روزی قلکها، جزء جدا ناپذیر خانهها بودند. قلکهایی از جنس سفال. بزرگ یا کوچک. رنگارنگ و جذاب، آنقدر که میشد برای خرید یکی از آنها در بازار وسوسه شد و آنقدر به جان پدر و مادرها نق زد تا یکی از آنها را برایمان بخرند. سفال کمرنگ شد، پلاستیک جای سفال را گرفت. اندازه و شکلها فرق کردند چون سلیقهی ما آدمها هم لحظه به به لحظه در حال تغییر است. اما این تمام ماجرا نبود. گذشت و گذشت تا دیگر خیلیها یادشان رفت که روزگاری در خانهها قلکی وجود داشت. قلکی که هر روز گرد و غبار روزگار از چهرهی آن زدوده میشد و برای آیندهای نه چندان دور، بر اساس اندوختههای آن، برنامههایی عجیب و غریب واکثرا کودکانه اندیشیده میشد.
بهتر است کمی دقیقتر به موضوع نگاه کنیم. من استاد یادآوری خاطرات نوستالژیک نیستم تا لحظاتی شما را به دنیای شیرین کودکی هدایت کنم. داستان اینجا کمی متفاوت است و هدف من از این نوشتار در این دقایق، نادیده گرفتن یک کار بسیار زیبا و در عین حال تأثیرگذار است که به دست فراموشی سپرده شده است. میتوانم بگویم که هدف من در اینجا، صرفا هدفی فرهنگی و چه بسا تربیتی برای کودکان شما است.(سیارک)
بی شک همهی ما در خصوص پس انداز و شیوههای مختلفی که میتوانیم اندوختهای را برای فردای خود ذخیره کنیم، آگاهی نسبتا کاملی داریم. با پیشرفتهای روز افزون بشری، خانوادهها دغدغه های بسیار زیادی را در زندگی خود احساس کردند. شاید پر بیراه نباشد که بگویم بیشتر این نگرانیها در خصوص آیندهی کودکان و فرزندان ما است. دغدغهای کاملا به جا و نشأت گرفته از ذات بی تاب آدمی در خصوص عزیزترین افراد زندگیاش. تحولات زندگی ما را به سمتی پیش برد تا اینکه اکثر خانوادهها، معمولا در اوایل کودکی، حساب پس اندازی برای کودکان دلبند خود افتتاح میکنند و با این کار اندک اندک، خشتهای بنایی را روی هم میگذارند تا روزگاری تبدیل به خانهای امن برای فرزندانشان بشود. کاری درست و بسیار سنجیده. اما سخن کمی فراتر از این حرفها است.
گاهی در زندگی ما، اتفاقات کوچکی وجود دارد که به دلیل غفلت ما و یا شاید به دلیل عدم آگاهی صحیح در خصوص مطالب تربیتی، ساده و بی تفاوت، از کنار اثرات شگرف آن رد می شویم. یکی از همین اتفاقات کوچک، جایگزینی دغدغهی بزرگسالی، با خواستههای دوران کودکی است. ما برای فرزندان خود که هنوز چیزی از پسانداز و آینده نمیدانند، کارهایی غیر ملموس و غیر محسوس انجام میدهیم. یعنی تمام پولهایی که کودک به عنوان هدیه یا عیدی دریافت میکند را در حسابی سرد و بیروح ذخیره میکنیم و او را از ملموسات دوران کودکی محروم.(سیارک)
اشتباه نشود. در اینجا به هیچ وجه افتتاح حساب و نگهداری پولهای کودکانمان در بانک زیرسؤال نرفته است، بلکه یک بازنگری در برخی از رفتارها مد نظر است. شما میتوانید با افتتاح حساب، بخش اعظم پول کودک خود را در آن نگهداری کنید، اما خواهشا لمس قلک را از کودکان نگیرید. خانوادهها باید بدانند که داشتن قلک به منزلهی ایجاد رقیبی برای حساب بانکی نیست، بلکه به این منظور است که کودک رفتار پس انداز، برنامهریزی، تصمیم نهایی و در نهایت استقلالی مالی، هرچند نصفه و نیمه را در خود احساس کند. این تمرینی برای بزرگ شدن، تمرینی برای آیندهنگری، تمرینی برای حساب و کتاب و در یک کلام؛ تمرینی برای داشتن سواد مالی است.
کودک نیاز دارد که اندوختهی خود را هر روز در روبروی چشمان خود ببینید، نیاز دارد که مفهوم پس انداز را درک کند، نیاز دارد که درک کند منبعی محدود و بیپایان در اختیار ندارد و نمیتواند که هر چیزی را که دوست دارد با آن بخرد، مگر اینکه بیشتر پس انداز کند و یا بهتر خرج کند. با کارهای کوچکی که چندان هم هزینهای ندارند، تربیت کودکان را هدفمند کنید. پس اگر هنوز کودکتان قلکی برای بزرگ شدن ندارد، عجله کنید و زودتر قلکی به او هدیه بدهید.
بدون شک یکی از دشوارترین کارهایی که می توان تصور آن را کرد، به عهده گرفتن مسئولیت بزرگ کردن یک کودک و داشتن فرزند است؛ مشکلاتی که در این راه برای والدین حادث می شود تا حدی می تواند جدی باشد که حتی منطقی ترین و با اراده ترین انسان ها را به جدایی بکشاند. متأسفانه گاهی ممکن است در یک لحظه عصبانیت، والدین به فرزند خود چیزی بگویند و پرخاشگری کنند و این در حالی است که از اثرات این برخورد بر روی فرزندشان آگاهی ندارند، چراکه فرزند به این صحبت فکر می کند و در نهایت در بلند مدت اثرات بدی به روی روحیه او خواهد داشت. از آن جایی که تحقیقات نشان داده است که بر اثر دریافت احساسات نابجا و بد، ساختار مغز انسان دچار تغییر خواهد شد، باید نکاتی به والدین و کسانی که نگهداری از کودکان را به عهده می گیرند گوشزد شود تا مراقب صحبت کردن خود با کودکان باشند. اوان کودکی، زمانی است که انسان حساس تر از همیشه است و هنوز قدرت تجزیه و تحلیل و دیگر امکاناتی که در اختیار یک فرد بالغ است را ندارد، در ضمن آسیب پذیری کودک نیز باید مد نظر قرار گیرد. به همین خاطر است که در این مقاله قصد داریم شما را با آن دسته از صحبت هایی آشنا کنیم که در مواجه با کودک خود یا دیگران به هیچ وجه نباید مورد استفاده قرار دهید. با سیارک همراه باشید.
احساسی که یک کودک دارد، دقیقاً به اندازه احساسات یک فرد بالغ قابل استناد و مهم است، این درحالی است که بسیاری از افراد بالغ این مسئله را به رسمیت نمی شناسند. در نظر داشته باشید که حتی اگر فرزند شما جمله ای شبیه به این را ادا کند: «از تو متنفرم» و شما بدانید که این تنها از سر خشم است و در حقیقت کودک منظوری از ادای این جمله نداشته است، بهتر است و توصیه می شود که همین احساس ناگهانی او را هم نادیده نگیرید و ساده از آن عبور نکنید. کارن آر کوینگ نویسنده و محقق آمریکایی در این خصوص عنوان می کند: «’تو چنین احساسی نداری’، از بدترین جملاتی است که والدین در مواجه با کودک خود می توانند استفاده کنند. احساس کودک، هرچند ناگهانی و سطحی به نظر برسد، کاملاً باید جدی گرفته شود. والدین باید بر احساس کودک خود صحه بگذارند، حتی اگر موافق آن احساس نباشند یا حتی اگر دلشان نخواهد که کودکشان چنین احساسی داشته باشد. به هر حال پیش زمینه ای باعث شده تا کودک چنین احساسی پیدا کند و حالا وقت پرخاشگری و مخالفت نیست و باید او را درک کرد.»
با وجود اینکه چاقی مفرط و بیش از اندازه کودکان در سراسر جهان بدل به معضلی همه گیر شده است و دیگر امری تقریباً معمولی به حساب می آید، این دلیلی برای رفتار تحقیر آمیز والدین با کودک خود که به این معضل دچار است نمی شود. زمانی که فرزند خود را «چاق» خطاب می کنید، نه تنها به او انگیزه برای کاهش وزن نمی دهید، بلکه معضل های جدید احساسی برای او پدید می آورید که در آینده می تواند سبب مشکلات بسیاری اعم از اختلال در خوردن درست و بجای غذای روزانه شود. اگر واقعا کودک خود را دوست می دارید و سلامتی اش برای شما اهمیت دارد، بهتر است به او آموزش دهید که چگونه می تواند غذاهای خوشمزه و سالم درست کند و نیز او را به خوردن این گونه غذاها عادت دهید. حتی می توانید برنامه هایی تنظیم کنید که در اوقات فراغت خود در طول روز با کودک خود ورزش کنید. با تمام این تفاسیر باید از خطاب کردن تحقیر آمیز کودک خود پرهیز کنید، صرف نظر از اینکه چه راهکاری برای کاهش وزن او برمی گزینید.
آیا تا کنون این تجربه را داشته اید که کسی به شما بگوید که گریه کردن را متوقف کنید؟ اگر چنین تجربه ای داشتید، نظرتان در مورد آن چیست و با شنیدن این جمله گریه کردن را متوقف کرده اید یا خیر؟ و آیا این اظهار نظر کارساز بوده است؟ مطمئناً اگر این تجربه را داشته باشید، جواب شما به آن منفی خواهد بود. در مورد کودکان هم عیناً همین مسئله تکرار می شود، حتی با قدرت بیشتر. زمانی که شما به کودک خود می گویید که گریه کردن را متوقف کند، نه تنها به آن ها احساس عذاب وجدان دست می دهد (چراکه فکر می کنند آن چیزی که باعث شده تا شروع به گریه کردن کنند، در واقع زیاد مهم نبوده و اهمیت نداشته است و تقصیر خود آن ها است که حالا دارند گریه می کنند) بلکه تأثیری در توقف گریه کردنشان نخواهد داشت و نیز شدید تر هم خواهد شد.
انتقال علایق و مهارت های تان به نسل بعدی، می تواند کار بسیار خوب و خوشایندی باشد که درنهایت سبب پیشرفت جامعه انسانی و داشتن کودکانی مفید و شاد خواهد شد که از خود شما بهتر و باهوش تر خواهند بود، اما این نکته را به خاطر داشته باشید که زمانی که کودک خود را مورد خطاب قرار داده و به او می گویید که شما در سن و سال او بسیار ماهر تر و باهوش تر بوده اید و او از پس کاری بر نمی آید، در حقیقت رفتار بسیار بدی را پیش گرفته اید، چراکه در بلند مدت تأثیرات روحی و روانی بدی روی او خواهید گذاشت. عملکرد یک کودک در عرصه های مختلف، شروط و وابستگی های بسیاری دارد و ذکر مدام این نکته که نتوانسته اند شبیه به شما باشند، به آن ها احساسی نزدیک به نا امیدی می دهد که در بلند مدت بدل به نا امیدی مطلق می شود و این به هیچ وجه چیزی نیست که والدین بخواهند کودک خود احساس کند، چراکه از پیشرفت در آینده باز خواهند ماند.
برای اینکه یک انسان از لحاظ احساسی به پختگی و کمال برسد، به گذر زمان لازم برای اینکار نیاز است و در حقیقت، فرد باید مرحله کودکی را پشت سر بگذارد تا به این مهم دست پیدا کند. به همین خاطر است که ذکر مدام این مسئله که باید بزرگ شوند، تأثیری نخواهد داشت، چرا که هنوز زمان بزرگ شدنشان فرا نرسیده است. متأسفانه اما شرایط اکنون به گونه ای شده که والدین احساس می کنند، کودکانشان با فشار دادن دکمه ای قادر خواهند بود بزرگ شوند؛ به همین خاطر است که برخی مدام به کودک خود گوشزد می کنند که «مثل یک پسر/ دختر بزرگ رفتار کن». نکته دیگر در این خصوص این است که معمولاً این گونه جمله ها زمانی ادا می شود که اوضاع از نظر احساسی میان والدین و فرزندان کمی به هم ریخته است و این مسئله مانند نفت روی آتش عمل کرده و در بلند مدت سبب ایجاد احساس بیزاری در فرزندان می شود.
آیا تا کنون برایتان پیش آمده که از همکار خود بپرسید که چرا یک مدیر پایه است و به این بسنده کرده است، و چرا هنوز تبدیل به مدیر عامل نشده است؟ مطمئناً جواب شما به این سؤال منفی خواهد بود. در مورد کودکان نیز موضوع به همین منوال است و پرسیدن اینکه چرا برای مثال در امتحانی به جای نمره بیست، هفده یا هجده گرفته اند، به همان اندازه سؤالی که از همکار خود می پرسید، نا عقلانی است. بسیار خوب است که با فرزند خود در کمال عشق و علاقه همکاری کرده و او را برای امتحان های آینده اش آماده کنید، اما پرسیدن مدام اینکه چرا نتوانسته اند (نمی توانند) نمره خوبی بگیرند، برای آنها هر چیزی خواهد بود به جز انگیزه برای حرکت به سمت پیشرفت و نمرات بهتر.
این نکته کاملاً صحیح است که برخی از کودکان گاه به گاه رفتارهایی از خود نشان می دهند که سبب می شود این احساس به والدین دست دهد که کودکشان خودخواه است، اما این دلیلی برای «خودخواه» خطاب کردن آن ها نمی شود، چراکه در بلند مدت تأثیرات بسیار بدی روی آن ها خواهد گذاشت. نکته ای که در این خصوص وجود دارد این است که زمانی که شما فرزند خود را «خودخواه» خطاب می کنید و این گونه به او گوشزد می کنید، به صورت ناخود آگاه این احساس به وجود می آید که کودک شما با این نقص رفتاری به دنیا آمده و جزئی از شخصیتش است، حال آنکه این تنها نقصی است که در رفتار او به وجود آمده و با برخورد درست و عاقلانه می توان اقدام به رفع این مشکل او کرد. به جای اینکه این گونه با مسئله برخورد کنید، بهتر است روی روابط اجتماعی فرزند خود کار کنید و به او یاد بدهید که دیگران در برابر هر گفته او چه احساسی پیدا خواهند کرد، بدین گونه قادر خواهید بود در بلند مدت این رفتاری که به رفتار خودخواهانه معروف شده است را در او از بین برده و درک و بینش بیشتری در اختیارش بگذارید.
گاهی اوقات برای والدین بسیار دردناک است که از فرزند خود جملاتی نظیر این را بشنوند که آنها (کودکان) از معلم های خود بیزار هستند، یا اینکه کودکان خود را به خاطر گرفتن نمره ای بد، احمق خطاب کنند و یا حتی بگویند که ترجیح می دادند به جای خانه شما در خیابان زندگی می کردند. اگر تجربه داشتن کودکی را داشته باشید، متوجه خواهید شد که تا چه حد شنیدن چنین مسئله ای می تواند دردناک باشد. اما باید همیشه این مسئله را به خاطر داشته باشید که نباید اجازه دهید این جمله که «تو واقعاً چنین منظوری نداری» از سمت شما گفته شود. «تو واقعاً چنین منظوری نداری» در حقیقت گونه ای دیگر از به رسمیت نشاختن و بی اهمیت دانستن احساسات کودک است و در بلند مدت تأثیرات بدی روی روحیه او خواهد داشت.
همه ما دوست داریم کودکانی داشته باشیم که در آینده انسان هایی قدرتمند و قوی، با هوش و مستقل باشند. با این حال این نکته را باید به خاطر داشته باشیم که با گفتن جملاتی چون «بچه بازی در نیار» نمی توان اقدام به سر سخت کردن آن ها کرد. با جملاتی این چنینی تنها اعتماد به نفس آن ها را ازشان دریغ می کنید و این در حالی است که کودکان در این زمان است که به کمک شما احتیاج دارند.
البته این کاملا درست است که زمانی که شما در حال پرداخت قبض های خانه هستید و خرج کارها به عهده شما است، باید کنترلی بر هر آنچه که در خانه تان می گذرد داشته باشید، اما این نکته را باید دانست که استفاده از جمله «خانه من، قوانین من» و بدون ادای توضیحات بیشتر، کودک شما را قانع نخواهد کرد و تنها اتفاقی که در این میان خواهد افتاد این است که کودک از برقراری ارتباط با شما خودداری خواهد کرد و این جمله سبب دوری کودک از والدین خواهد شد. اگر واقعاً می خواهید سیاست هایی در خانه پیاده کنید و احساس می کنید با رعایت این ها، کودکان در آینده موفق تر خواهند بود، بهتر است شروع به صحبت منطقی در رابطه با سیاست های خود با کودک تان کنید و برای هر حرفی که می زنید دلیل و توضیحی قانع کننده بیاورید.
آیا امکان این وجود دارد که والدین، به خاطر رفتاری که از کودکشان سر زده است احساس ناراحتی پیدا کرده باشند؟ البته که جواب این سؤال مثبت است. اما این نکته را به خاطر داشته باشید، چراکه از اهیمت بسیاری برخوردار است: زمانی که شما مدام به فرزند خود گوشزد می کنید که سبب ناراحتی شما شده اند، در حقیقت به گونه ای یک احساس مسئولیت در قبال خوشحالی شما در آن ها پدید می آید و به مرور احساس می کنند که به خاطر آن ها است که خوشبختی و خوشحالی از شما دریغ شده است و این به هیچ وجه، احساسی نیست که یک کودک بتواند از پس تحمل آن بر آید و باری اضافی و زیادی بر دوش او خواهد بود که در بلند مدت نتایج بدی برایش به همراه خواهد داشت.
این مسئله کاملاً قابل درک است که بسیاری از افراد، کودکی بسیار دشواری را پشت سر گذاشته و با این حال اکنون، تبدیل به انسان هایی موفق و خوشبخت شده اند که با تمامی مشکلات خود کنار آمده و آن ها را حل کرده اند. اما جملاتی شبیه به آنچه در عنوان این مورد مطرح شده است، بیشتر از سوی انسان های مسن تر به منظور آزار دادن کودکان استفاده می شود. حداقل نکته منفی ای که از این جمله برداشت می شود این است که شما از کودک خود می خواهید که در مقابله با شرایط دشواری، دقیقاً همان عملکردی را داشته باشد که شما در سن و سال او داشته اید. بدین گونه در واقع برای او معیاری به وجود می آورید که مجبور است بر اساس آن زندگی کند و این تقریباً برای یک کودک غیر ممکن است، چرا که سلب آزادی از کودک، مشکلات نابهنجاری برایش پیش می آورد.
در بسیاری از خانواده هایی که چند فرزند دارند، بعضاً رقابت و مشکلات زیادی میان خواهر ها و برادر ها به وجود می آید. البته دخالت والدین در این رقابت می تواند سبب اتفاق های ناخوشایندی شود و گفتن این که چرا کودکی نمی تواند شبیه به خواهر یا برادرش باشد، برای او گران تمام خواهد شد و به مرور دید بدی نسبت به خواهر یا برادر خود پیدا خواهد کرد و در کنار این مسئله احساس خواهد کرد که هر چقدر هم که تلاش کند به پای آن ها نخواهد رسید و قدرت راضی نگاه داشتن شما را نخواهد داشت.ترجمه itrans.ir
این مقاله ادامه دارد...
در سیارک بخوانیم:
این جمله به گونه ای است که با مشاهده آن یک احساس مثبت به انسان دست می دهد و برخی والدین نیز فکر می کنند با گفتن این جمله به کودک خود، می توانند به پیشرفت او کمک کرده باشند، اما حقیقت این است که نکته منفی ای نیز در خصوص این جمله وجود دارد. حتی اگر اینگونه باشد و کودک شما هیچ نقصی نداشته باشد و تا کنون هیچ کلمه بدی از دهانش خارج نشده باشد، ادا کردن این جمله می تواند در بلند مدت برایش مشکل ساز شود. حال اگر این سؤال برایتان پیش آمده که علت این ماجرا چیست در پاسخ باید گفت که زمانی که شما مدام این جمله را به کودک خود می گویید، اگر زمانی فرا برسد که او نتواند به روال همیشگی خود کسب موفقیت کند، تأثیر منفی به مراتب سنگین تری از انسان های عادی احساس خواهد کرد و تحمل شکست برایش دشوار تر خواهد شد.
به نظر کاملاً عادی می رسد که والدین تلاش کنند کودک خود را آرام کنند، زمانی که احساس می کنند از نظر احساسی بیش از اندازه واکنش نشان می دهند، اما باید این نکته را به خاطر داشت که گفتن مستقیم این جمله به کودک که باید آرام تر رفتار کنند راه مقابله با این مسئله نیست. ممکن است برای شما این گونه به نظر برسد که کودک دارد بیش از اندازه واکنش نشان می دهد و احساس خود را بروز می دهد، اما نکته این جا است که خود کودک به هیچ وجه چنین احساسی ندارد. به جای برخورد مستقیم، بهتر است و توصیه می شود که با کودک خود صحبت کرده و پرده از راز و پیش زمینه ای که سبب شده او چنین رفتاری داشته باشد بردارید.
یکی از نکاتی که در برخورد والدین با کودکان پسر خود زیاد مشاهده می شود این است که از همان سنین کودکی بار زیادی روی دوش آن ها می گذارند و با داشتن انتظار بیش از اندازه از کودک خود از او می خواهند هر چه زودتر به مانند یک مرد واقعی رفتار کند. مورد خطاب قرار دادن پسر خود با این جمله «تو مرد خانه هستی» دقیقاً نقش همین بار اضافی را بازی می کند که یک کودک از نظر احساسی و روانی توان حمل آن را نداشته و دچار استرس می شود و آرامشی که یک کودک به آن نیاز دارد را از دست می دهد.
گفتن «چیزیت نیست» زمانی که کسی آسیبی دیده یا در حال گریه کردن است، بیشتر به مانند یک واکنش خودکار می ماند که راجع به آن هیچ فکری نشده است. بهتر است هر وقت که با چنین موقعیتی رو به رو شدید، از گفتن این جمله و جملات شبیه به این خود داری کنید، چراکه با گفتن این جمله در حقیقت تجربه ای که فرزند شما داشته را نادیده گرفته و به صورت ناخود آگاه بیان می کنید که آرامش را به هر چیز دیگری ترجیح می دهید.
مفهومی که با بیان این جمله به ذهن متبادر می شود، بسیار قدیمی و نامشخص است. متأسفانه زمانی که دختر بچه خود را مورد خطاب قرار داده و به او می گویید که دختر خوبی باشد، در حقیقت دارید این مفهوم نامشخص و مبهم را به میان می آورید. این جمله در خود یک سری انتظارات غیر واقعی و قدیمی را دارد که از زن ها و دختر ها در گذشته می رفته است، ولی اکنون با تغییرات فرهنگی دیگر این انتظارات وجود خارجی ندارد، پس بهتر است از گفتن این جمله خود داری شود.
به احتمال زیاد مخالفت کردن با کودکتان و برآورده نکردن خواسته اش زمانی که از شما اسباب بازی یا چیز دیگری را می خواهد، کار ساده ای نخواهد بود، چرا که شما عاشق کودک خود هستید و مهم تر از همه برایتان این است که خواسته اش را بر آورده کنید، حال این خواسته هر چه می خواهد باشد. با این وجود این را به خاطر داشته باشید که شما به عنوان سرپرست فرزند دلبند خود، یک انسان بالغ هستید و یکی از وظایف شما این است که برای کودک خود مرزها و محدودیت هایی قائل شوید. در غیر این صورت در آینده با خواسته هایی از سوی آن ها مواجه خواهید شد که هرچند برآورده کردنشان برای شما ناممکن باشد، باید به آن ها تن داده و اقدام به عملی کردن شان برای فرزند خود کنید، چرا که این کار بدل به وظیفه ای برای شما شده است.
البته که در این موضوع شکی نیست که تمامی متعلقات کودک شما توسط شما تهیه شده است و کودک شما قادر به خرید چیزی به تنهایی نیست، اما این را به خاطر داشته باشید که گفتن این مسئله و مطرح کردن این موضوع به هیچ وجه کار جالبی نیست و می تواند اثرات بسیار بد روانی به همراه داشته باشد. زمانی که شما این مسئله را مطرح می کنید، به مرور این ایده در ذهن کودک نقش می بندد که تمامی چیزهایی که اکنون در اختیار دارد و به آن ها وابسته شده و یا علاقه دارد، هر لحظه ممکن است از دستش خارج شده و توسط شما از او سلب شود، این مسئله می تواند سبب ایجاد یک احساس نا امنی در وجود کودک شود. در صورت تداوم و بدتر شدن اوضاع البته این احساس نا امنی بدل به ترس هم می تواند شود.
آیا ممکن است کودکان گاه به گاه رفتاری از خود نشان دهند که حاکی از تنبل بودن آن ها باشد و آیا این مسئله در میان کودکان متداول است؟ البته پاسخ این سؤال مثبت است. با این حال به خاطر داشته باشید که گوشزد کردن مدام این مسئله به کودکی که چنین رفتاری از خود نشان می دهد، به مرور این احساس را در او شکل می دهد که توان مقابله با این عادت رفتاری را در خود ندارد و کاری از دستش بر نمی آید. بهتر است به جای از کوره در رفتن، به عنوان انسانی بالغ به زمینه ها و پیش زمینه هایی بیندیشید که سبب شده کودک شما این رفتار بخصوص را از خود نشان دهد و در جهت بهبود وضعیت او تلاش کنید.
البته که هیچ پدر و مادری دوست ندارد اصراف کردن و هدر دادن غذایی که برای آن زحمت کشیده شده است را به کودک خود یاد بدهد و از این امر جلوگیری می کند. تنها این نکته را به خاطر داشته باشید که با مقرر کردن این قانون که در بشقاب کودک نباید چیزی باقی بماند، نمی توان به دست یافتن به این مهم کمک کرد. بدین ترتیب کودک شما تفاوت میان لذت بردن از غذا را با تمام کردن آن متوجه نخواهد شد و در آینده، در آن دسته از عادات رفتاری او که مربوط به غذا خوردن می شود، مشکلات زیادی پدید خواهد آمد.
بدون شک زمان (و زمان هایی) فرا خواهد رسید که به عنوان والدین کودک خود از رفتار بخصوصی از آن ها به شما احساس نا امیدی دست خواهد داد و احساس خواهید کرد که این رفتار با آنچه که شما از او انتظار دارید همخوانی ندارد. تنها این را باید به خاطر داشت که همچون موارد متعدد قبلی این بار هم راه مقابله و حل کردن این معضل، گوشزد کردن آن به طور مستقیم نیست و اگر به کودک بگویید که انتظار بیشتری از او داشته اید، به هیچ وجه انگیزه ای برای بهتر شدن در اختیار او نخواهید گذاشت، حال اگر آن ها تمام تلاش خود را برای بر آورده کردن انتظار شما کرده باشند، این موضوع پیچیده تر نیز خواهد شد و بیشتر احساس ناراحتی خواهند کرد.
این که علی رغم گفتن چند باره شما، کودک باز هم به انجام کاری ادامه می دهد، دلیلی موجه دارد که بررسی و پیدا کردن آن به عهده شما است، اما بحث ما در این جا این نیست و قصد داریم این مطلب را مطرح کنیم که ادا کردن جمله ای که در عنوان این مورد آمده به هیچ وجه کار درستی نیست و نباید در چنین موقعیتی به عنوان والدین کنترل خود را از دست دهید، چراکه این امر در کودکان بسیار عادی است و آن ها علاقه دارند به این که آزاد باشند و هر کاری که دوست دارند انجام دهند. در واقع این جمله تأثیری به مراتب بد تر از آنچه می اندیشید بر روح و روان کودک خواهد داشت و در آینده مشکلات زیادی برای او پدید خواهد آورد.
اگر سرپرستی کودکی را به عهده داشته باشید، به احتمال غریب به یقین در موقعیت های بسیاری قرار گرفته اید که در آن کودک شما فراموش کرده از شما «تشکر» کند و یا اینکه از شما «خواهش» کند. با این حال این را به خاطر داشته باشید که اطلاق واژه «قدر نشناس» به آن ها تأثیر بسیار بدی روی آن ها خواهد گذاشت. با گفتن این کلمه نه تنها راهکاری برای بهتر شدن به آن ها نخواهید داد، بلکه کودک شما احساس بدی راجع به خود پیدا خواهد کرد که می تواند به مرور زمینه ساز مسائل پیچیده تری نیز شود. به جای این گونه واژه ها به کودک خود بیاموزید که دانستن قدر زحمات دیگران دقیقاً به چه معنا است و به چه علتی اینکار مهم است. در ضمن فراموش نکنید که شیوه تشکر کردن از زحمات دیگران را نیز باید به او آموزش دهید.
تحسین زیبایی و ظاهر کودکان، مسئله ای است که می تواند گاهی دردسر ساز شود. البته کسی منکر این نیست که در جامعه ای که زیبایی و ظاهر بدل به یکی از مهمترین ملاک های سنجش انسان شده است، تعریف نکردن از ظاهر کودکتان کمی غیر واقعی و نا ممکن به نظر می رسد، اما با گفتن این که از همه زیبا تر هستند و خیلی زیبا هستند، برای آن ها استاندارد هایی به وجود می آورید که دست یابی به آن ها برایشان بسیار دشوار خواهد بود و زندگی به کامشان تلخ خواهد شد. مشکل دیگری که در اثر تداوم گفتن این نکته به کودک پیش می آید، اهمیت بیش از اندازه ای است که ظاهر برایش پیدا خواهد کرد.
این جمله بیشتر در مواقعی از سمت شما گفته می شود که بسیار خسته و آزرده هستید و حوصله چیزی را ندارید، اما زمانی که رفتار بخصوصی از کودک سر می زند و این که به او بگویید «تو دیگر بزرگ شده ای» تغییری در رفتار آن ها به وجود نخواهد آورد. کودکان بسیار احساساتی هستند و دقیقاً همچون انسان های مسن و بالغ، گاه به گاه کنترل کامل خود بر احساساتشان را از دست می دهند و در نتیجه همین موضوع است که رفتاری ناپخته از آن ها سر می زند. به جای گفتن این گونه جملات بهتر است که شروع به صحبت کردن با فرزند خود کنید و از او بپرسید که به چه علتی این گونه احساسی به او دست داده است. با فهمیدن مسائلی که زمینه ساز به وجود آمدن این احساس شده است، می توانید به او کمک کنید رفتاری بخصوص را که به نظر ناپخته می آید در او متوقف کرده و به بزرگ تر شدن او کمکی کرده باشید.
تصور اینکه کودک شما همیشه کاری که به او سپرده می شود را به بهترین شکل ممکن به انجام برساند، بسیار شیرین و لذت بخش است. البته اگر تجربه سرپرستی از کودکی را داشته باشید، خواهید دانست که چنین چیزی در حقیقت امکان پذیر نیست و اشتباه برای کودکان اجتناب ناپذیر است. گاهی اوقات این مسئله رخ می دهد که کودکی، با وجود اینکه تمامی تلاش خود را به کار می بندد، قادر به بر آورده کردن انتظار دیگران و انجام کار به نحوی که از او خواسته شده است نمی باشد و نکته مهم زمانی که چنین اتفاقی رخ می دهد این است که والدین در این زمان کودک خود را درک کرده و برخورد مناسبی با او داشته باشند.
این جمله تقریباً مفهومی مشابه با جمله «بهتر از این هم می توانستی این کار را انجام دهی» دارد و همان را به ذهن متبادر می کند، چراکه در هر دو مورد از کودک چیزی خواسته می شود و انتظاری از او می رود که غیر واقعی و نشدنی است. البته در این گفته شکی نیست که با تمرین کردن کاری، به مرور در انجام آن پیشرفت حاصل خواهد شد و کودک بهتر قادر به انجام آن خواهد شد، اما مطمئن باشید اگر کودک خود را به زور مجبور کنید برای مدتی طولانی با ویالون خود تمرین کند، تا جایی که انگشتش شروع به خون ریزی کند و قرمز شود، یک آهنگساز نابغه از او نخواهید ساخت. کودکان دوست دارند از کاری که انجام می دهند لذت ببرند.ترجمه itrans.ir
این مقاله ادامه دارد...
در سیارک بخوانیم:
بله این حقیقتی است که گاه به گاه، والدین به شدت از دست کودکان خود عصبانی شده و به تنگ می آیند، خصوصاً اگر این کودکان انرژی بیش از اندازه ای داشته باشند و حتی فرا تر از آن دچار پیش فعالی باشند. با این حال، اگر سرپرستی از کودکی را به عهده دارد، این نکته مهم را همیشه باید به خاطر داشته باشید که هیچ کدام از این رفتار ها دلیلی بر آن نمیشود که به کودک خود بگویید که از دستش کلافه و عصبانی شده اید و این گونه جمله ها تأثیر بسیار بدی بر روح و روان کودک خواهد داشت. اگر بخواهیم توضیحی دقیق تر از چگونگی حالت روحی کودکی که چنین جملاتی را می شنود در اختیار شما بگذاریم، باید بگوییم که زمانی که کودک چنین جمله ای را می شنود خود را در قبال احساس ناراحتی بزرگ تر ها مسئول می داند و این به هیچ وجه چیزی نیست که یک کودک از نظر احساسی توان تحمل آن را داشته باشد. برای جلوگیری از پیش آمد کردن چنین احساساتی در کودک خود که در بلند-مدت اثرات زیان باری رو او خواهد داشت، بهتر است و توصیه می شود که به صورت مستقیم از به کار بردن چنین جملاتی پرهیز کرده و در مواجه با چنین موقعیتی خود را کنترل کنید. بهتر آن است که به صورت منطقی و به عنوان یک فرد بالغ، با آرامش با کودک خود صحبت کنید و دقیقاً برایش توضیح دهید که به خاطر یک رفتار بخصوص کودک چه احساسی به شما دست می دهد. تنها بدین گونه است که قادر خواهید بود به نتیجه ای قابل استناد رسیده و به مرور زمان یک شرایط آرامش بخش را در رابطه تان پدید آورید.
حتی اگر شما به عنوان پدر یا مادر، تمامی تمرکز و وقت خود را صرف کودک خود کنید و به اندازه ای به او علاقه مند باشید که تمامی فعالیت های خود در روز را با این انگیزه انجام دهید که امکانات لازم برای پیشرفت کودک خود را فراهم کنید، تجربه ثابت کرده است که حتی چنین انسانی نیز حاضر و قادر به انجام هر کاری برای کودک خود نیست. متأسفانه گفتن چنین جملاتی به کودکان (علی رغم نیت خیری که والدین از ادای چنین جملاتی دارند) به مرور زمان باعث می شود که احساس دین به شما پیدا کنند و این موجب می شود کمی در برقراری ارتباط با شما محافظه کارانه تر رفتار کنند و در کنار این کمی احساس آزرده خاطر بودن نیز پیدا خواهند کرد. پس فراموش نکنید که با وجود اینکه عشق و علاقه چیز بسیار خوبی است، افراط در عشق ورزیدن می تواند اثرات منفی داشته باشد.
این که به خاطر رفتاری که از کودکی سر زده و از نتیجه ای که به دست آمده است، احساس نا امیدی پیدا کنید و شرایط آن گونه که انتظار داشتید، پیش نرفته باشد، کاملاً طبیعی است و برای هر خانواده و میان هر کودک و پدر و مادری ممکن است پیش بیاید. نکته ای که در این خصوص وجود دارد این است که برخی والدین هستند که فکر می کنند، به جای گفتن اینکه از دست کودک خود عصبانی هستند، می توانند بگویند به خاطر کاری که از کودکشان سر زده است، احساس نا امیدی می کنند و فکر می کنند این جمله بار منفی کمتری دارد، این در حالی است که تفاوت چندانی در حقیقت میان این دو جمله وجود ندارد و در هر دو صورت با ادای این جملات راهکاری برای بهتر بودن در اختیار کودک خود نمی گذارید و تنها اتفاقی که در این میان می افتد این است که کودک همانند مورد قبلی، در مورد احساس بد شما، احساس مسئولیت پیدا می کند و خود را مقصر حال بد شما می داند و این به هیچ وجه برای کودکی کم سن و سال خوب نیست.
کاملاً مسلم است که والدین با تمام وجود دوست دارند که کودکشان همه کارهایی که به او محول می شود را به درستی انجام دهد، چراکه در این صورت در آینده نیز می تواند در شغل خود موفق بوده و مراتب پیشرفت را ساده تر پشت سر بگذارد. تنها این نکته را باید به خاطر داشت که اینکه به سادگی به آن ها بگوییم که کاری که بهشان محول شده را اشتباه انجام می دهند، دردی را دوا نخواهد کرد و کمک حال آن ها نخواهد بود. نکته مهم تر در این خصوص این است که اگر واقعاً قصد دارید کودکتان کاری را به درستی یاد بگیرد، بهترین کار این است که اجازه دهید مرتب کاری را انجام دهد و اگر اشتباه کرد، به رویش نیاورید. در حقیقت همین آزمون و خطا است که سبب می شود کودک به مرور زمان در کاری که انجام می دهد پیشرفت کرده و در نهایت به خوبی از پس انجام آن بر بیاید. بنابر این بهتر است به کودک خود فشار نیاورید و شرایط را تحت کنترل بگیرید. اگر قادر به کنترل خود نیستید، می توانید برای مدت زمانی که کودک در حال انجام کاری است از او فاصله بگیرید و او را به حال خود بگذارید.
بسیاری از ذهنیاتی که در خصوص غذا و نیز وضعیت جسمانی و فیزیکی در ذهن شکل می گیرد، از همان اوان کودکی شروع می شود و در ذهن نقش می بندد و این ذهینات بیشترین تأثیرش را از مسائلی که پدر و مادر، خواسته و یا نا خواسته به کودک خود القاء می کنند، می گیرد. زمانی که شما از کودک خود سوال می کنید که آیا چاق هستید یا نه، در واقع به وضوح و به طور غیر مستقیم به کودک خود می گویید که چاق بودن بسیار بد است و اگر چاق باشی با مشکل مواجه خواهی شد، از سوی دیگر اما شما به دنبال گرفتن تأیید کودک خود هستید و این دو مسئله در بلند مدت هم برای کودک و هم برای والدین، می تواند مشکلات روحی و روانی بدی در پی داشت باشد.
صرف نظر از اینکه چگونه پدر و مادری هستید و یا اینکه چه رفتاری در مواجه با حالات مختلف کودک خود در پیش می گیرید، گاه به گاه، فرزند شما دچار احساس خجالت زدگی خواهد شد و این امر اجتناب ناپذیر است. تنها در این مورد ذکر این نکته حائز اهیمت است که اگر به جای اینکه به سادگی و با زبانی مستقیم از او بخواهید که برای شما توضیح دهد که چه رفتاری انجام داده است که سبب شده حالا این احساس را داشته باشد و پس از شنیدن توضیحاتش، راه حلی برای او ارائه دهید، مرتب به او گوشزد کنید که خجالت می کشد و به گونه ای این احساسش را به رخش بکشید بدون اینکه توضیحی از او بخواهید، در نهایت این رفتار شما سبب خواهد شد که احساس بدی نسبت به شما پیدا کنند و در آینده نیز احتمال بروز رفتار های نا به هنجار از آن ها افزایش پیدا خواهد کرد.
البته که توضیح دادن دوباره و دوباره یک مسئله به کودک می تواند سبب آزردگی خاطر شود و پدر یا مادر را از کوره به در کند. اما جدای از این نکته، گفتن اینکه در مسئله ای حق با شما است، بدون اینکه توضیح قانع کننده ای برای کودک خود ارائه دهید، سبب می شود کودک دچار نوعی سردر گمی شده و در حقیقت قادر نخواهد بود قوانینی که شما وضع می کنید را دنبال کرده و صحبت های تان را بپذیرد. برخی والدین نگاهی به کودک خود دارند که انگار چون کودک هستند نیازی به توضیح دادن دلیل واقعه یا قانونی به آن ها نمی بینند و هنوز سنشان به قدری بالا نرفته است که نیازی به دادن به این گونه توضیحات باشد و در نهایت باید بی چون و چرا هر چیزی که به آن ها گفته می شود را بپذیرند. شاید حتی نیازی به گفتن این نکته نباشد که این رویکرد به هیچ وجه مناسب نیست و سبب ایجاد شکاف و دوری پدر و مادر از کودک می شود. توصیه می شود هر زمانی که مناسب بود و با کودک خود تنها بودید، به صورت کاملاً منطقی و کامل برایش توضیح بدهید که دلیل شما از وضع قانونی بخصوص چه بوده است.
زمانی که شما با شخصی مواجه می شوید که به اصطلاح از کوره در رفته و ناراحت است، کاملاً عادی است که تلاش کنید او را آرام کرده و از تنش حاکم بر احساساتش کم کنید. خبر بد برای والدین عزیز این است که اکتفا به جمله «آروم باش» و سایر جملات این چنینی، نقشی در کاهش تنش ایفا نخواهد کرد. نه تنها اینگونه نخواهد بود، بلکه در بسیاری از موارد، اوضاع از آنچه که هست، بدتر نیز خواهد شد. راهکاری که در این مورد پیشنهاد می شود کمی عملی کردنش مشکل و دشوار خواهد بود. تنها کاری که از والدین در این خصوص ساخته است، این است که سعی کنند کاملا منطقی برخورد کرده و کودک خود را آرام کنند و با شوخی و خنده حتی، از او بخواهند در رابطه با آن چه سبب عصبانیتش شده است توضیح دهد. در غیر این صورتو اگر شرایط بدتر از آن است که فکر می کنید، بهتر است کمی صبر کرده تا کودک آرام تر شده و برای صحبت کردن آماده شده باشد.
بر هیچ کس پوشیده نسیت که به عهده گرفتن سرپرستی کودکان و تبدیل شدن به پدر و مادری و ظیفه شناس بسیار دشوار است و به مرور زمان، انسان را بسیار خسته می کند. در هر صورت و در هر شرایطی که هستید گفتن این جمله به کودک که باعث گریه کردن او خواهید شد به نوعی از رفتار های مخرب و نوعی سوء اسفاده به شمار می رود، به همین خاطر است که به هیچ وجه از این گونه جملات نباید استفاده کرد و کنترل اعصاب، یکی از مهمترین وظایف والدین است، چراکه کودکان به هر آن چه به آن ها گفته می شود و هر رفتاری که با آن ها می شود، برای مدت ها می اندیشند و به مرور احساساتی از قبیل خشم و نفرت در آن ها پدید آمده و رو به انزوا می نهند.
مطمئنا هیچ چیز خوشایندی در مشکلاتی که میان زن و شوهر پدید می آید وجود ندارد و بحث هایی که در این موارد پدید می آید می تواند تنش زا باشد و سبب ناراحتی شود که البته رخ داد اینگونه بحث ها، گاه به گاه، اجتناب ناپذیر است. حال اگر این گونه مشکلات تداوم پیدا کند، به مرور احساس بدی نسبت به زن/مرد در ذهن همسر شکل می گیرد. این نکته را به خاطر داشته باشید که زمانی که کودک شروع به ادای صحبت هایی می کند که شبیه به آنچه است که از همسر خود می شنیده اید، به هیچ وجه نباید به او بگویید که شبیه به مادر/پدرش صحبت می کند، چراکه علاوه بر اینکه ذهنیت بدی نسبت به خود و مادر/پدرش پیدا خواهد کرد، از دست شما هم ناراحت خواهد شد و تنش های میان افراد خانواده با اینگونه جملات و رفتار ها به مرور بیشتر خواهد شد.
صرف نظر از اینکه در چه شرایط روحی ای به سر می برید و یا مشکلات اقتصادی تا چه حد گریبان گیر شما شده و اوضاع زندگی تان را آشفته کرده است، در هیچ شرایط و موقعیتی نباید به خود اجازه استفاده از این جمله را بدهید و آرزو کنید که هرگز کودک تان به دنیا نیامده بود. «ای کاش هرگز به دنیا نیامده بودی» به عقیده مشاور و متخصص روابط خانوادگی، کوئنگ، جمله ای است که تحت هیچ شرایطی اجازه کاربرد آن برای والدین وجود ندارد. به بخشی از نظر کوئنگ در این خصوص اشاره می کنیم. او در این باره گفت: «من کسانی را می شناسم که به من مراجعه کرده بودند و شنیدن این جمله باعث شده بود که تا مدت های طولانی، احساس ترس در وجود آن ها نهادینه شود». زمانی که اوضاع روحی و روانی شما به گونه ای است که احساس می کنید، امکان استفاده و کاربرد چنین جملاتی از سمت شما وجود دارد، بهترین راهکار این است که سریعاً خود را از محلی که کودک تان در آن حضور دارد دور کنید، برای مثال به اتاق خود بروید و کمی نفس عمیق بکشید و زمانی که احساس کردید که آرام تر شده اید، باز گردید و با کودک خود به گونه ای صحبت کنید که چنین اثرات مخربی برای او به همراه نداشته باشد.ترجمه itrans.ir
در سیارک بخوانیم:
پدیده ای نو ظهور در میان خانواده هایی که در حال حاضر در سراسر نقاط دنیا زندگی می کنند، در حال رواج یافتن است و این پدیده، داشتن تنها یک فرزند در خانواده است. بنا به آماری که تنها در ایالات متحده آمریکا منتشر شده است، از سال 1970 تا کنون، رقم خانواده هایی که تنها یک فرزند دارند، دو برابر شده است و در حال حاضر چیزی حدود یک پنجم کل خانواده های آمریکایی تک فرزند هستند. شاید برای کسانی که سن بالاتری داشته باشند، این مسئله بسیار عجیب به نظر برسد که کودکی خواهر و برادر نداشته باشد. حقایق بسیاری در خصوص فرزند تنها وجود دارد که ثابت می کند، خانواده ای این چنینی با شخصیتی بسیار منحصر به فرد سر و کار دارد؛ با کودکی که امکان بازی کردن در خانه با خواهر یا برادر خود را ندارد. در این مقاله قصد داریم شما را با مسائلی آشنا کنیم که کودکان تنها در خانواده با آن سر و کار خواهند داشت. با سیارک همراه باشید.
استقلالی که تک فرزند ها پیدا می کنند یکی از بهترین مزایایی است که این گونه خانواده ها برای کودک به ارمغان می آورند، با این حال این را به خاطر داشته باشید که این استقلال سوی دیگری هم دارد و در عین این که می تواند مفید باشد، خطرناک نیز هست و می تواند کودک را در سنین بالا تر به بیراهه بکشاند. در حقیقت این کودکان معمولاً تنها هستند و همین تنهایی سبب شکل گیری این شخصیت مستقل در آن ها می شود و گاهی دیواری دور خود می کشند که خراب کردن آن و راه یابی به عالم شان کاری بسیار دشوار می شود. به همین خاطر است که در سنین بالا تر ممکن است این گونه استقلال به گونه ای انزوا بدل شود و این سوی خطرناک تنهایی آن ها است.
اگر کودک خواهر یا برادری داشته باشد که در زمان کودکی، با او بازی کند و گاهی آزار های کودکانه به او برساند، به طور طبیعی آموزش خواهد دید که در برابر دیگران از لحاظ احساسی قوی تر باشد. متأسفانه کودکانی که خواهر یا برادری هم سن و سال خود ندارند از این مسئله محروم می شوند و به همین خاطر از لحاظ احساسی واکنش های سریع تر و عمیق تری از خود نشان می دهند. نقش این حساسیت در سنین بالا تر نیز تداوم پیدا خواهد کرد و خانواده هایی که چند کودک دارند، فرزندانشان به مراتب از لحاظ احساسی قوی تر هستند.
ممکن است در جامعه با افرادی برخورد کرده باشید که بسیار خود دار هستند و به هیچ عنوان حاضر نمی شوند از کسی در خواست کمک کنند. به احتمال بسیار زیاد این گونه افراد در خانواده خود تک فرزند بوده اند. علاوه بر این که تک فرزندان نسبت به کودکان دیگر مستقل تر هستند که در موارد پیشین در خصوص آن صحبت شد، خصوصیت دیگری نیز دارند و آن خصوصیت این است که از همان سنین پایین، این گونه کودکان یاد می گیرند که باید تنها به خود متکی باشند و از پس کار های خود به تنهایی بر آیند. این مسئله سبب می شود زمانی که به کمک نیاز پیدا می کنند خیلی مایل به عنوان کردن درخواست خود نباشند. بسته به شرایط روحی کودک میزان این عدم تمایل متفاوت خواهد بود.
در سیارک بخوانیم : نتایج سیاست تک فرزندی در چین
چرا فرزندان ارشد رهبران بهتری هستند?
ممکن است با شخصی وارد رابطه شده باشید و احساس کنید که برای یکدیگر آفریده شده اید، اما ناگهان آن شخص عنوان می کند که قصد دارد چند روزی را تنها سپری کند. در مواجه با چنین شرایطی بهتر است زود قضاوت نکنید و کنترل خود را از دست ندهید، چرا که تک فرزندان، بخش اعظم کودکی خود را در تنهایی سپری می کنند و در نهایت این عادت تنها بودن به سنین بالا تر نیز راه پیدا می کند و همیشه احساس نیاز به تنها بودن برای مدتی کوتاه هم که شده، در این گونه افراد باقی خواهد ماند.
توجه ویژه ای که از سوی والدین به کودکی که تک فرزند است می رسد باعث می شود این کودک یک خصوصیت بسیار خوب را در خود به مرور زمان پرورش دهد. این گونه کودکان در سنین بالا تر به طور معمول موفق تر از سایرین خواهند شد. بسیاری از این تک فرزندان، در سنین بالا تر و در دوران جوانی نیز سعی می کنند هر کاری که به آن ها سپرده می شود را به بهترین شکل ممکن انجام دهند و همانگونه که والدین خود را از فعالیت های خود در کودکی راضی نگاه می داشتند، توقعات دیگران را نیز به خوبی بر آورده کنند. بنا به تحقیقاتی که در این خصوص صورت گرفته است، بسیاری از این کودکان در تحصیل و دانشگاه نیز از دیگر دانش آموزان عملکرد بهتری از خود نشان می دهند.
دوران کودکی، دورانی بسیار مهم و حیاتی در زندگی هر فردی است و زمانی که کودکی به تنهایی در خانه بزرگ می شود، بیشترین تأثیر را از والدین بالغ خود می گیرد و این مسئله نقش چشم گیری در شکل گیری شخصیت آن ها خواهد داشت. یکی از این تأثیرات که پر رنگ ترین آن ها نیز به شمار می رود، این است که کودک بیشتر از هم سن و سالان خود وقایع را درک خواهد کرد و از لحاظ ذهنی بزرگتر از سن خود نشان خواهد داد. این مسأله در سنین بالا تر و در دوران نوجوانی و جوانی نیز پایدار خواهد ماند و به همین گونه خواهد بود. مهمترین دلیل این مسئله نیز همان است که در سنین کودکی این گونه افراد معمولاً به خاطر نبود هم سن و سالان شان در خانه، بیشترین تأثیر را از والدین خود می گیرند و شخصیتی متفاوت با سایر کودکان خانواده های پر جمعیت پیدا می کنند.
اگر در محل کار و یا هرجای دیگر شخصی را می شناسید که صرف نظر از این که تحت چه شرایطی باشد، به خوبی می داند چگونه باید خود را سرگرم کند و اوقات خود را بگذراند، به احتمال بسیار زیاد آن شخص، تک فرزند است. بنا به تحقیقات صورت گرفته در دانشگاه تنس آمریکا، تک فرزندان، در مقایسه با کودکان خانواده های پر جمعیت در پیدا کردن راهکاری برای سرگرم کردن خود معمولاً با تنگنا مواجه نمی شوند و به گونه ای خود را سرگرم می کنند. حال ممکن است این سرگرمی بازی کردن باشد و یا صحبت کردن با دوستی خیالی.
در خانواده هایی که دو فرزند یا بیشتر دارند، غالباً زمانی که این فرزندان اشتباهی را مرتکب می شوند، تقصیر را به گردن خواهر یا برادر خود می اندازند و این نعمتی است که تک فرزندان از داشتن آن محروم می شوند. بنابر این زمانی که از کودکی که تک فرزند است، خطایی سر می زند، تمامی تقصیر ها به گردن او خواهد افتاد و این به هیچ وجه احساس خوشایندی نیست. این احساس در سنین بالا تر نیز تداوم پیدا می کند.
بسیاری بر این باور اند که در خانواده هایی که تک فرزند هستند، استحکام و روابط عاطفی میان افراد خانواده، به قدرت آن چیزی که در خانواده های پرجمعیت تر مشاهده می کنیم، نیست، با این حال باید عنوان کرد که این تصور کاملاً اشتباه است. بنا به تحقیقاتی که در این خصوص صورت گرفته است، امکان این که تک فرزندان از والدین شان در سنین پیری محافظت کنند بسیار بیشتر است و این در مقایسه با فرزندانی است که خواهر یا برادر دارند و در خانواده های پرجمعیت تر رشد کرده اند. در حقیقت رابطه والدین با کودکان تک فرزند به اندازه ای از لحاظ احساسی ممکن است خوب و عمیق باشد که این مزیت بتواند بر سایر معایب ناشی از تک فرزندی غلبه کند و شدت آن ها را کاهش دهد. کرن کوئنگ، مشاور خانواده در این خصوص عنوان می کند: «والدینی که از سلامت روحی و روانی برخوردار باشند، مهمترین عاملی است که در چگونگی شکل گیری کودکی که تک فرزند است نقش خواهد داشت. اگر این والدین از معایبی که تک فرزندی برای کودکشان می تواند به همراه داشته باشد، آگاهی کامل داشته باشند، می توانند بر مشکلات احتمالی ناشی از آن ها غلبه کنند.»
ذکر این نکته حائز اهمیت است که هنوز تحقیقات روی این گونه افراد به اتمام نرسیده است و بسیاری از حالات روحی و روانی آن ها مشخص نشده است، با این حال یکی دیگر از مسائلی که می تواند برای تک فرزندان دردسر ساز شود، این است که بسیاری از آن ها خیلی علاقه و تمایلی به استفاده از وسایل به صورت گروهی ندارند و این که چیزی را در اختیار کسی بگذارند، بعضاً آزرده خاطرشان خواهد کرد. تحقیقاتی در چین در این خصوص صورت گرفته است و نتایج این تحقیقات نیز این ادعا را اثبات می کند. کوئنگ در این خصوص عنوان می کند: «یکی از مشکلاتی که تک فرزندان با آن مواجه خواهند بود همین مسئله است و اگر والدین به خوبی از آن آگاهی نداشته باشند، ممکن است در آینده برایشان درد سر ساز شود.»
اگر وارد رابطه با شخصی شده اید که برای مشکلات احتمالی ای که در زندگی برایتان رخ می دهد، نمی توانید به درکی مشترک رسیده و تفاهم پیدا کنید بهتر است کمی بیشتر شریک زندگی خود را درک کنید، چرا که ممکن است این مسئله از دوران کودکی او نشأت بگیرد. بنا به تحقیقات انجام شده در این خصوص کودکانی که تک فرزند هستند، به مرور به این که برای هر موضوع یا مشکلی که پیش می آید سرزنش شوند، عادت می کنند و این مسئله در نهایت در سنین بالا تر برایشان درد سر ساز خواهد شد و در مواجه با مشکلات شخصی در زندگی شان ممکن است نتوانند آن گونه که باید رفتار کنند.
ممکن است در محل کار خود و یا هرجای دیگر شخص یا اشخاصی را بشناسید که موضوعاتی کاملاً بی ربط مطرح می کنند و از مسائلی که بیشتر افراد در رابطه با آن ها صحبت می کنند، چیزی نگویند. به احتمال زیاد این گونه افراد تک فرزند هستند، چرا که تحقیقاتی در این خصوص صورت گرفته است که نتایج آن نشان می دهد این گونه افراد غالباً از خلاقیت بیشتری نسبت به دیگران برخوردار هستند و عالم تنهایی سبب می شود به چیزهایی فکر کنند که دیگران معمولاً فرصتی برای فکر کردن به آن ها در اختیار نداشته اند.
اگر از آن گونه افرادی نیستید که خیلی اهل تشویق کردن دیگران و تعریف کردن از کارهای خوب آن ها باشید و در عین حال در محل کار و یا رابطه شخصی با فردی تک فرزند سر و کار دارید، بهتر است که کمی در رویکرد خود با آن شخص تجدید نظر کنید. کودکانی که تک فرزند هستند در زمان کودکی بیشترین توجه را از سمت والدین خود به نسبت کودکان دیگر دریافت می کنند و همین مسئله سبب می شود در آینده نیز زمانی که کار خوبی انجام می دهند دیگران به تشویق و تمجید آن ها بپردازند.
شخصی که همکار یا هم کلاسی شما است، از خود راضی است یا تک فرزند است؟ در حقیقت تفاوت عمده ای میان این دو گروه وجود دارد، چرا که کودکانی که تک فرزند هستند، برای مدت های طولانی در عالم تنهایی خود سیر کرده اند و به همین خاطر کاملاً عادی است که در ارتباط برقرار کردن با دیگران به زمان بیشتری احتیاج خواهند داشت و برای شان کار دشواری خواهد بود. به همین خاطر است که توصیه می شود در مواجه با چنین افرادی زود قضاوت نکنید و کمی حوصله به خرج دهید؛ تحقیقات بسیاری در این خصوص صورت گرفته است و نتایج تمامی این تحقیقات حاکی از آن است که این گونه کودکان در پیدا کردن دوست و برقراری روابط اجتماعی کار بسیار سخت تری نسبت به دیگران در پیش دارند.ترجمه itrans.ir
آیا تا کنون برایتان پیش آمده است که کسی از رفتار شما تشخیص دهد که چندمین فرزند خانواده هستید؟ در حقیقت برای قرن ها است که در میان فرهنگ های مختلف و مردم گوناگون در گوشه و کنار دنیا این باور به وجود آمده است که چندمین فرزنده خانواده بودن، در نهایت تأثیر بسیار مهمی بر شخصیت فرد خواهد گذاشت. البته این مسئله تا حدودی درست است که چندمین فرزند خانواده بودن در شکل گیری شخصیت فرد نقش مهمی ایفا خواهد کرد، با این حال بسیاری از فرضیاتی که در این خصوص از سمت عامه مردم مطرح می شود، اشتباه است. تحقیقاتی که در دانشگاه اوربانای آمریکا در این خصوص صورت گرفته است، نشان از این دارد که بیشتر باور های رایج میان مردم اشتباه است و این که چندمین فرزند خانواده باشیم، تأثیری بر ضریب هوشی و شخصیت مان نخواهد داشت و عوامل مهمتر از این ها هستند که این موارد را شکل می دهند. با این حال در این مقاله قصد داریم شما را با باور های متفاوتی آشنا کنیم که در این خصوص وجود دارند و ببینیم که تا چه اندازه این باور ها درست هستند. با سیارک همراه باشید.
این یکی از مهمترین مواردی است که غالبا در مورد کودکان اول خانواده مطرح می شود و به نظر می رسد که آن قدر ها هم این مسئله درست نیست و در بسیاری از موارد فرزندان اول، چنین حالتی ندارند. کارن کوئنگ، نویسنده و مشاور خانواده در این خصوص عنوان می کند: «این حالت دستور دادن بیشتر در آن کودکانی مشاهده می شود که وظیفه نگهداری از خواهر یا برادر کوچک تر به آن ها سپرده می شود.» بنابراین نکته ای که در این خصوص وجود دارد این است که اگر فرزند اول خانواده باشید و نگهداری از کودکان کوچک تر به شما سپرده نشود، به احتمال بسیار زیاد چنین حالت رفتاری ای در شما پدید نخواهد آمد.
در فرهنگ های مختلف و در نقاط مختلف دنیا، مطالب بسیاری در خصوص کودکان میانی شنیده می شود و این که کمتر مورد توجه خانواده قرار می گیرند و اگر اعضای خانواده ای بخواهند عکسی دسته جمعی بگیرند، احتمال این که فرزندان میانی در عکس نباشند از سایر کودکان بیشتر است و از این گونه مطالب. با این وجود، به نظر می رسد که این گونه مطالب در خصوص این کودکان به هیچ وجه صحت ندارد و برعکس، به خاطر این که نقش ارتباط دهنده کودکان اولی و آخری را ایفا می کنند، از توجه به خصوصی از سمت والدین خود برخوردار می شوند. نکته دیگری که در این خصوص وجود دارد این است که به خاطر این که بسیاری این مسئله را تکرار می کنند که کودکان میانی توجه شایسته ای از سمت والدین خود دریافت نمی کنند، در حقیقت والدین کودک، به خاطر نگرانی ای که از شنیده های خود پیدا می کنند، به طور ناخودآگاه توجه بیشتری نسبت به کودک میانی خود نشان می دهند.
البته صحیح است که کودکی که تازه در خانواده ای متولد می شود برای مدتی طولانی توجه همه را به خود جلب می کند، با این حال، این باور که به این کودک تازه متولد شده در خانواده، هیچ گاه به چشم یک فرد بالغ نگاه نمی شود، کاملاً اشتباه است. حقیقت ماجرا کاملاً برعکس این گفته رایج در میان مردم است و اتفاقاً کودکی که پس از سایرین متولد می شود، کمتر از آن ها نگرانی پدر و مادر را بر می انگیزد و با تجربه ای که از بزرگ کردن کودکان دیگر به دست آورده اند، خیلی در بزرگ کردن کودک آخر خود وسواس به خرج نخواهند داد. این رویکرد والدین بدین معنا خواهد بود که کودک کم سن و سال تر خانواده از آزادی عمل بسیار بیشتری برخوردار خواهد بود و همین مسئله مسئولیت هایی که به او محول می شود را نیز بیشتر خواهد کرد.
این نیز یکی دیگر از باورهایی است که میان مردم جا افتاده است و به نظر می رسد برای تمامی خانواده ها و در خصوص تمامی کودکان اول صحیح نباشد. با وجود این که تا کنون تحقیقاتی در این خصوص صورت گرفته است و نتایج حاصل از آن ها تقریباً بر این نظریه صحه می گذارد که کودکان اول جاه طلب تر هستند و در زندگی آتی خود به دست آورد های بزرگی خواهند رسید، به نظر می رسد این مسئله بیشتر به نوع خانواده ای که فرد در آن متولد می شود بستگی داشته باشد تا به این که چندمین فرزند خانواده خود باشد.
باور دیگری که در میان مردم رایج است، نقش میانجی گری کودکان میانی است و این که این نقش در زندگی آینده آن ها نیز پا برجا خواهد بود، با این وجود، به نظر می رسد این مسئله خیلی هم درست نباشد. بسیاری بر این باورند که این کودکان به طور معمول نقش شخصی را به عهده می گیرند که در صورت بروز هر گونه مشکلی میان خواهران و برادران بزرگتر و کوچکترشان، وظیفه رفع مشکل و پا در میانی میان آن ها را به عهده خواهند گرفت و به مرور به این کار عادت خواهند کرد، با این حال بنا به بررسی ها و تحقیقات صورت گرفته در این خصوص با وجود این که کودکان میانی از قابلیت درک احساسات بیشتری برخوردار هستند، به نسبت سایر کودکان خانواده کمتر به خواسته های دیگران تن می دهند و این به معنی است که تنها این که دیگران از آن ها انتظار پا در میانی داشته باشند، برای متقاعد شدن آن ها کافی نیست.
باور دیگری در میان مردم نقاط مختلف رایج است؛ این که کودکان آخر خانواده از جذابیت کودکی و شادابی و نشاط خود برای برقراری ارتباط و داشتن نقشی در خانواده بهره می گیرند. این باور البته تا حدودی درست است، اما نکته ای که باید در خصوص آن خاطر نشان کرد این است که این رفتار برای همیشه و به طور مداوم از طرف کودک آخر صورت نمی گیرد. در حقیقت در بیشتر مواردی که تا کنون مورد بررسی قرار گرفته اند، کودک آخر خانواده، برای رفتار کردن از خواهر یا برادر بزرگتر خود الگو می گیرد و سعی می کند (حداقل تا زمانی که خود فردی بالغ نشده است) شبیه به آن ها رفتار کند و این کار کودک، کمتر او را نیازمند به استفاده از شادابی و نشاط دوران کودکی اش می کند.
این باور کاملاً اشتباهی است که در میان بسیاری رایج شده است. حتی کسانی که در دوران کودکی و در خانواده فرزند اول بوده اند و حالا بدل به انسان هایی بالغ و مسئولیت پذیر شده اند، بر این باورند که این مسئله به طور طبیعی در آن ها به وجود آمده است و در حقیقت تنها به خاطر اینکه اولین فرزند بوده اند حال تبدیل به انسانی مسئولیت پذیر شده اند و این باور کاملاً اشتباهی است، چرا که بنا به تحقیقاتی که در آکادمی علوم پایه ایالات متحده آمریکا صورت گرفته است، این که انسان چندمین فرزند خانواده باشد، در طبیعت و اصطلاحا بر ذات او هیچ تأثیر نمی تواند بگذارد.
از باورهای دیگری که در میان خانواده ها و مردم رایج شده این است که کودکان میانی کمتر تن به روابط اجتماعی داده و بیشتر ترجیح می دهند در خلوت خود باشند. اگر با این تصور به سمت فرزند میانی خانواده ای بروید که شخصیتی منزوی و گوشه گیر دارد و احتمالا در مواجه با شما خجالت خواهد کشید و دست و پای خود را گم خواهد کرد، مطمئنا از دیدن رفتاری کاملاً متفاوت با این متعجب خواهید شد، چرا که بنا به تحقیقات انجام شده در این خصوص، اتفاقاً فرزندان میانی خانواده ها بیشتر به بیرون رفتن و شرکت کردن در روابط اجتماعی از خود تمایل و علاقه نشان می دهند.
تصوری که کودکان کم سن و سال خانواده دنباله روی راه خواهران و برادران بزرگتر خود خواهند بود تنها یک تصور است و بس. فرانک سالووی، که کتاب های مشهوری در خصوص کودکان و روابط آن ها با خانواده شان دارد (Born to Rebel از شناخته شده ترین کتاب های او است) در این خصوص عنوان کرده است که کودکان آخر خانواده ها که کم سن و سال تر هستند، بر خلاف تصوری که عامه مردم در خصوص آن ها دارند، بیشتر تمایل دارند تا راه جدیدی برای خود پیدا کرده و کمتر به ادامه دادن راه سایر کودکان خانواده تمایل نشان می دهند.
این باور راج میان مردم و خانواده ها نیز بر اساس اطلاعاتی که به دست آمده و تحقیقاتی که در این خصوص صورت گرفته است، معمولاً اشتباه از آب در می آید. فرانک سالووی که تحقیقات جامعی در این خصوص انجام داده است بر این باور است که این کودکان کم سن و سال تر خانواده و کودکان آخر هستند که بیشتر به ریسک کردن تمایل نشان می دهند.
بسیاری بر این باورند که کودکان میانی خانواده ها کمتر از سایر کودکان خانواده، امکان دست یابی به موفقیت در آینده زندگی شان برایشان متصور است و خوشبختانه این باور رایج نیست درست به نظر نمی رسد. موارد بسیار زیادی در تحقیقات انجام شده در این خصوص مشاهده شده اند که در آن ها کودکان میانی، توانسته بودند بسیار موفق تر از کودکان ابتدایی و آخری خانواده خود باشند.
بسیاری بر این باورند که توجه زیادی که از سمت والدین متوجه کودکان آخر خود که کم سن و سال تر هستند می شود، در آینده آن ها تأثیری چشم گیر خواهد داشت و سبب خواهد شد که موفقیت های بیشتری به نسبت سایر کودکان خانواده نصیب شان شود و این باور رایج در میان مردم و خانواده ها نیز به نظر درست نمی رسد. بنا به تحقیقات صورت گرفته در این خصوص، این بزرگترین فرزندان خانواده هستند که در آینده امکان دست یابی به موفقیت و شکل دادن یک زندگی بی نقص برایشان محتمل تر است.
این مورد از دیگر باور های رایج میان خانواده ها و مردم است که فکر می کنند به واسطه تمامی از خود گذشتگی هایی که کودکان ابتدایی خانواده در مدت زمانی که در خانه و در میان خواهران و برادران کوچک تر خود زندگی می کند، نشان می دهند و این که به خاطر سن بیشترشان مجبور می شوند به خواسته های فرزندان دیگر تن بدهند، در نهایت سبب خواهد شد که این کودکان رفتاری منطقی تر داشته باشند و کمتر به بحث و مجادله با دیگران بپردازند. با این حال این طور به نظر می رسد که چندمین فرزند خانواده بودن به هیچ عنوان تأثیری بر این مسئله ندارد و فرد به واسطه این که اولین کودک خانواده باشد، منطقی تر نخواهد بود و عوامل مهم تر از این، بر شکل گیری این حالت در شخصیت کودک تأثیر گذار خواهد بود. تحقیقات انجام شده در دانشگاه یونیون آمریکا گواهی بر این ادعا است.
بر خلاف باوری که در اذهان عامه مردم در خصوص کودکان میانی خانواده ها وجود دارد، این کودکان به هیچ عنوان دنباله رو هایی که ما از آن ها در ذهن خود می سازیم نیستند و نخواهند بود. کاترین اسشومن از دیگر نویسنده های مطرح در خصوص چگونگی شکل گیری شخصیت کودکان است و در این خصوص عنوان می کند که نه تنها کودکان میانی دنباله روی سایر کودکان و فرزندان خانواده (فرزندان بزرگتر) نخواهند بود، بلکه بسیاری از رفتار های هدایت کننده که در رهبران، مدیران و این گونه افراد مشاهده می شود، در آن ها وجود دارد. نکته جالب توجه در این خصوص این است که انسان های مشهوری چون آبراهام لینکولن و بیل گیتس، کودکان میانی خانواده خود بوده اند و این خود نشان می دهد که این باور رایج تا چه اندازه می تواند اشتباه باشد.
در بسیاری از موارد این باور رایج نیز اشتباه از آب در می آید و توصیه می شود که به هیچ عنوان با چنین دیدی به فرزند آخر خود نگاه نکنید. در حقیقت بسیاری بر این باورند که اگر قرار باشد کسی در خانواده رفتار های موذیانه از خود نشان دهد و از آرامش کمتری برخوردار باشند، آن کودک آخر خانواده خواهد بود، حال آن که تحقیقات انجام شده در دانشگاه ایالتی پن آمریکا در مواردی که مورد بررسی قرار داده است به هیچ عنوان به چنین نتیجه ای نرسیده است. ترجمه itrans.ir
در سیارک بخوانیم: