عادت افراد دارای EQ بالا هفت مورد
طاهره مصطفویدر۱۴۰۳/۲/۱۸این ویژگیها شما را قادر میسازند که با تجارب زندگی به صورت شادتری مواجه شوید. شما میتوانید هر رویدادی را ، بچه جدید، برنده شدن در قرعهکشی، نقل مکان به خانه جدید را به عنوان منشاء شادی یا ناراحتی پردازش کنید. احساسات انسانی از هیچ قاعدهای پیروی نمیکنند و این موضوع دلیل خلاقیت و غیرقابل پیشبینی بودن ما است. اما باید درون هر فردی راهی برای مواجهه راحت با احساساتش وجود داشته باشد. برای ما این موضوع، مزیت بزرگ هوش احساسی EQ است
1) افراد دارای EQ بالا کنترل خوبی بر روی وسوسههای خود دارند.
2) افراد دارای EQ بالا مشکلی با تاخیر در دستیابی به پاداش کارشان ندارند.
3) آنها میتوانند احساس سایرین را درک کنند.
4) در مواجهه با احساساتشان صریح عمل میکنند.
5) افراد دارای EQ بالا نحوه کار احساسات را درک کرده و میدانند هرکدام به چه مسیری منتهی میشود.
6) آنها در عوض اینکه مسیرشان در زندگی را با فکر طی کنند، با موفقیت آن را با احساساتشان به پیش میبرند.
7) نیازهای خود را با ایجاد رابطه با شخصی که میتواند آنها را برآورده کند برطرف میکنند.
حال به نحوه عملکرد هر یک از این ویژگیهای مطلوب در زندگی خودمان میپردازیم.
1. کنترل وسوسه
اگر افراد براساس وسوسههای خود عمل نمیکردند مصرفگرایی به سرعت ساقط میشد. انتخابهای بدون فکر سبب میشوند که به جای خوردن غذای خانه که میدانیم به میزان بیشتری رضایتبخش و سالم خواهد بود، به مکدونالد برویم. تحت تاثیر وسوسه، بیش از حد غذا و مشروب میخوریم و پول خرج میکنیم. مانند هرچیز دیگری که میتوان مغز را به انجام مکرر آن آموزش داد، عمل تحت تاثیر وسوسه نیز میتواند به یک عادت تبدیل شود که وقتی تثبیت شد دیگر نمیتوان آن را به راحتی ترک کرد.
رفتار وسوسهوار ریشه در نداشتن کنترل دارد. بیشتر لغزشهای از روی وسوسه بیضرر میباشند، زیرا همه ما دوست داریم بعضی اوقات از کنترل خارج شویم. اما فراتر از آن، از دادن کنترل بدین معناست که وسوسههایتان شما را کنترل میکنند. اگر دفعه بعدی که دچار یک وسوسه غیرقابل مقاوت شوید نتوانید از درسهایی که در گذشته گرفتهاید استفاده کنید، در حقیقت از آنها عبرت نگرفتهاید. افراد با EQ بالا برعکس هستند. آنها از گذشته عبرت میگیرند و نکته اصلی که میآموزند این است که رفتار از روی وسوسه غالبا" خودبراندازانه است.
این درسی است که واقعا" آن را حس میکنند. حافظه این افراد حس یک خماری بد، پر شدن ناشی از بیش از حد غذا خوردن و یا فهمیدن اینکه ملکی که با مالکیت زمانی خریداری کردهاند بیارزش بوده را همیشه به یاد خواهد داشت. در حقیقت آنها به داشتن یک حافظه احساسی افتخار میکنند، درحالی که سایر افراد از آن اجتناب میورزند. حافظه افرادی که از روی هوس رفتار میکنند پر از تصمیمات وحشتناکی است که ترجیح میدهند فراموششان کنند؛ درحالی که حافظه افراد با EQ بالا پر از انتخابهای خوبی است که به انجام انتخاب خوب بعدی کمک میکند.
چه کنیم: پیش از انجام عملی که برای آن وسوسه دارید پنج دقیقه صبر کنید. اگر هنوز وسوسه داشتید، کاغذی برداشته و مزایا و معایب آن را بنویسید و حتما" احساسی که صبح فردای انجام وسوسه خود خواهید داشت را نیز ذکر کنید.
2. لذتهای تاخیریافته
افراد مسن غالبا" از نسل جوان به این دلیل که در طلب لذتهای آنی هستند انتقاد میکنند، اما نکته کلیدی اینجا است که بفهمیم کدام لذتهای باید به تاخیر بیفتند و از کدام لذتها میتوان در حال حاضر بهره برد. نقل مکان کردن از خانه والدین به خانه شخصی و استقلال مالی داشتن لذتبخش است. رفتن به دانشگاه حقوق یا دانشگاه پزشکی باعث سالها تاخیر در رسیدن به این لذت میشود و بالاتر از همه، بدهی قابل توجهی را به شما به تحمیل میکند.
جامعه اتخاذ چنین انتخابی را آسانتر میکند، زیرا وعده حیثیت و درآمد بیشتری را بعد از فارغالتحصیلی میدهد.
همانطور که پیشتر به آن اشاره کردیم، افراد عمدتا" در انتخابهای کوچک، در مقابل رد کردن لذتهای آنی دچار سختی میشوند. به همین دلیل است که ما:
• بین وعدههای غذایی هم غذا میخوریم.
• بیش از حد از نوشیدنیهای الکلی استفاده میکنیم.
• در هنگام تماشای تلویزیون خوراک مختصری میخوریم.
• به جای ورزش کردن در خانه مینشینیم.
• از غذاهای آماده استفاده میکنیم.
• قند زیادی مصرف میکنیم.
• به جای برقراری ارتباط با مردم واقعی زمان زیادی را در اینترنت سپری میکنیم.
• بدون فکر سخنی میگوییم که بعدا" از آن پشیمان میشویم.
• به جای اینکه منتظر شخص مناسب باشیم افراد نامناسبی را به عنوان همدم انتخاب میکنیم.
همچنین در زمینه کنترل وسوسه که ارتباط تنگاتنگی با این موضوع دارد، افراد با EQ بالا به لذتهای آنی توجهی ندارند. آنها به طور کلی با این تصور ذهنی که چیزی برای آنها خوب است یا بد، تحریک نمیشوند.
این افراد از اینکه تحت شرایط موجه لذت خود را به تعویق بیاندازند احساس خوبی دارند. آنها آنقدر انعطافپذیرند که هیچ قانون ثابتی را وضع نمیکنند. انعطافپذیری در نتیجه EQ بالا ایجاد میشود. آنها در مواجهه با یک وسوسه لحظهای، این را نمیگویند که "فقط همین یکبار تسلیم میشوم. مگر چه ضرری دارد؟"، که یک توجیه نامعتبر است، در عوض به خود میگویند "آیا این بهترین کاری است که میتوانم انجام دهم؟ صبر میکنم و میبینم."
چه کنیم: زندگی خود را با دقت بررسی کرده و از خود بپرسید که آیا در راه دستیابی به لذتهای آنی به مشکل دچار شدهاید؟ آیا پول خود را برای خریدهای بیهدف هدر میدهید؟ آیا کمدتان بیش از حد پر از لباس است؟ آیا وسوسه خرید باعث خالی شدن حساب بانکیتان میشود؟ آیا فریزر شما پر از غذاهایی است که هیچوقت آنها را بخورید؟
اگر مشکلی وجود داشت، یکییکی آنها را برطرف کنید. مثلا" اگر برای خرید یک جفت کفش جدید و یا یک خرید عجیب همچون یک باشگاه ورزشی کامل خانگی وسوسه شدید، چیزی را که باعث لذت به مراتب بیشتری در شما خواهد شد را یادداشت کنید. به جای خرید کفش میتوانید برای تعطیلات پسانداز کنید و به جای خرید باشگاه ورزشی گرانقیمت میتوانید به یادگیری تنیس پرداخته و از زمینهای عمومی استفاده کنید. تا زمانی که لذتهای تاخیریافته در ذهن جا نیفتند نمیتوانند با لذتهای آنی رقابت کنند.
3. توانایی همدردی کردن
توانایی درک احساسات دیگران یک قابلیت طبیعی است که همه ما از زمان طفولیت که احساساتمان به طور عمده و برخی اوقات منحصرا" به احساسات مادرمان بستگی داشت، آن را به همراه داشتیم. خانواده مدرسه کوچکی است که همگان از لحاظ احساسی آموزش میبینند و البته برخی از کودکان نسبت به سایرین از آن بهره بیشتری میبرند. آنها عادات بدی که بعدا" نیاز به ترک آن باشد را فرا نمیگیرند. اگر نمیتوانید به راحتی احساس یک شخص و دلیل وجود آن را درک کنید، پس در نقطهای از طول زندگیتان، مانع از این قابلیت که از زمان تولد با شما همراه بوده است شدهاید. این موضوع ممکن است در اثر وجود معلمی مثل یک پدر که از لحاظ احساسی بسته بوده و شما را در مسیر اشتباه قرار داده ایجاد شود و یا اینکه خود شما تصمیم گرفته باشید که احساسات جنبه مثبتی از زندگی نیستند. در هرصورت دیگر توانایی همدردی را نخواهید داشت.
افراد با EQ بالا میتوانند همدردی کنند. این موضوع میتواند در پزشکان به طور طبیعی سبب ایجاد یک رفتار بالینی آرامشبخش شود. همچنین میتواند باعث جذب افراد به حرفهای فروشنده شود، زیرا آنها حس میکنند که نیازهایشان درک میشود. تا حدودی هیچ یک از ما را نمیتوان با عدم صداقت و دورویی فریب داد، زیرا از حسگرهای احساسی شدیدا" حساسی برخورداریم. درصورت داشتن EQ بالا، خواندن افراد برایتان ساده خواهد بود و میتوانید فرای حرف افراد بنگرید و احساس واقعی آنها را ببینید.
چه کنیم: برای همدردی با دیگران باید به آن تمایل داشته باشید. این موضوع درباره افرادی که آنها را دوست داریم آسان است؛ مثلا" زمانی که فرزندمان درد بکشد ما هم درد میکشیم. بسط این احساس برای افرادی که از آنها خوشمان میآید نیز تقریبا" آسان است. پس از اینکه فهمیدید توانایی همدردی را دارید، میتوانید آن را شکوفا کنید. به حرفهای یک غریبه و یا یک همکار طوری گوش دهید که انگار دوست شما هستند. ببینید که چقدر خوب واکنش نشان میدهند و سپس واکنش خود را بررسی کنید. اگر بسط دادن همدردی حس خوبی را ایجاد نمیکند، هنوز جایی درون شما مقاومت وجود دارد. شاید حس میکنید که مشکلات دیگران باعث ایجاد مسئولیت برای شما میشوند. همچنین ممکن است حس کنید که مجبورید به آنها کمک کنید و یا نگرانشان باشید.
هوش احساسی بر این موانع فائق آمده و آنها را به مزیت تبدیل میکند. کمک به دیگران خوب است ولی مجبور نیستید که به همه کمک کنید. گوش دادن به حرفهای یک فرد دیگر دلسوزانه است ولی نه پشت سرهم. زمانی که توانستید این تفاوتها را قائل شوید درک خواهید کرد که همدردی یک موهبت شگفت است، نه چیزی که بخواهید از آن اجتناب کرده و یا نگران آن باشید. حد رضایتبخشی بین نازکدلی و سنگدلی بیش از حد وجود دارد که میتوانید تعادل مطلوب خود را در آن بیابید.
4. خویشتن پذیری احساسی
اینکه به طور کامل با احساساتمان مواجه شویم به ندرت پیش میآید. در وجود همه افراد این میل وجود دارد که به بهترین نحو ممکن دیده شوند و به همین دلیل است که احساسات منفیمان را حتی به خودمان نیز بروز نمیدهیم. اما نیروی دیگری نیز وجود دارد که مخالف این میل است. صدایی که گناهان، سرافکندگیها و اعمال ناپسندمان را به ما یادآوری میکند. اینکه به طور پیوسته به خود تلقین کنید که چه فرد خوبی هستید، همانقدر دور از واقعیت است که دائما" به خود تلقین کنید که چه فرد بدی هستید.
افراد با EQ بالا با بهترین و بدترین جنبههای خود مواجه شدهاند و در نتیجه نسبت به بیشتر مردم به سطح عمیقتری از خویشتنپذیری دست پیدا کردهاند.
دستیابی به خویشتنپذیری به راحتی و سریع اتفاق نمیافتد، زیرا در مواجهه با بخشهایی از وجودمان که سبب ایجاد احساس شرم و گناه میشود بسیار تدافعی رفتار میکنیم. اینکه "خود را دوست بداریم" اولین مرحله نیست، بلکه هدف ما است. حتی بیان اینکه "من شایسته عشق هستم" میتواند برای برخی از افراد دشوار باشد، زیرا اساس آنها مثل کودکانی که به خوبی مورد عشق واقع شدهاند، بنا نشده است. احساسمان نسبت به خود نیز بر همین اساس اتخاذ میشود. دانستن دو حقیقت مفید خواهد بود.
نخست اینکه داشتن احساسی که علاقهای به آن ندارید و عمل کردن بر مبنای آن احساس، دو موضوع مجزا هستند. با این وجود احساس شرم و گناه این تفاوت را قائل نشده و حتی به خاطر داشتن یک فکر نیز میخواهند شما را مجازات کنند. در حقیقت افکار میآیند و میروند؛ آنها جنبههای وجودی خویشتن نیستند بلکه مهمانهایی زودگذر میباشند.
دوم اینکه شما دیگر همان فردی که قبلا" بودید نیستید. احساس شرم و گناه این موضوع را باور ندارند و به طور پیوسته بر این پیام تمرکز میکنند که شما تغییر نکردهاید و هیچگاه نیز تغییر نخواهید کرد. اما در حقیقت شما به طور پیوسته درحال تغییر هستید. موضوع اصلی این است که آیا شما میخواهید بر فردی که امروز هستید تمرکز کنید یا فردی که زمانی در گذشته بودید. افراد با EQ بالا، سرزندگی را در تمرکز بر حال حاضرشان مییابند و با گذشته پژمرده خودشان در کشمکش نیستند.
چه کنیم: هرگاه فکری گناهکارانه و یا شرمآور از گذشته به سراغتان آمد، آن را متوقف کرده و به خود بگویید "من دیگر آن آدم سابق نیستم." اگر باز هم آن احساس به سراغتان آمد دوباره این جمله را تکرار کنید. برخی اوقات چنین افکاری به طور پیوسته برمیگردند. در چنین حالتی به محض تنها شدن، بنشینید و چشمان خود را ببندید، چند نفس عمیق بکشید و بر خودتان تمرکز کنید. اینکه زخمهای گذشته میتوانند تاثیر به سزایی در زمان حاضر داشته باشند را دست کم نمیگیریم، بلکه نکته کلیدی این است که درک کنیم وجود دردهای قدیمی در موقعیتهای جدید نادرست است. با داشتن این عقیده در ذهن، میتوان روز به روز بیشتر در راه دستیابی به خویشتنپذیری قدم برداشت. تمرکز کامل بر روی زمان حاضر، بهترین راه برای دستیابی به خویشتنپذیری است و برعکس.
هرچه بیشتر خودتان را بپذیرید، زمان حاضر ارزشمندتر میگردد. این حقیقت را در جهت منفعت خود به کار ببرید.
5. عواقب احساسات
همه اعمال از جمله احساسات، عواقبی در بر دارند. تا جایی که به مغز مربوط میشود، تولید مواد نوروشیمیایی که در شما باعث ایجاد احساس عصبانیت، ترس، اعتماد به نفس و یا سایر احساسات میشود، یک عمل به شمار میرود. تمام بدن به این پیامهای شیمیایی واکنش نشان میدهد؛ بنابراین نمیتوان به احساسات به شکل انفعالی نگاه کرد. حتی یک رواقی که تمام احساسات ناخواسته را در خود سرکوب میکند نیز در حال انجام یک عمل فعال است. در این کتاب تمرکز ما بر انتخابهای کاملا" سیستمی است که با استفاده از ژنوم برتر به عنوان وسیله، هم برای ذهن و هم برای بدن منفعت ایجاد میکند.
به محض اینکه درک کنید احساسات منفی برایتان مضر است، دیدگاهتان دچار تغییر خواهد شد. حمله به یک فرد دیگر، حسادت، کینهتوزی و تصور انتقام، دیگر رضایتبخش نخواهند بود. تمام این احساسات حتی در سطح ژنتیکی نیز بر روی شما تاثیر خواهند گذاشت. تا زمانی که منفینگری وجود داشته باشد، تندرستی حقیقی ممکن نخواهد شد. افراد با EQ بالا حتی درصورتی که درباره تغییرات اپیژنتیکی اطلاعی نداشته باشند، با این حقیقت کنار خواهند آمد. سایر افراد نیز مطمئنا" اینکه عصبانیت و یا نگرانی والدین چگونه باعث عذاب فرزندانشان میشود را تجربه کردهاند. تنها بر همین اساس میتوان نتیجه گرفت که احساسات همواره عواقبی را به هراه خواهد داشت.
چه کنیم: شما نمیتوانید از تاثیرگذاری احساسات منفیتان بر روی خود و اطرافیانتان جلوگیری کنید. زمانی که این حقیقت برایتان جا افتاد، مسئولیتپذیری در قبال احساساتتان مهمترین قدم خواهد بود. دیگر هیچ دلیل موجهی برای تخلیه عصبانیت خود بر روی دیگران، به منظور ایجاد ترس، تهدید، قلدری و یا حکمفرمایی با انگیزههای خودخواهانه وجود نخواهد داشت.
هیچ کس از شما انتظار ندارد که مقدس شوید. دانستن اینکه احساسات عواقبی در بر دارند باعث منفعت شما خواهد شد. چشمان خود را باز کنید و ببینید که عصبانیت و اضطراب یک فرد چگونه باعث بد شدن جو میشود و آن را در خود حس کنید. سپس از خود بپرسید که آیا این تاثیری است که میخواهید بر محیط اطرافتان داشته باشید. احساسات زندهاند و باید با آنها مذاکره کرد. زمانی که یک احساس نفع خود را در تغییر ببیند به آن تن خواهد داد و در نتیجه شما دچار تغییر خواهید شد.
6. پیش بردن زندگی براساس احساسات
از آنجا که بیشتر افراد و مخصوصا" مردان نسبت به احساسات خود بدگمان بوده و سعی در مخفی کردن آنها دارند، شنیدن اینکه پیش بردن زندگی براساس احساسات، عملکرد بهتری نسبت به پیش بردن آن براساس تفکر دارد، تکاندهنده خواهد بود. در حقیقت این مفهوم آنقدر بیگانه است که برای پشتیبانی از آن، نیاز به بیان یافتههای محکم فیزیولوژیکی احساس میشود.
نخست اینکه پژوهشگران دریافتند که احساسات در همه تصمیماتی که میگیریم نقش دارند و چیزی به نام تصمیم منطقی خالص وجود ندارد. زمانی که میخواهید احساسات را از این معادله خارج کنید، در حقیقت یکی از جنبههای طبیعی خود را سرکوب میکنید. آیا زمانی که حال خوبی دارید بیشتر خرج میکنید؟ ممکن است اینطور فکر نکنید، اما پژوهشها اثبات میکنند که حالت روحی خوب باعث خالی شدن کیف پول میشود. آیا برای اینکه مهمتر به نظر برسید و یا در نظر فروشنده بهتر دیده شوید، بیش از حد خرج خواهید کرد؟ بسیاری از مردم این کار را میکنند.
یکی از جذابترین یافتهها در این زمینه در جریان یک مزایده حاصل شد که در آن از شرکتکنندگان خواسته شد که بر روی یک اسکناس بیست دلاری پیشنهاد خود را ارائه کنند. این بازی باعث خنده و گیجی شد، زیرا به نظر بدیهی میرسید که هیچکس بیشتر از بیست دلار بر روی یک اسکناس بیست دلاری پیشنهاد نمیدهد؛ ولی اینکار را انجام دادند.
برنده شدن در مزایده و شکست دادن طرف مقابل، به خصوص در میان مردان، نسبت به منطق از اهمیت بیشتری برخوردار بود و به همین دلیل قیمت مزایده بالا و بالاتر رفت تا جایی که یک نفر تسلیم شد. البته "برنده" خرید مسخرهای انجام داد ولی احساسات توانست بر منطق پیروز شود.
افراد به EQ بالا از جزء احساسی تصمیمگیری اجتناب نمیکنند. آنها با احساسات خود در ارتباط بوده و در نتیجه به جنبههای عمیقتری از بینش و بصیرت دست پیدا میکنند. به محض اینکه به احساسات خود اجازه دهید تا ظاهر شوند، دیگر نیاز نیست بر اساس آنها عمل کنید (این موضوع، ترس اصلی افراد سرکوب شدهای است که نمیتوانند حتی فکر بروز احساسات خود را تحمل کنند). قدم بعدی درک این موضوع است که احساسات از هوش برخوردارند و در ماورای آن بینش عمیقتری وجود دارد. احساسات، تمام بخشهای هوشیاری که بیشتر افراد از آن بیاصلاع هستند را میگشاید. درباره هر "احساس بیدلیل" که درست از آب درمیآید بیشمار نشانه دیگر هرروزه به ما ارسال میشود که باید آنها را حس کنیم نه تحلیل.
چه کنیم: اگر شما پیش از این هم در موقعیتها مسیر خود را براساس احساسات طی میکردید، هرچه که ذکر شد بدیهی خواهد بود؛ اما برای افرادی که نسبت به احساسات خود بدگمان میباشند اینطور نخواهد بود. اینکه بیاموزیم احساساتمان ما را راهنمایی کنند، با قدمهای کوتاه محقق خواهد شد. برای شروع، همه آن زمانهایی که احساس خود را نادیده گرفته و براساس عقل خود پیش رفتهاید و پس از آن گفتهاید "میدانستم که اینطور میشود. چرا براساس احساساتم عمل نکردم؟" را به خاطر بیاورید. این یک سوال بلاغی نیست. دلیل اینکه براساس احساس خود عمل نکردید این است که خود را برای آن آموزش ندادهاید.
دفعه بعدی که میان دلایل مختلف برای انجام یک کار و این حقیقت ساده که احساستان به شما میگوید آن کار را انجام ندهید در کشمکش قرار گرفتید، اینکه هر جنبه وجودیتان چه چیزی میگوید را یادداشت کرده و سپس براساس عقل و یا احساس عمل کنید. زمانی که وضعیت برطرف شد و نتیجه آن را فهمیدید، به یادداشت خود مراجعه کرده و آن را بررسی کنید. این موضوع بهترین عملکرد را در پی خواهد داشت، زیرا همه ما کارهایی انجام میدهیم قرار گذاشتن کورکورانه، کار کردن با یک رئیس جدید، صحبت با فروشنده اتوموبیل که نمیتوان در آنها احساسات را نادیده گرفت و میتوانند باعث موفقیت و یا ناامیدی شوند. اگر احساس خود را به صورت نوشته درآورید، دفعه بعدی راحتتر میتوانید به بینش خود اعتماد کنید. کلید این کار، تکرار و همچنین بررسی دقیق اینکه چقدر احساساتتان درست از آب درمیآیند، میباشد.
7. برطرف کردن نیازهای خود
در زمان نیاز به چه کسی مراجعه میکنید؟ بگذارید دقیقتر بگوییم. شما برای گفتن یک موضوع دشوار شجاعت به خرج دادهاید و شخصی که با او صحبت کردید شما را پس زده است. اکنون شما آسیب دیده و دلسرد شدهاید. سوزش حرفهایش در گوش شما صدا میکند. چیزی که در این زمان به آن نیاز دارید آرامش و همدردی است. اگر به دوستی مراجعه کنید که به حرفهای شما گوش داده، چند جمله کلیشهای بگوید و سپس به سرعت موضوع را عوض کند، به شخص اشتباهی مراجعه کردهاید. از خر نمیتوان شیر گرفت پس چرا در زمینه احساسات اینگونه عمل کنیم؟
پاسخ این موضوع پیچیده است اما شامل هوش احساسی میشود. در زمان ناراحتی بیشتر افراد آنقدر برای تخلیه درد خود مستاصل میشوند که به نزدیکترین فرد موجود مراجعه میکنند و اگر متاهل باشند به احتمال زیاد به همسر خود مراجعه میکنند. اما یک فرد با EQ بالا تشخیص میدهد که چه کسی دلسوزانه به حرفهایش گوش میدهد و چه کسی نه. بنابراین به همان شخص مراجعه کرده و از سایرین اجتناب میکند.
یک نیاز عمیقتر مانند نیاز به دوست داشتن را در نظر بگیرید. در زمان برطرف شدن این نیاز در دوران کودکی که بخشی حیاتی در داشتن هوش احساسی است حس دوست داشته شدن از منشاء مناسب که والدین هستند، تامین میشود. اما ممکن است والدین این دوست داشتن را دریغ کرده و سبب ایجاد پریشانی از لحاظ احساسی شوند. در این حالت با ندانستن اینکه چه کسی میتواند عشق مورد نیازتان را به شما بدهد بزرگ میشوید و پس از آن بدون اینکه بتوانید ببینید چه کسی توانایی عشق ورزیدن را دارد، به صورت تصادفی اقدام کرده و از یک فرد به فرد دیگر مراجعه میکنید.
زمانی که فردی را یافتید که اینگونه نباشد و تنها مقدار اندکی از عشق را برای ارائه داشته باشد، به احتمال زیاد همان فرد را انتخاب میکنید. ترکیبی از احساس عدم امنیت، نیاز و صدمات احساسی، باعث ورود شما به رابطهای میشود که خستهکننده، مایوسکننده و در بدترین حالت سمی خواهد بود.
برای افراد با EQ بالا، یافتن شخص مناسب برای برطرف کردن نیازهایشان آنقدر ساده است که وقتی کسی نتواند اینکار را بکند دچار تعجب میشوند. حقیقت ناراحتکننده این است که افراد صدمهدیده غالبا" به دنبال سایر افراد صدمهدیده و حتی به دنبال افرادی که ممکن است به آنها آسیب برسانند میروند. همچنین بعضی اوقات رفتار افرادی که از لحاظ احساسی سالم هستند این افراد را دچار اضطراب میکند، زیرا موجودیت منزوی و بسته احساسی که به آن خو گرفتهاند را مورد تهدید قرار میدهد. با این وجود باز هم باید تلاش کرد، زیرا در غیر این صورت به سختی میتوانیم در میان احساسات زندگی که عمدتا" برطرف نشدهاند حرکت کنیم.
چه کنیم: بیشتر افراد خود را جایی در میان قرار گذاشتن، رابطه عاشقانه، ازدواج و طلاق مییابند. آنها اختلاف داشتن نیاز و برطرف کردن آن را به خوبی درک میکنند. در همه انواع روابط، شما نمیتوانید از طرف مقابل چیزی را بخواهید که نمیتواند به شما ارائه دهد. اما با این حال این کار را انجام میدهیم؛ از یک فرد بیتفاوت انتظار همدردی، از یک فرد خودخواه انتظار درک و از یک فرد بیاحساس انتظار عشق داریم و بدتر.
با این حال راه حل این وضع دشوار به آن دشواری که تصور میکنید نیست. زمانی که نیازی را احساس میکنید، به فردی مراجعه کنید که از توانایی او برای برطرف کردن آن اطمینان دارید. آن شخص کیست؟ تنها زمانی این را خواهید دانست که آن شخص را در حال واکنش به وضعیت مشابه دیده باشید. حدس نزنید و تیر در تاریکی نیاندازید. افراد مهربان، بامحبت، بخشنده و فهمیده، این ویژگیهایشان را مخفی نمیکنند، بلکه با آنها زندگی میکنند.
به زودی درخواهید یافت که افراد بسیاری وجود دارند که میخواهند نیاز شما را برطرف سازند. آیا کسی وجود دارد که تا به حال با یک غریبه خوشمشرب در هواپیما مواجه نشده باشد که به وضعیت خانوادگی، عشقی، کاری و حتی عمیقترین رازهایش گوش فرا دهد؟ به طور طبیعی به خاطر ترس از عدم پذیرش، میل به خودداری از آن وجود دارد، اما اینکه ابتدا نشانهای از گشادهرویی را تشخیص داده و سپس به مرحله بعدی برویم، دشوار نخواهد بود. اندکی گشادهرویی به بیشتر شدن آن منتهی میشود و زمانی که آن فرد دیگر چیزی برای ارائه نداشته باشد زمان، توصیه، همدردی ویا علاقه آن را خواهید فهمید.
تنها نکته قابل توجه این است که: حتی کسی که میتواند عشق، همدردی، دلسوزی و درک را ارائه کند نیز حق نه گفتن دارد. میدانیم که چقدر پذیرش این موضوع دشوار است. عدم پذیرش بزرگترین دلیلی است که افراد از برخوردهایی که احساس در آنها دخیل است، دوری میورزند. در میان گذاشتن مشکلات با دوستان و اعضای خانواده که مانند یک دیوار خالی به آنها گوش میدهند آسانتر است. خالی بودن بهتر از نه شنیدن است، اما این نیازها باید برطرف شوند و با اینکه احتمال رد شدن نیز وجود دارد، باید جرئت لازم برای یافتن شخص مناسب را در خود ایجاد کنید.
هرچند که احتمالا" اینطور نخواهد شد، زیرا تمام نیازها عشق لایزال نیست. متداولترین نیاز، شنیده شدن است و با فاصله اندکی از آن نیاز به همدردی و نیاز به درک قرار دارد. مورد تایید قرار گرفتن موضوع اصلی است. به محض اینکه دریافتید که میتوانید مورد تایید قرار بگیرید و لایق آن باشید از درون قدرتمندتر خواهید شد و پس از آن درخواست برای عشق آسانتر میگردد.
احساسات عکسالعملهای قدرتمندی را ایجاد میکنند و تمام نیازهایی که درباره آنها صحبت کردیم سبب ایجاد تغییر در بدن میشوند.در این زمینه علم نسبت به عقل عقبتر است. به عنوان یک گونه، ما هزاران سال را صرف عاقلتر شدن کردیم؛ موفقیتی که نباید چون همه برخی اوقات حماقت به خرج میدهند، بیاعتبار شود. همچنین منتظر آن روزی هستیم که علم ژنتیک ترکیب جادویی تغییرات ژنتیکی که باعث افزایش خرد میشود را کشف کند. فعلا" بهترین راهنما احساسات ما است که هرچقدر هم علم ژنتیک تلاش کند باز هم از آن جلوتر است.
در سیارک بخوانیم:
۷ خصوصیت زنان موفق
موفقیت و انسان های موفق
11 کاری که افراد موفق تا سن 30 سالگی انجام می دهند
15 کار کوچکی که می توانید هر روز برای رسیدن به موفقیت انجام دهید.
6 خصوصیت معمولی افراد خیلی موفق
8 چیز که افراد موفق برای رسیدن به موفقیت، قربانی میکنند
10 سوالی که موفق ها همیشه از خودشان می پرسند
10 چیزی که لازم است به خود بگویید اگر می خواهید بسیار موفق باشید
13 اصل موفقیت که باید بدانید
8 چیزی که افراد موفق انجام میدهند تا با اعتماد به نفس دیده شوند (حتی اگر نباشند)
شما فرد موفقی می باشید اما از نشانه های آن در خود غافل هستید