فرزند شما چقدر انگیزه دارد؟
طاهره مصطفویدر۱۴۰۳/۲/۱۸
مارک شانزده ساله، گاهی به موقع به مدرسه می رسد و گاهی دیر. مادر او درمانده شده است. او با لحنی حاکی از بیهودگی تلاشش میگوید: «من تمام تلاشم را میکنم تا او را هر روز صبح، برای رفتن به مدرسه بیدار کنم.» او نمیتواند بفهمد که مشکل چیست. «تقریبا مثل این است که او دوباره نوزادی است که قادر به تشخیص روز از شب نیست! او با رایانه مشغول می شود، یا تلویزیون تماشا میکند، یا تا ساعت دو یا سه بامداد با تلفن صحبت می کند و گاهی روی کاناپه به خواب می رود. هنگامی که زمان رفتن به مدرسه می شود، او غرق در خواب عمیقی فرو رفته است، بدون هیچگونه حس ضرورت برای بیدار شدن و رفتن به مدرسه.»
مادر مارک، خواهش میکند، التماس میکند، ریشخند میکند، تهدید میکند و یکبار حتی کمی آب روی او پاشید تا اورا برای رفتن به مدرسه بیدا کند. سرانجام، مارک بیدار می شود اما معمولا دیر به مدرسه میرسد. وقتی که بالاخره به مدرسه می رسد، چندان مشارکتی در آنجا ندارد. با اینکه او قبلا دانش آموز خوبی بود، الان او خیلی خسته و سست است و به نظر علایق چندانی ندارد. مادر او تلاش میکند که او به درک اهمیت مدرسه برساند و به او پاداشهایی به ازای نمرات خوب پیشنهاد میکند.
او فکر میکند که محرک انگیزه اساسی را دارد: گواهینامه رانندگی. او به مارک چندبار گفته است که اون قادر به گرفتن گواهینامه رانندگی اش نخواهد بود مگر اینکه نمراتش بهتر شوند. آیا این ترفند پاسخگو بود؟ مادر او گزارش میدهد:«باورم نمی شد. حالا مارک به نظر نمی رسد که درمورد گواهینامه رانندگی یا هیچ چیز دیگری اهمیت بدهد! او از نشستن در خانه و سرگرم بازی های ویدیویی شدن، کمال رضایت را دارد.» رفتار مارک به شدت مشابه با رفتار یک نوجوانی است که ماریجوانا مصرف میکند و بطور کلی درمورد زندگی، بی تفاوت می-شود. اگرچه مادر مارک مطمئن است که او ماریجوانا مصرف نمیکند. او چندین بار مارک را برای اطمینان درمورد مصرف مواد، امتحان کرده است. مارک، مواد مصرف نمی کند؛ او، تنها به هیچ چیز اهمیت نمی دهد.
گذراندن هرروز با مارک، یک مبارزه است. مادر او احساس میکند که مسئولیت های پسرش را به دوش گرفته است و بیش از اندازه برای او تلاش میکند؛ به این دلیل که بنظر میرسد مارک نمیتواند تکانی به خودش بدهد. مادرش نگران است که مارک نتواند دبیرستان را تمام کند و تمایلی به ترک خانه، وقتی که بزرگتر شد، نداشته باشد.
واضح است که مارک از عدم وجود انگیزه، رنج میبرد. چه چیزی موجب نابودی انگیزه درونی مارک شده است؟ او در یک دنیای مرفه بزرگ شده است که همه چیز برای او برنامه ریزی شده، همه چیز امن است، برای هر عمل موفقش پاداش داده شده و همه چیز فورا پس از درخواست او، برایش فراهم شده است. از زمانی که یک بچه خیلی کوچک بوده، والدین او همه تمایلات او را فراهم کرده اند و حال، او واقعا هیچ تمایلی به هیچ چیزی ندارد.
انگیزه در مقابل تمایل
انگیزه، اغلب با تمایل، اشتباه گرفته می شود. تمایل، تنها به این معنی است که شما چیزی را می خواهید. انگیزه، همان رغبت انجام دادن هرچیزی در توان خود برای دستیابی به آن است. تنها خواستن چیزی کافی نیست، و بسیاری از والدین، هنگامی که فرزندانشان تمایلات خود را بیان می کنند، خیلی سریع تسلیم می شوند. دادن تمامی چیزهایی که بچه ها می خواهند بلافاصله پس از درخواست آنها، در حقیقت انگیزه را نابود می کند. با گذر زمان، اگر هرچیزی که یک بچه میخواهد همیشه به او ارائه شود، بدون اینکهبرای بدست آوردن آن زحمتی متحمل شود، در این صورت هرگز اشتیاق عمیقی که موجب ایجاد انگیزه برای موفقیت می شود را تجربه نخواهد کرد.