افراد فراموش شوند و فرصتی برای آموزش کلیدی نداشته باشند، این کسب و کار است که منابع بسیار ارزشمندی را که دارای تجربه و وفاداری هستند، از دست داده است.

ترجمه  itrans.ir

درسیارک بخوانیم:

نگاه افراد مسن به تکنولوژی

نگاه افراد مسن به اینترنت

افراد مسن و شکاف دیجیتالی

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

چرا کسانی که برای تجربه پول پرداخت می‌کنند، خوشحال‌ترند

در

امروزه چیزهای زیادی وجود داردکه می‌توانید پولتان را خرج آن کنید. در جامعه‌ای زندگی می‌کنید که مملو از مصرف است. خانه، ماشین، فناوری و ... همه آن چیزهایی که مجبور می‌شوید بخرید. نمی‌توان حتی در لپ‌تاپ شخصی‌تان هیچ جایی بروید بدون اینکه با تبلیغات آخرین مد یا پیشرفت فناوری روبرو نشوید.

«شجاع باش. خطر کن. هیچ چیز نمی‌تواند جای تجربه را بگیرد.» پائولو کوئیلیو


چرا شرکت‌ها تمام ابزارشان را به شمای مشتری تحمیل می‌کنند؟ هدف‌شان چیست؟ چطور انقدر خوب قلاب می‌اندازند، شما را به دور آن می‌چرخانند و توجه‌تان و تمایل‌تان به خرید محصولاتشان را صید می‌کنند؟ وقتی محصولاتشان را مصرف می‌کنید، خوشبختی را به شما عرضه می‌کنند. درحالی‌که خرید خانه، ماشین، آیفن جدید یا خرید همبرگر و نوشیدنی از رستوران ممکن است شما را موقتاً ارضاء کند اما دوامی نخواهد داشت. از طرف دیگر، تجارب تا ابد دوام می‌آورند. اگر پولتان را صرف تجربه کنید برخلاف کالاهای مادی یا قابل‌اندازه‌گیری، شما لذت و رضایت بسیار بیشتری را در زندگی‌تان تجربه خواهید کرد.

1. تجربه را نمی‌توان اندازه‌گیری کرد.
من این مسأله را پیش‌تر بررسی کردم اما در اهمیت این نکته نمی‌توان غلو کرد. تجارب گرانبها هستند درحالی‌که اقلام مادی همیشه تاریخ انقضاء دارند. خانه و ماشینی که می‌خرید معرکه هستند اما در طول زمان رضایت حاصل از آنها به احتمال قریب به یقین رو به زوال خواهد گذاشت. نشئه‌ی اولیه خرید تا ابد دوام نخواهد آورد.
در مقابل، تجارت هیچگاه تلألو خود را از دست نخواهند داد. درست است که 100 دلار برای بلیط کنسرت مامفورد و پسران هزینه می‌کنید اما تجربه‌ای است که هیچگاه فراموش نخواهید کرد. همیشه می‌توان به آن لحظه بازگردید و احساسات لذت‌بخش آن لحظات را به خاطر آورید. شاید هیچ موقع شبی را که با دوستان برای شام، سینما و رقص بیرون از خانه گذرانده‌اید، فراموش نخواهید کرد. سفرتان به Super Bowl یا سفرتان با کوله‌پشتی به اروپا یا جنوب شرق آسیا را هیچگاه فراموش نخواهید کرد. اینها تجربه‌های زندگی هستند که هیچ موقع نمی‌توان آنها را جایگزین کرد، فرقی نمی‌کند چه تعداد ماشین یا وسیله بخرید.
به خرید چیزهایی که در زندگی نیاز دارید ادامه دهید. جایی برای زندگی و ماشینی برای راندن نیاز دارید. مقداری فن‌آوری نیاز دارید. قبل از اینکه وسیله‌ی مادی بعدی‌تان را بخرید، از خودتان بپرسید که آیا تجربه‌ای هست که بتوانید پول‌تان را به جای خرید آن وسیله برای آن صرف کنید.

2. تجربه‌ها کمک می‌کنند هدف و اشتیاق‌هایتان را تعیین کنید.
شکست در صرف پول برای تجربه‌ها به معنی شکست در کشف هدف و احساساتتان است. هدف و احساساتتان همچون قطب‌نمایی در زندگی‌تان باشند. باید شما را هدایت بکنند و فعالیت‌های روزمره‌تان تحت نفوذ داشته باشند.
تجربه‌هایتان لازم نیست گرانقیمت یا عالی باشند و همچنین اهدافتان و احساساتتان لازم نیست به این شکل باشند. اما باید در زندگی‌تان با تجربه‌هایی همصف بشوید که با آنها هماهنگ هستید. به عنوان مثال اگر از ورزش لذت می‌برید و شاید اعتقاد دارید که هدف‌تان در زندگی مبتنی بر ورزش است، در این صورت صرف پول برای شرکت در رویدادهای ورزشی معنی‌دار است. اگر مطمئنید که این خواسته‌ی شماست، تا جایی که می‌توانید درمورد صنعت ورزش یاد بگیرید. در مورد هر اشتیاق دیگری که در زندگی‌تان دارید همین کار را باید کنید.
فرصت‌های پیگیری هدف و اشتیاقتان را از دست ندهید. تجربه‌هایی هستند که برای شما مهم‌اند و درنهایت کمک خواهند کرد که به زندگی‌تان شکل بدهید. از آنها استفاده کنید زیرا همیشه سرمایه‌گذاری‌های بزرگی هستند!

3. تجربه‌ها دیدگاه‌های مختلفی درمورد جهان به شما می‌دهند
شاید برای یادگیری درمورد دیدگاه‌های مختلف درمورد جهان هیچ راهی بهتر از مسافرت نباشد. مسافرت بدون تردید یکی از بهترین روش‌های تجربه‌ی فرهنگ‌ها و هنجارهای اجتماعی مختلف است. مسافرت درسی است که هیچ موقع در کلاس تجربه نمی‌کنید، مهم نیست چه تعداد مکان را مطالعه کنید. و مجبور نیستید نصف دنیا را بگردید تا پی به فواید مسافرت ببرید. تنها یک مسافرت جاده‌ای در تعطیلات آخر هفته، تجربه‌ی جدید و تازه‌ای را در اختیار شما قرار می‌دهد.
برای درک نگرش جدیدی نسبت به جهان مجبور نیستید مسافرت بروید. صرف زمان در طبیعت می‌تواند بسیار آرامش‌بخش باشد. برخی از صمیمانه‌ترین خاطرات تجربی من مواقعی است که در طبیعت بودم و با تمام وجود زیبایی و شگفتی آن را جذب می‌کردم. تجربه‌هایی مانند این حتی یک سکه هزینه بر شما تحمیل نخواهد کرد اما امکان این را دارند که زندگی شما را تغییر دهند.

4. تجربه‌ها درس زندگی به شما می‌دهند.
تجربه‌ها ارزش سرمایه‌گذاری را دارند زیرا درسهایی از زندگی را به شما یاد می‌دهند که هیچ جای دیگر یاد نخواهید گرفت. مسافرت به مکان‌های جدید شکیبایی، پذیرش، درک و همچنین مهارتهای سازمانی را به شما آموزش می‌دهند. بلیط سمفونی، تئاتر، اپرا یا موسیقی را بخرید تا احساساتتان را در معرض این هنرها قرار بدهید. در موزه‌ها و نمایشگاه‌ها وقت بگذرانید تا اطلاعاتی درمورد تاریخ گذشته یاد بگیرید. با شرکت در رویدادهای ورزشی ببینید ورزشکار بودن چه مقدار فداکاری و تعهد می‌خواهد.
شما عضوی از گونه‌ای هستید که تشنه‌ی تجربه‌هایی است که معنی‌دار و مهم هستند. کار تجربه بیش از حد تنها ارزانی کردن واقعیت‌ها و ارقام به شماست. تجربه‌ها زندگی‌تان را دگرگون می‌کنند. تجربه‌ها به شما آموزش می‌دهند که چگونه فروتن، پرهیزگار و مهربان باشید. این درس‌ها شاید در ابتدا نامحسوس باشند اما دلیل بزرگی هستند که پولتان را صرف تجربه‌ها کنید.

5. تجربه‌ها کمک می‌کنند ابراز تشکر کنید.
تجربه‌هایی که ارزشمند و معنی‌دار می‌دانید، فرصت‌های مناسبی برای شماست تا ابراز تشکر کنید. اگر زندگی‌تان مملو از تجربه‌ها باشد تصور کنید چقدر بابت وجودتان سپاسگزار خواهید بود. تمرین تشکر برای تجربه‌های مهم تغییردهنده‌ی زندگی باعث خواهد شد که بابت تجربه‌های به نظر کوچک و پیش‌پاافتاده احساس سپاسگزاری کنید. ممکن است دچار تغییر الگو شده و تمام تجربه‌ها برای شما تجربه‌های ارزشمندی بشوند.
زندگی همراه با امتنان بهترین راه برای خوشبخت زندگی کردن است. زندگی‌تان را غرق در تجربه‌های ارزشمند کنید و ببینید چقدر احساس بهتری نسبت به زندگی دارد. این امر تصادفی نیست. بی‌دلیل نیست که وقتی به کنسرت یا سینما می‌روید احساس خوشایند و سرزندگی می‌کنید. به این خاطر بابت این تجربه‌ها سپاسگزار هستید که ارزش هزینه‌ی حضور را دارند.

6. تجربه‌ها خاطرات غیرقابل‌فراموش و لذت‌بخش هستند.
برای بسیاری، دلیل اصلی سرمایه‌گذاری روی تجربه‌ها این است که تجربه‌ها رویدادهای فراموش‌نشدنی و مسرت‌بخش هستند. این خاطرات به ویژه زمانی می‌توانند مفید باشند که دوره‌ی سختی را پشت‌سر گذاشته باشید. هیچ موقع ایده‌آل نیست که خودتان را به طور کامل از زمان حال جدا کنید اما داشتن خاطرات لذت‌بخش و صمیمانه برای به یاد آوردن می‌تواند سلامت‌بخش باشد. شاید همچون یادآوری هستند که بدانیم هیچ چیز تا به آن حد که به نظر می‌رسد وحشتناک نیست.
خوشبختی با توانایی‌تان در لذت بردن از تجربه‌های لحظه‌به‌لحظه‌تان ارتباط دارد. چرا این تجربه‌ها را به تجربه‌هایی که فراتر از خرد و کوچک تبدیل نکنیم؟ روی تجربه‌هایی که آنها را گرامی خواهید داشت سرمایه‌گذاری کنید؛ نه تنها در این لحظه بلکه در کل زندگی‌تان.

7. تجربه‌ها هیجان‌انگیز و چالش‌برانگیزند.
تجربه‌هایتان به شمال الهام خواهند داد و در مواقعی شما را مجاب خواهند کرد کاری کنید. اگر این کار را نمی‌کردند، در این صورت شاید چنین زمان و انرژی زیادی را روی صرف آنها نمی‌کردید. صعود به قله‌ی اورست تجربه‌ای است که شاید به خاطر وظیفه‌ی هراس‌انگیزی که مجبور به غلبه بر آن بودید، هرگز فراموشش نخواهید کرد. چالش ذهنی و فیزیکی بالا رفتن از شیب هم برای شما و هم برای دیگران الهام‌بخش است و همزمان، چالش‌برانگیز. قبول چالش یادگیری آلت موسیقیایی یا زبان جدید، چالشی ذهنی است که باعث خشنودی هر کسی می‌شود که به آن پایبند باشد.
الهام گرفتن و غلبه بر موقعیت‌های سخت، کلید رضایت‌تان از زندگی است. چه باور کنید و چه باور نکنید، برای اینکه به پتانسیل کامل‌تان برسید باید تا حد مناسبی انگیزه داشته باشید.
تجربه‌ها سکویی برای دستیابی به حداکثر محدوده‌هایتان هستند.

8. تجربه‌ها برایتان معنی‌دارند یا در غیر این صورت پولی بابت آنها هزینه نمی‌کردید.
در فضای اقتصادی امروزی شاید بیشتر به دنبال راه‌هایی برای کاستن هزینه‌هایتان هستید تا افزایش آن. به همین دلیل پولتان را بابت تجربه‌های جدیدی که برایتان معنی‌دار نیستند هدر نخواهید داد. به همین خاطر بسیار ضروری است که از تجربه‌ها بیشترین سود را ببرید. پولتان را بدون هدف صرف هر فرصتی که در مسیرتان قرار می‌گیرد نکنید؛ بلکه بررسی کنید و تصمیم بگیرید که کدام تجربه‌ها برای شما درست هستند. کدام تجربه‌ها برای رفاه شما اهمیت دارند؟ در اکثر مواقع بلافاصله متوجه خواهید شد و پولی که صرف آنها کنید پولی خواهد بود که به درستی هزینه شده است.
پیش بروید و زندگی‌تان را پر از تجربه کنید. بسیاری از آنها هیچ هزینه‌ای نخواهند داشت. برخی از آنها هزینه‌ی معقولی خواهند داشت و شاید برخی ازنظر مالی پرهزینه باشند اما خاطرات و درس‌های زندگی باارزشی هستند. اگر به دنبال رضایت کامل هستید، همیشه بین این تجربه‌ها و هیجان‌ها و هدفتان پیوند ایجاد کنید. همیشه می‌توانید پولتان روی چیزهای بیشتر اما با خوشبختی محدودتر هزینه کنید یا می‌توانید پولتان صرف تجربه‌های هدفمندی کنید که باعث احساس واقعی لذت خواهند شد.

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

اگر عاشق آدم معتاد به کار هستید، این چیزها را فراموش نکنید

در

«من تعریف واقعی یک آدم معتاد به کار هستم.» ـ کیم کارداشیان
اگر عاشق  آدمی معتاد به کار هستید، ممکن است اوقات تلخی داشته باشید یا زندگی را برای کسی که دوستش دارید سخت‌تر کنید. می‌دانید که آدم‌های معتاد به کار با مشکلات سلامتی و ایجاد تعادل بین کار و زندگی مواجه‌اند بنابراین نیازی به تأکید بر آن نیست. در اینجا 15 نکته است که درمورد این آدم‌ها باید به خاطر داشته باشید.

1. آنها معتاد به کار هستند.
مشکل آدم‌های معتاد به کار این است که متقاعد شده‌اند اگر ابربهره‌ور نباشند، احساس ارزش شخصی‌شان سقوط می‌کند. درمان این مسأله بدتر از خود بیماری است. غالباً به سختی می‌توان مشخص کرد اجزای سازنده‌ی اعتیاد به کار چیست. اما به عنوان اعتیاد شناخته می‌شود.

2. آنها از کار لذت می‌برند.
این افراد می‌دانند که خودشان در معرض خطرات سلامتی قرار می‌دهند اما نشئه‌ای که از به عهده گرفتن چندین پروژه به آنها دست می‌دهد، شبیه هیچ چیز دیگری روی زمین نیست. وقتی از میز کارشان فاصله دارند احساس ناآرامی و بی‌قرار می‌کنند.
«من تاحدودی اعتیاد به کار دارم. وقتی احساس می‌کنم که کاری انجام نمی‌دهم، دیوانه می‌شود.» ـ اشلی گرین

3. آنها از تعطیلات هراس دارند.
تصور دوری از کار به خاطر تعطیلات باعث هراس آنها می‌شود. جدایی از کار می‌تواند باعث فروپاشی آنها به جای احساس آرامش کامل می‌شود.

4. آنها به اخلاق کار اعتقاد دارند.
اخلاق کار قوی‌تر از همیشه است. آنچه مردم نمی‌توانند متوجه بشوند این است که فناوری مدرن باعث شده است که کاستن از ارزش این مسأله برای آنها دشوارتر باشد. امروزه به خاطر وجود تلفن‌های هوشمند و سایر ابزار مدرن که به افراد معتاد به کار کمک می‌کند بی‌رحمانه به عادتشان برسند، جدایی از کار را تقریباً غیرممکن کرده است.

5. هیچ برنامه‌ای برای بازنشستگی ندارند.
درحالی که اکثر ما رویای آن را داریم که هنگام بازنشستگی هیچ کاری نکنیم و صبح‌ها دیر از خواب بیدار بشویم، آدمهای معتاد به کار هیچ موقع حتی از فکر کردن به بازنشستگی لذت نمی‌برند. آنها احساس می‌کنند که هیچ دلیل قانع‌کننده‌ای برای بازنشستگی ندارند مگر اینکه به خاطر دلایل سلامتی مجبور به انجام آن کار بشوند.

6. دوست ندارند بابت شرکت در رویدادهای اجتماعی سر آنها نق زده شود.
بله، آدمهای معتاد به کار گاهی اوقات بابت عدم‌توجه به خانواده و رویدادهای اجتماعی احساس گناه می‌کنند. آنها از اینکه بابت این موارد نق زده نشود، ممنون خواهند بود زیرا تنها مشکلی که دارند این است که نمی‌توانند مرز بین خانه و کار را تعیین کنند. (سیارک)

7. غالباً دلایل منطقی برای کار بیش از حد دارند.
آیا تاکنون به این فکر کرده‌اید که همکاران ناکارآمد و تنبل غالباً چگونه می‌توانند باعث بشوند که یک نفر تبدیل به فرد معتاد به کار بشود؟ این موضوع معمولاً نادیده گرفته می‌شود زیرا اکثر کارشناسان معتقدند که اعتیاد به کار باعث می‌شد که زندگی برای همگان سخت شود. این کارشناسان به ندرت به جنبه‌ی معکوس آن فکر می‌کنند.

8. انگیزه بسیار قدرتمندی دارند.
چند نفر می شناسید که علاقه‌ی شدید به شغلشان دارند؟ آدم‌های معتاد به کار همیشه عاشق شغل‌شان هستند و این علاقه می‌تواند جایگزین هیجانتان منفی زندگی شخصی‌شان بشود. فداکاری، انگیزه و اشتیاق آنها برای شغلشان غالباً نادیده گرفته می‌شود.

9. کمال‌گرا هستند.
امروزه روانشناسان می‌گویند که کمال‌گرایی نیروی محرکی است که اکثر آدم‌های معتاد به کار آن را دارند. این افراد دائماً تلاش می‌کنند شکاف بین انتظارات لجام‌گسیخته‌شان و ارزیابی شخصی‌شان از نحوه‌ی انجام آن را پر کنند. این همان چیزی است که آنها را به پیش می‌برد.

10. مفهوم آنها از آرامش متفاوت است.
اگر از یک آدم معتاد به کار بپرسید که چه ذهنیتی در مورد آرامش دارد، ممکن است از او پاسخ او تعجب کنید. آنها خواهند گفت که عاشق داشتن چند وظیفه هستند و مهمتر آنکه انجام یک کار و داشتن 10 کار دیگر در صف انتظار برای چند ساعت بعد، ذهنیت آنها از آرامش است.

11. دیدگاهشان درمورد پول و خوشبختی متفاوت است.
آدم معتاد به کار قانع شده است که موفقیت و پول باعث خوشبختی بیشتر خانواده‌اش خواهند شد. اگر چنین تفکری دارند، در اشتباه‌اند. احتمالاً از این پژوهش اطلاعی ندارند که خانواده‌هایی که سالیانه 5 میلیون دلار درآمد دارند خوشبخت‌تر از خانواده‌هایی که درآمد سالیانه‌شان 75 هزار دلار است، نیستند. (سیارک)

12. نمی‌توانند پاسخ بدهند.
به عنوان فرد عاشق، احساس نادیده‌شدن می‌کنید. فکر می‌کنید چرا نمی‌تواند پاسخ بدهد؟ واقعیت زندگی یک آدم معتاد به کار این است که با ارباب رجوع‌ها جلساتی دارند یا برای بقیه‌ی روز 10 جلسه‌ی پشت‌سرهم دارند. بار دیگر ناهار را نمی‌خورد و حتی بین جلسات هم وقت ندارند زیرا با رئیس‌شان صحبت می‌کنند.

13. شاید در حال جبران چیز دیگری هستند.
کار، بلندپروازی، انگیزه، ارتقاء و موفقیت. اینها دستورالعملی است که آنها را به پیش می‌برد. اما غالباً اینها صرفاً علائمی از ناآرامی عمیق‌تر در زندگی هیجانی‌شان و شاید تنها مکانیسم برخورد نامناسبی با عدم‌رضایت از زندگی‌شان هستند. آیا شما دلیل‌اش هستید؟ ایرادی ندارید به این موضوع توجه کنید.

14. آنها می‌توانند تحت فشار سود ببرند.
این درست است که هر چقدر مدت کار شما طولانی باشد، بهره‌وری‌تان کاهش می‌یابد. اما برخی افراد معتاد به کار از استرس لذت می‌برند زیرا باعث می‌شود آدرنالین آنها ترشح شود و این حداقل فایده‌ی مثبت آن است. حالت ایده‌آل این است که با مدیریت بهتر زمان، کار را مولدتر و رضایت‌بخش‌تر بکنیم.

15. نیاز به کنترل کامل دارند.
نباید عجیب باشد که افراد معتاد به کار به ندرت تفویض اختیار می‌کنند و وقتی هم که چنین کاری انجام می‌دهند دچار عذاب می‌شوند از این جهت که آیا کار به درستی انجام خواهد شد یا نه. بعد دیگر علاقه به کنترل کامل کار این است که تلفن هوشمندشان هیچ موقع ترکشان نمی‌کند. بله، حتی آن را با خود به رختخواب می‌برند!
حال متوجه شدید که چه چیزی یک آدم معتاد به کار را عصبانی می‌کند، حالا می‌توانید عقب بنشینید و منتظر بمانید تا او متوجه شود که کار تنها بخشی از زندگی است.

 

نظرات

در ادامه بخوانید...

دلایل سرمایه گذاری بر روی کارکنان پیرتر

در


آموزش می تواند کارکنان با سابقه تر را به کارمندانی وفادار و ارزشمند، تبدیل کند.این قضیه ای نادر است که یک دولت، مستقیماً با( تقریباً ) همه ی کسب و کارها، در ارتباط باشد. اگرچه، با تغییراتی که اخیراً در زمینه ی سن بازنشستگی و پرداخت دستمزدها بوجود آمده، کسب و کارها باید به این قضیه فکر کنند که چگونه می توانند نیروی کار در حال پیر شدن را مدیریت کنند.
تا سال 2028، کارمندان باید تا رسیدن به سن 67 سالگی کار کنند. این تغییر تدریجی در جمعیت شناسی کارمندان در طی دهه ی آینده، باید بعنوان کاتالیزوری برای کسب و کارها باشد تا در مورد راه حل های آموزشی و تخصیص بودجه برای کارمندانی که تا رسیدن به دوران 60 سالگی خود کار می کنند، تفکر و تصمیم گیری مجدد صورت پذیرد.
در تحقیقی که صورت گرفته، نشان داد ه است که 92 درصد از مدیران عامل در انگلستان، تاکنون بر روی آموزش و توسعه ی کارمندان بالای 60 سال خود، سرمایه گذاری نکرده اند.

با این آگاهی که کارکنان آن ها برای مدت بیشتری در فهرست حقوق بگیران قرار خواهند داشت، کسب و کارها دیگر نمی توانند آموزش این نسل را نادیده گرفته و خطر بوجود آمدن فاصله ی مهارتی بیشتر را بپذیرند. بجای نادیده گرفتن این مشکلات، کسب و کارها باید به این فکر کنند که چگونه کارکنان قدیمی تر را باانگیزه نگه دارند و درک کنند که چگونه کسب و کار می تواند از این منابع ارزشمند، سود ببرد.

بسیاری از کسب و کارها، درباره ی نیروی کاری دارای سن بیش از 60 سال، این تصور را دارند که این افراد، تاریخ مصرفشان گذشته، پیر و مریض هستند و مرخصی می گیرند تا زمان را با نوه های خود سپری کنند. در مطالعه ای که توسط زنجیره ی B&Q انجام شده استخدام افراد پیرتربه این نتیجه رسید که

تمایل به غیبت و گریز از کار در میان این کارمندان دارای سن و سال بیشتر، 39 درصد کمتر از سایر کارمندان است. آن ها فرزندان جوانی نداشتند که نیاز باشد بطور برنامه ریزی نشده و غیر منتظره محل کار خود را ترک کنند و مراقب فرزندان کوچک خود باشند.
این تحقیق، این نکته را که کارکنان پیرتر، مشغله ی کمتری دارند، متعهدتر هستند و هر روز با اشتیاق به سر کار می آیند و این همه ی چیزی است که مدیران کسب و کارها در تمامی بخش ها واقعاً می خواهند را تأیید می کند.

اگرچه، همانطور که تحقیق ما ثابت کرد، کسب و کارها بر روی کارمندان بالای 60 سال سرمایه گذاری نمی کنند و بنابراین، در فراهم آوردن فرصت برای رشد و توسعه ی دانش و آگاهی این کارمندان نیز، ناموفق هستند.
نگاه کلیشه ای به کارمندان پیرتر، افراد و در نهایت کسب و کارها را عقب نگه می دارد. افراد بالای 60 سال، توانمندی های زیادی برای عرضه در محیط کار دارند و می توانند اساتید مهمی برای کارکنان جوان تر باشند. کارکنان جوان تر، دارای اشتیاق و تمایل برای یادگیری هستند، اما تجربه ی راهنمایی خود در میدان مینی که محیط کار نامیده می شود را ندارند.

کسب و کارها باید بدنبال تبدیل کردن افراد بالای 60 سال به سرمایه هایی باشند که می توانند توانمندی ها و دانش خود را با آن هایی که همان سطح از تجربه را ندارند، به اشتراک بگذارند.

برنامه های راهبردی کارکنان پیرتر را قادر می سازند تا کارمندان جوان تر را راهنمایی کنند، دانش خود را به آن ها منتقل کنند و به جوان ترها کمک کنند تا راحت و موثر، کار کنند. تجربه ی کارمندان پیرتر، برای اعضای جوان تر تیم، مهم است. در نهایت، مدیران کسب و کارها، که بر روی رشد و توسعه ی کارمندان پیرتر خود سرمایه گذاری می کنند، واقعاً از مزایای این سرمایه گذاری در کسب و کار خود بهره مند خواهند شد.

سرمایه گذاری بر روی کارکنان پیرتر

علاوه بر بهره گیری از کارمندان پیرتر برای آموزش به افرادی که در کنار آن ها هستند، مهم است که مهارت های این کارکنان نیز، افزایش یابد. نسل جوان تر تمایل دارد تا در مورد وسایل دیجیتال، به روز باشد، و شاید کارکنان پیرتر در زمینه ی فناوری های رو به رشد، نیازمند آموزش باشند.
دولت بریتانیا، اخیراً پیشنهاد کرده تا کسب و کارها باید کارکنان بالای 60 سال خود را به دانشگاه ها بفرستند تا در یک محیط کلیدی، مجدداً آموزش ببینند. این یک پیشنهاد جالب است، اما آیا واقع گرایانه ترین راه برای بهبود مهارت های کارکنان پیرتر است؟
فرستادن کارمندان به دانشگاه، سوالات زیادی را پیرامون هزینه ی این کار مطرح می کند. با توجه به بودجه های حقوق های بازنشستگی که در حال کاهش یافتن هستند، آیا برای کارمندان پیرتر امکانپذیر است که وام های دانشجویی را بازپرداخت کنند و این هزینه را با استفاده از حقوق بازنشستگی خود پرداخت کنند؟ کسب و کارهایی که هزینه های آموزش مجدد کارکنان پیرتر خود را می پردازند، بار اقتصادی این اقدام را به دوش کشیده و فداکاری و حمایت خود را به کارکنان خود نشان می دهند.

کارمندان برای اینکه بیشترین میزان تولیدکنندگی(ثمربخش بودن) را از خود نشان دهند، نیاز دارند که احساس اشتیاق کنند و احساس کنند که مورد نیاز یک شرکت هستند. فرستادن مجدد افراد بالای 60 سال به دانشگاه، می تواند موجب انتقال کل منابع(مالی) به دانشگاه شود در حالیکه آموزش این افراد در منزل، موجب افزایش ثمربخشی و تعهد آن ها می شود.

نظرات

در ادامه بخوانید...

حمایت اجتماعی و تاریخچه آن

در

حمایت اجتماعی که به عنوان امنیت اجتماعی نیز شناخته می شود تا این اواخر به عنوان یک عمل توسعه اجتماعی مورد شناسایی قرار نگرفته است. پیش از این ارتباط محدودی با برنامه های دولتی حفظ درآمد همانند بیمه اجتماعی و کمک های اجتماعی داشت و اعتقاد بر این بود که نوعی از مصرف را مشخص می کند و رویکردی رفاهی است که منابع را به افراد نیازمند می رساند بدون آنکه آنان را درگیر فرایند توسعه نماید. همچنین پذیرفته شده است که طرح های حمایت اجتماعی به بهترین وجه در کشورهای غربی انطباق می یابند که دارای منابع کافی برای تامین بودجه آن ها هستند. هرچند اخیرا این مفهوم گسترش یافته است و انواع مختلفی از برنامه ها نظیر تسکین فاجعه و قحطی، بیمه های محدود، برنامه های کار در برابر غذا، انتقال مشروط وجه نقد و یارانه محصولات کشاورزی اکنون از طریق حمایت اجتماعی مورد شناسایی قرار گرفته اند. گنجاندن حمایت اجتماعی در توسعه اجتماعی از طریق با مشارکت رو به رشد سازمان های غیردولتی، گروه های جامعه محلی، کمک کنندگان بین المللی و حتی شرکت های تجاری موجود در حیطه رونق یافته است.
اتخاذ حمایت اجتماعی به عنوان یک استراتژی توسعه اجتماعی همچنین به خاطر تصدیق بارزتر نقش آن در کاهش فقر می باشد و برخی دولت ها در سال های اخیر برنامه های نوآورانه حمایت اجتماعی را به منظور افزایش درآمد خانوارهای تهیدست معرفی کرده اند. این برنامه ها عبارت اند از انتقال مشروط وجه نقد در کشورهای امریکای لاتین، توسعه کمک های مالی اجتماعی، آنگونه که در افریقای جنوبی به عنوان طرح ملی تضمین استخدام روستائیان بومی شناخته شده اند و اتخاذ حقوق بازنشستگی جهانی در بوتسوانا، لسوتو و نامیبیا. از آنجاکه کاهش فقر از اولویت های اصلی اهداف توسعه هزاره است دیگر دولت ها نیز حمایت اجتماعی را با کمک سازمان های بین المللی و بانک های منطقه ای معرفی کرده اند. (سیارک)

حمایت اجتماعی علاوه بر ایفای یک نقش مهم در کاهش فقر همچنین به عنوان یک استراتژی توسعه اجتماعی در نظر گرفته می شود زیرا سیاست های اقتصادی و اجتماعی را به یکدیگر مرتبط می سازد و مشارکت و کارکردها را به عنوان یک سرمایه گذاری اجتماعی افزایش می دهد.

اگرچه بازارهای لیبرال به مدت طولانی ادعا کرده اند که حمایت اجتماعی یک انتقال غیرمولد رفاه است که برای اقتصاد مضر است اما سایرین معتقد هستند که این امر از طریق افزایش درآمد خانوارها، افزایش تقاضای کالا و شبیه سازی فعالیت های اقتصادی محلی به طرز مثبتی به توسعه کمک می کند. همچنین شواهد روز افزونی وجود دارد که این امر حضور در مدرسه را ترویج می دهد و استانداردهای سلامتی و تغذیه را ارتقا می بخشد و موجب رونق توسعه اقتصادی می گردد. علاوه بر این حمایت اجتماعی ثبات بلندمدت اقتصادی را به دنبال دارد.

تاریخچه حمایت اجتماعی

سرچشمه حمایت اجتماعی را می توان در اقدامات نهادی موجود در جوامع شکارچی و کشاورزی یافت که اعضای خانواده ها و جوامع را به توجه به نیازمندان وا می داشتند. این اقدامات هنوز هم به طور قابل توجهی به بخش های متعدد دنیای امروزی وابسته هستند. علاوه بر این زمین های مشاع برخی اوقات برای کشت محصولات برای افراد یتیم و افراد سالمند ناتوان اختصاص می یافتند. این شیوه در بین اینکاها و آزتک ها مورد استفاده واقع گردیده است و اخیرا در کشورهای افریقایی نظیر زیمبابوه احیا شده است . تعهدات خانوادگی و اجتماعی اغلب مورد حمایت رهبران مذهبی قرار می گیرند و در طول زمان صدقه دادن به عنوان یک وظیفه دینی تلقی شده است. معابد و صومعه ها یک نقطه کانونی برای ارائه کمک ها تلقی می شدند و درنتیجه اعمال آن ها توسط ایجاد امکانات اقامتی برای افراد نیازمند تشدید می شد. حمایت اجتماعی همچنین از طریق اصناف مهیا می گردید که به ایجاد صندوق های اجتماعی منجر می شد که کمک های منظمی به آن ها ارائه می گردید تا در زمان های مشقت به یاری اعضای خود بشتابند. (سیارک)


اگرچه دولت ها به ندرت در این امر درگیر می شدند اما نمونه های اولیه از مجسمه هایی حکایت می کند که مقیاس حمایت اجتماعی را استطاعت می کردند. یکی از این نمونه ها خدای باستانی مسوپوتامیای هامورابی می باشد که از یتیمان و بیوه زنان حمایت می کرد. نمونه های مشابهی را می توان در شریعت یهودی و اسلامی و آموزش مسیحی یافت. البته دولت ها به ندرت اقدام به جمع آوری و توزیع کمک یا مدیریت نهادهای اقامتی نمودند. با قانون الیزابتی نیازمندان سال 1601تغییرات عمده ای به وجود آمد که اولین نظام ملی کمک به مستمندان در جهان را ایجاد نمود. و در شماری از شهرهای اروپای شمالی در آن زمان در سرتاسر کشور توسط کلیساهای محلی اجرا شد و تحت نظر دولت مرکزی بود. با این وجود به طور کامل از طریق مالیات بر املاک محلی که به عنوان نرخ فقر معروف بود تامین مالی گردید.
تصویب قانون انگلیسی نیازمندان یک گام مهم در تاریخچه حمایت اجتماعی بود. این امر راه را برای دخالت دولت در حمایت اجتماعی در دیگر بخش های جهان بخصوص در کشورهای آنگلوفون باز کرد. قانون نیازمندان در مستعمرات آمریکای شمالی نظیر ماساچوست و ویرجینیا در دهه 1600 تکرار شد و پس از آن در سایر سرزمین های بریتانیا شامل استرالیا، کانادا، جامائیکا، هند، موریس و افریقای جنوبی به تصویب رسید. ریشه بسیاری از برنامه های کمک های اجتماعی قانونی در جهان امروز به قانون نیازمندان بر می گردد. اگرچه دولت های استعماری فرانسه و اسپانیا به ندرت به ارائه کمک های اجتماعی قانونی پرداختند اما آن ها از ارائه کمک های خیریه و مراقبت های اقامتی توسط کلیسا پشتیبانی کردند .
کمک های اجتماعی به کودکان یتیم، بیوه زنان، سالمندان و معلولانی ارائه شده که دارای اقوامی نیستند که از آن ها مراقبت کنند و به طور کلی افراد ذینفعی که در جامعه زندگی می کنند. با این وجود در اوایل قرن بیستم کارگاه های اقامتی برای زندانیانی که کمک دذریافت می کردند تحت شرایط دشواری ایجاد گردید. این شرایط اصلاح طلبان اجتماعی را برای تماس با دولت به منظور یافتن راه هایی جایگزین برای مراقبت از افراد نیازمند ترغیب نمود. یکی از این گزینه ها بیمه اجتماعی بود که توسط اتحادیه های تجاری در قرن نوزدهم برای ارائه خدمات پزشکی و افزایش درآمد اعضا معرفی گردیده بود. اعضای اتحادیه های تجاری بر مبنای اعمال پیشین اصناف و جوامع دوستانه کمک های منظمی را به یک صندوق بیمه عمومی ارائه می کردند که برای برطرف ساختن نیازهای آنان در هنگام دچار شدن به بیماری، معلول شدن و عدم توانایی انجام کار به کار می رفت. دولت آلمانی صدر اعظم فون بیسمارک با درک این موضوع که بیمه های اجتماعی سبب افزایش حمایت انتخاباتی می گردد اولین صندوق ملی بیمه بیماری را در سال 1873 ایجاد نمود و از این طریق فشار مضاعفی بر رقبای سیاسی خویش در حزب سوسیال دموکرات که کمپینی در این ارتباط تشکیل داده بودند وارد نمود. این امر با طرح های حوادث ناشی از کار و بیمه بازنشستگی دنبال گردید. سایر کشورهای اروپایی به زودی به پیروی از مدل آلمان پرداختند. دولت اتریش بیمه اجتماعی را در سال 1887 ارائه نمود و پس از آن ایتالیا در سال 1893 به این امر مبادرت ورزید. سوئد و هلند در سال 1901 و دولت بریتانیا در سال 1911 این کار را دنبال کردند. بیمه اجتماعی همچنین در ژاپن و کشورهای آمریکای جنوبی نظیر آرژانتین، شیلی و اروگوئه در دهه های اولیه قرن بیستم معرفی گردید. این برنامه ها به طور کل بیماری، حوادث ناشی از کار و مزایای بازنشستگی را ارائه می کردند. (سیارک)
یک پیشرفت موازی با این امر ارزیابی ابزاری کمک اجتماعی حقوق بازنشستگی در ملت های آنگلوفون نظیر استرالیا، هند و افریقای جنوبی بود. اگرچه این امور بزرگسالان دارای درآمد پایین را هدف قرار داده بودند اما این حقوق بازنشستگی از طرح های کمک های اجتماعی معمولی که تمرکز کمی بر بی بضاعتی داشتند متفاوت بود. همانطور که به صورت کلی پذیرفته شده است که باید به افراد مسن خدمات بیشتری ارائه گردد و سالمندان بیشتری تحت پوشش قرار گیرند. اگرچه نظام ملی حقوق بازنشستگی اصلی بریتانیا که در سال 1908 معرفی گردید بر مبنای کمک اجتماعی استوار بود که بعدا با بیمه اجتماعی جایگزین گردید. حکم کارفرما نیز برای حمایت اجتماعی مورد استفاده قرار گرفت. ابتدا در بریتانیا، دانمارک و نیوزیلند در اواخر قرن نوزدهم معرفی گردید. آن ها بر مبنای اساس نامه هایی بودند که برای پرداخت غرامت به کارگران مجروح شده به مالکین کارخانه ها نیازمند بودند. پس از آن رویکرد مسئولیت های کارفرما به اجباری نمودن پرداخت غرامت دستمزد، مرخصی زایمان و حتی حقوق بازنشستگی تعمیم یافت اما از آنجاکه بسیاری از کارفرمایان نتوانستند به تعهدات خود عمل نمایند این برنامه ها معمولا با بیمه اجتماعی جایگزین گردیدند.
رای دهندگان در دهه های اولیه قرن بیستم تمایل داشتند از احزاب سیاسی ای حمایت کنند که قول می دادند برنامه های حمایت اجتماعی را توسعه دهند و اصل مسئولیت دولت هنگامی که سازمان بین المللی کار (ILO) در سال 1919 تاسیس گردید حمایت بیشتری را کسب کرد. اگرچه این سازمان در درجه اول مسائل مرتبط با کار و اشتغال را مدنظر داشت اما نقش مهمی را نیز در پیشبرد توسعه اجتماعی خصوصا بیمه اجتماعی ایفا می کرد. دخالت دولت ها در حمایت اجتماعی توسط برنامه های نیودیل ارائه شده توسط رئیس جمهور روزولت در ایالات متحده در دهه 1930 و توسط گزارش بوریج در بریتانیا که پس از جنگ جهانی دوم به کار گرفته شد تقویت گردید. توسعه دیگر ایجاد مزایای اجتماعی همگانی که توسط مالیات عمومی تامین مالی می گشت بود که عوایدی را به خانواده های دارای کودک، افراد سالمند دارای معلولیت بدون توجه به درآمد آنان پرداخت می کرد. همانطور که پیشتر در این کتاب ذکر گردید اولین پیشنهاد برای حقوق بازنشستگی توسط تام پین در قرن هجدهم ارائه گردید. صندوق های آینده نگر برای کمک به کارگران توسط مقام های استعماری بریتانیا در شماری از سرزمین ها از جمله هندوستان، نیجریه و سنگاپور در دهه های 1950 و 1960 ارائه گردیدند . اصل مسئولیت دولت در سال 1948 در زمانی که بیانیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد حمایت اجتماعی را به عنوان حق شهروندی به رسمیت شناخت شد مجددا تایید گشت. این ایده از آن زمان در معاهدات و کنوانسیون های بین المللی متعددی خصوصا آن دسته که توسط دولت های عضو ILO پذیرفته شده اند تصریح شده است.
هرچند در دهه های پس از جنگ جهانی دوم به نظر می رسید که برنامه های حمایت اجتماعی به توسعه ادامه می دهند اما این فرض با معرفی نظام بازنشستگی بازار محور توسط دولت نظامی ژنرال پینوشه در شیلی در سال 1981 که نظام بیمه اجتماعی کشور را با ایجاد حساب های بازنشستگی خصوصی فردی خصوصی کرد به چالش کشیده شد . هرچند آن ها نیز همانند صندوق های آینده نگر به جای آژانس های دولتی توسط شرکت های تجاری اداره می شدند. نظام بیمه اجتماعی کنونی که در اوایل قرن بیستم ایجاد گردید با اضافه شدن کارگرهای بسیاری به برنامه جدید به تدریج تضعیف شد. اصلاحات شیلی که برخی از آن ها شناخته شده هستند پس از آن در چندین کشور آمریکای جنوبی دیگر و در چندکشور اروپای شرقی شبیه سازی گردیدند. با این وجود برخی از این طرح ها اخیرا به طرز قابل توجهی اصلاح و یا حتی کنار گذاشته شده اند.
همانطور که پیشتر ذکر گردید سازمان های غیردولتی، انجمن های مردمی و سازمان های بین المللی نیز در حمایت اجتماعی مشارکت دارند و این عقیده را که حمایت اجتماعی مختص دولت است را بیش از پیش کم رنگ کرده اند. البته حمایت غیر رسمی جامعه و خانواده کماکان به طور گسترده ای خصوصا در نیمکره جنوبی مورد استفاده نیازمندان قرار می گیرد. اگرچه این تحولات یک نظام با دیدگاه تکثرگراتری ایجاد کرده اند اما دولت ها کماکان عمده ترین حامی حمایت اجتماعی هستند. این امر توسط اهداف توسعه هزاره تقویت گشته است که گسترش حمایت اجتماعی را به عنوان ابزاری برای کاهش فقر تقویت نموده است. (سیارک)

نظرات

۱۳۹۹/۱/۲۶سلام وقت بخیر، ممکن هست که منبع اصلی این مقاله رو بدونم؟ خواهش میکنم که جواب بدید من به این مقاله احتیاج دارم اما میخوام بدونم منبع اصلی این مقاله چی هست. برای پایان نامه ام قراره استفاده کنم. ممنون میشم اگر جواب بدین.

در ادامه بخوانید...

ما در حال غرق شدن زیر وزن سنگین خود هستیم

در

(سیارک) ما در جهانی پر تکاپو و مملو از میلیاردها انسان زندگی می کنیم که به سوی خفه کردن شهرها و کاهش منابع با ارزش سیاره ما پیش می روند.
گونه های ما به طور اجتناب ناپذیری در حال تخریب زمین هستند: جاری کردن سیل به سوی دره ها، قطع کردن درختان جنگل ها ، از بین بردن زیستگاه های حیوانات و گیاهان پیش از آن که دانشمندان بتوانند آنها را طبقه بندی کنند. مقصد آینده ما مقصدی نامطبوع، پست، و محدود است.
آیا واقعا همینطور است؟

تحلیلگران جمعیت ، به طور ناگهانی این سوال بدیهی را مطرح کردند که "ما در حال غرق شدن زیر وزن سنگین خود هستیم. بله، هنوز هم جمعیت در حال افزایش یافتن است، اما نه به آن شدت که زمانی از آن بیم و هراس داشتیم. ما حتی می توانیم روزی را در آینده ای نه چندان دور در ذهن خود مجسم کنیم که جمعیت رو به کاهش می نهد.

آمار به دست آمده به یک حقیقت ساده و آشکار اشاره می کند: تمایل مردم به داشتن کودکان کمتر در حال افزایش است. در دهه 1970، میزان زاد و ولد در حدود شش فرزند به ازای هر زن بود. این آمار امروز به طور متوسط 2.9 است و همچنان در حال سقوط است. با وجود چنین سرعتی، جمعیت جهان تا سال 2050 به نه میلیارد نفر خواهد رسید که افزایش پنجاه درصدی را نسبت به آمار امروز شاهد خواهیم بود. این خبر خوبی برای این سیاره نیست، اما به مراتب نسبت به پیش بینی های پانزده میلیاردی سال ها پیش کمتر نگران کننده تر است.

آمار پیش بینی می کند که پس از سال 2050 تعداد انسان ها رو به کاهش خواهد رفت. چنین روندی باعث مطرح شدن دو سوال کلیدی می شود. چرا افزایش جمعیت جهان به طور چشمگیری رو به کاهش است؟ و عواقب ناشی از این کاهش چه خواهد بود؟

پاسخ به سوال اول تا حد زیادی بستگی به مکان دارد. به عنوان مثال، در اروپا هر زوج تنها یک یا دو بچه دارند در حالی که آنها در گذشته سه یا چهار فرزند داشتند. دلایل مختلفی برای این کار وجود دارد. زنان در حال حاضر گزینه های شغلی در پیش روی خود دارند، و دیگر ازدواج و فرزندآوری در دهه بیست ام و یا سی ام زندگی برای آنها یک شکست تلقی نمی شود. این امتیاز باعث کم شدن تعداد قابل توجهی از شمار مادران بالقوه شده است. علاوه بر این، پدر و مادر آرزوهایی برای فرزندان خود دارند که به دلیل هزینه های مالی آنها برای نسل های گذشته ممکن نبود، به عنوان مثال، آموزش عالی و سفر. این موارد و فشارهای دیگری باعث کاهش میانگین نرخ تولد در کشورهای اروپایی تا میزان 1.4 شده است. به این نکته توجه کنید که یک کشور برای حفظ تعداد افراد خود نیاز به نرخ تولد 2.1 دارد. بسیار واضح است که در دراز مدت شاهد تعداد کمتری از اروپایی ها خواهیم بود.
علل کاهش تعداد در کشورهای دیگر متنوع تر و نگران کننده تر می باشد. جمعیت روسیه به طور میانگین در هر سال تا 750000 نفر کاهش می یابد. این کاهش به دلیل اعتیاد به الکل، نبود خدمات بهداشت عمومی، و آلودگی صنعتی است که اثر بدی بر روی باروری مردان از خود به جای گذاشته است. در چین، این حکومت است که تعداد فرزندان را تعیین می کند، و انتظار می رود که جمعیت آن در سال 2019 به رقم 1.5 میلیارد نفر برسد و پس از آن رو به کاهش نهد. برخی از تحلیلگران گفته اند که کشور می تواند بیست تا سی درصد از جمعیت خود در هر نسل از دست بدهد. مهاجرت از روستاها هم رخدادی است که در سراسر جهان اتفاق می افتد. به زودی نیمی از جمعیت جهان خانه هایی شهری برای خود خواهند داشت. اما در شهرستانها، کودکان به جای آنکه یک دارایی برای کمک به کار بر روی زمین باشند تبدیل به یک هزینه می شوند، و دوباره فشاری بر مردم ایجاد می شود که باعث می شود آنها به دنبال کاهش شمار خانوار باشند.
ارزیابی تاثیر همه این عوامل کار سختی است. در اروپا، جمعیت شناسان پیش بینی می کنند که تعداد افرادی که کار می کنند و درآمد به دست می آورند دچار کاهش عمده ای خواهد شد، اما جمعیت افراد مسن که نیاز به پشتیبانی و کمک دارند، افزایش خواهد یافت. بنابراین، تاکید یک سیاستمدار بریتانیایی بر آن که فرزندآوری وظیفه میهن پرستانه زنان است، در اینجاست که معنا می یابد. اگر مردم فرزندی نداشته باشند، نیروی کاری وجود نخواهد داشت. در حال حاضر متوسط سن افراد بیست و شش سال است. اگر روند فعلی ادامه یابد، طی یک صد سال این میزان دو برابر افزایش خواهد یافت. هر چقدر که سن افراد بیشتر می شود نیاز بیشتری به حمایت و پشتیبانی جوانان خواهند یافت. در چین، این مشکل به مراتب بدتر است. اکثر بزرگسالان جوان چینی هیچ خواهر یا برادری ندارند و دورنمای نگهداری از دو پدر و مادر و چهار پدربزرگ و مادربزرگ را در پیش روی خود می بینند. حقوق بازنشستگی و درآمد آنها به اندازه ای افزایش نخواهد داشت تا بتواند با این بحران مقابله کند.
افرادی وجود دارند که امیدوارند  اقتصادی پر تکاپو و بدون جمعیتی رو به رشد داشته باشند، اما اقتصاددانان جریان اصلی بدبین هستند. از سوی دیگر، روشن است که کاهش تعداد انسان ها تنها در دراز مدت می تواند برای این سیاره فایده داشته باشد.

تا زمانی که در گسترش گونه های خود کمی وقفه ایجاد نکنیم، تخریب بیابانش های بزرگی که در گذشته داشتیم، مانند آمازون، ادامه خواهد داد. زمان کمی بعد از آخرین عصر یخبندان، تنها چند صد هزار انسان بر روی زمین وجود داشت. از آن زمان رشد جمعیت ده ها هزار برابر شده است. چنین نرخ رشدی و تلاش های ناقص ما برای کنترل آن باعث شده است که ما به سوی یک آینده نامشخص پیش برویم. ترجمه  itrans.ir

نظرات

در ادامه بخوانید...

چگونه با همکار فریبکار در محل کار برخورد کنیم

در

چگونه با همکار فریبکار در محل کار برخورد کنیم

بدون کنترل، رفتار یک همکار فریبکار می تواند به اعتبار و عملکرد شما آسیب برساند. همچنین می تواند یک محیط خصمانه در محل کار ایجاد کند که تأثیر منفی در بهره وری، روحیه شما و همه کارکنان بگذارد. با انجام اقدامات فوری برای رسیدگی به فریب در محیط کار و در صورت لزوم پاک کردن نام خود از همدستی با شخص فریبکار، از خود و شهرت حرفه ای خود محافظت کنید.به یاد داشته باشید که سبک زندگی افرادی بر پایه فریبکاری است.

 

فریب را مشخص کنید

مردم غالباً در راه فریب دادن دیگران مهارت و حیله گری خاصی دارند ، بنابراین مشخص کردن رفتارهای فریبکارانه خاص در محل کار می تواند چالش برانگیز باشد. یک فریب ممکن است به قدری به سادگی انجام شود، که متوجه نشوید مثلا یک همکار "فراموش" کند که نام شما را در یک نشست مهم بگنجاند ، یا به طرز ناخوشایند، کاری که می خواهید ارائه دهید، را سرقت کند و از آن با نام و عنوان خودش استفاده کند. فریب های جدی مربوط به ایمنی یا فعالیت های غیرقانونی مستلزم توجه فوری سرپرست شما است ، اما باید فریبکاری همکار مستند شود ، بنابراین شما باید مدارکی برای مراجعه به آن داشته باشید.

 

به دنبال انگیزه رفتار فریبکارانه شخص باشید

وقتی تشخیص می دهید که یک همکار فریبکار است برای مقابله با آن مجهز تر شوید. به عنوان مثال ، سعی کنید تشخیص دهید که آیا او دروغ می گوید تا خودش را بهتر جلوه دهد ، یا یک کمبود حرفه ای را جبران کند یا یک همکار را خراب کند. این نوع اطلاعات بینشی را فراهم می کند که می تواند به شما در مقابله موثر با مشکل کمک کند.

 

هنگام مشاهده رفتار فریبکارانه ، پیشگویی کنید

به عنوان مثال ، اگر همكارتان به طور مرتب سعی می كند كار شما را به عنوان کار خودش نشان دهد ، زودتر كار خود را ارسال كنید تا او فرصتی برای ادعای اعتبار برای آن نداشته باشد. اگر او دروغ صریح و آشکار درباره شما می گوید ، با عبارتی ساده مانند "این یک جمله صحیح نیست" در ملاء عام از صحیح بودن آن دفاع کنید.

 

مقابله با فریب دهنده

افراد فریبکار یا اقدامات خود را انکار می کنند ، ادعا می کنند که قربانیان آنها چیزهایی را به تنهایی خراب می کنند ، یا با اقدامات خود بدون استفاده و غیرمجاز ادامه می دهند. مقابله با همکار متخلف مستقیماً او را به این نکته متوجه می کند که شما روی تاکتیک های او قرار دارید و دیگر آنها را تحمل نخواهید کرد. این ممکن است برای خنثی کردن رفتارهای ضعیف کافی باشد. باید سختگیر و حرفه ای باشید. نظر خود را با آرامش و وضوح بیان کنید و تهدیدی علیه همکار نکنید.

 

با رئیس یا نماینده منابع انسانی خود مشورت کنید

مدیریت می خواهد از فریب در محیط کار آگاهی داشته باشد زیرا این امر می تواند هزینه و آسیب زیادی به اعتبار شرکت وارد کند. برای حمایت از ادعاهای خود ، خود را با هر میزان شواهد آماده کنید. از کمک سایر همکاران استفاده کنید.

نظرات

در ادامه بخوانید...