چگونه و چرا فیلم های جیمز باند تغییر کرد

در
از برنامه فضایی گرفته تا پیچیدگی و چرخش ژنتیک: چگونه و چرا فیلم های جیمز باند تغییر کرد.
فیلم های جیمز باند در سال 1962 شروع به فیلمبرداری كرد و تا امروز در سینمای جهان ادامه دارد. بسیاری بر این باورند که هدف اصلی فیلم ایجاد تصویر یک قهرمان مدرن انگلیسی - و تبلیغی برای سبک زندگی انگلیسی است. در هر صورت ، تصاویر جیمز باند همیشه با حضور در طوفان مد - در رابطه با چیزها ، مردم و ایده ها - متمایز شده اند. به همین دلیل در طول شصت سال گذشته آنها بسیار تغییر کرده اند.
 
نماینده 007 در هر تصویر از لحاظ شخصیتی محدود است و تقریباً با ظرافت، وفادار به کشور خود و اصول خاص است ، او همیشه مدرن ترین وسایل را در اختیار دارد. و با این حال جیمز باند در سالهای مختلف متفاوت است ، و به درخواست دوره های آنها پاسخ می دهد - از جمله ایده های آنها درباره چگونگی روابط با زنان و ....
 
اولین جیمز باند ، شان کانری بود ، به معنای واقعی کلمه یک اسکاتلندی که نقش آقای ایده آل انگلیسی را بازی کرد . شان کانری موفق شد با یک طنز پنهانی وصف ناپذیر و به معنای واقعی کلمه مخاطبان را مجذوب خود کند. همه 007 های بعدی به گونه ای انتخاب شدند که به نظر می رسید مانند Connery - موهای تیره ، شجاع - اما قطعاً فاقد این طعنه و  طنز پنهانی در کلام بودند.
جیمز باند دانیل کریگ.
 
آنها تصمیم گرفتند ادامه جیمز باند را در سال 2006 ساده كنند و نقش اصلی را به دانیل کریگ، بلوند با چهره انگلیسی دادند. نه تنها جیمز باند بلکه ابزارهای او را نیز ساده کردند. او دیگر یک سوپر اسپرت با نبوغ مهندسی ندارد.
 
دختران باند در فیلم های مختلف فقط استانداردهای زیبایی را رعایت نمی کنند ، گویی که از جلد مجلات براق بیرون می آیند. نقش آنها در طرح نیز تغییر می کند. اگر در فیلم اول ، هانی رایدر ظاهر میشود تا بتواند با باند بخوابد، در حال حاضر در فیلم دوم دختران موجود در قاب بسیار فعال هستند و عملا همکاران باند هستند. بله ، دهه شصت - اوج موج بعدی فمینیسم است و سینما به خواست مخاطب پاسخ می دهد. به هر حال ، تمایل باند به رختخواب در هر شرایط غیرقابل درک ، درخواستی برای دستور کار دهه شصت با یک ایدئولوژی شکوفایی عشق آزاد است.
 
با این وجود ، آنگا آماسووا ، نماینده شوروی KGB در فیلم "جاسوسی که مرا دوست داشت" برای اولین بار به دختر واقعا فعال جیمز باند تبدیل می شود.
در پنجمین فیلم از این مجموعه ، "شما فقط دو بار زندگی می کنید" ، دو زن ژاپنی ، آکی و کیس ، در تحقیقات باند کمک می کنند. اما اولین عامل سیاه  فقط در سال 2002 ظاهر شد - جینکس آمریکایی که توسط هالی بری اجرا شد.
 
جیمز باند با اجرای کریگ ازدواج می کند و به عنوان مردی که واقعاً نگران معشوق خود است. این نشان دهنده مد روابط خانوادگی تک همسر است که با کمال تعجب همه تحلیل گران ، ناگهان در عصر تعلیم و تربیت جنسی جهانی، Monogamous (تک همسری) شروع به پیروز شدن می کند.به زنان، نه به عنوان یک اغواگر ، بلکه به یک دوست واقعی زندگی، اهمیت داده می شود. با این حال ، همسر جیمز باند کشته می شود ، به طوری که این قهرمان چیزی برای انتقام جویی دارد.
 
با عشق مداوم باند از ممانعت از انفجارهای اتمی ، وی در این راه ، سایر برنامه های شرور را ناامید می کند. در فیلم سال 2008 ، آنها تهدید می كنند كه بولیوی را بدون آب تمیز ترك خواهند كرد ، به همین دلیل در انتخاب رئیس جمهور تقلب شده است - كه این مهمترین چیز را منعكس می كند ، اولویت بندی برنامه های زیست محیطی روزهای ما در جیمز باند منعکس می شود. در تصویر سال 2002 ، موضوع همه چیز ژنتیک مطرح می شود - شرور با اصلاح مصنوعی کد DNA خود را در یک کلینیک گران قیمت ظاهر خود را تغییر می دهد.
 
در فیلم 1989 ، باند وارد مافیای مواد مخدر می شود - و بحث در مورد مسئله اعتیاد به مواد مخدر و قاچاق مواد مخدر در واقع بسیار حاد در دستور کار است. به طور کلی ، حتی تهدیدها در دنیای باند باید حیرت آور باشد. به هر حال ، در دهه هشتاد، جهان ترس داشت كه میکروچیپ ها او را به بردگی بکشند.

نظرات

در ادامه بخوانید...

زندگی دوگانه ورونيکا

در


فيلم يک خصوصيت خيلی دلنشين دارد، آن هم نقاشی بودنش است. خيلی از نماها نقاشی هستند. يک عکس هستند. يک لحظه دوست داشتنی هستند.
ساختار کنايه آميز زندگی دوگانه ورونيک
به همراه بسياری از کارگردانها و فيلمسازهای اروپای مرکزی، کريستوف کيشلوفسکی و کريستف پیزیویچ با ايجاد يک ساختار کنايه ‏آميزی ايجاد کرده اند تا به بررسی زندگی يک زن جوان در دوران معاصر بپردازند. آنها در اين کار از امير کوستاريکا زيرکانه تر عمل کرده اند، ‏کيشلوفسکی و پیزیویچ عامل های محرک سياسی را پرداخت به جنبه های روانکاوانه کنار زده اند. ‏


زندگی دوگانه ورورنيک درباره دو زن جوان است، ورونيک که در فرانسه زندگی می کند و ورونيکا که ساکن لهستان است. هر ‏دوی آنها در يک زمان متولد شده اند و در شرايطی مشابه با هم بزرگ شده اند، ولی همديگر را نمی شناسند، حداقل به شکل ‏خودآگاه هم را نمی شناسند. ورونيکا يک موزيسين است، خواننده با استعدادی است که در ميانة کنسرت از دنيا می رود. در همان ‏لحظه، ورونيک مشغول عشق بازی است و ناگهان احساس می کند چيزی را از دست داده است.

 

او بدون اين که بداند چرا يا ‏توضيحی برای کارش داشته باشد درس آوازش را رها می کند. داستانی که بعد از اين اتفاق می آيد درباره چگونگی عاشق شدن ‏ورنيک به مردی خيمه شب باز و نويسنده است. به نظر می آيد ورونيک با اينکه فقط يک بار مرد را در اجرای مدرسة بچه ها ‏ديده است، می داند چطور مرد خودش را به او می رساند. در حين اينکه روابط آنها گسترش می يابد، ورونيک به اين دانش می ‏رسد که گويی به صورت خودآگاه می تواند پيش بينی حوادث و احساساتش را بکند، گويی او يک زندگی ديگر نيز داشته است.

 

‏در اواخر فيلم، خيمه شب باز عکسی پيدا می کند که اعتقاد دارد عکس ورونيک در سفر خارکف است، ولی آن عکس متعلق به ‏ورونيکا است. در نهايت درکی از وجود ورنيکای ديگر ايجاد می شود. نويسنده ها اين دو زن را از پس ظواهر بهم ارتباط می ‏دهند. هر دو به پدرشان نزيدک هستند، هر دو مادرشان را در دوران کودکی از دست داده اند و هر دو دارای استعداد موسيقی ‏هستند.‏
از نظر ساختار، ادراک وجود يک همزاد درماتيک باعث می شود تماشاگر و شخصيت به بازتابی از شخصيت نگاه داشته باشند. ‏استفاده از همزاد يک ابزار برای ايجاد فاصله است. سئوال اين است که فيلم زندگی دوگانه ورونيک به چه منظور از کنايه استفاده ‏می کند؟ ورونيک دختری سر زنده، زيبا و جذاب است.

مثالی از نيروی مثبت در زندگی. در همين بين ورنيکا که همزاد اوست، ‏به ناگاه در خارکف می ميرد. گويی کشيلفسکی و پیزیویچ دارند از دست رفتن و ترس از دست دادن را بررسی می کنند و به ‏ضرورت، ترس از مرگ را از طريق زنی جوان و جذاب به نمايش می گذراند. با ايجاد يک همزاد برای او، نويسنده به ‏ديالکتيکی درباره زندگی و مرگ می پردازند، برای اين کار تفسيری بر کيفيت زندگی می دهد. برای ورونيک زندگی کردن يعنی ‏عشق ورزيدن و به خاطر سپردن ورونيکای ديگر، ورونيکايی که نمايندة انباشت از دست دادنها در زندگی خودش است.‏


خوانشی ديگری که از ساختار می توان انجام داد اين است که آن را راهی برای هدايت وقايع در نظر گرفت. زمانی که ورونيک ‏متوجه می شود چه اتفاقی برای ورونيکا افتاده است، می تواند از خودش محافظت کند. بازتاب اين نگاه احتياط آميز به خود، در ‏مرد خيمه شب باز هم ديده می شود ـ او عروسکی هايی از ورنيکا و ورونيک ساخته است، اما به ورونيک می گويد فقط زمانی ‏از عروسک دوم استفاده می کند که اولی در طول اجرا آسيب ببيند. هنرمند، که در اينجا مرد خيمه شب باز و نويسنده است، به ‏اندازة خود ورونيک احتياط به خرج می دهد.‏


فیلم زندگی دوگانه ورونيک منظور را می رساند، اما فقط يکی از مثالهای ساختار کنايه آميز است. کارهای کيشلوفسکی معمولاً از ‏نظر سختار شکلی کنايه آميز دارند. فيلمهای سفيد و فيلمی درباره عشق قدرتمندتر هستند، چون از ساختار کنايه آميز استفاده می ‏کنند. اما در هر صورت کریستوف کيشلوفسکی با ظرافت و زيرکانه تر از ساير نويسنده ها و کارگردانهای اروپای مرکزی و سینمای جهان، کنايه را در ‏آثارش به کار می برد.‏(سیارک)

نظرات

در ادامه بخوانید...

بهترین فیلم‌های آل پاچینو بخش اول

در

آل پاچینو

همه ما نسلی از بهترین فیلم‌ های هالیوودی را بخاطر داریم. آل پاچینو و رابرت دنیرو یکه‌تاز میدان بودند و با فیلم‌هایی در دهه هفتاد میلادی به روی پرده سینمای جهان رفتند، بازیگرانی چون این دو را شناخته و برای همیشه در خاطر خواهیم داشت. شاید دهه هفتاد میلادی سکوی پرتابی برای این بازیگران بزرگ به حساب بیاید، اما روند موفقیت آنها محدود به این یک دهه نبوده و درحقیقت تا چندین سال بعد نیز در فیلم‌هایی نقش آفرینی کرده‌اند که بدل به آثاری ماندگار در دنیای سینمای هالیوودی شده است. در این مقاله قصد داریم ده مورد از فیلم‌ های یکی از این بازیگران را که به عقیده rottentomatoes جزء ده فیلم برتر این بازیگر هستند را بررسی کرده و نگاهی به آنها بیندازیم. این بازیگر آل پاچینو است. با سیارک همراه باشید. زیر عنوان هر فیلم امتیازی که توسط rottentomatoes به آن اختصاص داده شده است نیز ذکر شده است. از دهمین مورد شروع می‌کنیم:

 

 

فیلم دنی براسکو

دنی براسکو

فیلم دنی براسکو با بازی آل پاچینو Donnie Brasco

با امتیاز 88 از 100

تا سال 1997، آل پاچینو را بیشتر با فیلم‌هایی می‌شناختیم که در آنها به نبرد بی‌پایان قانون با گروه‌های خلافکاری سازمان‌یافته و چالش‌هایی که دراین مسیر پیش می‌آمد، اشاره می‌شد و درحقیقت این، درون‌مایه اصلی فیلم‌هایی بود که او در آنها به ایفای نقش می‌پرداخت، اما فیلم دنی براسکو (به کارگردانی مایک نول) یک تغییر و نوآوری اساسی در این سبک فیلم‌های بوجود آورد و با امضایی که به نام خود داشت، آل پاچینو را نیز وارد دنیایی دیگر کرد.

این فیلم که براساس داستانی واقعی تولید شده است، روایت زندگی مأمور اف بی آی، جوئی پیستون (با بازی جانی دپ) و تلاش دردناک و بی‌وقفه او برای پی بردن به رازها و زد و بندهای یک گروه مافیایی و درنهایت فراهم آوردن مدارکی برای دادگاهی کردن آنها است. جوئی برای دست‌یابی به هدف خود حتی حاضر می‌شود رفاقتی با یکی از اعضای این باند خلافکاری، به نام لفتی روگیرو (با بازی آل پاچینو) به هم بزند.

رفاقتی که لفتی فریب ظاهر آن را می‌خورد و درنهایت جان خود را به خاطر این کار نا عاقلانه‌اش از دست می‌دهد. باوجود اینکه فیلم داستان بسیار تأثیرگذاری را روایت کرده و تکنیک‌های سینمایی درآن به زیبایی هرچه تمام‌تر از آب درآمده است، بسیاری از منتقدان، ماندگاری این اثر را مدیون بازی زیبای آل پاچینو درآن می‌دانند.

 

 

 

فیلم بوی خوش زن

فیلم بوی خوش زن

فیلم بوی خوش زن با بازی آل پاچینو Scent of a Woman

با امتیاز 88 از 100

بوی خوش زن فیلمی بود که درنهایت توانست جایزه اسکار را برای آل پاچینو به عنوان بهترین بازیگر مرد، به ارمغان بیاورد. جایزه‌ای که پیش از این نیز آل پاچینو چهار بار نامزد دریافت آن شده بود و البته در کسب آن ناکام مانده بود. ازجمله فیلم‌هایی که پاچینو بخاطر ایفای نقش در آنها نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شده بود، می‌توان به قسمت دوم سری فیلم‌های پدرخوانده و بعد از ظهر سگی اشاره کرد.

با نگاهی به بازی آل پاچینو در این فیلم‌ها می‌توان روی این اتفاق نظر داشت که این جایزه کمی دیر نصیب وی شده و شاید بخاطر آن نقش‌آفرینی‌ها نیز می‌شد این جایزه را به این بازیگر بزرگ داد،

با اینحال دیگر در این نکته هیچ شکی نمی‌توان داشت که بوی خوش زن به کارگردانی مارتین برست، بخش اعظم موفقیت خودرا مدیون بازی بی‌نظیر آل پاچینو بود. داستان این فیلم درباره یک دانشجوی کم سن و سال (با بازی کریس او دونل) است که برای گذران زندگی خود نیاز به درآمد دارد و درنهایت کاری پیدا می‌کند.

این کار نگهداری و مواظبت از یک افسر بازنشسته ارتش آمریکا است که اکنون بینایی خود را از دست داده و دائم‌الخمر است (با بازی آل پاچینو). البته انتقادهایی نیز به این فیلم وارد شده که به ذکر یکی از آنها اکتفا می‌کنیم: راجر ابرت درخصوص این فیلم گفته: «زمانی که به سکانس پایانی فیلم می‌رسیم، همان چیزی را می‌بینیم که در اینگونه فیلم‌ها انتظارش را می‌رود. درحقیقت ما درطول فیلم شاهد بزرگ شدن نوجوانی هستیم و درنهایت هم این اتفاق رخ می‌دهد. اما برای رسیدن به سکانس پایانی و اتفاقی که در آخر فیلم می‌افتد، می‌شد مهارت بیشتری به خرج داد و از قدرت تصویرپردازی بیشتری بهره گرفت.»

 

 

 

فیلم صورت‌ زخمی

فیلم صورت زخمی

فیلم صورت‌ زخمی با بازی آل پاچینو Scarface

با امتیاز 82 از 100

کارگردان صورت‌زخمی، برایان دی‌پالما، با الهام گرفتن از نسخه قدیمی‌تر این فیلم که درسال 1932 و توسط هاوارد هاوکس و ریچارد روسون به روی پرده رفته بود، اقدام به تولید این فیلم کرد. نسخه قدیمی‌تر این فیلم البته چیزی جز یک داستان خطی و یک پیام اخلاقی در پایان فیلم نداشت، حال‌آنکه برایان دی‌پالما با ساخت درامی هیجان‌انگیز از زندگی تونی مونتانا، داستان این فیلم را به سطحی بالاتر رساند و برای علاقه‌مندان به این سبک، حرف‌های زیادی برای گفتن داشت.

صحنه‌های خشونت‌آمیزی که در فیلم صورت زخمی به چشم می‌خورد، باعث شد که نظر منتقدان درباره آن متفاوت باشد و درزمانی که فیلم به روی پرده‌های سینما رفت، مدتی طول کشید تا بتواند جای خود را در میان عامه مردم پیدا کند. البته زمانی که این اتفاق افتاد، فیلم بدل به یک اثر موفق شد و فروش چشمگیری داشت.

درنهایت، بیشتر منتقدان هم به این نتیجه رسیدند که بیشتر اظهارنظرهای منفی درباب این فیلم، درحقیقت کم‌لطفی است و آن را به عنوان یک اثر ماندگار سینمای جنایی دهه هشتاد میلادی پذیرفتند. وینسنت کنبی، منتقد نیویورک تایمز یکی از معدود کسانی بود که درهمان ابتدای اکران فیلم به تحسین این اثر سینمایی پرداخت. با هم نگاهی به نظر او درباره فیلم بیندازیم: «جو حاکم بر فیلم صورت زخمی به هیچ‌وجه خنده‌دار نیست و صرفاً جهت سرگرم کردن تماشاگران ساخته نشده است.

همه چیز نشان از غم‌انگیز بودن زندگی و پوچی آن دارد؛ هرچیزی که در زندگی بدست می‌آید روزی از دست خواهد رفت و هر صعودی با سقوطی ناگزیر همراه است. در صورت‌زخمی این سقوط بسیار ترسناک است و تماشاچی فیلم با تمام وجود آن را احساس می‌کند و از دیدنش به وحشت می‌افتد.»

 

 

 

فیلم سرپیکو

فیلم سرپیکو

فیلم سرپیکو با بازی آل پاچینو Serpico

با امتیاز 90 از 100

نخستین باری که آل پاچینو نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد اسکار شد، بخاطر بازی در سرپیکو بود. فیلمی که سیدنی لومت کارگردانی آن را به عهده داشت. درحقیقت این شروعی بود بر مطرح شدن نام آل پاچینو در مراسم اسکار میان سال‌های 1972 تا 1975 که چند باری نامش به عنوان نامزد دریافت این جایزه مطرح شد.

ناگفته نماند که این فیلم فاصله زیادی با شاهکارهایی دارد که آل پاچینو در دهه هفتاد به ایفای نقش در آنها پرداخت، اما نکته‌ای که درخصوص این فیلم وجود دارد این است که بسیاری از استعدادهای بالقوه آل پاچینو در امر بازیگری دراین فیلم به عرصه ظهور رسید و همه با تمام وجود دیدند که پاچینو بازیگری قابل است.

البته نکته‌سنجی کارگردان این فیلم، لومت و نیز فیلمنامه خوب آن که مشترکاً به قلم والدو سالت و نورمن وکسلر نوشته شده بود نیز در این ایفای نقش پاچینو تأثیر بسزایی داشتند. داستان فیلم سرپیکو الهام گرفته از زندگی واقعی یک افسر پلیس نیویورک آمریکا است که در تلاش برای ریشه کن کردن فساد حاکم بر روابط میان پلیس و باندهای خلافکاری است؛ تلاشی که درنهایت به تهدیدی برای جان این افسر پلیس وظیفه‌شناس بدل می‌شود.

کلین موریس یکی از منتقدانی بود که بشدت تحت تأثیر این فیلم قرار گرفت. اودرباره این فیلم گفت: «یکی از بهترین فیلم‌هایی بود که دردوران ما به روی پرده رفت. سرپیکو فیلمی است که در آن می‌توانید پاچینوی واقعی را مشاهده کنید و از بازیش لذت ببرید. این فیلم بشدت تأثیرگذار است.» 

 

 

 

فیلم بی‌خوابی

فیلم بی خوابی

فیلم بی‌خوابی با بازی آل پاچینو Insomnia

با امتیاز 92 از 100

آل پاچینو در دوران بازیگری خود، نقش‌های زیادی را به عنوان افسر پلیس ایفا کرده است، اما هیچ‌یک از این نقش‌ها به پیچیدگی نقش ویل دورمر در فیلم بی‌خوابی نبوده است: افسری که عذاب وجدانی از گذشته با خود به دنبال دارد و همین گذشته‌اش است که در مواقع بحرانی اورا مضطرب می‌کند.

داستان فیلم درمورد همین افسر پلیس است که برای پیگیری مأموریتی که به او محول شده است، لوس آنجلس را به مقصد مکانی دورافتاده در آلاسکا ترک می‌کند. ویل دورمر در آلاسکا پیگیری یک پرنده قتل مشکوک را بعهده دارد و با مرگ همکارش و بی‌خوابی که در این مکان به سراغش آمده است، شرایطش به مراتب دشوارتر از پیش می‌شود. کارگردانی این فیلم به عهده کریستوفر نولان بود و بازیگران با استعداد دیگری گه در کنار پاچینو در این فیلم به ایفای نقش پرداختند

(ازجمله هیلاری سوانک، مارتین دونوان و البته رابین ویلیامز که در نقش عجیب و غریب‌ترین نویسنده دنیای سینما در این فیلم به ایفای نقش می‌پردازد) و همه این عوامل دست به دست هم داده تا این فیلم را بدل به اثری ماندگار کنند. بی‌خوابی، درزمان اکرانش توانست فروشی صد و سیزده میلیون دلاری داشته باشد. منتقدان بسیاری به تحسین این فیلم پرداخته‌اند، از آن جمله‌اند اندرو او هیر که با هم نگاهی به نظر او درباره این فیلم می‌اندازیم: «این فیلم گواهی براین ادعا است که هنوز هم می‌توان به فیلم‌های عامه‌پسندتر جلوه‌ای دیگر داد و امضای شخصی خودرا بر آن نهاد. ایفای نقش بازیگران در این فیلم از مهمترین عوامل موفقیت آن است.» (سیارک)

این مقاله ادامه دارد...

نظرات

در ادامه بخوانید...

بهترین فیلم‌های آل پاچینو بخش دوم

در

 

 

فیلم گلن‌گری گلن روس

با امتیاز 94 از 100

فیلم گلن‌گری گلن روس

فیلم گلن‌گری گلن روس با بازی آل پاچینو  Glengarry Glen Ross

با وجود موفقیت‌های بسیاری که آل‌پاچینو در طول دوران بازیگری خود بدست آورد، سال 1992 برای او سالی بخصوص بود. این همان سالی است که پاچینو موفق شد بخاطر بازی در فیلم بوی خوش زن جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را از آن خود کند. اما این تنها موفقیت آل پاچینو در این سال نبود و درکنار این جایزه توانست بخاطر بازی درفیلم گلن‌گری گلن روس نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد نیز بشود؛ اثری که بدل به فیلم کلاسیک و ماندگار در سینمای جهان شد.

جالب است بدانید که این فیلم اقتباسی از نمایشنامه‌ای به همین نام است که برای مدتی روی صحنه تئاتر به نمایش درآمد و متأسفانه با بازخورد خوبی مواجه نشد. با اینحال کارگردانی بی‌نظیر جیمز فولی درکنار ایفای نقش هنرمندانه بازیگران این فیلم، آن را بدل به اثری ماندگار کرد.

غم و اندوهی که در زندگی شخصی نقش‌های مختلف فیلم دیده می‌شود، درکنار دیالوگ‌هایی که به خوبی نوشته شده بودند، ازمهمترین عوامل ماندگار شدن این اثر بودند. اون گلیبرمن یکی از منتقدانی بود که به تحسین این اثر پرداخت: «ایفای نقش بازیگران در این فیلم ریتم دقیق و مشخصی دارد و به خوبی از پس آن برآمده‌اند. دفتری که بیشتر اتفاقات فیلم درآن جریان دارد نیز، به خوبی طراحی شده و از آب درآمده است.»

 

 

فیلم نفوذی

با امتیاز 96 از 100

فیلم نفوذی

فیلم نفوذی با بازی آل پاچینو The Insider

اگر بخواهیم نکاتی که یک فیلم هیجان‌انگیز معمایی-جنایی را بدل به یک اثر خوب و ماندگار می‌کنند، بررسی کنیم، مهمترین نکته این خواهد بود که دیالوگ‌ها و پیرنگ داستان فیلم‌نامه به گونه‌ای طرح‌ریزی شده باشد که تماشاگر فیلم را مدام در جوش و خروش نگاه دارد و بخواهد بداند که درجریان فیلم اتفاق بعدی‌ای که رخ خواهد داد، چیست.

این دقیقاً نکاتی است که در فیلم Insider  به چشم می‌خورد و نشان می‌دهد چرا این فیلم توانست در هفت مورد نامزد دریافت جایزه اسکار شود (حتی سکانس تبلیغاتی‌ای که در فیلم وجود دارد نیز از ارزش هنری این اثر کم نمی‌کند).

در نگاه اول ممکن است به نظرتان فیلمی بیاید که حرفی برای گفتن نخواهد داشت، اما کارگردانی فیلم (مایکل من) هنرمندانه انجام شده و درکنار نقش آفرینی مثال‌زدنی آل پاچینو در کنار راسل کرو (بازیگر نقش اصلی در فیلم گلادیاتور و بسیاری فیلم‌های موفق دیگر) آن را بدل به شاهکاری در دنیای سینما کرده است.

نگاهی به نظر یکی از منتقدان این فیلم می‌اندازیم: اندرو سریس، منتقد روزنامه نیویورک تایمز درخصوص این فیلم گفت: «می‌دانید چیزی که انتظارش را نداشتم چه بود؟ درحقیقت زمان کلی فیلم چیزی حدود دو ساعت و چهل دقیقه است و در تمام طول این مدتی که پای فیلم نشسته بودم حتی برای لحظه‌ای به ساعتم نگاه نکردم و این هدفی است که از هر فیلم خوب برای سرگرم کردن باید دنبال کند. تعریفی بهتر از این در وصف این فیلم نمی‌توانم ارائه دهم.»

 

 

فیلم بعد از ظهر سگی

با امتیاز 95 از 100

فیلم بعد از ظهر سگی

فیلم بعد از ظهر سگی با بازی آل پاچینو Dog Day Afternoon

گاهی اوقات واقعیت چیزهای عجیب‌تری نسبت به داستان و افسانه، در پس پرده خود دارد و این مسئله کاملا در رابطه با بعد از ظهر سگی صادق است. این فیلم که همکاری مجدد آل پاچینو و سیدنی لومت به حساب می‌آید.

(پیش از این در فیلم سرپیکو با یکدیگر همکاری داشته‌اند) روایت داستان یک سرقت مسلحانه شگفت‌انگیز و غیرمعمولی بانک است که در بعد از ظهری بسیار گرم در اثنای ماه آگوست سال 1972 در نیویورک آمریکا رخ می‌دهد.

داستان این فیلم همه چیز در خود دارد: از هیجان و درام عاشقانه گرفته تا مشکلات تلخی که در اجتماع و سیاست آمریکا در اوایل دهه هفتاد میلادی جریان داشت و همین نکات است که این فیلم را نامزد دریافت جایزه اسکار در شش بخش متفاوت کرد (آل پاچینو برای سومین بار بخاطر ایفای نقش در این فیلم نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شد).

بعد از ظهر سگی در طول دوران اکران خود توانست به فروشی پنجاه میلیون دلاری دست یابد که در زمان خود به نسبت فروش فوق‌العاده‌ای است. این فیلم هنوز که هنوزه در مرکز ملی فیلم آمریکا به نمایش درمی‌آید و افراد بسیاری به تماشای آن می‌نشینند و هنوز هم گاهی منتقدان راجع به آن صحبت می‌کنند.

استفان فاربر، منتقد استودیوی فیلم‌سازی Movieline درخصوص این فیلم گفته است: «بعد از ظهر سگی فیلمی است سرشار از انرژی و شوخ‌طبعی بی‌ادبانه و بیماری‌هایی که نادیده گرفته شده‌اند.»

 

 

فیلم‌ پدرخوانده 2

با امتیاز 97 از 100

پدر خوانده

فیلم‌ پدرخوانده 2 با بازی آل پاچینو The Godfather, Part II

برخی فیلم‌ها به قدری خوب و تأثیرگذار هستند که امکان ادامه یافتن و ساخت نسخه‌های دنباله آن فیلم بدل به قطعیت می‌شود. درکنار اینگونه فیلم‌ها، دسته‌ای دیگر هستند که حتی فکر کردن راجع به ساخت نسخه دنباله آنها نیاز به مهارت و اراده‌ای استادانه دارد. پدرخوانده فرانسیس فورد کوپولا، فیلمی است که در دسته دوم جای می‌گیرد و این تنها بخشی از پاسخ به این سؤال است که چرا قسمت دوم سری پدرخوانده تا این اندازه خوب و هنرمندانه از آب درآمده است.

نه تنها قسمت دوم این سه‌گانه توانست موفقیتی که از ساخت قسمت اول در جدول فروش نصیبش شده بود را تکرار کند، بلکه در کنار آن تا حد بسیار زیادی توانست بازخورد خوبی که از قسمت پیشین نصیبش شده بود را تکرار کند. با وجود اینکه دیگر خبری از بازی استادانه مارلون براندو در نقش دون کورلئونه نبود، داستان فوق‌العاده فیلمنامه که روایتی بود از دو نسل جداگانه و درکنار به تصویر کشیدن چگونگی به قدرت رسیدن مایکل کورلئونه (با بازی آل پاچینو)، فلش‌بک‌هایی به گذشته نیز زده می‌شد و نشان داده می‌شد.

که دون کورلئونه جوان (با بازی به یاد ماندنی رابرت دنیرو) چگونه از دهکده کوچک خود در سیسیل ایتالیا جان سالم به در برد و به آمریکا مهاجرت کرد. کشوری که زمینه ساز تشکیل یکی از بزرگترین خانواده‌های مافیایی به دست او شد. جفری ام.

اندرسون یکی از منتقدانی بود که راجع به این فیلم اظهار نظر کرد: «در این فیلم شاهد به تصویر کشیدن داستانی هستیم که بیش از اندازه گسترده است، اما نکته جالب توجه درخصوص فیلمنامه این است که تمامی جزئیات به خوبی به نمایش درآمده‌اند و هیچ سؤالی برای بیننده باقی نمی‌گذارند. نکته قوت دیگر داستان فیلم قسمت‌هایی است که بیننده را از لحاظ عاطفی غافلگیر می‌کند.»

 

پدرخوانده 1

با امتیاز 98 از 100

پدرخوانده

پدرخوانده 1 با بازی آل پاچینو The Godfather, Part I

در این لیست به بررسی فیلم های زیادی پرداختیم اما هیچ‌کدام از این فیلم‌ها یک امتیاز کامل صددرصدی از سایت ما دریافت نکرده‌اند. این درحالی است که به باور بسیاری (بنا به آمار فروش و بازخورد تماشاگران فیلم‌های سینمایی) پدرخوانده (قسمت اول) فیلمی است که تمامی رکوردها را از آن خود کرده و بی‌شک، بهترین فیلمی است که تاریخ سینما به خود دیده است.

درحقیقت این همه تعریف و تمجید لایق این شاهکار دنیای سینما است. پدرخوانده فیلمی بود که برای نخستین بار مارا با دنیای مدرن سینمایی آشنا می‌کند. روایت چند نسل از انسان‌هایی که همه به دنبال قدرت و لذت می‌گردند.

داستان فیلمنامه بسیار خوب کار شده است (داستانی که فرانسیس فورد کوپولا با اقتباس از رمانی به همین نام، نوشته ماریو پازو، به قلم درآورده است). نقش آفرینی بازیگران این فیلم از دیگر نقاط قوت آن است (آل پاچینو، جیمز کان و رابرت دوال کسانی بودند که نامزد دریافت جایزه اسکار شدند و مارلون براندو کسی بود که افتخار دست‌یابی به این مهم را در کارنامه دارد و بخاطر بازی در این فیلم برنده جایزه اسکار شد).

این‌ها همه نکاتی است که زبان منتقدان بسیاری را به تحسین از این فیلم گشوده است، کسانی چون جی کاکز (منتقد روزنامه تایمز) که درخصوص این فیلم عنوان کرد: «اثری کمیاب و اثری که بعید است همانند آن دیگر ساخته شود. شاهکاری که درکنار سرگرم کردن تماشاگر، چیزی از ارزش هنری‌اش کاسته نمی‌شود. پدرخوانده یک شاهکار در عرصه هنر است.»

ناگفته نماند که لیست‌هایی این‌چنینی بر اساس امتیازی که سایت‌های معتبر به فیلم‌ها اختصاص می دهند تنظیم می‌شود.

(در مورد لیستی که مشاهده نمودید، همانگونه که در ابتدای این مقاله نیز عنوان شد، سایت rottentomatoes منبع ما بوده است) و ممکن است به مذاق همه خوش نیاید و نبود برخی فیلم‌های سینمای جهان برای کسانی عجیب و غیرقابل انتظار باشد که امری اجتناب ناپذیر است. درخصوص لیستی که توسط این سایت مطرح شد (به گفته نویسنده خود سایت) دو فیلم دیگر نیز هستند که می‌توانستند در این لیست جایی داشته باشند: مخمصه The Heat، و راه کارلیتو Carlito’s Way دو فیلم دیگری هستند که می‌توانستند جایی در این لیست داشته باشند.ترجمه  itrans.ir 

نظرات

در ادامه بخوانید...

بهترین فیلم ها تام هاردی بخش اول

در

با احتساب سال جاری، نزدیک به پانزده سال از نخستین فعالیت بازیگر شناخته شده این روز های سینمای جهان ، تام هاردی می گذرد. برای بار نخست در سریال «جوخه برادران (Band of Brothers)» بود که با این بازیگر با استعداد آشنا شدیم؛ سریالی که روایت گر داستان زندگی و جنگ تعدادی از سربازان حاضر در جنگ جهانی دوم بود و با بازخورد بسیار خوبی رو به رو شد؛ در حال حاضر این سریال دومین سریال برتر در سایت «imdb» است. تام هاردی، از همان سال ها به تلاش بی وقفه خود ادامه داد و به سرعت همگان متوجه این موضوع شدند که بازیگری با استعداد پا به عرصه سینما گذاشته است. از آخرین فعالیت های تام هاردی می توان به حضورش در سریالی با نام «Taboo» اشاره کرد؛ تام هاردی در این سریال نقشی پیچیده دارد و نقش کسی را بازی می کند که در سال 1814 از آفریقا به شهر زادگاه اش در بریتانیا باز گشته است و هدایت کسب و کار پدر اش را به عهده می گیرد. آخرین فیلم سینمایی ای که تام هاردی در آن به ایفای نقش پرداخته است نیز «Venom» نام دارد که تا چندی دیگر به روی پرده خواهد رفت. در این مقاله قصد داریم مروری جزئی تر بر موفق ترین و بهترین فیلم هایی داشته باشیم که تام هاردی در آن ها به ایفای نقش پرداخته است. با سیارک همراه باشید.

 فیلم برانسون/ Bronson 2008

تام هاردی نقش اصلی را در این فیلم بازی می کند و نیز یکی از خشن ترین و دشوار ترین نقش های اش را در دوره تقریبا پانزده ساله فعالیت اش در دنیای سینما. داستان این فیلم روایتگر زندگی خشن ترین و شناخته شده ترین جنایتکار و زندانی تاریخ بریتانیا، چارلز برانسون است و تام هاردی توانست به خوبی قابلیت ها و استعداد های خود را به عنوان بازیگری قابل در معرض نمایش همگان قرار دهد. نقش آفرینی تام هاردی به عنوان چارلز برانسون باید به گونه ای می بود که تمامی خصوصیات رفتاری او را منعکس کند و بازی تام هاردی در این نقش به خوبی نشان دهنده شخصیت اسکیزوفرنیک برانسون بود و در برخی از صحنه ها ترکیب از ترس و خنده را می شد در او دید؛ کاری که تام هاردی به شکلی هنرمندانه از پس انجام آن بر آمد. برانسون، فیلمی بود که نقش تأثیر گذار و بسیار مهمی در سرنوشت و چگونگی دوران حرفه ای تام هاردی به عنوان یک بازیگر داشت و علاوه بر این که این افتخار نصیب تام هاردی شد تا در نقشی غیر معمول و منحصر به فرد بازی کند، توانست قابلیت های خود را برای نخستین بار به این شکل در معرض دید همگان بگذارد و سکوی پرتابی برای خود فراهم کند.

دانکرک/Dunkirk

نکته ای که در خصوص این فیلم کریستوفر نولان وجود دارد و قابل تمجید است، ریسک پذیری بالای نولان و نترسیدن او از به نمایش گذاشتن فیلمی است که هیچ شباهتی به سایر فیلم های سینمایی مربوط به جنگ جهانی ندارد. دانکرک فیلمی است منحصر به فرد که شخصیت مرکزی چندان به خصوصی ندارد و از بسیاری از احساس های غیر ضروری به دور است؛ احساس هایی که بعضا در فیلم های مربوط به جنگ مشاهده می شود. تماشاگران فیلم هیچ اطلاعات به خصوصی در باره گذشته شخصیت های فیلم و چند و چون زندگی گذشته آن ها پیدا نمی کنند. البته داستان فیلم جایی برای روابط عشقی نیز نگذاشته است. تمامی تلاش عوامل سازنده فیلم و در رأس آن ها کریستوفر نولان این بوده است که روایت گر برهه ای قابل توجه از جنگ جهانی باشند و تمامی صحنه پردازی ها و فیلم برداری ها به گونه ای است که تماشاگر فیلم خود را در میان حوادث احساس خواهد کرد. البته بخشی از این  ارتباط مؤثری که فیلم با تماشاگر آن برقرار می کند، به واسطه تکنولوژی هایی است که در ساخت فیلم بهره گرفته شده (صدا پردازی و این گونه مسائل که تنها در سینما های پیشرفته جهان امکان تجربه شان وجود دارد). به همین دلیل است که در تمامی طول اکران فیلم، تماشاگر ضربان قلب خود را احساس خواهد کرد و هیجان خواهد داشت. بنا بر این بیراه نیست اگر بگوییم دانکرک بیش از آن که در ژانر درام باشد هیجان انگیز است. تام هاردی نیز در این فیلم یکی از نقش ها را به عهده داشت و باز هم کار دشواری که پیش رو داشت این بود که بدون ادای دیالوگ های چندان زیادی می بایست احساسات خود را به تماشاگر منتقل کند و به خوبی از پس این کار بر آمد.

جاده لندن/ London Road 2016

تام هاردی یکی از معدود بازیگرانی است که طی یکی دو دهه اخیر، به واسطه نقش آفرینی در فیلم هایی که تقریبا همگی آن ها موفقیت آمیز بوده اند، شناخته می شود و البته تأثیر بازی فوق العاده او در هر یک از این فیلم ها را نمی توان به سادگی نادیده گرفت. فیلم سینمایی جاده لندن که در سال 2016 به روی پرده ها رفت، می تواند به عنوان گواهی برای این ادعا باشد و نیز نشان می دهد که تام هاردی، قوه تشخیص فیلم نامه های بد از خوب را دارد و به خوبی می تواند تصور کند نقشی که به عهده خواهد گرفت تا چه حد برای اش با موفقیت همراه خواهد بود؛ شاید همین دلیلی باشد برای این که بیشتر فیلم هایی که تام هاردی در آن ها به ایفای نقش پرداخته است، خوب از آب در آمده اند. فیلم سینمایی جاده لندن پیش از هر چیز دیگری روایت گر داستانی مرتبط با قتل است (فیلم بر اساس داستانی واقعی است) و بخش دیگری از فیلم نیز حال و هوای موزیکال دارد و هر چند چنین ترکیبی به نظر بسیاری ممکن است عجیب و غریب به نظر برسد، باید عنوان کرد که این سبک کار و شیوه هنری به خصوص کارگردان این فیلم، روفو نوریس است. در این فیلم بیش از هر چیز دیگری شاهد تأثیری هستیم که این قتل های سریالی و دنباله دار، بر مردم ناحیه ای کوچک از بریتانیا گذاشته است و کارگردان فیلم توانسته است تمامی این عوامل را به خوبی با یکدیگر ارتباط داده و اثر نهایی، بسیار خوب و زیبا از آب در آمد. از دیگر عوامل موفقیت فیلم می توان به نقش آفرینی بسیار خوب تام هاردی و دیگر ستارگان فیلم اشاره کرد که هر یک به گونه ای جنبه هایی تازه از قابلیت های خود به عنوان بازیگرانی بسیار با استعداد را به نمایش می گذارند. دیو کالهون، منتقد دنیای سینما در مقاله ای در روزنامه تایمز در خصوص این فیلم عنوان کرد: «داستان فیلم بسیار جذاب است و تماشاگر مدام در انتظار سکانس بعدی و اتفاقات پیش رو خواهد بود، این در حالی است که خلاقیت و علاقه تمامی عوامل فیلم کاملا مشهود است.».

کیک لایه ای/ Layer Cake 2005

عنوان فیلم به گونه ای است که اگر کسی آن را ندیده باشد، به احتمال زیاد انتظار تماشای یک فیلم کمدی شیرین و لذت بخش را خواهد داشت، با این وجود باید عنوان کرد که داستان این فیلم متیو وان، کارگردان آن، کاملا متفاوت از چنین برداشتی است که عنوان آن به دست می دهد. داستان فیلم فضایی بسیار تاریک را به وجود می آورد؛ شخصی که به خرید و فروش عمده مواد مخدر مشغول است (دنیل کرگ بازی در این نقش را به عهده دارد)، قصد دارد وارد دوران بازنشستگی خود شده و به فعالیت اش در خرید و فروش مواد مخدر خاتمه دهد. این درحالی است که قصد پرداخت حق الزحمه تامین کننده قدرتمند و بزرگ اش را (کنث کرانهام در این نقش بازی می کند) ندارد و برای خلاصی از پرداخت این حق الزحمه از مشاور جوان و باهوش اش (تام هاردی در این نقش بازی می کند) کمک می گیرد و با او مشورت می کند. البته در نهایت تمامی این مشاوره ها و اقدامات او بی نتیجه می ماند و بیش از آن که به فکر صحبت کردن باشد، باید فکری به حال کسانی بکند که قصد جان اش را کرده اند و می خواهند او را به خاطر این اقدام، به سزای عمل اش برسانند. کایل اسمیت، منتقد نیو یورک پست در خصوص این فیلم عنوان کرد: «متیو وان نتوانست فیلم اش را به خوبی «رفقای خوب (Goodfellas)» از آب در آورد، اما نکته قوتی که در خصوص این فیلم وجود دارد، استعداد و مهارت متیو وان در سازمان دهی کردن یک داستان پیچیده و گیرا است و به این نکته، تصویر برداری فوق العاده خوب بن دیویس را نیز باید اضافه کرد. کیک لایه ای، فیلم فوق العاده ای به نظر ام آمد و نمی توان به سادگی نقطه ضعفی برای آن متصور شد.».

مبارز/ Warrior 2011

فیلم هایی که سبک درگیری های تن به تن و این گونه مسائل را روایت می کنند، در تاریخ سینمای هالیوود بسیار مشاهده شده اند، اما چگونه می توان نو آوری به خصوصی در این گونه فیلم ها به وجود آورد؟ مطمئنا چنین کاری امکان پذیر نیست و امکان بروز خلاقیت چندانی در این گونه فیلم ها وجود ندارد، با این حال، وارد شدن با کسانی چون تام هاردی، جوئل اجرتون و نیک نولتی (بازیگران فیلم مبارز) به رینگ مبارزه باعث شد تا تصور دیگر گونه ای از این سبک فیلم ها به دست آوریم، تجربه ای بسیار جالب توجه و جذاب. در این فیلم که گوین اکونر کارگردانی آن را به عهده داشته است، تام هاردی و جوئل اجرتون در نقش برادرانی بازی می کنند که هر کدام در مسیر های جداگانه خود به دنبال راهی برای رستگاری می گردند، اما در نهایت کار هر دو به رینگ مبارزه کشیده می شود: جایی که یکی از رقبا باید تا سر حد خونریزی پیش رفته و دیگر قادر به ادامه مسابقه نباشد تا پایان مسابقه اعلام شود. داستان فیلم به خوبی روایت شده است و تحسین منتقدانی را بر انگیخت که معمولا نظر های خوبی در خصوص فیلم های این چنینی عنوان نمی کردند و همین مسئله از نقاط قوت فیلم است. برای نمونه راجر ابرت، منتقد دنیای سینما در خصوص فیلم مبارز عنوان کرد: «این یکی از فیلم های نایاب سبک مبارزه ای است که در آن نمی توان طرف یکی از دو شخص حاضر در رقابت و مبارزه را گرفت و انتخاب و هواداری از یکی از دو مبارز کاری است بس دشوار.».

از گور برخاسته/ The Revenant 2015

لئوناردو دی کاپریو، در این فیلم بازی بی نظیری از خود به نمایش گذاشت و داستان فیلم نیز به گونه ای است که حول محور شخصیت او می گردد (و نیز البته حول محور یک خرس گرسنه) و همین مسئله باعث شده است تا نقش آفرینی تام هاردی در این فیلم کمی در سایه قرار بگیرد، اما نکته ای که هر سینما گری به خوبی می داند این است که هر داستان انتقام کلاسیکی که روایت می شود، وابستگی مستقیمی به نقش بد فیلم و شخصیت ضد قهرمان داستان اش دارد و شرارت او است که عطش انتقام را به وجود می آورد و شکل می دهد. تام هاردی در این فیلم در نقش جان فیتزجرالد بازی می کند؛ شخصیتی منفور که به خوبی توانست این احساس عطش را در شخصیت اول و قهرمان داستان به وجود بیاورد و باعث شد تا دی کاپریو، شخصیت نیمه جان و زخم خورده اش را خزان خزان در سراسر مرز آمریکا بکشاند و خود را به کسی برساند که عزیز ترین کس اش را از او دریغ کرد. الخاندرو گوسنالس کسی است که کارگردانی این فیلم را به عهده داشت؛ فیلمی که جان تازه ای به دنیای سینما داد و نیز توانست تحسین منتقدان بسیاری را بر انگیزد. برایان تالریکو، منتقد سینما طی مطلبی که در سایت «RogerEbert.com» در خصوص نقد فیلم از گور برخاسته نوشته بود، عنوان کرد: «شما تنها این فیلم را مشاهده نخواهید کرد، بلکه با تمام وجود تجربه اش خواهید کرد. زمانی که فیلم به پایان می رسد، احساس خستگی بی اندازه ای خواهید داشت و علاوه بر این از کیفیت فوق العاده فیلم سازی و امکانات و مهارت های بهره گرفته شده در آن به وجد خواهید آمد. البته اگر به خوبی فیلم را زیر نظر گرفته بوده باشید، پس از تماشای آن، حتی برای اندک مقداری هم که شده، به خاطر امکانات و نعمت هایی که در اختیار دارید، قدر دان خود و زندگی خواهید بود.». این مقاله ادامه دارد...

بهترین فیلم ها تام هاردی بخش دوم

در سیارک بخوانیم:

بهترین فیلم های لئوناردو دی کاپریو بخش اول 

بهترین فیلم های لئوناردو دی کاپریو بخش دوم 

بهترین فیلم‌های آل پاچینو بخش اول

بهترین فیلم‌های آل پاچینو بخش دوم 

بهترین فیلم های رابرت دنیرو بخش اول 

بهترین فیلم های رابرت دنیرو بخش دوم 

حقایقی جالب درباره فیلم «پدرخوانده» 

فیلمهایی که علاقه مندان ژانر وحشت برای دیدنش لحظه شماری می کنند 

حقایقی جالب درباره فیلم صورت زخمی قسمت اول 

حقایقی جالب درباره فیلم صورت زخمی قسمت دوم

نظرات

۱۴۰۱/۲/۷تریلر جنگی ریدلی اسکات، Black Hawk Down، سقوط شاهین سیاه ، اولین فیلم سینمایی تام هاردی بود. این فیلم بر اساس اتفاقات واقعی ساخته شده بود. کتاب مارک باودن که اسکات فیلمش را بر اساس آن ساخته است، درگیری در موگادیشو را پوشش می دهد. با این حال، فیلم فقط نبرد را بازسازی نمی کند، یک درام تاریخی است.

۱۴۰۱/۲/۷شرکت در پروژه یک کارگردان مشهور تام را از سایه بیرون آورد. او چند پیشنهاد جالب دارد. در سال 2002، او در ملودرام متیو پارکهیل Dots on the I's ظاهر شد. درست است، نه در نقش اصلی، اما شریک او در فیلم گائل گارسیا برنال بود. و ژانر ملودرام به هاردی اجازه داد تا از موضوع جنگی دور شود.

۱۴۰۱/۲/۷اثر دیگری از تام هاردی بیشتر نمایان شد. در حماسه فانتزی پیشتازان فضا، او نقش شبیه‌سازی Reman Preton Shinzon را بازی کرد. Star Trek: Into Darkness استعداد هاردی را به نمایش گذاشت. این بازیگر جوان در کنار پاتریک استوارت برجسته اصلا گم نشد . شخصیت شرور او شبیه یک شخصیت ساختگی نیست. بیننده ناگهان به این فکر می افتد که حتی با او همدردی می کند. این تجربه سپس برای هاردی در فیلم دیگری - "بتمن" مفید بود.

۱۴۰۱/۲/۷راک اند رول اثر گای ریچی سپس فیلم شناسی تام هاردی با پروژه های مختلف پر شد - فانتزی، هیجان انگیز، کمدی ("فرار از قلعه کولدیتز"، "ماری آنتوانت"، "آندرومدا"، "کیک پفکی"). به موازات آن، هاردی بر صحنه تئاتر تسلط دارد. بازی در نمایش های "خون" و "عربستان، ما پادشاه خواهیم شد" برای او یک جایزه به ارمغان آورد - جایزه ای از تئاتر ایونینگ استاندارد لندن. و در سال 2003، تام هاردی نامزد جایزه لارنس اولیویه به عنوان آینده‌دارترین بازیگر جوان تئاتر شد. پروژه های تلویزیونی قوی در کارنامه او وجود داشت. مثلاً سریال تاریخی انگلیسی «ملکه باکره» یا درام تلویزیونی درباره بی خانمان ها «استوارت: زندگی گذشته».

۱۴۰۱/۲/۷با این حال، موفقیت، دعوت گای ریچی بود. در «راک اند رول» نقش کوچکی داشت، اما گای ریچی هرگز شخصیت های گذرا ندارد، به همین دلیل او کارگردان بزرگی است. بو خوش تیپ، یک همجنسگرا، یک راهزن، یک مرد عالی و پایین تر از لیست، کاملاً در تیم جا می شود. طرفداران گای ریچی از عملکرد شگفت انگیز تام هاردی قدردانی کردند. او به سرعت سبک امضای کارگردان را بر روی پرده نمایش داد و به شکلی تکرار نشدنی ارائه کرد. بازبینی فیلم هایی با تام هاردی آغاز شد. و تهیه کنندگان متعهد شدند که او را به پروژه هایی برای نقش های اصلی دعوت کنند.

۱۴۰۱/۲/۷درام بیوگرافی «برانسون» از نیکلاس ویندینگ رفن تقریباً برای تام هاردی به یک مونولوگ تبدیل شده است. کل فیلم تنها بر کاریزمای بازیگر استوار است. این تئاتر یک نفر است. داستان خود چارلز برونسون مانند یک پوچ است، مانند یک مجنون مترقی. او در تمام زندگی خود برای شهرت تلاش کرد، تنها با روش های بسیار عجیب و غریب، بدون اینکه از زندان خارج شود. او به دلیل حمله، سرقت و مقاومت در برابر مقامات زندانی شد. علاوه بر این، حتی مشخص نیست که این مرد یک انقلابی بود که علیه نظام می جنگید، یا یک آدم متوسط ​​که با دندان گره را باز می کرد یا یک دیوانه متجاوز. یک چیز واضح است، برونسون شهرت را به دست آورده است - . او را خطرناک ترین جنایتکار انگلیس می نامیدند، کتابی درباره او نوشته شد، فیلمی ساخته شد. بنابراین تام هاردی که روی فیلم برانسون سرمایه‌گذاری کرده بود، روی فرم بدنی خود کار کرد. تام هاردی که قدش حدود 178 سانتی متر است برای فیلمبرداری توده عضلانی به دست آورد. او توانست 19 کیلوگرم وزن اضافه کند تا روی صفحه نمایش چشمگیر به نظر برسد.

۱۴۰۱/۲/۷کریستوفر نولان همیشه بازیگران پروژه هایش را با دقت انتخاب می کند. بنابراین برای فیلم "Inception" او یک تیم باورنکردنی جمع کرد: لئوناردو دی کاپریو، کن واتانابه، تام برنگر، ماریون کوتیار. از میان بازیگران کمتر شناخته شده، اما به سرعت در حال کسب محبوبیت، و از همه مهمتر، بازیگران جوان با استعداد، کیلین مورفی، الن پیج، جوزف گوردون-لویت در این فیلم ایفای نقش کردند. و تام هاردی او نقش یک تقلید کننده را بازی می کند. شخصی که هر گونه لباس مبدل به خود می گیرد. در خواب، او مانند آفتاب پرست به بدن افراد دیگر صعود می کند و احساسات و روابط را دستکاری می کند.

۱۴۰۱/۲/۷پس از فیلمبرداری با نولان، هاردی برای بازی در یک درام ورزشی قرارداد امضا کرد. فیلم «جنگجو» او را به تمرینات بازگرداند. تام هاردی باید به یک مبارز واقعی تبدیل می شد. این بازیگر در مصاحبه ای با کمال میل اسرار مجموعه ای سریع از توده عضلانی را به اشتراک گذاشت. در ده هفته منتهی به فیلمبرداری «جنگجو»، تام هر روز دو ساعت وزنه بلند می‌کرد، سپس به همان میزان جیو جیتسو تمرین می‌کرد، دو ساعت بوکس کار می‌کرد و دو ساعت می‌رقصید. چنین بارهای شدید به او ظاهر یک مبارز حرفه ای هنرهای رزمی ترکیبی را می داد.

۱۴۰۱/۲/۷نقش های اصلی تام هاردی بدنی که تام هاردی برای فیلمبرداری «جنگجو» به دست آورد برای پروژه دیگری به کار آمد. کریستوفر نولان که ساخت فیلم جدیدی درباره بتمن را بر عهده گرفت، او را به تیم دعوت کرد. فیلم شناسی تام هاردی یک شخصیت منفی به یاد ماندنی دیگر دریافت کرد.

در ادامه بخوانید...

بهترین فیلم ها تام هاردی بخش دوم

در

دوره گرد خیاط سرباز جاسوس/ Tinker Tailor Soldier Spy 2011

تا کنون نویسندگان اندکی بوده اند که قادر به آفرینش اثری باشند، که همچون اثر جان لی کری به واسطه جذابیت داستان و به خوبی کنار هم گذاشتن اتفاقات مختلف داستان، ذهن را درگیر خود کند (داستان در سبک جنایی جاسوسی است) و همین مسئله است که اقتباس از این اثر فوق العاده را نیز به مراتب دشوار تر می کند، چرا که اثر به گونه ای است که بیش از آن که به گیر و دار های ذهنی و این گونه مسائل بپردازد، هیجان انگیز است. با این وجود، توماس آلفردسون، کارگردان این فیلم، نوشتن این فیلم نامه اقتباسی را به عهده بریجت اکانر و پیتر استراگان گذاشت و در نهایت با فیلمی که در سال 2011 به روی پرده های سینما برد، نشان داد که کارگردان قابلی است و به خوبی از پس این کار دشوار برآمد. رمان اصلی که فیلم نامه از آن اقتباس شده است (دوره گرد خیاط سرباز جاسوس) در سال 1974 نوشته شده است. در این فیلم گری الدمن، در نقش یک جاسوس بازنشسته بازی می کند که به واسطه مشکلاتی که یک مأمور ناکارآمد ام آی سیکس (با بازی تام هاردی) ایجاد می کند، مجبور می شود دوباره وظایفی را به عهده گرفته و به کار مشغول شود. روایت داستان فیلم بسیار هنرمندانه و هوشمندانه انجام شده و در کنار بازی فوق العاده خوب بازیگران آن توانسته از عوامل اصلی موفقیت فیلم باشد؛ فیلمی که در زمان اکران توانست تحسین منتقدان بسیاری را بر انگیزد. الا تیلور، منتقد سینمای جهان در خصوص این فیلم عنوان کرد: «این فیلم به گونه ای نیست که تماشاگر بتواند تصمیمی در خصوص خوب و بد شخصیت ها بگیرد و از آن دسته فیلم هایی نیست که پیامی اخلاقی به همراه داشته باشند. تمامی تلاش فیلم نامه نویسان و کارگردان این اثر هنری، آن بوده است که به فضای غمگین و سرد رمان اصلی که داستان از آن اقتباس شده است، پایبند باشند و به خوبی توانستند از پس این کار بر آیند و لحظاتی از قرن بیستم را به نمایش کشیدند که شکوهمند بود و در عین حال ماتم زده.».

تلقین/ Inception 2010

نمایش درخشان تام هاردی در فیلم «برانسون» باعث شد تا تقریبا همگان از ظهرو یک استعداد جدید کسب اطمینان کنند و تام هاردی به واسطه بازی اش در آن فیلم توانست هواداران زیادی برای خود دست و پا کند، با این وجود در سال 2010 بود که اتفاق خوشایند دیگری برای این بازیگر دنیای هالیوود افتاد و زمینه ساز موفقیت اش را بیش از پیش فراهم آورد. در این سال، تام هاردی، به دعوت کارگردان بزرگ دنیای سینما، کریستوفر نولان برای بازی در فیلم تلقین دعوت شد و نمایش خوب اش توانست دست آورد جدیدی برای اش باشد. البته ستارگان دیگری نیز در این فیلم به ایفای نقش پرداخته اند؛ در رأس آن ها لئوناردو دی کاپریو، نقش اول فیلم بود و از دیگر بازیگران حاضر در این اثر سینمایی می توان به جوزف گوردون لویت و الن پیج اشاره کرد. تام هاردی در این فیلم در نقش ایمز بازی می کند؛ ایمز عضوی است از گروهی که لئوناردو دی کاپریو هدایت آن را به عهده دارد؛ شخصیت دی کاپریو در فیلم کسی است که شیوه و روش به خصوصی برای دزدیدن هویت افراد دارد، به گونه ای که به همراه سایر اعضای تیم اش وارد رؤیای فرد شده و در غالب کسانی در می آیند که فردی که هویت اش از او دزدیده شده است، به آن ها اعتماد دارد و تمامی اتفاقاتی که در دنیای خیال و رؤیا رخ می دهند تا حدودی بر دنیای واقعی فرد تأثیر می گذارند. ژانر اصلی این اثر سینمایی علمی خیالی است و پر است از صحنه هایی هیجان انگیز و تصویر برداری هایی فوق العاده که تماشاگر را به وجد می آورد. سکانس پایانی فیلم نیز به قدری خوب از آب در آمده بود که هنوز که هنوزه برخی در خصوص آن صحبت می کنند. آن هورنادی مقاله ای در خصوص این فیلم در روزنامه واشینگتن پست آمریکا منتشر کرد و در خصوص آن عنوان کرد: «تلقین از آن دسته فیلم هایی است که هم تصویر های فوق العاده ای دارد و تماشاگرانی که برای تفریح و ساعاتی خوش آمده اند را سر گرم می کند و هم لایه های عمیق تری در داستان آن نهفته است که تنها تماشاگران زیرک تر قادر به تشخیص آن خواهند بود. داستانی که قهرمان اصلی و نقش اول این فیلم در زندگی شخصی دارد، بسیار جذاب و گیرا است.».

شوالیه تاریکی بر می خیزد/ The Dark Knight Rises 2012

یکی از نکاتی که در خصوص فیلم های سه گانه یا تریلوژی حائز اهمیت است و فشار سنگینی را متوجه عوامل سازنده آن می کند (البته سه گانه هایی که موفق از آب در می آیند؛ سه گانه هایی چون جیسون بورن، پدر خوانده، ارباب حلقه ها) این است که قسمت های بعدی فیلم به گونه ای ساخته شود که احساس پسرفتی نسبت به قسمت قبلی آن احساس نشود و از لحاظ کیفی بهتر باشد (یا با قسمت قبلی اش در یک سطح باشد). این مسئله باعث شد تا در ساخت شوالیه تاریکی بر می خیزد (قسمت سوم و پایانی سه گانه بتمن) نیز همین فشار وجود داشته باشد؛ فشاری که بخش اعظم آن متوجه تام هاردی و نقشی می شد که به عهده گرفته بود؛ او در این فیلم در نقش بین بازی می کرد؛ تروریستی که همه او را با ماسک به خصوص اش می شناختند. تام هاردی در این فیلم شخصیت ضد قهرمان داستان را به عهده داشت و در مقابل بتمن و قهرمان داستان قرار می گرفت. تام هاردی، با گریم عجیب و غریب و خلاقانه خود در مقابل دوربین های فیلم برداری قرار گرفت و این در حالی بود که سایه بازی فوق العاده خوب هیث لجر در دو قسمت قبلی در نقش جوکر، به عنوان شخصیت ضد قهرمان داستان، بر روی او سنگینی می کرد، با این وجود این مسئله نتوانست از درخشش تام هاردی جلوگیری کند و او نیز امضای خود را با بازی فوق العاده خوب اش بر این سه گانه به یاد ماندنی گذاشت. کریستن بیل در این فیلم در نقش بتمن بازی می کرد و سکانس های درگیری او با بین (با بازی تام هاردی) که بعضا به شکستن استخوان های شان می انجامید، واقعا دیدنی بود. دن گایر، منتقد سینما و شاغل در مجله دیلی هرالد است و از جمله کسانی که شیفته بازی فوق العاده تام هاردی در نقش بین شده بود و بر این باور بود که جدای از گریم، دیالوگ ها، فیلم نامه و سایر مسائل این چنینی، بخش اعظم شخصیت ضد قهرمان داستان به واسطه استعداد و هنر تام هاردی نمایان شد.

The Drop 2014

در حال حاضر فیلم های سبک جنایی که در محله های مختلف شهر های امروزی جریان دارد، بسیار زیاد شده و تقریبا تمامی تکنیک های جالب برای تماشاگران در این گونه فیلم ها به کار بسته شده است. این مسئله باعث می شود تا کمتر امکان تولید فیلم های با کیفیت و خلاقانه ای در این ژانر وجود داشته باشد و نیز فیلمی چون The Drop (به کارگردانی مایکل آر روسکام و بر اساس فیلم نامه ای نوشته دنیس لیهین) به طور گسترده ای و بیش از هر مسئله دیگری به استعداد و هنر بازیگران اش در نقش ها شان متکی باشد (برای دست یابی به موفقیت). در این خصوص شانس با روسکام یار بود؛ نقش اصلی این فیلم به عهده تام هاردی است و در نقش یک متصدی محل سرو نوشیدنی مشغول به کار است که توسط یک گروه خلافکاری سازمان یافته چچنی کنترل می شود و به عنوان مکانی برای مخفی کردن پول های حاصل از فعالیت ها شان استفاده می شود. این محل سرو نوشیدنی، توسط پسر خاله نقش تام هاردی (آخرین نقش آفرینی جیمز گاندولفینی) هدایت می شود و متعلق به او است. از دیگر بازیگران حاضر در فیلم می توان به نومی رپیس و متیاس چوانارتز اشاره کرد که همگی توانستند از پس ایفای نقش خود به خوبی بر آیند. مایکل فیلیپس، منتقد دنیای سینما، در خصوص این فیلم و در مطلبی که در شیکاگو تریبون منتشر کرد، عنوان کرده بود: «مدت ها است که ساخت این گونه فیلم های جنایی دیگر چندان چنگی به دل نمی زند، با این وجود، بازی فوق العاده خوب و جالب تام هاردی، گالدونفینی و رپیس در کنار هم باعث شده است تا داستان و فیلم به طور کلی شانس این را پیدا کنند که تماشاگر را تا ثانیه های پایانی کنجکاو نگاه دارند. فیلم بسیار خوبی بود.».

لاک/ Locke 2014

این فیلم به طور کلی و از ثانیه های ابتدایی تا آخرین سکانس، تنها یک لوکیشن دارد و این لوکیشن اتومبیلی است که تام هاردی  در حال راندن آن است. جالب این جا است که دوربین فیلم برداری نیز تقریبا در تمامی لحظات فیلم روی صورت تام هاردی متمرکز است و کمتر صحنه های دیگری را نشان می دهد، با این وجود، داستان فیلم و نقش آفرینی تام هاردی به اندازه ای خوبند که در تک تک دقایق فیلم، تماشاگر را کنجکاو و هیجان زده نگاه می دارند. نقشی که تام هاردی در این فیلم ایفای آن را به عهده دارد، با سرعت در حال رانندگی به سمت مقصد و نیز سرنوشت خود است، چرا که در برهه زمانی ای تعیین کننده از زندگی خود به سر می برد و بحران هایی در زندگی شخصی و کاری اش پیش آمد کرده که باید بر آن ها غلبه کند و شرایط احساسی برای او به گونه ای می شود که همه نوع احساسی را تجربه می کند؛ از خواهش کردن و التماس گرفته تا خشم و بر افروختگی و تام هاردی همان گونه که عنوان شد، در ایفای این نقش منحصر به فرد، فوق العاده بوده است و هیچ گاه تسلیم شرایط سخت کاری اش در این فیلم نمی شود. تای بر، منتقد دنیای سینما در این خصوص عنوان کرد: «تام هاردی به خوبی توانست کاریزمای لازم برای این نقش را در خود شکل دهد. بازی او به اندازه ای خوب است که تماشاگر حتی برای لحظه ای قادر به چشم پوشیدن از او نخواهد بود و این اتفاق خوشایندی برای عوامل سازنده بود، چرا که جز تام هاردی و نقشی که به عهده داشت، چیز دیگری نمی شد دید و شکست تام هاردی در ایفای نقش اش، برابر می شد با شکست فیلم که خوشبختانه این گونه نشد.».

مکس دیوانه: جاده خشم/2015  Mad Max: Fury Road

برای چند سال اخیر، اتفاق خوشایند و فیلم های خیلی خوب و با کیفیت در سینمای هالیوود کمتر مشاهده شدند و هر گونه ایده تازه ای برای ساخت یک سری فیلم خوب، باز سازی یا ایده پردازی مجدد برای ساخت فیلم های قدیمی تر قابل دفاع به نظر می رسید. نزدیک به سی سال از نمایش آخرین نسخه فیلم های مد مکس می گذرد و این مسئله باعث شد تا ایده بازسازی این فیلم با استقبال خوبی رو به رو شود و از زمان اعلام اولین خبر های رسمی مبنی بر ساخت مجدد این فیلم و انتخاب تام هاردی به عنوان بازیگر نقش اصلی آن، چشم ها برای مدتی طولانی در انتظار پرده برداری از نسخه نهایی فیلم ماند. این مدت زمان طولانی دوری جورج میلر (کارگردان و دستیار نویسنده فیلم) از دنیای مد مکس سبب شد تا در این نسخه باز سازی شده با ایده های خلاقانه و جدیدی باز گردد؛ ایده هایی که تماشاگران و منتقدان را بیش از آن چه که انتظار می رفت شگفت زده کردند. به جرأت می توان عنوان کرد که مکس دیوانه: جاده خشم، از آن دسته فیلم هایی است که کمتر به عرصه ظهور می رسند و از همه جنبه ها فیلمی اس فوق العاده. این فیلم داستان و صحنه هایی بسیار هیجان انگیز دارد و بسیار فرا تر از قرار گرفتن چند سکانس معمولی در کنار یکدیگر است. در حقیقت مکس دیوانه از آن فیلم هایی است که بسیار بر روی آن فکر شده و برای طرح ریزی داستان آن زحمت کشیده شده است، چرا که در کنار صحنه های فوق العاده اکشن و هیجان انگیز که فیلم از آن ها لبریز است و نفس را در سینه ها حبس می کند، داستان فیلم نیز به همان اندازه گیرا است و پیامی که دارد را با تمام توان به گوش تماشاگران اش می رساند. گذشته از تمامی این مسائلی که قدرت فیلم را سبب شده اند، به بازی تام هاردی در نقش مکس راکاتانسکی می رسیم؛ نقشی که در کل مدت زمان فیلم چند کلمه بیشتر به عنوان دیالوگ ندارد و کمتر صحبت می کند؛ مکس، زمان زیادی از فیلم را با ماسکی بر صورت اش می گذراند و این مسئله به کلی امکان صحبت کردن را از او دریغ می کند. با این وجود، باز هم تام هاردی استعداد های خود را به عنوان بازیگری بالقوه به رخ می کشد و در کنار نقش دیگر فیلم، شارلیز ترون، به خوبی احساسات خود را در قالب حالات صورت و رفتار های خود نشان می دهد که کاری است بسیار دشوار. کریستی لمایر، منتقد دنیای سینما در خصوص این فیلم گفت: «مطمئن باشید که این همه تعریف و تمجیدی که از این فیلم می شنوید، به خاطر مسائل بازرگانی و بالا رفتن فروش فیلم نیست. مکس دیوانه فیلمی است که سال ها زمان می برد تا اثری مشابه با آن خلق شود.

بهترین فیلم ها تام هاردی بخش اول

در سیارک بخوانیم:

بهترین فیلم های لئوناردو دی کاپریو بخش اول 

بهترین فیلم های لئوناردو دی کاپریو بخش دوم 

بهترین فیلم‌های آل پاچینو بخش اول

بهترین فیلم‌های آل پاچینو بخش دوم 

بهترین فیلم های رابرت دنیرو بخش اول 

بهترین فیلم های رابرت دنیرو بخش دوم 

حقایقی جالب درباره فیلم «پدرخوانده» 

فیلمهایی که علاقه مندان ژانر وحشت برای دیدنش لحظه شماری می کنند 

حقایقی جالب درباره فیلم صورت زخمی قسمت اول 

حقایقی جالب درباره فیلم صورت زخمی قسمت دوم

نظرات

در ادامه بخوانید...

داستان فیلم آنابل ۱ تا فیلم ترسناک راهبه

در
فیام راهبه

 

ژانر وحشت در سینمای جهان

شاید کمتر کسی فکر می کرد که ژانر وحشت، و نیز فیلم های ابر قهرمانی  بدل به پر طرفدارترین فیلم های حال حاضر سینمای آمریکا و سینمای جهان شوند. در کتاب های کامیک (کتاب های مصوری که غالبا درباره شخصیت های ابر قهرمانی است)، از زمانی که وارد بازار شده و طرفدارانی پیدا کرده اند، معمولا داستان هایی به هم پیوسته و دنباله دار از ابر قهرمان ها نقل می شود، مرد عنکبوتی، هالک ، فیلم های آنابل ۱۱ و ... و در حقیقت همین ایده اصلی نوشتن این گونه کتاب ها است.

جالب است بدانید که نخستین فیلم ساخته شده از روی این کتاب ها نیز در ژانر وحشت قرار می گرفت و ترسناک بود (The Universal Monsters). تمامی شخصیت هایی که در دو قسمت فیلم ترسناک «احضار (The Conjuring)» با آن ها رو به رو شدیم، تنها به این هدف خلق شده بودند که ما را بترسانند؛ شخصیت هایی چون آنابل، والاک شیطانی و ... . با این که این شخصیت ها دیگر خصوصیات ضد قهرمان های گذشته را نداشتند (شخصیت هایی چون غول فرانکشتاین یا دراکولا)، با این حال هدف از خلق آن ها همان است که بود. نکته جالبی که درباره فیلم های ترسناک ساخته شده در یک دهه اخیر و در رأس آن ها، احضار، وجود دارد، به هم پیوستگی و ارتباط داستانی آن ها است که تنها افراد نکته سنج اطلاعات دقیق تری درباره اش خواهند یافت.

 

هر چند دیدن جداگانه هر کدام از این فیلم ها، به تنهایی آغاز و پایانی مشخص دارد و نیازی به مشاهده تمامی آن ها برای پی بردن به داستان اصلی نیست. با تمام این تفاسیر، این ارتباط و پیوستگی داستانی شخصیت های خلق شده در فیلم احضار، نشان از اهمیت این جهان خلق شده برای جیمز ون و سایر دست اندر کاران این فیلم ها دارد. در این مقاله نیز قصد داریم به ترتیب زمانی شخصیت های فیلم های خلق شده توسط این افراد، اطلاعات دقیق تری درباره داستان آن ها در اختیارتان بگذاریم و اگر از هواداران فیلم احضار و سایر فیلم های مرتبط با آن باشید، مطمئنا اطلاعات جالبی در این مقاله مشاهده خواهید کرد. با سیارک همراه باشید.

 

پیش از شروع مقاله این نکته را باید عنوان کرد که دست اندر کاران ساخت سری فیلم محبوب احضار، به تازگی آخرین پروژه خود، «راهبه (The Nun)» را روانه سینما ها کرده اند و این نکته را باید به خاطر داشته باشیم که شخصیت ضد قهرمان اصلی این فیلم، همان راهبه ای است که در قسمت دوم احضار وارد داستان شد (والاک). شخصیت دیگری هم که در قسمت اول این فیلم با آن آشنا شدیم، عروسکی بود به نام آنابل و فیلم هایی هم درباره داستان انابل روانه سینما شد.

حال ممکن است سؤالاتی برای طرفداران این سری فیلم ها پیش بیاید؛ سؤالاتی از این قبیل: اگر بخواهم فیلم راهبه را مشاهده کنم و هیچ یک از فیلم های مربوط به آنابل را ندیده باشم متوجه داستان آن خواهم شد؟ اگر از مشاهده فیلم احضار بسیار لذت برده باشم و سایر فیلم های مرتبط را ندیده باشم، قادر به برقراری ارتباط با فیلم جدید خواهم بود؟ در حقیقت به خاطر پیش آمدن این گونه سؤالات است که قصد داریم طبق بازه زمانی وجود شخصیت ها، اطلاعاتی درباره هر یک در اختیارتان قرار دهیم. این نکته را هم به خاطر داشته باشید که متن مقاله حاوی اطلاعاتی درباره پایان فیلم ها است.

 

فیلم راهبه

The Nun

فیلم راهبه

داستان فیلم راهبه در سال 1952 و در رومانی به وقوع می پیوندد و به همین خاطر، سر آغاز داستانی که احضار را به وجود آورد، از این سال است. جیمز ون، خالق اصلی این داستان، به همراه کارگردان فیلم، کورین هاردی، این فیلم را به هدف نشان دادن داستان شکل گیری شخصیت ضد قهرمان قسمت دوم احضار، والاک، طراحی کرده اند. در ابتدای امر، مردم منطقه ای به خصوص از رومانی متوجه می شوند که یک راهبه در صومعه کارتا اقدام به خودکشی کرده و به این شک می کنند که شاید قدرت های شوم و تاریک والاک سبب این امر شده باشد.

عکس والاک

بیش از هر چیز دیگری، تمرکز داستان این فیلم بر شخصیتی است که نه تنها مسئول راه یافتن والاک به دنیای انسان ها است، بلکه شیاطین دیگری را نیز به این دنیا وارد کرده است. در حقیقت، در این فیلم شاهد تولد نیروی شیطانی ای هستیم که تمامی شخصیت های ماوراء الطبیعی و اهریمنی سری های دیگر داستان را خلق می کند. در این فیلم، فلش بکی (بازگشت به گذشته) را شاهد هستیم که ما را به عصر تیره ای می برد که در آن دوک صومعه سن کارتا، طی یک مراسم مذهبی اقدام به احضار والاک می کند و تمامی این مراسم را به همراه جزئیات آن می بینیم.

 

بانی آرونز در نقش والاک در فیلم راهبه

علاوه بر این، در قسمت دیگری از فیلم نیز برای مدتی کوتاه به سال 1945 می رویم و در این قسمت شاهد نخستین تجربه های کشیش برک (یکی از شخصیت های فیلم) از تسخیر شدن به وسیله نیرو های اهریمنی هستیم. حال نیروی اهریمنی ای که کنترل دنیل (یکی دیگر از شخصیت های فیلم) را به دست می گیرد، متعلق به والاک باشد یا چیزی دیگر (این نکته در فیلم مشخص نمی شود)، به هر عنوان والاک در تمامی طول فیلم به وسیله روح دنیل اقدام به آزار دادن کشیش برک می کند.

 

(اطلاعاتی درباره پایان فیلم در ادامه متن وجود دارد و اگر فیلم را ندیده اید، بهتر است نخوانید) پس از آن که در پایان فیلم این گونه به نظر می رسد که ارین و همراهان اش والاک را از میان برده اند، به تماشاگران فیلم نشان داده می شود که تلاش های آن ها بی نتیجه بوده است و در این لحظه است که به سال 1977 و زمان زندگی اد و لورن وارن می رویم و شاهد سخنرانی شان در قسمت دوم احضار خواهیم بود. زمانی که این سخنرانی را مشاهده می کنیم، متوجه ارتباط تازه ای میان والاک و این دو می شویم و نیز متوجه می شویم که بسیار پیش تر از آن چه فکر می کرده ایم، این دو با شخصیت اهریمنی والاک رو به رو می شوند.

 

جیمز ون در مصاحبه ای عنوان کرده است که داستان دیگری برای ساخت دنباله ای بر فیلم راهبه در ذهن دارد که به طور کلی از ارتباط میان والاک و لورن وارن در آن پرده برداشته می شود و ارتباط آن ها کاملا مشخص می شود. شاید بیش از هر چیز دیگری این نکته به ذهن برسد که در قسمت دوم فیلم راهبه، احتمالا شاهد اتفاقاتی خواهیم بود که پیش از آشنایی اد و لورن وارن با مائورایس که توسط والاک تسخیر شده است، برای او (مائورایس) افتاده است. داستان آن هم میان سال های 1952 تا 1975، در هر سالی ممکن است روایت شود، با این حال، اواخر دهه پنجاه یا اوایل دهه شصت، محتمل ترین زمان رخ دادن داستان آن است.

 

فیلم آنابل ۱

آفرینش Annabelle: Creation1955

آنابل 1

 

آنابل ۱۱ اوت، ۲۰۱۷ منتشر شده ‌است. یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های ترسناک تمام زمان به‌شمار می‌رود .  بودجه ساخت ۶٫۵ میلیون دلار و فروشی جهانی معادل ۲۵۷٫۵ میلیون دلار 

با وجود این که «آنابل: آفرینش» پس از دو فیلم انابل 1 و احضار ساخته شد، داستان آن پیش از هر دوی این فیلم ها رخ می دهد. داستان فیلم آنابل ۱  در سال 1955 رخ می دهد و در آن شاهد زندگی ساموئل و استر مولینز هستیم که اجازه می دهند شارلوت، به همراه شش دختر یتیم همراه اش، در خانه شان زندگی کنند. البته فیلم با روایتی از گذشته زندگی این دو فرد شروع می شود: یعنی در سال 1943 که دخترشان آنابل را در یک سانحه رانندگی از دست می دهند.

داستان آنابل 

در فیلم انابل ۱ شاهد سرگذشت عروسک تسخیر شده ای هستیم که سر از فیلم احضار در می آورد و نیز شاهد چگونگی شکل گرفتن آن.  ساموئل مولینز، یک عروسک ساز است و پس از آن که دختر اش را از دست می دهد، به اندازه ای او و همسرش دچار ناراحتی و افسردگی می شوند که حاضر به برقراری ارتباط با یک نیروی اهریمنی (البته آن ها بر این باور اند که نیرو متعلق به روح دخترشان است) می شوند و اجازه می دهند یکی از عروسک ها شان را تسخیر کرده و به واسطه آن به دنیای انسان ها راه یابد.

جنیس، نام یکی از دختران یتیمی است که به خانه این دو آمده اند و ارتباط دوستانه و تعجب بر انگیزی با این عروسک تسخیر شده پیدا می کند. این در حالی است که نیروی اهریمنی موجود در عروسک، به دنبال راه یافتن به بدن انسان و تغییر دادن میزبان اش است.

 

در پایان فیلم آنابل 1، می توان از ارتباط آن با آنابل 1 کسب آگاهی کرد، چرا که شخصیت جنیس در پایان فیلم توسط نیروی اهریمنی تسخیر می شود و نام اش را به آنابل تغییر می دهد. پس از آن است که خانواده هیگینز، سرپرستی او را به عهده می گیرند (خانواده حاضر در آنابل 1). در پایان فیلم انا بل گوشه ای از اتفاقاتی که دوازده سال بعد، در سال 1967 و قسمت اول فیلم رخ می دهد را شاهد هستیم: فعالیت های فرقه مذهبی شیطان پرستی که انسان قربانی می کنند و به فیلم دیگر مرتبط هستند و نیز خانواده ای که شخصیت های شان، قهرمان های داستان آن بوده اند.

فیلم های آنابل و احضار انابل

علاوه بر این، در قسمتی از انبل، شارلوت، عکسی از خود نشان می دهد که در آن در کنار دو راهبه دیگر در رومانی قرار دارد. نکته مهم درباره این عکس، حضور والاک (که البته در آن زمان نام او مشخص نیست) در پس زمینه این عکس سه نفره است. با وجود این که این سه راهبه، نام شان مشخص نیست، اصل عکسی که در آنابال: آفرینش به نمایش در می آید، در فیلم راهبه و در سال 1952 بر دیوار صومعه سن کارتا قابل مشاهده است. نکته جالب توجه دیگر در این باره، این است که با وجود این که نیروی اهریمنی ای که آنابل را به تسخیر خود در آورده است، از سمت والاک سرچشمه نمی گیرد، والاک به این نیروی اهریمنی کمک می کند تا به هدف خود، که همان تسخیر کردن جنیس است، دست یابد (اگر دقت کرده باشید، در لحظه ای از فیلم به طور موقت این نیروی اهریمنی شکل یک راهبه را به خود می گیرد).

داستان آنابل

در پایان، آخرین نکته ای که این فیلم را به وقایع سال 1952 مرتبط می کند، صحنه ای در قسمت تیتراژ پایانی فیلم است که در آن می توان والاک را دید که در لباس راهبه ها، و مرموز و مخوف در حال قدم زدن در صومعه سن کارتا در رومانی است. نه تنها این صحنه برای اشاره ای به فیلم راهبه در نظر گرفته شده و در تیتراژ پایانی قرار داده شده است، بلکه جالب است بدانید که دقیقا صحنه ای است که در اصل فیلم راهبه نیز قابل مشاهده است و از همان گرفته شده است.

 

فیلم آنابل

Annabelle 1967 فیلم آن 1

فیلم آنابل

اگر از هواداران سری فیلم احضار بوده باشید، مطمئنا یکی از نکات مربوط به فیلم که توجه شما را به خود جلب کرده است، عروسک دور افتاده و مخوفی است که در آن قابل مشاهده است. در فیلم احضار، (فیلم احضار و آنابل) مشخص شد که اد و لورن وارن چگونه توانستند به این عروسک مرموز دست پیدا کنند و در حقیقت نشان داده شد که چگونه به کلکسیون آن ها راه یافت، اما، در نخستین قسمت فیلم آناب 1 شاهد داستان گذشته این عروسک،  پیش از آن که در کلکسیون اد و لورن قرار گیرد، بودیم. وقایع داستان این فیلم، چهار سال پیش از احضار رخ می دهند و در آن شاهد زندگی میا و جان فورم، زوج جوانی هستیم که به تازگی صاحب یک فرزند شده اند و در کمال تأسف، عروسک آنابل در اختیار آن ها قرار گرفته است؛ آنابلی که به دنبال بدن انسانی جدید برای تسخیر کردن آن است.

ذکر این نکته خالی از لطف نیست که وقایع این فیلم، با مرگ شخصی به نام آنابل هیگینز آغاز می شود؛ جالب است بدانید که او، همان جنیس است که در آنابل: آفرینش، بدن اش به تسخیر روح شیطانی در آمد. مرگ او در نزدیکی عروسک است که سرآغاز وقایع فیلم انا بل است (با مرگ او، روح شیطانی به عروسک آنا بل باز می گردد).

این زوج جوان که زندگی شان به واسطه حضور آنابل دست خوش تغییر شده است،  آخرین امید خود را در رفتن به کلیسا می دانند تا شاید کسی را پیدا کنند که قادر به کمک کردن به آن ها باشد. این دقیقا مسئله ای است که سبب می شود دست اد و لورن وارن به عروسک برسد. کشیش پرز (از شخصیت های فیلم آنابل 1) حتی در قسمتی از فیلم به اد و لورن اشاره ای می کند (البته نه به نام شان) و به این زوج جوان می گوید که شاید بتوانند از کمک آن ها بهره بگیرند، که البته قادر به دسترسی به آن ها نمی شوند.

در قسمت پایانی فیلم نیز شاهد وقایعی هستیم که شش ماه پس از گرفتاری های زوج جوان رخ می دهند و در آن اتفاقی می افتد که صحنه های نخستین احضار را سبب می شوند. ریک و دبی که در فیلم احضار آن ها را مشاهده می کنیم که برای کمک دست به دامن اد و لورن می شوند، در صحنه پایانی آنابل سرگذشت شان قابل مشاهده است: در حقیقت مادر دبی اقدام به خریدن عروسک آنابل از یک مغازه عتیقه فروشی می کند و باقی ماجرا را سبب می شود.

قسمت سومی نیز برای رسیدگی به داستان آنابل در حال تهیه شدن است و مراحل ابتدایی ساخت را پشت سر می گذارد. بنا به اخبار به دست رسیده، قرار است داستان فیلم حول محور جودی وارن، دختر اد و لورن باشد و تقلای آنابل برای تسخیر او. داستان این فیلم نیز بین سال های 1977 و 1978 خواهد بود؛ یعنی پس از وقایع سال هایی که در احضار 2 شاهد آن بودیم.

 

فیلم احضار 1

The Conjuring 1971

فیلم احضار

 

به طور کلی، تمامی فیلم هایی که از داستان احضار سرچشمه گرفته و بر این اساس توسط جیمز ون و همکارانش ساخته شدند، یک سر و گردن از سایر فیلم های ژانر وحشت بهتر هستند، اما نکته ای که سبب می شود احضار 1، در رأس تمامی این فیلم ها قرار گرفته و تا این اندازه محبوب باشد، بیش از هر چیز دیگری، زوج دوست داشتنی اد و لورن وارن است. اد و لورن، همان گونه که پیش تر از این نیز عنوان شد، در آنابل اشاره ای به شان می شود و در فیلم راهبه نیز، در صحنه هایی شاهد تصاویری از شان هستیم، با این حال، برای نخستین بار در فیلم احضار است که این زوج را می بینیم و شاهد تلاش های شان برای نجات جان افراد خانواده ای می شویم که خانه شان توسط نیروهای اهریمنی تسخیر شده است.

 

وقایع احضار 1 مربوط به سال 1971 می شود و روایت گر داستان خانه ای تسخیر شده است که با یک عملیات جن گیری بسیار مخوف و دلهره آور در سکانس پایانی به اتمام می رسد. نکته ای که در خصوص این فیلم وجود دارد این است که جیمز ون و کمپانی سازنده فیلم، هدف شان تنها این بود که یک فیلم بسیار با کیفیت و خوب در ژانر وحشت تولید کنند و در آن زمان، قصد ساخت فیلم هایی دیگر بر اساس داستان آن را نداشتند، به همین خاطر است که اشاره ای به سایر فیلم ها در آن مشاهده نمی شود (نه آن گونه که در فیلم های دیگر شاهد اش بودیم و به برخی از آن ها اشاره شد). والاک در این قسمت از فیلم حضور ندارد و در قسمت دوم احضار شاهد آن هستیم، اما در قسمت اول با روح و نیروی اهریمنی دور افتاده و مخوفی آشنا می شویم که بثشبا (Bathsheba) نام دارد. احضار، از بهترین فیلم های دهه اخیر ژانر وحشت است (اگر نگوییم بهترین) و در آن به هیچ عنوان به سیاق سایر فیلم های این چنینی، شاهد صحنه های بسیار اغراق آمیز نمی باشیم. علاوه بر این کلکسیون بسیار خلاقانه اد و لورن نیز امکان افزایش خلاقیت را برای تیم سازنده به همراه آورد.

 

فیلم احضار 2

The Conjuring 2 1976-1977

فیلم احضار

در قسمت ابتدایی احضار 2 شاهد وقایعی هستیم که در سال 1976 می گذرد و اد و لورن به منطقه ای می روند تا پرده از راز یک سری قتل های مرموز بردارند. این قتل ها به داستان فیلم ارتباط مستقیم پیدا نمی کند، با این حال، در همین قسمت ابتدایی است که برای نخستین بار لورن با والاک، راهبه شیطانی رو به رو می شود. پس از این اخطار اولیه به تماشاگران فیلم، به سال 1977 می رویم و خانواده هاجسون، اهل انفیلد لندن، وارد فیلم می شوند و از اد و لورن درخواست کمک می کنند.

 

بیل ویلکینز، نام شخصی است که پیش از خانواده هاجسون در خانه شان اجاره نشین بوده است و روح او اقدام به آزار دادن افراد این خانواده می کند. اما  هر چه به پایان فیلم نزدیک تر می شویم، به مرور به این نکته پی می بریم که در حقیقت این نیروی اهریمنی والاک است که خطری به مراتب جدی تر را متوجه افراد این خانواده می کند و او روح بیل ویلکینز را برای رسیدن به هدف خود مورد استفاده قرار داده است (شبیه به اتفاقی که برای دنیل جوان در فیلم راهبه می افتد). بیشترین مسئله ای که در این فیلم جلب توجه می کند، تقلای لورن در مقابل والاک است که به عنوان بزرگ ترین چالش او در طول دوران فعالیت اش شناخته می شود.

 

فیلم احضار

 

لورن تمامی تلاش خود را صرف ایمن نگه داشتن جنت هاجسون از چنگال والاک می کند و بیشتر توجه والاک به سمت جنت متوجه است، با این حال، کوچک ترین فرزند خانواده یک اسباب بازی دارد که والاک از آن نیز برای بروز قابلیت های خود استفاده می کند (در تصویر اسباب بازی را مشاهده می کنید). اد نیز در سوی دیگر تلاش می کند بیلی را از گزند مرد خمیده (Crooked Man) ایمن نگه دارد که خود یک نیروی اهریمنی بسیار مخوف است. در پایان فیلم نیز اسباب بازی بیلی به کلکسیون اد و لورن افزوده می شود و در قسمت اول فیلم نیز می توان آن را مشاهده کرد.

 

در پایان احضار 2 شاهد صحنه ای هستیم که در آن اد والاک را به جهنم واصل می کند و تهدید خطرناکی که در صومعه سن کارتا و در فیلم راهبه شکل گرفته بود را به پایان می رساند. جیمز ون، خالق اصلی داستان این فیلم ها، در مصاحبه ای عنوان کرده بود که شاید قسمت سومی نیز برای فیلم های احضار تهیه کند و نیز این که اگر این ایده عملی شود، به احتمال زیاد در قسمت جدید دیگر شاهد یک خانه تسخیر شده نخواهیم بود و اد و لورن وارن در سال های نزدیک به 1980، با نیرو های اهریمنی دیگری دست و پنجه نرم خواهند کرد (گرگ نما ها یا چیزی شبیه به آن).

بنا بر این در آینده ای نه چندان دور شاهد قسمت جدیدی از آنابل و احتمالا احضار خواهیم بود. «مرد خمیده (Crooked Man)» نیز دیگر فیلمی است که خبر ساخت آن تأیید شده ولی هنوز تاریخ دقیق انتشار آن مشخص نیست. به همین خاطر است که این جدول زمانی به مراتب پیچیده تر نیز خواهد شد. با این وجود، پس از خواندن این مقاله مطمئن باشید که نکته ای در فیلم راهبه از دید تان پنهان نخواهد ماند، اما این به این معنا نیست که شما را نترساند و حتما مشاهده آن به شما پیشنهاد می شود.

نظرات

۱۳۹۷/۷/۱۱بله ترسناکه

۱۳۹۷/۷/۱۰آنابل خیلی ترسناکه ؟ می خوام ببینم

۱۴۰۰/۳/۳۰ آنابل ۱۱ اوت، ۲۰۱۷ منتشر شده ‌است. یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های ترسناک تمام زمان به‌شمار می‌رود . بودجه ساخت ۶٫۵ میلیون دلار و فروشی جهانی معادل ۲۵۷٫۵ میلیون دلار وقتی با این نوار آشنا شدم (به سال انتشار آن) ، آن را رد کردم و برای خودم ، آن را به لیست سیاه اضافه کردم. تنها پنج سال بعد او تصمیم به تجدید نظر گرفت. توضیحی برای این تصمیم من وجود دارد. خب ، اولاً ، یک دوست بسیار قدیمی و همزمان ستاره راهنما در فیلم های ترسناک ، قانع می کند که دنباله ها از کیفیت بهتری برخوردار هستند و ثانیا ، این واقعیت را مجذوب می کنم که ژانر ترسناک جهان خاص خود را دارد. این مقیاس ها را در جهت تجدید نظر قرار داد. بنابراین ، جهان "اغوا". با توجه به تاریخ اکران این فیلم های آنابل ، مشخص می شود که "نفرین آنابل" دومین فیلم این امتیاز است. فیلم خودش یک اسپین آف است. و بنابراین ، معلوم شد که این اولین فیلم در مورد عروسک آنابل است . یک اظهار نظر کوچک! عروسک آنابل.خود عروسک که این نام را دارد ، عروسک پارچه ای است. پس چگونه اتفاق افتاد که عروسک جان آر لئونتی چینی شد؟ خوب ، احتمالاً تمام سرنخ این است که فیلمنامه خود عروسک را به دختری به نام آنابل نسبت می دهد . داستان فیلم آنابل ۱ در طی مدتی که روی صفحه نمایش داده می شود ، آنابل هیگینز در حال حاضر یک فرد بزرگسال ، عضو فرقه محرمانه شاگردان برج حمل است و یکی از برگزیدگان وی به خانه جان و سپس میا باردار حمله می کند تا عروسک را به مجرای شر تبدیل کند. این داستان اینگونه شروع شد. و بنابراین ، جان شبانه روز در محل کارش ناپدید می شود. میا با یک کودک مشغول است - یک دختر لیا... دختر به تدریج در حال رشد است ، جوهر اهریمنی ای که با خانواده اش به شهر دیگری مهاجرت کرده است ، در حال تقویت و فرم کابوس های ما است . و عروسک لعنتی ، کی می داند چگونه ، آنها دوباره دارند ... ... به نوعی در روح "نفرین آنابل" (یا به سادگی "آنابل" ، همانطور که در اصل بود) من را به یاد رمان ایرا لوین "کودک رزماری" انداخت " . در اینجا مناسب است که به طور مساوی در مورد جوانب مثبت و منفی صحبت کنیم. معایب آن ، البته ، توسعه عجولانه وقایع است. این مزایا وجود دارد - به معنای واقعی کلمه به این دلیل است که وقایع به آرامی در حال پیشرفت هستند ، همه چیز به همان اندازه که ممکن است به زندگی روزمره ما نزدیک است. صحنه زیر زمین در فیلم آنابل ۱ چقدر باحال است! صحنه هایی در فیلم آنابل ۱ نیز وجود داشت که بلافاصله به خاطر سپرده می شدند. به عنوان مثال ، اینها را می توان به لحظه حضور کشیش قبل از ورود به کلیسا نسبت داد ... اما بار دوم ، وقتی Warrens را می شناسید ، منابع جالب توجهی مشاهده می کنید. نمی خواهم در مورد بازیگران چیزی بگویم. به نوعی برای توصیف جداگانه هرکدام ... می گویم که من نزدیک به انتهای نوار آنها را باور کردم ... جالب اینجاست که بازیگری که نام میا را بازی می کند آنابل والیس است . همین ..

۱۴۰۰/۳/۳۰داستان فیلم آنابل ۱ ایده یک عروسک مرموز با برخی قدرت های خارق العاده غیر عادی فوق العاده زیبا و بسیار زیبا به نظر می رسد. به هر حال ، شما می توانید با چیزهای غیرمعمول زیادی روبرو شوید و یک هیجان بسیار جوی و وهم انگیز را بگیرید. احتمالاً کارگردان جان آر. لئونتی نیز وقتی به فکر فیلمبرداری انابل ۱ افتاد در همین فکر بود . من ابتدای تصویر را دوست داشتم ، ما به تدریج و با اندازه گیری به شخصیت های اصلی معرفی می شویم و طرح در قسمت های کوچک شروع به پیچ خوردن می کند. به نظر می رسد که همه چیز عالی است ، شما نگاه می کنید و انتظار دارید که اکنون همه چیز در شرف شروع است ، اما این انتظارات به هیچ وجه برآورده نمی شود. برای یک ساعت زمان ، عملا هیچ اتفاقی نمی افتد ، چند اقدام کلیشه ای برای این ژانر به هیچ وجه شرایط را اصلاح نمی کند. سپس ، کاملاً همه چیز مطابق انتظار و پیش بینی اتفاق می افتد ، تصویر این نیست که توانایی ترساندن را ندارد ، حتی نمی تواند باعث تعجب شود. در طول کل یک ساعت و نیم ، احساس طبیعت ثانویه مرا ترک نکرد ، که همه اینها را بیش از یک بار دیدم ، به همان Astral نگاه کنید و شباهت های زیادی خواهید دید. به طور کلی در انابل ۱ همه چیز آنقدر پیش پا افتاده است که شما حتی نمی خواهید در آنجا متوقف شوید ، هر ساله یک فیلم مشابه وجود دارد ، فقط شر اصلی در آن عروسک نیست ، مانند اینجا ، بلکه چیز دیگری است ، اغلب بعضی از ارواح یا شیاطین. مشکل دیگر فیلم این است که هیچ نشاطی ندارد. تنش در تصویر کاملاً وجود ندارد. برخی از جزئیات کوچک ، نمای نزدیک از هر مورد وجود دارد ، اما برای چه؟ اگر نتیجه ای از آن حاصل نشود ، برای چه کاری است؟ علاوه بر خط اصلی داستان فیلم آنابل ۱ ، هیچ چیز دیگری پیش نخواهد رفت و به همین دلیل ، کل اطرافیان تصویر صاف و مقوایی به نظر می رسند. شاید مشکل این است که ، از یک طرف ، ما در حال تماشای یک فیلم در مورد یک عروسک عرفانی هستیم ، اما در واقع ، تمام وقایع فیلم در اطراف عروسک اتفاق می افتد ، او خودش نقش خاصی را بازی نمی کند ، در عوض می تواند هر چیز دیگری باشد عروسک فقط با ظاهر خود می تواند بترساند ، در مقایسه با اصلی ، واقعا وحشتناک به نظر می رسد. یکی از بزرگترین نکات مثبت فیلم آنابل ۱ بازی آنابل والیس است. ... از ابتدا تا انتها ، او تصویر را به بهترین شکل ممکن ترسیم کرد ، تماشای او و احساساتش در طول طرح ، لذت بخش است. به طور کلی ، من در مورد دیگر بازیگران حرفی برای گفتن ندارم ، همه آنها کاملا معمولی هستند ، در هیچ چیزی برجسته نیستند و نقش های خود را تحمل می کنند. در نتیجه ، اخیراً مثل اکثر فیلم های این ژانر ، یک محصول معمولی و معمولی داریم. اگر فیلم کم و بیش خوبی در مورد شیاطین ، اشباح و سایر ارواح شیطانی تماشا کرده اید ، پس می توانید با خیال راحت از کار John R. Leonetti Annabelle بگذرید . شما یک ساعت و نیم در وقت خود صرفه جویی خواهید کرد ، زیرا نفرین آنابل ، با وجود ژانر ، توانایی ترساندن را ندارد. حیف که ایده بدی نبود

۱۴۰۰/۳/۳۰نفرین آنابل اهریمنی ... خوب بیایید شروع کنیم ، این یکی از بهترین فیلم های ترسناک است که من دیده ام. همه چیزهایی که این ژانر نیاز دارد ، و قتل ، و عرفان و تعلیق وجود دارد ، عروسک به سادگی درخشان است ، یکی از ظاهر آن کافی است تا بگوید: "بله ، این لعنتی خودش است ، یک تصویر متفکر برای یک فیلم ترسناک" ، فقط مناسب برای مشاهده در شب! موسیقی بیشارا در بهترین حالت است ، فقط اوج است ، او قبلاً کارهای زیادی برای فیلم های ترسناک ساخته است ، همه چیز کاملاً در اینجا ترکیب شده است ، کلید درست قفل مناسب. کمی در مورد طرح. داستان فیلم آنابل ۱ یک خانواده جوان توسط اعضای برخی از فرقه های شیطانی مورد حمله قرار گرفته ، ناگهان ، در شب ، آنها تصمیم گرفتند آنابل والیس را بکشند که نقش میا و همسرش جان را بازی می کند. در نتیجه این حمله ، قاتلان خود متحمل رنج شدند. خون یکی از قاتلان به عروسکی می رسد که جان در همان ابتدای فیلم به میا می دهد ، گویا برای یک مجموعه. در نتیجه ، چیزی شیطانی عروسک را آماده می کند ، آماده برای کشتن اعضای خانواده ، حتی یک دختر متولد نشده است. عروسک محبوب ما که تجربه موفقیت در آتش زدن خانه را نداشته است ، دور ریخته می شود و همسران خود به آپارتمان دیگری نقل مکان می کنند ، اما این عروسک دوباره در میان چیزهای دیگر قرار دارد و شروع به آزار و اذیت بیشتر خانواده می کند. یا کالسکه ای با کودک تقریباً توسط یک کامیون مورد اصابت قرار می گیرد ، یا در یک آپارتمان مخفی می شود و غیره تمام صحنه ها با تنش و موسیقی بیشارا اشباع شده است ، در بالاترین سطح به نظر می رسد. کار کارگردان ، فیلمبرداری شده توسط نابغه جان آر لئونتی، و پشت سر او به ندرت متوجه کار در دوربین می شوید ، بسیاری از فیلم های ترسناک که او روی آنها کار کرده است. بازی در اوج است ، بازیگران فقط به نقش های خود عادت کرده و بسیار واقع گرایانه بازی می کنند ، گویی کابوس عروسک آنابل را در واقعیت تجربه می کنند. و پایان کار به عنوان مقدمه Conjuring یعنی خرید عروسک آنابل برای یک خانواده جدید خدمت کرد .

۱۴۰۰/۳/۳۱بعد از تماشای انابل ۱احساس دوگانه داشتم. از یک طرف ، انابل ۱ وحشتناک بود ، اما از طرف دیگر ، افت مکرر وجود داشت که باعث دلزدگی من شد. بنابراین ، تشخیص اینکه فیلم خوبی است یا فیلم بد برای من بسیار دشوار است. حتی اگر من به شما توصیه می کنم حتماً آن را تماشا کنید ، فقط اگر اوقات فراغت زیادی داشته باشید. امتیاز فیلم در دریافت نظر مثبت از سمت من پایین است. از اشکال اصلی انابل ۱، شخصیت اصلی میا را جدا می کنم. او بسیار آزار دهنده بود. و گاهی خودم را به این فکر می انداختم - "آنها کی تو را می کشند". و بعد از همه ، تلاش هایی وجود داشت ، اما برخی از آنها کسل کننده ، غیرقابل قبول بود. از مزایای فیلم - یک دیو! او فوق العاده مرا ترساند. فقط دو بار در قاب ظاهر می شود ، اما دو بار. رندر عالی و شیطان خودش در بهترین سنت های وحشت است. او ترس را القا می کند ، شما باور می کنید که او واقعی است و وجود دارد. پایانش را دوست نداشتم. چه نوع ایثار احمقانه ای از آب؟ اگر ما در مورد هدف در این زندگی صحبت می کنیم ، پس این در مورد آن نیست. مقداری سرنوشت عجیب ، روح خود را به شیطان هدیه کنید. در اینجا ناسازگاری مشخص می شود. اگر شخصی به نوعی هدف الهی داشته باشد ، به هیچ وجه مبادله روح وی با شیطان نیست. خدا نمی تواند این را اجازه دهد ، بنابراین من این لحظه را هذیان می دانم. در پایان ، می گویم که این فیلم در بعضی مواقع واقعا وحشتناک بود. گرچه در بعضی از لحظات رک و پوست کنده حوصله ام سر رفته بود و در جایی حتی عصبانی شده بودم. پایان کار قانع کننده و ضعیف است. اما به طور کلی ، می توانید آن را تماشا کنید ، اما همانطور که قبلاً گفتم ، فقط در صورت وجود زمان غیر ضروری زیاد

۱۴۰۰/۳/۳۱از یک طرف ، بسیار عجیب است که می بینید هیچ بازیگر مشهوری در انابل ۱ وجود ندارد ، اما از طرف دیگر ، آنها در اینجا به آنها نیازی ندارند ، زیرا قهرمانان کمی در فیلم هستند و کار در فیلم می تواند باشد نه تنها به حرفه ای ها ، بلکه به بازیگران عادی نیز سپرده شده است ، و همچنین اجازه می دهد فقط بازیگران تازه کار بازی کنند ، و این ، برای من ، گزینه بسیار خوبی است ، زیرا همیشه گرفتن ستاره های درجه یک همیشه امکان پذیر نیست. آنابل والش و وارد هورتون نقش های اصلی را داشتند و نقش اصلی میا و جان را بازی می کردند - این جفت بیشترین زمان را داشت. آنها بسیار خوب ، هماهنگ بازی می کنند و فراموش نمی کنند که کل زرادخانه خود را به شکل احساساتی که بازی آنها را آراسته است ، وارد کنند. من همچنین تونی اصلاحیه را در نقش پدر پرز به یاد می آورم ، جایی که شخصیت او یک کشیش خاص یا قوی نیست که بتواند با یک حرکت دست نیروهای شیطانی را متوقف کند ، نه ، قهرمان او معتقد است که خیر بر شر پیروز خواهد شد ، و او خودش سعی می کند به قهرمانان کمک کند ، که تقریبا او را نابود می کند - شر در فیلم نیز کاملاً نقش خود را بازی می کند . قوی و موذی است ، قادر است حتی بدون فریب زندگی انسانی را از بین ببرد ، زیرا او فقط دوست دارد به عذاب ، رنج و غم نگاه کند. شاید در پایان ، من بازی آلفری وودارد را نیز یادداشت کنم ، و اگرچه او اغلب در قاب نخواهد بود ، اما این شخصیت او است - دستیار ، شخصیت اصلی. بازیگران بسیار خوب ، البته متوسط ​​اما با کیفیت بسیار بالا ، با عملکرد خود انتظارات را برآورده می کنند. فیلم آنابل ۱ با امتیازات (فضای خوب ، کار دوربین ، موسیقی ، بازیگران) و منفی ها (عمدتاً فیلم نامه ای که در آن ترسناک کافی وجود ندارد) پروژه خیلی بدی نیست ، اما دلیل اصلی بد نبودن احضار انابل است ، و خوب یا عالی نیست - این یک نوع فرعی برای The Conjuring فیلم احضار آنابل است ، این ثانویه در همه جا وجود دارد و من کاملاً مطمئن هستم که هر بیننده ای از فریم های اول متوجه این موضوع می شود. اگر فیلم جیمز وان بعداً اکران می شد یا اصلاً وجود نداشت ، پس فیلم لئونتی برای مخاطب جالب تر به نظر می رسید ، اما این امتیاز مثبت خود را دارد. انابل ۱ یک شروع دیوانه وار را نشان داد و چندین بار به زیبایی نتیجه داد ، و این ، همانطور که شخصاً معتقدم ، لیاقت استاد جیمز وانگ است. دشوار است فیلم را توصیه کنم ، زیرا شخصاً فیلم به نظر من ثانویه و حتی کمی خسته کننده بود ، بنابراین این را می گویم - اگر عاشق فیلم های ترسناک هستید و حتی یک فیلم از این ژانر را از دست نمی دهید ، اگر نگاهی به فیلم The Conjuring بیندازید ، نگاهی بیندازید و فکر می کنید که این فیلم احساسات جدیدی به شما می دهد ، در این صورت ، من به شما توصیه می کنم بیشتر از این حساب نکنید.

۱۴۰۰/۳/۳۱داستان فیلم آنابل ۱ صحنه های ترسناک کمی در انابل ۱ وجود دارد. توصیه من: اگر می خواهید واقعاً بترسید ، بدیهی است آنابل ۱۱ برای شما مناسب باشد. انابل ۱ یک فیلم یکبار مصرف است. می توانید در یک عصر آرام و بارانی آن را تماشا کنید. اما نه بیشتر

۱۴۰۰/۳/۳۱ اولین بررسی من پس از بازخوانی بازبینی های عصبانی در باره فیلم های آنابل ، تصمیم گرفتم آن را برای این فیلم خاص( آنابل ۱۱ اوت، ۲۰۱۷ ) بنویسم. من معتقدم که فیلم شایسته چنین سخنان ناپسند نبود. جالب ، جذاب است . بازیگران عالی هستند. خوب به نظر می رسند و خوب بازی می کنند. شما آنها را باور می کنید. زمان وقایع انابل ۱ به طرز چشمگیری منتقل می شود. جو ، فضای داخلی ، لباس و ظاهر خود بازیگران به درک بسیار کمک می کند. اکنون بسیار دشوار است که با یک طرح کاملاً جدید غافلگیر شوید. بله ، در اینجا آنها یک عروسک را مبنا قرار دادند ، که از طریق آن شیطان تصمیم گرفت با دستان کوچک نفرت انگیز خود روح بی گناهی را به مجموعه خود بکشاند. شاید جدید نباشد اما ایده بسیار خوبی بود. من دوست داشتم ، همانطور که معمولاً اتفاق می افتد ، "اوه ، یک خانه بد وحشتناک ، اما ما اینجا خواهیم مرد زیرا جایی برای رفتن نداریم." زن و شوهر فقط بردند و نقل مکان کردند ، سپس من خوشحال شدم که طرح به صورت پویا توسعه یافت ، هیچ لحظه یکنواختی وجود نداشت که من می خواستم عقب بروم. و بهترین قسمت این است که ، من ترسیده بودم. این فیلم من را ترساند ، که آسان نیست ، زیرا من یک عاشق پیچیده فیلم ترسناک هستم. از ابتدا تا انتها در تنش نشستم. بله ، از جلوه های شگفت انگیز استفاده شده است ، اما آنها اصلاً آزار دهنده نبودند ، زیرا سازندگان فیلم کاملاً شایسته آنها را با فضا ترکیب کردند. در کل من ازفیلم های آنابل داخل و خارج راضی هستم. من انواع بسیار متنوعی از آنها را مرور کردم. هم آسیایی و هم آمریکایی و اندونزیایی. من بندرت کاملا راضی هستم. و اینجا کاملا راضی بودم. داستان فیلم آنابل ۱ مطمئناً برای دوستداران وحشت کلاسیک ، ساخته شده بر اساس عرفان ارزش دارد.

۱۴۰۰/۳/۳۱ آزمایش زیر را امتحان کنید. چراغ راهرو را روشن کنید و پشت به اتاق تاریک بایستید. کمی صبر کنید ، گوش دهید. در ابتدا احساس ناراحتی خواهید کرد ، و سپس یک لرز در پشت سر شما و انواع و اقسام چیزهای ناخوشایند به مغز شما هجوم می آورد ، به عنوان مثال ترس از کشیدن دست ها به پشت شما یا نگاهی به پشت از تاریکی . اعصاب البته برای همه متفاوت است. اما ترس غریزی از تاریکی ، که ما در دوران کودکی آن را سرکوب می کنیم ، یکی از قدیمی ترین ترس ها است. این از زمانی که اجداد ما میمون ها که در تاریکی خوب نمی دیدند ،در تاریکی مورد حمله واقع می شدند ، در حافظه ژنتیکی ما جا خوش کرده است. و این شکارچیان بودند که از تاریکی به آنها نگاه می کردند و با پنجه های پنجه دار آنها را می گرفتند. من دوست دارم فیلم های ترسناک را اواخر شب ببینم ، وقتی که خانواده قبلاً به رختخواب رفته اند ، و من تنها با چراغ های خاموش مقابل صفحه بزرگ تنها مانده ام. در عین حال بیشترین لذت را می گیرید ، به همین دلیل فیلم های این سبک را تماشا می کنیم ، شما باید در حادترین لحظات نگاهتان را دور نکنید . فقط در این صورت است که می توانید از یک لحظه حاد یک هیجان واقعی به دست آورید. بخصوص ، همین دیروز ، داستان فیلم آنابل ۱ را به کارگردانی جان لئونتی به روشی مشابه دیدم. پیش از انابل ۱، لئونتی به طور خاص خود را به عنوان کارگردان نشان نمی داد ، بنابراین دو دنباله و سه سریال تلویزیونی را فیلمبرداری کرد. اما او سابقه فیلمبرداری بسیار چشمگیری دارد. در این میان نمونه های مشهوری مانند Hotheads 2 (1993) ، ماسک (1994) ، پادشاه عقرب (2002) و البته The Conjuring (2013) وجود دارد. "نفرین آنابل" پیش درآمد این فیلم ترسناک بسیار جالب است. یادم می آید که وقتی من The Conjuring را تماشا کردم ، موهای بازوهایم چندین بار سیخ شد ، که خیلی نادر است که برای ، یک مرد تقریبا چهل ساله اتفاق بیافتد. گری دوبرمن ، نویسنده فیلمنامه ، مردی بود که همچنین اصلاً برجسته نبود. او متن دست وسط را نوشت. ولی. نفرین آنابل از تجربیات قابل توجه ساخت یک سریال بصری ، که توسط لئونتی هنگام کار روی تقریباً چهل فیلم جمع شده ، نهایت استفاده را می برد که تعدادی از آنها بسیار موفق بودند. یک تجربه ارزشمند به خصوص کار لئونتی با جیمز وان بود. این از وانگ در "نفرین آنابل" همه این مکث های پایدار ، این عدم تأکید بر اثر غافلگیری و تأکید بر جو است. به همین دلیل ، این تصویر به وضوح بالاتر از فیلم های ترسناک دست متوسط ​​قرار دارد ، گرچه به سطح "The Conjuring" نمی رسد. داستان فیلم آنابل ۱ در مرکز داستان یک زوج جوان گوردون هستند. او یک دکتر است ، او یک خانه دار است. هر دو برای پدر و مادر شدن آماده می شوند. هنگامی که جان و میا توسط شیطان پرستان مورد حمله قرار می گیرند ، آنها سعی می کنند به خانه آنها نفوذ کرده و با استفاده از عروسک از مجموعه میا ، دیو را احضار کنند. این مراسم کامل نشده است - یک مرد - یک شیطان پرست توسط پلیس کشته می شود ، و خون یک زن به عروسک می ریزد ، به درون چشم می ریزد ... اما ، اگرچه مراسم کامل نیست ، دیو ، هنوز به عروسک متصل است ، به دنیای ما نفوذ می کند. و هنگامی که خانواده با دختری که از قبل متولد شده است به محل زندگی جدیدی - در ساکرامنتو نقل مکان می کنند ، اتفاقات وحشتناک مختلفی شروع می شود. بیشتر حملات شیاطین به میا و دخترش لیا خواهد بود. علاوه بر این ، بازیهای شیطانی نه تنها در شب ، بلکه در طول روز نیز انجام می شود. بنابراین دیگر آرامش طولانی نخواهید داشت. چند لحظه واقعا ترسناک در اینجا وجود دارد ، به تماشاگر قدیمی فیلم اعتماد کنید. همانطور که در بالا گفتم فقط "نفرین آنابل" را تماشا کنید ، سپس همه چیز را احساس خواهید کرد. وهم آورترین قسمت ها صحنه با آسانسور و سپس در پله ها و صحنه با پرده است. البته ، میا روی صفحه نمایش با ما نیز ترسیده است ، او ، نمی دود ، نمی لرزد ، فریاد می کشد - این همه است. من مطمئن هستم كه كسي كه مي گويد هيچ وقت از تماشاي فیلم های آنابل ترس نداشته است ، يا آن را در حالت ناكافي تماشا كرده يا عقب رفته است ، يا به راحتي دروغ گفته است.

۱۴۰۰/۳/۳۱داستان فیلم آنابل ۱ یک روز مادر یکی از سه دوست صمیمی یک عروسک بسیار قدیمی و کاملاً ناخوشایند را در فروشگاه پیدا می کند و برای هدیه دادن به دخترش آن را می خرد. اینگونه است که داستان فیلم آنابل ۱، عروسک قاتلی ، که گمان می رود با خون دختری شیطان پرست که این نام را بر آن نهاده است ، "متحرک" شده است. در واقع ، این فیلم انابل ۱ با روایت دوستان فوق الذکر شروع می شود - ما بدون سر و صدا به روز می شویم که عروسک مظهر شر است. بیش از یک بارفیلم های آنابل مربوط به عروسک هایی که می دانند چگونه مردم را بکشند ، فیلمبرداری شده است. معمولاً هیچ یک از قربانیان آنها حتی به خطری که بر سر آنها می آید مشکوک نیستند ، زیرا عروسک ها اسباب بازی هایی هستند که برای سرگرمی مردم ایجاد می شوند نه اینکه آنها را معلول کنند.... این دیوانگان کوچک ، در اصل ، از طرق مختلف "زنده می شوند" ، اما ، به عنوان یک قاعده ، شر از ابتدا متولد نمی شود - نفرین یا آداب و آیین لازم است. برای من یک رمز و راز باقی ماند که چگونه دختر فیلم و به خصوص مادرش عروسک آنابل را دوست دارد - او نه تنها از نظر ظاهری دافعه بود ، بلکه به سادگی غیرقابل تحمل زشت بود (با این وجود سلیقه مردم گاهی اوقات واقعا عجیب است). در حقیقت ، آنابل ۱۱ کاملاً متفاوت به نظر می رسید ، و باید اعتراف کرد ، اگرچه او به خاطر تاریخ غم انگیز و حتی خونینش شناخته شده است ، اما خصومت را برانگیخت - اما به نظر نمی رسید که خیلی وحشتناک باشد در فیلم عروسک به اندازه ای می رسد که به یک انسان تبدیل می شود.، با همه اینها ، او بسیار متحرک و بیش از حد انسانی است. این واقعیت به تنهایی تأثیر ناخوشایندی بر بیننده می گذارد ، گویی این پیشنهاد را می دهد که انابل ۱ همه چیز را دارد تا از جنگ پیروز شود. تبدیل های عرفانی از یک پارچه معمولی به یک قاتل ، که در واقعیت اتفاق افتاده است (اگر تاریخ عروسک را بخوانید) ، باعث ترس و دسیسه می شود ، و باعث می شود شما نه تنها از عروسک ها ، بلکه به طور کلی از همه اسباب بازی ها بترسید ، با تمرکز بر خانواده ای که عروسک در آن مستقر شده است ، نویسندگان تصمیم گرفتند که از تمام معیارهای پذیرفته شده عدول نکنند ، و سرسختانه به ترحم فشار می آورند، بازیگران نه چندان کاریزماتیک را مجبور به گریه کردن در مورد بخش سخت خود کردند - تا بتوانند از دختر جوان خود در برابر "شر" محافظت کنند. علاوه بر این ، این قهرمانان عذاب آور با اپیزودهای ترسناک بسیار ضعیف رقیق می شوند ، بنابراین در بعضی مواقع آنقدر خسته می شوید که دست شما برای خاموش کردن نمایش پیش می رود ، زیرا از حدود اواسط فیلم هر بیننده ای متوجه می شود که پایان موضوع چگونه پیش می رود . در واقع ، به جز فیلم ساخته شده توسط آنابل ، چیزی دیگر برای درخشش وجود ندارد و پایان مسخره این ایده را به دنبال دارد که ما شاهد فیلم های ترسناک معقول تری نخواهیم بود و ما فقط به چنین روبان هایی بسنده خواهیم کرد که کاملاً پر از اخلاق و اشک قهرمانان محو شده اند و آماده هستند تا خود را به خاطر همه کسانی که در دسترس هستند فدا کنند. به خصوص ، شاید ، در اینجا تمایل تقریباً نیمی از قهرمانان به خودکشی برای نجات بقیه - ستایش برای قهرمانان و شر ، که بدون آنها وجود نخواهد داشت - تحت تأثیر قرار بگیرد داستان فیلم به هیچ وجه جذاب نیست ، جذاب نیست و مجبور نیست که به دنبال برخی پاسخ ها برود .

در ادامه بخوانید...