رهایی ونجات از افسردگی

در

اگر یک و یا چند مورد از نکات زیر در شما دیده می شود به افسردگی مبتلا شده اید:
- بی دلیل احساس ناراحتی می کنید و خیلی ناامید هستید.
- بیش تر اوقات احساس خستگی روحی و جسمی دارید.
- در صورت وقوع کوچکترین اتفاق بد، زود پرخاشگر می شوید و این حالت سبب ناآرامی شما می شود و کنترل خود را از دست می دهید.
- هنگام صحبت با دیگران، نمی توانید به حرف های طرف مقابل گوش دهید و  گفته های او را متوجه نمی شوید.
- نمی توانید روی کار، درس و... متمرکز شوید.
- اگر ظرفیت تحمل مشکلات در شما کپایین آمده یا ارتباط شما با خانواده کم شده و از ارتباط با آن ها گریزان هستید و از زمانی که با خانواده، فرزندان، دوستان و...میگذرانید خوشحال نیستید و یا مثل گذشته از کارهایی که با انجام دادن آن لذت می بردید ولی اکنون برای شما بی معنی شده است.
- صبح ها زود بیدار می شوید و احساس می کنید که خواب کافی نداشته اید و برای، دوباره به خواب رفتن مشکل دارید.
- کاهش وزن شدیدی پیدا کرده اید.

آیا افسردگی ژنتیکی است؟ 

عادات و کارهای مضر برای افسردگی 

راهکارهای عملی مقابله با افسردگی 

افسردگی شایع ترین حالتی است که در روانشناسی دیده می شود. این مشکل در خانم ها، دو برابر بیش تر از آقایان دیده می شود. از هر ده نفر خانم، دو نفر از آن ها و از هر ده نفرآقا، یک نفر از آن ها به افسردگی مبتلا می شود. هر انسانی ممکن است در هر نقطه از زندگی خود به افسردگی دچار شود. در بعضی از افرادا این مشکل خفیف می باشد و با گذشت زمان بر طرف می شود ولی در بعضی از انسان ها افسردگی رفته رفته شدید تر می شود و زمان درمان آن نیز، طولانی میکشد. بعد از درمان افسردگی، برگشت دوباره ی آن در افرادی که سابقه ی افسردگی دارند امکان پذیر است. افسردگی باعث می شود تا موفقیتی را که انسان به دست آورده است رفته رفته از دست بدهدو در صورتی که درمان نشود همیشه با مشکلاتی در زندگی روبرو می شود. برای این که از این حالت رهایی پیدا کنیم باید از یک نقطه آغاز کنیم ولی سوال مهم این است از کجا باید شروع کنیم؟

مشکلی را که برای شما پیش آمده باید شناسایی کنید:
در اولین قدم مشکلاتی مثل دلتنگی، تنهایی، خستگی، ترس و ... را  در خود شناسایی کنید ، مشکل خود را بپذیرید وبرای رویارویی با آن حاضر باشید. این قدم شاید یک قدم نا چیز باشد ولی به یاد داشته باشید که بزرگ ترین موفقیت ها با کوچک ترین قدم ها شروع می شوند. 

قبول کنید که به کمک نیاز دارید:
بعضی انسان ها از تنهایی و نا امید بودن لذت می برند. کمک به این گونه انسان ها و گرفتن دست آن ها برای رهایی از تاریکی، تا زمانی که خود آن ها نخواهند خیلی سخت است. در انسان هایی که حقیقت نیاز به کمک را درک نکرده اند، در اختیار گذاشتن راه های رهایی از افسردگی بسیار دشواراست.

علائم و عوامل به وجود آوردنده افسردگی ، روش های درمان 

چرا زنان بیشتر از مردان در مقابل خطر افسردگی قرار دارند 

مکمل ها می توانند داروهای ضد افسردگی را اثربخش تر نمایند؟ 

دلیل به وجود آمدن مشکل را جست و جو کنید:
سوال هایی مثل چه چیزی مرا به این حالت درآورده است؟ چرا حال روحی من بد شده است؟ در اصل من چه می خواهم؟ و سوال هایی از این قبیل که در ظاهر سوال های آسانی به نظر می رسد ولی در اصل این گونه سوال ها برای رهایی از افسردگی خیلی مفید می باشند.

کمک گرفتن از مشاور:
بعد از آشکار شدن افسردگی از یک مشاور کمک بگیرید. افسردگی گاهی اوقات می تواند به عادات روزانه هم ربط داشته باشد (مصرف زیاد قهوه ،مصرف زیاد شکر و ...) دلیل ناراحتی و افسردگی شما می تواند به این احتمال های کوچک ربط داشته باشد.

از ترحم به خود دست بردارید:
یک انسان بعد از ترحم و دلسوزی به خود دچارافسردگی می شود. سعی کنید وضعیت فعلی خود را بپذیرید و فقط در صورت پذیرفتن آن و راضی بودن از حالت فعلی می توان رهایی یافت.
از انسان هایی که به شما انرژی منفی می دهند ، همیشه غمگین هستند و یا دائما ازمشکلات و بیماری ها سخن می گویند ، دوری کنید.

نوشتار درمانی:
عواملی که باعث ناراحتی شما و سرانجام به وجود آمدن افسردگی در شما شده است را در زمان های مناسب و در طول هفته( ده دقیقه از روز خود را، صرف نوشتن چیز هایی که باعث آزار و اذیت شما شده) بر روی کاغذ بنویسید شاید دو یا سه روز اول، نتیجه ای نگیرید و احساس بدی داشته باشید ولی از روز هفتم به بعد خودتان احساس می کنید که بار سنگینی از دوش شما برداشته شده است. در هنگام نوشتن روی موضوع آزار دهنده تمرکز کنید. سپس طی نوشتن، هر چیزی را که در مورد آن موضوع به ذهن می رسد روی کاغذ بنویسید ، هنگام نوشتن سعی کنید ریلکس باشید.اگر تنها هستید و کسی را برای صحبت کردن ندارید و یا نمی توانید از یک روانشناس کمک بگیرید نوشتار درمانی کمکی کم هزینه و مفید برای شما می باشد.

قفل شما هستید پس کلید هم شما هستید:
به اطراف خود دقت کنید، چیز هایی که می تواند شما را شاد نگه دارد را پیدا کنید و خود را با آن مشغول کنید. مشکل خود را قبول کنید و برای رهایی از آن تلاش کنید تا از زندگی و زیبایی های آن لذت ببرید. زندگی خود را با دیگران مقایسه نکنید. قبول کنید که انسان همیشه  موفق نمی شود.بعضی اوقات شکست را قبول کنید و از آن درس بگیرید.

در سیارک بخوانیم:

افسردگی پس از زایمان 

انواع افسردگی و علایم آن 

افسردگی و حمایت اجتماعی 

تاثیر افسردگی پدران بر کودکان 

 

یازده هشدار جدی برای عود افسردگی 

تاثیر ورزش بر افسردگی و سلامت روان

موسیقی درمانی علائم افسردگی را تسکین می دهد  

نظرات

در ادامه بخوانید...

تأثیرات روانی در آغوش گرفتن

در

بازتاب شناسی بالینی نیز چندین تحقیق را با تلاش جهت ایجاد شواهد علمی مناسب برای استفاده از بازتاب شناسی در افزایش تندرستی دارد. با توجه به چندین آزمایش کنترل شده تصادفی ، شواهد نشان می‌دهند که از بازتاب شناسی می‌توان برای کمک به کاهش اضطراب، افسردگی، سردرد، علائم درد در بیماران سرطانی  و اسکلروز چندگانه و نیز زنان یائسه  به همراه افزایش سلامت ذهنی  استفاده کرد.

 

همچنین، یک توجیه برای منافع بازتاب شناسی، ارتباط یا تأثیر بین فردی متخصص بوده است؛ اما محققان شروع به اضافه کردن گروه‌های شاهدی کرده‌اند که ماساژهای عمومی پا را انجام می‌دهند و در نتیجه تأثیرات لمس ساده انسانی را معادل سازی می‌کنند . موضوعات این رشته، شامل اختلافاتی در بین متخصصان در مورد برنامه‌ریزی بازتاب شناسی و فقدان مراکز آموزش استاندارد است.


تحقیق روی تأثیرات روانی در آغوش گرفتن (بغل کردن)، بینش هیجان‌انگیزی را در مورد تأثیرات مثبت رفتار صمیمی فراهم کرده است. به‌عنوان مثال، پرداختن به رفتارهای بغل کردن و نیز بوسیدن شریک جنسی می‌تواند پریشانی روانی شما را کاهش دهد و روی پروتئین‌هایی که سلامتی و تندرستی را افزایش می‌دهند، تأثیر بگذارد . همچنین بغل کردن بین شریک‌های جنسی می‌تواند سطح کورتیزول و فشارخون را کاهش دهد و سطح بالاتری اکسی توسین (هورمون پیوندی) را افزایش دهد.

 

چرا انسان آمیزش جنسی انجام می‌دهد 
بنابراین، لمس بین فردی (در اینجا به شکل ماساژ درمانی، بازتاب شناسی بالینی، بغل کردن و در آغوش گرفتن مطرح شده است) شواهد فراوانی از اهمیت آن را برای تندرستی فیزیکی و روانی نشان داده است. از لحاظ لذت‌گرایی، لمس کردن  می‌تواند احساس لذت، رضایت و آرامش را ایجاد کند ؛ ضمن این‌که به ما امکان می‌دهد که از آن برای انجام دستاوردهای فضیلت گرای بیشتر مثل ارتباط و پیوند با کسانی که دوستشان داریم، استفاده کنیم.

 

چرا باید به اندازه دخترها پسرها را در آغوش بگیرید و تا چه سنی می توانید این کار را انجام دهید؟

در آغوش گرفتن


امروز چند بار در آغوش گرفتی؟ سوال رایجی که نه تنها در کتاب های روانشناسی، بلکه در خیابان های شهر نیز یافت می شود. استیکرها و گرافیتی‌هایی با این عبارت به طور مرتب در سراسر جهان ظاهر می‌شوند - به عنوان یادآوری اینکه در آغوش گرفتن برای همه، صرف نظر از سن و موقعیت، ضروری است. بغل کردن نه تنها دلپذیر ، بلکه برای سلامتی نیز مفید است.

 

روانشناس خانواده  در مورد چگونگی در آغوش گرفتن صحیح کودکان و نوجوانان و اینکه چرا فقدان آغوش برای پسران خطرناک است صحبت کرد. و همچنین لیستی از پنج بازی ساده و مفید لمسی تهیه کرد.

 

چرا در آغوش گرفتن برای سلامتی و رشد مفید است؟

در آغوش گرفتن


آغوش گرفتن در روز توسط روانشناسان محبوب به خوبی منتشر می شود و حتی برای کسانی که به علم علاقه ندارند نیز شناخته شده است. نویسنده این نظریه یک روانشناس از ایالات متحده، ویرجینیا ساتیر است. در واقع، بدون در آغوش گرفتن و لمس کردن، افراد بیشتر مستعد افسردگی، بیماری و حتی پیری زودرس هستند.

آزمایش‌های مکرر تأیید می‌کند که ۲۰ ثانیه در آغوش گرفتن به طور قابل توجهی خلق و خو را بهبود می‌بخشد، تولید اندورفین را تحریک می‌کند، اضطراب را تسکین می‌دهد، اعتماد به نفس ایجاد می‌کند، سیستم ایمنی را فعال می‌کند، باعث هجوم خون به قسمت‌هایی از بدن می‌شود که در تماس هستند. این یک راه ارتباطی جهانی است که برای مردم همه قاره ها قابل درک است.

وقتی یک فرد را در آغوش می گیرید، می توانید تنش یا آرامش او را احساس کنید، درک کنید که چقدر آماده است تا نزدیکتر شود، حمایت کنید و در پاسخ احساسات مثبت دریافت کنید. در مورد در آغوش گرفتن والدین و فرزندان، این راهی برای نشان دادن عشق، محبت، مراقبت است. کودکی که در آغوش مادر یا سایر بزرگسالان مهم ، آرام می شود، گرم می شود، احساس امنیت می کند، یعنی نیازهای مهم را برآورده می کند. بزرگسالی که کودکی را در آغوش می گیرد، اندورفین ترشح می کند، خلق و خوی را بهبود می بخشد، مسئولیت و مراقبت خود را نسبت به شخص دیگری نشان می دهد، نیاز و اهمیت او را تایید می کند، که برای بهزیستی طبیعی نیز بسیار مهم است.

متخصصان برجسته در زمینه روانشناسی بارها ثابت کرده اند که بدون در آغوش گرفتن و تماس فیزیکی فرد احساس تنهایی می کند، تحریک پذیر و گوشه گیر می شود.


در چند سالگی بغل کردن اهمیت ویژه ای دارد

در آغوش گرفتن


نوزاد در حالی که هنوز در رحم است با مادر ارتباط برقرار می کند. او صدایی را می شنود، به لمس و احساسات مادرانه واکنش نشان می دهد. به همین دلیل است که بلافاصله پس از تولد کودک، بسیار مهم است که او را تا حد امکان در آغوش بگیرید  بالاخره تولد برای او استرس زا است، جدایی از مادرش. تماس فیزیکی به کودک احساس امنیت، محیطی آشنا، حمایت و زمینه ای برای رشد بیشتر می دهد. کودک آرام تر و مطمئن تر خواهد بود، با لذت و بدون ترس، اگر بداند که مادرش نزدیک است، شروع به کشف دنیای اطراف خود می کند.
در سال اول زندگی، احساس به اصطلاح تماس پوست با پوست برای کودکان بسیار مهم است. بنابراین، در هر تعویض پوشک ، نوازش شکم و پشت کودک را فراموش نکنید. با کف دست های گرم پاها و بازوهای او را لمس کنید، هنگام استفاده از کرم یا پودر ، ماساژ سبک انجام دهید. بدون هیچ دلیلی کودک را در آغوش بگیرید و ببوسید - هر بار قطعاً بسیار ضروری خواهد بود و اضافی نیست.

 

 در آغوش گرفتن کمتر پسرها  از دخترها اشتباه بزرگی است 

در آغوش گرفتن


یکی از رایج ترین باورهای غلط در تربیت پسران این است که آنها را نباید زیاد در آغوش گرفت، ببوسید و تحسین کنید . می گویند در غیر این صورت مردان واقعی بزرگ نمی شوند، بلکه تمام زندگی خود را «پسر مامان» خواهند بود. این درست نیست. کودکان در سه سال اول زندگی تفاوت های روانی جدی در تحصیلات بر اساس جنسیت ندارند. به عبارت ساده تر، محبت مادر، آغوش، حمایت و حمایت هم برای پسران و هم برای دختران به یک اندازه مورد نیاز است. برای آنها مهم است که بغل شوند، روی زانو گذاشته و نگه داشته شوند.

 

از حدود 4 سالگی، مادر می تواند  کودک بزرگ شده خود را در آغوش بگیرد یا ببوسد. این یک سیگنال است که ارتباطات بدنی باید تغییر کند، اما در هیچ موردی نباید متوقف شود. زمان بازی‌های مختلف قلقلک دادن، کشتی طنز، مبارزه با بالش فرا رسیده است. اگر کودک می‌خواهد روی زانوهای شما بنشیند و کتاب مورد علاقه‌اش را با شما بخواند یا وقتی ناراحت است یا ضربه می‌خورد، کودک را در آغوش بگیرید و امتناع نکنید.

از تلاش برای در آغوش گرفتن با این کلمات دست نکشید:  تو دیگه بزرگ شدی." کودک بزرگ خود را به آرامی و محکم در آغوش بگیرید مانند یک کودک یک ساله، گرمای خود را با او در میان بگذارید، اجازه دهید او احساس امنیت کند. فقط چند دقیقه کافی است تا او برای بازی های جدید و شوخی ها شارژ شود.

 

در آغوش گرفتن

 

و یک نکته مهم دیگر: پسرانی که در سنین زیر 7 سال، آنقدر محبت و آغوش مورد نیاز را دریافت نکردند، تبدیل به مردانی می شوند که به دنبال فرصتی برای ارضای این نیاز کودکانه خواهند بود. این چگونه می تواند پایان یابد؟ روابط آسیب زا با زنان، اعتیاد و وابستگی بیش از حد به مادر ، انواع انحرافات روانی و جنسی. همانطور که می بینید، اثر برعکس است.

چگونه دانش‌آموزان و نوجوانان را در آغوش بگیریم

در آغوش گرفتن


در مورد کودکان پیش دبستانی کم و بیش روشن است: اغلب آنها خودشان با لذت ارتباط برقرار می کنند، عاشق در آغوش گرفتن هستند یا حداقل در مقابل مظاهر عشق و محبت مقاومت نمی کنند. در مورد نوجوانان چطور؟ هر چه کودک بزرگتر می شود بیشتر از والدین خود دور می شود و این طبیعی است. با این حال، او هنوز به تماس فیزیکی نیاز دارد.

می‌توانید با کودک بزرگ‌تر خود یک علامت مخفی پیدا کنید: برای مثال، دو بار دست دادن. این به این معنی خواهد بود: "من تو را دوست دارم." چنین رازی در شرایط دشوار کمک خواهد کرد. به عنوان مثال، اگر با کودکی در مقابل معلمی ایستاده اید که از او شکایت می کند و او را سرزنش می کند. همیشه می توانید بی سر و صدا دست کودک را بفشارید، و او احساس اعتماد به نفس بیشتری می کند، می داند که، با وجود شوخی ها و رفتارهای نادرست، شما هنوز در کنار او هستید و او را دوست دارید.

 

پدر

 

یک ضربه دوستانه روی شانه، موهای ژولیده، یک بوسه بر بالای سر کودکی که روی دفترچه یادداشت خم شده است، در آغوش گرفتن در یک جلسه یا قبل از رفتن به مدرسه - همه این اقدامات به ظاهر بی اهمیت برای رشد روانی پایدار بسیار مهم هستند.

اگر کودک صدمه دیده، ترسیده، غمگین است، لمس شما به او کمک می کند تا بدون هیچ کلامی احساس حمایت کنید. حتی قلب نوجوانی که از عشق اول شکسته است کمی سریعتر خوب می شود اگر مادر شانه های او را بغل کند و چای با چیزهای خوشمزه به اتاق بیاورد .
در روانشناسی، مفهوم "رفتار کلامی" نیز وجود دارد. اینها همه نوع تعارف، سخنان محبت آمیز، تمجید، تایید است. چه چیزی که نوجوانان سرکش اینقدر کم دارند و به ندرت به خاطر رفتارشان می خواهند بگویند. با این حال، انجام این کار بسیار مهم است تا بتوان با کمترین ضرر و زیان، بر سن دشوار غلبه کرد. البته صمیمانه و دقیق.


چند وقت یکبار فرزندتان را در آغوش می گیرید؟ پیشنهاد می کنیم همین الان دوباره این کار را انجام دهید.

نظرات

در ادامه بخوانید...

چرا برخی از افراد قادر به فراموش کردن رابطه ای که در گذشته داشته اند، نمی باشند؟

در

جدا شدن از فردی که برای مدتی طولانی با او رابطه داشته اید و پایان دادن به رابطه کار ساده ای نیست. اگر کسی که تصمیم به پایان رابطه گرفته باشد، شما نبوده باشید، این مسئله به مراتب دشواری های بیشتری در پیش روی شما قرار خواهد داد. اما هر رابطه ای شرایط منحصر به فرد خود را خواهد داشت و اساسا مسائل و مشکلات هیچ دو رابطه ای با یکدیگر شباهت نخواهند داشت؛ گاهی ممکن است فرد از ناراضی بودن طرف دیگر از شرایط حادث شده کاملا غافل شده باشد و از سوی دیگر شاهد روابطی هستیم که برای مدتی طولانی و به مرور زمان بر مشکلات و تنش میان دو فرد حاضر در رابطه افزوده شده و در نهایت این مشکلات به جایی می رسند که دیگر امکان ادامه دادن رابطه میان دو فرد غیر ممکن خواهد بود.

اما صرف نظر از این که رابطه فرد چگونه بوده و این که چه چیزی سبب پایان دادن به رابطه میان دو نفر شده باشد، اگر در طول زندگی خود چنین تجربه ای داشته باشید، به خوبی از این مسئله آگاهی دارید که بازگشتن به حالت عادی و انجام کار های روز مره همانند قبل، پس از پایان رابطه، تا چه اندازه می تواند کار دشواری باشد. در حقیقت این گونه جدایی ها یکی از تنش آور ترین اتفاقاتی است که انسان در طول دوران جوانی خود می تواند تجربه کند. اما همان گونه که زندگی پیش می رود و راهی برای متوقف کردن زمان یا بازگشت به عقب وجود ندارد، بسیاری از افراد پس از مدتی که این گونه تنش ها را تحمل می کنند، به این نتیجه می رسند که باید وارد رابطه ای جدید شوند و گذشته را به فراموشی بسپرند.

زمانی که رابطه میان دو فرد در معرض تهدید قرار می گیرد و این گونه به نظر می رسد که به زودی همه چیز پایان خواهد یافت، انسان به صورت ناخود آگاه دچار استرس و تنش شدیدی می شود و در نهایت به واسطه شرایط به خصوص انسان ها از لحاظ زیستی (بیو لوژیکی) و روانی، پایان یافتن کامل یک رابطه می تواند تأثیر بسیار مخربی بر روح و روان فرد داشته باشد.

بیشتر بدانیم:

رابطه شما وارد مرحله بحرانی شده است 20 علامت 

ازدواج تا چه اندازه مهم است؟

در این مقاله قصد داریم شما را با دلایلی آشنا کنیم که:

سبب می شوند انسان به سادگی قادر به پایان دادن به رابطه ای که برای مدتی طولانی با فردی داشته است، نباشد و توانایی رها کردن تجربه رابطه خود در گذشته را در خود نبیند (حتی اگر رابطه برای او چندان نتیجه بخش نبوده باشد و حضور اش در رابطه از همان ابتدا اشتباه بوده باشد)، با سیارک همراه باشید.

تنها هستید

اریکا اتین، مشاور خانواده و نویسنده چند کتاب شناخته شده در این زمنیه است. به عقیده او یکی از اصلی ترین دلایلی که سبب می شود فرد قادر به رها کردن رابطه ای که در گذشته داشته و سر انجام آن جدایی بوده است، نداشته باشد و به طور کلی نتواند فکر کردن به شریک سابق زندگی خود را متوقف کند این است که پس از پایان رابطه  خود تنهایی را انتخاب کرده باشد و وارد رابطه جدیدی نشده باشد. او در این خصوص عنوان کرد: «بهتر است به جای فکر کردن مدام به کسی که انتخاب مناسبی برای شما نبوده است، تمرکز تان را متوجه خود کنید: در اوقات فراغت خود کار هایی را انجام دهید که در گذشته به آن ها علاقه داشتید، تجربه ای را امتحان کنید که شما را خوشحال خواهد کرد، و به آن دسته از دوستان تان که برای مدتی است از آن ها غافل شده اید سر بزنید. نکته ای که باید مد نظر داشته باشید این است که تنها بودن در بیشتر موارد بهتر از داشتن رابطه با فردی است که برای شما گزینه مناسبی به شمار نمی رود.».

اقدام به چک کردن اکانت آن ها در شبکه های اجتماعی می کنید

معمولا مشاهده می شود که پس از این که دو نفر رابطه ای را به پایان می رسانند، اقدام به چک کردن اکانت های یکدیگر در شبکه های اجتماعی می کنند و اریکا اتین بر این باور است که این رویکرد به هیچ عنوان مناسب نخواهد بود. او در این خصوص عنوان کرد: «بهتر است هر چه سریع تر اقدام به بلاک کردن اکانت های یکدیگر کنند و این کار را به هر نحوی که شایسته می دانند به پایان برسانند. در این یک مورد به خصوص غفلت کردن شایسته است. این کار (چک کردن اکانت شبکه های اجتماعی) می تواند به سرعت از کنترل فرد خارج شود. از انجام دادن این کار خود داری کنید.».

نکته ای که افراد باید در این خصوص مد نظر داشته باشند این است که به مرور زمان ممکن است دو نفر دو باره به یکدیگر علاقه پیدا کرده و رابطه شان را مجددا آغاز کنند، اما نباید برای دست یابی به این مهم عجله به خرج داد و اگر قرار باشد رابطه تان دوباره از نو آغاز شود، خود به طور طبیعی اتفاق خواهد افتاد به گذر زمان احتیاج است.

در رابطه ای که داشته اید، اعتماد به نفس خود را از دست داده اید

اگر تجربه داشتن رابطه با فردی را داشته باشید که گزینه مناسبی برای شما به شمار نمی رفته است، احتمال آن وجود دارد که در حین رابطه کمی اعتماد به نفس خود را از دست داده باشید.

اریکا اتین در این خصوص عنوان کرد: «گاهی پیش می آید که فرد وارد رابطه ای می شود که چندان برای او مناسب نیست و در ابتدا متوجه این مسئله نمی شود؛ چنین افرادی معمولا در معرض از دست دادن اعتماد به نفس خود قرار می گیرند، به خصوص اگر فردی که با او رابطه دارند، رفتار چندان شایسته ای با فرد نداشته باشد و یا این که قدر خصایص اخلاقی خوب او را نداند و مدام از او بد بگوید. زمانی که فرد در معرض چنین رفتاری در رابطه قرار می گیرد، تأیید کردن کار ها و رفتار ها شان به وسیله طرف دیگر رابطه بدل به یکی از اصلی ترین نیاز هاشان می شود و این مسئله برای شان اهمیت ویژه ای پیدا می کند. این گونه افراد باید تمامی تلاش خود را به کار گیرند تا اعتماد به نفس از دست رفته را باز یابند و از این مسئله آگاهی پیدا کنند که برای تأیید کار یا رفتاری به خصوص، نظر هیچ کسی به اندازه خودشان حائز اهمیت نخواهد بود.».

تنها قادر به یاد آوری خاطرات خوب تان در رابطه پشت سر گذاشته هستید

یکی از شایع ترین مسائلی که در خصوص افرادی وجود دارد که در مرز جدایی و پایان رابطه شان به سر می برند، این است که به طور معمول تنها بر آن دسته از خاطراتی متمرکز می شوند و به آن ها فکر می کنند که برای شان خوشایند بوده است (لحظات خوب و خوشی که با یکدیگر سپری کرده اند). اریکا اتین در این خصوص عنوان کرد: «به طور کلی روابط میان افراد موضوع پیچیده ای است و بعضا به هنگامی که ناراحت می شویم و حال خوبی نداریم، ترجیح می دهیم تمامی مسائل و مشکلات را به فراموشی سپرده و تنها به لحظات خوش زندگی و رابطه خود بیندیشیم. اما نکته ای که باید به خاطر داشته باشیم این است که اگر رابطه ای را به دلیل مشخص و محکمی پایان داده باشیم، فکر کردن به جنبه مثبت رابطه نه تنها نتیجه بخش نخواهد بود که به مرور زمان مشکلات روحی روانی بسیاری برای مان به همراه خواهد داشت.».

بیشتر بدانیم:

خانم ها و آقایان، قهر ممنوع!

روابط عاطفی در خانواده

پرسش نامه رضایت زناشویی اینریچ

توانایی فراموش کردن گذشته را نداشته باشید (در این کار مهارت نداشته باشید)

روان شناس و مشاور خانواده، نیلز اک بر این باور است که یاد گرفتن مهارت فراموش کردن گذشته یا تجربه ای که فرد برای مدتی طولانی داشته است، یکی از مهمترین مسائل تأثیر گذار بر چگونگی حال عمومی فرد پس از پایان یک رابطه خواهد بود، به خصوص اگر رابطه برای فرد نتیجه بخش نبوده و به او ضربه روحی وارد آورده باشد. او در این خصوص عنوان کرد: «شما باید این را بپذیرید که هر انسانی امکان دارد اشتباه کند و رابطه ای که پایان رسیده است، جزئی از گذشته است. بهتر است به جای قضاوت کردن و غصه خوردن در خصوص شرایطی که دیگر امکان تغییر آن وجود ندارد و کاملا از کنترل شما خارج شده است، تمرکز خود را متوجه این مسئله کنید که از تجربه ای که داشته اید چگونه خواهید توانست در آینده تان بهره گرفته و دیگر اشتباهات گذشته را تکرار نکنید. البته در ابتدای امر این رویکرد چندان به سادگی قابل عملی شدن نخواهد بود، اما هر چه بیشتر تلاش کنید و منطقی تر فکر کنید، به مرور زمان قادر خواهید بود به هدف تان دست یابید.».

انسان ها موجوداتی اجتماعی هستند

نیلز اک در این خصوص عنوان کرد که انسان به طور ذاتی به اجتماع و بر قراری رابطه با دیگران علاقه مند است، بنا بر این به طور معمول جدا شدن از دیگران و تنهایی برای او کاری دشوار خواهد بود، حتی اگر شخص دیگر حاضر در رابطه نا موفق، رفتار شایسته ای با او نداشته بوده باشد. او در این خصوص اضافه کرد: «تحقیقاتی در دانشکده اقتصاد لندن انجام گرفته و بنا به نتایج به دست آمده، خوشحالی انسان تنها محدود به ثروت نمی شود و داشتن حالت روحی روانی مناسب و خوب و نیز دوستانی که بتوان به آن ها تکیه کرد، به مراتب نقش مهم تری در دست یابی به خوشبختی ایفا می کنند. بدون داشتن روابطی مؤثر با انسان های دیگر، به مرور احساس تنهایی بر ما چیره خواهد شد؛ این احساس به مرور زمان می تواند اختلالات روحی روانی ای چون افسردگی و اضطراب در فرد پدید آورد.».

ترس از تنها شدن

بسیاری از افراد یکی از بزرگ ترین ترس های شان این است که تنها شوند و احساس خوبی به هنگام تنها شدن ندارند؛ این مسئله می تواند وابستگی فرد از لحاظ روحی و روانی به رابطه ای که نا موفق بوده و سر انجامی نداشته است را بیشتر از پیش کند. نیلز اک در این خصوص عنوان کرد: «تحقیقات نشان می دهد که آن دسته از افرادی که به هنگام تنها بودن احساس نا خوشایندی پیدا می کنند و در بسیاری از مسائل و کار های مربوط به زندگی شان به دیگران وابسته هستند، به مراتب بیشتر از کسانی که به خود متکی هستند به رابطه نا موفق شان در گذشته می اندیشند.».

قادر به پایان دادن رابطه نبوده اید

بنا به دلایل مختلفی که بسته به رابطه و خصوصیات شخصیتی هر فرد متفاوت خواهد بود، بسیاری از افراد قادر به فراموش کردن شخصی که با او مدتی در رابطه بوده اند، نخواهند بود؛ یکی از  دلایل این است که فرد هیچ گاه نمی تواند به خود این مسئله را بقبولاند که رابطه به پایان رسیده است. نیلز اک در این خصوص عنوان کرد: «این مسئله سبب می شود افراد از درک درست و واقع بینانه شرایطی که در آن هستند نا توان باشند و علاوه بر آن از این که توانایی تغییر شرایط موجود را ندارند، احساس نا خوشایندی پیدا می کنند که تأثیر بدی بر روح و روان شان می گذارد.». حقیقت این است که زمانی که شخصی به شما ضربه روحی وارد می کند و آزار تان می دهد، هیچ یک از دلایلی که منجر به رخ دادن این اتفاق شده است را دوست نخواهید داشت، با این حال، مدام به آن فکر خواهید کرد و به دنبال توضیحی برای اتفاقاتی می گردید که رخ داده است؛ حال آن که هر اندازه هم که فکر کنید چیزی تغییر نخواهد کرد و به نتیجه ای دست نخواهید یافت؛ بهترین کار این است که فکر کردن به این مسئله را رها کنید و این کار تنها در بلند مدت امکان پذیر است.

بیشتر بدانیم:

چرا من هنوز مجردم؟

چگونه به افراد افسرده کمک کنیم؟

نمی توانید فکر کردن به رابطه گذشته خود را متوقف کنید

در بسیاری از موارد افراد مدام در خصوص گذشته خود می اندیشند و اتفاقاتی مشابه را دوباره و دوباره مرور می کنند و گویی پایانی بر این چرخه وجود ندارد. نیلز اک در این خصوص عنوان کرد: «علت فکر کردن به اتفاقاتی مشابه این است که افراد به دنبال راه حلی برای کنار آمدن با مشکلات خود می گردند، یا اگر در رابطه ای دچار ضربه عاطفی شده باشند، به دنبال این هستند که افراد دور و بر شان آن ها را تأیید کنند و بپذیرند که تقصیر آن ها نبوده است که حوادث این گونه رقم خورده است.». نیلز اک در ادامه صحبت های خود عنوان کرد که فکر کردن در خصوص گذشته می تواند منجر به بروز اختلالاتی چون اضطراب و افسردگی شود و افراد را از شناسایی و کنار آمدن با احساسات شان نا توان خواهد کرد.

به خاطر آینده از دست رفته ای که به هنگام داشتن رابطه با شخصی دیگر برای خود برنامه ریزی کرده بوده اید، غصه می خورید

شانون توماس، روان درمان گر و نویسنده کتاب های شناخته شده ای در این حوزه است. او بر این باور است که بسیاری از افراد به خاطر آینده از دست رفته ای که در رابطه با شخص دیگری برای خود در نظر گرفته بوده اند، غصه می خورند و مدام به آن می اندیشند. او در این خصوص عنوان کرد: «امید های از دست رفته ای که به هنگام حاضر بودن در رابطه با شخص دیگری برای آینده خود در نظر گرفته بوده اند؛ تمامی نقشه هایی که برای آینده خود در نظر گرفته و در خصوص آن صحبت کرده بودند و حال، همه نقش بر آب شده است؛ این ها عواملی است که سبب می شود فرد مرتب غصه بخورد. به هنگامی که تنها می شوند و غرق رؤیا مدام به این فکر می کنند که ‘چه می شد اگر...’ . نکته ای که در این خصوص وجود دارد این است که برخی از افراد حتی از فکر کردن به این مسئله به طور مستقیم آگاهی ندارند و این گونه افکار در ضمیر نا خود آگاه شان جای گرفته است.».

احساس پشیمانی و تأسف دارید

ممکن است در خصوص تمامی انتخاب هایی که داشته اید و صحبت هایی که پیش از جدا شدن کرده اید بیندیشید و به خاطر تمامی انتخاب های اشتباهی که منجر به پایان رابطه شدند، احساس پشیمانی و تأسف پیدا کنید؛ احساس پشیمانی از این که چرا حوادث به گونه ای دیگر رقم نخورد و این که اگر انتخاب های دیگری می کردید، حال شاید رابطه به پایان نرسیده بود.

شانون توماس در این خصوص عنوان کرد: «بسیاری از افراد پس از پایان رابطه مدام احساس پشیمانی و تأسف می کنند. احساس پشیمانی در باره مسائلی این چنینی: تنها اگر شخص دیگر حاضر در رابطه قادر به کنترل کردن خشم خود بود و عصبانی نمی شد، شاید مسائل به گونه ای دیگر رقم می خورد...  یا این که اگر هر دو به دنبالی هدفی مشترک بودند شاید این گونه نمی شد... چه می شد اگر لحظات خوب و خوشی که کنار هم داشتیم برای مدتی طولانی تر دوام می یافت... و سایر حسرت های این چنینی. به طور مکرر مشاهده شده است که حتی رابطه هایی که چندان مناسب وضعیت طرفین حاضر در رابطه نمی باشند، شامل لحظات خوشایندی می شوند که افراد را به آینده شان امید وار خواهد کرد. پس از جدایی، افراد به سادگی در معرض فکر کردن به حسرت ها و آرزو های از دست رفته خود قرار می گیرند.».

نظرات

در ادامه بخوانید...

علت افسردگی

در
علت افسردگی ، از نظر روانشناسی، ترکیبی از عواملی است که باعث ایجاد یک بیماری در فرد می شود. تصویر پلی اتیولوژیک افسردگی نشان می دهد که ظهور آسیب شناسی می تواند منجر به قرار گرفتن در معرض گروه های مختلفی از علل، چه خارجی و چه داخلی باشد. پزشکان معتقدند که علت بیماری افسردگی یک پدیده پیچیده است و اغلب پدیده های تحریک کننده و تهاجمی بر روی این پدیده تاثیر می گذارند.
 

 

افسردگی

علل افسردگی  به استعداد ژنتيكی، فيزيكی، روانی و دارويی تقسيم مي شوند. لازم به ذکر است که علم اطلاعات دقیقی در مورد عوامل خاصی که موجب ایجاد اختلال افسردگی در فرد می شود را ندارد
 
اعتقاد بر این است که عامل ژنتيكی بر شروع افسردگی در بیمار تأثیر می گذارد، اما پزشکان می گویند که اهمیت آن دقیقا برای شکل گیری این بیماری است، به عنوان مثال برای ظهور اسکیزوفرنی یا اختلال دوقطبی .
نزدیک ترین بستگان بیمار مبتلا به افسردگی 2-3 برابر بیشتر از افسردگی بیماران نسبت به افرادی که بستگان سابقه پزشکی ندارند بیشتر است. اعتقاد بر این است که کروموزوم های 4، 5، 10، 11، 12، 13، 18، 21 و X مسئول ظهور افسردگی در انسان هستند.
 
جالب توجه است، احتمال انتقال ارثی اختلالات روانشناختی مانند بیماری تیروئید، فشار خون بالا یا زخم معده ممکن است به ارث برده نشود، اگر چه این بیماری ها نیز پس از تجربیات زنده، استرس و احساسات شدید منفی بدتر می شود .
 
به طور خاص، دانشمندان "ژنوم افسردگی" کروموزوم 11 را تشریح می کنند که در بیماران مبتلا به اختلال عاطفی دو طرفه حاوی ژن خاص است. اگر بیمار یک بیماری داشته باشد، دوره های افسردگی متناوب می شود. با این حال هنوز ثابت نشده است که این ژن خاص عامل خطر برای ظهور آسیب شناسی است، از آنجا که همان ویژگی های ژنتیکی نه تنها در بیماران مبتلا به اختلال افسردگی، بلکه در دیگر اختلالات روانی نیزدیده می شود.
 
بنابراين، وضعيت ژنتيکی به معنای قرعه کشی بيولوژيکی است، يعنی، حضور تشخيص در بستگان نزدیک می تواند در ايجاد بيماری در يک فرد خاص نقش داشته باشد يا اينکه در تمام موارد آشکار نباشد.
 
 

 

عوامل روانشناختی افسردگی

روانشناختی افسردگی یک آسیب شناسی است که به عنوان یک نتیجه از قرار گرفتن در معرض عوامل خارجی و معمولا منفی است. برای بیماران مبتلا به نوعی از آسیب شناسی روان شناختی، با شادابی، مشکوک بودن، اثربخشی، حساسیت به حوادث اطراف مشخص می شود.
تصویر تحریک عوامل روان شناختی علل ناهمگن، نوروتومی و واکنشی است.
 
بیماری به عنوان یک نتیجه از تجربه یک رویداد آسیب زا است، علاوه بر این، افسردگی عصبی اغلب با سندرم های مختلف همراه است، به عنوان مثال، هایپوکاندریا ( فرد متقاعد شده یک بیماری کشنده دارد)، آستانه یا اضطراب فوبیا.
 
شکل نورولوژیک معمولا با طیف گسترده ای از تظاهرات رخ می دهد، زمانی که بیمار از حالت عادی به جابجایی فرم های ضعیف ملایم برخوردار است. این نوع "افسردگی بدون افسردگی" نیز نامیده می شود. از این جهت، شدت بیماری اغلب دست کم گرفته می شود.
 
آسیب شناسی را می توان تحت علائم بیماری های جسمی پنهان کرد، در حالی که یک فرد تحت معاینات پزشکی قرار می گیرد، به پزشکان اشاره می کند، اما این تنها وضعیت احساسی خود را تشدید می کند. علت اصلی ابتلا به بیماری، تأثیر عوامل عمیق و شخصیتی است که به بیمار آسیب می رساند.
در واقع، چنین عوامل وقایع روزمره در زندگی است، به عنوان مثال، ورود به یک شغل جدید، مشکلات حرفه ای یا مشکلات پولی، اما بیمار قادر به مقابله با آنها نیست. علاوه بر این، پزشکان به دلایل عصبی نسبت به طرح های ناامید کننده، فروپاشی امید و آرزوها، ناامیدی در اصول زندگی اشاره می کنند. حضور درگیری های طولانی بین قوانین زندگی در جامعه و نیازهای فردی یک فرد خاص همچنین نقش خود را ایفا می کند.
 
هرچه شخص بیشتر در وضعیت دشوار و سخت قرار بگیرد، احتمال ابتلا به این بیماری بیشتر است.
 
به عنوان مثال، وضعیت درگیری در محل کار است. اگر یک فرد قادر به آرامش کامل نباشد، نمی تواند از خستگی و نگرانی انباشته شده خلاص شود، او شروع به درک احساسات منفی خود می کند، او بی تفاوتی و ناله می کند، نیروی زندگی او را کاهش می دهد، حتی ممکن است ناقل عصبی رخ دهد.
 
افسردگی خفیف یک بیماری است که بعضی از افراد را به دلیل ویژگی های شخصی شخصیت خود تهدید می کند. بیشتر مستعد ابتلا به این بیماری، افرادی هستند که واکنش بیشتری نسبت به محرک های خارجی دارند، مستعد ابتلا به بیماری منفی هستند، و در نگرش های بدبینانه در مورد زندگی، که در آن احساسات منفی غلبه می کنند. افرادی که بی رغبت و غیرفعال هستند، بیش از حد خجالتی هستند و دارای پس زمینه ی احساسی ناپایدار هستند نیز در معرض خطر هستند.
 

 

واکنش پذیری افسردگی

شکل واکنشی افسردگی به عنوان یک واکنش به یک وضعیت شدید منفی که ما تجربه کرده ایم یا به عنوان یک نتیجه از در معرض قرار گرفتن در معرض عوامل مؤثر بر استرس کمتر، شکل گرفته است. در مقایسه با نوع اندوژن، بیماریها در وضعیت سلامت و پیش زمینه عاطفی خود تغییرات روزمره ندارند.
 
دوره بیماری
واکنش حاد (بیش از 1 ماه نیست)
طولانی (از یک ماه تا 2 سال).
واکنش افسردگی حاد واکنش سریع یا تقریبا بلافاصله پس از حادثه تروما رخ می دهد. به طور معمول، عوامل استرس یک رنگ منفی برجسته دارند. چنین حوادثی به عنوان ترومای روانی درنظر گرفته می شوند و تأثیر قابل توجهی بر روند بیشتر زندگی بیمار دارند.
 
نوع طولانی مدت در نتیجه قرار گرفتن در معرض طولانی مدت و شدت کم استرس شروع می شود. چنین حوادث ضعیف به عنوان یک بحران، تروما و یک مشکل کلی در نظر گرفته نمی شود، و به همین دلیل باعث واکنش فوری نمی شود.
 
بیماری در این مورد به عنوان یک نتیجه از انباشت استرس عاطفی تشکیل شده است.
 
تأثیر مداوم وقایع و عوامل منفی، بیمار را به طور مداوم در وضعیت استرس عاطفی نگه می دارد، و پس از آن وضعیت سلامت به بی تفاوتی ، بدبینی و جدایی تبدیل می شود. افسردگی در این مورد می تواند به عنوان یک ماشه در نظر گرفته شود، آغاز روند رهایی از استرس.
 
مهمترین وقایع برای افرادی که می توانند باعث واکنش های افسردگی شوند:
 

 

علت افسردگی

مرگ دوست یا فامیل نسبی
طلاق از همسر یا اختلاف با یکی از عزیزان
زندان
صدمات و بیماری های جدی
مشکلات مالی
از دست دادن شغل، منبع دائمی درآمد
مشکلات زندگی صمیمی
بیماریهای بستگان نزدیک
بدهی های مالی بزرگ، وام های زیاد
ظهور عادت های بد و اعتیاد در بستگان
چنین شرایطی تاثیر مستقیمی بر روان انسان دارد و می تواند منجر به افسردگی شود.
 
علاوه بر این، عوامل زیر به طور غیر مستقیم بر توسعه بیماری تأثیر می گذارد:
 
حضور استعداد ژنتیکی
ویژگی های بدن انسان
تفاوت های شخصیتی و صفات شخصیتی یک بیمار خاص
آسیب، تومور و بیماری مغزی
بیماری های مزمن
 

 

نظریه روانکاوی افسردگی

تئوری روانکاوی به طور مستقیم با نام زیگموند فروید ارتباط دارد. روانکاوانی که با بیماران افسرده کار می کنند استدلال می کنند که احساس غم و اندوه جزء جدایی ناپذیر از سندرم افسردگی است. غم و اندوه در این مورد به عنوان یک نتیجه از دست دادن واقعی و یا خیالی، که در آن از دست دادن عزت نفس، اعتماد به نفس، حس امنیت احساسی وجود دارد.
علاوه بر این، کارشناسان احساس خشم به عنوان بخشی از سندرم افسردگی را در نظر می گیرند. خشم و خصومت که با افسردگی مشاهده می شود، ناشی از سرخوردگی اولیه، وضعیت فیزیكی در مراحل اولیه توسعه روانشناسی است.
 
جزء دیگر گناه است. در یک سندرم افسردگی، روحیه توبه و غم و اندوه غم انگیز توسط این افراد غالب است.  خشم ناشی از ارتکاب گناه ، رفتار جسمانی ناخوشایندرا به دنبال دارد.
 
اضطراب و ترس از نظریه پردازان سندرم افسردگی در زمینه ترس  از دست رفتن جنسیت ذکر شده است. ترس یک بیمار افسرده ناشی از آگاهی ناخودآگاه از عدم صلاحیت خود، ناتوانی در برابر تهدید یا خطر است.
 
احساس شرم، یکی از اجزای مهم افسردگی نامیده می شود، گرچه برخی از روانکاوان آن را به طور کامل در پویایی توسعه بیماری دخیل نمی دانند. فروید معتقد بود که در وضعیت افسردگی بیمار قادر به خجالت نبود.
 
جنبه های مهمی از زمینه عاطفی که همراه با تشکیل افسردگی هستند، از دست رفتن اعتماد به نفس، عزت نفس و اعتماد به نفس هستند.
 

 

تئوری شناختی افسردگی

بنیانگذاران این نظریه A. Beck و A. Bandura هستند. بیانیه اصلی خود - دیدگاه فرد، هدف خود، جهان و آینده آن، منبع اصلی و تعیین کننده افسردگی است. با توجه به A. Beck، دانش عامل اصلی ایجاد احساسات، رفتار و خلق و خو است. نگرش منفی نسبت به خود، ادراک خود را به عنوان ناکافی و بی ارزش می سازد. بیمار اشتباهات خود را با نقصهای خود توضیح می دهد و به دلیل دیدگاه بدبینانه اش درباره آینده، تنها عذاب بی پایان را می بیند. اکثر علائم افسردگی از موقعیت A. Beck به عنوان نتیجه عوامل شناختی درک شده است.
 
در وضعیت بیماری، فرد خود را به عنوان بی نظیر و ضعیف می بیند، تلاش می کند تا از دیگران حمایت کند، به همین خاطر او به تدریج به آنها وابسته می شود. علائم فیزیولوژیکی به عنوان یک نتیجه از عقب ماندگی عمومی روانشناختی توضیح داده می شود که به عنوان یک نتیجه از اعتماد کامل به بی نظمی و ناامیدی به هر گونه تعهد است.
 

تمام علائم افسردگی Beck به 5 گروه تقسیم می شود:

احساسی
شناختی
نشانه‌های نباتی (vegetative signs) اختلال خواب (به‌خصوص بیدار شدن در صبح زود)، کاهش اشتها، یبوست؛ از دست دادن وزن، و فقدان پاسخ جنسی.
فیزیکی
انگیزه
تظاهرات عاطفی به شکل خستگی و خلق افسرده ظاهر می شود، گروه شناختی در تمایل بیمار به نظر خودشان از لحاظ ابتذال خود بیان می شود. نشانه های انگیزشی به نظر می رسد انعطاف پذیری، اجتناب و فلج اراده، به وابستگی های مختلف بستگی دارد. تظاهرات رویشی و فیزیکی افسردگی توسط A. Beck به عنوان مشکلات خواب و اختلالات خوردن در نظر گرفته شده است.
 
علاوه بر این، A. Beck که مفاهیم سه گانه شناختی، طرح های شناختی و خطاهای شناختی را در نظریه مطالعه افسردگی معرفی کرد. همه این اجزا به یک دسته از الگوهای شناختی ترکیب شده اند. عملکرد آنها به ایجاد احساس وابستگی به محیط زیست، بی نظمی و انتقاد از خود گره خورده است.
 
اغلب بیماران در حالت افسردگی ظاهر افکار و برنامه های خودکشی دارند و سرکوب غریزه خود را حفظ می کنند.
 
چنین افکار به شکل های مختلف جهت، استقامت و شدت، بسته به قدرت توسعه افسردگی، متفاوت است. در اوج این بیماری، اقدامات خودکشی فعال ممکن است، اما اغلب این گرایش ها با وضعیت نسبتا جزئی از بیماری در غیاب مهار آرام و حرکتی ظاهر می شود. افکار خودکشی در برابر پیش زمینه وضعیت نامطلوب کنونی، با از دست دادن ارتباط با یک روان درمانگر یا افراد نزدیک، بوجود می آیند .
 

 

نظریه شناختی رفتاری در افسردگی

این نظریه بر اهمیت نفوذ خارجی از محیط زیست، نقش کمبود تجربه و مهارت خاص در شکل گیری افسردگی تاکید می کند. اختلال با عدم پاسخ شرطی تقویت مثبت همراه است که با دلایل متعددی همراه است، از جمله عدم توانایی استفاده از تقویت در دسترس انسان به دلیل عدم تجربه زندگی، یا به دلیل تغییرات در محیط، و همچنین عدم مهارت برای ایجاد روابط اجتماعی است که به ارمغان می آورد .
 
این تئوری به ویژه برای کودکان کاربرد دارد، به این دلیل که اغلب آنها نمیتوانند از تقویت مثبت استفاده کنند و تجربه کافی برای ایجاد ارتباطات اجتماعی ندارند. کودکان اغلب سعی می کنند احساس خجالت را با ظاهر غم انگیز خود نشان دهند - این به آنها حس موقت مشارکت و مراقبت می دهد. با این حال، شفقت در این مورد کوتاه است، زیرا حتی کسانی که نزدیک شما هستند و برای کودک مراقبت می کنند، از آن اجتناب می کنند. با تضعیف توجه به کودک و احساس بیگانگی تنها شرایط را بدتر می کند و حالت افسردگی را افزایش می دهد.
 

 

واکنش به بیماری های جسمی

در روانشناسی، افسردگی به عنوان یکی از اختلالات روان شناختی بیشتر در نظر گرفته می شود - یعنی افسردگی به طور قابل توجهی بر عملکرد اجتماعی بدن تاثیر می گذارد. بسته به پیدایش، مکانیزم های متعددی برای توسعه افسردگی در بیماری های جسمی وجود دارد:
 
nosogenic/ واکنش های آلرژیک
ارگانیک
somatogenic
افسردگی Nosogenic یک واکنش افسردگی روان زا است که در بیماران مبتلا به آسیب های جسمی و عصبی رخ می دهد. واکنش به عنوان پاسخی به اثرات عوامل روانی، شخصی، اجتماعی و بیولوژیکی، از جمله اثرات خارجی بیماری فیزیولوژیکی صورت می گیرد. معمولا این فرم پس از اعلام تشخیص شدید، با یک مسیر نامطلوب بیماری که زندگی بیمار را تهدید می کند روبرو هستند.
 
اگر زوال سلامت و ناراحتی های شدید بدنی وجود داشته باشد، می تواند حالت ذهنی بیمار را تشدید کند، او را با حملات هراس و حملات اضطرابی آشنا کند.
 
پزشکان افسردگی نئوژنیک کوتاه مدت و طولانی مدت را تشریح می کنند. در اولین مورد، این بیماری تا 2 ماه طول می کشد، که به عنوان یک واکنش به پیام در مورد بیماری تشخیص داده شده است، زمانی که بیمار این را به عنوان  فاجعه ای که  او را درک کرده است، در نظر می گیرد. بیمار تمایل دارد اوضاع را به نمایش بگذارد، او دارای یک دیدگاه بدبینانه از زندگی، اضطراب و احساس عدم توانایی است.
 
مدت کوتاهی از افسردگی های بینابینی که از شش ماه تا چند سال اتفاق می افتد، در نتیجه اختلال استرس پس از سانحه شکل می گیرد. به طور معمول، فاکتور تهاجمی یک بیماری جدی است که برای درمان و تسکین علائم مانند غربالگری سرطان یا عفونت ناشی از آن دشوار است.
 
شکل های somatogenic و ارگانیک نوعی علامت دار افسردگی هستند که با بیماری های جسمی، معمولا با بیماری های شدید مزمن رخ می دهد. بیماران تحت تأثیر علائم افسردگی، هیپرتانسی، ضعف و تحریک پذیری و گرسنگی قرار دارند. در مورد آسیب های عروقی، نوع اضطراب افسردگی در افراد مبتلا دیده می شود، در چشم ها  تحریک پذیری و دیسفوری و عقب ماندگی روانی حرکتی وجود دارد. چنین بیمارانی با فراموشی، ناتوانی تمرکز، سردرگمی مشخص می شوند. به عنوان مثال، سرگیجه، وزوز گوش و سردرد دارند.
 
عمق و قدرت افسردگی به طور مستقیم با درجه وضعیت سموتوژنیک بیمار بستگی دارد، به طوری که اگر نشانه های فیزیولوژیکی او دچار تشدید شود، افسردگی نیز افزایش می یابد.
 

 

اثرات دارویی در درمان افسردگی

متأسفانه تقریبا هر دارویی دارای عوارض جانبی خاص است. شايعترين واکنشهای آلرژی، خارش پوستی ، مشکلات گوارشي هستند، اما بعضي از داروها بر روي بدن تأثير مي گذارند به طوری که با کمک يک مشکل، باعث ايجاد يک اختلال افسردگی می شوند.
 
هنگام استفاده از داروهای گروه زیر باید احتیاط شود:
 
داروهای قلبی و ضد فشار خون: apresin، roundin، clofelin، obzidan، nifedipine
ضد قارچ و گلوتامین قلب: دیگوکسین، پروکاریامین
داروهای ضد باکتری: ایزاینیزید، آمفوتریسین B، اتیون آمید
داروهای هورمونی: استروئیدهای آنابولیک، داروهای ضد بارداری خوراکی با استروژن و پروژستین، گلوکوکورتیکوئید
داروها برای کاهش کلسترول خون: پرواستاتین، کلستیآمینین
اینترفرون ها
داروهایی که اسیدیته معده را کاهش می دهند
مواد روانگردان: نورولپتیک (ترامادول، هالوپریدول)، آرام بخش (استاتوسن، دیازپام).
داروهای ضد افسردگی
داروهای شیمی درمانی برای درمان تومورهای بدخیم - متوترکسات، وینبلاستین، وین کریستین هستند. در مقابل پیشگیری از مصرف این مواد، فرد نه تنها علائم اختلال افسردگی را توسعه می دهد، بلکه از بین می برد به طور کلی بدن، کاهش وزن ، بدتر شدن بویایی، عدم تحمل بوی خاصی که می تواند موجب تهوع و استفراغ شود . علائم آستنیا، گریه و عدم لذت بردن از هر فعالیتی وجود دارد.
 

 

افسردگی فصلی

همانند دیگر انواع افسردگی، علل و مکانیزم های قابل اطمینان توسعه بیماری توسط پزشکان مورد مطالعه قرار نگرفته است، اما چندین نسخه نظری وجود دارد. یکی از اصلی ترین آنها رابطه تغییرات در ریتم های روزمره انسان و فصل ها است. ریتم دیجیتال نوسانات شدت و سرعت فرایندهای بیولوژیکی بدن است که بسته به زمان روز است. فرآیندهای فیزیولوژیکی باقی مانده ارتباط قوی با محرک های خارجی دارند، در حالی که ریتم های روزانه دارای یک منبع داخلی هستند.
 
مکانیسم توسعه اختلال با اختلال عملکرد انتقال دهنده های عصبی، کمبود نورآدرنالین، سروتونین و دوپامین همراه است. بسیاری از پزشکان به کمبود سروتونین و نقص در سیستم های روزانه اشاره می کنند، که در نتیجه به عنوان یک علت بیماری افسردگی فصلی عمل می کند.
 
افسردگی پاییز یک رخداد مکرر است، به ویژه در میان ساکنان  با آب و هوای پاییز و زمستان سخت. این جنبه فیزیولوژیکی است که عمدتا نقش مهمی در توسعه بیماری دارد. در پاییز به شدت کاهش نور روز و کم شدن نور خورشید بدن شروع به تولید کمتر ویتامین D می کند.
 
جنبه روانی در این واقعیت است که تابستان با خورشید همراه است، تعطیلات و استراحت، آب و هوای گرم، و  اما پاییز - با باران، رطوبت و سرما همراه است. به همین دلیل، بسیاری از مردم در ابتدا خود را برای درک بدبینانه از جهان آماده کرده اند و از این زمان پیش از این انتظارات خوبی ندارند.
 

علل اصلی افسردگی در بهار

در طول دوره پاییز و زمستان، خستگی، فیزیکی و اخلاقی انباشته می شوند. یک فرد از کمبود هوا، نور خورشید، کمی هوا، کمبود ویتامین ها در طول دوره پاییز و زمستان رنج می برد، بنابراین بدن او به طور ناخواسته به حالت کمترین مصرف منابع می افتد و به نوعی «خواب زمستانی» اتفاق می افتد. به همین علت، یک فرد مبتلا به بیماری ایدئینوزیس، کمبود ایمنی، بی حوصلگی می شود. عوامل خارجی به انواع مختلفی از علل داخلی پیوند میخورند: افت فشار اتمسفر، تشدید بیماری های مزمن و تغییرات دما.
 
با توجه به این واقعیت که در طول فصل زمستان بدن بیشتر منابع داخلی خود را صرف می کند، به معنای واقعی کلمه، توانایی بازگرداندن و سازگاری در بهار را ندارد. یک فرد با احساس ناامیدی و دلتنگی به ویژه در صبح از خواب بیدار می شود.
 

 

توسعه اختلالات روانی در نوجوانان

اختلالات روحی و آسیب شناسی در نوجوانان کاملا واکنش پذیری به تغییرات در بدن به علت بلوغ است. در طول این دوره، بدون استثنا، همه کودکان در حال تغییر و ورود به دسته نوجوانان، تغییر رفتار می دهند: برخی ها این فرایند را نسبتا آرام تحمل می کنند و بعضی ها به افسردگی و شیوع رفتار تهاجمی روی می آورند. خطر ابتلا به بیماری در نوجوانان این است که بزرگسالان اطراف، به ویژه والدین، معمولا این مسئله را جدی نمی گیرند و رفتار نوجوان را به عنوان یک فریب و تظاهرات بد می دانند.
 
لازم به ذکر است که در بزرگسالان، بیماری به طور عمده در مراحل و مدت زمان طولانی رشد می کند و سپس در نوجوانان شکل گیری این اختلال معمولا فقط در چند هفته، گاهی اوقات حتی چند روز طول می کشد. دو نوع فرایند که مسئول توسعه پاتولوژی نوجوان هستند هورمونی و روانی هستند.
 
افسردگی همراه با تظاهرات دیگر بزرگسالی در نوجوانی ناشی از تغییرات چشمگیر در سطوح هورمونی است که در اثر کار اندام های تناسلی اتفاق می افتد. در یک فرد در این سن، حساسیت احساسی، حساسیت به پدیده های دنیای اطراف و واکنش به محرک های خارجی تشدید می شود. در دوران بلوغ، سیستم عصبی تحت فشار قابل توجه قرار می گیرد و به دلیل بی ثباتی پس زمینه هورمونی، جوانان قادر به مقابله با شروع تحریک، بی حوصلگی، افسردگی و اضطراب نیستند.
 
توانایی کنترل احساسات و مقابله با حملات تنها بعد از 2-4 سال از آغاز دوره گذار ظاهر می شود. گاهی اوقات افسردگی همراه با تکمیل دوران کودکی و بزرگسالی می تواند تا چندین سال طول بکشد.
 

توسعه افسردگی در نوجوانان اغلب با عوامل خارجی همراه است:

تنهایی
مشکلات ظاهری
وضعیت اجتماعی
محیط خانوادگی
رابطه شخصی
 

 

علل افسردگی پس از زایمان

ظهور افسردگی پس از زایمان در زنان به طور مستقیم به اجرای عملکرد باروری و تغییرات هورمونی در زمینه این امر مرتبط است. کل بدن به مکانیسم تنظیم هورمونی بستگی دارد و فعالیت آن جهت اطمینان از زندگی کودک در هنگام بارداری و پس از تولد او هدایت می شود.
 
عامل اصلی در بروز این بیماری در زنان پس از زایمان، وجود افسردگی قبل یا در دوران بارداری است. اگر مادر جدید در دوران بارداری حضور داشته باشد، حتی اگر درمان موفقیت آمیز انجام شود، افسردگی قبل از زایمان را تجربه کرده، احتمال دارد که بیمار پس از زایمان به عود بازگردد. یکی دیگر از عوامل خطر ابتلا به آسیب شناسی، افسردگی در دوران قاعدگی است که در طول دوره پیش از قاعدگی تشدید می شود.
 
برای مدت زمان طولانی، پزشکان با اختلالات روانی در مادران جوان همراه بودند، عمدتا با تغییرات شدید هورمونی در بدن زن، با کاهش سریع غلظت هورمون های جنسی و هورمون های تیروئید در خون. با این حال، این فرضیه در نتیجه تحقیق تأیید نشد. امروزه دانشمندان نتیجه گرفته اند که علل افسردگی پس از زایمان در دختران و زنان نه تنها تنظیم هورمونی است بلکه مکانیسم توسعه بیماری مبتنی بر عاملی است که ترکیبی پیچیده از پدیده های روانشناختی، بیولوژیکی و منفی و اجتماعی و اقتصادی است.
 
تحقق تأثیرات پاتولوژیک عوامل اجتماعی، به طور غیر مستقیم، از طریق ویژگی های شخصی بیمار خاص و سیستم روابط او رخ می دهد. استرس مزمن را می توان به عنوان مثال در مقابل پس زمینه توانایی کم برای جبران، در نظر گرفت.
 
چنین وضعیتی به سبب ظهور موانع ظهور می کند که در آن زن، تولد یک کودک را در راه تحقق بخشیدن به نیازهای اجتماعی که برای او مهم است، در نظر می گیرد.
 

 

افسردگی در سندرم پیش از قاعدگی

PMS - سندرم پیش از قاعدگی یا سندرم تنش پیش از قاعدگی.
این دوره در یک زندگی زناشویی حدود 7 تا 10 روز قبل از روز اول قاعدگی پیش بینی می شود، این نشان دهنده حساسیت زن به واکنش های روانپزشکی است و گاهی اوقات به عنوان یک عامل برای تشدید بیماری های مزمن موجود است. PMS یک سندرم بسیار رایج است 6-7 مورد از 10 زن حساس به آن هستند. اغلب این اختلالات در زنان مبتلا به افسردگی اتفاق می افتد. زنان مبتلا به صرع سالم و پایدار نیز مستعد ابتلا به PMS هستند.
 
یکی از دلایل توسعه افسردگی در PMS اختلالات هورمونی است. به طور کلی مردان دارای پس زمینه پایدار تر هورمونی هستند و کمتر احتمال دارد که تغییرات شدید هورمونی را تجربه کنند و در طول این شکست در زنجیره تعامل بین سیستم عصبی مرکزی و تنظیم کننده های هورمونی، تمام سیستم های بدن شکست می خورند. نقص در تولید سروتونین، دوپامین و هورمون های دیگر وجود دارد و کمبود آنها موجب کاهش خلق و خوی، افزایش پریشانی و حساسیت عاطفی می شود. در مجموعه PMS علائم اختلالات سوء تغذیه را نیز آشکار می کنند - آنها بواسطه اختلالات متابولیکی ایجاد می شوند.
 
کاهش توانایی های جسمی بدن، به ویژه با سن کاهش می یابد. دختران جوان بیشتر به شرایط افسردگی مبتلا می شوند، در حالی که زنان 40 ساله و بالاتر مبتلا به آسیب های روانپزشکی هستند که در معرض آن قرار دارند.
 
75٪ از خودکشی زنان در دوره PMS و اولین روزهای قاعدگی اتفاق می یابد، که یک سوم آنها موفق هستند - این چیزی است که شما باید در مورد افسردگی در طول دوره PMS بدانید و چرا نباید آن را دست کم نگیرید.
 
علاوه بر این، دلیل ظهور افسردگی، زندگی روزمره پر از مشکلات و آسیب های روانی است. در کجا یک آسیب افسردگی در یک فرد وجود دارد؟ از ورشکستگی، بی ثباتی، عدم چشم انداز و امید. در میان علل بیماری، همچنین اختلال و مشکلات خانوادگی، عدم درک و صمیمیت با بستگان، همسر، فرزندان، والدین را می شود ذکر کرد.
 
علل توسعه افسردگی، مکانیسم های آن و درجه عمق اطلاعات اصلی برای دکتر است که او در تلاش برای انتخاب یک دوره درمان برای بیمار خواهد بود. نوع و جهت درمان پزشکی، انتخاب شکل روان درمانی و انواع داروهای ضد افسردگی به میزان زیادی بستگی به علت بیماری دارد.

نظرات

در ادامه بخوانید...

دانشمندان می گویند جهان اپیدمی تنهایی را آغاز می کند که برای سلامتی خطرناک است

در
دانشمندان: جهان اپیدمی تنهایی را آغاز کرده که برای سلامتی خطرناک است.افراد با جدا کردن خود از عزیزان، قطع ارتباطات و شکستن روابط بیمار می شوند و آسیب میبینند.
شاید به نظر تا اندازه ای عجیب و غریب باشد، امروزه، زمانی که در اینترنت، اسکایپ و .... با کلیک کردن بر روی چند دکمه در یک گوشی هوشمند، می توانید با یک شخص در هر نقطه از جهان و در هر زمانی تماس بگیرید، با این همه مشکل تنهایی بیشتر و جدی تر می شود.  واین یک علامت سوال بزرگ است . چرا؟
به گفته دانشمندان، تعداد افرادی که خودشان را تنها می بینند در حال افزایش است. علاوه بر این، نه تنها در مورد نسل جدید که نمایندگان نسل قدیم، که بچه ها و نوه ها آنها را ترک کرده اند. یکی از مطالعات اخیر جامعه شناسان اروپایی نشان داده است که حتی در بین جوانانی که به طور فعال از شبکه های اجتماعی استفاده می کنند، بیشتر و بیشتر افراد احساس تنهایی می کنند. واضح است که صحبت کردن در مورد تلفن همراه و مخصوصا مکاتبات فیس بوک نمی تواند جایگزین روابط زنده باشد. بدون دلیل نیست که در انگلستان چند سال پیش، یک وزارت ویژه برای حل مسائل افراد منفرد وجود داشت.
 
هنگامی که زندگی به تنهایی و به انزوای اجتماعی منجر می شود، از چه چیزی مملو می شود و چگونه از عواقب ناخواسته این زندگی جلوگیری کنیم؟
دانشمندان اطلاعات پزشکی نزدیک به 3 میلیون نفر در سنین مختلف را تحلیل کرده اند. و آنها متوجه شدند: تنهایی یک ریسک اضافی برای زندگی و سلامت است. در عین حال، روابط اجتماعی توسعه یافته تأثیر مثبتی بر سلامتی دارد و شانس طول عمر را افزایش می دهد.
 
گروهی از محققان دانشگاه بریگهام یانگ (دانشگاه بریگهام یانگ، یوتا، ایالات متحده آمریکا) به این نتیجه رسیدند که انزوای اجتماعی خطرناکتر از چاقی است، که بصورت همه گیر در سراسر جهان مشاهده شده است. دانشمندان نتایج کار خود را در مجله معتبر بین المللی علوم و پزشکی Perspective on Science of Psychology منتشر کرده اند.
 
همکارانشان، محققان دانشگاه هاروارد، اطلاعات مربوط به دو میلیون بیمار که تشخیص های مختلف انکولوژیک را از سال 2004 تا 2008 داشته اند مطالعه کردند. معلوم شد که داشتن یک شریک مرگ و میر را تا 20٪ کاهش می دهد. علاوه بر این، دانشمندان دریافتند که برای تعدادی از انواع سرطان، حمایت از همسر (همسر) بیمار ممکن است برای زنده ماندن مهم تر از اثر شیمی درمانی باشد.
 
نتایج مشابهی با مطالعات و سایر بیماری ها، و نه بیماری های انکولوژیک نشان داده شد. کارشناسان نتیجه می گیرند که تخریب روابط عاطفی و اعتماد یکی از مهمترین علل مشکلات سلامتی است. محققان هشدار می دهند که تنهایی گرایش به الکل، اعتیاد به مواد مخدر، اختلالات تغذیه ای و حتی کاهش فعالیت بدنی را افزایش می دهد. و این عوامل، به نوبه خود، به توسعه سرطان کمک می کند.
 
جدا شدن از عزیزان، از بین بردن ارتباطات، از بین بردن روابط، افراد را بیمار میکند.شروع به سوء استفاده از الکل، سیگار کشیدن، زندگی بی قید و بند و تغذیه ناکافی می کنند.
قانون طبیعی این است که موجودات تکامل نمی یابند، بلکه سیستم ها تکامل می یابند. درون چنین سیستم هایی، با یکدیگر ترکیب می شوند، فرصت های بیشتری برای بقا می گیرید. در این مورد، موتور تکامل، تکامل فردی نیست، بلکه تظاهرات توانایی تعامل و همکاری برای دستیابی به یک نتیجه مفید است.بسیاری معتقدند که تکامل تلاش بی وقفه برای زنده ماندن است اما در واقع، همکاری نیروی محرک تکامل است.
 
به تازگی، علمی به عنوان علوم اعصاب اجتماعی ظهور پیدا کرده است. یکی از نظریه هایش می گوید: مردم باید خودشان را نه به عنوان ارگانیسم های جداگانه، بلکه به عنوان بخشی از یک شبکه عصبی بزرگ که در ابتدا به هم وابسته اند، نگاه کنند. دانشمندان می گویند، Socium شبیه یک مغز بزرگ است، که در آن افراد مانند سلول ها دائما در حال تعامل با یکدیگر هستند.
ما با افراد دیگر در درجه اول در ارتباطات احساسی ارتباط برقرار می کنیم. به این ترتیب، تماشای شخص دیگری، حتی اگر آشنا نباشد، ما می توانیم احساس کنیم که چه اتفاقی برای او می افتد، قادر به همدلی هستیم. در سالهای 90 قرن گذشته، یک گروه از دانشمندان عصبی از دانشگاه پارما ( ایتالیا )، به ریاست پروفسور جیاکومو ریزولاتتی برای این توضیح تحقیق کردند.
در آزمایش های دانشمندان بر روی میمون ها، گروه های خاصی از نورون ها در آزمایشی نه تنها زمانی که میمون عملی انجام می داد، بلکه زمانی که آن را تماشا می کرد،عملکرد مشابهی داشت. این نورون ها آینه نامیده می شوند. وجود آنها اجازه داد استاد ریزولاتتی نتیجه بگیرد: "ما موجودات اجتماعی هستیم. بقای ما بستگی به درک اعمال، نیت و احساسات دیگران دارد. نورونهای آینه به ما کمک می کنند ذهن دیگران را درک کنیم نه تنها از طریق استدلال مفهومی بلکه از طریق مدل سازی مستقیم. 

کارشناسان در مورد خطر انزوای اجتماعی و نحوه خروج از آن صحبت کردند.

پنج قانون نجات از تنهایی

لیستی از پنج اقدام برای حفظ سلامت، کمک به خود برای حفظ ارتباطات عاطفی با دیگران:
 
1. سیستم روابطی را که در آن هستید، توصیف کنید. با چه کسانی ارتباط برقرار می کنید در دایره نزدیک و یا دور قرار دارد. شما با این افراد چه نوع رابطه ای دارید
 
2. قبل از اینکه به جایی بروید و اقدامی کنید، شما باید راجع به خودتان و آنچه که در درون شماست فکر کنید. چه فرآیندها و درگیری ها در ذهن شما اتفاق می افتد. اگر چندین آرمان متضاد وجود داشته باشد (و این اغلب اتفاق می افتد) و شما توجه کافی به این مسئله نکنید، ممکن است مشکلات ایجاد شود.
 
3. بسیار مهم است که از خودتان بپرسید: هدف من چیست؟ این به شما اجازه می دهد تا بر نیازهای خود تمرکز کنید تا به درستی ادراکات را تنظیم کنید.
 
4. مهم است که یک دفتر خاطرات داشته باشید. امور، برنامه ها، تجارب خود را در آن بنویسید. توجه کنید که چگونه اعمال و احساسات شما با زندگی شما محاصره شده است.
 
5. برای خوشحالی، شما نیازی به تغییر دیگران یا خودتان ندارید؛ شما نیاز به همکاری و ارتباط احساسی دارید.
 
سازمان بهداشت جهانی یک برنامه ویژه برای مبارزه با افسردگی به عنوان یکی از سخت ترین بیماری های زمان ما اختصاص داده است. - شعار این برنامه  "بیایید صحبت کنیم" است. معلوم شد که گفتگو ی ساده با کسی از خانواده به طرز چشمگیری تعداد خودکشی را کاهش می دهد. اغلب به اندازه کافی زمان برای تماس با فردی که در کنار شما است، پیدا کنید که چگونه احساسی دارد یا چیزی درباره خودش بگوید. به این ترتیب می توانیم به او و خودمان کمک کنیم. علاقه صادقانه به احساسات و احساسات دیگران به بهبود سلامت ما کمک می کند. و به طور کلی، به حفظ ما از جهان پر اضطراب، احساس و تنهایی کمک می کند.

نظرات

در ادامه بخوانید...

15علتی که فقط افراد واقعاً هنرپرور آنها را درک می‌کنند

در

افراد هنرپرور، گروهی از مردم هستند که استعدادهای خلاقانه آنها، خیره‌کننده و همراه با نجابت و وقاری است که توجه مردم عادی را به خود جلب می‌کند. توانایی آنها در تبدیل یک چیز بی‌اهمیت و پیش‌پاافتاده به یک چیز خارق‌العاده و معجزه‌آسا، نه تنها هیجان‌انگیز، بلکه اغلب همراه با تناقض است.
پروفسور «میهال چیکزنتماهالی» استاد برجسته روان‌شناسی و مدیریت، در کتاب ارزشمند خود به نام «خلاقیت: کار و زندگی 91 شخص صاحب‌نام» این موضوع را به بهترین وجه تشریح می کند:

«من 30 سال زحمت کشیدم که تحقیق کنم افراد خلاق چگونه زندگی و کار می‌کنند و فرآیند مرموز و اسرارآمیزی که بدان وسیله، ایده‌ها و چیزهای جدید را ارائه می کنند قابل فهم‌تر کنم. اگر قرار باشد من در یک کلمه بیان کنم که چه چیزی است که شخصیت آنها را از دیگران متمایز می کند، آن کلمه «پیچیدگی» است. آنها تفکرات و کارهایی از خود نشان می‌دهند که در اکثر مردم پیدا نمی‌شود. آنهادارای خصوصیات متناقض بیش از اندازه‌ای هستند. بجای آنکه یک نفر باشند، هر کدام از آنها، یک جمعیت هستند.»
درست است؛ هر کدام از آنها یک جمعیت هستند. در اینجا، 15 چیزی را که فقط افراد واقعاً هنرپرور درک می‌کنند از کتاب خلاقیت میهال نقل می‌کنیم:(سیارک)

1- آنها در لحظه‌ای که کمترین انتظار می‌رود، الهام می‌گیرند
افراد هنرپرور می دانند که دست خودشان نیست که ایده بزرگ بعدی چه زمانی به ذهنشان خطور خواهد کرد. مطمئناً آنها می‌توانند ایده‌های بزرگ بسیاری داشته باشند، ولی آنها واقعاً نمی‌دانند که‌ چه زمانی، بزرگ‌ترین ایده‌شان به فکرشان خواهد رسید. ولی قطعاً خواهد آمد، از راهی که کمترین انتظار را داریم، و در لحظه‌ای که کمترین انتظار را داریم

2- آنها نسبت به کارهایشان پرحرارت و سینه‌چاک هستند ولی در عین حال، می‌توانند فوق‌العاده با انصاف و منطقی نیز باشند.
افراد هنرپرور نسبت به کارهایشان پرحرارت و سینه‌چاک هستند ولی در عین حال، با انصاف و منطقی و بدون تعصب نیز هستند بطوری که آنها می‌توانند انتقادات و عکس العمل‌ها را بپذیرند؛ چرا که می‌دانند بدون منطقی بودن، هنر از مقبولیت کافی برخوردار نخواهد بود و این خیلی خوب نیست.

 3- آنها متواضع و فروتن و در عین حال، سرافراز و با اعتماد به نفس هستند.
افراد هنرپرور همیشه دوست دارند یاد بگیرند و مهارت‌های خود را ارتقاء دهند، مهم نیست که چقدر در کارشان استاد باشند. وقتی آنها را ملاقات می‌کنی، تحت تأثیر تواضع و شکسته‌نفسی آنها قرار می‌گیری. ولی در عین این تواضع و رفتار فروتنانه، سرِ ایده‌ها و خلاقیت‌های خود با ابهت و اعتماد به نفس ایستاده‌اند.

4- آنها اینجا هستند، ولی نیستند
افراد هنرپرور، خیال‌پرداز هستند. آنها بین خیال و واقعیت ، با راحتی قابل توجهی دائماً در حال سیر هستند. وقتی با آنها در حال صحبت هستی، این احساس را خواهی داشت که آنها حضور دارند و در عین حال، حضور ندارند. این بدان دلیل است که آنها می‌توانند با ذهن خود در هر لحظه‌ای به یک دنیایی پرواز کنند که با وضعیت کنونی متفاوت است و در عین حال، در واقعیت کنونی خود نیز باشند.

5- آنها مستعد هستند هم برون‌گرا و هم درون‌گرا باشند
به نظر می‌رسد که افراد هنرپرور، بطور همزمان هر دو خصیصه را از خود نشان می‌دهند. آنها می‌توانند مدت‌های زیادی را تنها باشند و به خلق آثار هنری خود بپردازند و همچنین در دل جمعیت‌ها، به نمایش آثار خود بپردازند. در سایر مواقع، آنها بطور ساده در گوشه‌ای نشسته و اتفاقات اطراف را نظاره کرده و از آنها یاد می‌گیرند.


6- آنها سنت‌گرا و در عین حال، سنت‌شکن هستند
افراد هنرپرور، جنبه‌های خاصی از فرهنگ را در درون خود جای داده‌اند، تا آن حد که اگر بخواهند می‌توانند هم الگوهای سنتی و هم الگوهای نوین را با بیان خلاق و هنری خود، نقض کرده و یا از آنها دفاع نمایند. به همین دلیل است که برخی مواقع، هنرمندان می‌توانند در جامعه، تا آن حد آشوبگر و اعصاب‌خردکن باشند.

7- آنها از از قلب خود حرف‌شنوی دارند، حتی در مواقعی که عقلشان چیز دیگری به آنها می‌گوید.
افراد هنرپرور نسبت به افراد متوسط، گرایش دارند که خطرپذیری بیشتر و نگرانی کمتری را در مورد مسائل داشته باشند. آنها درک می‌کنند که یک هزار شکست، می‌تواند یک میلیون رضایت به بار بیاورد؛ و لذا آنها هرگز در خصوص هنر یا ایده‌های خلاقانه خود تسلیم نمی‌شوند. آنها به هنر و ایده‌های خود می‌چسبند و برایشان مهم نیست که دیگران یا حتی عقلشان به آنها چه می‌گوید.

8- آنها استعداد و نبوغ خود را باور دارند حتی اگر دیگران آن را قبول نداشته باشند
حتی اگر دیگران هنر آنها را درست نفهمند، افراد هنرپرور به آن می چسبند و بدون هیچگونه مصالحه ای نسبت به آن صادق می مانند.
آنها به آثار خود ارزش قائل می‌شوند و ترجیح می‌دهند صادق باشند تا اینکه محبوب باشند.

9- آنها در لبه شادی و افسردگی زندگی می‌کنند.
از آنجایی که افراد هنرپرور احساس عمیقی نسبت به آثار خود دارند، می‌توانند سریعاً در یک لحظه از شادی به غم و حتی افسردگی بفتند.
آنها انسان های حساسی هستند که قلب ظریف وحساس آنها ، در عین حالی که منبع استعداد درخشان آنهاست، منبع درد و رنج عاطفی آنها نیز هست.


10- آنها از محیط پیرامون خود ، الهام می‌گیرند.
افراد هنرپرور می‌توانند لحظات و رویدادهای محیط پیرامون خود را غنیمت شمرده و چیزهای درخشانی را به روشی غیر معمول خلق نمایند، از جمله در لحظات ناملایمات درونی و بیرونی. همانگونه که میهال می‌گوید: «افراد خلاق به خاطر توانایی خود در استفاده از تقریباً هر موقعیتی و بهره‌برداری از هرآنچه که در اختیار دارند برای رسیدن به اهداف خود، فوق العاده هستند.(سیارک)

 11- آنها انرژی فیزیکی و شهامت فوق‌العاده زیادی دارند، ولی بی‌تحرک و بی‌خیال هم هستند.
این حالت در طرز کار افراد هنرپرور به خوبی پیداست. آنها انرژی فیزیکی قابل ملاحظه‌ای را ازخود نشان می‌دهند و قادرند ساعت‌های متمادی در پشت درهای بسته با شور و شوق و علاقمندی زیاد به کار بپردازند.

 

12- آنها روحیه فارغ ا زمحدودیت دارند ولی در عین حال کاملاً منظم هستند.
افراد هنرپرور از چنان روحیه فارغ از محدودیتی برخوردارند که اغلب بی‌ملاحظه، بازیگوش و حتی بی‌مسئولیت به نظر می‌آیند. ولی آن «بازیگوشی بی‌ملاحظه » به آنها کمک می‌کند که خلاقیت آنها آزاد شود ، و در عین حال، نظم و انضباط شخصی سرسختانه آنها در کار هنری خویش، موجب انگیزش آنها می‌شود.

 

13- آنها در هیچ کلیشه‌سازی نقش جنسیتی مردسالاری و زن‌سالاری شرکت نمی‌جویند
بنا به برخی دلایل عجیب و غریب ،اکثر هنرمندان خلاق و خوش‌قریحه مرد معمولاً نسبت به هم‌قطاران مذکر غیرهنرپرور خود، دارای حساسیت بیشتر و روحیه تهاجمی کمتری هستند، در حالی که اکثر هنرمندان خلاق و خوش‌قریحه زن، نسبت به هم‌قطاران مؤنث غیرهنرپرور خود، اغلب مقتدرتر و سخت‌گیرتر هستند.

 14- آنها با هوش و زیرک و در عین حال ساده‌لوح و زودباور هستند.
این گرایش از عطش آنها برای نوآوری در گزینش و ایجاد ایده‌های غیرعادی، وسلاست درخشان در اجرای آن ایده‌ها، و تغییر وضعیت از یک نگرش به نگرش دیگر، نشأت می‌گیرد.
این بُعد از شخصیت آنها، همان چیزی است که باعث می‌شود افراد هنرپرور هم باهوش و زیرک و هم ساده‌لوح و زودباور باشند.

15- آنها هر روز با «مقاومت» می‌جنگند.
افراد هنرپرور هر روز صبح در حالی از خواب برمی‌خیزند که به خوبی آگاهند که باید خودشان را وادار به رشد کنند. ولی همواره یک نوع ترس، نگرانی، یا (همانگونه که استیون پرسفیلد، مؤلف کتاب جنگ هنر، آن را می‌نامند) «مقاومت» در این راه قد علم می‌کند که به آنان می‌گوید که آنها نمی‌تونند آن کار را انجام دهند؛ و اینکه آنها فاقد امکانات مورد نیاز هستند. مهم نیست که یک هنرمند تا چه اندازه در کار خودش استاد باشد، این ترس هرگز دست از سر آنها برنمی‌دارد. ولی افراد واقعاً هنرپرور، یاد می‌گیرند که با «مقاومت» بجنگند و آن را روز به روز تحت کنترل و سلطه خود درآورند.

 

نظرات

۱۳۹۵/۱۰/۲۸آدم متواضع دور و برم کم می بینم

در ادامه بخوانید...

یازده هشدار جدی برای عود افسردگی

در

افسردگی ماژور (عمده) یک اختلال مزمن می‌باشد
برخی از افراد مبتلا به افسردگی ماژور تنها یک بار در زندگی خود علائم این افسردگی را تجربه می‌کنند. در افراد دیگر چندین بار عود می‌کند و آن را تجربه می‌کنند. زمانی که درمان شد، به منظور درنظر داشتن علائم عود آن، توجه به احساسات مهم خواهد بود. استفاده از راهنمایی‌ها و عکس‌العمل فوری به علائم هشداردهنده امکان دارد به پیشگیری از بازگشت کامل افسردگی ماژور کمک نماید.


1-حالت افسردگی
چگونه می‌توانید افسردگی را از غمگینی ساده تشخیص دهید؟ اگر بخاطر رویداد خاصی از جمله، از دست دادن کار یا از هم گسیختن رابطه‌ چنین حسی دارید، این می‌تواند نرمال و موقت باشد. اگر هر روز به مدت بیش از دو هفته احساس غمگینی، ناامیدی، حالت گریه، یا «تهی‌بودن» دارید و دیگر جوانب زندگی شما را تحت تاثیر قرار داده، امکان دارد افسردگی بالینی باشد.


2-توقف برنامه‌ها، صرف نظر کردن از کارهای اجتماعی
آیا دوست ندارید به بیرون از خانه بروید؟ آیا در برقراری گفتگو زیاد تقلا می‌کنید؟ وقتی اعضایی از خانواده سعی در بیدار کردن شما از خواب دارند، شما سعی دارید در رختخواب بمانید؟ حفظ شبکه اجتماعی قوی مهم می‌باشد. فقدان لذت بردن از این فعالیت‌ها می‌تواند نشان‌دهنده احساس افسردگی باشد. می‌تواند موجب الحاق شما به گروهی از افرادی باشد که علت این رفتار شما را درک می‌کنند.


3-تغییر در عادات خواب شما از جمله بی‌خوابی

مشکل بهم خوردن خواب یا خواب آلودگی- می‌تواند نشانه افسردگی باشد. نشانه‌های دیگری نیز وجود دارند که ظهور یا وخیم‌تر شدن آنها نیز می‌تواند نشاندهنده افسردگی باشد از جمله خستگی. اگر شما مرتبا بی‌خوابی دارید یا بقدری زیاد می‌خوابید که نمی‌خواهید از رختخواب بیرون بیایید، با دکتر خود مشورت نمائید. اگر مشکلات خوابی شما نشانه‌ی عود افسردگی را دارد، دارو و گفتار درمانی می‌تواند به شما کمک نماید.


4-زودرنجی
در صورتی که اخیرا احساس می‌کنید، کنترل استرس‌های روزانه برایتان سخت شده است، چیزهای کوچک شما را می‌رنجاند، مداوما با دوستان و خانواده خود مشاجره دارید، چیزی را که قبلا به راحتی با آن برخورد می‌کردید هم اکنون در برابر آن شدیدا طغیان می‌کنید؛ در این حالت افسردگی خودش را به شکل زودرنجی و عصبانیت نشان داده است. گاهی‌اوقات، بهنگام افسردگی شدید، مردان بیش از زنان رفتاری زودرنجانه دارند.


5-از دست دادن میل جنسی و تمایلات دیگر
این یکی از شایع‌ترین علایم افسردگی می‌باشد. فعالیت‌هایی را که قبلا از آنها لذت می‌بردید هم‌اکنون ممکن است تحمیلی باشد. اگر در گذشته افسردگی داشته و احساسات خود را نسبت به همسر یا فرزندان از دست داده یا علاقه بر شغل، سرگرمی‌ها، یا دیگر فعالیت های مورد علاقه‌ را به مدت بیش از دو هفته از دست داده اید، آیا این می‌تواند دوباره عود کند؟ از دکتر کمک بگیرید. علائم تکرار در ظرف یکسال، شما را در معرض عود افسردگی قرار خواهد داد.

6-احساس بی‌ارزشی
احساس خودبیزاری و گناهکاری که قبلا داشته‌اید، ممکن است دوباره بازگردد. یا اینکه امکان دارد، قادر به «توقف» انتقاد از خود نباشید، و به شکست خود فکر کنید. امکان دارد خود را مسئول رویدادهایی بدانید که خارج از کنترل شما بوده است. روان درمانی ممکن است به شما در مورد عزت نفس پایین کمک کرده و یاد دهد که روی نقاط قوت خود تاکید داشته باشید. اگر افسرده هستید و اقدام به خودکشی نمائید احتمالا در معرض خطر بالاتری از عود افسردگی خواهید بود.


7-درد و رنج‌های شدید
آیا پشتتان درد می‌کند در حالی که کاری انجام نداده‌اید که پشتتان خسته شود؟ سردرد و دل درد شدید دارید؟ در قسمت قفسه سینه، پاها یا بازوها درد شدیدی دارید؟ شما نمی‌توانید درد فیزیکی را بعنوان نشانه‌ای از افسردگی ببینید، اما افسردگی می‌تواند علت درد فیزیکی هم باشد. در صورتی که درد و رنجی دارید که با درمان خوب نمی‌شود، از دکتر بپرسید که آیا افسردگی امکان دارد موجب ایجاد چنین شرایطی شده باشد یا نه..(سیارک)


8-افزایش یا کاهش ناگهانی وزن
بسیاری از افرادی که افسرده هستند علاقه‌شان نسبت به غذا و غذا خوردن کم می‌شود. ممکن است غذاخوردن را فراموش کنند یا حتی بالاجبار غذا بخورند. برخی دیگر وقتی افسرده هستند پرخوری می‌کنند. در صورتی که افسرده هستید و تغییر شدیدی در اشتهای خود می‌بینید، یا بدون تغییر در رژیم غذایی خود یا بدون ورزش، وزن تان افزایش یا کاهش یافته؛ این امکان دارد نشانه عود افسردگی باشد.


9-خستگی
آیا سراسر روز خسته هستید؟ افسردگی می‌تواند سبب احساس خستگی زیاد یا تضعیف شما در انجام کارها گردد. فعالیت‌های روزانه از جمله لباس پوشیدن و ظرف شستن به نظر فشاراور یا طاقت‌فرسا می‌رسد. غذا نخوردن یا داشتن رژیم غذایی ناسالم می‌تواند موجب خستگی‌ شود. تغذیه، ورزش و خواب خوب می‌تواند به مبارزه شما در این راستا کمک کند.


10-کاهش قدرت تفکر
گاهی اوقات افراد احساس می‌کنند که در دوران افسردگی‌ قدرت تفکرشان کم شده است. امکان دارد به راحتی حواس پرت شده یا تمرکز حواس برایتان سخت گردد. امکان دارد به طور ناگهانی به خاطر سپردن چیزها برایتان سخت گردد. احتمال دارد در تصمیم‌گیری برای حل مشکلات کاری دچار مشکل شوید (از اینکه صبح چه چیزی بپوشید گرفته تا مشکلات اساسی). شروع ناگهانی علائم یک هشدار از عود افسردگی است.


11-فکر کردن به خودکشی
فکر خودکشی یک هشدار جدی است و می‌تواند نشانه‌ای از افسردگی شدید و خطر عود افسردگی باشد. برخی از افراد مرتبا به خودکشی فکر می‌کنند. امکان دارد دیگران به خودکشی یا چگونگی آسیب رساندن به خود فکر کنند. به خصوص افرادی که احساس نا امیدی می‌کنند و تمایل خود را نسبت به فعالیت‌های مورد علاقه‌شان از دست داده‌اند. اگر خودتان یا فرد دیگری را می‌شناسید که چنین افکار یا سخنانی درباره خودکشی دارند، فورا از دکتر یا روانپزشک برای درمان افسردگی کمک بگیرید.
افراد تجربه‌های متفاوتی از افسردگی دارند. اگر شما هریک از علائم یا نشانه‌های هشداردهنده را که شما را نگران کرده دارید، با دکتر یا یک روانپزشک مشورت کنید. احتمالا جهت جلوگیری از عود افسردگی‌ تراپی را توصیه کنند یا داروهایتان را افزایش دهند. برای کاهش استرس تدابیری را در نظر گیرید. در صورت امکان فعالیت‌هایی که به شما حس خوبی در طول روز می‌دهند را به برنامه‌ اضافه کنید. با سه یا بیشتر از سه بار وقوع افسردگی، امکان نیاز به درمان طولانی مدت وجود دارد.(سیارک)

این پست را چگونه می‌بینید؟ برای شما مفید بود؟ لطفا با نوشتن کامنت در زیر ما را مطلع کنید. 

ترجمه توسط itrans.ir

نظرات

در ادامه بخوانید...